eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
این تجـلّیِ زینـبِ کـبراست کوثرِ بی نظیرِ کشورِ ماست سایه یِ لطفِ او رویِ سرِ ماست حـرمِ او حـریمِ مادرِ ماست حضرتِ ذَالحجابِ وَ العِصمَه اِشفِعِی یا کریمه فیِ الجَنـّه دختر وُ خواهرِ ولی هستی ذکـرِ نادِ عـلی عـلی هستی تو سَراپا سَیَنجَـلی هستی در حرم وَحیِ مُنزَلی هستی علّتِ قطـره هایِ بارانی دردهایِ نگفته می دانی گـرچـه مانند عمّـه اَت زینب سوختی بینِ بستَرت در تب دیده ای با دو چشمِ خود یک شب؟؟ که بِتازد به پیکـری مـَرکب دیده ای رویِ نیزه سَر؟! هرگز دامن وُ مویِ شعله وَر؟! هرگز گوشواره...شکسته دیدی؟! نَه کودکی دست بسته دیدی؟! نَه پایِ زخمی وُ خسته دیدی؟! نَه تَنِ در خون نشسته دیدی؟! نَه پیش زینب به زُلف چَنگ زدند به سـرِ رویِ نیـزه سنگ زدند به غم وُ اشکِ عمّه خندیدند پایِ سر پایِ نیزه رقـصیدند چه بساطی به دور سَر چیدند هـمگی مِیْ زدند وُ پاشیدند .... به سَر وُ صـورتِ نگارِ ما ندبه خوان قلبِ بی قرارِ ما @shia_poem
بادخترت حرفی بزن تا دِق نکرده چیزی بگو با این حسن تا دِق نکرده فکرِکفن بیچاره کرده زینبت را بااو بگو از پیرُهَن تادِق نکرده درشهرِ خودتنها شدن داغِ کمی نیست همدردِ شَه شو دروطن تا دِق نکرده بااین سکوت اَنداختی ازپا علی را قرآن بخوان قرآنِ من تادِق نکرده بعداز توچاهِ شهر همدردِ امیراست لَب واکُن اِی آرامِ تَن تادق نکرده استادِ روضه روضۀ گودال باتو حالا بخوان از بی کفن تادِق نکرده بانویِ پاکی ها تورا به خاکِ چادر... ندبه بخوان بابُوالحسن تادِق نکرده @shia_poem
یادم نمی رود که چه شد یادتان که هست آهـی کـشید شاه و دل آسمان شکست آئیـنه یِ حـرم تَـرَکی خـورد پشتِ در در کـوچه پیشِ دیده پس از یک تکان شکست پهلو گـرفته بود کـنار ابو تراب طوفان رسید و کشتی این داستان شکست شد بسته چشم دلخـوشی شـیرِ کـردگار اشک است شاهدم که گل باغبان شکست امروز طعـنه های مـدینه دل عـلی... فردا سرَش به ضربتی از کـوفیان شکست مادر که رفـت مانده پسر با همان سری که روی نیـزه دور ُو بَـرِ ساربان شکست این جا سری شکـسته شد و کـُنج قتلگاه در زیر سُمِّ اسب پَر ُو استخوان شکـست حرف از غـریبِ مادر و گـودالِ دِشنه شد آهی کشید عـرش و دلِ ندبه خوان شکست @shia_poem
باید به فکر قافیه های جدید بود در شهر غمزده به هوای امید بود   باید به مثنوی پر و بال عقاب داد شوری برای خلقت یک انقلاب داد باید تلنگری به تکاپوی سینه زد با بیت های شعر پلی تا مدینه زد باید سراغ زمزمه ای عاشقانه رفت در جستجوی شوق به هر بی کرانه رفت باید برای فصل رجب واژه آفرید شاید هوای وصل و طرب سوژه ای جدید ماهی که مات روشنی اش میشود نجوم راهی به سمت یا علی از باقرالعلوم نفسی که شد نَفَس نَفَسش بی حد و عدد با دیدن هلال رجب یا علی مدد   پای رجب رسیده به شهر نوشته ها گل شد تمام گفته و گل شد شنفته ها تسبیح عاشقیِّ دل شاد یا علیست سُبّوح حمد حضرت سجّاد یا علیست نور مبین ذات خدا در زمین ببین آمد اصول دین پسر زین العابدین باقر بقای علم لدنِّیِ مصطفاست باقر بنای نام علی با همان صفاست باقر شکوه عاشقیُّ و عشق خالق است دار و ندار سینه ی پرشور صادق است باقر نمای تشنگی و نای زندگی ست اوج غم و عروج تولّا و بندگی ست پرورده ی نیایش شبهای نافله همبازی سه ساله ی همپای قافله   یادآور حماسه ی عباس در نبرد تیرش جواب طعنه شد و قلب فتنه سرد شرحی برای درک معانیِّ فاطمه راهی به سوی ربُّ و مبانیِّ زمزمه حُبّش کلید برتری محشریِ ماست نامش زمینه ی نفس حیدری ماست   ای شاهد شهادت گلهای آفتاب اشک دو چشم کودکی ات مات مشک آب   یادت نمی رود سفر پای نیزه ها دیدار قتلگاه و وداع با جنازه ها   برگ گل و فشار غل و طعنه و عذاب بزم می و جفای نی و مجلس شراب   تو روضه های آه رباب و سکینه ای یک کربلا عذاب و عطش در مدینه ای آن روز شعله آمد و سوزاند خیمه گاه امروز مانده قبر تو بی شمع و بارگاه اصلاً سقیفه آمده همواره لج کند محتاج شیعه را به دعای فرج کند آقا بیا که آمدنت آرزوی ماست عمریست بغض دوری تو درگلوی ماست @shia_poem
این تجـلّیِ زینـبِ کـبراست کوثرِ بی نظیرِ کشورِ ماست سایه یِ لطفِ او رویِ سرِ ماست حـرمِ او حـریمِ مادرِ ماست حضرتِ ذَالحجابِ وَ العِصمَه اِشفِعِی یا کریمه فیِ الجَنـّه دختر وُ خواهرِ ولی هستی ذکـرِ نادِ عـلی عـلی هستی تو سَراپا سَیَنجَـلی هستی در حرم وَحیِ مُنزَلی هستی علّتِ قطـره هایِ بارانی دردهایِ نگفته می دانی گـرچـه مانند عمّـه اَت زینب سوختی بینِ بستَرت در تب دیده ای با دو چشمِ خود یک شب؟؟ که بِتازد به پیکـری مـَرکب دیده ای رویِ نیزه سَر؟! هرگز دامن وُ مویِ شعله وَر؟! هرگز گوشواره...شکسته دیدی؟! نَه کودکی دست بسته دیدی؟! نَه پایِ زخمی وُ خسته دیدی؟! نَه تَنِ در خون نشسته دیدی؟! نَه پیش زینب به زُلف چَنگ زدند به سـرِ رویِ نیـزه سنگ زدند به غم وُ اشکِ عمّه خندیدند پایِ سر پایِ نیزه رقـصیدند چه بساطی به دور سَر چیدند هـمگی مِیْ زدند وُ پاشیدند .... به سَر وُ صـورتِ نگارِ ما ندبه خوان قلبِ بی قرارِ ما @shia_poem
تویی تصویری از میقات... عبّاس سلام ای قبله یِ حاجات عبّاس سلام ای نورِ چشمِ شاهِ عالم پناهِ سیِّدالسّادات عبّاس به رویِ شانه هایت بیرقِ عشق به لبهایت دَمِ هِیهات... عبّاس مطیعِ محضِ امرِ مقتدایی وزیرِ والیِ کرب و بلایی وزیر و کاشف الکربِ الحسینی علمدارِ سپاه نَشعَتِینی تو زورِ بازویِ شاهِ وفایی تو کوهی تکیه گاهِ زینبینی تو در صفِّین مشقِ عشق کردی تو قابِ غیرتِ شیرِ حُنینی دعاگویِ تو شاهِ عالمین است حریمت بی گمان بابُ الحسین است شبیهِ علقمه غوغا به پا کن مرا با دلبرِ خود آشنا کن مرا وقفِ حسین ابنِ علی کن دلِ این نوکرت کرب و بلا کن بیا بی دست دستم را بگیر و... مرا اهلِ حضور و رَبَّنا کن بینداز آتشِ عشقت به جانم بگو در لشکرِ صاحب زمانم @shia_poem
به نامِ نامیِ مولا شدم مجنون شدم شیدا گرفتارِ شما هستم که آزادم در این دنیا سرم را عاشقانه می نَهم زیرِ قدومِ تو بده قیمت به این چشمِ تَر و بگذار بر آن پا سلام ای نازدانه... ای گلِ نرگس... گلِ حیدر تمنّا می کند وصلِ تو را در هر نفس زهرا نوشته خالقت بر رویِ بازویِ تو جاءَالحق به زیر افتاده باطل می رود شمشیرتان بالا پیمبر صورتی و مرتضی سیرت یقین دارم... که سربازی کند در لشکرت سردارِ عاشورا دو زانو می نشیند در حضورت شاهِ خوبی ها دعا کرده تو را هر روز و هر شب زینبِ کبری زمین و نُه فَلَک را می زند مالک به نامِ تو چه از این بهتر آقاجان که من هستم غلامِ تو تمامِ انبیا را می شود پیدا کنم با تو تویی آدم تویی نوح و خلیلِ حق تعالی تو یدِ بیضایِ موسایی دَمِ احیاگرِ عیسی جمالِ یوسف و لحنِ خوشِ داوودِ اَسراء تو به شرطِ گامهایِ خِضری اَت دنیا گلستان است سَر از اَیّوب در صبری... به دریا نوح زد با تو زمین با تو زمان با تو سَمَک با تو... سَما با تو شبِ معراج می بردی نبی را تا ثریّا تو نمازِ عاشقی را انبیا پشتِ سرِ احمد... به جا می آورند آقا صَلاتی و مُصَلّا تو تو می آیی که برداری تمامِ بارِ دنیا را کمالِ دینِ خاتم جنةُ الاعلایِ دلها تو تو شرحِ محشری آقا خودِ پیغمبری آقا یقین دارم که سر تا پا سراسر حیدری آقا عجب حالِ خوشی دارم شما تفسیرِ اِکسیری سر از اِکسیری و احیاگرِ قلبِ زمین گیری تو از نسلِ ولیُّ اللهی و تیغِ تو سیفُ الله تو شیرِ خالقِ مَنّانی و رویایِ شمشیری صدایِ کعبه هم درآمده می گوید اَدرکنی بیا ای صاحبِ خانه بگو در خانه تکبیری کلامُ الله را بر منبرِ حیدر تو معنا کن قضایی تو قَدَر هستی شبِ قدری و تقدیری تویی لیلایِ دلهایِ شکسته من شدم مجنون منم دیوانه یِ عشقت منم مجنونِ زنجیری بگو یا اَیُّهاَ العالم اَناَ القائم اَناَ المهدی بگو که انتقامِ کشته یِ لب تشنه می گیری به همراهِ خودت ما را مسافر کن مجاور کن بده عیدیِ نوکر را مرا اِی یار زائر کن زیارت پا به پایِ تو اگر باشد صفا دارد هواخواهم کسی شد که هوایش را خدا دارد به هر کس گوشِه چشمی کرده ای در عرش آقا شد کسی را که تو خواهانی ببین جا تا کجا دارد تو هستی لیلةُ القدرِ دلِ شیدایِ مشتاقان مناجاتِ لبم طعمِ نوایِ سامرا دارد رسیده از سفر دلبر تپیده قلبِ نوکرها در این مجلس هوایم را علی موسیَ الرِّضا دارد به شوقِ دیدنِ رویت دلم مثلِ کبوترها... هوایِ پر زدن در صحنِ شاهِ کربلا دارد برایت روضه می خوانم یقین دارم که می آیی عَلَم بر خاک افتاده حَرم هوُل ُو وَلا دارد چه غوغایی شده در علقمه معنا شده مردی به حقِّ دست و بازویِ بریده کاش برگردی @shia_poem
کارِ ما نیست از شما گفتن ما کـجا وُ خـدا خـدا گفتن گفتن از این قبیله کارِ خداست این عشیره عشیره یِ زهراست اهلِ منبر به  رویِ این منبر تکیه داده سـُلاله یِ حـیدر هر که از عشق گفت عاشق نیست راستی این امامِ صادق کیست؟! او امامِ زمـین وُ اَفـلاک است فطرتش آسمانی وُ پاک است معنی فَـضل وُ دانش وُ تقـوا چشمه یِ بندگی وُ عشقِ خدا شرحی از آیه هایِ قرآن است وَجهی از جلوه هایِ رحمان است اَبری از نور وُ رحمت وُ برکات بَر جـمال وُ جـلالِ او صلوات خرجِ حق می شود نَفَس به نَفَس دین ما قـالَ صـادق است وُ بَس هر دو عالم در اختیار اوست وَ احـادیث ذوالفـقارِ اوست سیرتش سِیْری از مسلمانی نُطـقِ او حیدری وُ طوفانی در کلاسَش نشسته جبـرائیل کشته یِ یک نِگاهش عِذرائیل قیمتِ هر کـلامِ این آقا سَر تَر از کـُلِّ جنه الاعلی من که چیزی از او نمی دانم در حَریمَـش ستاره بارانم اشکـهایم به رویِ گـونه نشست هِق هِقَم بُغضِ صحنِ یار شکست دستِ من رویِ سینه جا دارد دل هـوایِ مـدینه را دارد در حریمِ شما غبـار منم بی قـرارِ وصالِ یار منم @shia_poem
ای جذبه‌یِ نگاهِ شما اوجِ جاذبه ای بهترین دلیل برایِ مراقبه ای ذکرِ بی‌نظیرِ تو حلّالِ مشکلات معیارِ بندگی و عَیارِ محاسبه اِی جلوه‌یِ جلالِ خداوندِ لاٰشریک وِی صاحبِ تمامِ‌‌ صفات و مراتبِ.... ذاتِ خدایِ عَزَّوَجَل یاعلی مدد حکمِ کسی که منکرِ تو شد مُحاربه عینُ‌الیقین و حِصنِ حَصیٖن مقتدایِ دین ذکرم علی‌علی‌سْت به وقتِ مصاحبه در انتظارِ آمدنِ وارثِ شماست ایران به زیرِ بیرقِ آقا و نائبِ..... https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc
باید به فکر قافیه های جدید بود در شهر غمزده به هوای امید بود   باید به مثنوی پر و بال عقاب داد شوری برای خلقت یک انقلاب داد باید تلنگری به تکاپوی سینه زد با بیت های شعر پلی تا مدینه زد باید سراغ زمزمه ای عاشقانه رفت در جستجوی شوق به هر بی کرانه رفت باید برای فصل رجب واژه آفرید شاید هوای وصل و طرب سوژه ای جدید ماهی که مات روشنی اش میشود نجوم راهی به سمت یا علی از باقرالعلوم نفسی که شد نَفَس نَفَسش بی حد و عدد با دیدن هلال رجب یا علی مدد   پای رجب رسیده به شهر نوشته ها گل شد تمام گفته و گل شد شنفته ها تسبیح عاشقیِّ دل شاد یا علیست سُبّوح حمد حضرت سجّاد یا علیست نور مبین ذات خدا در زمین ببین آمد اصول دین پسر زین العابدین باقر بقای علم لدنِّیِ مصطفاست باقر بنای نام علی با همان صفاست باقر شکوه عاشقیُّ و عشق خالق است دار و ندار سینه ی پرشور صادق است باقر نمای تشنگی و نای زندگی ست اوج غم و عروج تولّا و بندگی ست پرورده ی نیایش شبهای نافله همبازی سه ساله ی همپای قافله   یادآور حماسه ی عباس در نبرد تیرش جواب طعنه شد و قلب فتنه سرد شرحی برای درک معانیِّ فاطمه راهی به سوی ربُّ و مبانیِّ زمزمه حُبّش کلید برتری محشریِ ماست نامش زمینه ی نفس حیدری ماست   ای شاهد شهادت گلهای آفتاب اشک دو چشم کودکی ات مات مشک آب   یادت نمی رود سفر پای نیزه ها دیدار قتلگاه و وداع با جنازه ها   برگ گل و فشار غل و طعنه و عذاب بزم می و جفای نی و مجلس شراب   تو روضه های آه رباب و سکینه ای یک کربلا عذاب و عطش در مدینه ای آن روز شعله آمد و سوزاند خیمه گاه امروز مانده قبر تو بی شمع و بارگاه اصلاً سقیفه آمده همواره لج کند محتاج شیعه را به دعای فرج کند آقا بیا که آمدنت آرزوی ماست عمریست بغض دوری تو درگلوی ماست @shia_poem
با روضه‌یِ قرآن به‌سر قرآن گرفته یادِ پدر کرده ببین باران گرفته تابوت رفته کودکی غافل هنوزم یک کاسِه شیرِ تازه در دستان گرفته جز چاه وُ نخلستان ُو گلدسته به یادِ..... نجوایِ او حتّی دلِ ویران گرفته مولا شده مهمانِ یاری که هنوزم دستی به رویِ پهلویِ سوزان گرفته زخمِ سرَش را با پَرِ زخمی شده بست خونی‌ چکید و باز روضه جان گرفته یادِ تَهِ گودال اُفتاده بمیرم نیزه به کتف وُ گونه ُو دندان گرفته خنجر نمی‌بُرّید خواهر زجر می‌دید در پنجِه ظالم مویِ ندبه‌خوان گرفته @shia_poem