#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#قصیده
نان گرمِ روضه را از شور می گیریم ما
از تنور سرد دوزخ، نور می گیریم ما
سردرِ هر بیت، پرچم می زنیم از اشک خویش
آخرِ شیرین زبانی، شور می گیریم ما
*
از «شب اول»، چو مسلم، کوچه گردِ کوفه ایم
تو بگو آئینه، پیش کور می گیریم ما
فصلِ ماهیگیری ار رودِ گل آلودِ وفاست
پیش پای چشم مردم، تور می گیریم ما
در «شب دوم» صدای کاروان را بشنوید!
حالِ موسی را خبر از طور می گیریم ما
شد «شب سوم» بساط گریه هامان جور شد...
پس سراغِ سیلی ناجور میگیریم ما
شاعریم و تورمان کرده است خاتون حسین!
روضه ی فاش از رخِ مستور می گیریم ما
یک «شب سوم» برای درک این روضه، کم است
جسم زهرا را مثال از حور می گیریم ما
شاعریم و با رقیه ، اهل مضمون می شویم
پیش نور چهره اش منشور می گیریم ما
در «شبِ چارم» فقط: «دایی حسن»... «دایی حسین»
هردو خواهر زاده را منظور می گیریم ما
*
در حنابندانِ قاسم، از حسن جانِ حسین
حاجتِ خود، چشمِ دشمن، کور...! می گیریم ما
ما عوامیم و شبِ قاسم، اگر کِل می کشیم
روضه ای گمگشته را مشهور می گیریم ما
تا شب هشتم اگر عمرِ خماری راه داد
شیشه شیشه در بغل، انگور می گیریم ما
ای به قربانِ شبِ هشتم، در آغوش عبا،
آنچه باقی مانده از ساطور می گیریم ما
دست تاسوعا، به ذوق تشنگی پا می دهد
از لب مافوق خود، دستور می گیریم ما
ردّ دست ماه، روی چوب پرچم مانده است
مرز و بوم روضه را هاشور می گیریم ما
شد شبِ آخر! مناجات از عسل شیرین تر است
خیمه ها را کندوی زنبور می گیریم ما
***
صبح عاشوراست! دسته دسته مطرب می شویم
طبل و نی... سنج و دقل... شیپور می گیریم ما
صبح عاشورا... چه نزدیک است راه خیمه ها!
راه گودال است آنکه دور می گیریم ما!
صبح عاشورا... علی اصغر کفن پوشیده است!
از دل گهواره راه گور می گیریم ما
#احمد_بابایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#غزل
آمد دوباره موسِمِ ماهِ عزایتان
سرداده ایم ناله و ماتم برایتان
از کودکی به لطف خدا قسمتم شده
با افتخار، خادمیِ روضه هایتان
خاکِ قدومتان به طلا هم نمی دهم
اربابِ من، چَشمِ من و خاکِ پایتان
ای کاش من فدایی راه شما شوم
این جانِ بی ارزشِ نوکر فدایتان
در بین شورِ سینه زنی ها و گریه ها
بدجور می کند دل تنگم هوایتان
آقا بیا و با کَرمت روزیم نما
توفیقِ دیدنِ حرمِ کربلایتان
#محسن_زعفرانیه
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
بعد مدتها پدر دیدار دختر آمدی
خواب دیدم خواهی آمد شد مقدّر آمدی
من به شوق دیدنت بابا ز پا افتادهام
تو به شوق دیدنم با پا نه با سر آمدی
من در این ویرانه مهمانی گرفتم نیمهشب
در شب تاریکم ای ماه منوّر آمدی
دعوتم را رد نکردی آمدی اما چرا
ای پدر بی قاسمِ داماد و اکبر آمدی؟
کو عمویم تا گذارد روی دوش خود مرا؟
از چه بابا بی اباالفضل دلاور آمدی؟
بی قراری میکند بیش از همه اینجا رباب
پس چرا بابا تو بی ششماهه اصغر آمدی؟
حسرت آغوش پر مهرت به دل دارم ولی
خواهی از من گیرمت با مهر در بر، آمدی
دارد از زهرا نشان این پهلوی بشکستهام
تا کنی با دیدنم یادی ز مادر آمدی
با سرِ خونین به دامان منِ ویران نشین
تا بگیرم بوسه از رگهای حنجر آمدی
#عبدالحسین_یعقوبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#چارپاره
عمه جون سینم خسته ی درده
قصه ی کربلام آه! چه سرده
بگم از صحنه ی تلخِ اسیری
عدو تو راهِ شام باهام چه کرده؟
عمه جونم ببین دلم کبابه
قصه ی این سفر برام سرابه
سرا پا وجودم تو اضطرابه
حال و روزم ببین چقد خرابه
وقتی خنجرش رو عدو میگیره
رقیت ترسِ او میخواد بمیره
با دو دساش داره گیسوم میگیره
با دو پاش پهلومو نشونه میره
بس ز داغِ پدر آزرده بودم
ناقه می رفت و من افتاده بودم
اون شب از قافله جا مونده بودم
اینو تو گوشت آروم خونده بودم
امشب این جاده ها چه بی گریزه
تیغِ این کوره راه ببین چه تیزه
عمه جون کفِ پام داره میسوزه
ببین از تاولاش چه خون میریزه
هر چه خاره امشب جلوی پامه
هر چه آهه امشب توی نگامه
هر چه بغضه امشب توی صدامه
هر چه اشکه امشب توی چشامه
بغضِ این سینه که آروم نمیشه
عمه جون راش چرا تموم نمیشه؟
بگو عمه منو سرِ بابام کو؟
چرا از روی نی معلوم نمیشه؟
تیغِ این جاده ها ز خیزرونه
پای کوچک من که ناتوونه
چقد این ساربون نا مهربونه
بگید این ناقه رو آروم برونه
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
كم آمده است مرغ دلم آب و دانه اش
خال لبت كجاست كه گيرم نشانه اش
دستت نرفت در كمرم آنقدر كه شمر
پيچيد دور گردن من تازيانه اش
آتش بگيرد اي پدر اي كاش سر به سر
بازار شام و روسري بچه گانه اش
سنگ عقيق تو به دكانِ كوفه بود
بر سنگ بسته باد دكان و دهانه اش
نيمي به شعله سوخت و نيمي به باد رفت
زلفي كه بود دست ابالفضل شانه اش
دختر پدر پرست بُوَد منع من نكن
دختر دلش خوش است به بوس شبانه اش
يادم نرفته است درختي كه بين راه
رخساره ي تو بود چراغ شبانه اش
يادم نرفته است كه راهب مسيح شد
زآن كُنج لب به كُنج كليسا و خانه اش
از راهب و درخت چه كم داشت دخترت
آويز اين دلي و بهاي بهانه اش
روز جزا كه هر كه بيارد عبادتي
معني دلش خوش است به شعر و ترانه اش
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_حر_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم_الحرام
#غزل
بادست خالی آمدم آقا ببخشی
حُر نگون بخت پشیمان را ببخشی
تاریکمو ظلمتکده محتاج نورم
بر پای عفوم میشود امضا ببخشی
حالا که من برگشته ام با روسیاهی
ای کاش میشد که مرا درجا ببخشی
اصلا تو حق داری تو صاحب اختیاری
من را از آقایی نبخشی یا ببخشی
اما تو را جان رقیه نه نیاور
هرچه بگویی روی چشمم تا ببخشی
روی نگه کردن به چشمت را ندارم
ای کاش جان حضرت زهرا ببخشی
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_حر_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم
#غزل
خدایا قطره بودم متصل کردی به دریایم
بـرون آورد دست رحمتت از دام دنیایم
من آن آوارهای بودم که کوی یار را جستم
و یا گمگشتهای بودم که مولا کرد پیدایم
اگر دامـان مهـرش را نگیـرم، اوفتـد دستم
گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم
بـرای مـن شد از امـروز نـام حرّ برازنده
همانـا افتخارم بس کـه دیگر حرّ زهرایم
سراپا غـرق اشک خجلتم یـارب نمیدانم
که چشم خود چگونه بر روی عباس بگشایم
اگر عباس گوید دست و سر، سازم به قربانش
وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـۀ آن قد و بالایم
به خود گفتم که شاید از کرم بخشد گناهم را
نـدانستم کـه در نـزد حبیبش میدهد جایم
ز چشمم اشک خجلت گشت جاری، بخت را نازم
که هم بخشید، هـم اذن شهادت داد مولایم...
چه بیرحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم
ترک خورده است از هرم عطش لبهای آقایم
صـدای آب آب کودکان تشنه، آبـم کرد
لـب خشکیدۀ عبـاس، آتـش زد بـه اعضایم
بسوزانید و خاکستـر کنیـد از پـای تـا فرقم
من آن پروانهای هستم کزآتش نیست پروایم
گلچین دو غزل #استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#مربع_ترکیب
كار را يكسره كرد و پا شد
دور شد از همگان، تنها شد
مقتل انگار پر از غوغا شد
سر پيراهن او دعوا شد
روح از حنجر او زد بيرون
شمر از قتلگه آمد بيرون
تا جدا شد سر شاه از بدنش
شمر ماند و دل غرق محنش
يادش آمد بدن بى كفنش
لرزه افتاد بر اعضاى تنش
بيشتر شد غم و دردش، هردم
با خودش گفت چه كارى كردم
سنگ با پيكر مولا ضد بود
نيزه در كار خودش وارد بود
سر او دست دو تا فاسد بود
خواهرش هم روى تل شاهد بود
كفن مادرى اش را بردند
آه، انگشترى اش را بردند
شمر هرچند كه نادم شده بود
تازه آغاز مراسم شده بود
خيمه خالى ز محارم شده بود
وقت تقسيم غنائم شده بود
حرمله سهم خودش را برداشت
خیمه هم بوی علی اصغر داشت
بين شان چهرۀ نامى بسيار
عالم فقه و كلامى بسيار
زن يكى بود و حرامى بسيار
پيش رو مردم شامى بسيار
كمر واژه از اين غم خم شد
صحبت از زينب و نامحرم شد
#پیمان_طالبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
رفته صبر از کَفَم این حال نمیفهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمیفهمم چیست
در سرم هست از او طرح سری خونآلود
من که نقاشی و تمثال نمیفهمم چیست
درکَم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم
باقی روضه يِ گودال نمیفهمم چیست
کشتن تشنهیِ زخمی عمل سختی نیست
بر سرش این همه جنجال نمیفهمم چیست!
سر کجا رفته و انگشتر و انگشت کجاست؟
بسمل کَنده پر و بال نمیفهمم چیست
نحر این سر که خودش جایزه دارد، دیگر
غارتِ خیمه و اموال نمیفهمم چیست
زره و خوود و سپر باز هم ارزش دارد
غارتِ چادر اطفال نمیفهمم چیست!!!
بین گودال و شلوغیش تنش خُرد شده
نعل آوردن و پامال نمیفهمم چیست
#محمد_رسولی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#مربع_ترکیب
کشمکش بهر پیروهن نکنید
سر غارت بزن بزن نکنید
نیزه را داخل دهن نکنید
جسم او را اگر کفن نکنید
آه و نفرین میکنم همه را
میکشانم علی و فاطمه را
نیزه را از روی پرش بردار
چکمه ات را ز پیکرش بردار
خنجرت را ز حنجرش بردار
لعنتی دست از سرش بردار
تشنه هست و رمق ندارد او
سر او را عقب نکش از مو
شمر بس کن تو قتلگاه نرو
بی وضو سمت و سوی شاه نرو
دخترش میکند نگاه نرو
روی این جسم پاره راه نرو
این که افتاده نور عین من است
خواهرش هستم و حسین من است
#رضا_قربانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
از آه خود شرر به دل ماسوا مزن
آتش به قلب مادر غم مبتلا مزن
لبهای تو کبود شده مثل بازویم
با این لب کبود مرا هی صدا مزن
حالا که آمدم ز تو این است خواهشم
تا من میان قتلگهم، دست و پا مزن
هرکس رسید ضربه زد، اما یکی نگفت
با سنگ میزنی، تو دگر با عصا مزن
با قرب حق به جانب گودال میزنی
رحمی کن و برای رضای خدا مزن
برسینه اش نشستی و بر او لگد زدی
پنجه براین محاسن از خون حنا مزن
هرضربه میزنی بزن ای بی حیا ولی
بر استخوان گردن او، بی هوا مزن
#محمود_اسدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک !
مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر
مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک
عِندَما کُلُ یَرَونَ المَوتَ اَحلی مِن عَسَل
خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک
کلُّ مَن فِی الموکبِ قالَ خُذینی یا سُیوف
تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک؟
یَلمَعُ النُّور الذی سَمّاهُ مصباحَ الهُدی
تا قیامت می درخشد این چراغ تابناک
داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست
نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاک
#فاضل_نظری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند
در زیر دست و پا ، زده ای دست و پا حسین
مقتل نوشته پیکر تو نرم گشته بود
با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین
مقتل نوشته حد حرم را چهل زراع
رفته تن بدون سرت تا کجا حسین
مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند
حتما شبیه مادرتان بی هوا حسین
مقتل نوشته راس تو را بد بریده اند
چون از جلو بریده نشد از قفا حسین
مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند
یک عده گرگ های بی حیا حسین
مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد
با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین
مقتل نوشته زیر گلو نحر گشته بود
پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین
هر ضربه را برای رضای خدا زدند
شمشیر ، نیزه ، سنگ و حتی عصا حسین
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
رفته صبر از کَفَم این حال نمیفهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمیفهمم چیست
در سرم هست از او طرح سری خونآلود
من که نقاشی و تمثال نمیفهمم چیست
درکَم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم
باقی روضه يِ گودال نمیفهمم چیست
کشتن تشنهیِ زخمی عمل سختی نیست
بر سرش این همه جنجال نمیفهمم چیست!
سر کجا رفته و انگشتر و انگشت کجاست؟
بسمل کَنده پر و بال نمیفهمم چیست
نحر این سر که خودش جایزه دارد، دیگر
غارتِ خیمه و اموال نمیفهمم چیست
زره و خوود و سپر باز هم ارزش دارد
غارتِ چادر اطفال نمیفهمم چیست!!!
بین گودال و شلوغیش تنش خُرد شده
نعل آوردن و پامال نمیفهمم چیست
#محمد_رسولی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
شرم از شیون و از گریه ی ما کن بس کن
پشت و رویش نکن اینقدر حیا کن بس کن
با وضو مادر من شانه به مویش میزد
موی سلطان مرا شمر رها کن بس کن
ذبح کردن به خدا حکم و شرایط دارد
اینقدر ضربه نزن زود جدا کن بس کن
شمر فریاد نکش دخترکش میترسد
حرمله را کمی آرام صدا کن بس کن
خون در شیشه ی او را که ملائک بردند
لااقل رحم به این رخت و عبا کن بس کن
تو خودت نامه نوشتی که بیا کوفه حسین
پس به عهد و قسم خویش وفا کن بس کن
کشتن او به خدا حربه نمیخواهد که
به زمین خورده دگر ضربه نمیخواهد که
#رضا_قربانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
ساربان خواست که انگشتری ات را بِبَرد
دید بایست که انگشت تو را هم بِبُرد
سارقی خواست که غارت بکند پیرهنت
دست انداخت ،گریبان تو را هم بدرد
دیگری داشت به سر، نقشه ی عمامه تو
گفت شال کمرت را ز چه با خود نَبَرد
آن یکی گفت که در کوفه کسی حتماً هست
زره پاره و خونین تو را هم بخرد
اَخنس انگار مهیّای سرت بود ولی
شمر ميخواست خودش از بدنت سر بِبُرد
گفت قاتل به سنان بن أنس با وحشت
چه کنم خنجر اگر حنجر او را نَبُرد
آخرالامر به رَزّازیِ تو تن دادند
گشت ده مرکب تازه نفس از روی تو رَد
خوب از حال که رفتی، به روی سینه نشست
گفت جز من چه کسی گندم ری را بخورد
جرعه ای آب ندادند و بریدند سرت
تشنه لب هیچ کسی سر ز غریبی نَبُرد
#محمود_ژولیده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_ابالفضل_علیه_السلام
#تاسوعا
#بحر_طویل
شیرِ بی باکِ علی رفت به میدان و چوطوفان
همه شیران و یَلان را چو پَرِ کاه به یک آه
وَ ناگاه به هم ریخت و شد ساقیِ دلخواهِ حسینی
که همه دلخوشی ماهِ بنی هاشمیان،حضرتِ سلطان ،
یَلِ میدانِ بَلا بود.
چه ماهی؟
شَهِ پیکار و جهاندار و سپهدار و یَلِ حیدرِ کرار و
عَلَم گیر و علمدار و زَده گردن بسیار و
به یک حمله ی خونبارو... !
ابالفضل همان مردِ دلاور ،پسرِ حضرتِ حیدر
که ز جا کنده دَرِ قلعه ی خیبر
وَ نگو ماه که از ماه فراتر
وَ نگو چشم بگو تیزی خنجر
و نگو دست بگو زورِ دو لشکَر
که شده ذکرِ لبِ قاسم و عون و علی اکبر ،
همه ی عشقِ برادر،پسرِ شیرِ عرب، دشمنِ شب ،
عاشقِ خورشید نَسَب ،وقتِ غضب
قبضه ی شمشیر به کَف ،وقتِ سخن
داشت به لب نقل و رطب،حضرتِ زینب همه جا بود
دعاگوی ابالفضلِ علمدار؛همانی که زده
یکسَره از میسَره تامیمَنه او یک تَنه
بَه بَه به چنین هیمَنه ،ای آینه بنگَر به تنِ او،
دَمِ شب شکنِ او،به برقِ بدنِ او ،به لحنِ سخنِ او
وَ به خونی که شده رودِ فرات از دهنِ او
وَ شده جوشَنِ صد پاره ی او هم کفَنِ او
وَ قسم می خورم اصلأ
به همان نورِ جبینَش
وَ به آن برقِ نگینَش
وَ به شَقُ القمر و قطعِ یمینَش
وَ به باوَر و یقینَش
که شده قوَتِ دینَش
وَ به آن خنده ی نازِ نمکینَش
وَ قسم می خورم اصلأ
به همانِ زخمِ به ابروش،
به بازوش ،
به آن عَطرِ خوشِ جوشن و گیسوش
که مدهوش شده عالمی از بوش
به ابرو و به بازو و به گیسو و بَر و رویِ
ابالفضلِ علمدار قسم ماهِ محرم
وَ غَمَش دلخوشی ماست
وَ این لُطفِ خودِ حضرتِ سقاست
که در سینه ی ما شورِ گُل فاطمه برپاست،
چه زیباست
وَ زهراست که در مجلسِ ما آمده
از بس که غمِ حضرتِ عباس در اینجاست...
#محسن_کاویانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
در معرض گرما به تماشا بدنش را
حتی ز تنش برد کسی پیروهنش را
بر نِی سر او جالس و بر تیرهٔ صحرا
کردند رها، از سرِ تحقیر تنش را
بر باد رود کون و مکان آه اگر که..
از باد بگیرند سراغ کفنش را
جا دارد اگر از نگهش سیل ببارد
آن دیده که کردند پر از خون دهنش را
گودال مجالِ سخن از شاه گرفت و...
خنجر ز جفا ذبح نموده سخنش را
ای وای اگر مادر آن کشته ببیند
در لُجهٔ خون حالت پرپر زدنش را
#مجید_نجفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
افتاده بود روی زمین و کفن نداشت
آن یوسف شهید به تن پیرهن نداشت
پیکر بدون سر به روی خاک مانده بود
سر روی نیزه بود و اثر از بدن نداشت
غرق ستاره بود تن آسمان عشق
خورشید هم فروغ چنین شب شکن نداشت
وقتی که عصر روز غریبی رسیده بود
عالم به قدر زینب کبری محن نداشت
گلبوسه داد چون به گلوی حسین خویش
آن قدر گریه کرد که تاب سخن نداشت
انگشتی از اشاره به خاتم فتاده بود
ای کاش قتلگاه دگر اهرمن نداشت
بعد از سه روز آن گل بی غسل و بی کفن
جز بوریا برای تن خود کفن نداشت
می رفت تاکه محو کند کاخ ظلم را
نیلوفری که فرصت پرپرشدن نداشت
غمنامه ای نوشت «وفائی»و می گریست
چون شمع چاره ای بجز از سوختن نداشت
#سیدهاشم_وفایی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
چیست فردای کز آن ارض و سما با خبر است؟
عالم هستی همه از غم آن نوحه گر است
این چنین ولوله و غلغله وقت سحر است
از غم و غصه ی آن پرده به روی قمر است
شب شام عشر است، سینه ها در شرر است
که به فردای دگر، فاطمه بی پسر است
چیست فردای که عالم همه سرگردان است؟
چیست فردای که چشمان فلک گریان است
چیست فردای که بر نیزه سرِ قرآن است
چیست فردای چنین عرش خدا لرزان است
شب شام عشر است، شبِ قرآن به سر است
چون که فردای حسین، یمِ خون غوطه ور است
چیست فردای چنین، قلب خدا نالان است؟
جن و انس از غم این حادثه در افغان است
چیست فردای که در کرببلا طوفان است
گویند از قلب زمین خون خدا جوشان است
چیست فردای که جبریل امین گریان است
چیست فردای که سرها همه بر پیکان است
شب شام عشر است فاطمه خون جگر است
که به فردای دگر، سرِ نیزه قمر است
این چه عشقی ست که در خون حسین
می جوشد
این چه شوریست که جام از کف خون می نوشد
این چه رازیست کفن جای ردا می پوشد
این چه راهی ست حسین مقصد آن می کوشد
شب شامِ عشر است، شال ماتم به سر است
داغدارِ شهِ دین، حضرت خیرالبَشر است
چیست فردای زمین ماتم عظمی دارد؟
کربلا خیمه ی غم زینب کبری دارد
زانوی غم به بغل مهدی زهرا دارد
غم دل مرغِ هوا ماهیِ دریا دارد
شبِ شام عشر است، فاطمه خون جگر است
آتشِ فتنه گران، کرببلا شعله ور است
قلبِ عالم شرر است، شبِ خوف و خطر است
دشمنِ پست و پلید، هر طرف حمله ور است!
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #عاشورا
ای عصمتِ الهی، ای خواهرم کجایی؟
شد وقتِ بینوایی، داد از غم جدایی!
شد موسم وصالم، بینی که شرحِ حالم
این تو وُ این بلاها، خواهر نما حلالم
ای دربدر ای خون جگر، امُ المصائب خواهرم
یکدم بیا سیرم ببین، آمد وداعِ آخرم
از بعدِ قتلم خواهرم، جانِ تو وُ طفلانِ من
جان رقیه دخترِ بی معجر و نالان من
خواهر مبادا دشمنم سیلی زند بر روی آن
یا از سرِ جور و غضب هر سو کشد گیسوی آن
اِصبِر علی کلٌِ البلا، قَد یقتُلُونِی الاَشقیا
اَلصٌَبرَ مُختارُ لَنا لا تَندُبی فی غَمٌَنا
وقت هجوم اشقیا، آتش رسد بر خیمه ها
جان تو و زین العباد آن بضعه ی خیرالنٌَساء
خواهر ز بعدِ من بُوَد این حجٌتِ دینِ خدا
یاری کند دین مرا در امتدادِ کربلا
چندی دِگر جسمِ مرا درمانده ی میدان ببین
در بین تیر و نیزه ها زیرِ سُمِ اسبان ببین
در خاک و خون کربلا، بی معجر و عریان ببین
این خیمه هایم را همه در آتش سوزان ببین
اِصبِرعلی کلٌِ البلا، قَد یقتُلُونِی الاَشقیا
الصٌَبرَ مُختارُ لَنا، لا تَندُبی فی غَمٌَنا
چندی دگر رأسِ مرا خواهر سرِ پیکان ببین
از حنجرِ بُبریده ام تو صوتی از قرآن ببین
چندی دگر خود را میانِ دشتِ خون جولان ببین
آماده شو خود را اسیرِ فرقه ی عدوان ببین
ای عصمتِ الهی، ای خواهرم کجایی؟
شد وقتِ بینوایی، داد از غمِ جدایی!
اِصبِرعلی کلٌِ البلا، قَد یقتُلُونِی الاَشقیا
الصٌَبرَ مُختارُ لَنا، لا تَندُبی فی غَمٌَنا!
معنی متن عربی۱_صبور باش بر همه بلاها
۲_دشمنان سنگدل مرا کشتند۳_بخاطر ما شکیبایی برگزین۴_وقتی اندوه گروه ما را فرا گرفت برای من فریاد مکن،
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
در قتلگاه چشم تو سمت خیام بود
دعوا برای غارت رأس امام بود
ای کاش مانده بود لباسی که داشتی
شاید برای مادر تو التیام بود
می گفت شمر بعد علی اصغرش حسین
دیگر توان نداشت و کارش تمام بود
آقا ببخش ،زینب اگر دیر آمده
در قتلگاه دور و برت ازدحام بود
فرمود تا امام علیکن بالفرار
بهر مخدرات فرار التزام بود
عدل علی به کینه ی این قوم علتی ست
این قوم پست در صدد انتقام بود
رأسی که چوب خورد به دندان وبرلبش
آیه به آیه صوت رسایش پیام بود
گیسوی او به قامت نی ناله می سرود
بر اهلبیت سایه ی او مستدام بود
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#عاشورا
#مثنوی
شمعم که با نگاهِ تو آتش گرفتهام
امشب کنارِ آهِ تو آتش گرفتهام
پیرت شدم نگاه به این پیرزن بکن
امشب بیا و خواهرِ خود را کفن بکن
امشب غنیمت است برایم چه میکُنی
آقا شکسته است صدایم چه میکُنی
امشب نشستهای ولی از من جُدا چرا
ای جانِ خیمه پشتسرِ خیمهها چرا
امشب به پشتِ خیمه چرا خار میکَنی
این خاک را برایِ که اینبار میکَنی
با این قلاف قبرِ که را میکُنی درست
این قبر کوچک است چرا میکُنی درست
یک پلک هم به هم نَزَنم تا نرفتهای
گیسویِ خویش را نَکَنم تا نرفتهای
گفتند عمه دخترکان: نامه آمده است
عمه عمو کجاست اماننامه آمده است
از پیشِ پاسبان حرم آمدم حسین
از سمتِ مهربانِ حرم آمدم حسین
گفتم به خیمه موقعِ هنگامه نیست نیست
بس کُن رباب حرفِ اماننامه نیست نیست
یگ گوشه رفته تا نخِ قنداقه وا کُنَد
پیراهنی که تازه خریده است تا کُنَد
هِی دستهایِ کوچکِ مهتاب را نَبوس
بس کن رباب بچهی در خواب را نَبوس
از مَشک ، تازه خورده کمی آب میپَرَد
آرام بو کُنَش گُلَت از خواب میپَرَد
امشب دلم برایِ حرم شور میزند
اصلاً دلم برای خودم شور میزند
مادر که رفت بعدِ پدر هم حسن نماند
از پنج تا کفن بهخدا یک کفن نماند
امشب نشستهام که خودم را کفن کنم
فکری برایِ آنهمه دستِ بزن کنم
امشب که فکر میکنم از حال میروم
فردا چقدر بر سرِ گودال میروم
امشب زِ درد بر جگرم دست میزنم
فردا چقدر بر کمرم دست میزنم
امشب زِ خاک خار اگر جمع میکنیم
فردا میانِ تیغ ، پسر جمع میکنیم
امشب غبار از سرِ گیسوت میکِشم
فردا غروب نیزه زِ پهلوت میکِشم
امشب کنارِ مادر خود میخورم زمین
فردا غروب با سرِ خود میخورم زمین
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
در قتلگاه بود و به دستش سپر نداشت
یعنی برای جنگ توانی دگر نداشت
جسم تمام اهل حرم را به خیمه برد
اما برای یاری خود یک نفر نداشت
زینب برای یاری اش آمد به روی تل
هرقدر گریه کرد در آنان اثر نداشت
مادر میان گودی گودال بود و شمر
بر روی سینه رفت …!گمانم خبر نداشت
آن پیرمرد پست اگر با عصای خود
بر جسم چاک چاک نمی زد ضرر نداشت
جاماندن رقیه درین دشت پر بلا
هرگز بعید نیست چرا که پدر نداشت
فهمید دخترش که به غیر از فراز نی
بابای داغ دیده به جایی سفر نداشت
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
دار و ندار زینب، روح بهار زینب
به گلشن نبوّت بنفشه زار زینب
ای که حسین ماند از تو یادگار زینب
زِ سرّ حق تعالی پرده برآر زینب
نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب
ای که برادرانت همه مطاف بودند
به دور تو چو کعبه گرم طواف بودند
کنار چادر تو به انعطاف بودند
اُف به سراب دنیا، به روزگار زینب
نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب
بیا به قتلگاهم ماهِ منیر بنگر
بیا برادرت را یک دل سیر بنگر
به زیر پای نیزه مرا حصیر بنگر
حصیر را به شن ها وامگذار زینب
نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب
کشته شده حسینت چو آفتاب تشنه
به روی خاک اِبنِ ابوتراب تشنه
مثل دو تا علیّ اش رفته بخواب تشنه
بیا به زخم هایم گریه ببار زینب
نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب
دور و برم هزاران رنگ پریده نیزه
به جسم من چو باران نیزه چکیده، نیزه
سه شعبه، نه دلم را نیزه دریده، نیزه
چقدر دشمن از من نیزه کشیده، نیزه
دمیده نیزه زار از این تن زار زینب
نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب
#امیر_عظیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem