#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#مسدس_ترکیب
یک سرو، ولی سرو هزاران چمن است این
یک ماه، ولی ماه هزار انجمن است این
یک نور، ولی نور همه پنجتن است این
یک روح، ولی روح علی در بدن است این
زیبارخ و شورافکن و شیریندهن است این
ای ماه خدا چشم تو روشن حسن است این
-این خلق عظیم است عظیم است عظیم است
-فرزند کریم است کریم است کریم است
گلبوسۀ احمد، گل بستان جمالش
قرآن، ورقی از صُحُفِ خُلق و خصالش
پیغمبر و زهرا و علی، محو جمالش
شیری که به او فاطمه داده است، حلالش
بالاتر از اوهام همه، اوج کمالش
جاری ز کف او کرمِ احمد و آلش
-این محشر کبراست بیایید ببینید
-این یوسف زهراست بیایید ببینید
خورشید، دمیده به شب تار مدینه
گردیده چراغ دل بیدار مدینه
روییده گل وحی ز دیوار مدینه
خیل ملک آیند به دیدار مدینه
ارواح رسولان شده زوار مدینه
گردیده فلک غرق در انوار مدینه
-تابد به سرِ دست محمّد، قمر امشب
-تبریک بگویید!علی شد پدر امشب
ای صبح الهی!اثرت باد مبارک
ای بحر نبوت!گهرت باد مبارک
ای باغ ولایت!ثمرت باد مبارک
ای ماه خدایی!اثرت باد مبارک
ای شمسۀ عصمت!قمرت باد مبارک
میلاد گرامی پسرت باد مبارک
-ای حُسن فروشان!حسن آمد حسن آمد
-با آمدنش جان محمّد به تن آمد
این است که در پاسخ دشنام، دعا کرد
این است که از دشمن بیشرم، حیا کرد
این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد
این است که از خلق، ستم دید و دعا کرد
در صبر، همان کار علی- شیرخدا- کرد
در صلح، همان معجزۀ کربوبلا کرد
-گر جنگ کند، صلح، حرام است حرام است
-ور صلح کند، حکم قیام است قیام است
از صلح حسن، دین خدا یافت سلامت
این صلح، قیامیست به معنای قیامت
با آنکه همانند علی داشت شهامت
هر ظلم که دید آن خلف پاک امامت
تا حفظ شود دین خدا کرد کرامت
چون کوه برافراشت به هر حادثه قامت
-با آنکه غریب وطن و غرق مِحن بود
-پیروزترین رهبر تاریخ، حسن بود
او مَحکمۀ مُحکمۀ صبر و رضا داشت
با صبر و رضا پرچم توحید بپا داشت
در صلح و قیامش به زبان حکم خدا داشت
پیوسته ولایت به همه ارض و سما داشت
ده سال، امامت به امام شهدا داشت
در حنجرۀ سوخته این طرفه ندا داشت:
-من کیستم؟ احیاگر قانون خدایم
-بنیادگر واقعۀ کربوبلایم
من وارث شمشیر علی، رهبر صبرم
من ذات خدا را به خدا مظهر صبرم
من روح شکیبایی در پیکر صبرم
من وارث صبر پدر و مادر صبرم
من صاحب فتح و ظفرِ لشکر صبرم
من حیدر شمشیر و پیامآور صبرم
-این صبر، همان صبر خدای ازلی بود
-تفسیر کلام الله و شمشیر علی بود
با آنکه بوَد بازوی من بازوی حیدر
با آنکه مرا دست خداییست به پیکر
این صبر بوَد سختتر از غزوۀ خیبر
این صبر بوَد یک اُحد و خندق دیگر
این صبر بوَد نهضتِ ثاراللهِ اکبر
سوگند به اسلام و به قرآن و پیمبر
-ما بیم ز بیداد معاویّه نداریم
-حاشا که ستمگر را راحت بگذاریم
ما نخل ولاییم و شهادت ثمر ماست
بر جان عدو هر نفس ما شرر ماست
چون تیر برآید جگر ما سپر ماست
در بحر بلا موج خطر همسفر ماست
پیکار جمل نیز گواهِ دگر ماست
هرگز نهراسیم، که حیدر پدر ماست
-بازوی علی حیدر خیبر شکنم من
-«میثم،»حسنم من حسنم من حسنم من
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#غزل
بریز زلف سر شانه شب به بار بیاید
بخند از گل رویت طرب به بار بیاید
عجیب نیست به چشمان ما که پا بگذاری
مدام زیر قدوم تو لب به بار بیاید
به شوق لحن حجازیت وقت خواندن قرآن
زبان قوم عجم هم عرب به بار بیاید
سپرده ام سر تعظیم خویش را به کریمی
که از سپردگی سر ادب به بار بیاید
اگر کریم تو باشی جناب شاه کریمان
برای خیل گدایان، طلب به بار بیاید
مدینه طعم "جمل" را چشیده است وگر نه
کجا به روی لطیفت، غضب به بار بیاید
لبان قاسمت "احلی من العسل" که بگوید
ز شهد روی لبانش رطب به بار بیاید
به یک کرشمه ی لیلی کش و نگاه ملیحت
چقدر شاعر مجنون نسب به بار بیاید
مسیحی از کرمت نیز بی جواب نمانده
همین سبب شده "ام وهب" به بار بیاید....
#مجتبی_فلاح_نیا
#محمدجواد_مهدوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#رباعی
امشب که فرشتگان سخن می گویند
گویا سخن از زبان من می گویند
ذکر لبشان شنیدنی تر شده است
در ارض و سما حسن حسن می گویند
*
خاک قدمش شمیم جنت دارد
در هر نفسش عطر اجابت دارد
اعجاز محمدی ست در چشمانش
از بس که به جد خود شباهت دارد
*
ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی
آئینه رحمان و رحیم ادرکنی
ای در کرم و سخاوت و آقایی
بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی
*
مانند علی لحن فصیحی داری
در چهره خود نور ملیحی داری
آقا حرم الله شده دلهامان
در هر دل بی تاب ضریحی داری
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#مربع_ترکیب
ای بنده ی رب رحیم آقا حسن جان
یا مَن یُسَمّیٰ بالکریم آقا حسن جان
تنها صراط مستقیم آقا حسن جان
ارباب مایی از قدیم آقا حسن جان
ای معنی یا نور و یا قدوسم آقا
تا زنده ام نعلینتان می بوسم آقا
دُر گران از بحر تا ساحل رسیده
استاد اخلاق ابوفاضل رسیده
پروانه ها... شمعی در این محفل رسیده
بی خود نبوده این همه سائل رسیده
امشب تمام حاجتم یک گوشه چشم است
چشمی که حتی می کند یک جلوه اش مست
ای جلوه ی نورانی آیات توحید
با خنده هایت فاطمه آرام خندید
جبریل بالش را به بازوی تو مالید
هرشب علی یک بوسه از کنج لبت چید
افطار زهرا و علی بوسیدن توست
آرامِ جان مصطفی خندیدن توست
از پا تماما فاطمی هستی تو تا سر
مستِ نگاهت عالم بالا سراسر
آزادگان، پیش تو افتادند با سر
در پیشگاهت بارها باید گدا سر_
را بهر سجده سوی پای تو کشانَد
در سجده تا زیر عبای تو بیاید
باید که شعر از پنجه و بازویتان گفت
از ذوالفقار گوشه ی ابرویتان گفت
در کودکی از نغمه ی هو هویتان گفت
از لاالهِ لابه لای مویتان گفت
حتی نخ پیراهنت حبل المتین است
مانند زهرا و امیرالمؤمنین است
ای معنی حَیِّ عَلیٰ خَیْرِ العَمل تو
آب دهانت برتر از جوی عسل تو
بر مشکلات بی شمارم راه حل تو
من لایق تو نیستم حداقل تو
لطفی کن و دستی بکش روی سر من
دستی بکش، بر هم بزن موی سر من
سفره بیانداز و گدا دعوت کن امشب
نان شبت را بازهم قسمت کن امشب
بنشین کمی با بی نوا صحبت کن امشب
ما را دعا کن...غرقِ در رحمت کن امشب
تو آبروداری ولی بی آبرو من
بنده نگاهش هست بر مولا لزوماً
پشت در میخانه ات عمری نشستم
خوردم نمک اما نمکدان را شکستم
با این همه روزی خور خوان تو هستم
از بوی نان سفره ات من مست مستم
از سفره ات یک تکه نان می خواهم امشب
آن نان که خود خوردی از آن می خواهم امشب
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
خرم از بوی گلی کوه و چمن است
هر کجا مینگرم رشک بهشت عدن است
بر لب بلبل و گل از لب زهرا سخن است
نیمۀ ماه خدای اخد ذوالمنن است
خبر از هلهله و شادی هر انجمن است
سخن از ماه رخ و جلوۀ حُسن حسن است
-دل شب، طلعت خورشید هدا پیدا شد
-نیمۀ ماه خدا ماه خدا پیدا شد
آمد آن ماه که خورشید کمین بندۀ اوست
نور حق جلوهگر از حسن فروزندۀ اوست
فیض صد باغ بهار از گل یک خندۀ اوست
عقل کل واله مهر رخ تابندۀ اوست
صبر و صلح و کرم و لطفو عطا زندۀ اوست
دوست مات کرم و دشمن، شرمندۀ اوست
-این گل سرسبد باغ پیمبر حسن است
-پای تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است
روزهداران به رهش جان و دل ایثار کنید
امشب از جام تولّای وی افطار کنید
چشم، گردیده تماشای رخ یار کنید
سجده بر آینۀ طلعت دلدار کنید
گل رخسار حسن را همه دیدار کنید
ناز با آن گل و رو برگل و گلزار کنید
-باغبان خنده بزن یاسمنت را بنگر
-یا محمد گل روی حسنت را بنگر
این همان است که لبهایش پیمبر بوسید
نه پیمبر که علی ساقی کوثر بوسید
نه علی فاطمه صدیقۀ اطهر بوسید
روی او حضرت جبریل مکرّر بوسید
دست او را لب سلمان و ابوذر بوسید
قاسم و اکبر و عباس دلاور بوسید
-طوطی وحی خدا را سخن از این حسن است
-کنیۀ شیر خدا بوالحسن، از این حسن است
اینحسنکیستکه چون خصم دهد دشنامش
حلم پیش آرد و با خنده کند آرامش
برهاند ز کرامت ز غم و آلامش
بدهد برد یمانی و کند اطعامش
با دلی شاد فرستد سوی شهر شامش
ای فدای وی و آن مرحمت و اکرامش
-به خدائی که غفور است و حکیم است و رحیم
-این کریم است کریم است کریم است کریم
به رسول و به گل یاسمنش باد سلام
به علی و به مه انجمنش باد سلام
به بتول و به جمال حسنش باد سلام
به جمال حسن و جان و تنش باد سلام
به نسیمی که وزد از وطنش باد سلام
به چنین لالۀ باغ و چمنش باد سلام
-مهر او از همه طاعات بود حاصل ما
-حرم محترم اوست بقیع دل ما
خطّ او عزت دین است و بقای اسلام
صلح او رمز قیام است قیام است قیام
صبر او روح پیام است پیام است پیام
ردّ او نیر حرام است حرام است حرام
هر چه او گفت تمام است تمام است تمام
او امام است امام است امام است امام
-حکم او حکم علی حکم نبی حکم خداست
-هرکه سرپیچی از او کرد از این هر سه جداست
جبرئیل آینۀ دادگرش میخواند
آسمان مشعل شمس و قمرش میخواند
عقل کل نور و ضیاء بصرش میخواند
صاحب نخل ولایت ثمرش میخواند
فاطمه دخت محمد پسرش میخواند
صبر، سرمایه فتح و ظفرش میخواند
-اهل جنّت همه ریحان بهشتش گویند
-سیّد جمع جوانان بهشتش گویند
من کیام سائلم و سائل کوی حسنم
تشنهام تشنه ولی تشنۀ جوی حسنم
کشتهام کشته ولی کشتۀ روی حسنم
زندهام زنده ولی زندۀ بوی حسنم
عاشق و شیفتۀ روی نکوی حسنم
جان و دلباختۀ خصلت و خوی حسنم
-چه شود خادم ایوان رفیعش گردم
-گردبادی شده و گرد بقیعش گردم
ای سراپا همه نور و همه نور و همه نور
چشم بد از تو و از طلعت زیبای تو دور
بیشتر بین کریمان شده نامت مشهور
ناصر دینی و اسلام به صلحت منصور
همه اسرار جهان در دل پاکت مستور
به خدائی که کریم است و رحیم است و غفور
-صبر، در موج بلا خونجگر صبر تو بود
-نهضت کرببلا از اثر صبر تو بود
سائل کوی تو راناز به حاتم باید
زائر قبر تو را فخر به عالم باید
مهر تو همچو خدا بر دل عالم باید
مدح تو بر لب پیغمبر خاتم باید
جای خصم تو در اعماق جهنم باید
بی تو گلزار جنان خانه ماتم باید
-به خدایی که گِلم را بولای تو سرشت
-دوستّی تو بهشت است بهشت است بهشت
کاش مانند نسیمی به دیارت گردم
گذرم افتد و برگرد مزارت گردم
یا شوم شعله و شمع شب تارت گرم
یا شوم خاک و هم آغوش غبارت گردم
یا شوم اشک و زهر دیده نثارت گردم
حیف از تو که گلم باشی و خارت گردم
-(میثمم) لیک به اکرام تو (میثم) گشتم
-خار راه تو شدم تا گل عالم گشتم
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
جود خداوندیَاست در کف جودش
شعشعهی کبریاست ضوء وجودش
عرصهی لاهوت شمّهای ز حدودش
هست حدودش ثُغور حیّ ودودش
آنکه ودود از میان خلق ستودش
طبق تفاسیر نصّ سورهی رحمان
او و حسیناند شرح لؤلؤ و مرجان
خیمه و خرگاه اوست عالم امکان
روح صلات از ویست فرض به انسان
در دل این خیمه قائمست عمودش
شبّر آل علی، حسن شده نامش
او که کلام خداست ضبط به کامش
دشمن و یارند ریزهخوار طعامش
جن و ملک ماندهاند محو قیامش
خیل بنیآدماند مات سجودش
إن ذُکٍرَ الخَیرُ کانَ أوّلُ ذِکرًا
دفتر تقدیر را نموده مدوّن
او که نظامش نظام اقوم و احسن
اوست که تجرید کرده از همه روزن
او که معراج رفته گاهِ قعودش
رحمت و رحمست در سرائر اسمش
نور خدا جلوه کرده قسم به قسمش
ورد ثبوتیّه است حرز طلسمش
آنکه برافکنده تیر جور به جسمش
باد، خدنگ خدا به چشم حسودش
بقعه ندارد اگرچه فرش مزارش
بال ملک بودهاست آینهدارش
گشت عطا در سه دفعه دار و ندارش
پود زمان بودهاست بسته به تارش
تار زمین تاب خورده در دل پودش
هرکه ز مینای صبر قَلَّ و دَل خورد
قطرهشکیبی از او به روز ازل خورد
قاسم او از عموی خویش عسل خورد
قفل اگر بر جدال اهل جمل خورد
هان! حسن بن علیست آنکه گشودش
قوس صعودش نه تنزُّل دمد از آن
دست کشد جزء را و کُل دمد از آن
جلوه کند گر به خار گل دمد از آن
عین دعا هست و تبدُّل دمد از آن
در همه عالم ببین ظهور و نمودش
سفرهی او خاص و عام داشت نه واللّه
بیم خواص و عوام داشت نه واللّه
نهی ز اهل جذام داشت نه واللّه
زخم دلش التیام داشت نه واللّه
او که غریبست در میان جنودش
پیرزن تیرزنی رفت و نفهمید
این بدنی را که به تیرش شده تقیید
هست از آیات نور و سورهی توحید
میرود از این دنی به عالم تجرید
روح مجرد شدهست و نیست قیودش؟
#مجید_لشکری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#مدح
#جنگ_جمل
#مثنوی
اول مدح قلم مرثيه خوان شد ناگاه
حرف تشییع تو با تیر و کمان شد ناگاه
ماجرا را سرِ مقتل برسد میفهمند
شعر از آخر که به اوّل برسد میفهمند
تیر در چلّه نشسته ست، نمیفهمم من
راه تابوت تو بسته ست نمیفهمم من
مادرِ فتنه پیِ جنگِ دوباره ست، عجب
باز هم صحبت یک زن که سواره ست...عجب!
کینه ها در دل این زن ز تو و حیدر هست
شتر حادثه خوابیده، ولی استر هست
چند تن باز پی جنگ و جدل آورده
کینه هایی ست که از جنگ جمل آورده
چه گذشته ست بر این زن که غضب کرده چنین؟
فتنه ارث پدرش بوده، طلب کرده چنین!
چند صفحه به عقب میرود این جا تاریخ
راه باید بروی چند قدم با تاریخ
سر ظهر است و هوا گرمتر از هر روز است
آتش فتنه ی این معرکه عالم سوز است
سر ظهر است و هوا هم به سخن آمده است
مرد کم بود در این قافله، زن آمده است
کفر بر جهل نشست و دم از ایمان زده شد
طبل یک جنگ به خونخواهی عثمان زده شد
همه آماده ی جنگ اند و مهیای ستیز
همه آری همه حتّی شتر عایشه نیز
خوف جنگ است فقط پشت غضب کردن کفر
ترس چون گرد نشسته ست به پیراهن کفر
مُهر جهل است که خورده ست بر این دلها سخت
خود ها سخت گره خورده، حمایل ها سخت
تیغ ها از غضب و کینه و نفرت سنگین
تیرها پشت کمان ها همه کردند کمین
باد آرام رجز خوان شده با گرد و غبار
خاک لبریز غضب گشته و بی تاب و قرار
گرد و خاک است که بر پا شده در دل ها هم
زخم خوردند سپرها و حمایل ها هم
میوزید از دل طوفانِ بلا باد به دشت
ناگهان سایه ای از واهمه افتاد به دشت
همه دیدند کسی از وسط گرد و غبار
مثل یک شیر که افتاده دو چشمش به شکار
تیغ ابروی غضب کرده اش از راه رسید
نعره زد لشکر دشمن: اسد الله رسید
رگ پیشانی اش انگار که بالا زده است
آستین غضبش را دو سه تا تا زده است
او که آمد همه رفتند عقب چند قدم
لافتای دگری آمده با تیغ دو دم
وای اگر دست بگیرد پسر شاه علم
دشت را با نفس حیدری اش ریخت به هم
شده در بین نبردش کمر معرکه خم
میتواند بفرستد همه را قعر عدم
به علی رفته ستیزش به خداوند قسم
رفت تا پای شتر را کُند از ریشه قلم
هیبت حیدر کرار نمایان شده است
بنویسید حسن راهی میدان شده است
تیغ می غرد و از خشم رجز خوان شده است
مثل اینکه وسط معرکه طوفان شده است
بین میدان جمل، کشته فراوان شده است
لشکر از کرده ی خود سخت پشیمان شده است
بسکه خون میچکد انگار که باران شده است
با نگاهت شتر حادثه حیران شده است
وقت آن است که بالا برود تکبیرت
چارتا پای شتر را بزند شمشیرت
سد راه تو نشد هیچ کسی، چندی بعد
تازه کردی سر میدان نفسی چندی بعد
نه خم افتاد به ابرو و نه چینی به جبین
تیغ تو پا شد و انداخت شتر را به زمین
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#مثلث_ترکیب
عرش تا فرش دو عالم همه سرسبز شده
بر لب پير و جوان زمزمه سرسبز شده
دامن مادرمان فاطمه سرسبز شده
شادباشيد كه غم از همه جا پر زده است
پسر ارشد زهرا و علي آمده است
نيمه ي ماه خدا، ماه نزول بركات
بشر از تيره گي بخت خودش يافت نجات
آمده ماه جبيني كه بُوَد نور صفات
درزمين يابه زمان از خبرش هست سخن
حُسن كامل به وجود آمده با نام حسن
شادمان است دل حيدر و زهرا و نبي
بيقراراست جهان از روي شاه عربي
"چه مبارك سحري بودوچه فرخنده شبي"
آن شبي كه بركات حسني گل ميكرد
مالك الْمُلْك ز آفاق تنزّل ميكرد
به زمين پاي نهاده است امير مطلق
ياحسن جان شده حك برروي هرچه بيرق
جبرئيل آمده تا بانگ زند: "جاء الحق"
چشم ابليس صفت ها شده از نورت كور
قل هوالله بخوان چشم بد از رويت دور
زمزمه ميكند از عشق شما جان و تنم
"همه دم فكر من اين است و همه شب سخنم"
"من مسلمان شده ي دست امام حسنم"
دل كه بيتاب تودلبر نشود كه دل نيست
"هركه ديوانه ي عشق تو نشدعاقل نيست"
تو كه با هر نفس خسته ي ما هم نفسي
موقع بي كسي شيعه تو فرياد رسي
دست خالي نرود از در اين خانه كسي
دست خالي به سوي "بيت كرم" آمده ام
بي پر وبال ،ولي با كرمت پر زده ام
عاشق حيدرم و نوكرم و زهرا دوست
مِهر آل تو مرا گشته عجين با رگ و پوست
" به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست"
كوكب درّجهان، بي تو جهان ويران است
در كرم خانه ي تو هردو جهان مهمان است
هركجا ذكر حسن هست برايم وطن است
وطن من حرم حضرت شيرين سخن است
"يعني آنجا كه در آن خانه محبوب من است"
خانه ي دوست دل ماست كه بر نام شماست
در كرم خانه ي حق، سفره ي اطعام شماست
زينت عرش خدا روي زمين جاي تو نيست
سر نا قابل ما خاك كف پاي تو نيست
ظرف آلوده ي ما در خور صهباي تو نيست
وارث هيبت حيدر، پسر خون خدا
نظري كن ز كرامت به منِ بي سر وپا
غير تو هيچ كسي بر دل ما سلطان نيست
عاشقي كار دل مصلحت انديشان نيست
عاشقي اول راه است، در آن پايان نيست
اي به قربان تو و حُسن و مرام تو حسن
كل اجداد من هستند غلام تو حسن
#مهدی_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ترکیب_بند
اگر مقصدت تاخدا رفتن است
ز میخانه ایوان طلا رفتن است
سحر تا ضریح رضا رفتن است
نجف رفتن و کربلا رفتن است
در خانهء مرتضی را بزن
پس از ربنایت بگو یاحسن
از این خاکبوسی به بالا برس
به سبحان ربی الاعلا برس
به قنبر، به سلمان، به مولا برس
به افطار شبهای زهرا برس
فقط بوسه بر روی مصحف بزن
نوه دار شد مصطفی، کف بزن
بیا عیدی ات را ز طاها بگیر
نخی از عبای حسن را بگیر
سرت را در این خانه بالا بگیر
از امروز، خرجی فردا بگیر
جز اینجا به جایی دگر سر نزن
که شد دیگر امشب علی، بوالحسن
در این خانه امشب گرفتار باش
اگر ناز دارد، خریدار باش
گدا باش، اصلاً بدهکار باش
بکش دردها را و بیمار باش
اگر از جزامی جزامی تری
به مولا کنارش گرامی تری
علی را ببین، خیبرش را ببین
حسن را ببین، محشرش را ببین
جمل را ببین، لشکرش را ببین
رجزهای یاحیدرش را ببین
خدا را ببین در جدال حسن
بگو شیر مادر حلال حسن
کریمی که بهر خدا کار کرد
پس از مرتضی عزم پیکار کرد
زن فتنه را صبر او خوار کرد
به حلمش معاویه اقرار کرد
امامت اگر پُر بها شد از اوست
اگر کربلا کربلا شد از اوست
بزودی به زخمم دوا می خورد
نگاهم به ایوان طلا می خورد
ضریحش به دست گدا می خورد
بقیعش به کرببلا می خورد
اسیری ما را خدا خواسته
دلم کربلا رفته ناخواسته
منم آنکه از ساغرش غم گرفت
از افطار با چای او دم گرفت
ز دست حسن، باز پرچم گرفت
از او گریه های محرم گرفت
اگر خوانده ام با حسن از حسین
شنیدم فقط یاحسن از حسین
به این فکر کردی که جرمش چه هست
حسن که روی خاک کوچه نشست
خودش دیده با سیلی مرد پست
دو تا گوشواره همانجا شکست
حسن سوخت اما نگفت آخرش
به دیوار خورده سر مادرش...
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
#ولادت
#ترکیب_بند
ما را که مُفلِسیم اگر هم خریدهاند
لطفِ کریم بوده که دَرهم خریدهاند
عاشق شدیم اگر همهاش کارِ عشق بود
عشاق را بدون نظر هم ، خریدهاند
ما جنس بنجولیم به دردی نمیخوریم
ما را - بدون هیچ ثمر هم - خریدهاند
حتی قرار نیست دخیلِ درش شویم
آن را که رد شده زِ گذر هم خریدهاند
پیشِ کریم فرق ندارد زیاد و کم
از جبرئیل تا دو سه پَر هم خریدهاند
هِی بنده میخرند و هِی آزاد میکنند
آزاد کردهاند اگر هم خریدهاند
گفتند ناسزا و ولی عاشقش شدند
از بِین دشمنان چقدر هم خریدهاند
اصلا به کم نمیرود این دستِ با کرم
ما را ببین به قیمت زَر هم خریدهاند
این عشق داغ ، سوختنش فرق میکند
در پیش فاطمه حسنش فرق میکند
اشراق میکنی و همه طور میشوند
انگور زادهها همه انگور میشوند
اصلا نیاز نیست که ما دست و پا زنیم
اسباب عاشقی خودشان جور میشوند
با ابترانِ مکه بگو با همین حسن...
امشب حسودهای علی کور میشوند
دنیا به دست نسل خدیجه است ، هرکه هست
جز بچههای فاطمه هاشور میشوند
یکجا محمد است و علی هست و فاطمه
با جلوهای که نور علی نور میشوند
برخیز از مسیر برو بند آمده است
گیسو بهم مریز که مسحور میشوند
باید که سجده کرد تو را قبل روز حشر
یک روز عاقبت همه مجبور میشوند
ما را به عشق پاره گریبان نوشتهاند
بشکاف سینه را که حسن جان نوشتهاند
باید که چشمهای تو پیغمبری کند
تو آمدی که فاطمه هم مادری کند
مدیون توست خانهی سادات بعد از این
زهرا نشسته است علی پروری کند
شهر مدینه با تو بهم ریخت حق بده
در کوچهها نبود کسی دلبری کند
در هر سحر نسیم خدا میوزد که باز
در بین گیسوان تو خنیاگری کند
کُشتی بگیر تا که بگویند جان حسین
تاکه حسین ، جای تو جلوه گری کن
اینقدر هم بهانه به دست دلم مده
هر روز سجدهات کند و کافری کند
این نذر چشم ماست که جارو ببافد و
هر صبح بِینِ صحن تو رفتگری کند
ما را شریک خویش نموده عطای تو
نیمه برای ماست و نیمی برای تو
تا که عوض نکرده علی قبلهگاه را
پنهان بکن نقاب بزن قرصِ ماه را
باید جمل سوار ببیند حسن که هست
پیچاندهای به تیغ خودت رزمگاه را
راحت نشسته است علی بین رزم اگر
رفته حسن بهم بزند صد سپاه را
با نیزهای که سینهی لشگر شکافتی
برهَم زدی تو هم آن فتنهگاه را
هر جا زدی به پشت سرِ تو حسین بود
دیدند وقت جنگ همه پادشاه را
رم کردهاند پیش تو انبوه راه راه
بردار از جماعت حیران نگاه را
راهی نمانده است مگر تار و مارِ جهل
بسته است ذوالفقارِ تو هر دو جناح را
دور و بر تو هیمنهای از ملائکه است
فهماند تیغ تو پسر فاطمه که هست
باید برای خاک تو مرقد درست کرد
شهری به وسعت دو سه مشهد درست کرد
با اشکهای عاشق و با خشتهای دل
شهری به نام آل محمد درست کرد
ایوان طلای شاه نجف را دوباره ساخت
انجا برای فاطمه گنبد درست کرد
با غنچههای یاس ضریح تو را کشید
دورش رواقهای زبرجد درست کرد
باید که زائران تو را باخبر کنند
نقاره خانههای زبانزد درست کرد
در جمع خادمان مودب به سمت تو
راهی برای رفتن و آمد درست کرد
صحنی برای حضرت امالبنین ولی
باید که بهشت سرآمد درست کرد
باید حرم برای تو قبل از ظهور ساخت
پایین پای فاطمه مسند درست کرد
آوای کرببلا ، حرمین است یا حسن
پنجاه هشت سال حسین است با حسن
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
✅تکریم امام حسین توسط امام حسن علیهماالسلام
سید شریف محمد بن علی علوی در کتاب (التعازی) نقل کرده است : امام حسن علیه السلام برادر خود امام حسین علیه السلام را بزرگ می داشت و او را تعظیم می کرد بطوری که گویا آن حضرت بزرگتر از امام حسن علیه السلام است .
ابن عباس گوید : سبب آن را از امام حسن علیه السلام پرسیدم ایشان به من فرمودند :
(إنّی لأهابه کهیبه أمیرالمومنین علیه السلام).
او هیبتی همانند هیبت امیرالمومنین علیه السلام در نظر من دارد .
معالی السبطین ص 59 ـ سفینه البحار ج 1 ص 613
https://eitaa.com/maghtal61
#مناجات
#غزل
دور و بر کریمان گرچه پر از گهر بود
اما نگاه آنها بر سنگ بیشتر بود
تحویلمان گرفتند بالایمان نشاندند
پیش بزرگواران انگار خاک زر بود
بدنام شهر بودم اما به رو نیاورد
ساقی بقول ماها دنبال دردسر بود!
من هرچه رزق خوردم از این دل شکسته ست
این کوزه ی شکسته بشقاب کوزه گر بود
صدها هزار غیبت صدها هزار تهمت
صدها هزار غفلت پایان من شرر بود
گفتم گناهکارم فرمود علی علی کن
این بهترین خبر بود! این بهترین نظر بود!
کوه گناه من را یک یاعلی به هم ریخت
گفتم علی و مولا بخشید هرقدَر بود
صد درد داشتم من مولا نگفته حل کرد
از مشکل بزرگم مولا بزرگتر بود
این ماه روزه ما با روضه شد مبارک
از خیر روزه بهتر خیرات چشم تر بود
مغرب زمان افطار گفتم وحسین و فورا..
در را زدند ودیدم ارباب پشت در بود
زندان ماست دنیا کرببلا بهشت است
آرامش دو گیتی تنها همین سفر بود
امشب حرم قرق شد تا فاطمه بیاید
از ناله بنیّ در صحن چه خبر بود
یکمرد آبرو دار با سی هزار بد مست
آقای ما اسیر اوباش دورو بر بود
یک نیزه در گلو بود یک نیزه در دهان بود
یکنیزه بین شانه یک نیزه در کمر بود
تقسیم کار کردند شمر و سنان دوتایی
دست سنان لباس و در دست شمر سر بود
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#مثنوی
بنده ات با یا الهی آمده
نیمه شب با روسیاهی آمده
داشتم یارب ترا، دارم هنوز
راست می گویم گرفتارم هنوز
از گدا جز درد بی درمان نخر
گوهر چشم مرا ارزان نخر
سال ها دنبال معراج توام
خوبی اش این است محتاج توام
سائل این خانه دلگیرش خوش است
طفل دیوانه به زنجیرش خوش است
قرب دارم، زار و مهجورم نکن
از خودت یک ثانیه دورم نکن
پشت این در، معطلم کن بیشتر
مثل مردم آبرویم را نبر
هیچکس جز تو هوایم را نداشت
هرکه دیدم بنده را تنها گذاشت
دست من خالیست دریا پُر نعم
پای من لنگ است نزدیک حرم
"دست من کوتاه و خرما بر نخیل"
ای پناهِ بی پناهان، الدخیل
گرچه کوهی از خطا آورده ام
رو به درگاه رضا آورده ام
بارها گفتم رضا گفتم حسین
شد رضا درمانم و دردم حسین
باز هم دارم هوای عطر سیب
باز می گوید رضا یابن شبیب:
تشنه ای در گودی گودال رفت
آنقدر سنگش زدند از حال رفت
عده ای پنجه به گیسویش زدند
عده ای چکمه به پهلویش زدند
شمر با ارباب عالم تُند شد
خنجر او از خجالت کُند شد
زنده بود و دست و پا می زد حسین
مادر خود را صدا می زد حسین
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem