eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 ✨ 《هركس ميخواهد بداند که اگر امام زمان(عج) ظهور فرمايد، نسبت به ايشان چه موضعي خواهدداشت؛ ببيند الان با نائب برحقش چگونه است اگر توانست مطيع ايشان باشد اطاعت ازامام زمان(عج)هم ميتواند بكند.》 👤 ارواح طیبه شهدا از صدر اسلام تاکنون صلوات🌷🌹 ❣❣❣❣❣ @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
‌🌷مهدی شناسی ۲۸۴🌷 🌹بقیة الله🌹 🔹زیارت جامعه کبیره🔹 🌸وقتی آب را از پارچ داخل ﻟﯿﻮﺍﻥ می ریزیم،ﻫﻢ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﯾﮏ ﮐﻒ‌ﻫﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﺭﻭﯼ ﺁﺏ ﭘﺪﯾﺪ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ.ﻭﻟﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻃﻮﻝ ﻧﻤﯽ‌ﮐﺸﺪ ﮐﻪ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﻣﺎﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﮐﻒ‌ﻫﺎ ﻣﯽ‌ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺭﺩ ﻫﻤﯿﻦ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ. ﮐﻒ‌ﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻧﻤﯽ‌ﺧﻮﺭﺩ. 🌸ﻗﺮﺁﻥ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﻣﻔﯿﺪ و ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺨﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ،ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﯽ‌ﻣﺎﻧﺪ  «ﻓَﺄَﻣَّﺎ ﺍﻟﺰَّﺑَﺪُ ﻓَﻴَﺬْﻫَﺐُ ﺟُﻔَﺎﺀً ﻭَﺃَﻣَّﺎ ﻣَﺎ ﻳَﻨﻔَﻊُ ﺍﻟﻨَّﺎﺱَ ﻓَﻴَﻤْﻜُﺚُ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺄَﺭْ‌ﺽِ» (ﺭﻋﺪ/ 17) 🌸ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ به حال مردم ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ و ﻧﺎﻓﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﯽ‌ﻣﺎﻧﺪ.ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻧﻤﯽ‌ﻣﺎﻧﺪ.ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﺮﻭﺩ؛ ﻓﺮﺩﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ. 🌸ﺁﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ ﻭ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ،ﻧﻔﻊ و ﺳﻮﺩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ.به امام زمان علیه السلام "بقیة الله" گفته می شود؛چون وجود نازنینشان سراسر،خیر و برکت و نفع برای انسان ها و جهان خلقت است. ☘ﻗﺮﺁﻥ می فرماید:ﻣﺎﻝ ﺣﻼ‌ﻝ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ که می ماند،نه کف روی آب.بنابراین ﺑﻪ ﻣﺎﻝ ﺣﻼ‌ﻝ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺑﻘﯿﺔ ﺍﻟﻠﻪ."ﺑَﻘِﻴَّﺖُ ﺍﻟﻠَّـﻪِ ﺧَﻴْﺮٌ‌ ﻟَّﻜُﻢْ ﺇِﻥ ﻛُﻨﺘُﻢ ﻣُّﺆْﻣِﻨِﻴﻦَ" (ﻫﻮﺩ/ 86) که در قرآن آمده در مورد مال حلال است.ﺷﻌﯿﺐ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺪﯾﻦ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﯿﺎﻝ‌ﻫﺎ و ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ،ﺩﺭ ﻣﯿﺰﺍﻥ‌ﻫﺎ و ﺗﺮﺍﺯﻭﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺩﺳﺘﮑﺎﺭﯼ ﻧﮑﻨﯿﺪ. ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻧﮑﻨﯿﺪ. ☘ ﻃﺒﻖ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﻟﻬﯽ ﻣﻌﺎﻣﻼ‌ﺕ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺧﻞ ﺷﻤﺎ ﻣﺎﻧﺪ «ﺑَﻘِﻴَّﺖُ ﺍﻟﻠَّـﻪِ ﺧَﻴْﺮٌ‌ ﻟَّﻜُﻢْ» ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ. ﺍﯾﻦ ﺧﯿﺮ ﻭ ﺑﺮﮐﺖ ﺍﺳﺖ. ﺑﻘﯿﻪ ﺍﺵ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺷﺮّ ﻭ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ. ﻣﺎﻝ ﺣﺮﺍﻡ ﻧﻤﯽ‌ﻣﺎﻧﺪ و ﺑﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ‌ﺑﺮﺩ.فقط مال حلال است که باقی می ماند. ☘ ﺣﺎﻻ‌ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻘﯿﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ.ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﯿﻢ ﺑﻘﯿﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﭼﻮﻥ ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ. ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺸﺮﯾﺖ. ☘واژه ی ﺑﻘﯿﺔ ﺍﻟﻠﻪ فقط ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ. ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺍﺋﻤﻪ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﻪ‌ﯼ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎ ﺧﯿﺮ ﻭ ﺳﻮﺩ ﻭ ﺻﻼ‌ﺡ ﻭ ﻣﺼﻠﺤﺖ ﻭ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺸﺮ. 💐🖤☘❤️💐🖤☘❤️ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
107571_760_۲۰۲۱_۰۹_۲۶_۲۰_۲۵_۲۹_۱۳۲.mp3
3.67M
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 شبتون بخیر التماس دعای فرج 🦋🌹💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ قسم به سينه مجروح مادرت زهرا تو بر ظهـور دعـاي فـرج بخـوان مولا تو بر ظهور دعاي فرج بخوان که هنوز شــرار دود ز بيــت علــي می رود بــالا @shohada_vamahdawiat
💌 💗 🌼 خیلی تعجب کرده بود ... ولی ساکت گوش می کرد ... منم ادامه دادم ... بدجور غرورم شکسته و مسخره همه شدم ... تو می خوای تا تموم شدن درست اینجا بمونی ... من می خوام غرورم برگرده ... . اینو که گفتم سرش رو انداخت پایین ... ناراحتی رو به وضوح می شد توی چهره اش دید ... برام مهم نبود ... . تمام شرط هات هم قبول ... لباس پوشیده می پوشم ... شراب و هیچ چیز الکل داری نمی خورم ... با هیچ مردی هم حتی دست نمیدم ... فقط یه شرط دارم ... بعد از تموم شدن درست، این منم که باهات بهم میزنم ... تو هم که قصد موندن نداری ... بهم که زدم برو ... . سرش پایین بود ... نمی دونم چه مدت سکوت کرد ... همون طور که سرش پایین بود ازم عذرخواهی کرد ... تقصیر من بود که نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم. اگر این کار رو نکرده بودم کار به اینجا نمی کشید ... من توی کافه دانشگاه از شما خواستگاری می کنم. شما هم جلوی همه بزن توی گوشم ... . برای اولین بار بود که دلم برای چند لحظه برای یه پسر سوخت ... اما فایده ای نداشت ... ماجرای کتابخونه دهن به دهن چرخیده بود ... چند روز پیش، اون طوری ردم کرده بود حالا اینطوری فایده نداشت ... . خیلی جدی بهش گفتم: اصلا ایده خوبی نیست ... آبروی من رو بردی ... فقط این طوری درست میشه ... بعد رفتنت میگم عاشق یه احمق شده بودم که لیاقتم رو نداشت. منم ولش کردم ... یه معامله است ... هر دو توش سود می کنیم ... . اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم ... فقط یه احمق می تونست عاشق این شده باشه ... 🎁 🎁🎁 🎁🎁🎁 @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴ما عـــشق را پــشت در ایـن خـــانه دیدیم 🔥زهــرا در آتش بود حـــیدر داشت می سوخت سلام الله علیها @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
مولا جان، بار ها آمدی و نبودم در تقلای این زندگی نیاز مند تو اما بی تو بودم بار ها آمدی ونیامدم بر دلم بار ها نشستی و بی تو بودن را گریستم میدانم آمدهای...بسیار نزدیک...پشت پلک هایی که توان باز شدن به روی زیبایت را ندارد... پشت در دلی که هنوز برای میزبانی تو پاک نشده...میدانم آمده ای ... دعا کن من هم بیایم به پیشواز تو @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باور کردنی نیست ، اما حقیقت دارد! ✅خاطره شهیدی که ۱۸ گلوله مستقیم به بدنش خورد اما زنده ماند، از زبان خودش 💐دکتر محمود رفیعی استاد دانشگاه علامه طباطبایی بود که سال ۹۲ در اثر شدت جراحات به شهادت رسید. 🌷این انسان وارسته در جریان همین مجروحیت، تجربه نزدیک به مرگ عجیبی پیدا می کند‌. 🍀او از عاشقان امام زمان عج الله بود و کرامات بسیاری از ایشان نقل شده @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
و باز هم سكوت...ديدار به پايان مى رسد و هر گروه به اردوگاه خود باز مى گردد. خداوند انسان را آزاد و مختار آفريده است. خداوند راه خوب و بد را به انسان نشان مى دهد و اين خود انسان است كه بايد انتخاب كند. امشب عمرسعد مى توانست حسينى شود و سعادت دنيا و آخرت را از آن خود كند. شايد با خود بگويى چگونه شد كه امام حسين(ع) به عمرسعد وعده داد كه اگر به اردوگاه حق بيايد براى او بهترين منزل را مى سازد و زن و بچّه هاى او نيز، سالم خواهند ماند. اين نكته بسيار مهمّى است. شايد فكر كنى كه عمرسعد يك نفر است و پيوستن او به لشكر امام، هيچ تأثيرى بر سرنوشت جنگ ندارد، امّا اگر به ياد داشته باشى برايت گفتم كه عمرسعد به عنوان يك شخصيّت مهم، در كوفه مطرح بود و مردم او را به عنوان يك دانشمند وارسته مى شناختند. من باور دارم اگر عمرسعد امشب حسينى مى شد، بيش از ده هزار نفر حسينى مى شدند و همه كسانى كه به خاطر سخنان عمرسعد به جنگ امام حسين(ع) آمده بودند به امام ملحق مى گشتند و سرنوشت جنگ عوض مى شد. و شايد در اين صورت ديگر جنگى رخ نمى داد. زيرا وقتى ابن زياد مى فهميد عمرسعد و سپاهش به امام حسين(ع) ملحق شده اند، خودش از كوفه فرار مى كرد، در نتيجه امام به راحتى مى توانست كوفه را تصرّف كند و پس از آن به شام حمله كرده و به حكومت يزيد خاتمه بدهد. همسفرم! به نظر من يكى از مهم ترين برنامه هاى امام حسين(ع) در كربلا، مذاكره ايشان با عمرسعد بوده است. امام حسين(ع) در هر لحظه از قيام خود همواره تلاش مى كرد كه از هر موقعيّتى براى هدايت مردم و دور كردن آنها از گمراهى استفاده كند، امّا افسوس كه عمرسعد وقتى در مهم ترين نقطه تاريخ ايستاده بود، بزرگ ترين ضربه را به حق و حقيقت زد، آن هم براى عشق به حكومت! <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
استودیویی فاطمیه 97 - دردها - باز دوباره چشاتو وا کن عزیزم_۲۰۲۱_۱۲_۱۵_۱۷_۳۳_۲۵_۸۲۳.mp3
6.51M
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍂باز دوباره 🍁چشاتو واکن عزیزم ...! 🎤حاج محمود كريمي 🏴 @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
🌷مهدی شناسی ۲۸۵🌷 🌹بقیة الله🌹 🔸زيارت جامعه كبيره🔸 🍃ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻘﯿﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ.ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ.ﺁﺏ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﺑﺎﺩﯼ و ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯽ و ﺗﻤﺪﻥ ﺍﺳﺖ.به خاطر همین ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﯿﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﻋﺎﻟﻢ ﺁﺑﺎﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ.ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺁﺑﺎﺩ و ﺧﺮﻡ و سبز ﺑﮑﻨﻨﺪ. 🍃ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ، ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ. ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺁﺑﺎﺩﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﺑﻌﻀﯽ‌ﻫﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺩﻭ ﺩﻣﯽ ﺩﺍﺭﺩ و ﺍﺯ ﺩَﻡ ﺗﺎ ﺩُﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ.ﺧﺪﺍ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ،ﺻﺎﻋﻘﻪ،ﺷﻬﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ يا ﺳﻨﮓ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ‌ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ! ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ. ﺯﻭﺩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ. 🍃ﺍﻟﺒﺘﻪ ایشان ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺪﻩ‌ﺍﯼ ﻫﻢ ﺍﺭﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺜﻞ ﺑﺎﻏﺒﺎﻥ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﺎﻍ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ‌ﻫﺎﯾﯽ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ‌ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺗﺎ ﭘﺎ ﺧﺸﮏ ﻭ ﺑﯽ روحند، ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺭﻩ و ﻗﻄﻊ ﺧﻮﺍﻫد ﮐﺮﺩ. 🍃انسان ها یا ﺳﺒﺰ و خرمند یا ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ و یا ﺧﺸکند.امام زمان مثل يك باغبان مهربان و آگاه، خشک ها ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯽ‌برﺩ و ﻗﻄﻊ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ و ﻣﯽ‌ﺳﻮﺯﺍﻧد تا ضرری به کل باغ نرسد. ﺑﻘﯿﻪ را که ﭘﮋﻣﺮﺩﻩ و ﺍﻓﺴﺮﺩه و خامند،ﭘﺨﺘﻪ خواهد کرد... 🦋🌹💖🦋🌹💖🦋💖 eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
. ♥السلام علیک یا ابا صالح المهدے♥ ❣❣ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊اِلـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 شبتون بخیر التماس دعای فرج 🦋🌹💖
﷽❣ ❣﷽ هر صبح ڪہ سلامت میدهم و یادم می افتد که صاحبی چون تو دارم:↯ کریم، مهربان، دلسوز، رفیق، دعاگو، نزدیک... و چھ احساسِ نابِ آرامش بخش و پر امیدی است داشتنِ تـو...🕊 سلام ا؎ نور خدا در تاریڪی ها؎ زمین @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ ❣پروردگارا 🔶بااولین قدمهایم برجاده های صبح 🔸 نامت راعاشقانه زمزمه میکنم 🔸کوله بارتمنایم خالی وموج 🔶سخاوت توجاری الهی به امید تو💚 💐☘❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💌 💗 وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... . به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ... جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ... ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... . اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... . اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود ... با محبت بهم نگاه می کرد ... اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می کرد من رو بخندونه ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ... . از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می بارید ... . شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی حوصلگی گفتم: صبر کن برم وسایلم رو بردارم ... . خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی تونی وارد خونه من بشی ... . هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ... چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب های قشنگ ببینی ... و رفت ... . 🎁 🎁🎁 🎁🎁🎁 @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
عمرسعد به خيمه خود باز گشته است. در حالى كه خواب به چشم او نمى آيد. وجدانش با او سخن مى گويد: "تو مى خواهى با پسر پيامبر بجنگى؟ تو آب را بر روى فرزندان زهرا(س) بسته اى؟". به راستى، عمرسعد چه كند؟ عشق حكومت رى، لحظه اى او را رها نمى كند. سرانجام فكرى به ذهن او مى رسد: "خوب است نامه اى براى ابن زياد بنويسم". او قلم و كاغذ به دست مى گيرد و چنين مى نويسد: "شكر خدا كه آتش فتنه خاموش شد. حسين به من پيشنهاد داده است تا به او اجازه دهم به سوى مدينه برگردد. خير و صلاح امّت اسلامى هم در قبول پيشنهاد اوست". عمرسعد، نامه را به پيكى مى دهد تا هر چه سريع تر آن را به كوفه برساند. امروز پنج شنبه، نهم محرّم و روز تاسوعا است. خورشيد بالا آمده است. ابن زياد در اردوگاه كوفه در خيمه فرماندهى نشسته است. امروز نيز، هزاران نفر به سوى كربلا اعزام خواهند شد. دستور او اين است كه همه مردم بايد براى جنگ بيايند و اگر مردى در كوفه بماند، گردنش زده خواهد شد. فرستاده عمرسعد نزد ابن زياد مى آيد. ــ هان، از كربلا چه خبر آورده اى؟ ــ قربانت شوم، هر خبرى كه مى خواهيد داخل اين نامه است. ابن زياد نامه را مى گيرد و آن را باز كرده و مى خواند. نامه بوى صلح و آرامش مى دهد. او به فرماندهان خود مى گويد: "اين نامه مرد دل سوزى است. پيشنهاد او را قبول مى كنم". او تصميم مى گيرد نامه اى به يزيد بنويسد و اطّلاع دهد كه امام حسين(ع) حاضر است به مدينه برگردد. ريختن خون امام حسين()براى حكومت بنى اُميّه، بسيار گران تمام خواهد شد و موج نارضايتى مردم را در پى خواهد داشت. او در همين فكرهاست كه ناگهان صدايى به گوش او مى رسد: "اى ابن زياد، مبادا اين پيشنهاد را قبول كنى!". خدايا، اين كيست كه چنين گستاخانه نظر مى دهد؟ او شمر است كه فرياد بر آورده: "تو نبايد به حسين اجازه دهى به سوى مدينه برود. اگر او از محاصره نيروهاى تو خارج شود هرگز به او دست پيدا نخواهى كرد. بترس از روزى كه شيعيان او دورش را بگيرند و آشوبى بزرگ تر بر پا كنند". ابن زياد به فكر فرو مى رود. شايد حق با شمر باشد. او با خود مى گويد: "اگر امروز، امير كوفه هستم به خاطر جنگ با حسين است. وقتى كه حسين، مسلم را به كوفه فرستاد، يزيد هم مرا امير كوفه كرد تا قيام حسين را خاموش كنم". آرى، ابن زياد مى داند كه اگر بخواهد همچنان در مقام رياست بماند، بايد مأموريّت مهمّ خود را به خوبى انجام دهد. نقشه كشتن امام حسين(ع) در مدينه، با شكست روبرو شده و طرح ترور امام در مكّه نيز، موفق نبوده است. پس حال بايد فرصت را غنيمت شمرد. اين جاست كه ابن زياد رو به شمر مى كند و مى گويد: ــ آفرين! من هم با تو موافقم. اكنون كه حسين در دام ما گرفتار شده است نبايد رهايش كنيم. ــ اى امير! آيا اجازه مى دهى تا مطلبى را به شما بگويم كه هيچ كس از آن خبرى ندارد؟ ــ چه مطلبى؟ ــ خبرى از صحراى كربلا. ــ اى شمر! خبرت را زود بگو. ــ من تعدادى جاسوس را به كربلا فرستاده ام. آنها به من خبر داده اند كه عمرسعد شب ها با حسين ارتباط دارد و آنها با يكديگر سخن مى گويند. ابن زياد از شنيدن اين خبر آشفته مى شود و مى فهمد كه چرا عمرسعد اين قدر معطّل كرده و دستور آغاز جنگ را نداده است. ابن زياد رو به شمر مى كند و مى گويد: "اى شمر! ما بايد هر چه سريع تر جنگ با حسين را آغاز كنيم. تو به كربلا برو و نامه مرا به عمرسعد برسان. اگر ديدى كه او از جنگ با حسين شانه خالى مى كند بى درنگ گردن او را بزن و خودت فرماندهى نيروها را به عهده بگير و جنگ را آغاز كن". ابن زياد دستور مى دهد نامه مأموريّت شمر نوشته شود. شمر به عنوان جانشين عمرسعد به سوى كربلا مى رود. مايلى نامه ابن زياد به عمرسعد را برايت بخوانم: "اى عمرسعد، من تو را به كربلا نفرستادم تا از حسين دفاع كنى و اين قدر وقت را تلف كنى. بدون درنگ از حسين بخواه تا با يزيد بيعت كند و اگر قبول نكرد جنگ را شروع كن و حسين را به قتل برسان. فراموش نكن كه تو بايد بدن حسين را بعد از كشته شدنش، زير سمّ اسب ها قرار بدهى زيرا او ستم كارى بيش نيست". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سلام دوستان عزیزم وقتتون بخیر...... الان تو صف واکسن هستم.... ناخواسته به حرف آقائی که تو صف واکسن جلو من ایستاده گوش کردم البته سعی میکرد آهسته صحبت کنه ولی چون کنارشون بودم صداشون رو می‌شنیدم..... ایشون راجع به اهل بیت و مخصوصا امام حسین علیه السلام صحبت می‌کرد و اینکه تعصب ما نسبت به اهل بیت بیجاست و کتاب معرفی میکرد که برید مطالعه کنید و فلان و بهمان...... و با چند نفری که حرف میزد اونا هم متاسفانه مطالعه ای راجع به اهل بیت علیم السلام نداشتن...... به خودم اومدم و گفتم جای تاسف داره که انقدر مطالعه نداریم که جواب این جور آدم های معاند رو بدیم........ و از طرفی خوشحال شدم که برای شناخت اهل بیت علیم السلام قدم کوچکی برداشته ام تا دوستان کانالم که خیلی هاشون وقت کافی برای مطالعه ندارند لااقل بتونند از این طریق راجع به اهل بیت علیم السلام اطلاعاتشون رو بالا ببرند.... @Yare_mahdii313
32 ـ نقشه بيعت گرفتن از على(عليه السلام): اوّل ربيع الاول، چهارشنبه عُمَر به خليفه چنين مى گويد: "اى خليفه پيامبر! تا زمانى كه على بيعت نكند بيعت بقيّه مردم به درد ما نمى خورد، هر چه زودتر كسى را به دنبال على بفرست تا او را به اينجا بياورد و او با تو بيعت كند". 33 ـ هجوم اوّل: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه ابوبكر، قُنفُذ را به حضور مى طلبد و به او مى گويد: "نزد على(ع)برو و به او بگو كه خليفه رسول خدا تو را مى طلبد". او مردى بسيار خشن و سياه دل مى باشد و براى همين در اين روزها براى اهداف خليفه، خيلى مفيد است. قنفذ همراه با عدّه اى به سوى خانه على(ع)حركت مى كند و مى گويد: "اى على! هر چه زودتر به مسجد بيا كه خليفه پيامبر تو را مى خواند". على در جواب مى گويد: "آيا فراموش كرده ايد كه پيامبر مرا خليفه و جانشين خود قرار داده است؟". قنفذ نمى داند چه جواب بگويد، براى همين به سوى مسجد باز مى گردد. 34 ـ هجوم دوم: اوّل ربيع الاول، چهارشنبه ابوبكر مى بيند كه قُنفُذ تنها آمده است، او به فكر فرو مى رود، عُمَر مى گويد: "به خدا قسم، اين فتنه فقط با كشتن على تمام مى شود. آيا به من اجازه مى دهى كه بروم و سرِ او را براى تو بياورم؟" ابوبكر رو به قُنفُذ مى كند و مى گويد: "برو به على بگو كه ابوبكر تو را مى طلبد، همه مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده اند و تو هم يكى از آنها هستى و بايد براى بيعت به مسجد بيايى". قنفذ اين بار همراه با گروهى به سوى خانه على(ع) مى رود و مى گويد: ــ اى على! ابوبكر تو را مى طلبد، تو بايد براى بيعت با او به مسجد بيايى. ــ پيامبر به من وصيّت كرده است كه وقتى او را دفن نمودم از خانه خود خارج نشوم تا اين كه قرآن را به صورت كامل بنويسم. 35 ـ عرضه قرآن: روز دوم ربيع الاول، پنج شنبه مردم براى خواندن نماز در مسجد جمع شده اند. على(ع) وارد مسجد مى شود. همه تعجّب مى كنند، او كه قسم خورده بود تا قرآن را ننويسد از خانه خود خارج نشود. على(ع) قرآن را نوشته است و به مسجد آورده است. او با صداى بلند با مردم سخن مى گويد: "اى مردم، من در اين مدّت، مشغول نوشتن قرآن بودم، نگاه كنيد، اين قرآنى است كه من نوشته ام، من به تفسير همه آيه هاى قرآن آگاه هستم چرا كه از پيامبر در مورد همه آنها سؤال كرده ام". عُمَر از جا بلند مى شود و مى گويد: "ما نياز به قرآن تو نداريم". وقتى كه عُمَر اين سخن را مى گويد على(ع)قرآنى را كه نوشته است به خانه خود مى برد. در اين قرآن به شان نزول آيات و تفسير صحيح آن اشاره شده بود. اگر مردم اين قرآن را مى پذيرفتند هرگز در فهم كلام خدا دچار انحراف نمى شدند. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59 🌷🖤🌷
‌‌ 💐معرفت مهدوی💐 🔷دیدید وقتی قندان را جلوی بچه ها می گذاریم،می گردند و می گردند و قند بزرگترش را انتخاب می کنند؟! 🔷اما همین قندان را اگر جلوی بزرگترها بگذاریم،می گردند و کوچکترین را انتخاب می کنند. 🔷چرا بچه آن طور ولی بزرگترها این طور؟! 🔷علتش این است که بزرگترها می دانند که پشت این شیرینی ناچیز و اندک چه تلخی هایی نهفته است. به همین خاطر از آن می گذرند. 🔷در حقیقت این شیرینی نازل را قربانی یک شیرینی برتر که سلامتیست می کنند. 🔷اساسا قرب به هر چیز لازمه اش قربانیست. 🔷گلاب گیرها چطور به گلاب دست پیدا می کنند؟آب زلال و پاک را قربانی گل ها می کنند و به گلاب که برتر است قرب پیدا می کنند. 🔷در عالم معنویت هم همین است،باید قربانی بدهی تا قرب پیدا کنی. 🔷اگر قرب و معرفت به امام مهدی علیه السلام را می خواهیم باید از خیلی از هوس های شیرینمان بگذریم و آن ها را قربانی کنیم... @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
نمی خواهم برنجانم دلت را بی سبب امّا... چگونه مرگ یک مادر، چهل تن متهم دارد؟ @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 خاطره شنیدنی صادق خرازی از دستور حاج‌قاسم برای حمله به اسرائیل 📢 موشک ایرانی از رادار خارج شد! @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
💌 💗 رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ... مغزم از پس حل معادلات رفتارش برنمی اومد ... . چند دقیقه بعد کلا بیخیال درک کردنش شدم ... جلوی چشم های گیج و متحیر مندلی، از خوشحالی بالا و پایین می پریدم و جیغ می کشیدم ... تمام روز از فکر زندگی با اون داشتم دیوونه می شدم اما حالا آزاد آزاد بودم ... فردا طبق قولم لباس پوشیدم و اومدم دانشگاه ... با بچه ها روی چمن ها نشسته بودیم که یهو دیدم بالای سرم ایستاده ... بدون اینکه به بقیه نگاه کنه؛ آرام و محترمانه بهشون روز بخیر گفت ... . بعد رو کرد به منو با محبت و لبخند گفت: سلام، روز فوق العاده ای داشته باشی ... . بدون مکث، یه شاخ گل رز گذاشت روی کیفم و رفت ... جا خورده بودم و تفاوت رفتار صد و هشتاد درجه ایش رو اصلا درک نمی کردم ... . با رفتنش بچه ها بهم ریختن ... هر کدوم یه طوری ابراز احساسات می کرد و یه چیزی می گفت ولی من کلا گیج بودم ... یه لحظه به خودم می گفتم می خواد مخت رو بزنه ... بعد می گفتم چه دلیلی داره؟ من که زنشم. خودش نخواست من رو ببره ... یه لحظه بعد یه فکر دیگه و ... . کلا درکش نمی کردم .. 🎁 🎁🎁 🎁🎁🎁 @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
شبتون بخیر التماس دعای فرج ‌......... 🦋🌹🌟✨🌙🌹🦋
﷽❣ ❣﷽ تک تک ثانیه هایی که تو را کم دارد ساعتم درد، دلم درد، جهانم درد است 💔 @shohada_vamahdawiat
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا🌻🍃 سرآغازصبحمان را با یاد و نام و امید تو میگشاییم🌻🍃 پنجره های قلبمان را عاشقانه بسویت بازمیکنیم تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃 الهی به امید تو 💚 🦋🌹💖
💌 💗 نزدیک زمان نهار بود ... کلاس نداشتم و مهمتر از همه کل روز رو داشتم به این فکر می کردم که کجاست؟ ... به صورت کاملا اتفاقی، شروع کردم به دنبالش گشتن ... زیر درخت نماز می خوند ... بعد وسایلش رو جمع کرد و ظرف غذاش رو در آورد ... . یهو چشمش افتاد به من ... مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم ... خواستم در برم اما خیلی مسخره می شد ... داشتم رد می شدم اتفاقی دیدم اینجا نشستی ... تا اینو گفتم با خوشحالی گفت: چه اتفاق خوبی. می خواستم نهار بخورم. می خوای با هم غذا بخوریم؟ ... . ناخودآگاه و بی معطلی گفتم: نه، قراره با بچه ها، نهار بریم رستوران ... دروغ بود ... . خندید و گفت: بهتون خوش بگذره ... . اومدم فرار کنم که صدام کرد ... رفت از توی کیفش یه جبعه کوچیک درآورد ... گرفت سمتم و گفت: امیدوارم خوشت بیاد. می خواستم با هم بریم ولی ... اگر دوست داشتی دستت کن ... . جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم ... از دور یه بار دیگه ایستادم نگاهش کردم ... تنها زیر درخت ... . شاید از دید خانوادگی و ثروت ما، اون حلقه بی ارزش بود اما با یه نگاه می تونستم بگم ... امیرحسین کلی پول پاش داده بود ... شاید کل پس اندازش رو ... 🎁 🎁🎁 🎁🎁🎁 @shohada_vamahdawiat                  🏴🏴🏴🏴
. *دقت کردی❗️* *وقتے دوستت آنلاینه ولی جوابِ پیامت رو نمیده* *چقدر ناراحت می شے* ... * یعنے خدایِ همیشه* *آنلاین بهت پیام* *داده...* *نکنه آنلاین باشے و به جایِ چت با خدا چت با* *یکی دیگه رو انتخاب کنی* ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🖤🏴🔹🔶🔸