eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
564 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت چند روزه نوبت هر کس به پایان می‌رسد ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت در پناه همّت و در پرتو آزادگی راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت من غلام همت آنم که از روزِ نخست افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت کیست این مهر جهان‌آرا که چون آباء خویش جلوه‌ها نور جمالش از در و دیوار داشت کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت... مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت نازپروردی که شب‌ها تا سحر شمس الشموس در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت... جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود بُرد از آیینۀ دل‌ها اگر زنگار داشت خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت خوشه‌چین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت... آن دل‌آگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد دشمن از بی‌دانشی با او سر پیکار داشت آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت شوربختی بین که کرد از تیره‌رایان محفلی قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت بود آن دانای راز آگاه که قاضِی القُضاة با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت «چیست حکم آن‌که مُحرم بود و قتل صید کرد» لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت: «کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟ بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟ بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟ جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟ خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا، سالخوردی بود و زین پرونده‌ها بسیار داشت؟ از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟» چون رسید این‌جا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت «خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»... بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»، از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت... باید این‌جا با کمال معرفت شد عذرخواه هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت باید این‌جا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت باید این‌جا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت باید این‌جا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب» منتظر بود به مضطرّ حقیقی کار داشت گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق» ای خوشا آن‌کس که فردا وعدۀ دیدار داشت @shia_poem
آسمان از منزلش در آسمان دل کنده است چادر شب‌رنگِ ماه از روشنی آکنده است از زمین دارد دوباره نور، می‌بارد به عرش نور یعنی؛ بر لب خورشید هشتم خنده است غصه رفته از دلش؛ اوقاتِ شادش آمده بین آغوشش دلیلِ «اِن‌یَکادش» آمده باب رحمت باز شد بر زائرانِ مشهدش در مدینه؛ صاحبِ «باب‌الجوادش» آمده آب و جارو کرده جبرائیل، با پر، جاده را می‌پراند بال‌هایش هر زمین افتاده را هدیه‌ای را می‌بَرد تا خانه‌ی سلطان طوس می‌بَرد از جانب حق؛ نامِ سلطان‌زاده را تا بساط سور و سات شادمانی جور شد خانه‌ی خورشید، غرقِ نورِ «نورُالنّور» شد این طرف؛ چشمِ رضا روشن شد از تابیدنش آن طرف؛ چشمان شور دشمنانش کور شد عالِم آل محمد عالِمی آورده است عالِمی که مکتبِ درسِ خدا پرورده است پیش او «یحی‌بن‌اکثم»‌ها تلمّذ می‌کنند عالِمان را علم او طفل دبستان کرده است من که باشم تا برای مدح او شاعر شوم ؟! مصرعی گفتم که شاعرهاش، را چاکِر شوم آمدم اینجا بیاندازم دلم را در ضریح آمدم تا صاحبِ دربار را زائر شوم از درِ باب‌المرادش هر که داخل می‌شود با خروشِ چشمه‌ی جودش مقابل می‌شود با ضریحش؛ طبعِ شعرِ هر کسی گل می‌کند بی‌سوادِ این حرم؛ یکباره دعبل می‌شود دستِ رقص پرچمش دل می‌سپارد آسمان پای کوه گنبدش سر می‌گذارد آسمان کاظمین از روزِ روشن نیز نورانی‌تر است اصلا انگاری سه تا خورشید دارد آسمان بُرده ما را از کنارِ خویش، سلطان؛ کاظمین جسم‌مان اینجاست، زیر پای او؛ جان کاظمین ما کبوترهای جلد گنبدیم و طی شده عمرمان در راهِ پروازِ خراسان - کاظمین @shia_poem
در هر قنوت؛ تا پدرت یاجواد(ع) گفت سائل رسید و پشتِ درت؛ یاجواد(ع) گفت «آدم» به پنج تن متوسّل شد و سپس «آمد» نشست دور و برت یاجواد(ع) گفت با دست هایِ پُر به درِ خانه بازگشت تا کعبه بسکه همسفرت یاجواد(ع) گفت خورشید؛ کاسۂ تهی از نورِ خویش را چرخاند خسته! دورِ سرت یاجواد(ع) گفت مُهری که بوسه زد خطِ پیشانیِ تو را در سجده هایِ هر سحَرت یاجواد(ع) گفت هر روز پیش از آنکه حدیثی بیاورد راویِ خوب و خوش خبرت یاجواد(ع) گفت کشتیِ نوح را به هدایت روانه کرد تا هادی الأمم! پسرت؛ یاجواد(ع) گفت! @shia_poem
هر چه میخواهی از کریم بخواه سائلین جواد! بسم الله... @shia_poem
  همه اجداد ما حاجت گرفتند و تعجب نیست... اگر باب الجوادت میشود باب المرادِ ما! @shia_poem
دلم غریب تر از آخرین ستاره ی صبح تو را صدا زده هر بامداد ای ساقی سبوکشان همگی بندگان میکده اند بیار باده، فبشّر عباد ای ساقی کجا روم؟ چه کنم؟ دامن که را گیرم؟ که پیر میکده راهم نداد ای ساقی مرا بهشت تو هستی و سرنوشت تویی مرا چه کار به کار معاد ای ساقی خدا شبی که تو را آفرید و معنا کرد دو عالم از حرکت ایستاد ای ساقی جواد یعنی باران، جواد یعنی دشت أنا البخیل و أنت الجواد ای ساقی @shia_poem
امام مستجاب الدعوه،دلها را هوایی کن نوای از نفس افتادگان را نینوایی کن مرا بر سفره ی احسان خود بنشان تمام عمر ولی ذکر لبم را یا علی موسی الرضایی کن بیا از کودکی مثل مسیح وحضرت یحیی فقط بر سرزمین قلبها فرمانروایی کن کسی از آستانت دست خالی بر نمیگردد مرا مشمول اقیانوسی از حاجت روایی کن شبیه کشتی طوفان زده درگیر گردابم تو سکان دار این کشتی بمان وناخدایی کن جواد اهل بیتی وجوانی وقت رفتن نیست بمان وبیشتر از اهل عالم دلربایی کن تو راز نُه فلک را فاش کردی با کراماتت پس از این هم جهان را غرق نور وروشنایی کن تو راز «کُلُ ارضٍ کربلا» را خوب میدانی زمان را کاظمینی کن ،زمین را کربلایی کن @shia_poem
نوشت اول شعرش به نام حضرت عشق و باز میکند امشب زبان به مدحت عشق کسیکه شعر خودش را نگفته می داند که هست ازبرکات و وجود ِرحمت عشق اگرچه قافیه ی شعردست و پا گیر است شروع میکند این بار هم به زحمت عشق منی که مثلِ  همیشه خراب و حیرانم منی که گرم سرودن شدم به نیّت عشق کسی که آمدنش را خدا تبارک گفت کسی که آمد و شد مُنتهای زینت عشق  ترنّمات ِ لبش  آیه هایِ  کوثر بود و داد خاتمه بر افترا و تهمت عشق عجیب نیست که مولود بی نظیر رضا شود برای همیشه امام عصمت عشق سلام بر گل رویش بگو به قصد برات نثار ‌ این  پسر حضرت رضا "صلوات" شکوهِ بی بدل لطف و مهر و جودی تو  و بانی  همه ی خلقت و  وجودی تو تویی نتیجه ی نذر  و توسلات پدر و  ربّنایِ  قنوت و  دم ِ سجودی تو رسیدی و پدرت اشک شوق میریزد همینکه خنده نمودی دلش ربودی تو تو استجابت سبزی به دست های گدا  زلالِ  جاری فیضی ؛ شبیه رودی تو پس از امام حسن سفره های رنگینی برای مردم بی دست و پا گشودی تو تو دستگیر همه هستی ای خدای کرم که هیچ چیز نمی خوای در ازای کرم منم همیشه مرید درِ تو باب مراد دوباره قرعه ی فالم به نام تو افتاد ببخش اینهمه بد کرده ام به جان خودم نگاه گرم و صمیمی تو به من رو داد چه قدر حاجت ناگفته را روا کردی دم تو گرم و شود خانه ی دلت آباد خوشا به حال گرفتار تو که مانندِ ... رهایی است-اسیری به دست تو صیاد هزار مرتبه شکر خدا که سائلم و کرامت تو مرا در کنار تو جا داد خلاصه این که منم خاکسار این درگاه مزن به سینه ی من دست رد-امام جواد تمام آبروی من به زیر دین شماست تمام آرزویم صحن کاظمین شماست @shia_poem
از هر چه به غیر او گسستم دل را به کسی جز او نبستم من عاشق و بی قرارم اما عاشق تر از این کنم که هستم آهسته کنار کفشداری یک گوشه برای خود نشستم خود را که دچار خویش دیدم در آینهء حرم شکستم بر دفتر من نشست بیتی بیتی که دوباره کرد مستم تا ذکر لبم جواد باشد رزق حرمم زیاد باشد حرف دل عشق یک کلام است بر لب صلوات من سلام است در گوشهء چشم اشک شوق است موسیقیِ گریه بی کلام است توصیف جواد را چه گویم ایشان رضوی ترین امام است لطف و کرم و سخا و جودش لا ینقطع و علی الدوام است دردانهء شاه طوس خندید برخیز و بیا که بار عام است تا ذکر لبم جواد باشد رزق حرمم زیاد باشد خورشید سر قرار آمد آرامش قلب یار آمد امشب خبری است در خراسان نقاره بزن بهار آمد سلطان سریر ارتضا را آیینهء بی غبار آمد در صحن حرم دوباره باران با آتش دل کنار آمد گفتم ببرم دلِ رضا را طبع غزلم به کار آمد تا ذکر لبم جواد باشد رزق حرمم زیاد باشد صحرای نگاه من کویریست دستان دلم پراز فقیریست آهوی اسیر آستانم آزادی من در این اسیریست کار دل ما فقط گدایی کار تو همیشه دستگیریست دل را برسان به کاظمینت بی تاب دیار توست دیریست عشق تو خلاصهء جوانی آرامشِ روزگار پیریست تا ذکر لبم جواد باشد رزق حرمم زیاد باشد @shia_poem
عشق گاهی در جدایی گاه درپیوندهاست  عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخندهاست عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست عشق گاهی بین باباها و تک فرزندهاست @shia_poem
آنان که پی کاسبی رزق حلالند تا روز قیامت دَرِ این خانه وبالند باید که سر سجده به این خاک بمالند - این ها-  همه سرچشمه ی آن آب زلالند ما را که سلوک علی و آل مرام است رزقی بجز از سفره ی ارباب حرام است ذِکرُالله ما می شد این یاد ائمّه این مجلس و این لطف خداداد ائمّه هستیم به یاریّ و در امداد ائمّه در حزن و غم و شادی و میلاد ائمّه این کف زدن و سینه زنی جوهر دین است عَجِّل لِوَلیِّ الفَرَجِ شیعه همین است ای منتظران مقدم موعود مبارک در مجلستان عطر خوش عود مبارک میلاد کرم، لطف و عطا، جود مبارک ازبس که شد این فاطمه مولود مبارک ازدست علی هرچه گدا تاج گرفتند در عرش ملائک همه معراج گرفتند عالم همه پست و پسر فاطمه بالاست یک عمر شدم نوکرش، آنقدر که آقاست از نسل علیّ و نوه ی حضرت موساست مولام رضا، او علیِ اکبرِ مولاست اسفند بپاشید سر آتش ایمان او آمده تا کور کند چشم حسودان رویید زِ لبهای علی اکبری اش گل چیدند ملاک زِ رخ دلبری اش گل از لعل مناجاتیِ پیغمبری اش گل از سمت پدر گل، نسب مادری اش گل به به! چه گلی آمده در خاطر این باغ قنداقه ی گلپوش شده قبله ی عشاق او عبد خدا بود، در این باره سخن گفت " لاحول و لا" خواند و به گهواره سخن گفت پر نور شد آن خانه چو مه پاره سخن گفت با هر دل بیچاره ی آواره سخن گفت: " تنها نه به هر مفلس در بند جوادم حتی به امامان خداوند جوادم" خوب است زِ قنداقه ی او توشه بگیریم از مزرعه ی صورت او خوشه بگیریم فیض حرم صاحب شش گوشه بگیریم روی قدمش سر بگذاریم و بمیریم چون مرگ به روی قدمش عین حیات است او منبع جود است و دَلیلُ البرکات است وَاللهِ بنی فاطمه سرمایه ی دینند هم سایه حقّند وَ هم سایه نشینند فردوس خدایند و بهشتند و بریند ما رعیت واینان همه ارباب ترینند این ها سر شاخه رطب کال ندارنند اولاد علی، طفل و کهنسال ندارند او کودک ارباب ولی شیخُ الائمه است دشمن شده از جامِ میِ معرفتش مست خوردند بزرگان همه در بحث به بن بست پیش پسر شاه خراسان شده اند پست در محضر او اوج نشینان همه پستند محکوم به درماندگی و عجز و شکستند در وادی دل وجه خدا کیست بجز او دروازه و مفتاح دعا کیست بجز او ابن الکرم و ابن سخا کیست بجز او ابن علی و ابن رضا کیست بجز او او ابن علی، ابن علی، ابن علی هاست آری نهمین معجزه ی حضرت زهراست او کارگشای گره روز معاد است سرچشمه ی جود است وجواد است وجواداست برسفره ی او رزق خداداد زیاد است از آمدن ابن رضا، فاطمه شاد است ما سایه نشین کرم ابن رضاییم مشتاق طواف حرم ابن رضاییم باید که بسازیم دوباره حرمش را بر عرش رسانیم شکوه علمش را چون لشگری از شمع بسوزیم غمش را در روضه بمیرم غمِ سنّ کمش را مدّاح فلک در غم او زمزمه دارد او ارثیه ی عمر کم از فاطمه دارد @shia_poem
طوبای تو میانِ دلم قد کشیده است بین من و خیال خودم سد کشیده است احساس می کنم به تو نزدیک می شوم جذر مرا نگاه تو مَد کشیده است این جذبه یِ طلایی بالا نشین تو بال مرا حوالی گنبد کشیده است دست خدای عز و جل روی قلب ما این بار سوم است محمّد کشیده است نوری رئوف در حَرَمت موج می زند الطاف کاظمین به مشهد کشیده است بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند سجاده یِ دعای تو نقاشی ام کنند بگذار بر کنار قدم های هر شبت با رشته یِ عبای تو نقاشی ام کنند بال و پرم بده که شبیه کبوتری امروز در هوای تو نقاشی ام کنند بگذار از زمان ازل تا همیشه ها آقای من برای تو نقاشی ام کنند وقتی میان خانه دعا پخش میکنی مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند بخشنده تو ،خدای کرم تو ،جواد تو ابن الرضا تو ،حضرت باب المراد تو ای بالش تو دَستِ امام رئوف ما ای  سایه بان روی تو بال فرشته ها تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت ای مستجاب چلّه یِ سجاده یِ دعا تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود خورشید از مقابل گهواره یِ شما اینگونه بی نقاب نظر میخوری عزیز اینقدر در مقابل آیینه ها نیا آقا قرار ما سَرِ میدان کاظمین ای اولین زیارت ما بعدِ کربلا بخشنده تو ،خدای کرم تو ،جواد تو ابن الرضا تو ،حضرت باب المراد تو @shia_poem