eitaa logo
✨شکوهِ شعر✨
240 دنبال‌کننده
425 عکس
49 ویدیو
3 فایل
اینجا شعر را زندگی می‌کنیم🪴 @shokoohsher✨ . ارتباط با ما @poem14 برایم ناشناس بنویس:👇 https://harfeto.timefriend.net/16766249564757
مشاهده در ایتا
دانلود
مانند شهید قدس، تالحظه ی آخرین میان پیکار ترس و دودلی به خویشتن راه مده بر روی زمین سلاح خود را نگذار @shokoohsher 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یحیی چقدر صاعقه در چشم‌های توست! طوفان فقط چکیده‌ای از ماجرای توست «بگذار کربلا بشود» گفتی و گذشت دنیا هنوز خیره به بغض صدای توست یحیی! به آرزوت رسیدی؟ مبارک است! من مانده‌ام که عید شده یا عزای توست ای سرو سربلند! به افتادنت خوشند امروز، روز جشن تبرها برای توست معمار فتح هفتم اکتبر! مرگ کو؟! این سنگ قبر نیست، که سنگ بنای توست کِی با عبور موج فراموش می‌شوی؟ ساحل همیشه در قرق ردپای توست آغوش باز کن وطنت را به سعی زخم! غزه _همان که خواسته‌ای_ کربلای توست حالا بجنگ زنده‌تر از سال‌های قبل… یحیی! هنوز اسلحه در دست‌های توست با تو حماسه‌تر به غزل فکر می‌کنم شعرم در انتهای خودش، ابتدای توست | @fatemeh_arefnejad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبحی که بوسه‌ام ندهی، بی‌طلوع باد روزی که عاشقت نشوم، بی‌شروع باد! @shokoohsher🌱
بی‌تفاوت می‌نشینیم از سر اجبارها مثل از نو دیدن صدباره‌ی "اخبار"ها خانه هم از سردی دل‌های ما یخ می‌زند در سکوت ما، صدا می‌آید از دیوارها هر شبم بی‌تابی و بی‌خوابی و بی‌حاصلی حال و روزم را نمی‌فهمند جز شب‌کارها دوستت دارم ولی دیگر نخواهم گفت چون "دوستت دارم" شده قربانی تکرارها خنده‌های زورکی را خوب یادم داده‌ای مهربان بودی ولیکن مثل مهماندارها‌! گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم؟! بغض کردم...خودخوری کردم... نگفتم بارها... @shokoohsher☘️
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان جان به غم‌هایش سپردم نیست آرامم هنوز... @shokoohsher🍃
لا زلت أحب الأشخاص الذين أحببتهم، ‏حتى وإن قطعت الشارع لأتجنّبهم هنوز كسانى كه دوست داشتم را، دوست دارم! حتى اگر خيابان ها را براى دورى از آن ها، طى كرده باشم... @shokoohsher🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آهنگ رزمی، زخمه‌ی پیکاری امشب در معرکه آرامش بسیاری امشب یا کربلا می‌آفرینی در فلسطین یا کربلایی می‌شوی، مختاری امشب در جیب هایت عطر و تسبیح و فشنگ است باید جنون هم با خودت برداری امشب پیشانی‌ات فردا خبرساز است مومن! باید که بر سجاده سر بگذاری امشب تو زنده‌ای و مرد نامیرای جنگی یحیی! توبیش از هر شبی سنواری امشب* هم‌سایه‌ی مهتابی و هم‌کاسه‌ی رود ای سرو! با خورشید هم‌دیواری امشب ## پروانه‌ها جمعند دورت، حاج قاسم! آغوش وا کن باز مهمان داری امشب *سنوار به معنی مرد جنگی‌ست. https://eitaa.com/sobhetazedam
هر قدر هم شب باشد و شب ماه، زنده است آن چشم بیدار شهادت‌خواه زنده است می‌زاید از نو قطره‌قطره، لاله‌زاری خونِ روان بر سنگ قربانگاه،زنده است دارد چه رازی مرگ در میدان،که هر کس سر می‌گذارد در کف این راه،زنده است مسرور باش ای چاک‌چاک از خنجر داغ قلبی که دارد در بساطش آه، زنده است با آرزوهای شهیدان شریفش تا عرش حق بر پاست،حزب‌الله زنده است @azam_saadatmand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا می‌کشم خطوطِ تو را پاک می‌شوی داری کمی فراتر از ادراک می‌شوی هرلحظه از نگاهِ دلم می‌چکی ولی با دستمالِ کاغذی‌ام پاک می‌شوی! این عابران که می‌گذرند از خیال من مشکوک نیستند تو شکاک می‌شوی تو زنده‌ای هنوز برایم گمان نکن در گورِ خاطرات خوشم خاک می‌شوی! باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت وقتی که عاشقی چه خطرناک می‌شوی! @shokoohsher☘️
در سینه‌ام کران تا کران، عشقِ توست...♥️ @shokoohsher🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نور بودی، چشم در چشمان ظلمت ایستادی کوه بودی، گاهِ طوفان، با صلابت ایستادی بر دلت داغ هزاران کوه دیگر بود اما مثل یک آتشفشان پرحرارت ایستادی مرد میدان! زخم‌هایت می‌دهد این را گواهی بی‌نهایت تیر آمد، بی‌نهایت ایستادی رفتی آن‌سوی زمان، آینده را بیدار کردی با تنی مجروح وقتی چند ساعت ایستادی آه ای زیتون خان‌یونس! بخوان سرسبزی‌ات را سبز ماندی، سبز رفتی، سبزقامت ایستادی شاخه‌هایت در میان خارها پیچید و گل داد کوری چشم اسارت، باطراوت ایستادی نام تو یحیاست، یحیی‌ها نمی‌میرند هرگز مرگ تسلیم تو شد، تا روی پایت ایستادی از تو ای اسطورۀ با ما معاصر! می‌نویسم می‌نویسم در فراسوی شهامت ایستادی ای حماسی‌تر از اوج داستان‌های حماسی ای که تا پایان سرخ این روایت ایستادی کیستی ای در حصار مرگ، نامیرا و زنده؟ کیستی ای آن‌که هنگام شهادت ایستادی؟ @shokoohsher ☘️
تو خوب مطلقی و طاقت قیاسم نیست قیاس شیوۀ جان خداشناسم نیست به هرچه می‌نگرم جلوۀ وجود خداست قسم که غیر خدا هیچ در لباسم نیست بگو به رکعت چندم رسیده‌است نماز؟ که با خیال تو مشغولم و حواسم نیست چنین که مذهب عشّاق را شناخته‌ام شراب می‌خورم و از کسی هراسم نیست من از محبت دنیا دل آن‌چنان کندم که هرچه ناز کند شوق التماسم نیست @shokoohsher🌱
تنهایی‌ام کم از غمِ دلتنگیِ تو نیست من هرچه بی قرارترم، بی‌ صداترم... @shokoohsher🍃
🌹 رفتی مگر دوباره وطن را رها کنی از دست دیو، پارهٔ تن را جدا کنی کی‌ می‌توان فروخت وطن را به اجنبی با دزد جان و مال، محال است تا کنی ناموس آدم است وطن نیز بی گمان حق داشتی بسوزی و آتش به پا کنی چندین و چند سال شهیدی و آمدی فکری به حال آن همه آدم نما کنی گاهی برای آن که بفهمند حق تویی حتی نیاز هست که جان را فدا کنی رفتی و قهرمان فلسطینیان شدی رفتی که با شکوه خودت فتح‌ها کنی زخمی و پر غرور شبیه حماسه‌ها رفتی مگر که مشت ستم را تو وا کنی @shokoohsher🍃
العلاقات القوية عبارة عن أرواح متفاهمة دوستى هاى عميق؛ از آنِ روح هايى است كه يكديگر را درك مى كنند... @shokoohsher🌱 برگردان: 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر ما چه رفته است که دل‌مُرده‌ایم ما دل را به پای‌بوسی غم برده‌ایم ما گل‌های زرد، دسته‌به‌دسته شکفته‌اند بر ما چه رفته است که پژمرده‌ایم ما؟ سبزیم اگر‌چه مثل سپیدارهای پیر سهم کلاغ‌های سیه‌چُرده‌ایم ما شاید به قول شاعر لبخندهای تلخ یک مشت خاطرات ترک‌خورده‌ایم ما باور کنید هیچ دلی را در این جهان نشکسته‌ایم ما و نیازرده‌ایم ما گفتی پناه برده‌ای از بی‌کسی به چاه ای بغض ناصبور! مگر مرده‌ایم ما؟ @shokoohsher ☘️
بلا لغَتي، اَنتِ كتابٌ لا يزالُ تَحتَ الطَبعْ و قبلَة مؤجَّلةُ التَنفيذْ و صَلصالٌ لَم يتشَكَّلْ بَعدْ و وردَة لم تكتشِف عطرَها بَعدْ و نَهدٌ ، لَم يعرف ما اسمهُ بَعدْ فهو ينتظرني حتى اُسَمّيهْ تو بى واژگانِ من، هنوز همچو كتابى در آستانه ى نشر هستى! و زنجيرى؛ كه هنوز به هم نپيوسته اى! و گُلى كه هنوز، رايحه اش را نيافته و آغوشى كه هنوز، نامِ خود را نمى داند! و منتظر است تا نامگذارى اش كنم... @shokoohsher🍃 برگردان 🍃
پیچیده روزگار تو از دور واضح است از عشق خسته می‌شوی اما خلاص، نه! @shokoohsher🌱
«هو» 📝 شعرنیمایی جدید تقدیم به شما... شاید طلاهایم در گوشۀ بیروت یا گوشه ای از خطّۀ صنعا آب و غذای دختری باشد یتیم و خسته و تنها وقتی که بابا را طلب کرده ست ... شاید طلاهایم در سینه ای پر شیر... لبخند باشد گوشه ی لب های یک مادر در خون و خاکستر ... شاید طلاهایم یک قطعه از موشک شود در گوشۀ حیفا خنجر شود بر سینۀ مردی که در دستش، گیسوی جعدی مانده خون آلود در لابلای خیمه های دود ... شاید طلاهایم... 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 راضیهنوشت: در روزگاری که پول ها و طلاها میمیرن، همون بهتر که شهید بشن...! 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 کانال شاعر👇 @roozikenemidanam