eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
437 عکس
162 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ما تشنه ایم و راهی دریا شدن خوش است سلمانمان كنید كه منا شدن خوش است یا حضرت رسول فدای ملاحتت با نام دلربای تو شیدا شدن خوش است از بركت تو سفرۀ ما بركتی گرفت پس ریزه خوار سفرۀ آقاشدن خوش است ما گم شدیم در دل دنیای بی كسی پشت در حرای تو پیدا شدن خوش است خوب است پیش دشمن تو قد علم كنیم اما مقابل قد تو تا شدن خوش است خاك در تو از دُر و زر قیمتی تر است پس خاك پای حضرت زهرا شدن خوش است ای اعتبار عالم و آدم خوش آمدی تو مصطفایی احمدی آقا محمدی با خلقت وجود تو خلقت شروع شد با جلوۀ جمال تو عصمت شروع شد سجاده پهن شد كه تو باشی و ذات حق از آن به بعد بود رفاقت شروع شد عالم برای بوسه به دست تو آمدند یك واژه ای بنام ارادت شروع شد دست تو را كه داد به دستان سعدیه در آن قبیله بارش رحمت شروع شد با بودنت حلیمۀ سعدیه دید كه لحظه به لحظه بركت و نعمت شروع شد دستی نبود تا كه نگیرد دعای آن با مقدم تو سیل اجابت شروع شد پیغمبرانه بود حضوری كه داشتی آقا نمك به سفرۀ آنها گذاشتی آقای من تو واسطۀ نشر دین شدی در بدترین زمانه شما بهترین شدی بر روی مسند نبوی بین انبیا دیر آمدی و از همه بالا نشین شدی چشمان مكه شاهد آقایی تو بود اینكه تو در تمامی عالم امین شدی از لحظۀ ولادت خود حضرت رسول تو رحمت خدایی و للعالمین شدی عالم فدای نام ابالقاسم شما زیرا شما قسیم بهشت برین شدی نقش نگین خاتم تو گشت یاعلی بانام حیدر است كه صاحب نگین شدی هرجا قدم زدی پُرِ یاس و عنبر است قطعاً گل محمدی از تو معطر است باید فقط تو راهی غار حرا شوی باید فقط تو همنفس با خدا شوی با این مقام و منزلت و شأن و عزتت باید هم آبروی همه انبیا شوی تنها به عشق نام تو گلدسته ساختند تا اشهد اذان همه ماسوا شوی اصلاًبعید نیست كه حیدر نبی شود اصلاً بعید نیست كه تو مرتضی شوی حق با علیست غیر علی ناحقند وبس یك لحظه هم نشد كه تو از حق جدا شوی بعد تو هركسی به علی اقتدا نمود راه خود از مسیر شیاطین جدا نمود مولای ما كسی ست كه شیر دلاور است مولای ما كسی ست كه با حق برابر است مولای ما كسی ست كه جان و دل تو بود مولای ما كسی ست كه با تو برادر است مولای ما كسی ست كه لایق تر از همه ست شیر خدا و همسر زهرای اطهر است مولای ما كسی ست كه مثل خدا یكی ست نامش ولی ، علی، اسد الله، حیدر است مولای ما كسی ست كه بابای امت است مولای ما كسی ست كه مولای قنبر است مولای ما كسی ست كه شاگرد مكتبش در فقه و در علوم الهیه جعفر است آنكس كه پای مكتب او جان گرفته ایم درس خداشناسی و ایمان گرفته ایم جعفر اگر نبود زمین محوری نداشت كشتی علم ذات خدا لنگری نداشت جعفر اگر نبود حسینیۀ زمین تعطیل بود چونكه دگر منبری نداشت جعفر اگر نبود علوم كتاب حق سوگند بر خدا كه روایتگری نداشت بیچاره می شدیم به دین خدا قسم پسوند نام مذهب ما جعفری نداشت او روضه خوان مادر پهلو شكسته بود می خواند كاش خانۀ حیدر دری نداشت او هم شبیه حیدر كرار شد غریب او هم میان آن همه كس لشگری نداشت ماشیعیان عاشق این خانواده ایم باجان و دل به یاریشان ایستاده ایم @shia_poem
علم الهی همه در کوی توست آیه به آیه همه از بوی توست عرش خدا رفتی و ای نور حق آینه ی ذات خدا روی توست * واسطه ی وحی و پیامش تویی حامل  قرآن  و  کلامش  تویی بس که تو مهبوب خدا گشته ای هردم و هر لحظه سلامش تویی * سید   و   سالار   همه    انبیا جان دو  عالم  به  فدای  شما در  شب  میلاد  تو و صادقت جان عزیزت  نظری کن به ما @shia_poem
عرش را با ریسه های نور آذین بسته اند گوشۂ هر کهکشان یک ماهِ زرّین بسته اند سردرِ شهر مدینه ذکر آمین بسته اند دورِ کعبه آیه آیه حمد و یاسین بسته اند میزبانیِ ملائک کاملا سنجیده است مکه مهمان دارد و کلّی تدارک دیده است انبیا با اولیا...داوود و عیسی آمدند نوح و ابراهیم با اسحاق یکجا آمدند یوسف و یعقوب و آدم قبلِ حوّا آمدند حضرت الیاس و اسماعیل و موسی آمدند با ارادت با ادب، تعظیم کرده با یقین محض بیعت با رسول الله(ص)؛ ختم المرسلین آمد آنکه عطرِ او جاریست در بویِ گلاب محض ویران کردن بتخانه ها شد انتخاب آتش ِ آتشکده خاموش شد، شد غرق خواب طاق کسری، کلّ ایوان مداین شد خراب دور گهواره چه غوغایی شده، محشر شده گل بریز و کِل بکش چون آمنه مادر شده رحمةٌ للعالمین است و محمد(ص) آمده حُسن خلق آورده با خود، حُسنِ بی حد آمده پیش از پنجاه و هشتاد و نود، صد آمده «لم یلِد» می خوانَد و تفسیر «یولَد» آمده لاإلهَ جز خدا... تا گفت ذات حق یکیست محضرِ توحید او لات و هُبل شد سربه نیست مثل اقیانوس در لطف و کرم بی انتهاست دستهایش مستجابُ الدعوه؛ اهلِ ربّناست سیرتش قران پسند و صورتش چون سوره هاست دشمنانش را بخوان «أبتر» که این امر خداست شد أباالکوثر! به کوریِ همان چشمانِ شور جاهلیت شد به جایِ دختران زنده به گور قاب عالم را پر از زیباترین تصویر کرد دست در دستش سپرد و عشق را درگیر کرد در غدیرِ خم اذان را، قبله را تفسیر کرد بعثتش را با ولایت خالص و تطهیر کرد خواند «أکملتُ لکُم» را، گفت با صوتِ جلی: تا قیامت «لا أمیرالمؤمنین إلّا علی(ع)» نسل در نسلش همه از نور، از عصیان به دور یک به یک قرانِ ناطق، اصلِ انجیل و زبور میشود بی حُبّ آنها راهِ حق صعب العبور موسم دلدادگی شد، کلّ عالم در سرور در مدینه جشن دارد فاطمه(س) امشب شبی هم پیمبر(ص) آمده هم صادقِ آلِ نبی(ع) در نگاهش جنّتُ الاعلی تماشایی شده پای درس او شلوغ است و چه غوغایی بسکه لحنش مهریان و گرم و زهرایی(س) شده حال من خوب و دلم مست چه آقایی شده «قل هوالله احد» شد دینم و ذکر لبم شد امام ِ جعفرِ صادق(ع) رئیس ِ مذهبم هست یابن الباقر(ع) و در علم، بی مثل و بدل زهد از گفتار او پیدا؛ نمایان در عمل راستگویی و کرَم خورده به نامش از ازل پس به عشقش خوانده ام «حیّ علی خیرالعمل» با نمازِ اول وقتم خریدم مغفرت از شفاعت بهره مندم میکند در آخرت! @shia_poem
به صبح مطلع صدق آفتاب عیسی دم که بود خاک رهش کحل دیده عالم امام کعبه نشین جعفر فرشته نشان خلیل خضر خلف صادق خلیفه خدم فلک به حلقه تدریس او حدیث حدوث سماع کرده زلفظ محدثان قدم همای سدره گرد حریم حضرت او مقیم در طیران چون کبوتران حرم هدایت ازلی در تقربش مضمر عنایت ابدی در تتبعش مدغم کتابه ای که بر این طاق چنبری کردند به نام اشرفش از زر جعفری کردند @shia_poem
آمدی راز دل عشق شکوفا بشود دیده مادرت از شوق چو دریا بشود عجبی نیست که خاک قدم خوش یومت مهر سجاده موسی و مسیحا بشود عجبی نیست که اندر دل زندان یوسف متوسل به تو گردد که دلش وا بشود عجبی نیست به قرآن خدا با نگهت در دل اهل دعا محشر کبرا بشود عجبی نیست بتان را تو لگد مال کنی کفر بت ها به یدت بر همه افشا بشود عجبی نیست گلستان بکنی عالم را بستر عشق محیای محیا بشود عجبی نیست نشانی خدا باشی تو پلک برهم بزنی معجزه بر پا بشود عجبی نیست که خیرت برسد بر همگان سر بوسیدن دستان تو غوغا بشود عجبی نیست به هر جا که قدم بگذاری گل بروید همه جا جنت زیبا بشود عجبی نیست که معشوقه عشاق شوی خیل کفار مسلمان تو لیلا بشود عجبی نیست بیاد تو اویس قرنی مقتدای همه عشاق دو دنیا بشود عجبی نیست اگر گم شده فطرت و عشق در میان دل و چشمان تو پیدا بشود عجبی نیست تو والی و ولی باشی و با حضرت عشق علی عالی اعلا بشود عجبی نیست که با لحن خدا حرف زنی در عشقاق به یک باره مداوا بشود عجبی نیست تو بابای دو عالم باشی فاطمه دختر تو مادر بابا بشود @shia_poem
روشن‌تر از تمام جهان، آسمان تو باغ ستاره‌هاست مگر آستان تو؟ پرچم به دوش مردم آزاده داده‌ای تا هر کرانه فتح شود با نشان تو روشن به نور مهر تو بحرین تا یمن مشعل به دست‌های تو و شیعیان تو مانند کوه صبر، هنوز ایستاده‌اند در روزهای رنج و بلا، دوستان تو جغرافیای سرخ زمین دشت لاله‌هاست گسترده در تمام جهان بوستان تو زودا که صبح «صادق» موعود می‌رسد خورشید فتح می‌دمد از آسمان تو @Shia_poem
ای مادر مهربان خورشید ای اوج کرانه های امید از دامن پاک تو رسیده بر سینه عشق نور توحید آغوش تو گهواره عشق و کز ناحیه خدا درخشید بر دامنت آسمان نشسته لبریز شود ز جام ناهید از دست منورت سر خلق خیرو برکت مدام بارید نو رخ تو میان محراب بر قبله هر فرشته تابید هر لحظه به لحظه از لبانت ذکر خوش ربنا تراوید یاد آور مریم مقدس مبهوت شده هر که تورا دید میلاد محمدت مبارک ای مادر مهربان خورشید این حضرت عشق را خداوند هم نام خودش حمید نامید ای کاش دل تمام عشاق زیر قدمت شوند تبعید قدیسه خوش طالع عالم عیدی بده در شب خوش عید @shia_poem
امشب صدای نبضِ هستی ساز دارد شوقِ کسی که چشمِ او اعجاز دارد او کیست که عالم به یمنِ آن قدومش اینگونه طرح و نقشه ی آغاز دارد آنکس که زیرِ پای او می چرخد افلاک همچون امیرالمومنین همراز دارد شد راوی رازِ زمین و آسمانها قرآن که در گوشِ جهان آواز دارد نامش محمّد(ص) کنیه اش محمود و احمد در بالِ خود هفت آسمان پرواز دارد روحش نیایشگاهِ توحیدِ الهی درهای رحمت را هماره باز دارد اعماقِ جانش تشنه ی بوی حقیقت لبخندِ او صد دلبرِ طنّاز دارد کاملترین عبدِ خدا در آفرینش خاکِ قدومش منشائی در راز دارد آن گوهرِ یکتای دریای نبوت در بینِ نیکان چهره ی ممتاز دارد گلدسته ها یکسر اذان گوی قدومش هر یک تولایی غزل پرداز دارد تا جنهً الماوی ذاتِ کبریا رفت هر جذبه ی چشمش هزاران ناز دارد! @shia_poem
اوج پروازم آستانه ی توست مقصد بالم آشیانه ی توست سبک زیبای زندگانی من به لبم بازهم ترانه ی توست آمدی و محبّت آوردی مهربانی فقط نشانه ی توست ای وَرای تصور دنیا از زمین تا خدا کرانه ی توست آمدی طبع شاعرم گل کرد غزلی را که عاشقانه ی توست آرزوی همه پیمبرهاست شال سبزی که روی شانه ی توست معجزات رسیدنت گویاست که بگویی زمان زمانه ی توست روشنی بخش ظلمت دنیا نخل اسلام از جوانه ی توست با تو نام زبانزدی داریم دین ناب محمدی داریم ای رسول خدا امین خدا رحمت الله مسلمین خدا ای نثارت درود جبرائیل ای به معراج همنشین خدا ای رسیده به گوش تو در عرش صوت زیبا و دلنشین خدا ای اصولت کرامت و خوبی ای مرامت دوام دین خدا مثل ماه شب چهارده بود دست تو بین آستین خدا لحظه ی خلقتت یقین دارم به تو بوده است آفرین خدا مکه از مقدمت تبرّک شد باتو شد مکه سرزمین خدا معدن خیر و رحمت و برکات به قدوم مبارکت  "صلوات" @shia_poem
شهدِ عشقت از ازل در کام دلها ریخته این محبت را به دلها حق تعالی ریخته آتشِ آتشکده خاموش گشت و در عوض آتشِ عشق تو در دلها سراپا ریخته بر ندارم سر اگر از سجدهء شکرش رواست کاین محبت را خدا در سینۀ ما ریخته زیرِ گامت وقتِ میلادت زمین لرزید سخت پس نبوده بی سبب گر طاقِ کسری ریخته نیست بی علت که ما اینگونه از خود بیخودیم دستِ حق در جامِ ما شُربِ طهورا ریخته اول خلقت خدا هنگام خلقِ روی تو نقش رویت را به عشق روی زهرا ریخته دورهء ظلمت سر آمد شد جمالت جلوه گر مکه از فیض وجودِ پاکِ تو شد مفتخر وعدهء ادیان تحقق یافت و موعود شد سرزمین مکه هم بی تابِ این مولود شد انتظار حق تعالی هم به پایانش رسید بین مخلوق خدا  تقدیر ، آنچه بود شد مثل خورشیدی دلِ ارض و سما را گرم کرد دلبری آمد که محبوب دلِ معبود شد نور رویش خانه های ظلم را تاریک کرد خانۀ سفیانیان یوم الابد نابود شد دورهء ظلمت سر آمد تیرگی از یاد رفت حرکت دنیا به سمتِ روشنی مشهود شد دامن بنت وهب شد چشمۀ فیض خدا دشمن فرزند او مغضوب شد مطرود شد آمده تا که شود انگار ختم المرسلین جان دو عالم فدای رحمت للعالمین مکه از روز ازل در بیعت پیغمبر است فاطمه میراث دارِ این زمین تا آخر است مکه هم مثل مدینه خانۀ زهرای ماست کعبه خود مشغول گردیدن به دور مادر است می زند عالم همه فریاد که حق با علیست هر که این فریاد را نشنیده تا حالا کر است شک نکن این آرزو آخر محقق می شود حقِّ کعبه یک اذانِ کامل و روشنگر است می رسد روزی که آوایِ موءذن زاده ها می رسد آنجا به گوش از روز هم روشن تر است بعد از آن بر منبرِ کعبه اذان شیعیان اولش الله اکبر آخرش یا حیدر است ملک پیغمبر به دست شیعه افتد زودِ زود یک نفس باقیست تا نابودیِ آل سعود @shia_poem
کريم السّجايا، جميل الشّيم نبّى البرايا، شفيع الامم‏ امام رسل، پيشواى سبيل امين خدا، مهبط جبرئيل‏ شفيع الورى، خواجۀ بعث و نشر امام الهدى، صدر ديوان حشر کليمى که چرخ فلک طور اوست همه نورها، پرتو نور اوست‏ شفيعٌ مطاعٌ نبىُّ کريمٌ قسيمٌ جسيمٌ نسيمٌ وسيمٌ‏... شبى بر نشست، از فلک بر گذشت به تمکين و جاه از ملک در گذشت‏ چنان گرم در تيهِ قربت براند که بر سدره جبريل از او باز ماند بدو گفت سالار بيت الحرام که؛ اى حامل وحى، برتر خرام‏ چو در دوستى مخلصم يافتى عنانم ز صحبت چرا تافتى؟ بگفتا: فراتر مجالم نماند بماندم، که نيروى بالم نماند اگر يکسر موى برتر پرم فروغ تجلّى بسوزد پرم‏... چه نعت پسنديده گويم تو را؟ عليک السلام، اى نبّى الورى‏ درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پيروان تو باد خدايا به حقّ بنى‌فاطمه که بر قولم ايمان کنم خاتمه‏ اگر دعوتم رد کنى ور قبول من و دست و دامان آل رسول چه کم گردد، اى صدر فرخنده پى ز قدرِ رفيعت به درگاه حىّ؟ که باشند مشتى گدايان خيل به مهمان دار السّلامت طفيل‏... بلند آسمان پيش قدرت خجل تو مخلوق و آدم هنوز آب و گل‏ تو اصل وجود آمدى از نخست دگر هر چه موجود شد، فرع توست‏ ندانم کدامين سخن گويمت؟! که والاترى ز آنچه من گويمت‏ تو را عزّ لولاک تمکين، بس است ثناى تو، طه و ياسين بس است‏ چه وصفت کند «سعدى» ناتمام؟ عليک الصلوة اى نبّى السّلام‏ @shia_poem
آمد آن کس ،که سیاهی بِزُداید زِ دل ما و سلامی بفرستد ز همه، در بر مولا همهٔ رحمت حق از جَبَل رحمت توست و نسیمی که وزیدن بگرفت است به هر جا شده آتشکدهٔ پارس خموش، از قدم تو این خبر را برساند ،کسی بر در کسریٰ چون تَرَک بر سر  ایوان مدائن افتد همه بینند فرو ریخته شد گنبد کسریٰ از یَمَن آمده آن ابرهه و لشکر فیلش با ابابیل ،لگدمال شده دولت صنعا خانه آمنه و چشمه نور ازلی است ولیکن نور این خانه مُنَّور شده بر عالم و دنیا مژدهٔ آمدن ختم رسولان ،که جبریل برسانند ملک ،از به ثَری تا به ثُرَّیا در جمالات رُخش نور رسالت ،که ببیند؟ هر کسی پی بِبَرد بر سخن ناب بُحيرا آمنه فخر زنان بشریت شده امشب فخر بر مریم و هم آسیه و هاجر و حَوَّا به کمالش همه جا یاد کند از ید موسیٰ به جلالش به دمادم  بِدَمَد از دم عیسیٰ از وجود قدمش رفت به یغما ،بلا شک عِرضِ لات و هُبَل و سَجِّه و عُزّٰا تا بلالش صلواتی به محمد(ص) بفرستد همهٔ کُل رُسُل در بر او عَرض تمنا همهٔ عالمیان ،کل مَلَک خاک و جودش ببرند امر  ورا  نَک به سَمِعنٰا و اَطَعْنا دولت آل سعودی بگرفتست حریمش ملتش را نبرد،... دولت ابلیس به یغما قبله ام بین بقیع و حرم توست محمد(ص) چون سما سجده برد بر رخ آن گنبد خَضْرا زاد روزت ببرم تهنیتی بر رخ حیدر عَرض تبریک مرا وی ببرد در بر  زهرا(س) چون محمد به زبان گفت، علی(ع) جان من است.! به فدای رخ او، آن علی عالی اعلا   @shia_poem
وزیده بادِ فروردین مُعطّر شد چمن از گُل ز فیضِ رحمتش آذین، زمین از لاله و سُنبل صدای زمزمه جاری، هم از توصیف و تمجیدش به هر یک شاخه جاءالحق، ترنّم می زند بلبل رسولِ عالَمین آمد، چرا بنشسته ای خاموش به یُمنِ حضرتش گشته، زمین مست و زمان مدهوش نسیمِ مُشک بوی او، مُعطّر کرده عالم  را صدای سازِ قرآنش،ِ چه زیبا می رسد بر گوش حبیبِ زاهدِ مطلق مُحمّد(ص)احمد و محمود جهانِ آفرینش را ، فقط او مقصد و مقصود بشارت  می دهد جبریل از اوصافِ کمالِ او سلام از گل نثارش کن، شود تا قلبِ او خشنود بزن بوسه به دامانِ، رسولِ مهربانی ها رسولی که مُشَرّف گشت بر"قوسینِ اَو اَدنی" صدای مهربانِ عشق می آید از این مَقدم لبانش سوره ی طاها جبینش آیتِ اسرا! متن عربی، قسمتی از آیه ۹ سوره ی نجم، که اشاره به معراج پیامبر (ص) دارد @shia_poem
عاقبت قرعه‌ی نامت به لبِ ما افتاد شده سیراب، کویری که به دریا افتاد گلِ لبخند، به باغِ لب‌مان کاشته شد خبرِ آمدنت روی زبان‌ها افتاد وقتی از چهره‌ی تو پرده‌گشایی کردند رونق از سکه‌ی هر چهره‌ی زیبا افتاد نفسش زندگی آموخت به مردن؛ وقتی به شفاخانه‌ی تو راه مسیحا افتاد از تو و معجزه‌هایت چه بگویم؛ وقتی شاخه‌ی باغچه‌ات از یَدِ بیضا افتاد چون زمین جای کمی بود، برای قدمت ردّ پایت به سر عالم بالا افتاد آنقدَر اوج گرفتی به شبِ معراجت بال جبریل، به دنبال تو از پا افتاد و در آن راه، که می‌رفت، به اَوْ اَدْنی‌ها باز هم چشم تو بر چهره‌ی مولا افتاد چشم تو آینه‌ی قدّیِ خوبی‌ها شد  هر زمانی که نگاه تو به زهرا افتاد سبز شد عشق، به لم‌یزرعِ تاریکِ دلم تا نگاهم به گُلِ گنبد خضری افتاد @shia_poem
به دستِ دین تو أدیانِ سابق میشود تکمیل رسیدی تا به ویرانی روَد اصحابِ شوم ِ فیل بخوان پیغمبرانه! چون که با لحنِ حجاز تو به واللهِ دو چندان میشود زیباییِ ترتیل محاسن را معطّر کردی و عطّارهای شهر کم آوردند و شد بازارشان بی رونق و تعطیل به باباهای در جهلِ مرکّب خفتۂ بی دین؛ پس از این عشقِ دختربچه ها را میدهی تحویل عقیقِ دستهایت میشود مُهر نمازِ نوح عبایت میشود سجادۂ عیسی و اسماعیل «امین» بودی و با ایمان گمانم مادرِ موسی- به دستانت سپرده کودکش را در کنارِ نیل نشسته گوشۂ معبد، تورّق میکند هر شب چه خوش می گوید از قرانِ تو؛ تورات با إنجیل همان قران که «حبلُ اللّه» را «وحدت» تلقّی کرد خوشا آنکس که دارد در سکوتش قدرتِ تحلیل محمّد(ص) خواندمت جایِ رسول الله! امشب را... کمی بگذار قربانت شوم مانندِ جبرائیل «ولی الله» خواندی در غدیرِ خم! بدونِ شک- به عشقت «یاعلی(ع)» میگوید آری صورِ اسرافیل! @shia_poem
اى به ذكر روى تو، تسبیح گردان ماه و مهر وى به روز و شب جمالت را ثناخوان ماه و مهر با خیالت رو به ذكر یاجمیل آورده اند بیش ازین در آتش حسرت مسوزان ماه و مهر آسمان با صدهزاران دیده مى جوید تو را رونما، تا رونما آرد به دامان ماه و مهر در حجاب نور مستورى، ولى با این همه با نگاهى دل ز كف دادند آسان ماه و مهر از فروغ روى تو هفت آسمان روشن شده ست اى رخت را روز و شب آیینه گردان ماه و مهر چشمشان در خواب هم هرگز نبیند خواب را در رخ تو مات و حیرانند اینسان ماه و مهر مدّعا را با دو شاهد آسمان اثبات كرد: از سحرخیزان و از شب زنده داران، ماه و مهر در گذرگاه تجلّى اى فروغ لایزال با دو جلوه از تو شد اینسان فروزان ماه و مهر با تو رونق نیست بازار مه و خورشید را بِهْ كه تا نگشوده بربندند دكّان ماه و مهر رزقِ نور كهكشان ها در فروغ حسن تست اى دو قرصِ نان تو را بر خوانِ احسان، ماه و مهر دورباش چشم بد را نیست حاجت، تا كه هست مجمره گردان فلك، اسپندریزان ماه و مهر كهكشان در كهكشان گسترده طیف نور او ذرّه اویند در گردون فراوان ماه و مهر چون رُخش را گاه مه خوانند و، گاهى آفتاب زین شرف ساید سر خود را به كیوان ماه و مهر چشم من ماتِ جمال مصطفى بادا، كه هست اندرین آیینه سرگردان و حیران، ماه و مهر اى شبستان تجلّى از تو روشن همچو روز وى به یمن جلوه ات این گونه رخشان ماه و مهر كرده میلاد تو را با حضرت صادق قرین تا خدا امشب كند با هم نمایان ماه و مهر شایگان آورده، گنج شایگانم آرزوست اى به چرخِ جود تو رخشان هزاران ماه و مهر اى به درگاه جلالت چار اركان خاكبوس هفت اختر مشعل افروز و، دو دربان: ماه و مهر از سر «پروانه» خود سایه رحمت مگیر هست تا در سایه مهرت خرامان ماه و مهر @shia_poem
جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر منور قلب عالم گشت از میلاد پیغمبر بده ساقى مى باقى كه غرق عشرت و شادى دل اولاد آدم گشت از میلاد پیغمبر تعالى الله از این نعمت كز او اسباب آسایش براى ما فراهم گشت از میلاد پیغمبر ز لطف و رحمت ایزد ز یمن مقدم احمد ظهور حق مسلم گشت از میلاد پیغمبر به شام هفده ماه ربیع و سال عام الفیل رسالت ختم خاتم گشت از میلاد پیغمبر بشارت ده به مشتاقان كه ز امر قادر منّان دل ما عارى از غم گشت از میلاد پیغمبر ز ناموس قدر بشنو تو گلبانگ خطر زیرا سر نابخردان خم گشت از میلاد پیغمبر بناى جهل ویران شد ز یمن منجى ات تارك جهان از علم اعلى گشت از میلاد پیغمبر دوصد اعجاز شد ظاهر كه در عرش عُلى حیران دوصد عیسى بن مریم گشت از میلاد پیغمبر بشد دریاچۀ ساوه تهى از آب و برعكسش سماوه همچنان یم گشت از میلاد پیغمبر بشد این فارس چون شمعى، بشد آتشكده خاموش جهان حق مجسم گشت از میلاد پیغمبر ز یمن مقدمش منشق جِدار طاق كسرى شد كه حیران خسرو جم گشت از میلاد پیغمبر بناى ظلم شد ویران ولى در سایۀ ایمان بناى عدل محكم گشت از میلاد پیغمبر قدم در ملك هستى زد چو ختم الانبیاء احمد مقام ما مقدم گشت از میلاد پیغمبر نواى بانگ جاء الحق به باطل چیره شد اى دل نظام دین منظم گشت از میلاد پیغمبر ز حسن پرتو رویش خجل در مغرب و مشرق مه و خورشید اعظم گشت از میلاد پیغمبر من «ژولیده» مى گویم بگو بر دوستارانش كه شرّ دشمنان كم گشت از میلاد پیغمبر @shia_poem
کارِ ما نیست از شما گفتن ما کـجا وُ خـدا خـدا گفتن گفتن از این قبیله کارِ خداست این عشیره عشیره یِ زهراست اهلِ منبر به  رویِ این منبر تکیه داده سـُلاله یِ حـیدر هر که از عشق گفت عاشق نیست راستی این امامِ صادق کیست؟! او امامِ زمـین وُ اَفـلاک است فطرتش آسمانی وُ پاک است معنی فَـضل وُ دانش وُ تقـوا چشمه یِ بندگی وُ عشقِ خدا شرحی از آیه هایِ قرآن است وَجهی از جلوه هایِ رحمان است اَبری از نور وُ رحمت وُ برکات بَر جـمال وُ جـلالِ او صلوات خرجِ حق می شود نَفَس به نَفَس دین ما قـالَ صـادق است وُ بَس هر دو عالم در اختیار اوست وَ احـادیث ذوالفـقارِ اوست سیرتش سِیْری از مسلمانی نُطـقِ او حیدری وُ طوفانی در کلاسَش نشسته جبـرائیل کشته یِ یک نِگاهش عِذرائیل قیمتِ هر کـلامِ این آقا سَر تَر از کـُلِّ جنه الاعلی من که چیزی از او نمی دانم در حَریمَـش ستاره بارانم اشکـهایم به رویِ گـونه نشست هِق هِقَم بُغضِ صحنِ یار شکست دستِ من رویِ سینه جا دارد دل هـوایِ مـدینه را دارد در حریمِ شما غبـار منم بی قـرارِ وصالِ یار منم @shia_poem
هرکس گرفته غیر تو ماوای دیگر خیری ندیده از گداییهای دیگر من روزی ام را از تو بی منت گرفتم منت فراوان است درهرجای دیگر یک پای من رفته ست امشب سمت مکه سمت نجف رفته است اما پای دیگر تو با علی یعنی دوتن در بین یک روح شیعه ندارد جز شما بابای دیگر وقت ولادت نیست هنگام ظهور است دنیا می آیی تو ز یک دنیای دیگر حالا که رفتم تا علی و تا محمد باید بگویم یاعلی و یا محمد نور تو خیلی قبل از آدم معتبر بود از تو چه در انجیل و چه تورات اثر بود دنبال تو بودند احبار بهودی قلب کشیشان از ظهورت باخبر بود هرروز عبدالله را تهدید کردند هرروز عبدالمطلب تحت نظر بود تو آمدی ایوان کسری هم ترک خورد آثار ربانیت هرجا جلوه گر بود آتشکده یکباره اصلا ریخت برهم خاموش شد هر مشعلی که شعله ور بود شب کافی است ای مکه دیگر ماه آمد الله اکبر که رسول الله آمد امی شدی ام القرا شد زادگاهت پیغمبران را زنده کرده روی ماهت خیلی دعا کردی برایش جای نفرین حتی همانکه خار میریزد به راهت این امت تو تا قیامت روسفید است از برکت صوت اذان گوی سیاهت بوی علی را میدهی آقای مکه وقتی شده دیگر ابوطالب پناهت دلخوش به اصحابت نشو که در خطرها تنها علی میماند آقا درسپاهت لعنت بر آنکه با جسارت حرف میزد هرکس ز کفر والدینت حرف میزد شکوه نکن ازغربتت لشگر که داری در غزوه هایت ضربه آخر که داری اصلا بیاید چندتا مرحب به میدان فرقی ندارد فاتح خیبر که داری گیرم که اصلا عبدود رد شد ز خندق آسوده باش آقای من حیدر که داری به طعنه های این و آن بی اعتنا باش بگذر ازین بدبخت ها! کوثر که داری آنکس که خیر و برکت دنیاست زهرا سر وجود این جهان زهراست زهراست ای صادق ال علی در بیکرانها یادی بکن قدری هم از ما ناتوان ها بار سفر برداشتی از دوش مردم ای ناشناس مهربان کاروان ها جارو کشت اعجاز ابراهیم دارد در دستهای توست این کون و مکانها درک مقامت کار امثال زراره ست کی راه دارد در حریمت این گمان ها پرچم سیاه روضه بر دیوار داری تو روضه خوانی بر تمام روضه خوانها روضه بخوان از آفتاب بین گودال از حجت اللهی که افتادست بی حال @shia_poem
منبرت کرسی فقه همه عالم شد فاصله تا به خدا با سخنانت کم شد خوار جهل از تو و فیض تو گل مریم شد هر که پامنبری ات شد به خدا ادم شد هر که علامه ی دهر است غلامت بوده پیرو مکتب علمی هشامت بوده زلف صد پنجره را رو به خدا واکردی با غلامان خودت کار مسیحا کردی درس تاریخ شد و حل معما کردی شیعه را ناب ترین مکتب دنیا کردی پرچم شیعه بلند است به احکام شما علم عالم شده تسلیم به اسلام شما یک ورق درس تو توحید مفضل می شد عشق در مسأله ی جابرتان حل می شد ذره پای تو به خورشید مبدل می شد بی حدیث تو کلام همه مهمل می شد با تو قران خدا کاغذ خاموش نشد راه سر منزل مقصود فراموش نشد تازه شد حرف خداوند به قال الصادق ع علما شرح نوشتند به قال الصادق ع حنفی ها همه گفتند به قال الصادق ع راست گویی شده پیوند به قال الصادق ع تا ابد مرجع توضیح مسائل هایی قبله ی جامع علمی همه دل هایی نور در مسجد چشمان تو معنا گردید نار بر یار تو بردأ و سلاما گردید هر که از چشم تو افتاد یهودا گردید خانه ات مدسه ی حضرت زهرا س گردید به موازات علی راه نشان می دادی راه را با ولی الله نشان می دادی @shia_poem
نگاه کن جَلواتِ کتاب ناطق را به کوه طور ببین سجده‌ی شقایق را امام پنجم شیعه پدر شد و حالا گرفته در بغل خویش امام صادق را ز گوشه‌ی لبش، از خنده‌اش عسل ریزد به جای نقل، خدا بر سرش زُهَل ریزد مدینه بود و شبی مثل ماه، نورانی شبی که گشت زمان غرقِ نور افشانی شبی که حضرت باقر لبش شکوفا شد نداشت مثل همان شب مدینه دورانی خبر رسید ملائک به شور آمده‌اند ز عرش روی زمین سمت نور آمده‌اند مدینه شاهد مولود بی‌نظیر شده عروس حضرت زهرا به او اسیر شد به کف گرفته علوم تمام عالم را مرید جاذبه‌هایش ابابصیر شده کرامت و حسناتش شبیه حیدر شد بلاغتِ نفسش هم، زُراره پرور شد تولدش خبر از نورگستری دارد شرافت قدمش ذره پروری دارد ملائکه همه در عرش یک صدا گفتند عروس حضرت زهرا چه گوهری دارد چه گوهری، که ربوده‌است قلب عاشق را به صولتش زده حق مُهر و مومِ حاذق را کرشمه‌های نگاهش بهشت می‌سازد برای دلشده‌ها، سرنوشت می‌سازد خودش حرم که ندارد، ولی دل ما را شبیه صحن و سرا خشت خشت می‌سازد شمیم عطر تنش بوی یاس را دارد تمام زندگیش بوی ربنا دارد به یمن مقدم صادق، خزان تمام شد و رسیده موسم شادی و، غم حرام شد و رسیده‌اند همه بهر تهنیت از عرش مسیر خانه‌اش امروز ازدحام شد و همینکه بوسه ز پایش فرشته می‌چیند ترانه روی لب جبرئیل می‌شیند رسید و جامعه را شیعه کرد و انسان کرد مطیعِ امر خدا را شبیه ِ سلمان کرد لطافت از نفحاتش چکید و، عالم را به خلصت نبوی یک شبِ مسلمان کرد رسید و داد خدا دست او شفاعت را نوشته‌اند به خاک رهش هدایت را نوشته‌اند به وصفش شفاعتش حتمی است گدا که داشته باشد کرامتش حتمی است به ما که شیعه‌ی اثنی‌عشر شدیم، حتماً به حشر و محشر کبری عنایتش حتمی است مسیر خانه‌اش از آسمان گذر دارد بدیهی‌است که از عرش هم خبر دارد @shia_poem
باز این دست دعا، اعطای داور خواسته با تضرع رخصتِ ذکر پیمبر خواسته اولین مداحِ احمد چون خدای احمد است این دلِ مولا پرستم، اذن حیدر خواسته تا شود جذب غلام خویش، الطاف رسول بهر وصفش یاریِ زهرای اطهر خواسته چون دَم روح القدس شد همدم جان و دلم از نهادم نام احمد تا فلک برخواسته طینت پاکم که باشد از اضافات گِلش از سُویدای وجودم مدح دلبر خواسته آتش ذوقم چنان شد مشتعل در سینه ام آری انگاری که من مداحش از دیرینه ام کیست احمد که حبیب حیِّ سرمد میشود با علی یک روح در دو جسم، احمد میشود کیست احمد که دلش ظرفیت وحی خداست بس امین است او امین وحی سرمد میشود بعد ذکر عالیِ اَلله ربُ العالمین ذکر جبریل امینش یا محمد میشود کیست احمد قابِ اَو اَدناست قُرب منزلش با خداوند جلی نزدیک، این حد میشود کیست احمد، با علی نورٌ علی نورِ کمال فارق از هر غیر، آن روح مجرد میشود اینچنین بر درگه سبحان نیایش میکنم من خداوندِ محمد را ستایش میکنم شد بهار آفرینش حکمفرما در ربیع برترین عبد خدا آمد بدنیا در ربیع این خبر پیچید در کاخ سرانِ ظلم و جور ریخت برهم پایه های تاق کسرا در ربیع خشک شد دریاچۀ ساوه ز بس بَد یُمن بود وز سماوه ناگهان جوشید دریا در ربیع نوری از مُلک حجاز آمد عیان، تا شرق رفت شد خموش آتشکده در فارس، اما در ربیع دستِ ابلیس از همه هفت آسمان کوتاه شد سرنگون شد در همه بتخانه، بتها در ربیع کاهنان و ساحران، محروم از ترفندها این اباالزهراست دلبند همه دلبندها آمد آن یکتا که مینازد به او یکتای او آمد آن مولا که میبالد به او مولای او آمد آن دلبر که کوثر میشود بر او عطا آن اباالزهرا که حق بخشد به او زهرای او سیزده معصوم از نور وجودش جلوه گر چارده معصوم یکجا میدهد معنای او مجتبی و مرتضی و مصطفی یک معنی اند نور اهلُ البیت، پابرجاست برمبنای او آمده بابا بزرگ حضرت ارباب ما آنکه صدرُالمصطفی چندی شود مأوای او زینت دوش نبی، پروردۀ آغوش او روی خاک کربلا روزی شود مدهوش او روزی از غربت، دلِ سوزان هر دو بشکند سنگ یا چوب جفا، دندان هر دو بشکند این مدینه، آن به کوفه، دعوت از مردم شوند آه از بیعت شکن، پیمان هر دو بشکند صورتِ ناموسشان، سیلی ز اعدا میخورد پس غرورِ عترت و قرآن هر دو بشكند گاه در محراب خونین، گاه در میدان جنگ از قفا فرق سرِ یاران هر دو بشکند گاه با تیغ جفا و گاه با تیر ستم سینۀ پاک علمداران هر دو بشکند این همان ذکر حسینٌ مِنّیِ پیغمبر است یاری اسلام با آن پاره پاره حنجر است بعد او کار امام صادق است احیای دین گر چه با خط شهادت میشود ابقای دین مکتب شیعه پدیدار از امام صادق است با جهادش بیمه شد امروز تا فردای دین حوزۀ علمیه مرهون هدایتهای اوست خیل شاگردان او دادند جان در پای دین پرچم کرب و بلا برپا ز قال الصادق است او مهیا کرد ما را بهر عاشورای دین انقلاب ما هم از الطاف  او پیروز شد تا شود بیداری اسلامی دنیای دین ای مسلمان! هر که خواهد روزگار انتقام پای قال الصادقش باید دهد جان، والسلام @shia_poem
هوای شهر نسیم پیمبری دارد چقدر عطر گلاب معطری دارد چه عاشقانه ملائک به هم خبر دادند که این پسر قدم عشق پروری دارد امیدوار به فردای بهتری شده ایم زمانه در سر خود فکر بهتری دارد نشسته اند به راهش همه پیمبرها نوشته اند که او قصد دلبری دارد خدا هم عاشق او شد شبیه حسی که پدر همیشه به فرزند آخری دارد خدا سند زده قلب مرا به نام رسول به نام عشق ، به نام خدا ، به نام رسول بزرگواری و عالیجناب یعنی تو و اوج خلقت انسان ناب یعنی تو نگین خلقت عالم که حضرت زهراست بر این عقیقِ بهشتی رکاب یعنی تو خدا نخواست خودش را نشانمان بدهد وگرنه نور خدا بین قاب یعنی تو خدا رسانده تورا تا به داد ما برسی دمِ خدا ، نفس مستجاب یعنی تو همینکه دور و برت سایه نیست پس قطعا تو نور باطنی و آفتاب یعنی تو تو نور باطنی و سایه هم نمیخواهی پیمبری، قسم و آیه هم نمیخواهی اویس وار نشستم به شوق آمدنت میان سینه قَرَن‌ را نموده ام وطنت برای دست گرفتن ز امتت کافیست نخی ز تار عبایت ، نخی ز پیرهنت بیا برای همه دلبرانه حرف بزن که شهد عشق چکیده ست از دل سخنت تو آیه آیه عسل را به کام ما دادی به غیر عشق نمیریزد از لب و دهنت شبیه شیشه ی عطری که زیر باران است گلاب ناب چکیده ست از بهار تنت میان عرش عجب رفت و آمدی داری چقدر عطر گلاب محمدی داری نگاه مهر تو انسان نمود انسان را چه عاشقانه مسلمان نمود سلمان را اسیر ظلمت شب بوده ایم تا اینکه میان چشم تو دیدیم نور قرآن را چقدر رحمت محض است ربناهایت میان دست تو دیدیم راه باران را نگیر از همه ی عاشقان خود دل را بخواه از همه ی عاشقان خود جان را میان اشک و تحیّر چگونه شکر کنیم طلوع نور تو این نعمت فراوان را جهانِ قبل رسول خدا امیر نداشت نگاه سبز کسی اینهمه اسیر نداشت به عرش میروی از جبرئیل بالاتر به آسمان بروی تا شوی شکوفاتر کلاه از سر هر چه ملائکه افتاد و چشم ها همه در لحظه ی تماشا تر هر آنکه رنگ محبت گرفت دریا شد هر آنکه رنگ محمد (ص) گرفت دریاتر زمان آن شده دست از ترنج بردارند برای آنکه ندیدند از تو زیباتر بیا برای همه جان تازه ای بفرست نشان بده که تویی از همه مسیحا تر تو آمدی برسانی به تشنه آب حیات نثار مقدم خیرت چهارده صلوات @shia_poem
پیشوای شیعیان مولا امامِ صادق است میوه ی جانِ پیمبر نورِ پاکِ خالق است آفتابِ رحمت و قرآنِ حَی و ناطق است ششمین نورِ هدایت از تبارِ عاشق است هفدهِ ماهِ ربیعُ الاول آمد ماهِ عشق تا برای شیعیان روشن نماید راهِ عشق صادقِ آلِ عبا از گلشنِ پیغمبر است او رئیسِ مذهبِ ما شیعیانِ حیدر است تارِ موی او زمین و آسمان را لنگر است چشمهایش چشمه چشمه معرفت از کوثر است عالمِ هستی همه در حلقه ی تسلیمِ او خضر و داوود و سلیمان آمده تعظیمِ او بَه چه زیبنده قدم بود و چه فرخنده سحر شد فروزان از وجودش شمس و ناهید و قمر می دهد روح الامین از عرشِ اعلا این خبر میوه ی باغِ علی و فاطمه آمد ثمر شب شبِ عشق و شبِ وجد و شبِ شور و شعَف آمده تندیسِ رحمت صاحبِ مَجد و شرف صادق آن گنجینه ی نور و علومش بی شمار او سفیرِ راستینِ حضرتِ پروردگار با شکوهِ مذهبش بخشیده بر ما اعتبار مکتبِ او پایدار و شیعه ی او رستگار مژده مژده که امام نور و رحمت آمده از دمِ جان پرورِ او خیر و برکت آمده بال گسترده ملائک گشته فرش راهِ او خیره مانده چشم خورشید از جمال ماهِ او یوسف و عیسی و موسی هر قدم همراهِ او روضه ی رضوانِ جدش شد نیایشگاهِ او آمده در محضرش ارض و سما سر بر سلام نیمه ی ماه است و لیکن آمده ماهِ تمام سینه اش دانشگهِ فِقه و اصول معرفت شیعه دارد از وجود مکتبِ او منزلت مقدمش بر عاشقان فرخندگی و میمنت عقل ها سرگشته اند از این مقام و منقبت عطرِ جانبخشِ نگاهش طعمِ قرآن می دهد هر دمش بر روح و جانِ عاشقان جان می دهد ای چراغِ دانِشَت رخشنده تر از آفتاب وارثِ علمِ نبیین معنیِ امّ الکتاب ای زلالِ پاکیِ اندیشه ات اسلامِ ناب دادخواهِ شیعیان در عرصه ی روزِ حساب با طلوعِ تو چه زیبا عِطر اَفشان شد زمین روزِ میلادِ تو با میلادِ جدت شد قرین! @shia_poem
قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم حروف شمسی خود با ستاره بنویسم توان گرفته‌ام از یک عصاره بنویسم عصاره‌ای که رسید و زمین به آب رسید عصاره‌ای که چکید و شراب ناب رسید  در آن زمان که بشر محو بت‌پرستی بود تمام فرصت‌شان صرف عیش و مستی بود بقای نسل به‌تدریج رو به پستی بود بنای بتکده‌ها حُکم چیره‌دستی بود تمام نور رسید و جهان چراغان شد رسید و یک‌شبه یک طایفه مسلمان شد به‌گوش باش خداوندگار گمراهی رسیده‌است سحر در پسِ شبِ واهی وزیده است نسیم خوش سحرگاهی به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی خبر رسیده که موسی به نیل آمده است خبر رسیده دوباره خلیل آمده است خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید به خلق جاذبۀ روی عشق می‌نازید خجالت از نَفَس سرد ماه می‌بارید به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید خدا به چهرۀ او دین راستین می‌گفت به آفرینش خود، باز آفرین می‌گفت به سردی نَفَس آدمی حرارت داد زمین خشکِ هوس‌باز را طراوت داد به ذات گمشدۀ عاشقی کرامت داد به مادّیّت این خاک، معنویّت داد برای کسب شرابش زمین سبو می‌شد جهان به یُمن قدم‌هاش، زیر و رو می‌شد دو قطره اشک محمد، دو سال باران است رسول می‌شود از بس به فکر انسان است شکست خوردۀ این روزگار، شیطان است و جبرئیل زِ عرش خدا رجزخوان است: دوباره بر همه حجت، تمام خواهد شد چرا که حضرت احمد، امام خواهد شد @shia_poem