eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
427 عکس
163 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 🔻 ▫️ ▫️ ▫️ 🥀 قيل للصادق عليه‌السلام؛ سيدي جعلت فداك ان الميت يجلسون بالنیاحه بعد موته او قتله و أراكم تجلسون انتم و شيعتكم من اول شهر بالماتم و العزاء للحسین علیه السلام 🥀 فقال عليه‌السلام: ما هذا اذا هل هلال محرم نشرت الملائكة ثوب الحسين و هو مخرق من ضرب السيوف و ملطخ بالدماء و فنراه نحن و شيعتنا بالبصيرة و لا بالبصر فاذا تنفجر دموعنا 🥀 به امام صادق علیه‌السلام عرض شد: آقای من! بفدایتان شوم.. وقتی کسی می‌میرد یا کشته می‌شود جلسه نوحه‌ای برای او می‌گیرند. اما من مشاهده می‌کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا می‌کنید. 🥀 حضرت فرمودند: این چه سخنی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده میشود، ملائکه پیراهن امام حسین علیه‌السلام را آویزان می‌کنند، در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است. ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم دل و نه بصر می‌بینیم، پس اشک های‌مان سرازیر می‌شود. 📕 ثمرات‌الاعواد 🆔 @mosibatoratebah
ای گرفتاران عالم اسم اعظم ، مسلم است آن که از دل های مردم می برد غم مسلم است ذکر بسم الله ِ ما در هر محرم،  مسلم است اولین قربانی سلطان عالم مسلم است چون ابوفاضل حسابش از همه یاران جداست اجر گریه در عزایش با عمویش مرتضاست آن که یاد عاشقان داده هنرها مسلم است آن که تنها رو به رو شد با نفرها مسلم است آنکه بوده مَحرم خیرالبشرها مسلم است آنکه نذر دین حق کرده پسرها مسلم است اولیاء الله را شان رفیعش آرزوست خوش به حالش اولین گریه کنش ارباب اوست نایب ارباب ما دارد تماشا هیبتش کوفه را یاد علی انداخت کوه غیرتش یک تنه یک شهر را انداخت از پا همتش کم نشد با کوچه گردی ذره ای از عزتش مانده تنها باز اما از حسین دم می زند عشق او آتش به مکر کل عالم می زند کرد سنگ حیله از هر سو نشانش ، آه آه مثل بیدی گشت لرزان ، سرو ِ جانش آه آه کشت او را کوفه و آهنگرانش آه آه کرد تیر حرمله قامت ،کمانش آه آه قدّ ِ یک کوفه مصیبت در دل او جا گرفت قبل اصغر ، این سه شعبه جان مسلم را گرفت کوفه شد بازار تیر و نیزه و شمشیرها کرد در یک شب به قدّ ِ سالها ، تغییرها می کند شیطان از آیات خدا تفسیرها گرگ ها را مست گردانده طمع بر شیرها دین شده قربانی دینارهای بی شمار پیر مردی گفت می آید عصای من به کار حرف دنیا ، حرف کینه ، حرف خشم از حیدر است آنچه مانده بهر مسلم ، خستگی بر پیکر است روز و شب نُقل محافل ،قیمت هجده سر است آه ،معجر آخرین قول پدر بر دختر است کوفه در فکر اسارت بردن آزاده هاست کعب نی ها تشنه ی دیدار کعبه زاده هاست باغبان، نخل امیدش گشت ، قربانی ِ سیل کوفه ظلمت خواه شد ، جای قمر ،جای سهیل راه باطل را به حق ترجیح داد از روی میل چه عمودی هست در دست حکیم بن طفیل تسلیت عباس جان ، بی سر شده هم سنگرت کار شد دشوارتر ، جان تو ،جان خواهرت @shia_poem
به استعانتِ اشکِ عَلَی الدَّوامِ حسین شروع می کنم این ماه را به نام حسین دوباره چشمه ی خون بین عرش جوشیده تمام عالمِ امکان سیاه پوشیده هزار شکر عجینیم با غم تو حسین رسیده ایم به ماه محرم تو حسین هزار شُکر که درگیر ماتمت شده ایم دوباره مُحرِم ماهِ مُحَرَّمت شده ایم قَبای بندگیِ خویش را کفن کردیم لباس نوکری شاه را به تن کردیم اجازه داده خدا تا ثواب کسب کنیم سیاهه های عزا را دوباره نصب کنیم میان سینه ی ما آهِ تازه..،دم شده است بساط چایی و اسپند هم علم شده است چقدر فرش حسینیّه جا به جا کردیم چقدر پادویی روضه ی تو را کردیم بقای نوکری از ربَّنای فاطمه است به روضه آمدن ما دعای فاطمه است در این حسینیه تحت لوای مولائیم به زیر سایه‌ی چادر نماز زهرائیم خوشا به حال دو چشمی که غرقِ دریا شد کسی که گریه‌کُن‌ات شد..،عزیز زهرا شد قسم به کوثر و زمزم،شفاست گریه ی تو برای هرچه مریضی،دواست گریه ی تو قسم به تذکره‌ی قدسی خدای جهان "حسین"..،راه علاج است..،آی بیماران اسیر معصیتِ ممتدم نکن ارباب تو را به جان رقیه ردم نکن ارباب مرا فقیر نگاهت بدانی ام خوب است گدای شاه خراسان بخوانی ام خوب است رکوع اشک شدم،گریه‌ی نماز شدم به جان دختر تو کربلا‌نیاز شدم چه می شود که به سمتت قدم قدم برسم چه می شود که دم اربعین حرم برسم ▪️ ▪️ چراغ سرخ دم قتلگاه روشن بود... هزار نیزه‌ی خونین درون یک تن بود نفس نفس زدن او به آه بند شده صدای چکمه ی یک بددهن بلند شده به خشکی لب آقا لگد نزن ای شمر! به پیش مادر او حرف بد نزن ای شمر سنان کشانده عقب جمع نیزه‌داران را... خدا بخیر کند حلق شاه عطشان را @shia_poem
انگار سرنوشتِ  ما را جدا نوشتند یا آرزوی من را  بر باد‌ها نوشتند امروز بِینِ این دشت  مرگِ مرا نوشتند آنان که مقتلت را  در کربلا نوشتند ای هستی‌ام بگو که  هستی به خواب ، زینب برخیز مرکبت را  از کربلا بگردان بگذار یا بمیرم   یا راه را بگردان هجران بلای ما شد  یارب بلا بگردان خیمه مزن به صحرا  حکمِ قضا بگردان تا جان نداده پیشت  از اضطراب زینب فهمیده‌ام کجایی  از ناله‌های زهرا من های های گِریَم  با وای وایِ زهرا فهمیده‌ام کجایی  از جایِ پایِ زهرا آنجاست جایِ گودال  آنجاست جای زهرا نگذار تا گذارد  پا بر تُراب زینب از حال بُرده ما را  هولِ سپاه دشمن ترسیده‌اند طفلان  پیش نگاه دشمن جمع حرامزاده  حجم سلاح دشمن پیداست خیمه‌ی ما  از خیمگاه دشمن می‌خواهد از لبانت  تنها جواب زینب می‌ترسم ای برادر  از چشمِ آن کمانگیر از شومیِ حرامی  از شعبه‌های آن تیر از خنجران عریان  از تشنگیِ شمشیر بی اختیار خوردم بر خاک ، دستِ من گیر عباس‌جان نخواهد  اینجا رکاب ، زینب ای کاش می‌نوشتی  ما شیرخواره داریم یا دختران کوچک  در این عِماره داریم در محملی  عروسی  با گاهواره داریم نه پایِ راه رفتن  نه راهِ چاره داریم اینجا نمان نگردد  رویش خضاب زینب لبهای ما از امروز  از آفتاب خُشکید هر قدر آب آمد  مثل سراب خُشکید تا دید حجم لشکر  از اضطراب خُشکید برگرد ای برادر  شیرِ رُباب خُشکید دلشوره دارد از او  از قحط آب زینب اینسو است خار تشنه  آنسو است آبِ جاری اینسو است تاولِ پا  آنسواست زخمِ کاری یک مرد باشد ای کاش  در قحط یار و یاری از حرمله بپرسد  نامرد بچه داری؟ می ترسد از شکارِ  طفل رُباب زینب منکه نرفته بودم  جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم  دشنام و تازیانه بگذار تا گلویت  بوسم به این بهانه سر می‌بُرند اینجا  از پشت ، ناشیانه خانه خراب زینب  خانه خراب زینب برگرد ورنه دیدم  اینجا غبار گردد کوچه به کوچه این سر   با نیزه‌دار گردد صندوقچه‌ی سرِ تو  میزِ قمار گردد جای شراب‌خوار و  بی بند و بار گردد° تو گیرِ نیزه دار و  گیرِ طناب زینب ° در مقاتل آمده روزها رأس مبارک بر نیزه و شامگاه داخل صندوقچه‌ای قرار می‌گرفت . @shia_poem
دلا! بسوز که هنگام اشک و آه شده‌ست دو ماه، جامهٔ احرام ما، سیاه شده‌ست نگاه مضطرب دختری، به روی پدر طلوع عاطفه از اوّلِ پگاه شده‌ست برای آن‌که بگیرند کودکان آرام حسین، سایهٔ پر مهر خیمه‌گاه شده‌ست «حبیب» می‌رسد از راه تشنه‌لب، هرچند حجابِ آینه، گرد و غبار راه شده‌ست قیامت از عطشِ دیدنِ حسین به پاست به هرکه می‌نگری، تشنهٔ نگاه شده‌ست... عجب ز کودک و گهواره نیست در این دشت ستاره، همسفر آفتاب و ماه شده‌ست از آن‌که ساغر «اَحلی مِنَ العسل» دارد بپرس، از چه زمان، عاشقی گناه شده‌ست؟ جمال ساقی لب‌تشنگان، در این عرفات هزار مرتبه با ماه، اشتباه شده‌ست گرفته راه نفس را به دشمن از چپ و راست دلاوری که علمدار این سپاه شده‌ست میان معرکه پیچیده، بوی پیرهنش مگر که یوسف زهرا اسیر چاه شده‌ست؟ زمین به لرزه درآمد، زمان گریست، مگر حسین وارد گودال قتلگاه شده‌ست؟ صدای بال زدن‌های خسته می‌آید کبوتر حرم ای وای بی‌پناه شده‌ست چه جای حیرت از این رنگِ ارغوان غروب «شفق» به خون گلوی علی گواه شده‌ست @shia_poem
«چه کربلاست! که عالم به هوش می‌آید هنوز نالهٔ زینب به گوش می‌آید» چه موقفی‌ست؟ که برتر ز کعبه می‌دانند ملائک‌اند، که اذن دخول می‌خوانند چه کعبه‌ای‌ست؟ که حاجی شکسته است اینجا به سوی قبله‌اش احرام بسته‌ است اینجا چه عرصه‌ای‌ست؟ که دل، تَرک خواب می‌گوید هنوز، تشنه لبی آب آب می‌گوید... چه چشمه‌ای‌ست؟ که خون، جای اشک می‌جوشد هنوز، اشک ز چشمان مشک می‌جوشد.. چه محشری‌ست؟ که هر دل، ز سینه آواره‌ست هنوز، مادر اصغر کنار گهواره‌ست چه منزلی‌ست؟ که هر گوشه بیت‌الاحزان است هنوز، موی همه نخل‌ها پریشان است چه مَضجَعی‌ست؟ که آید مَلَک به سوی زمین هنوز، ناطق قرآن فتاده روی زمین تو گویی اشک، ز چشمان ماه می‌آید صدای مادری از قتلگاه می‌آید ز خاک، لاله و از سینه ناله می‌آید هنوز، خون ز دو پای سه‌ساله می‌آید چه ساعتی‌ست؟ فلق با سپیده می‌گوید چرا اذان، سرِ از تن بریده می‌گوید؟ سری به نیزه به خواهر نظاره‌ای دارد به طفلِ مانده به صحرا اشاره‌ای دارد @shia_poem
اشکِ ما پاره دلی بود که آبش کردیم چشمِ ما خانه‌ی ما بود خرابش کردیم تکه‌ای سنگ در این سینه‌ی ما بود ، شبی روضه‌اش بُرده و با آه مذابش کردیم بارها خواست که دنیا ببرد ما را از... درِ این خانه که هربار جوابش کردیم آنکه زد طعنه به احوالِ پریشانی ما شَمّه‌ای از تو نوشتیم و کبابش کردیم مَلکی خواست که ما را ببرد باغِ بهشت در حرم مانده و با گریه مُجابش کردیم عمر آن نیست که از روز و شب ما رفته گریه کردن به تو را عمر حسابش کردیم... @shia_poem
زینب اینجا آمده یافاطمه یامرتضی السلام ای کربلا آمده تا کربلا گردد هزاران کربلا السلام ای کربلا @shia_poem
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست کنارِ تو کسی دلواپسِ خار مغیلان نیست بیابان گَردمان کردی، ولی زینب پریشان نیست اگر در به درِ کوه و بیابانم کنی عشقست اگر زخمیِ صد خارِ مغیلانم کنی عشق است پریشانم کنی عشق است،حیرانم کنی عشق است اگر دنبال معشوق است دل،دنبالِ سامان نیست بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد بپرسی مو به موی ماجرا را شرح خواهم داد مسیر کوفه تا شامِ بلا را شرح خواهم داد هر آنچه از تو پنهان نیست،از من نیز پنهان نیست برادر جان تو ثارالله، ثارالله دیگر من حسینِ قبلِ خنجر تو،حسینِ بعدِ خنجر من تجلی میکنم در تو،تجلی میکنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است،پایان نیست بنه پا بر زمین،این خاک ها مشتاقُ لبریزند تمام دختران یک یک مُژه بر پات میریزند نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند چرا که خلق میدانند صاحبِ خانه مهمان نیست میانِ کاروانِ تو ندیدم غیر زیبایی جوانان رشید و نونهالانِ تماشایی به همره بارِ گل اورده ام آن هم چه گل هایی غلط گفته هرآنکه گفته که این صحرا گلستان نیست نقاب افکن مرا با مظهر حق رو به رو گردان طنابی گردنِ زینب ببند و کو به کو گردان همان گونه که مردی از شهادت نیست رو گردان به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست محال است از میانِ خیمه آهِ سرد برخیزد ز کوهِ صبرِ من حتی نشان درد برخیزد اگر زن شیر زن باشد،به جنگ مرد برخیزد بجنگم با سنان؟ هرگز سنان که جزوِ مردان نیست به زیر سایبانِ قد و بالای تو می خوابيم من و این کاروان از چشمه ي فیض تو سیرابیم نه اینکه دست ما دور است از آب و پیِ آبیم فراتِ بی لیاقت لایقِ لبهای طفلان نیست چه خوشبخت ست طفلی که به حلقومش نگات اُفتد چه خوشبخت ست آنكس كه روی نعشش عبات اُفتد یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات اُفتد دلِ سلطانِ عالم را بدست آوردن آسان نیست به طفلانِ تو گریه بر پدر کردن نمی آید به زینب معجرِ پاره به سر کردن نمی آید برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی آید کسی در خیمه های ما به جز شش ماه خندان نیست صدا زد:آی مَردم! این شهید ما مسلمان است بزرگِ خاندانم را نمی بینید عریان است جوابِ قاریِ قرآنِ زینب بوسه باران است جوابِ قاریِ قرآنِ زینب سنگ باران نیست #@shia_poem
رخصت از زینب گرفت و زد علَم را بر زمین کربلا زینب رسید پا زمین زد فاطمه یا که امیرالمومنین کربلا زینب رسید @shia_poem