eitaa logo
شهداءومهدویت
7.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
28 فایل
دفتر نوشته‌هایم را سفید می‌گذارم مولا جان! بی تو بودن که نوشتن ندارد درد دارد … (یارب الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجة) 🤲 ادمین تبادل: @Yassin_1234 شنوای حرفهاتون هستیم @Yare_mahdii313 مدیرکانال: @shahidbakeri110
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽❣ ❣﷽ سر【فدای】قدمت ای مَه کنعانی من قَدَمی ‌رنجه ‌کن ای‌ دوست ‌به【‌مهمانی】من عمرمان رفت به 【تکرار】نبودن هایت غیبتت ‌سخت ‌شد از دست‌【مسلمانی】من 💚 ➥ @shohada_vamahdawiat
زهرا و سارا کنجکاوانه اطراف را برانداز می کردند اینهمه ویرانی و خرابی برایشان تازگی داشت اما برای من نه! چرا که من ویرانی جنگ را سالهای سال توی اهواز، دزفول، کرمانشاه و سرپل‌ذهاب با گوشت و پوست و استخوانم درک کرده بودم و دیدن صحنه‌هایی این چنین برایم عادی بود @shohada_vamahdawiat                  
ای کاش از ما نپرسند که بعد از شهدا چه کرده ایم؟! از این سوال سخت شرم دارم. از اینکه اینقدر رفاه زده ام. از صدای خواب آلوده ام شرم دارم. اصلاً مگر صدای خواب آلود من به گوش کسی خواهد رسید. و می دانم که اگر امروز با جماعت شهدا مواجه شوم همان کلام نورانی امیرالمومنین علیه السلام را خواهم شنید؛ آنجا که به مردم دنیا طلب کوفه فرمودند: سوگند! اگر ما هم مثل شما (راحت طلب) بودیم،عمود دین برپا نمی شد.درخت اسلام خوش شاخ و برگ و خوش قد و قامت نمی شد. به خدا قسم از این به بعد خون خواهید خورد و... ( نهج البلاغه / خطبه ۵۶) 🌷🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
💢دوست معتاد 🔹آن جوان معتاد را می شناختم. یک نسبت فامیلی با هم داشتیم. باور نمی کردم پاک شده باشد. وقتی او را سر خاک نادر دیدم پرسیدم: چطور شد ترک کردی؟مقداری پلک زد که اشک اش را مخفی کرده باشد و گفت: وقتی فهمیدم نادر به دست قاچاقچی های مواد مخدر کشته شده دیگه نتونستم ادامه بدم. احساس می کردم دارم به قاتل های او کمک می کنم. 🔻شهید نادر نصرالهی 🔻شهادت: 1368/11/21 🔻علت شهادت: عملیات رزمی در ميرجاوه ➥ @shohada_vamahdawiat
🔸ستارخان در خاطراتش می گوید: من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد. اما در زمان مشروطه یک بار گریستم. و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا. از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان. اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ... زنده و جاویدان باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند ... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷             @hedye110 🔸🔶🔹🔷🌹🔷🔹🔶🔸
🔷🦋 به این کانال هم یه سر بزنید فقط امام رضائی ها خیلی دوسش دارن..... 🌹🌹🌹🌹👇👇👇 @emame_mehraban 🕊🕊🕊🕊
﷽❣ ❣﷽ به هر طرف نظر کنم اثر ز روی ماه توست گر این جهان بپا شده به‌خاطر صفای توست ببین که پر شده جهان ز ظلم و جور ای عزیز بگو کدام لحظه‌ها ظهور روی ماه توست @shohada_vamahdawiat
﷽ .باران شــدیدی در تهران باریده بود. خیابان ۱۷ شــهریور را آب گرفته بود .چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند ،همان موقع ابراهیم از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها .آن ها را به طرف دیگر خیابان برد ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی هم جز شکستن نفس خودش !نداشت. مخصوصاً زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود ٭٭٭ همراه ابراهیم راه می رفتیم. عصر یک روز تابستان بود. رسیدیم جلوی یک .کوچه. بچه ها مشغول فوتبال بودند به محض عبور ما، پســر بچه ای محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقیم به .صورت ابراهیم خورد به طوری که ابراهیم لحظه روی زمین نشســت. صورت ابراهیم سرخ سرخ .شده بود خیلی عصبانی شــدم. به سمت بچه ها نگاه کردم. همه در حال فرار بودند تا .از ما کتک نخورند ابراهیم همینطور که نشســته بود دست کرد توی ساک خودش. پاستیک .گردو را برداشت !دادزد: بچه ها کجا رفتید؟! بیایید گردوها رو بردارید .بعد هم پاستیک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت کردیم توی راه با تعجب گفتم: داش ابرام این چه کاری بود!؟ گفــت: بنده های خدا ترســیده بودند. از قصدکه نزدنــد. بعد به بحث قبلی برگشــت و موضوع را عوض کرد! اما من می دانســتم انســان های بزرگ در .زندگیشان اینگونه عمل می کنند ٭٭٭ .در باشگاه کشتی بودیم. آماده می شدیم برای تمرین. ابراهیم هم وارد شد .چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد تا وارد شد بی مقدمه گفت: ابرام جون، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده! تو راه که می اومدی دو تا دختر پشــت ســرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف !می زدند بعد ادامه داد: شــلوار و پیراهن شــیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که !دست گرفتی. کاماً مشخصه ورزشکاری به ابراهیم نگاه کردم. رفته بود تو فکر. ناراحت شد! انگار توقع چنین حرفی .را نداشت جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت! پیراهن بلند !پوشیده بود و شلوار گشاد به جای ساک ورزشی لباس ها را داخل کیسه پاستیکی ریخته بود! از آن !روز به بعد اینگونه به باشگاه می آمد !بچه ها می گفتند: بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟ .ما باشگاه می یایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم !اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟ ابراهیم به حرف های آن ها اهمیت نمی داد 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @shohada_vamahdawiat                  
🌠☫﷽☫🌠 امام خامنه‌ای (مدظله العالی): خیال نکنید اگر چهار نفر که سابقه‌ انقلابی دارند از کاروان انقلاب کنار رفتند، انقلاب غریب است؛  این انقلاب تا آخر هست و به مهدویت وصل خواهد شد  و هرکس پیاده شود باخته است. @shohada_vamahdawiat                  
‌🌷مهدی شناسی ۳۹۰🌷 🌹 ﻣَﻦْ ﺧَﺎﻟَﻔَﻜُﻢْ ﻓَﺎﻟﻨَّﺎﺭُ ﻣَﺜْﻮَﺍﻩ🌹 🔸زیارت جامعه کبیره🔸 📢👈ﺁﺗﺶ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺍﺑﺪﻱ ﻛﺴﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﺒﻌﻴﺖ امام زمانش ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ ﻛﺮﺩ. 📢👈 ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺩ ﻫﻴﭻ ﺧﻴﺮﺍﺗﻲ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﻲ‌ﻣﺎﻧﺪ ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻛﺴﺐ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻣﻲ‌ﺳﻮﺯﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻲ‌ﺭﻭﺩ. ﻫﺮ ﺧﻴﺮ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻧﺼﻴﺒﺶ ﻣﻲ‌ﺷﻮﺩ ﺩﺍﺋﻢ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﻲ‌ﺭﻭﺩ. 📢👈 ﺍﻭ ﻣﺎﺩﺍﻡ ﺩﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﻲ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﻭ ﻏﺼﻪ ﺍﺳﺖ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻫﻴﭻ ﺭﺣﻤﻲ ﻧﻤﻲ‌ﻛﻨﺪ ﻭ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﻲ‌‌ﮔﺬﺍﺭﺩ. 📢👈 ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﻣﻲ‌ فرمایند:"ﺇِﻥَ ﻋَﺪُﻭَّ ﻋَﻠِﻲٍ علیه السلام ﻟَﺎ ﻳَﺨْﺮُﺝُ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺪُّﻧْﻴَﺎ ﺣَﺘَّﻰ ﻳَﺠْﺮَﻉَ ﺟُﺮْﻋَﺔً ﻣِﻦَ ﺍﻟْﺠَﺤِﻴﻢ" ﺩﺷﻤﻦ ﻋﻠﻲ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﻤﻲ‌ﺭﻭﺩ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﺟﺮﻋﻪ‌ﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺩﺍﻍ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﺷﺪ. 📢👈ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻲ‌ فرماید:" ﻋﺎﻣِﻠَﺔٌ ﻧﺎﺻِﺒَﺔ" "ﺗﻼ‌ﺵ ﻛﺮﺩﻩ،ﺭﻧﺞ بیهوده ﺑﺮﺩﻩﺍﻧﺪ." ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻣﺨﺎﻃﺒﯿﻦ ﺁﯾﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﻻ‌ﯾﺖ ﭘﺸﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﻧﺪ ﻭ ﺛﻤﺮﻩ ﺗﻼ‌ﺵ ﺍﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﻻ‌ﯾﺖ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ. 📢👈"ﻣَﻦْ ﺧَﺎﻟَﻔَﻜُﻢْ ﻓَﺎﻟﻨَّﺎﺭُ ﻣَﺜْﻮَﺍﻩ" ﺧﺎﻟﻒ ﺑﺎﺏ ﻣﻔﺎﻋﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻳﻌﻨﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﻛﺴﻲ ﭘﺸﺖ ﺑﻪ ﻭﻻ‌ﻳﺖ ﻛﺮﺩ ﮔﻮﻳﺎ ﻭﻟﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﺸﺖ  ﻛﺮﺩﻩ، ﺧﺎﻟﻔﺎً ﺑﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺧﻠﻒ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﻠﻒ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﭘﺸﺖ ﺍﺳﺖ. 📢👈ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻭﻟﻲ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﻭ ﻗﺎﻧﻮﻧﻲ ﺑﻪ ﻛﺴﻲ ﭘﺸﺖ ﻧﻤﻲ‌ﻛﻨﺪ ﭼﻮﻥ: ﻧﻘﺶ ﻭﻓﺎ ﻣﻲ‌ﻛﻨﺪ  ﭘﺸﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻛﻲ ﻛﻨﺪ؟ ﭘﺸﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ  ﺍﻭ ﻫﻤﮕﻲ ﺭﻭﺳﺖ ﺭﻭﺳﺖ... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 📢👈ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻛﺴﻲ ﭘﺸﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻛﺮﺩ ﮔﻮﻳﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﺸﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ... eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 امشب، شب عرفه است; آيا موافقى براى خواندن نماز مغرب به مسجد كوفه برويم؟ نماز را بايد اوّل وقت به پا داشت. ابن زياد جرأت نمى كند از قصر بيرون بيايد; زيرا او باور نمى كند كه از ياران مسلم فقط ده نفر باقى مانده است. مسلم در مسجد كوفه به نماز مى ايستد. آيا تو هم با من موافقى كه اين نماز، با نماز ظهر عاشوراى امام حسين(ع)خيلى فرق مى كند؟! اگر امام حسين(ع) در ظهر عاشورا، نماز خواند، ياران باوفايى مقابل امام ايستادند و با جان خويش از امام محافظت كردند. امّا امشب، غريب كوفه، غريبانه نماز مى خواند! هجده هزار سرباز كجا رفتند؟ مسلم در محراب نماز ايستاده است. ده نفر پشت سر او نماز مى خوانند; امّا چه نمازى؟ همه دارند در نماز با خودشان حرف مى زنند: "حتماً يك نفر مسلم را به خانه مى برد، خوب است من بعد از نماز زود به خانه بروم، نكند مسلم به خانه من بيايد؟! آن وقت ابن زياد، من و خانواده ام را مى كشد". امّا اين ده نفر همه اين فكر را مى كنند. ــ السّلام عليكم و رحمة الله و بركاته. مسلم از جاى برمى خيزد. امّا هيچ كدام از اين ده نفر مسلم را به خانه دعوت نمى كنند. مسلم به سوى درِ مسجد حركت مى كند. امّا همين كه پاى خود را از مسجد بيرون مى گذارد، ديگر هيچ كس را همراه خود نمى بيند. چه مهمان نوازى عجيبى! چه ياران باوفايى! خدايا! هيچ كس همراه مسلم نيست; اين همان اوج غربتى است كه در تاريخ، نمونه ندارد. او بايد هر چه سريعتر از مسجد دور شود. هر لحظه ممكن است سربازان ابن زياد از راه برسند. امّا تو خود مى دانى مهمان غريب ما، ميزبانى ندارد. او در كوچه هاى تاريك كوفه سرگردان است. انگار يك سياهى آنجا به چشم مى خورد، مثل اين كه يكى از مردم كوفه است. ــ برادر، صبر كن! من به خانه ات نمى آيم. فقط به من بگو چگونه مى توانم از اين شهر بگريزم؟ از كدام كوچه مى توانم به خارج شهر برسم؟ آيا راه فرارى هست؟ من مى خواهم خود را به مكّه برسانم و به امام خود خبر دهم كه به سوى اين شهر نيايد! امّا سياهى بدون اعتنا دور مى شود. ــ خدايا! اكنون چه كنم؟ كجا بروم؟ تو شاهد باش كه چگونه مردم كوفه مرا ذليل و خوار نمودند! اى عزيز دل! امروز صبح، وقتى با آن همه سرباز پا به همين كوچه گذاشتى، نمى دانم چه احساسى داشتى! تو فرمانده سپاه بزرگى بودى; امّا اكنون در شهر كوفه سرگردان شده اى. خوب است وارد آن كوچه بشوى شايد... امّا درِ همه خانه ها بسته است. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 <=====●●●●●=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●●●●●=====>