eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
یک‌نفررفت‌و جھانےبھ‌هم‌ریختシ💔ˇˇ @shohada_vamahdawiat                 
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @shohada_vamahdawiat                 
‌🌷مهدی شناسی ۳۱۶🌷 🌹و ﻣُﺴﺘَﻮﺩَﻋﺎ ﻟِﺤِﮑﻤَﺘِﻪِ🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 🌺 ﺷﻤﺎ ﮔﻞ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻠﺪﺍﻥ می گذارید.ﮔﻠﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﯾﺪ. ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﮐﻤﺎﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🌺ﻣﻨﺘﻬﺎ ﻣﺎ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﻏﺎﻟﺐ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﯿﻢ. ﺍﻣﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ.ﻭﺻﻒ ﻋﺎﺩﻝ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﺎﺩﻝ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ. 🌺پس ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺩﺍﻧﺶ و ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﻗﺮﺹ ﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺎﺷﺪ را در جایی قرار دهد، آن ها را ﮐﺠﺎ ﺑﻪ ﻭﺩﯾﻌﺖ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ؟ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ‌ﯼ ﭘﺎﮎ ﺍﻭﻟﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ و ﺍﯾشان ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ "ﻣُﺴﺘَﻮﺩَﻋﺎ ﻟِﺤِﮑﻤَﺘِﻪِ" ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺤﻠﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺑﻪ ﻭﺩﯾﻌﺖ و ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ. 🍃"مستودع لحکمته"ِ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺤﻠﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺑﻪ ﻭﺩﯾعت و ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻣﯽ‌ﮔﺬﺍﺭﺩ.در این زیارت می فرماید: ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﭘﯿﺶ ﺷﻤﺎﺳﺖ که ﺑﻪ ﺍﻫﻠﺶ ﺑﺮﺳﺎﻧﯿﺪ.اهل بیت ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻫﻠﺶ ﻣﯽ‌ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﻫﻠﺶ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﻥ ﺩﺭﮎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻻ‌ﺯﻡ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. 🍃ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ.ﻭﻗﺘﯽ که ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﺪ و ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻨﻮﻧﺪ، ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺪﯾﺚ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷتش ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ.ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻫﻠﺶ ﺭﺳﯿﺪ. 🍃ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺣﮑﻤﺖ‌ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.ایشان ﻫﻢ ﺳﺨﺎﻭتﻣﻨﺪﺍﻧﻪ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻫﻠﺶ ﺑﺮﺳﺪ. ﺑﻪ ﺍﻫﻠﺶ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺁﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﻭ ﺗﺎﺛﺮ ﻻ‌ﺯﻡ ﺭﺍ ﺍﯾﻦ‌ﻫﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. 🍃ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺷﺎﯾﺪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻧﻔﺮ ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﻨﺪ و ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ. ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﮔﯿﺎﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﺩ و ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺯﻣﺎﯾﺶ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﮔﯿﺎﻩ ﺧﺎﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻭﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﻻ‌ ﻋﻼ‌ﺟﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺑﮑﻨﺪ. ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﺍﺳﺖ.ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻧﻔﺮ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ،ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺁﻥ ﺩﺭﮎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺭﺯشش ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﻓﻬﻤﺪ.ﮐﻼ‌ﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻫﻢ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ... 💐☘💐☘💐☘💐☘ eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
روشنایی ماه در شبی از شب های عملیات والفجر8 که غواص ها آماده فرو رفتن در آب می شدند، هوا مهتابی و بسیار روشن بود. رزمندگان در قایق آماده رفتن و منتظر باز شدن معبر توسط غواص ها به سوی ساحل دشمن حرکت کردند. با خود گفتم، خداوندا! در این شب روشن که نمی توان به ساحل نزدیک شد! بقیه بچه ها هم شروع به دعا کردند. طولی نکشید که لکه های ابر در آسمان ظاهر و هر لحظه بر تراکم آن ها افزوده شد تا آن که روشنایی ماه در زیر ابرها پنهان گشته، باد تندی وزیدن گرفت و به تدریج نم نم باران شروع شد. همه ی رزمندگان با دیدن این صحنه شگفت زده شدند و این را یکی از امدادهای غیبی دانسته، سجده شکر به جا آوردند. به یاری آن امداد غیبی توانستیم از اروند رود عبور کرده، شهر مهم و استراتژیک فاو را آزاد نماییم. راوی: محمد احمدی 💖🌹🦋 @shohada_vamahdawiat                 
﷽❣ ❣﷽ چه غم بزرگی است كه ازميان کوچه‌های شهرمان گذر می‌كنيد، و ما شما را نمی‌شناسیم!! چقدر با شما بودن را كم داريم، و چقدر حسرت ديدارتان را بر دل ... بيا و حق و باطلِ در هم آمیخته را به ما نشان بده، ديگر همه چيز برايمان گنگ است ... 💔 @shohada_vamahdawiat
                     ﷽ کلا تو شوک بودم. عمو_ زن عموتو که دیدی هر روز هر روز بیرون با این دوستش با اون دوستش تو این آرایشگاه تو اون آرایشگاه. بود و نبودش برای من فرقی نداره جز اینکه یه خرج اضافه از رو دوشم برداشته میشه همشم لازم نیست به یکی جواب پس بدم …. _ ولی عمو شما که عاشق همدیگه بودید برای اذواج باهم رو حرف آقاجون و مامان جون وایسادید چون نمیذاشتن با دوستت ازدواج کنی پس حالا؟ عمو_ بیخیال تانیا. خودت داری میگی بودید دیگه نبودیم دیگه.حالا میخوام عوضش کنم ههه دیگه چخبرا؟ _ مگه لباسه که عوضش کنی عمو بحث یه عمر زندگیه . عمو _ تانی گفتم بیخیال عمو. اصلا من خودمم از یکی دیگه خوشم اومده یه یه سالی میشه باهم دوستیم شاید باهم ازدواج کنیم. حالا اومدی باهم آشنا میشید. نمیدونم چرا یه لحظه از عمویی که عاشقش بودم بدم اومد. یعنی چی وقتی زن داره با یکی دیگه دوست بوده. _ باشه عمو. فعلا من کار دارم بعدا حرف میزنیم. عمو_ باشه بای . توقع داشتم وقتی قطع کردم همه ازم سوال کنن ولی حواسم نبود خانواده من کلا با دخالت تو زندگی دیگران مشکل داشتن. خودم شروع کردم و از سیر تا پیاز براشون گفتم. خیلی ناراحت شدن و در آخر : بابا_ دخترم دیگه کمتر باید بری خونه عموت؛ درست نیست . نمیدونم چرا خودمم دیگه دوست نداشتم برم اونجا. از وقتی رفتم مشهد و اون حس و حال تجربه کردم احساس میکنم شاید حرفای عمو درست نباشه یه شک و تردیدی تو دلم ایجاد شده الانم که فهمیدم عموم یه آدم هـ ـوس بازه. عمو و زن عمو با هم دوست بودن وقتی خواستن ازدواج کنن و آقاجون و مامان جون فهمیدن دوستن کلی ناراحت شدن و اجازه ازدواج ندادن اما بلاخره باهم ازدواج کردن حالا بعد از این همه زندگی به همین راحتی شریک زندگیشونو عوض کردن. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸  ☘ 💐☘ 💐💐☘ 💐💐💐☘ 💐💐💐💐☘ @shohada_vamahdawiat
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 الــسلام علیک یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر(سلام الله علیه) پسرش نیست، کـه تا گریه کند بر پدرش پس شـما گریه بر ان کشته بیداد کنید نگذارید کـه معصومه خبردار شود رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید شهادت حضرت موسی بن جعفر تسلیت باد @shohada_vamahdawiat
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
امام، غريبانه، تنها و تشنه در وسط ميدان ايستاده است. از پشت پرده اشكش به يارانِ شهيد خود نگاه مى كند. همه پر كشيدند و رفتند. چه با وفا بودند و صميمى! طنين صداى امام در دشت مى پيچد: "آيا يار و ياورى هست تا مرا يارى كند؟". هيچ جوابى نمى آيد. كوفيان، سرِ خود را پايين گرفته اند. آرى! ديگر هيچ خداپرستى در ميان آنها نيست. اينان همه عاشقان دنيا هستند! نگاه كن! سپاه كوفه گريه مى كنند. آخر شما چه مردمى هستيد كه بر غريبى حسين اشك مى ريزيد. آخر اين چه معمّايى است؟ غربت امام، آن قدر زياد است كه دل دشمن را هم براى لحظاتى به درد آورده است. نمى دانم براى چه امام به سوى خيمه ها برمى گردد. صداى "آب، آب" در خيمه ها پيچيده است. همه، تشنه هستند، امّا اين دشت ديگر سقّايى ندارد. خداى من! شيرخوار حسين از تشنگى بى تاب شده است. امام، خواهر را صدا مى زند: "خواهرم، شيرخواره ام را بياوريد". على اصغر، بى تاب شده است. زينب او را از مادرش رباب مى گيرد و در آغوش مى فشارد و روى دست برادر قرار مى دهد. امام شيرخوار خود را در آغوش مى گيرد، او را مى بويد و مى بوسد: "عزيزم! تشنگى با تو چه كرده است". امام حسين(ع)، على اصغر را به ميدان مى برد تا شايد از دل سنگ اين مردم، چشمه عاطفه اى بجوشد! شايد اين كودك سيراب شود! او طاقت ديدن تشنگى على اصغر را ندارد. اكنون امام در وسط ميدان ايستاده است. در دور دست سپاه، همه از هم مى پرسند كه حسين(ع) چه چيزى را روى دست دارد. آيا او قرآن آورده است؟ امام فرياد برمى آورد: "اى مردم! اگر به من رحم نمى كنيد، به كودكم رحم كنيد". عمرسعد با نگرانى، سپاه كوفه را مى بيند كه تاب ديدن اين صحنه را ندارند. آرى! امام حجت ديگرى بر كوفيان آشكار مى كند. على اصغر با دستان كوچكش بر همه قلب ها چنگ زده است. چه كسى به اين صحنه پايان خواهد داد؟ سكوت است و سكوت! ناگهان حَرْمَله تيرى در كمان مى گذارد. او زانو مى زند. سپاه كوفه با همه قساوتى كه در دل دارند چشمانشان را مى بندند و تير رها مى شود. خداى من چه مى بينم، خون از گلوىِ على اصغرمى جوشد. اينك اين صداى گريه امام است كه به گوش مى رسد. نگاه كن! اين چه صحنه اى است كه مى بينى؟ امام چه مى كند؟ او دست خود را زير گلوىِ على اصغر مى گيرد و خون او را به سوى آسمان مى پاشد. همه، از اين كار تو تعجّب مى كنند. اشك در چشم دارى و خون فرزند به سوى آسمان مى پاشى. تو نمى گذارى حتّى يك قطره از خون على اصغر به زمين بريزد. صدايى ميان زمين و آسمان طنين مى اندازد: "اى حسين! شيرخوار خود را به ما بسپار كه در بهشت از او پذيرايى مى كنيم". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
@Adnann_313_۲۰۲۲_۰۲_۲۷_۱۰_۵۹_۴۴_۰۵۱.mp3
8.43M
پݪکی بزن روا بشود حاجت همھ ، اۍ قبݪھ حوائجمان یابن فاطمھ... حاج محمود کریمی [ امام‌موسےبن‌جعفر{عݪیھ‌اݪسݪام} ]🖤 @shohada_vamahdawiat                 
🦋کظم غیظ مردی از نواده های عمر بن خطاب، در مدینه با امام موسی کاظم (ع) دشمنی می کرد و هر وقت به ایشان می رسید، با کمال گستاخی به حضرت علی (ع) و خاندان رسالت، ناسزا می گفت و بدزبانی می کرد. روزی بعضی از یاران امام موسی کاظم، به آن حضرت عرض کردند: به ما اجازه بده تا این مرد تبه کار و بدزبان را بکشیم. امام کاظم (ع) فرمود: نه، هرگز چنین اجازه ای نمی دهم. مبادا دست به این کار بزنید. این فکر را از سرتان بیرون کنید. روزی امام از یارانش پرسید: آن مرد اکنون کجاست؟ گفتند: در مزرعه ای در اطراف مدینه به کشاورزی اشتغال دارد. امام کاظم (ع) سوار بر الاغ خود شد و به همان مزرعه رفت و در همان حال به کشت و زرع او وارد شد. مرد کشاورز فریاد زد: کشت و زرع ما را پامال نکن. حضرت همچنان سواره پیش رفت تا اینکه به آن مرد رسید و به او خسته نباشید گفت و با روی شاد و خندان با او ملاقات نمود و احوال او را پرسید. سپس فرمود: چه مبلغی خرج این کشت و زرع کرده ای؟ او گفت: صد دینار. امام کاظم (ع) فرمود: چقدر امید داری که از آن به دست آوری؟ او گفت: علم غیب ندارم. حضرت فرمود: من می گویم چقدر امید و آرزو داری که عایدت گردد. گفت: امیدوارم دویست دینار به من برسد. امام کاظم (ع) کیسه ای در آورد که سیصد دینار در آن بود. فرمود: این را بگیر و کشت و زرع تو نیز به همین حال برای تو باشد و خدا آنچه را که امید داری، به تو برساند. آن مرد آنچنان تحت تأثیر بزرگواری امام قرار گرفت که همان جا به عذرخواهی پرداخت و عاجزانه تقاضا کرد که امام تقصیر و بدزبانی او را عفو کند. امام کاظم (ع) در حالی که لبخند می‌زد بازگشت. مدتی از این جریان گذشت تا روزی امام کاظم (ع) به مسجد آمد، مرد کشاورز که در مسجد بود، برخاست و با کمال خوشرویی به امام نگاه کرد و گفت: «اَللهُ أعْلَمُ حَیثُ یجْعَلَ رِسالَتَهُ؛ خدا آگاه تر است که رسالتش را در وجود چه کسی قرار دهد.» دوستان آن حضرت که با کمال تعجب دیدند آن مرد کاملاً عوض شده، نزد او رفتند و علت را پرسیدند که چه شده این گونه تغییر جهت داده ای؟ قبلاً بدزبانی می کردی و ناسزا می‌گفتی، ولی اکنون امام را می ستایی؟ او گفت: [حرف درست] همین است که اکنون گفتم [نه آنچه قبلا می‌گفتم]. آن گاه برای امام دعا کرد و سؤالاتی از امام پرسید و پاسخش را شنید. امام برخاست و به خانه خود بازگشت. هنگام بازگشت، به آن کسانی که اجازه کشتن آن مرد را می طلبیدند، فرمود: این همان شخص است. کدام یک از این دو راه بهتر بود: آنچه شما می‌خواستید انجام دهید یا آنچه من انجام دادم؟ من با مقدار پولی که کارش را سامان دهد، سامان دادم و از شر و بدی او آسوده شدم. @shohada_vamahdawiat
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢امنیت زیر صفر درجه 🔹گوشه از سختی های مرزبانان در مدار صفر مرزی 🔹نفر اول این کلیپ شهید مصطفی عبدالملکی می باشد که در تاریخ ۱۳۹۷/۰۹/۰۶حین پایش نوار مرزی به درجه رفیع شهادت نائل گردید . @shohada_vamahdawiat