eitaa logo
شعر شیعه
6.5هزار دنبال‌کننده
377 عکس
150 ویدیو
14 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فدای دردهای بی‌دوایت! فدای گریه‌های بی‌صدایت خدا را می‌توان دیدن، علی‌جان! در آن گل‌پینه‌های دست‌هایت @shia_poem
گروهی عهد و پیمان دیر بستند شکستند آنچه با تاخیر بستند همان ها که ز دستت لقمه خوردند به دست دخترت زنجیر بستند # برایت کاسه کاسه شیر آورد چه بر روز من این تصویر آورد مُحرّم شد ، یتیم کوفه آمد به جای شیر با خود تیر آورد @shia_poem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بستر از زبان حضرت زینب سلام‌الله کنار بسترت خواهی نخواهی دو چشمم می‌رود امشب سیاهی به این فرقی که مانندِ دلم شد الهی یا الهی یا الهی نگاهی که دلم بال و پرش ریخت بجای اشک، خون  چشم ترش ریخت دلم حال یتیمی دارد امشب که سقفِ خانه‌اش روی سرش ریخت تو خوردی ضربت و دختر شکسته تو را این نه  غمِ مادر شکسته ندارد مرهمی این فرقِ زخمی شبیهِ پهلویی که در شکسته چِه سان برتو دو چشمِ تر ببندم چگونه مرهمی بر سر بندم به این‌ها بند، خونِ تو نیاید مگر با معجرِ مادر ببندم همینکه فرقِ تو پاشید خندید همینکه مجتبی  نالید خندید تو از شیرِ خودت دادی به قاتل همینکه شیرِ تو نوشید خندید عوالم را همین که زد، بهم ریخت غمی این خانه را آمد بهم ریخت بمیرد نانجیبی که تو را زد خدایا حال ما را بد بهم ریخت حسین اُفتاده  و در  روبرویش تویی و زینب و حال مگویش نداری جان و گفتی که بجایت بگیرم بوسه از زیر گلویش... @shia_poem
یا غافر الخطایا، با ما چکار داری با بنده ای فراری، اینجا قرار داری از روسیاه عالم، چه انتظار داری؟ راهم اگر ندادی، تو اختیار داری یکسال رفته بودم، دنبال اشتباهم حالا رسیده ام با، پرونده ی سیاهم عمر و جوانی ام را، عصیان تباه کرده این گرگ ... یوسفم را، تنهای چاه کرده هرچه گناه کردم، مهدی نگاه کرده آن عبد خودسرش را، خود سر به راه کرده گرچه فریب خوردم، بازنده را بخر باز شرمنده ام کن امشب، شرمنده را بخر باز آنکه به شانه بار، ما را کشیده مهدی است درد نگفته ام را، او که شنیده مهدی است آن یار که به داد، عالم رسیده مهدی است در سینه ی فلسطین، نور امید مهدی است بوی وصالش امشب، قبل اذان می آید ما که امیدواریم، آقایمان می آید باید ز بس خرابیم، در قبرْ چال مان کرد ای کاش میشد امشب، فکری به حال مان کرد مولا رسید و رحمی، بر سن و سال مان کرد اسم علی که آمد، مادر حلال مان کرد این عبد بی لیاقت، با فاطمه طرف شد سجاده ی نمازش، خاکِ درِ نجف شد گرد و غبارم امشب، روی عبای حیدر تا صبح سجده دارم، بر خاک پای حیدر خاکم کنید بین، صحن و سرای حیدر شاید طلا شدم در، ایوان طلای حیدر بی او عبادت ما، در اصل ... معطلی بود هر روزه ای گرفتیم، کار خود علی بود طاعت برای ما کرد، ضربت برای ما خورد زحمت کشید و جایش، با سائلان غذا خورد در این بهار باید، بین نجف هوا خورد گریان شده کسی که، افطار ... کربلا خورد مولا کنار سفره، خود را به ما رسانده هرشب سلام ما را، تا کربلا رسانده کشتی ما حسین و دریای ما حسین است دنیای ما حسین و عقبای ما حسین است امروز ما حسین و فردای ما حسین است دلدار ما حسین و لیلای ما حسین است زنجیر غم گرفتیم، آن را مدال کردیم با مرتضی و ارباب، تحویل سال کردیم هجران مرتضی نه، هجران دخترش بود چون شمعی آب میشد، پروانه دخترش بود حیدر به فکر روز، پایان دخترش بود فکر هجوم کوفه، بر جان دخترش بود زینب برای داغ، دلدار گریه می کرد بر غربت حسین و بازار گریه می کرد مثل امیر عالم، همدم نداشت زینب پیش حسین و عباس، که غم نداشت زینب در کوفه معجرش رفت، پرچم نداشت زینب دورش شلوغ بود و محرم نداشت زینب خاکستر سرش از، خاکستر حسین است خون سرش به محمل، خون سر حسین است @shia_poem
باز کن آغوش خود را سائل‌ات سر می رسد آن گدا که بخشش‌ات را کرده باور،می رسد آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین ناله های هر شبم از پشت این در می رسد تا نَفَس باقی است..،نَفس سرکشم را رام کن رفته‌رفته عمر من دارد به آخر می رسد در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده... هر که به جایی رسید ، از دیده‌ی تر می رسد گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی مکن ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالْعَلی... دلشکسته گیر می افتد ، به دلبر می رسد نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد در سراشیبی قبرم ، بعد تلقین خواندنم... حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد هرچه ماتم بود حیدر در وجودش جمع کرد بعدها ارث پدر یک‌جا به دختر می رسد ▪️ ▪️ سر به چوب مهمل خود زد..،در آن ساعت که دید نیزه‌داری مست با راس برادر می رسد در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود... کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد @shia_poem
💫 انعکاس حالات شب قدر در طول سال از نكات بسيار مهمّى كه (مرحوم علامه طهرانی) دائماً می‌فرمودند اين بود كه: حالات و ملكاتى كه انسان در شب قدر دارد در طول ايّام سال منعكس مى‌شود. كسى كه در شب قدر در عالم وحدت است، در طول سال نيز اين معنا در او مشهود است و كسى كه در عالم كثرت متوغّل است در طول سال نيز به همين معنا مبتلا مى‌شود. خطورات و توجّهاتى كه در شب قدر براى انسان است بر خطورات‌ و حالات سال مؤثّر است، حتّى اگر فرض كنيم كسى در شب قدر توجّهش به فرزندش زياد است، اين حال به تمام سال وى تسرّى مى‌نمايد. لذا بر مراقبهٔ تامّه در ليلهٔ قدر تأكيد أكيد داشتند؛ بطوريكه انسان از اوّل شب تا صبح به عبادت و توجّه به حضرت حقّ جلّ‌اسمه مشغول باشد و با هيچ‌كس هيچ صحبتى در امر دنيا نكند و به هيچ كار لغو يا مكروهى نپردازد تا از فيوضاتى كه در اين شب از نفس مقدّس امام زمان عليه‌السّلام تراوش مى‌كند بهرهٔ وافى ببرد. 📚 «نورمجرد»، ج۲، ص۳۷۰
دوباره اومدم چونکه یه عمره شده بنده نوازی کار و بارِت میشینی با دل و جون پایِ حرفام دوسِت دارم! سبک میشم کنارِت دلم خیلی گرفته، بسکه ذهنم همش تاریکه و محتاجِ نوره خبر داری! میدونم! آره، اما بذا واست بگم حالم چجوره دلم رو خیلیا خیلی شکستن چه شبها سوختم تا صبح توو تب تک و تنها با گریه مثل هر سال به آغوشت پناه آوردم امشب خدایا از زمونه خیلی خسته م دلم خونه! ندارم حس و حالی میدونم که نمیذاری بمونه شب بیست و یکم دستام، خالی شب قدره، شدم حالا که مهمون بگو بخشیدمت! پیش خودم باش گذشتی از گناهام با یه توبه بدونم بیشتر قدرِ تو رو کاش شب قدره، به قدرِ چند جرعه میشه قسمت بشه رزق شهادت؟! واسه من که حسین(ع) آقامه والله... به قران اُفت داره مرگِ راحت خودت میدونی که دارم شب قدر به این نیت فقط "جوشن" میخونم میترسم آخه از مردن خدایا شهیدم کن! میخوام زنده بمونم تو رو جونِ همون آقا که دیگه تویِ بستر داره از دست میره یتیما پشتِ در میگن با گریه: دیگه شیر از گلوش پایین نمیره چقد سختی کشید و خسته جون داد بمیرم! رفت با فرقِ شکسته خبر پیچیده توو کوفه، که حیدر- تموم کرده! دیگه چشماش و بسته دلم آتیش گرفت از اینکه باید بسوزن بچه ها از غم توو خونه که تشییع علی(ع) هم خیلی آروم شبیه فاطمه(س) باشه شبونه به دورِ بستر خالی دوباره نشستن بچه ها با چشم گریون حسن(ع) شاید به زینب(س) گفته باشه دو چندان شد غم ِ بی مادریمون ندارن میلِ به افطار، دیگه دلم داره عجب حالِ وخیمی کناره سفره میخونم با گریه یتیمی درد بی درمون یتیمی! @shia_poem
مرتضی مظهر جود رب بود بهترین دلخوشی زینب بود او که از داغ پدر دلهره داشت مرهم تازه روی زخم گذاشت فرق، با لخته ی خون، درهم بود کاش، ابروی علی، سرهم بود گفت؛ بابا چه سری دیدم من! دل من را چو سر خود نشکن شانه بر موی پریشان نزدی دو شبی سر به یتیمان نزدی دخترت را غم تو دلخور کرد چاه را زمزم اشکم، پُر کرد سخت کردی چقدر کار مرا خون دل کرده ای افطار مرا داغ آن لاله ی پرپر، بس بود بستر خونی مادر، بس بود خاطرات در و دیوار! مرو کشته ی روضه ی مسمار، مرو قاتل مادرمان، یادت هست؟ داد می زد سرمان، یادت هست؟ به غرور من و مادر بر خورد تا ترا در وسط مسجد بُرد ماند از آنروز غمی بر جگرت جای شمشیر برهنه به سرت دیدن یار به بستر، سخت است بستن زخم روی سر، سخت است مرو غم، راه مرا می بندد ابن ملجم به حسن می خندد اینقدر آه نکش، حرف بزن بگو از عاقبت کوفه به من اسمی از کوچه اغیار، مبر ذهن من را ته بازار، مبر کاش باشند برادرهایم نگران غم معجرهایم @shia_poem
اعمال شب بیست و یکم
بين جام ديده ام قدري شراب افتاد و بعد قرعه ي مستي به نام اين خراب افتاد و بعد از خجالت آب شد شاعر كنار دفترش ياد ايوان طلاي بوتراب افتاد و بعد سمت ايوان نجف شاعر نشست و سجده كرد پاي تا سر پيكرش در اضطراب افتاد و بعد با سر پائين قدم برداشت تا ايوان او برد سر بالا كلاه از سر به آب افتاد و بعد بار ديگر خم شد و آن آستان را بوسه زد باز هم حرف بهشت از آب و تاب افتاد و بعد كرد جرأت تا شود نزديك قدري بر ضريح ياد شعر ذره كه شد آفتاب افتاد و بعد هو كشيد و هو كشيد و هو كشيد و هو كشيد ناگهان از روي دلدارش نقاب افتاد و بعد... @shia_poem