#سفارش_میکنم:
🌷 بسیجی شهید #حسین_زارعی
▫️ تولد: 5 آذر 1332 - روستای رامیشان شهرستان کبودرآهنگ
▫️ نام پدر: معراج علی
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل خاکسپاری: گلزار شهدای روستای رامیشان (استان همدان)
▫️ محل یادبود: هویزه- ردیف سوم- قبر دهم
#سفارش شهید حسین زارعی به ما:
✍️ در راه اسلام و رسيدن به اسلام بايد صبر داشت.
شما كه مسلمان هستید، صبر را از زينب (س) ياد بگيريد و راه زينب (س) را ادامه دهيد و با كفر و شيطان مبارزه كنيد كه خداوند كساني كه در راه او مبارزه مى كنند دوست دارد.
نماز و اسلام خودتان را خوب مواظب باشید.
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 بسیجی شهید #حسین_زارعی
▫️ تولد: 5 آذر 1332 - روستای رامیشان شهرستان کبودرآهنگ
▫️ نام پدر: معراج علی
▫️ شهادت: 16 دی 1359– کربلای هویزه
▫️ محل خاکسپاری: گلزار شهدای روستای رامیشان (استان همدان)
▫️ محل یادبود: زیارتگاه شهدای هویزه- ردیف سوم- قبر دهم
🔹 روایت عاشقی:
نمی دانم سال 62 بود یا 63.
خبر دادند شهیدی توی هویزه پیدا شده، احتمالا حسین زارعی است.
چون اعزامش از تهران بود، فرستاده بودند معراج الشهدا توی خیابان بهشت.
بعد دو ماه تازه خبر دادند.
مطمئن نبودند حسین باشد تا اینکه کارت شناسایی سپاه سوسنگرد لابه لای استخوان هایش پیدا شد. بعد از تهران، رفتم سوسنگرد، تعاون سپاه؛ بقیه مدارکش را تحویل بگیرم.
یکی از پاسدارهای آنجا خیلی اصرار کرد جنازه را بیاوریم هویزه.
گفتم: نه. می بریم گلزار شهدای روستایمان.
مادر منتظر است.
می خواستم غمش کمی سبک شود. از چشم به راهی دربیاید.
چه می دانستم بعد چه می شود.
18 سالم بیشتر نبود.
👤 راوی: برادر شهید زارعی
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
🌷شادی روح امام و شهدا، صلوات
#یک_شهید_یک_خاطره
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 بسیجی شهید #حسین_زارعی
▫️ تولد: 5 آذر 1332 - روستای رامیشان شهرستان کبودرآهنگ
▫️ نام پدر: معراج علی
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل خاکسپاری: گلزار شهدای روستای رامیشان (استان همدان)
▫️ محل یادبود: هویزه- ردیف سوم- قبر دهم
💠 روایت عاشقی:
🔹 با دخترخاله اش نامزد کرده بود.
دلم خوش بود به خاطر او هم که شده همدان می ماند.
نماند؛ قبل اعزام رفت خانه شان.
گفت:«من دارم می رم. تو این مدت هر چی کادو و طلا برات گرفتم، مال خودت.»
یک نوشته ای هم داده بود دست برادرش که:«اگر شهید شدم، خانواده خاله را یک سفر مشهد ببر تا از من راضی باشند.»
طولی نکشید که مسافر #مشهد شدیم. دو تا خانواده با هم.
👤 راوی: مادر شهید زارعی
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#شهدای_هویزه
#امام_رضا
#در_راه_فتح_قله_ایم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
📝 #خاطره |
🔺 ایستادگی پای حجاب
🔻 خاطراتی از دغدغه مندی شهدای کربلای هویزه و مادران والامقام شان در حوزه #عفاف_و_حجاب
🔸 بسیجی شهید کربلای هویزه #حسین_زارعی
1️⃣ دو تایی از همدان آمدیم تهران، خانه گرفتیم.
من برای درس؛ حسین برای کار.
توی بازار تهران صحافی می کرد.
انجمن اسلامی کارگران بازار تهران را هم خودش با دوستانش تشکیل دادند.
مراسم می گرفتند؛ سخنران می آوردند.
رفته بود بنی صدر را دعوت کند برای سخنرانی توی انجمن.
زود برگشت.
صدایش درآمده بود که:«وای، انقلاب کردیم بهتر بشه؛ بدتر شد. رفتم دفتر رئیس جمهور. می بینم خانما همه بی حجابند! این چه وضعشه؟!»
👤 راوی: برادر شهید
2️⃣ دانشجوی شهید #سید_محمد_حسین_علم_الهدی
✍️ نوروز 59 دو اردو به شهر زیبای باغملک برد.
هم مسئول اردو بود، هم تاریخ اسلام و نهج البلاغه درس می داد.
همه بچه ها را شیفته خودش کرده بود. اکثر آن جمع بعدها همه شان پاسدار شدند.
سپرده بود خانم ها چادر و مقنعه اضافی دارند بیاورند احتیاج می شود.
در ابتدای سفر بی حجاب هم داشتند در برگشت اما...
دستورالعمل خودسازی از نگاه امام را هم بین جمعیت توزیع کرده بود و شد سبک زندگی و برنامه روزانه شان.
👤 روای: یکی از دوستان شهید
3️⃣ معلم شهید #محمد_علی_رجبی
✍️ آن زمان وضع حجاب خیلی خوب نبود.
تازه عقد کرده بودیم.
گفتم من چون دوستت دارم، بی چون و چرا قبول می کنم روسری سر کنم، اما دلم می خواد خودت قانعم کنی چرا باید حجاب داشته باشم؟
نشست 45 دقیقه برایم حرف زد، آخرش هم گفت:«حجاب محدودیت نیست؛ مصونیت است خانم.»
همین یک جمله هم برایم کافی بود.
👤 راوی: همسر شهید
4️⃣ ✍️ دوران کودکی ام در روزگار کشف حجاب رضاخانی گذشت.
7 سال همراه مادرم در خانه ماندیم.
پا بیرون نگذاشتیم!
مباد کسی متعرض حجاب مان شود.
برای مادرم غیر قابل تحمل بود کسی چادر از سرش بردارد.
👤 راوی: مرحوم حاجیه خانم بی بی بتول جزایری (مادر شهید علم الهدی)
5️⃣ ✍️ خانه پدری ام در یکی از کوچه های منشعب از بازار فسا بود.
برای رفت و آمد به مدرسه باید از وسط بازار رد می شدم.
یک روز در راه برگشت، نزدیکی های کوچه مان به شدت زمین خوردم.
زمین خیس بود و نای بلند شدن نداشتم.
دو-سه تا از مغازه دارها که پدرم را می شناختند دویدند سمتم و از زمین بلندم کردند.
حس تلخ و بدی در وجودم پیدا شد.
دائم به خودم می گفتم چرا این طور شد که مرد نامحرم بخواهد به تو دست بزند؟
آخر سر هم از ترس تکرار و عذاب وجدان این ماجرا، ترک تحصیل کردم و دیگر مدرسه نرفتم!
درسم خوب بود؛ چند بار از مدرسه آمدند دنبالم؛ حتی یکبار خود خانم مدیر آمد که حیف است بیا و ادامه بده، دور و بری ها هم خیلی گفتند، اما زیربار نرفتم.
عفت و پاکدامنی برایم اصل بود. این را از مرحوم پدرم که خیلی مؤمن بود، داشتم.
بعدها هم که ازدواج کردم؛ با اینکه شوهرم پزشک بود و تهرانی، خیلی حواسم به رفت و آمد بچه ها بود.
دخترها را از دوره دبستان با چادر می فرستادم بروند مدرسه.
آن روزها هنوز انقلاب پیروز نشده بود.
👤 راوی: مرحوم حاجیه خانم مستدام (مادر دانشجوی کربلای هویزه #فرخ_سلحشور)
📚 منبع: کتاب های #آیه_های_سرخ_هویزه و #سید_حسین
#حجاب
#شهدای_هویزه
#شهیدانه | #مادرانه
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh
✍️ یک شهید؛ یک خاطره...
🌷 بسیجی شهید #حسین_زارعی
▫️ تولد: 5 آذر 1332 - روستای رامیشان شهرستان کبودرآهنگ
▫️ نام پدر: معراج علی
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل خاکسپاری: گلزار شهدای روستای رامیشان (استان همدان)
▫️ محل یادبود: هویزه- ردیف سوم- قبر دهم
🔹 روایت عاشقی:
بعد عملیات هویزه، یکی از دوست های حسین آمد دَم در خانه.
#قرآنش را آورده بود.
گفت: نمی دانم حسین چه شد؟
وقتی محاصره شدیم، هر چه گفتم بیا برگردیم، زیر بار نرفت.
گفت:«تو می خواهی، برو. من می مونم.»
اول قرآنش برگشت و چند سال بعد خودش.
👤 راوی: برادر شهید زارعی
📕 منبع: کتاب #آیه_های_سرخ_هویزه
#شهدای_هویزه
#زندگی_با_آیه_ها
#ما_فاتحان_قله_ایم
* کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه
@shohaday_hoveizeh