eitaa logo
شعر شیعه
6.6هزار دنبال‌کننده
423 عکس
161 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ممنوتم که اومدم حوالی مناجات من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات شبای شعبانه و باز  شبای عاشقیه وقت مناجات دل و دعای عاشقیه من اومدم  که از خودم دلم رو پس بگیرم دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی  فقیرا الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن جدام کن از هرچی من و از تو جدام می‌کنه اهل سحر وقتی بشم  علی دعام می‌کنه هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه دلارو می‌بریم حرم  دعا که مستجابه اگر هنوز سنگه دلت  خشکه چشات تو شعبان سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان @shia_poem
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش ست اگر ز تو ما را دل غمینی هست ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ @shia_poem
جبرئیل روی پرش باز غزل آورده استعاره کمی ایهام و بدل آورده عشق با « حیِّ علی خیرُ العمل » آورده واژه واژه به لبم جام عسل آورده «یوسف» مصریِ « زهرا » سرِ بازار آمد به «زلیخا» بسپارید که دلدار آمد کوچه را ریسه ببندید چراغان بُکنید عرش را گُل بزنید آینه بندان بُکنید جان نثار قدمش زود به قربان بُکنید خلق را مستِ شراب رُخ جانان بُکنید دل ز « نرجس » نه که صد دل زهمه عالم بُرد هرچه خوبیست به دنیا نوه ء خاتم بُرد باز هم صحبت ما قصه ء گیسویش شد تا سحر حرف و حدیث خمِ ابرویش شد باز هم قبلهء ما سلسله ء مویش شد دلمان مشتری خاکِ سرِ کویش شد « دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند» یازده قرن ز نبودت دل من گلگون است سوختم از غم دوری تو چشمم خون است طالبِ دیدن تو گشته دلم، مجنون است هفت پشتم به تو و طایفه ات مدیون است یوسف فاطمه و حُسنِ ختام طاها لحظه لحظه برسد بر تو سلام طاها می شود شادی آن قلب سپیدت بشوم؟ یا که مهمان سر سفرهء عیدت بشوم؟ سیصد و سیزدهمین یار شهیدت بشوم کاش رخصت بدهی « شیخ مغیدت» بشوم با ظهورت دل غمدیده ما شاد نما با نفس های گل فاطمه آباد نما سی نفر یار نداری که پریشان ماندی مثل یوسف اسیرِ غم زندان ماندی همدم غربت و صحرا و بیابان ماندی از گناهِ منِ غفلت زده پنهان ماندی مددی کن که به عشق تو مسلمان بشوم با ولایت به نفسهای تو «سلمان» بشوم چقدر تا سحر عشق، عبورت مانده؟ چشممان خیره به معیادِظهورت مانده بانویی دست به پهلو به حضورت مانده روی مسمار و دری چشم غیورت مانده قَسمت می دهم ای منتقم آل علی دگر از راه بیا ای به همه خلق ولی @shia_poem
و زمان در گذرش گشته مردد شاید که می آید که می‌آید که می آید شاید عقربه یک عدد از یازدهم رد شده است که زمان بر سر جایش بنشیند شاید شاید این جمعه و آن جمعه نبودست مهم در میان کلماتم نه در این حد شاید صبر کرده است زمین تا که به دادش برسد آخرش یک نفر از آل محمد شاید شنبه شاید که بیایی و به جای کوفه؛ پایتختت بشود خطه ی مشهد شاید آن قدر طول کشید آمدنت ،موقع بحث؛ در لغت نامه ی مردم شده باید شاید قیدها هم عوض حتما و قطعا شده است؛ در پس و پیش کلام همه شاید...شاید... باز اما همه ی دلخوشی ما این است: شاید این جمعه همین جمعه بیاید شاید @shia_poem
آن صدایی که مرا سوی تماشا می‌خواند از فراموشیِ امروز به فردا می‌خواند آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشت گله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت هم‌نفس با من از آهنگ فراقم می‌خواند داشت از گوشۀ ایران به عراقم می‌خواند یادم انداخت که آن سوی تماشا او هست می‌روم می‌روم از خویش به هر جا او هست جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دست سهله آغوش گشوده‌ست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست مرا سوی خودش می‌خوانَد خانۀ دوست که از دوست پر از خاطره است خانۀ دوست که نام دگرش سامره است آن اویسم که شبی راه قرن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد؟ وطن آن‌جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن‌جا که در آن خانۀ محبوب من است سامرا! خانۀ محبوب من! از او چه خبر؟ از دل‌آرام من، از خوبِ من، از او چه خبر؟ ما همه غرق سکوتیم تو این‌بار بگو سامرا! طاقت ما طاق شد از یار بگو سایۀ روشنش آورده مرا تا اینجا بوی پیراهنش آورده مرا تا اینجا به اذانش، به قنوتش، به قیامش سوگند به رکوعش، به سجودش، به سلامش سوگند قَسَمت می‌دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز؟ آخرین مرتبه کی راهی میقات شده‌ست؟ آخرین بار کجا غرق مناجات شده‌ست؟ خسته از فاصله‌ام با منِ بی‌تاب بگو با من از گریۀ او در دل سرداب بگو سامرا! ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است؟ حرمت ساحل آرام‌ترین امواج است این گدا سامره‌ای نیست، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم، بگو با یارم ـ رنگ و رو رفته شد آفاق، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آنچه را مانع دیدار شد از دیده بگیر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر تو فقط چارۀ هر دردی و برمی‌گردی وعدۀ بی برو برگردی و برمی‌گردی روزیِ باغچه آن روز نفس خواهد بود جای دل، آن‌چه شکسته‌ست، قفس خواهد بود از سر مأذنۀ کعبه اذان می‌خوانیم قبلۀ کج شده را سوی تو می‌چرخانیم هر کجا می‌نگرم ردّ عبورت پیداست کوچه در کوچه نشانی ظهورت پیداست تازه این اول قصه‌ست، حکایت باقی‌ست ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد @shia_poem
شهر آینه‌دار می‌شود با یک گل پروانه‌تبار می‌شود با یک گل گفتند نمی‌شود، ولی می‌بینند یک روز بهار می‌شود با یک گل @shia_poem
در حوالیِّ نیمه شعبان بود عطرِ یاسی عجیب می‌آمد سامرا بود و خانۀ پدری باز طفلی نجیب می آمد باید اسپند، دود می‌کردند نوهء ماه، می‌رسید از راه حاملِ پرچم ابالفضل و ذوالفقارِ علی ولی الله گل نرگس که زیرِ پاهایش باغِ گل فرش شد همان اول مثلِ جدَّش حسین، قنداقش شرفِ عرش شد همان اول بر غمِ اهل بیت در حُکمِ جرعه‌ای آب بود بر آتش از همان کودکی به دوشش بود پرچمِ سرخِ یالثاراتش وَ ورق خورد صفحۀ تقویم تا که هنگامِ غیبتش آمد آسمانِ وجود، ابری شد دوری از ماه، نوبتش آمد بیشتر از هزار و صد سال است جمعه‌ها را شمرده‌ایم آقا دردش اینجاست بعدِ این مدت از فراقت نمرده‌ایم آقا ظاهراً زخمیِ فراقیم و منتظرهای یازده صده‌ایم شَرم داریم این همه جمعه ندبه‌ات را فقط ورق زده‌ایم در سخن، عهد خوانده‌ایم و فرج در عمل، کم صداقتیم آقا مثلِ بحرالعلوم‌ها کم بود غالباً بی لیاقتیم آقا از تو غافل شدیم از بس که ماتِ غربیم و خیره‌ی شرقیم یادمان می‌رود که تو هستی بس که در روزمَرِّگی غرقیم مثل حیدر برای پیغمبر مردِ بدر و اُحُد نداری تو سیصد و سیزده نفر، حتی دور و اطرافِ خود نداری تو من بمیرم، غریب یعنی تو ... تو که تنها شدیّ و بی لشگر نه کنارِ تو زینبی هست و نه ابالفضل و نه علی اکبر نکند پایِ سفره‌های ظهور میهمانِ اضافی‌ات باشیم پسر فاطمه دعایی کن مثلِ مرحوم کافی‌ات باشیم باز هم غیرتِ قدیمی‌ها... اندکی از گناه، پرهیزی عصرِ جمعه، و یا سه‌شنبه غروب یک سَماتی، توسلی، چیزی الغرض، سهله، کوفه یا عرفات یا که خلوت نشینِ سردابی هر کجایی خدا نگهدارت غایبِ قصه‌های بی تابی دلِ ما تنگِ این دو تا رنگ است دلِ ما را تو کهکشانی کن گنبد زرد، گنبد آبی کربلاییّ و جمکرانی کن شاه بیتِ همه غزل‌هایم همه کار و کسم بیا برگرد به بدیِّ دلم نگاه نکن جان زهرا قسم بیا برگرد @shia_poem
سر ز پا نشناسم امشب از شعف می‌روم گه سامرا ، گاهی نجف بیقرار زلف حیرت فام یار میزنم پیمانه را با نام یار محرم اشک و پیاله نوشِ مست هستم امشب عاشق و مهدی پرست طوف خالِ حضرت چشمان او می‌کشم از سینۀ دیوانه "هــــو" همنوا با نغمۀ کروبیان می‌روم در اوج اوجِ لامکان جبرییل مدح ساغر می‌شوم باده نوش خــُـمّ حیــــدر می‌شوم می‌شوم حلاج و می‌گویم جنون ساقیا "إنـــّـا إلیـــه راجعـــون" "قل هو الله احد" خـــُـمّ و سبو میزنم پیمانه را با نام "هـــو" حضرت توحید، یا حبل المتین! نعبدوا ایــّـاک نعبد نستعین در مدیحت سِرّ سبحانَ الـــراء حرمت انشاء نامت "من تشاء" غایت الغایاتِ غیب ، ای آشکار! معنی "أحببَتُ" را آیینه دار حجّت و برهان "الله الجمیل" آفرینش را ظهور او دلیل برزخ الکبرایِ حکمت آفرین قوّت نقل از دم روح الامین گشته برپا پایه‌های بیستون چون تو هستی معنی "کن فیکون" ساحت چشم تو عرشِ کبریاست قامت عشق تو شرح "إنــّـما"ست خطّ و خال و عارض و گیسوی تو "إهـــدنـــا" یعنی خــَـمِ ابروی تو میشوم هم صحبت روح الامین می‌نویسم نام تو "فتح المبین" تا زمان خیبر یوم الظهور باشم از یاران بی‌پروای نور اصلاً امشب می‌نویسم بیقرار مستم و مجنون و محو و مِـیــگسار لام الف، "لا" ، لاجرم دیوانه‌ام ز عشق تو تاک و خــُـم و پیمانه‌ام جنب و جوش واژه‌ها در دفترم مست مست از جامِ عشقِ حیدرم شیعۀ چشم انتظار ذوالفقار معنی تَمــّــارم و سرمستِ دار کوکب دُرّی "یـــوقــَـد مِن شــَـجـَـر" یابن زهرا ، منجی نوعِ بشر هادِم ابــنیۀ شرک و نفاق مُصلح کلّ ، معنیِ حُسن الوِفاق آیه آیه در مقام عشق تو می‌نویسم با کلام عشق تو چشم یعقوب دلم، چشم انتظار صبح هجران تو را در شام تار بیخبر از خود ، جنون پیما شده همچو مجنون در پیِ لیلا شده در هوای بوی پیراهن غریب همنوا با نالــۀ " أ مَنّ یـُـجیب" روضه‌خوانِ روضه‌های کربلاست هاجر خشکیده کامِ نینواست می‌برَد نام تو را با لحن اشک در کنار علقمه سقــّـا و مَشک تشنه کامی لحظه‌های انتظار بیقراری در هوای زلف یار از حرم تا علقمه طوفان شده چشم غمگینِ غزل گریان شده در فراق آسمان محشر به پاست چشم زینب هم به سوی نیزه‌هاست "ما رأیـــتُ" گوی ، هنگام ظهور از کنار قتلگـــه وقت عبور لحظه‌های دیدنت را بیقرار می‌رود شام و تو را چشم انتظار خیمۀ چشم انتظاران را ببین دیدۀ غمگینِ باران را ببین "ربـّــنــا" از ما ، تو خود "آمین" بگو از حضور روضۀ یاسین بگو ما گرفتاریم و غافل از دعا یابن زهرا ! ای شفیعِ "ربــّــنا" ما رها از خویش و در بند دلیم آنفدر کاهل که از خود غافیلم دست ما و دامن احسانِتان ای فدای دیدۀ گریانتان @shia_poem
صبحی گره از زمانه ما خواهد شد راز گل سرخ برملا خواهد شد در راه عزیزی‌ست که با آمدنش هر قطب‌نما قبله‌نما خواهد شد --- ای حال خوش ای خوب‌تر از عید! بیا ای جانِ جهان‌گستر جاوید بیا امشب هم اگرچه خواب ما سنگین است باز اول صبح مثل خورشید بیا... --- در گردش بی امان، زمان در پی کیست اینگونه جهان، با هیجان در پی کیست دنبال که اینچنین زمین می‌گردد با این همه چشم، آسمان در پی کیست --- ای نور دریچه‌های پیوند! بیا ای ناب‌ترین صبح خداوند بیا آن آینه‌های صاف را یادت هست؟ آن آینه‌ها خاک گرفتند، بیا @shia_poem
نوری ز مشرق اَبَدیَّت بلند شد طوفان بی امان حقیقت بلند شد دنبال خاک بود خدا روز خلقتش برخاست شخص حیدر و تربت بلند شد کعبه جوابگوی علی‌دوست‌ها نبود... ایوان‌طلای مرقدِ حضرت بلند شد حَظّی میان هروله‌هامان نداشتیم... ذکرِ علی ز گوشه ی هیئت بلند شد وقتی که در به دست علی کَنده شد ز جا فریاد هرچه قلعه به حیرت بلند شد تا مرتضی گره به دو ابروی خود کشید در گردنِ بشر رگِ غیرت بلند شد گفتی:امیدتان؟!..،همه گفتیم:فاطمه مادر همیشه وقت شفاعت بلند شد این خاک،شیعه‌خانه‌ی ذُرّیّه ی علی است ایران همیشه پای ولایت بلند شد ما را گدای نیمه‌ی‌شعبان خویش کرد عطری که دور سفره ی غیبت بلند شد لب‌تشنگان چشمه‌ی جانیم تا ابد ما نان‌خورِ امام‌ِ زمانیم تا ابد پلکی بزن..،خزان "زمین" را بهار کن این سالخورده را به جوانی دچار کن اسفندها به یُمن شما عید می شود کهنه‌لباس جامعه را نونوار کن دلداده‌هات حسرت دلبر کشیده اند خود را برای این همه عاشق، نگار کن دُکّان دردِ دوری خود را بیا..،ببند غم را ز شغل دائمی اش برکنار کن هوش از سر همه بِبَرَد خنده های تو... روی نقاط ضعفِ دلِ شیعه کار کن گردن‌کشیِ یاغیِ عشق‌ات حکایتی است... ما را ذبیح ‌های دمِ ذوالفقار کن موری به پیشگاه سلیمان رسیده است ما را به روی فرش وصالت سوار کن کعبه به شوقِ تکیه ی تو ایستاده است فکری به حال خانه ی پروردگار کن مستت به جز شراب نجف، مِی نمی خورد این باده را نصیب گدای خُمار کن صحرانشین! کجای جهان خیمه‌گاه توست؟!... کُنجی برای گریه ی ما اختیار کن زهرم..،بگو بدل به عسل می کنی مرا آخر میان گریه،بغل می کنی مرا فقرِ مرا اگرچه جهانی جواب کرد دستت گرفت کاسه ی من را..،ثواب کرد بخشندگیِ تو به حسن‌جان کشیده است این لُطف را عمو‌ی کریمِ تو باب کرد روشن‌ترین توسل خورشیدها..،سلام! ذکرت دعای شبزده را مستجاب کرد نام تو رمز سروری کشور من است پیرِ خُمِین با دم تو انقلاب کرد وقتی که گفت نوح قبیله:خَدَمتُهُ... یعنی به روی نوکری ما حساب کرد ما نوکریم..،نوکر جدِّ غریب تو ما را به این لقب خودِ زهرا خطاب کرد " هیئت؛ کلاس درس ولایت‌شناسی است " روضه ، مرا به کار برایَت مُجاب کرد "یامهدی" است باطن هر "یاحسینِ" ما... پس سینه‌زن مسیرِ درست،انتخاب کرد قلبی که پای هجر نسوزد..،کباب باد آن مجلسی که از تو نگوید خراب باد دستم هنوز طرح کبوتر نمی کشید یعنی دلم به شوق شما پر نمی کشید قصدم خودِ تویی..،بخدا نان نخواستم بوی غذا مرا دمِ این در نمی کشید خیلی برای آمدنت کم گذاشتم وَرنه،خجالت این همه..،نوکر نمی کشید هرکس مُفید بود برایت..،"مُفید" شد غیر از تو را به مُصحَف و منبر نمی کشید عُمر پدر به دیدن روی تو قَد نداد از شِدَّتِ فراق تو دیگر..،نمی کشید غرق گناه بودم اگر فاطمه نبود دست مرا اگر خودِ مادر نمی کشید...!؟ ما غیر کربلا که به جایی نمی رویم میل گدا به اینور و آن‌وَر نمی کشید ▪️ ▪️ با چکمه روی سینه ی او می نشست شمر... از کار خویش دست هم آخر نمی کشید بعد از حسین بود..،سنان رفت در حرم... ای کاش ختم روضه به معجر نمی کشید پنجا‌ه‌سال‌پرده‌نشین پیرِ پیر شد با شمر،عمه‌جان شما هم مسیر شد @shia_poem