eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
389 عکس
159 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ای خاک ره تو خطّۀ خاک پاکی ز تو دیده عالم پاک آشفتۀ موی توست، اَنجُم سرگشتۀ کوی توست افلاک ای بر سرت افسر لَعَمرک وی زیبِ بَرَت قبای لولاک عالم ز معارف تو واله تو نغمه‌سرای «ما عَرَفناک» یا اَعظَمَ صورةَ تَجَلّی فیها الله مَا أدَقّ مَعناک! این بنده و مدح چون تو شاهی؟ حاشاک از این مدیحه حاشاک فرموده به شأنت ایزد پاک لولاک لما خَلقتُ الاَفلاک ای مظهر اسم اعظمِ حق مَجلای اَتَمِّ نورِ مطلق ای شمس شموس و نور انوار وی اعظم نیّرات و اَشرَق ای فاتحۀ کتاب هستی هستی ز تو یافته‌ست رونق ای آیه‌ای از محامد توست قرآن مقدَّس مُصَدَّق وصف تو به شعر در نگنجد دریا نرود میان زورق فرموده به شأنت ایزد پاک لولاک لما خلقت الافلاک... ای صاحب وحی و قلب آگاه دارای مقام «لی مع الله» ای محرم بارگاه لاهوت وی در ملکوت حق، شهنشاه ای بر شده از حضیض ناسوت بر رفرف عز و شوکت و جاه وانگه ز سرادقات عزت بگذشتی و ماند امین درگاه این بوی بهشت عنبرین است یا ذکر جمیل تو، در افواه؟ فرموده به شأنت ایزد پاک لولاک لما خلقت الافلاک ملک و ملکوت از تو پر نور ای در تو عیان تجلی طور با روی تو چیست بدر انور؟ با موی تو چیست لیل دیجور؟ روی تو ظهور غیب مَکنون موی تو حجاب سِرّ مَستور در خطۀ ملک استقامت قد تو به اعتدال مشهور ای از تو به پا نظام عالم وی بی تو جهان هَباءِ مَنثور اول رقم تو لوح محفوظ رَشحِ قلمت کتاب مسطور مداحی من تو را چنان است کز چشمۀ خور ثنا کند کور فرموده به شأنت ایزد پاک لولاک لما خلقت الافلاک ای گوهر قدس و فیض اَقدَس وی صبح ازل اذا تَنفَّس ذات تو ز هر بدی منزّه ز آلایش نیستی مقدّس خاک در توست عرصۀ خاک فرمان‌بر توست چرخ اَطلس طبع من و وصف صورت تو؟ معنای دقیق و طفل نورس مدح تو چنان که لایق توست در عهدۀ خالق تو و بس در نعت تو هر بلیغ، اَبکَم در وصف تو هر فصیح، اَخرَس نعت من و شأن تو؟ تعالی وصف من و قدر تو؟ تقدّس فرموده به شأنت ایزد پاک لولاک لما خلقت الافلاک... ای آینۀ تجلّی ذات مصباح وجود را تو مشکات ای ماه جمال نازنینت نورُ الاَرضَین وَ السَّماوات چون شمس حقیقت تو سر زد اعیان وجود جمله ذرّات ذات تو حقیقة الحقائق نفس تو هویة الهویات ای نسخۀ عالیات اَحرف وی دفتر محکمات آیات ای پایۀ رتبۀ منیعت برتر ز مدارج خیالات وی قامت معنی رفیعت بیرون ز ملابس عبارات در نعت تو ای عزیز کونین این جمله بضاعتی‌ست مزجات فرموده به شأنت ایزد پاک لولاک لما خلقت الافلاک... ای عقل نخست و حق ثانی ذات تو حقیقة المثانی مرآت وجود، چون تواَش نیست یک صورت و یک جهان معانی ای در تو جمال حق نمودار زیبندۀ توست «من رآنی» گر کُنه تو را کلیم جوید طور است و جواب «لَن تَرانی» ای منشأ عالم عناصر وی مبدأ فیض آسمانی اوصاف تو در بیان نگنجد ور هر سر مو شود زبانی فرموده به شأنت ایزد پاک لولاک لما خلقت الافلاک... @shia_poem
نقّاشی لبخند تو دیدن دارد تصویر نگاه تو کشیدن دارد در لحظه ی خلقتت خدا زمزمه کرد: "آئینه ای چون تو آفریدن دارد" "اِقرَاء" که کلام کامل حضرت حق با لحن حجازی ات شنیدن دارد یعقوب خودش حراج زد یوسف را_ این آیِنه اِنقَدَر خریدن دارد تا خاکیِ آستان نعلین شما مرغ لب ما میل پریدن دارد جبریل به وللهِ پرش می سوزد غیر از تو کسی تاب رسیدن دارد؟ . . . معراج، حوالی خدا، قبل از نور_ از دست علی "سیب" چشیدن دارد... @shia_poem
خبری آمده از عالم دیگر، اقرا حضرت باده به نام می و ساغر، اقرا تا شود از نفست عرش معطر، اقرا و خداوند تو را خوانده پیمبر، اقرا *"ساقیا، رونق میخانه مبارک باشد" بر تنت خلعت شاهانه مبارک باشد آیه آیه لب جبریل عسل می ریزد "وجعلناکم نورٌ" ز ازل می ریزد طبع مستانه، غزل پشت غزل می ريزد به زمین "حی علی خیر عمل" می ریزد "اشهد" عشق من انگار به لحن یمنی ست مرجع عاشقی ام راه اویس قرنی ست به دخیلی که زدم با گره ی دستانم پای چشمت "قمر" و "شمس" و "ضحی"می خوانم وقف محراب دو ابروی کمانت جانم عبد ایرانیتان، هموطن سلمانم افتخارم همه این است که در آن وادی تو  به یک مرد عجم منصب "منٌّا" دادی شجری طيبه از خانه ی طاها بايد دختری تا که شود همدم بابا بايد پس کنار تو فقط ام ابيها بايد مادرانه بشود مادر دنیا باید و خدا خواسته او صاحب کوثر بشود منکرش نیز بنا بوده که ابتر بشود حضرت ختم رسل لطف کن از شاه بگو تو صراط اللهی از راستی راه بگو ای که خورشيد منی خواهشا ًاز ماه بگو أشهد أن علياً ولی الله بگو *"دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد" جان احمد شد علی، جان علی شد احمد... @shia_poem
از خاک تا به خاک تربت فرق دارد جنات هم جنت به جنت فرق دارد ما سعیمان این است این شبها نمیریم در مسلک عاشق ریاضت فرق دارد پایی که مشهد میرود رفته مدینه هرچند به ظاهر مسافت فرق دارد هرروز مبعوث نماز صبح صحنیم پبش رضا صور قیامت فرق دارد یک‌ غار کوچک عرش را جاداده در خود با چشم باطن وسع و وسعت فرق دارد وقتی وظیفه گفتن از اوصاف مولاست پس مطمئنا این نبوت فرق دارد یا ایها المزمل از جا زود برخیز حرف از علی شد باز آقا زود برخیز چهل سال رفت و نوبت پیغمبری شد حالا در این ام القری چه محشری شد خواندی به محض این‌ بسم رب زهرا فورا لبت از ذکر کوثر کوثری شد قرآن بخوان که دوره غربت تمام است قرآن بخوان دوران مرگ کافری شد هر ایه شانی از علی را داشت باخود یعنی که قرآن هم از اول حیدری شد از ان زمانی که سرت بر پای مولاست تاج سر شیعه عجب تاج سری شد از عالم زر پیشمرگت بود آقا از عالم زر کار حیدر حیدری شد پرواز یعنی یاعلی و یا محمد اعجاز یعنی یاعلی و یا محمد راحت برو راحت بیا هرجا علی هست اصلا چرا احساس غربت تا علی هست فورا برو بتخانه را ویران سرا کن حالا که روی شانه ات اقا علی هست بفرست از مکه بیاید تا مدینه باشد خیالت جمع از زهرا!علی هست.. سنگ جنون خوردی ازین و آن اگرچه.. مجنون تویی در رتبه لیلا علی هست در دره گیر افتاده ای آرام هستی یاران‌ اگرچه رفته اند اما علی هست خورشید را هم‌ چند ساعت جابجا کرد مث تو سکاندار این دنیا علی هست خورشید شد حتی به شب تابید حیدر راحت میان بسترت خوابید حیدر اینروزها اشکی روان داری دوباره چشم تر و قدی کمان داری دوباره مستوره ها در بین هر محمل نشستند دلشوره ی یک کاروان داری دوباره مانند ان بعضی که‌ زینب در گلو داشت بغض گلویی بی کران داری دوباره اکبر کنار دست زینب ایستاده حسرت به این تازه جوان داری دوباره روبنده ها برروی صورت ها نشسته روضه برای دختران داری دوباره سقا بروی دوش مشکش را گرفته داغ قد این پهلوان داری دوباره داغی به یاد ازدحام کوچه بازار... از خنده و زخم زبان داری دوباره آقا دگر باغ و بهارت رفتنی شد ارامش این روزگارت‌ رفتنی شد @shia_poem
طي ميكنيم سمت ملاقات جاده را شايد كسي سوار كند اين پياده را وقتش رسيده است كه با گريه ريختن جبران كنيد توبه ي از دست داده را تكريم ديگري است همين امتناع ها پس شكر ميكنيم عطاي نداده را ما در ركوع نافله با آبروتريم اصلاً نخواستيم تن ايستاده را خُدّام آستانْ هميشه جلوترند يا رب نگير خدمت اين خانواده را مكه شرافتش به حضور محمد است پس قصد ميكنيم فقط مكه زاده را گر بي علي بناست كه اين راه طي شود مگذار پس مقابل ما راه جاده را ما درب خانه اي به جز اين در نميرويم ما بي علي كنار پيمبر نميرويم خوان كريم خالي و بي نان نميشود فقر گدا حريف كريمان نميشود گويي نمي برد ز عنايت سعادتي آنكه اسير زلف پريشان نميشود اين چه حكايتي است كه اصلاً براي ما مبعث بدون شاه خراسان نميشود از بركت دعاي رسول است هيچ جا در دوستي فاطمه ايران نميشود مبعث نتيجه اي ز كرامات حيدر است هر آنكه بي ولاست مسلمان نميشود يكبار يا نبي و دگر بار يا علي يا مصطفي بدون علي جان نميشود چون شرح زندگاني مولاست خواندنيست ورنه كسي كه پيرو قرآن نميشود جبريل علي ، وحي علي و زبان عليست قرآن بخوان رسول،كه قرآن همان عليست مبهوت مانده است تماشاي خويش را روح بلند و جلوه ي والاي خويش را سوگند ميخوريم همه تَرك ميكنيم بردارد از بهشت اگر پاي خويش را اصلاً همان زمان چهل سال پيش هم اثبات كرده بود بلنداي خويش را آنكس امام ماست كه در ليلة المبيت وقتي كه رفت داد به او جاي خويش را او ماندني نبود اگر پُر نكرده بود با مرتضي و فاطمه دنياي خويش را از ديدن تجلي خود دست ميكشيد ميديد تا تجلي زهراي خويش را يا فاطمه وَ يا كه علي جلوه ميكند وقتي نشان دهد قد و بالاي خويش را نور است و در تن سه نفر جلوه كرده است اين نور قبل خلق بشر جلوه كرده است اي خاك پاي توست تمام وجودها هفت آسمان و خلقت گنبد كبودها اي كيسه ي هميشه كرامت ميان شهر آقاي مهرباني و آقاي جودها آري نماز بي تو به قرآن قبول نيست اي اولين سلام همه در قعودها جبريل ما چگونه تورا پا به پا شود درماندگي كجا و مسير صعودها قربان چشم هاي تو دار و ندارها قربان خاك پاي تو بود و نبودها شكرخدا قبيله ي توكامل است و بس كوري چشم عايشه ها،اين حسود ها ما باتوأيم و با همه ي خانواده ات عالم فداي زندگي صاف و ساده ات از ما مگير تاب و تب شور و شين را حُبِ علي همان شرف نشأتين را از ما مگير شوق سفرهاي تا نجف مكه ،مدينه ،سامره و كاظمين را با حب خانواده ي تو سالهاي سال بخشيده اند آبروي عالمين را ما نذر كرده ايم كه بيرون بياوريم از زير دِين،اين جگر زير دين را ما قصد كرده ايم به ياري فاطمه نائل شويم كرب و بلاي حسين را بوسه مزن كنار تمناي دخترت زير گلوي كوچك اين نور عين را واي از دمي كه زينب كبري رسيده بود وقتي رسيده بود كه حنجر بريده بود @shia_poem
گیسوی تو برای پریشان شدن بس است چشم ات برای سر به بیابان شدن بس است دلدار اگر تویی به خدا که برای ما بیدل‌ترین قبیله ی دوران شدن بس است هر روز پای "یار" قَبا چاک می زنیم کِی گفته ایم پاره گریبان شدن بس است از خیل معجزات تو،یک مهربانی ات کُفّار را برای مسلمان شدن بس است قدری ز دستپُخت خدیجه به ما بده نانش برای بوذر و سلمان شدن بس است مبعوث می شوی که بگویی به ابتران دختر برای کوثرِ قرآن شدن بس است تدریس نکته های ولایت شناسی ات ما را برای طفل دبستان شدن بس است تو آمدی نشان بدهی راه و چاه چیست آئینه دار پرتو خورشید و ماه کیست قرآن بخوان که سینه به سینه صدا شویم از گورهای جهل ابوجهل،پا شویم قرآن بخوان که با نفحات بهشتی ات قدری عوض شویم،کمی با خدا شویم این دست ها به شوق قنوتت بلند شد تا تکّه ای ز پازِل این "ربّنا" شویم بالی برای پر زدن ما درست کن تا جبرئیل های مقیم حرا شویم همراه چار قبله ی توحید آمدی تا بندگان کعبه ی آل عبا شویم بر روی شانه ات بنشینیم لحظه ای لبخند شاد کودکی کوچه‌‌ها شویم پُشت در حریم تو از اولیا پُر است ای کاش بین آن همه ما نیز جا شویم فردای حَشر منصبمان پادشاهی است امروز اگر قرار بر این شد گدا شویم فانوسِ راه را به یدالله داده ای می خواستی که با علی ات آشنا شویم یک هشتم عدس به علی عشق داشتن... گفتی که کافی است ز آتش رها شویم ما را علی علیِ تو اینجا کشانده است پائین پای غار حرایت نشانده است بال ملک کجا و بلندای بام تو از کهکشان بُرون زده حدِّ مقام تو ای کعبه ی نگاه تو صدها بِلال ساز "قبله"، نماز خوانده به بیتُ الحرام تو ذکر مدام اهل وِلا یا محمد است جان تمام شیعه به قربان نام تو اما تو آمدی که بگویی علی که بود این داستان نهفته شده در قیام تو "هرکس علی شناخت،خدا را شناخته" این بود جانِ مطلب و اصلِ پیام تو معراج هم اگر بروی..،دردِدل کنی جز مرتضی کسی نشود هم کلام تو "یا اهل بیت پاکِ خداوند لایزال" هر ثانیه شنیده شد این اَلسَّلام تو یک نیمه ی تو "فاطمه" شد،آن یکی "علی" حالا بگو که سجده کنم بر کدام تو!؟ طبق حدیث قدسی لولاک..،گفته اند: زهراست مقتدای "علی" و امام "تو" از نور این دو ،پرتوِ قرآن  درست شد با "مرتضی" و "فاطمه" ایمان درست شد سرمایه ی محبت زهراست دینمان یعنی که فاطمه است دلیل یقینمان او بانی تفاخُر حق بر ملائکه است: "او فاطمه است،بنده ی خلوت گُزینمان" در حشر او سواره و باقی پیاده اند آن بی مثال‌بانوی بالا نشینمان در دست فاطمه است کلید دَر جَنان از باغ های اوست بهشتِ بَرینمان حوریّه ای که با دمِ اُمّید بخش خویش هجده نفس رسیده به داد زمینمان آن مادری که صبح قیامت یکی یکی با مِهر مادرانه کُنَد دست چینمان باید کسی شبیه علی همسرش شود آئینه دار جلوه ی پیغمبرش شود امّا پس از تو حرمت حیدر شکسته شد آیه به آیه سوره ی کوثر شکسته شد دیگر کسی به عترتتان اعتنا نکرد این نخل ریشه دار تناور شکسته شد در کوچه راه فاطمه ات سَد شد ای پدر در کوچه گوشواره ی دختر شکسته شد سیلی چنان به صورت زهرای تو گرفت آورده‌اند گونه ی مادر شکسته شد آتش به جان لانه ی آل نبی زدند بال و پر کبودِ کبوتر شکسته شد او را چنان زدند که "مسمار" سرخ شد او را چنان زدند که "در" سرشکسته شد ما در عزای دختر تو گریه می کنیم عُمری برای دختر تو گریه می کنیم @shia_poem
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
غار حرا امشب نور علی نور است حرا هزاران بار برتر ز وادی طور است رسان محمد کلام حق را به کل این عالم تویی رسول گرامی دین پیمبر خاتم صلی الله علیک یا سید الانبیا یا محمد یا محمد یاابا الزهرا سحر شده امشب شب غم و تاریک به منجی عالم به صاحب الزمان تبریک توصاحب خلق اعظمی وپیمبر رحمتی توصاحب حوص کوثری وتو شافع امتی صلی الله علیک یا سید الانبیا یا محمد یا محمد یا ابالزهرا که گفته تنهایی، تولشکری داری تو یاوری چون شیر حق، تو حیدری داری علی امام وعلی قیام وعلی کلام خداست علی قعود و علی سجود و صراط ومیزان ماست صلی الله علیک یا سید الانبیا یا محمد یا محمد یا ابا الزهرا در این شب مبعث، هوایی یاریم هوای ایوان طلای ثامن الحجج داریم دلم پریده چنان کبوتر در این حرم هر سو بگیرم عیدی خود زدستان ضامن آهو صلی الله علیک یا علی موسی الرضا @shia_poem
ای ابتدا محمد و تا انتها علی ای انتها محمد و از ابتدا علی ای بین کعبه احمد و ای در حرا علی یعنی که یک حقیقتِ مَحضید با علی در باطنِ ظهور تو در اِختفی علی یا مرتضی محمد و یا مصطفی علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی در جوش آمده‌است خُم خانگی ما در چشمِ ماست سرمه‌ی مستانگی ما بیرون زده است  یک  رگِ دیوانگی ما نورِ نبی است کعبه‌ی پروانگی ما از مرتضاست نعره‌ی مردانگی ما اِلّایِ مانده در پسِ اظهار لا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی باید به دشتها برود چوپان شود باید سفر رَود نَفس راهبان شود تاجر شود مسافرِ یک کاروان شود باید میانِ مکه امین و امان شود باید از آنچه فکر کنی بیش از آن شود تا که شود پیامبرِ مرتضی علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی چل سال انتظارِ زمین و زمان بس است چل سال پشت پرده برای جهان بس است چل سال منتظر شدنِ آسمان بس است چل سال  بین خلوت کروبیان بس است حالا خدا نوشت که ای بی نشان بس است برخیز  با ملائکه  برخیز  با علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی از عشق از حضور  لبالب نشسته بود در خلوتی شگفت و مقرب نشسته بود بین حرا به چله‌ی یارب نشسته بود اشراقِ نور بود اگر شب نشسته بود جبریل پیش روش مودب نشسته بود ای بازویِ نبوتِ تو هرکجا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی خورشیدِ مکه بر تنِ ظُلمتکده بتاب بر مردمان منجمدِ شب زده بتاب صبرِ زمینِ یخ زده  سرآمده بتاب تنها به مکه نه که بر هر بُتکده بتاب هرچند مشکل است به دل غم مده بتاب غم نیست تا که ذوالفقارِ نبی هست با علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّل اگر کار مشکل است اصرار در مقابل انکار مشکل است گیرم  میان مشرک و کفار مشکل است ماندن ولی مقابلِ کرار مشکل است بودن به پیش ضربِ علی‌وار مشکل است    مرحب که هست پیش تو ای مرحبا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی وقتش رسیده است  از این پس علی بگو امشب نجف برو شبِ مبعث علی بگو  در  صحنِ آن سرای  مقدس علی بگو بین رواقهای مُقَرنَس علی بگو آری کَسم علی است نه هرکس ، علی بگو نَفسِ محمد است به نَصِ خدا علی صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی @shia_poem
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد مژده آن جان جهان از بر جانان آورد مژدۀ وحی و نبوت دل عالم را برد هر که دل داشت به آن آینه ایمان آورد همه دیدند که انفاس مسیحایی او روح در کالبد خستۀ دوران آورد دردمندان، طلبِ عافیت از او کردند که طبیب از ره دور آمد و درمان آورد در کویری که در اندیشه به جز خار نداشت یاس و نسرین و گل و لاله و ریحان آورد دشت را تشنۀ سرسبزی و بیداری دید با زلال سخنش رحمت باران آورد شب بیداد و ستم را شب تنهایی را با فروغ سحر خویش به پایان آورد سبب روشنی چشم خداجویان شد بوی پیراهن یوسف که به کنعان آورد... ناخدای سفر عشق به ایمان و امید تا به ساحل همه را از دل طوفان آورد رشک فردوس برین شد همه‌جا از قدمش با خودش رایحۀ روضۀ رضوان آورد داشت انگشتری‌اش خاتم پیغامبری باغ در مقدم او فرش سلیمان آورد بر لبش بود حدیث «وَ لَقَد کَرَّمنا» مژدۀ عزت و آزادی انسان آورد تا بسنجند عیار شرف و وجدان را آیه معرفت و حکمت و میزان آورد سایه پروردۀ این مهر جهانتاب علی‌ست که به این آینه پیش از همه ایمان آورد عجب این نیست که سلمان شود از اهلُ البیت مکتبش گوهر از این دست فراوان آورد گرچه خاموش شد آتشکدۀ فارس ولی پرتوش مشعل توحید به ایران آورد جلوۀ روشن آن ماه شب چهاردهم قرص خورشید شد و رو به خراسان آورد @shia_poem
شب است و مست سجده گشته احمد که سر بر آستان حق بساید امینِ وحیِ ذاتِ اقدس آمد که غار را به شوق در بکوبد به رادمردِ عاشقی بگوید؛ بخوان به نام کبریا محمد ! حرا گرفته رنگِ بی‌قراری تمامِ کوه گشته نقره‌کاری سبد سبد ستاره گِردِ غاری به عاشقی که دارد اعتباری ندا رسیده از خدای سرمَد؛ بخوان به نام کبریا محمد ! بخوان به نام آن‌که داده جانت نموده برتر از فرشتگانت خدای بی‌نظیر مهربانت گره گشوده است از زبانت زمان انتظارت آخر آمد بخوان به نام کبریا محمد ! اگرچه نورِ ممتد است کعبه اگرچه بیت ایزد است کعبه غلامِ کوی احمد است کعبه حرا حرم ، محمد است کعبه کند طوافِ خطّ و خالِ احمد بخوان به نام کبریا محمد ! بخوان خدای پاک و ذات حق را که داده حالِ عاشقی عَلَق را ز تیرگی درآورَد شفق را به اسمِ رَبّکَ الّذی خَلَق را ، بخوان که آفتاب عشق سر زد بخوان به نام کبریا محمد ! بخوان به اسم ربّ لایزالی که نیست از برای او مثالی دمیده روح را به جسم خالی گرفته آسمان مکه حالی که از تو نور ماه می‌درخشد بخوان به نام کبریا محمد ! فرشته‌ها شدند هم‌نوایت بخوان ، به عرش می‌رسد صدایت زمینیان غبار و خاک پایت تمام اهل آسمان فدایت رخَت دل از ستاره می‌رباید بخوان به نام کبریا محمد @shia_poem
تو را برگزیده خدا در چهل سالگی شدی خاتم الأنبیا در چهل سالگی چه پیغمبرانه برای هدایت تو را- به بعثت رسانده خدا در چهل سالگی نجات عموم ِ بشر شد محوّل به تو شدی حضرتِ ناخدا در چهل سالگی رسید و گرفته در آغوش ِ خود جبرئیل- تو را کنج غار حرا در چهل سالگی به تو وحی شد توبه و فاطر و فصلّت... علَق! کوثر و أنبیا در چهل سالگی جهالت سریعاً سرافکنده شد سجده کرد به پای تو بی انتها در چهل سالگی لبالب چشیدی پس از بندگی لذّتِ- نبوّت وَ توحید را در چهل سالگی مودّت به نامت شد و آمدم بینوا... شدی دستگیرِ گدا در چهل سالگی! @shia_poem