#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شب_نوزدهم_ماه_مبارک_رمضان
#زمزمه
شد شب قدر و بنده ی فراری اومده
با آه و ناله و با گریه زاری اومده
تا که بدیهاش و بروش نیاری اومده
خدای مهربون / بهم بده امون
بیا و مهربونیت و امشب بده نشون
بیا من و ببخش / به جان مرتضی ع
من که گناهام بیشتره از هفتا آسمون
این دست خالی من ........ این چشمای پر آبم
بیا بجان حیدر ............. امشب من و دریابم
● یارب الهی العفو . . . . . . . . . .
از بس که عصیان کرده این بنده ی روسیات
باور بکن روم نمیشه که بزنم صدات
من و قبول کن قاطیه این خیل بنده هات
درسته بی حیام / درسته روسیام
امشب یه کاری کن برام ترو جون آقام
بحق مرتضی / امام الاتقیا
که دستشو بسته بودن یه روز تو کوچه ها
جان علی و زهرا ........ ببین دلم محزونه
رحمتت و نازل کن ....... به چشمی که گریونه
● یارب الهی العفو . . . . . . . . . .
یه دختری که سفره انداخته برا باباش
یه دنیا خاطره است تو اشک گوشه چشاش
بر نمیداره از بابای بی کسش نگاش
ای مهربون بابا / پیشم بمون بابا
انقدر نگو انا الیه راجعون بابا
یاد قدیمایی / یه بغضه توو گلوت
یاد همون روز که زدن مادر و پیش روت
از چشم تو میخونم ........... هوایی زهرایی
بری و بعد از سی سال .......... راحت شی از تنهایی
● علی علی یا زهرا . . .
با سبک :
https://t.me/maddahialemane/3101
#حسین_محمدی_فام
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شب_نوزدهم_ماه_مبارک_رمضان
#شب_قدر
#دوبیتی
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
در این ظلمت بمانید؛ آی مردم!
به خون آغشته شد مهتاب کوفه
*
دل شب سوگباران شد همیشه
و نخلستان، پریشان شد همیشه
چه میگفتی مگر با چاه؟ مولا!
که چشم چاه، گریان شد همیشه
*
فدای دردهای بیدوایت!
فدای گریههای بیصدایت
خدا را میتوان دیدن، علیجان!
در آن گلپینههای دستهایت
#محمدرضا_سهرابینژاد
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شب_قدر
#شهادت
#غزل
رسیدم از بین نامه هایش، به حرف او با زمامدارش
کسی که بر سفره های رنگین نشسته و اغنیا کنارش
کسی که از حال مستمندان گذشت و رد شد، نه دل پریشان
نه هم قدم با غم ضعیفان نه عابری خسته در گذارش
میان نهج البلاغه خواندن دلم چه آرام و بی صدا ریخت
مگر نه از شیعیان اویم، که نام دارم از اعتبارش؟!
کنار فرزند خود شبانه، به گفتگویم چه عاشقانه
یتیم همسایه ام چه؟ امشب، چه رفته بر حال سوگوارش؟!
خبر ندارم، خبر نداری، خبر ندارد وکیل این قوم
هم او که بر گرده ی ضعیفان نشسته بر تخت تاجدارش
هم او که بر لب مدام ذکر و به جای مُهرش، نشسته پینه
گره به ابرو نشانده بلکه گره نیفتد به کار و بارش
یتیم همسایه صبح تا شب به کوچه دنبال آب و نانش
وکیلِ با رأیِ او معظّم، خوش است با درهم و دلارش
سلام حاجی! خدا نکرده، به اسمتان برنخورده باشد
یتیم همسایه بسته تر شد به دست قاضی طناب دارش
علی برای تو خطبه خواند و به جای تو گوش ما شنیده است
خوشم که نهج البلاغه ما را، گرفته عمریست در مدارش
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
در همان عصری که فرمان برد خورشید از علی
چشمه چشمه، اشک غربت خیز جوشید از علی
خطبه ی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ
خطبه ی با آه را جز چاه، نشنید از علی
مو به مو آگاه بود از سرّ عالم، حیف حیف...
دشمن از تعداد موی ریش پرسید از علی!!
شان او را روزگار آورد پایین...روزگار
آنچه که باید بفهمد را نفهمید از علی
عدل بود و داد، داد از قوم اشباه الرجال
عدل را این طایفه کِی میپسندید از علی
تا قیامت هم عقیل اصرار اگر میکرد...باز
غیر از این برخورد، برخوردی نمیدید از علی
آی حاجی های بیعت کرده! از سمت غدیر
خانه برگردید...اما برنگردید از علی
دوخت چندین وصله ی نو بر عبای غربتش
بد به دنیایی که آخر چشم پوشید از علی
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#ماه_مبارک_رمضان
#قصیده
کتاب ما علی و کیمیای ما علی است
حرای ما نجف است هوای ما علی است
"حرام زاده رهش از حلال زاده جداست"
که انتهای نسب نامههای ما علی است
برای قرب خدا تا ابد علی کافی است
که راه ما علی و رهنمای ما علی است
به کمتر از علی و آل او دلت مفروش
قسم به فاطمهاش که بهای ما علی است
تمام حیثیتِ شیعه از علی باشد
حسینِ ما علی است و رضایِ ما علی است
به حکم محکم لایمکن الفراراز عشق
که آنچه عشق نوشته به پای ما علی است
مرا زمانهی مرگم فقط نجف ببرید
که ابتدا علی و انتهای ما علی است
خوشا به زمزمهی وادیالاسلام نجف
که نُقل مجلس شبهای ما علی است
بگو بیاورد آنکه بجز علی دارد
بزن به سینه بگو ادعای ما علی است
بگو چه میکند آنکه علی ندارد او
برای او است جهیم و برای ما علی است
چه خاک بر سر خود میکند اگر بیند
به حشر کعبهی مشگل گشای ما علی است
شنیدهایم صدای درِ بهشت علی است
از آن به بعد سلام و صلای ما علی است
اگرچه درک علی از محالها باشد
به قدر ظرفیت اَدراکَمای ما علی است
من از رسول خدا نقل میکنم ، فرمود:
که استجابت هر ربنای ما علی است
بجز خدا و پیمبر کسی علی نشناخت
حدیث هرشب او باخدای ما علی است
علی مع الحق و حق باعلی است یعنی که
خدای ما نه ولی ناخدای ما علی است
فقط رسیدهایم اینجا که با علی باشیم
هزار شکر فقط ماجرای ما علی است
علی است کارگریِ پدر به خاطر ما
همیشه نان حلال سرای ما علی است
فرشته های خدا شب به شب فقط دیدند
به دست مادرمان لای لای ما علی است
کسی که عشق علی را ندارد او به جهنم
که فکر و ذکر و دل و دلربای ما علی است
"حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر "
برای ما که نگفتند آشنای ما علی است
چه کارمان به سوالات منکر است و نکیر
بجای ماست رضا و بجای ما علی است
قسم به وعده شیرین من یمت یرنی
بهشت عدن خدا نه ، جزای ما علی است
به حلقههای ضریحش دخیلها بستند
گره گشای دل انبیای ما علی است
فقط فقط و فقط فاطمه از او میگفت
شفاست فاطمه دارالشفای ما علی است
من از حسین بگویم حسین فرموده
که نام جمله پسرهای ما علی است
قسم به پنجهی گوهر تراش های بهشت
همیشه قبلهی ایوان طلای ما علی است
علیست شاخص حق و علیست معنی خیر
نگاه کن به خود و گو کجای ما علی است
قسم به عین و به لام و به یای نام علی
که درد ما علی است و دوای ما علی است
کنار خانهی مولا یتیمها جمعند
عزایشان علی است و عزای ما علی است
چقدر کاسهی شیر آمده ... چه میگویند:
دعای ما علی و هایهایِ ما علی است
و سهم شیر خودش را به قاتلش بخشید
کریمِ زخمیِ صاحب عطای ما علی است
به یاد مادرش اُفتاده پیش بابایش
که پارهی جگر مجتبای ما علی است
به حال زینب خود رحم کن نمیبینی
پس از تو روضهی کرببلای ما علی است
میان کرببلا تا علی به میدان رفت
صدا زدند فقط کینههای ما علی است
به زورِ نیزه علی را زِ اسب هُل داند
صدا زدند ببین ردِ پای ما علی است
حسین سمت جوانش رسید اما دیر
به ناله گفت چرا جای جای ما علی است
صدای عمهی سادات بود و بُهتِ حسین
چقدر پیشِ تو روی عبای ما علی است
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#قصیده
نام خود را نقش کن امشب به ایوان علی
ای به قربان علی و ای به قربان علی
سالها رفتیم مشهد تا که دربانی کنیم
تا که شاید یک سحر باشیم دربان علی
من که شبها میرسم تا صبح بارانی شوم
چشم خود را میسپارم دستِ باران علی
عرش هم حتی ندارد بی نیازیِ مرا
مادرم زهرا بزرگم کرده با نان علی
خوش بحال بچههای بی کَسِ آن روزها
حسرت ما هست و خوابی روی دامان علی
مثلِ زینب مثلِ عباس است مثل اکبر است
هرکه امشب میشود پاره گریبان علی
یک طرف امالبنین و یک طرف سوزِ رباب
گریهی ما را در آورده شبستان علی
گوشهای پیراهن بابای خود را باز شُست
امالکثوم است و این شامِ غریبان علی
مثل چشمان حسین و مثل چشمان حسن
آه میسوزد جگرهای پریشان علی
وقت غسلش دست را روی شکاف سر گذاشت
آب هم آتش گرفت از زخم سوزان علی
خضر اُفتاده زمین جبریل اُفتاده زمین
اصلا امشب میشود این خانه ویران علی
اینطرف دست حسن ، آنسو حسین بی کفن
یک کفن را میکشند آرام بر جان علی
سر به تابوتِ پدر میزد حسن میزد حسین
وای از عباس و از تشییع پنهان علی
بعد از این باید برای کربلا آماده شد
آخرین روز است زینب بود مهمان علی
آخرین حرفی که میزد با یتیم کوفه بود
گفت روزی میرسند اینجا یتیمان علی
کوفه بعد از من مدارا کن تو با سرنیزه هات
کوفه جان زینب و جان تو و جان علی
مجلس نامحرم طشت زر و جانم حسین
کاش جایش بشکند آنروز دندان علی
* *
"ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن"*
نام ما ثبت است از اول به دیوان علی
هر زمانی که نجف میخواهم اما جور نیست
با قطاری میروم سمت خراسان علی
با علی ما آمدیم با علی جان میدهیم
خاک ما را فاطمه خوانده است ایران علی
حافظ*
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مدح
#مثنوی
باشد سخن زیبا اگر نام علی آید به لب
جانم ز عشق مرتضی باشد بسی در تاب و تب
به به علی یعنی علی دیگر نمی گویم سخن
با نام پاک آن ولی دل را رهانم از محن
گر نام او از صفحۀ تاریخ کم گردد یقین
چیزی نمی ماند ز اسلام و برای مسلمین
غار حرا در شهر نور در شهر با روح بتول
هر لحظه شد یار نبی او بوده بازوی رسول
در جنگ بدر و در احد در خندق و خیبر که بُد
فتاح خیل قلعه ها برگو که در خیبر که شد
بینم قلاعی سخت تو در تو و محکم بی قرین
دربی درون قلعۀ هفتم بسی باشد وزین
مرحب ستاده در کنار قلعۀ هفتم ولی
در بستر بیماری افتاده است مولایم علی
بنگر رسول الله را با لشکر اسلامیان
یک سو زده اردو و خیل مسلمین اندر میان
احمد که دارد در دلش روح و ولای حیدری
خواهد که او رسوا کند هم اولی هم دومی
با اولی گفتا برو گر چه تو اهلش نیستی
این قلعه ها را فتح کن گر چه تو مردش نیستی
آن بزدل ترسو نرفته از قفا برگشت و گفت
این کار کار حیدر است مائیم مرد خواب و خفت
پیغمبر والا مقام آن عاشق شاه عظام
خواهد که او ظاهر کند فرق خلایق با امام
پس امر بنمود آن ولی بر ثانی بزدل همی
بهر رضای خالق داور نما کاری همی
او هم بسان اولی برگشت و رسوا شد یقین
بر آیدی این کار از دست امیرالمؤمنین
پایان روز دوم و مشکل بسی افتاده بود
مشکل گشای احمدی در بستری افتاده بود
گفتا پیمبر می دهم چون صبح فردا آیدی
پرچم به دست دست خود با فتح اعدا آیدی
دست خدا شد دست او عالم به بند و بست او
مرحب کش و خیبر گشا این کار باشد پشت او
تیغ دو دم او را به کف خیل ملک او را به صف
مرحب نه بل صدها هزاران مرحب او را همچو کف
بعد از شفای احمدی چشمان حیدر باز شد
تا دید درب قلعه را چشمش به سوز و ساز شد
کل ملائک را خدا آماده باش سر داده است
زیرا علی پا در رکاب از بهر جنگ آماده است
کون و مکان از قهر او اندر تلاطم می شود
خورشید در گرد و غبار جنگ او گم می شود
ای سینه از عشق علی پر باده شو پر باده شو
جبریل را گفتا خدا آماده شو آماده شو
دستش به تیغ تیز شد عالم به چشمش ریز شد
چون شیر بر روی فرس با حالتی چون خیز شد
ای تیغ در دستِ که ای؟ ای تیغ سرمستِ که ای؟
ای تیغ پا بستِ که ای؟ اندر پی خستِ که ای؟
ای تیغ رقصانی چرا؟ برگو تو حیرانی چرا؟
در دست مولایم علی برگو چو مستانی چرا؟
ای تیغ هر دم می کُشی ای تیغ در دم می کُشی
از بهر وصل دست او نازی دمادم می کُشی
این شهرت دیرینه را از آن ولی بگرفته ای
اوج سعادت را نگر دست علی بگرفته ای
حیدر چو بر دلدل نشست بنمود عزم آن حصار
آمد به سوی قلعه و مرحب بدیدی چون سوار
شمشیر تیز حیدری رفتی چو در بالای سر
پیچیده در کون و مکان فریاد و بانگ الحذر
خیل ملک بر جبرئیل حق پناه آورده اند
از آتش تیغ علی از سینه آه آورده اند
اندر دل مرحب هزاران ولوله افتاده بود
از نعره مولا به خیبر زلزله افتاده بود
چون صاعقه آمد فرود بر فرق آن مرد حسود
تیغ امیرالمؤمنین آتش زد آن فرق عنود
تنها نه سر را با کُلَه بل پاره سنگ خاره کرد
بین دو کتف و هم کمر پشت فرس را پاره کرد
زد خالق کون و مکان فریاد با صوت جلی
برگیر ای جبریل حق دست ید الله علی
ترسم ز تیغ مرتضی کون و مکان پاشد ز هم
خورشید ره گم میکند ماه از شرار او به غم
مرحب بکشت و دست او بر درب قلعه حلقه زد
با نعرۀ زهرا مدد در را کنار از قلعه زد
تنها نه قلعه گوش کن کل سما در لرزه شد
الله اکبر ای عجب عرش خدا در لرزه شد
یا للعجب این حیدر است یا که خداوند جهان
یا للعجب این حیدر است یا ناظم کون ومکان
یا للعجب این حیدر است یا صاحب عرش و لوا
یا للعجب این حیدر است یا نسخۀ فرد خدا
این آبروی حیدر است دست خدای سرمد است
دریای فضل مرتضی بی ساحل و هم بی حد است
حیدر پناه احمد است دین و ولای احمد است
کل سپاه احمد است روح و صفای احمد است
حیدر جلی حیدر خفی حیدر صفی حیدر ولی
حیدر وفی حیدر قوی حیدر رضی حیدر علی
حیدر قمر حیدر ثمر حیدر ظفر حیدر گهر
حیدر امین کردگار او صاحب تیغ دو سر
فردی است فردی بی نظیر مردی است مردی بی قرین
او بهترین عبد خدا در آسمان و در زمین
مهر محّمد در دلش عشق محّمد در سرش
شد گر پیمبر شهر علم مولا علی باشد درش
این فاش می گویم اگر حیدر نبود اندر زمین
نامی نمی ماند از خدا اسمی ز ختم المرسلین
خورده گره بر کار ما گوییم از مهر و وفا
لبخندی از لبهای او باشد به درد ما دوا
یا مرتضی اعجاز کن با آن ید خیبر گشا
درب دلم را باز کن بر رحمت و لطف خدا
یا مرتضی بر شیعیان بنما دمی آقا نظر
ما صاحبی داریم لیک هستیم از او بی خبر
حق بتول جان رسول حکم فرج امضا نما
بر ما غلامی درش را از کرم اعطا نما
#حسن_بهاری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
بنا شده ست زمین و زمان به نام علی
گرفته است قوام این جهان به نام علی
برای اینکه مُشخّص شود عیـار دقیق
شدند خَـلق خدا ، امتحان به نام علی
به دفتر ازلیّت به کِلْـکِ قدرتِ خویــش
نوشته رب،همه کون و مکان “به نام علی”
همیشــه محوِ تماشای آسمان هائیم
که بوده رونقِ هفت آسمان به نام علی
به احترام علی بسته شد درِ دوزخ
گشوده شــد درِ باغ جَنــان به نام علی
نشانه ای ست برای حلال زادگیَـش
همین که طفل گُشـاید زبان به نام علی
چگونه نام کسی جز علی ست بر لب او ؟
کسی که خورد چو ما آب و نان به نام علی
دُرست با وسطِ خــال می کند برخورد
همین که تیــر پَــرَد از کمان به نام علی
بگو که أشــهدُ أنّ علـی ، ولیُّ الله
گرفته چونکه هُویّت اَذان ، به نام علی
به ترس و جبر نبوده ست ، واقعاً قلبی ست
ارادت همه ی شیعیان به نام علی
سِزد ز چوبه ی دارش رُطب به بار آید
که داده میثم تمّـار ، جـان به نام علی
دعا کنید! که روزی وقوع خواهد یافت
ظهور حضرت صاحب زمان به نام علی
#محمد_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#غزال
#شب_شهادت
در بستر افتاده
تنهاترین تنها بدون یاور افتاده
پیش کبوترها
در کنج آشیانه بی بال و پر افتاده
آه از دل زینب
بار مصیبت روی دوش دختر افتاده
با گریه می شوید
خون لخته هایی را که روی معجر افتاده
شمشیر می داند
عمق شکافی را که در فرق سر افتاده
در کاسه های شیر
اشک یتیم شهر در پشت در،افتاده
آمد صدای `در”
انگار حیدر باز یاد همسر افتاده
یاد چهل نامرد
یاد گلی که بین دیوار و در افتاده
یاس نبی بود و
در چنگ شعله مثل یک نیلوفر افتاده
تقصیر مسمار است
زخمی که بین دنده های مادر افتاده
قنفذ،نزن نامرد...
بس کن،نمی بینی؟عبای حیدر افتاده
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شام_غریبان
#دوبیتی
تو را میشوید امشب دستِ دریا
تو را با اشکِ ما با اشکِ زهرا
نمیدانم چرا میگویم امشب
بریز آبِ روان آهسته اَسما
....
حسن زخمِ سرت را بست اُفتاد
لباسِ آخرت را بست اُفتاد
حسن حالِ مرا میدید پیشَت
دو چشمِ دخترت را بست اُفتاد
....
چگونه سَر کنم شب را عزیزم
چه سازم جانِ بر لب را عزیزم
بجای تو حسن ای کاش امشب
کفن میکرد زینب را عزیزم
....
به مادر گفتم ای جان رو مپوشان
شبیه فصلِ هجران رو مپوشان
خجالت میکشد بابا کنارت
تو پهلو را بپوشان رو مپوشان
....
حسن بگذار رویش را ببوسم
پریشانم که مویش را ببوسم
سفارش کرده بابا جایِ او هم
حسینش را گلویش را ببوسم
.....
دعایی کُن که بی بازو نگردد
لبِ گودال از پهلو نگردد
زدم بوسه بر این حنجر ولی تو
دعایی کن که پشت و رو نگردد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شهادت
#شب_بیست_ویکم
#دوبیتی
چرا جانِ صدا کردن نداری
چرا حالِ دعا کردن نداری
تو مردِ خیبری باور ندارم
توانِ پلک وا کردن نداری
چه میشد سایهات بر خانه میماند
چه میشد شمع این پروانه میماند
به من بر میخورَد اینطور هستی
سرت ای کاش رویِ شانه میماند
زِ چشم بی قرارم سو گرفتی
به فکرم هستی؟ از من رو گرفتی
سرت را باز کرده تیغ اما
چرا یک دست بر پهلو گرفتی
تمامِ روضههایم را شمردی
شمردی و مرا گودال بردی
سپردی زینبت را بر حسین و...
حسینت را به عباست سپردی
به من گفتی دلت جانکاهِ زخم است
که با هر ضربه با هر آه زخم است
به من گفتی که عصری رویِ دستت
هزار و نهصد و پنجاه زخم است
مرا با شش برادر میگذاری
ولی با زخم خنجر میگذاری
کنارِ محسن خود میروی و
مرا با داغِ اصغر میگذاری
* * * *گریز
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی دلم سوزاند وقتی...
کنارم طفل خود را شیر میداد
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem