#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#مثنوی
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
نبض ستارگان همه در دستش
افلاک علم، واله و سرمستش
او مردی از تبار پیمبر بود
نقش نگاهش آینهپرور بود
چون باغ، علم «علَّم الاسمایش»
میریخت غنچهغنچه، ز لبهایش
او باغبان باغ معارف بود
محبوب قلب عامی و عارف بود...
دریای غرق موج فضیلت بود
اوج کمال، اوج فضیلت بود
آن مهر ذرّهپرور افلاکی
سرچشمۀ مجاهدت و پاکی
احیاگر معالم قرآن بود
بر پیکر شریعت ما جان بود
تجدید کرد سنّت جدّش را
نشناختند حرمت و حدّش را
روزی که زهر زد به دلش آتش
منصور زد در آب و گلش آتش
شوق سفر به عالم دیگر داشت
دلتنگ بود و دیدۀ سوی در داشت
هنگام پر گشودن و رفتن بود
پرواز روح از قفس تن بود
احضار کرد جملۀ خویشان را
شیرازه بست جمع پریشان را
چون دید اهلبیت همه جمعاند
پروانگان شیفتۀ شمعاند
مثل همیشه دغدغهاش دین بود
در واپسین نفس سخنش این بود:
هر کس سبک شمرد نمازش را
نشناختهست گوهر رازش را
در سایهسار چتر شفاعت نیست
با او شمیم و عطر شفاعت نیست
چون کعبهای که قبلهنما دارد
ای عاشقان بهشت بها دارد
گفت این حدیث و هدیه به جانان داد
ذکر نماز روی لبش... جان داد
فردا چه میدهیم جوابش را؟
وقتی حدیث روشن و نابش را-
دادیم ما به دست فراموشی
دست سکوت و سایۀ خاموشی
او رفت و ماند مکتب او تنها
ماندیم ما و مرثیه خواندنها
آن مکتبی که هست جهانافروز
از تربتش غریبتر است امروز
«قالَ الامام صادقِ» ما کم شد
دریا بدل به قطره و شبنم شد
دلهای مهربان، شده دور از هم
داریم شکوه وقت عبور از هم
یاد آن که بود، مسجد ما سنگر
صحن و رواق آن، همه روشنگر
مسجد، به چلچراغ مزین شد
محراب، مثل آینه روشن شد!
اما نماز چشم به در مانده
نخلی در انتظار ثمر مانده
مسجد گرفته گرد ملال امروز
محزون شده صدای بلال امروز
مسجد پر از جماعت کمرنگ است
گلدسته رنگ باخته، غم رنگ است
از بس که دل ز دایره بیرون شد
اشک کبوتران حرم خون شد
در آن حرم که شمع و چراغی نیست
یک لاله بینشانی داغی نیست
دلها در آرزوی بقیع او
پر میکشد به سوی بقیع او...
سوی بقیع، باغ گل یاسین
آنجا که دیده داغ گل یاسین
آنجا که اشک ماه سرازیر است
آنجا که پشت پنجره دلگیر است
#محمد_جواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
ای صبح که خورشید به شام تو گریست
آفاق به پاس احترام تو گریست
قبر تو غریب مانده اما باید
بر غربت مکتب و مرام تو گریست
#محمد_جواد_غفورزاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#غزل
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا میبرد به خانهٔ او
شبی دلم به هوای زیارت آمده است
مگر قرار بگیرد در آستانهٔ او...
از او بپرس به عقلم نمیرسد اصلاً
که چیست فلسفهٔ عشق بیکرانهٔ او
خوشا به حال عبایی که در کشاکش باد
گذاشتهست سرش را فقط به شانهٔ او
گذشتهها نگذشتهست باقی است هنوز
زبانه میکشد آتش از آشیانهٔ او
بگو چگونه از این شهر صبح صادق رفت
بگو برای من از رفتن شبانهٔ او
نه از غم است که من گریه میکنم امشب
فقط به خاطر لبخند صادقانهٔ او...
#اعظم_سعادتمند
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#مدح
#شهادت
#غزل
خون می چکد از چشم فرزندان صادق
صوت حزین می آید از زندان صادق
بیچاره زندان، اشک می بارد دمادم
از روضه های غربت چشمان صادق
رخت عزای خویش را بر تن نمودند
اهل سماء مانند شاگردان صادق
زندان معطر شد صدای مادر آمد
گردیده گویا فاطمه مهمان صادق
آهسته زندان گشت ساکت، سَم اثر کرد
پَر زد به سوی حضرت حق ، جان صادق
امشب مدینه ساکت است و هست خاموش
خاموش شد چون نغمه ی قرآن صادق
امشب ملائک عازم کوی بقیعند
سر می گذارد عرش، بر دامان صادق
از آتش دوزخ یقیناً در امان است
چشمی که امشب می شود گریان صادق
او رفت اما مکتبش پاینده مانَد
دنیا شود پُر ، از طرفداران صادق
هر روز می تابد ز سمت مشرق عشق
بر این جهان انواری از عرفان صادق
هر کس که باشد شیعه ی شیخ الائمه
باید بماند بر سر پیمان صادق
باید نمازش را بخواند اول وقت
هر کس که خود را داند از یاران صادق
یارب مبادا لحظه ای از ما شود سلب
این ارتزاق معنوی از خوان صادق
"زائر" ز درگاه خدا خواهد که یک روز
این جان ناقابل شود قربان صادق
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
چنانم در دلی حاضــر
که جان در جسم و خون در رگ
#سعدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
آن کسانی که باورم دارند
سائل اما زر و دِرَم دارند
دوستان فقیر من، غنی اند
دیده بر صاحب کرم دارند
مثل خورشید می درخشند و
سایه ای بر روی سرم دارند
این سه ارباب، نورِ اَلله اند
در دل عاشقان حرم دارند
به رضا می رسد سه مرقومه
مقصدش صالح است و معصومه
می نویسم فقط گدا هستم
کفتر خانهء شما هستم
می نویسم دخیل سه حرمم
گرچه دلتنگ کربلا هستم
خسته از کاظمین آمده ام
تشنهء جام سامرا هستم
می نویسم که زائرم اما
حاجی خانهء خدا هستم
قرن، قرن کرامت ازلی است
کار، دست نوادگان علی است
نور محض علی الدوام، رضا
از همین جا به تو سلام، رضا
هرکجا حرف دیگران آمد
حرف من بوده یک کلام، رضا
بسته ام دل به پنجره فولاد
زندگی بی غمت حرام، رضا
حاجتم را به اذن تو دادند
خادمان تو یا امام رضا
قبله ام سوی تو شده مایل
پس نباید به کس ببندم دل
دل عاشق، اسیر معصومه است
خاک محشر کویر معصومه است
شور دریاچه اش چه شیرین است
اصلاً آنجا غدیر معصومه است
گره وقتی به کار می افتد
آخرین تیر، تیر معصومه است
آنچه زهرا نداشت در دنیا
حرم بی نظیر معصومه است
می زنم پیش پای او زانو
دختر فاطمه است این بانو
چشم ما و محبت صالح
دست ما و اجابت صالح
نذر موسی بن جعفری داریم
تا قیامت ز برکت صالح
هم گداهای شهر ری هستیم
هم گداهای حضرت صالح
دل نبستیم بین عصر ظهور
به کسی غیر دولت صالح
نان ما و نوای ما مهدی است
به همه دردمان دوا مهدی است
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#ولادت
#مربع_ترکیب
طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد
مژده بده ای دل که صبا خوش خبر آمد
در گلشن دین باز گل یاس در آمد
بانوی قم آمد ، غم عالم به سر آمد
درد همگان باز نگفته شده درمان
آمد به جهان ، جان ِ علی جان ِ خراسان
یک بار دگر سوره کوثر شده معنا
فریادرس هر لب ِ تشنه شده دریا
ای حیدریون فاطمه برگشت به دنیا
تا کور شود هر که بُوَد دشمن مولا
ای مردم عالم پس ازین عرش نشینید
از فاطمه هر چیز شنیدید ، ببینید
ماییم همه ملت ایران ِ کریمه
هستیم کنیزان و غلامان کریمه
در سفره ی ما هست فقط نان کریمه
موریم ولی مور سلیمان ِ کریمه
هر قدر جهان رنگ عوض کرد به کَرّات
جز لطف ندیدیم ازین عمه سادات
او کیست که صاحب نفسانند گدایش
او کیست که معصوم کُنَد جان به فدایش
والله فقط کار ائمه است ثنایش
جمع ِ حرم آل کسا صحن و سرایش
چون کعبه بُوَد عزت این روضه ی رضوان
این فخر بهشت است که قم گشته در ِ آن
ای فاطمه ی فاطمه ای بانوی جنت
دلبسته ی دار الکرمت اهل کرامت
دارند بزرگان ز تو امّید شفاعت
ای مفتخر از پیر غلامی ِ تو بهجت
قم مرد خدا دیده چه بسیار ، چه بسیار
شیعه چه قَدَر هست به این شهر بدهکار
بر سینه که مثل تو زده سنگ رضا را
آوازه ی عشق تو گرفته همه جا را
کوتاهی عمر ِ تو بر افراشت وفا را
رفتی تو ره ِ زینب ِ شاه ِ شهدا را
مانند عقیله تو وفادارترینی
بر یوسف مشهد تو خریدار ترینی
من گرچه بَدَم سائل درگاه شمایم
گردیده قم و مشهدتان سعی و صفایم
بی نان و نوایم نه تویی نان و نوایم
من بنده ی سلطان معین الضعفایم
بانو چو گذشته بده رنگی به حنایم
بیچاره شدم ، دیر شده کرببلایم
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#غزل
"دختری از اهل بیت آفتاب"
دختر لبخندهای مستجاب
از تبار لا فتی إلّا علی
وارث مَن عندَه علمُ الکتاب
نورِ نور نور نور نور نور
نابِ ناب ناب ناب ناب ناب
ناب یعنی خالص و پاک و طهور
سورهی کوثر، شراب اندر شراب
نور یعنی خواهر شمس الشموس
"بوی گل را از که جوییم از گلاب"
دختر "وَالکاظمینَ الغَیظ" اوست
"آفتاب آمد دلیل آفتاب"
ای دل من در پناه کوی تو
مثل بال کفتران بیاضطراب
مریما از نزد جبرائیل، عشق
هاجرا از بهر اسماعیل، آب
مهربان باران تندِ بیدریغ!
بیکران آیینهی پُر آب و تاب!
هم به جان خستهی زینب، ببخش
هم به نام نامی زهرا، بتاب
#مهدی_جهاندار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#غزل
از خیابان إرم رد میشود ابيات من
میرود شعرم زیارت با همه حاجاتِ من
با سلامی این حرم را بوسه باران میکند
باز هم با عاشقی طی میشود ساعاتِ من
هر چه با ایوان آیینه صمیمی تر شدم
بیشتر شد شوقِ من! تکثیر شد لذّاتِ من
دارد از زهرا(س) نشان! دلداده اش هستم که هست
عمهٔ سادات نامش؛ فاطمه ساداتِ من
دلبخواهش میشوم هر روز نذر مادرش
کم شود کاهی اگر از کوهِ ایراداتِ من
خواندمش بی بی کریمه تا که دستم پُر شود
تا بگردانَد کرَم را جزو خُلقیاتِ من
خواهر شاه خراسان عشق اجداد من است
دوستش دارند حتی تک تکِ امواتِ من
آرزو دارم بخوانم این زیارتنامه را
آنچنان با معرفت که دل بماند ماتِ من
إذن از موسی بن جعفر(ع) از ازل دارم اگر
هست نذر حضرت معصومه(س) احساساتِ من!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#غزل
خانهای که سایهاش موسیابن جعفر میشود
خوش به حال آنکه در این خانه دختر میشود
از زیارت نامهات پیداست بیش از آن ، رضا
از مقاماتت بگوید خلق کافر میشود
از سفارشهای آقایم رضا فهمیدهام
خوشبحال هرکه با تو او برادر میشود
باورش سخت است اما باورِ ما هست که..
زائرت با زائرِ زهرا برابر میشود
میشود امابیها هرکه نامش فاطمه است
دختر این خانه هم یک روز مادر میشود
در مقام زائرانت دیدهام این شأن را
هرکه از قم میرود مشهد کبوتر میشود
تکه سنگی بودم و گفتند باید قم روی
سنگ اگر عاشق شود در صحن مرمر میشود
میشود مرمر ولی نه ، چند وقتی بگذرد
زیر پای زائران یک تکه گوهر میشود
دانشآموز آمدند و عاقبت مرجع شدند
سنگ هم اینجا بیاید عاقبت زر میشود
هر کویری که تو را فهمید میگردد بهشت
هر بهشتی که به تو دل داد قمصر میشود
گاه در مشهد زمانی قم زمانی شهرری
خوشبحال ما که با تو عمرِ ما سر میشود
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem