هدایت شده از پرویزن
"پیامبر(ص) و نخستین شاعران"
شعر فارسی از نخستین نشانههای آغازش، جلوهگاه سیما، سنت، سخنان و همچنین ستایش حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله بوده است.
نخستین تلمیح به آن حضرت در ادب فارسی، در خلال شعری که محمد بن مخلد سگزی به سال 251 و در ستایش یعقوب صفاری سروده، درج شده و پس از آن در دوران سامانی شاعرانی چون: رودکی و شهید بلخی از آن حضرت در اشعارشان یاد کردهاند.
از شاعران دوران سامانی، ابوطیب مصعبی وزیر نصربن احمد، در شعری که در شکایت از جهان سروده این گونه از وفات رسول(ص) به حسرت یاد کرده است:
صد و اند ساله یکی مرد غرچه
چرا شصتوسه زیست آن مرد تازی؟(شاعران بیدیوان)
بوشکور بلخی از نخستین شاعرانی است که به شفاعت رسول(ص) اشاره کرده، مفهومی که پس از او در اشعار دقیقی هم نمود یافته؛ همچنین حکیم میسری در مقدمهی دانشنامه ابیاتی در ستایش ایشان سروده است.
کسایی نیز در اشعار شیعیاش و بهویژه در قرینهی نام علی علیهالسلام بارها لب به ستایش پیامبر گرامی گشوده یا به توصیف پیوند آن دو بزرگوار پرداخته است:
علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار
(دیوان کسایی)
در شاهنامه نیز به صورت پراکنده ابیاتی در پیوند با آن حضرت یا در ستایش ایشان یا ظهور دین اسلام دیده میشود؛ اما یکی از مهمترین آثار منتسب به سدهی چهارم که از زیباترین اشعار آغازین ادب فارسی را در ستایش از رسول اکرم در بر گرفته، منظومهی ورقه و گلشاه عیوفی است. اهمیت این منظومه در موضوع مورد بررسی جدا از روایتهایی است که از حضور رسول(ص) در خلال داستان به میان آمده و با اسناد تاریخی و رویدادهای دوران رسول سازگاری ندارد. در پایان این مقال، ابیاتی را از دیباچهی ورقه و گلشاه و در ادامهی مناجات آغاز منظومه میآوریم:
گر از خاک ره بر نگیری سرم
روم مصطفی را شفیع آورم
سلام مِن العالم الحاکم
علی الروضه المصطفی الهاشمی
شفیع امم خاتم انبیا
سپهر رسالت مه اصفیا
شه آسمان قدر سیارهجیش
مه هاشمی آفتاب قریش
هزاران درود جهان آفرین
سوی روضه ی سیدالمرسلین
(ورقه و گلشاه)
#محمد_مرادی
#شعر_نبوی
@mmparvizan
هدایت شده از یک سیب ویرایش
🔹 نکتههای نگارش
از «به شمار میرود» دست بردارید.
نویسندگان محترم، ویراستاران گرامی، شما را به جان همه عزیزانتان از عبارتهایی مثل «به شمار میرود» تا میتوانید پرهیز کنید.
خیلیها «به شمار میرود» را به جای «است» به کار میبرند. در حالی که بین اینها فرق مهمی است. «به شمار میرود» یعنی در باور و تصور مردم چنین است. مثلاً میگوییم «بابا فغانی شیرازی از پیشگامان مکتب هندی به شمار میرود.» و منظور این است که تصوّر و برداشت ادبا چنین است و ما به قضاوت آنان اکتفا کردهایم بدون این که خودمان قضاوت مطلقی داشته باشیم. ولی وقتی میگوییم
«دریاچۀ آبایستاده دو جزیرۀ کوچک دارد متشکل از دو جزیرۀ کوچک است که مکانی مناسب برای آشیانسازی، تخمگذاری و زاد و ولد پرندگان به شمار میرود.»
اینجا قضیه به باور و برداشت دیگران بستگی ندارد که بگوییم مثلاً مردم اینجا را محل تخمگذاری پرندگان به شمار آوردهاند. نه این قضیه مستقل از برداشت مردم حقیقت دارد. پس چرا نگوییم «است» و بگوییم «به شمار میرود»؟
دوستان نویسنده و ویراستار. پیشنهاد من این است که هر وقت «به شمار میرود» در کار بود، اول به جایش «است» بگذارید. اگر با «است» کارتان راه افتاد، بیخیال «به شمار میرود» شوید.
یک چیزی را هم بگویم. معمولاً «به شمار آوردن» را کسانی به کار میبرند که میخواهند ادیبانه و فاضلانه بنویسند. نه، خیلی طبیعی بنویسید. اصلاً در هنگام نوشتن فکر نکنید که چیزی مینویسید. فکر کنید که با کسی صحبت میکنید، ولی آن صحبت را به جای شفاهی، به صورت تحریری بیان میکنید.
#نگارش
#آموزشی_کاظمی
https://eitaa.com/sibevirayesh
هدایت شده از یک سیب ویرایش
بسمالله الرحمن الرحیم
در این فضا با شیوههای ویرایش و درستنویسی و نظریههای مختلف در این زمینه آشنا میشویم.
ما را به دوستانتان معرفی کنید.
https://eitaa.com/sibevirayesh
هدایت شده از پرویزن
"حکایت ضامن آهو: از پیامبر(ص) تا امام رضا"
یکی از جنبههای آشکار ادبیات دینی، شباهتهایی است که در توصیفها، اشارات، مفاهیم و داستانهای مربوط به معصومان گرانقدر دیده میشود. در تاریخ ادب اسلامی این مشابهتها بسیار است و بارها مضامین و مطالبی در زندگی و حیات و منش ائمه علیهمالسلام دیده میشود که نمونههایی از آن را در حیات حضرت رسول(ص) و امیرالمومنین(ع) هم میتوان دید. این ویژگی بیش از همه مویّد سرچشمهی واحدی است که برای حیات آن بزرگواران و در نتیجه ادبیات مربوط به آنان میتوان در نظر گرفت.
از مضامین و مفاهیم ادبیات رضوی، اشاره به لقب ضامن آهو و داستانی است که دربارهی آن حضرت در ادب عامه و بهموازات آن ادب رسمی روایت شده است. آنچنان که در اسناد ادبی و تاریخی دیده میشود، این مفهوم در شعر رضوی کاربردی عمدتا متاخر دارد؛ اما در ادب عامه و حتی شعر شاعران محدودهی خراسان، از حدود قرنهای هشتم و نهم نشانههایی از این داستان را می تواندید.
نکتهی قابل تامل که بسیاری از کتابهای تاریخی و مذهبی اهل سنت و اهل شیعه نیز آن را تایید میکند؛ داستانی مشابه ضمانت آهو برای حضرت رسول(ص) است. برای مثال سدیدالدین محمد عوفی در جوامعالحکایات در بیان معجزات پیامبر میگوید:
"و از مشاهیر معجزات پیغامبر علیهالسلام یکی آن است که روزی به صحرا بیرون آمده بود. اعرابیی را دید دامی نهاده و آهویی را صید کرده، ... آن آهو به حضرت رسالت استعانت کرد و گفت: یا رسول الله، مرا بچهای است و گرسنه باشد؛ شفاعت کن تا صیاد مرا بگذارد؛ چندانک بروم و بچهی خود را ببینم و شیردهم و زود بازآیم... . اعرابی گفت: تو او را ضمان میشوی؟ گفت: بلی. اعرابی به جهت آنک تا محمد را علیهالسلام طیره* کند؛ آهو را بگذاشت، بر ظن آنک هرگز باز نیاید. چون یک ساعت بگذشت، آهو به تعجیل باز آمد و در دام صیاد رفت... ."
*شرمنده/ خشمگین
#ضامن_آهو
#حضرت_رسول(ص)
#امام_رضا(ع)
#جوامع_الحکایات
#محمد_مرادی
@mmparvizan
"وسواس زبانی لازم است"
برای کسانی که #دغدغه ی #شاعری دارند؛ گاه کمی #وسواس_زبانی بد نیست. این ویژگی برای همه لازم و برای فعالان و منتسبان #شعر_انقلاب لازم تر از دیگران است.
#جشنواره_گرایی، اصرار غلوآميز بر محتوا و مهم تر از همه #بحران_تریبون، سبب شده به ویژه در اشعار شاعران مذهبی، ناپزهیزی هایی دیده شود که اگر در شعر #روشنفکری هم نمود داشته باشد (که دارد)، باز بتوان آن ها را #نقد و #بازبینی کرد.
برای مثال #غزلی_عاشورایی را که امروز به طور اتفاقی از #دانشنامه_شعر_عاشورا خوانده ام و گویا شاعرش، #راضیه_رجایی است؛ از منظر برخی ضعف های زبانی رایج در شعر دهه های اخیر بررسی می کنیم: (البته من ایشان را جز به اسم نمی شناسم ولی گویا از شاعران صاحب انجمن و شناخته شده ی مشهدند):
غم را ببین چگونه در آغوش میکشد
داغ هزار حادثه بر دوش میکشد
پشت زمین شکسته زمان گریه میکند
زینب حسین را چو در آغوش میکشد
هرچند کوفه تا به کنون هر چه میکشد
از زخمهای گشته فراموش میکشد
با ذو الفقار خطبهی زینب قلم شود
دستی که روی واقعه سرپوش میکشد
ای آسمان بس است دگر طاقتم شکست
زینب هنوز داغ که بر دوش میکشد ...
از همان بیت نخست، شعر با #ضعف_تالیف آغاز شده است:
دستور زبان این گونه ایجاب می کند که مخاطب شعر فاعل باشد و غم مفعول(یعنی شاعر به غم نگاه کن)، در صورتی که فاعل حقیقی در فعل "می کشد" مستتر است و نه در "ببین".(منظور شاعر این است: او غم را چگونه به آغوش می کشد). مفعول فعل دیدن، کل روایت است؛ اما جای نامناسب اجزای جمله، دستور جمله و در نتیجه زاویه ی دریافت را پریشان کرده است. درباره ی مصراع دوم نیز، به دلیل ذکر نشدن فاعل، این #ابهام غیرهنری، هرچند نه به اندازه ی مصراع قبل ادامه یافته است.
در بیت دوم نیز استفاده از "شکسته" در قالب #وجه_وصفی، با در نظر گرفتن این که فعل های تکرار شونده #مضارع_اخباری است، دست کم از زیبایی زبان شعر کاسته است.
استفاده از "هرچند" در آغاز بیت سوم، جمله را از حالت "کامل" به جمله ای "ناقص" تبدیل کرده است؛ اما پیوند معنایی بیت با قبل یا بعد به درستی در ساختار غزل مشخص نیست و این نقص معنایی حتی با خواندن بیت بعد بر طرف نمی شود. ایراد دیگر، استفاده ی همزمان از دو #حرف در ترکیب "تا به کنون" است که احتمالا شاعر متاثر از #زبان_عامیانه یا به #ضرورت_وزن، به چنین #حشوی تن داده است.
در بیت بعد نیز، شاعر گویا در #تنگنای_ردیف، به جای فعل "سرپوش گذاشتن" از "سر پوش کشیدن" استفاده کرده؛ حال آنکه دو صورت صحیح زبانی برای این مفهوم؛ یکی "رو پوش کشیدن بر چیزی" و دیگر "سرپوش گذاشتن بر چیزی" است؛ اما شاعر ترکیبی از این دو را به کار برده است.
هرچند تمام این موارد را نمی توان ایرادهایی قطعی بر چند بیت بالا دانست؛ زبان غزل یادشده چون بسیاری دیگر از اشعار آنقدر به بافتی #سهل_انگارانه نزدیک شده که نمی توان دلیلی ادبی برای این دست تسامح ها از چشم نقد تراشید.
#محمد_مرادی
هدایت شده از پرویزن
"تاریخ بیهقی و روایتی از مشهدالرضا"
یکی از متون فارسی که چند روایت تاریخی را دربارهی امام رضا(ع) و مشهد مقدس در خود جای داده، تاریخ بیهقی نوشتهی ابوالفضل بیهقی(۳۸۵_۴۷۰) دبیر دیوان غزنویان است.
در این کتاب، روایتی دربارهی مرگ ابوالحسن عراقی (ف ۴۲۹) کارگزار غزنویان ثبت شده که موید آیین وقف برای حرم آن حضرت(ع) و رواج دفن بزرگان برای تمین و تبرک در مشهدالرضاست:
و وصیّت بکرد تا تابوتش به مشهد علیّ موسی الرّضا، رضوان اللّه علیه، بردند به طوس و آنجا دفن کردند که مال این کار را در حیات خود بداده بود و کاریز مشهد را که خشک شده بود باز روان کرده و کاروانسرایی برآورده و دیهی مستغلّ سبکخراج بر کاروانسرای و بر کاریز وقف کرده. و من در سنه احدی و ثلاثین[۴۳۱] که به طوس رفتم با رایت منصور، پیش که هزیمت دندانقان افتاد، و به نوقان رفتم و تربت رضا را، رضی اللّه عنه، زیارت کردم، گور عراقی را دیدم در مسجد آنجا که مشهد است.
پ.ن۱: گویا مسجد بالاسر در محدودهی حرم مطهر از موقوفات ابوالحسن عراقی است.
پ.ن۲: روایتهای موجود در تاریخ یمینی و ترجمهی آن هم موید جایگاه این حرم شریف در این قرون است.
#امام_رضا(ع)
#مشهد
@mmparvizan
هدایت شده از کودکانههای سیب نارنجی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش به حالت بادِ خوب
هر کجا پر میزنی
به تمام شهرها
یکبهیک سر میزنی
لحظهای در بندری
لحظهای در زاهدان
صبح یزد و شاهرود
عصر هم در اصفهان
من که میدانم تو زود
سمت مشهد میروی
زائر گلدستهها
صحن و گنبد میشوی
کاش میشد این سفر
من بیایم تا حرم
با تو از شیراز تا
شهر مشهد بپّرم
#معصومه_مرادی
#رشد_و_تربیت_کودک_با_ادبیات
#سیب_نارنجی
#استودیوی_هدهد_فیروزهای
@hodhod2022firozei
https://eitaa.com/sibenaranjikoodak
"زهرای دیوانه"
یکی از بخش های مجموعه ی موجود در #کتابخانه_ملی_لندن، #جنگی است که در آن گزیده ی اشعار ۳۰۰ شاعر گردآوری و به نام جنگ #اسکندری مشهور شده است. این اثر در سال های ۸۱۳_ ۸۱۴ کتابت شده و از منظر محتوا و نوع خط و تذهیب اهمیت دارد.
اولین بار که جنگ یادشده را می خواندم و فهرستی از محتوا و ابیاتش فراهم می کردم، به شاعری به نام #زهرای_دیوانه برخوردم که توجهم را جلب کرد. در #فرهنگ_سخنوران #خیام_پور نام چند شاعر با شهرت یا تخلص زهرا ثبت شده؛ اما هیچ یک به زمان مورد نظر نزدیکی ندارد. در تذکره های در دسترس و گزیده های مربوط به #رباعیات نیز تا آنجا که گشته ام نشانی از این شاعر نیافته ام.
#میرافضلی در یادداشتی بر یک رباعی سرگردان، اشاره ای به زهرای دیوانه کرده و به گمنامی و بی نشانی اش اشاره کرده است. رباعی مورد بحث او، دومین شعر منتسب به این شاعر در جنگ اسکندری است که به نام شاعرانی دیگر نیز ثبت شده؛ نام هایی چون: #ادیب_صابر (به نقل از #نزهه_المجالس)، #بلفرج_رونی (به نقل از #عرفات_العاشقین و #مجمع_الفصحا)، #شیخ_رباعی(به اجتهاد میرافضلی همان #درویش_تیرگر_هروی است؛ به نقل از #هفت_اقلیم و #ریاض_الشعرا). در جنگ هایی نیز به #ابوسعید نسبت یافته و آن، این رباعی است با اختلافاتی در ضبط:
مه بر طبقی گرفته کاین روی من است
بر شب گرهی فکنده کاین موی من است
از خلد دری گشوده کاین موی من است
آتش به جهان در زده کاین خوی من است
جز این رباعی، چهار رباعی دیگر نیز به نام زهرای دیوانه در صفحات ۲۸۵v و ۲۸۶r جنگ اسکندری به شرح زیر ثبت شده است:
رباعی اول:
دیوانگیی که آن نگشتی بر ما
مهرت به ستم سرشت در گوهر ما
وان عقل که بود در دماغ تر ما
عشقت به جفا کرد برون از سر ما
رباعی سوم:
مه پیش گرفته کاین رخ فرخ ماست
با لب شکر آمیخته کاین پاسخ ماست
خون دل عاشقان به انگشت خیال
بر چهره برافکنده که رنگ رخ ماست
که این رباعی نیز در جنگی دیگر به نام #رضی_الدین_نیشابوری ثبت شده است.
رباعی چهارم:
ای دل غم عشقت نه ز فرزانگی است
رسوای جهان شدن نه مردانگی است
زین سان که تویی جمله جهان متفقند
کاین واقعه عشق نیست، دیوانگی است
رباعی پنجم:
ای دل ز طرب خراب بیگانگی است
مردن ز غم عشق نه فرزانگی است
با آن همه صبر این چه رسوا شدن است؟
کو آن همه عقل؟ این چه دیوانگی است؟
آنچه از این چند رباعی و ضبط آن ها در جنگ اسکندری می توان دریافت، با توجه به تاریخ کتابت و منسوب نبودن رباعی های اول، چهارم و پنجم به شاعران دیگر (تا آنجا که من دیده ام)، نخست تایید وجود تاریخی شاعری به شهرت زهرای دیوانه است.
نکته ی دوم این است که با در نظر گرفتن کتابت این نسخه در #شیراز و آشنایی کاتب با شاعران کمتر شناخته شده ی این جغرافیا و نام بردن از بسیاری از آن ها در این جنگ، می توان محتمل دانست که این ابیات از شاعری شیرازی متعلق به زمانی نزدیک به کاتب بوده است؛ به ویژه اینکه در صفحات نزدیک به این شاعر، حتی در بالای نام او، از شاعری شیرازی یاد شده است.
نکته ی سوم که قطعیت دارد، این است که بر خلاف ظاهر نام، زهرای دیوانه شاعری مرد بوده است. هرچند خواننده ی نسخه در نگاه اول به دلیل نام و نزدیکی ذکر او با شاعرانی زن چون #مهستی_گنجه_ای در صفحه ی ۲۸۲v و #فاطمه_خراسانی در صفحه ی ۲۸۴ ممکن است دچار اشتباه شود، با دقت به کاربرد "و لها" در تکرار اشعار این دو شاعر و "ایضا له" در بالای اشعار زهرای دیوانه، به تفاوت جنسیت این رباعی گویان پی می برد.
#محمد_مرادی
#سیب_نارنجی
#ادبیات
#شعر
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
ابن بطوطه _ جهانگرد مشهور مسلمان _ در سال ۷۰۳ ق. / ۱۳۰۴ م. در مغرب (مراکش) به دنیا آمد و سال ۷۲۵ ق. به سوی مکه عزیمت نمود و مصر، شام، فلسطین، حجاز، عراق، ایران، یمن، بحرین، ترکستان، میانرودان و بخشی از هند و چین، جاوه، شرق اروپا و شرق آفریقا را پیمود و سرانجام به مغرب (مراکش) نزد شاه ابی عنان از شاهان بنی مرین برگشت. سفر او ۲۷ سال به درازا کشید (۱۳۲۵-۱۳۵۲ م) و در مراکش سال ۷۷۹ق. /۱۳۷۷ م. درگذشت ، وی درباره زیارتگاه امام رضا علیه السلام هنگام سفرش به مشهد چنین گزارش میدهد:
» مشهد مکرّم امام رضا (ع) قبه های بزرگ دارد. قبر امام در داخل زاویه ای است با مدرسه ای و مسجدی در کنار آن. این عمارت ها همه با سبکی بسیار زیبا ساخته شده و دیوارهای آن کاشی است. روی قبر، ضریحی [صندوقی] چوبی قرار دارد که سطح آن را با صفحات نقره پوشانیده اند. از سقف مقبره نیز قندیل های نقره آویزان است. آستان درِ قبّه هم از نقره است و پردۀ ابریشم زردوزی بر در آویخته. داخل بقعه با فرش های گوناگون مفروش گردیده. روبه روی قبر امام، قبر امیرالمؤمنین هارون الرشید واقع شده که آن هم صندوقی دارد و شمعدان ها و چراغ ها روی آن می گذارند. هنگامی که رافضیان [شیعیان] وارد بقعه می شوند، قبر هارون را به لگد می زنند و امام رضا (ع) را سلام می کنند.»
* نکته جالب در این گزارش ابن بطوطه وجود یک مسجد و مدرسه در کنار حرم است که گویی دو بال ضریح باشند . انگار به نوعی جان اندیشه اهل بیت را نشان میدهند که ترکیب عرفان است و علم.
یک نکته جالب دیگر اینکه از آن صندوق قبر هارون هم دیگر اثری بر جای نمانده است و بسیاری از زوار حتی نمیدانند که هارون نزدیک قبر امام به خاک سپرده شدهاست و این سرنوشت برای پادشاه بزرگترین امپراتوری جهان بسیار عبرت آموز است که ان الباطل کان زهوقا.
غلامرضا حیدری ابهری
https://eitaa.com/sibenaranjiadabiat
هدایت شده از پرویزن
"از مشهد طوس تا مشهد مقدس"
اگر متون ادبی پارسی را در جایگاه یکی از اسناد اجتماعی_ تاریخی در نظر بگیریم؛ در خلال آنها اشاراتی یافت میشود که میتواند مویّد جایگاه حرم امام رضا(ع) در خراسان کهن باشد.
چنانکه در متون عرفانی و برخی دیوانهای کهن دیده میشود؛ واژهی مشهد در معنای مکانی مشخص، از دیرباز در ادبیات سیاسی و دینی منعکس بوده است؛ با این تفاوت که در اغلب اشارات موجود، از این واژه در مفهوم "شهادتگاه بزرگان دینی و فرهنگی" استفاده شده است. حتی در دیوان عنصری هم به این واژه اشاره شده و شاعران و نویسندگان کهن، برای تبیین این واژه از کلماتی اضافی پس از آن استفاده کردهاند.
در شعر و متون نیمهی نخست سدهی پنجم به بعد، بارها کلمهی مشهد نمودیافته که برخی در ترکیبات مشهد طوس و مشهد علیبن موسیالرضا آمده و معرِّفِ مرقد امام رضا(ع) است و در برخی نمونهها به مشهد امام علی(ع) و شهدای کربلا و دیگر بزرگان اشاره شده است:
سواد ساحت فرغانهی بهشتآیین
چو کربلا همه آثار مشهد شهداست
(دیوان عمعق بخاری)
برای مثال فلکی شروانی در سدگندنامهاش، به روضهی پیامبر و مشهد علی(ع) قسم خورده است:
به هشت قصر معمّر به هفت نور مقوّم
به نور روضهی سیّد به خاک مشهد حیدر
(دیوان فلکی)
خاقانی هم در شعری از زیارت مشهد امیرالنحل(امام علی) یاد کرده است:
پس به کوفه مشهد پاک امیر النحل را
همچو جیش نحلجوش انسی و جان دیدهاند
(دیوان خاقانی)
در متون تاریخی چون تاریخ بیهقی و متون عرفانی نظیر طبقاتالصوفیه؛ بارها به مشهد توس و مشهد علیبن موسیالرضا اشاره شده است. در برخی کتب دیگر چون: اسرارالتوحید و سفرنامهی ناصرخسرو به دیگر مشاهد (شهادتگاهها) تلمیح شده و بسیاری از شاعران نیز به کلمهی مشهد(بدون اضافه و توضیح) در مفهوم مطلق شهادتگاه اشاره کردهاند.
بر اساس متون ادبی در دست، تا میانهی سدهی پنجم نویسندگان و شاعران فارسیزبان، برای مشخصشدن مراد خود از کاربرد کلمهی مشهد، پس از آن به توس یا نام امام رضا(ع) یا دیگر بزرگان مورد تظر اشاره کردهاند؛ ویژگیای که حتی در متون پس از این دوره نیز تا حدودی کاربرد داشته؛ اما از اواخر سدهی پنجم به دلیل شهرت روزافزون زیارتگاه امام هشتم(ع) بهویژه در خراسان، برخی شاعران کلمهی مشهد را بدون قید، به معنای شهر کنونی مشهد به کاربردهاند؛ گویا کمکم این واژه به معنای شهر شهادت امام رضا(ع) در میان ایرانیان کاربرد یافته است.
نخستین اشارهی اینگونه در اشعار، مربوط به دیوان امیرالشعرا معزی(ف ۵۱۸_۵۲۱) است که در ستایش یکی از ممدوحانش، از شهرت شهر مشهد به دلیل زیارتگاه امام هشتم یاد کرده است:
ز بورضاست جهان را همیشه نور و نوا
چنانکه زینت و زیب از رضاست مشهد را
(دیوان معزی)
معزی در مدحی دیگر نیز به واژهی مشهد در جایگاه شهر مشهد مقدس اشاره کرده است. با توجه به اینکه ممدوح معزی ابورضا، در حدود سال ۴۷۶ منصب داشته، میتوان تایید کرد که در این زمان، مخاطبان ادبیات رسمی واژهی مشهد را در جایگاه شهر مقدس مشهد میشناختهاند؛ هرچند در ادبیات مجاوران حرم، این واژه محتملا از سدهی سوم با همین تلقی متداول بوده است.
از قصیدهی مشهور سنایی در جایگاه نخستین ستایش کامل و مستقل امام رضا(ع) در شعر فارسی نیز که حدود سال ۵۰۰ سروده شده، میتوان دریافت که شهر مشهد در این دوره حرمت و حریمی مذهبی یافته بوده است:
دل را حرمی است در خراسان
دشوار تورا به محشر آسان
...از رفعت او، حریم مشهد
از هیبت او، شریف بنیان...
(دیوان سنایی)
در اسرارالتوحید محمدبن منور هم در توصیف مشاهد زمان، بارها از صفت "مقدس" استفاده شده؛ نکتهای که یادآور زمینههای شکلگیری شهرت "مشهد مقدس" در روزگار ماست.
#شعر_دینی
#ادبیات_شیعی
#امام_رضا
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"تجلی"
هوا هوای تجلی است، دوستان! صلوات!
به شکر مقدم آن یار مهربان، صلوات!
به دیده بوسی باران، درخت ها! لبخند!
به پای کوبی خورشید، آسمان! صلوات!
شهابی از وسط چشمه های نور گذشت
ستاره های گهرریزِ کهکشان! صلوات!
وزید باد بهار آی شاخه های جوان!
به چشم روشنی باغ و باغبان صلوات!
دوباره رو به چمن کرد شاهِ قبّه ی گل
به یمن خنده ی شمشاد و ارغوان، صلوات!
بر این دقایق زرین و رنگ رنگ درود
بر این ترنم و آن شورِ ناگهان صلوات!
تمام دشت شکوفاست از شقایق سرخ
رسیده موسم آن رستخیز جان صلوات!
هوا هوای تجلی است، دوست آمده است
به "میم" اول "معشوق" عاشقان صلوات!
#محمد_مرادی
هدایت شده از پرویزن
«شعر مشروطه: سرآغازی برای نگاه تحولی نیما»
زمینهها و ریشههای تحول در ساختار، محتوا و نگاه شاعرانهی شاعران معاصر را در شعر مشروطه باید جست؛ با این حال، نوآوری شاعران عصر مشروطه چون: عشقي، لاهوتي، رفعت، کسمایی و جعفر خامنهای که در حوزههایی متعدد قابل تحلیل است، چندان زمینهی شاعرانه ندارد و اغلب از روی تفنن است و حتی از نظر حجم قابل مقایسه با اشعار نیما نیست.
در کنار اینان، شاعرانی چون: بهار، ایرج میرزا، نسیم شمال، فرخی، دهخدا و عارف قزوینی، تنها توانستهاند، اشعاری با مفاهیمی گاه جدید بسرایند یا زبان شعرشان را تاحدودی به زبان روزمره نزدیک کنند. همهی این یادآوریها، دلیل است که نیما را در جایگاه بنیانگذار شعر نو فارسی، قرار دهیم.
نيما با سختكوشي ادبی، پيگيري مدام، درك عميق از شعر و هنر، توانست عنوان «پدر شعر نو فارسي» را به نام خود ثبت کند. نوآوریها و نظرهای تازهی او در حوزهی شعر، چون شاعران مجلهی تجدد و آزادیستان، در مقام سخن و ادعا باقی نماند؛ بلکه او با دقت و جديت، علاوه بر تبین نظری و تعریف ویژگیهای شعر مورد نظر خود، اشعاری متعدد و موفق سرود و گونهای تازه را با ساخت، زبان، محتوا و صورخیال متفاوت در قلمرو شعر فارسی به ثبت رساند.
نیما به دنبال شعری با جهانی تازه بود؛ نه شعری که چون اغلب اشعار شاعران دوران مشروطه، فقط از منظر محتوایی یا زبانی به جامعهی ایرانی نزدیک شده باشد. شعر او دریچهای بود رو به افقهای جهان و اندیشهای تازه با تمام لوازم مربوط به آن.
"از کتاب نیما و پیروانش"
#محمد_مرادی
#شعر_نو
@https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"بازتاب عناصر اقلیمی و زیستبومی در شعر شاعران سنتیسرای دههی ۹۰ "
به کوشش علیمحمد ابراهیمی شیرازی فرد
پایاننامهی کارشناسی ارشد
دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲
با نقد و بررسی دفترهای #پانتهآ_صفایی_بروجنی
#عالیه_مهرابی
#پونه_نکویی
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#رضا_شیبانی_اصل
#کاظم_بهمنی
#دانشگاه_شیراز
#نقد_شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
🔸به نام هستی بخش🔸
🟢وبینار تخصصی نقش اسطورهای زن در آفرینش و هبوط انسان
🔵وبینار:
👩🦰نقش اسطورهای زن در آفرینش و هبوط انسان (با تمرکز بر یونان باستان، یهودیت و اسلام)
🔺ارئه دهنده : دکتر احمد فراهانی
🔻دبیر نشست : دکتر محسن ربانی
🔶دوشنبه ۲۷ شهریور ماه ۱۴۰۲
🕗ساعت ۲۰
🌐در فضای گوگل میت
https://meet.google.com/ukm-cymw-dhk
🌹سپاسگزار همراهی شما هستیم.
🌞انجمن تخصصی کودک و رسانه
"چند ایراد زبانی"
دفتر #از_پنجره_های_بی_پرنده سروده ی #علی_رضا_بدیع تا کنون بارها تجدید چاپ شده و از مجموعه های مورد پر مخاطب اوست. شاعری که از سال 82 به واسطه ی #خدابخش_صفادل و #انجمن_نیشابور او را می شناسم و در طول این سال ها همواره اشعارش را خوانده و ارزیابی کرده ام. اشعار او را از زاویه هایی متعدد می توان بررسی کرد؛ اما هدف این یادداشت اشاره به برخی ایرادهای دستوری در #زبان اوست. شاید یادآوری این چند نکته برای دیگر دوستان شاعر نیز مفید افتد:
1 - استفاده از "من را" به جای "مرا". هرچند برخی دوستان معتقدند این کاربرد در شعر معاصر صحیح است؛ باید اذعان کرد با توجه به بی سابقه بودن این سیاق در شعر گذشته، دست کم در اشعاری که زبان #سنتی یا #نیمه_سنتی دارند؛ بهتر است از این نوع استفاده نشود؛ مخصوصا در مواردی که مشخص است شاعر تنها به دلیل پر کردن وزن به چنین کاربردی تن داده است و در ابیات دیگر آن مجموعه ، پیوسته از "مرا" استفاده کرده است:
من چند روز پیش دلی را شکسته ام
"من را" به رسمیت بشناسید سنگ ها
2- کاربرد همزمان نشانه های "معرفه" و "نکره":
صحیح تر است که در زبان ادبی، شاعر همزمان از دو نشان متضاد استفاده نکند؛ مثلا در بیت زیر:
ما را فقط به خاطر هم آفریده اند
آن گونه ای که خواجه و شاخ نبات را
در این بیت "آن" معرفه ساز و "ای" نکره ساز است. شیوه ی درست دستوری، کاربرد یکی از این شیوه هاست: "آن گونه که" یا "به گونه ای که"، یعنی باید گفت که "کتابی که دست توست" یا "آن کتاب که دست توست" و نباید گفت" آن کتابی که ...".
در بیت بالا، از عبارت "به خاطر" به جای "برای" نیز استفاده شده که این نوع "گرته برداری" را نیز منتقدان زبان اغلب شایسته نمی دانند.
3- کاربرد دو دسته ی ساخت های #فعلی کهن و نو:
دلم شکست کجایی که نوشخند زنی
به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی
دوباره وصله ای از بوسه های دلچسبت
برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟
در این غزل و تعدادی دیگر از #غزل های دفتر #افعال در جایگاه #ردیف، به سیاق های متفاوت استفاده شده اند. "زنی" در مصراعی که واژه ی نسبتا جدید "دلچسب" در آن نمود دارد، به شیوه ی شعر کاملا کهن در معنی "می زنی" جلوه یافته است.
4- نوع کاربرد حرف "استدراک":
استفاده ی همزمان "اما/ ولی/ ولیکن" در کنار " گرچه، با این همه، هرچند و ... " در اشعار بدیع بسیار نمود دارد؛ ویژگی ای که بسیاری از دانشمندان زبان آن را صحیح نمی دانند:
تا ملک فنا بیشتر از چند قدم نیست
با این همه امشب بده مامن به من اما
5- استفاده ی خطا از "باید" و "بایست":
از نظر زبانی "باید" برای حال و آینده و "بایست" برای گذشته استفاده می شود. این قاعده ی مهم و واضح در اشعار او رعایت نمی شود:
بایست قلم گردد اگر از تو نگوید
دستی که نویسنده ی این شعر سپید است
در مجموع در زبان اشعار او دودستگی های واژگانی بین قواعد کهن و نو و زبان رسمی و محاوره به فراوانی نمود دارد و این مثال ها تنها بخشی از آن هاست که در دیگر دفترهای او هم دیده می شود.
در یادداشت های بعد به مجموعه های دیگر و زوایای تازه ی اشعار این #شاعر_جوان خواهیم پرداخت.
#محمد_مرادی
#سیب_نارنجی
#نقد
https://eitaa.com/sibenaghd
هدایت شده از پرویزن
"شهریار و منشوری از صداها"
محمدحسین بهجت تبریزی شهریار، متولد ۱۳۸۵ و درگذشته در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷، از نامآوران شعر سنتی بهویژه غزل در روزگار ماست. در شعر او در کنار جلوهی یکپارچهای که از شهریار میشناسیم، صداهایی گوناگون شنیده میشود که به مناسبت روز درگذشت او به چند مورد اشاره میشود.
۱_ غزلهای شهریار صدای حافظ را میتوان بهآشکارا شنید. شهریار در بسیاری از غزلهایش، وزن و ردیف اشعار حافظ را تجربه کرده است. در این دست اشعار، وزنهای اشعارش یکدست و تکرارپذیر است و کمتر فضایی تازه را در شعر او میتوان سراغ گرفت.
۲_ شاخهای دیگر از اشعار شهریار که اوج هنر شاعرانهی اوست؛ اشعاری را در بر میگیرد که عمدتا در قالب غزل یا دیگر قالبها(عمدتا قطعه) سروده شده است. در این اشعار شهریار به زبان روزمره نزدیکشده و از روایت و گاه گفتگو بهره جسته است. شعرهای "حالا چرا؟"، "دختر گلفروش"، "بوی صفای پدر" و ... از این دسته است.
۳_ در بسیاری از غزلها، شهریار زبانی ساده چون گونهی قبل را انتخاب کرده؛ هرچند به مضمونگرایی و برخی وبژگیهای سبک موسوم به تهرانی (آمیختهی عراقی_ اصفهانی) نزدیک شده است. غزل "جوانی" از نمونههای موفق این صدا در اشعار شهریار است.
۴_ شعر مذهبی شهریار آمیحتهای از شعر مذهبی بازگشتی و شعر رمانتیک مذهبی عصر پهلوی است. این شاخه، با وجود برجستهشدن در معرفی شهریار، از صداهای حاشیهای شعر اوست.
۵_ اشعار عمدتا رمانتیک متاثر از شعر تغزلی پس از نیما که تلاشهای او را در نوجویی نشان میدهد؛ هرچند او در این شاخه شاعری تاثیرگذار نبوده است.
#شهریار
#شعر_معاصر
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"ایرج و شهریار "
بیش از یکدهه از نخستین پخش سریال شهریار، ساختهی کمال تبریزی میگذرد. به خاطر دارم که در همان روزها اعتراضاتی از جامعهی تاریخدان و ادبیاتخوان مطرح شد، به این مضمون که چرا برای بر کشیدن شهریار، قدر برخی شاعران فروکاسته شده است؟
شاید بیشترین تحریفات ادبی، در آن سریال حول شعر و منش #ایرج_میرزا شکل گرفته بود و نویسندهی اثر، این گونه نشان داده بود که شهریار از زاویهی دیدِ یک منتقد آگاه، ایراداتی را متوجه جلالالممالک کرده و او را شرمسار کرده است.
این اغراقها و سیاه و سپید بینیها در اغلب رفتارهای ما نمود دارد؛ تا آنجا که شهرت ایرج به برخی اشعار شوخطبعانه، سبب شده، حتی اشعار اخلاقی و مثبت او (در ستایش اهل بیت و مادر و ردّ شراب) نیز، در دهههای اخیر به حاشیه رانده شود.
اما سوالی که مطرح میشود، این است که چرا حق ایرج بر شهریار تا این اندازه ندیده گرفته شده است؟
دکتر #شفیعی_کدکنی، در کتاب #با_چراغ_و_آینه و در مقالهی شهریار، به این نکته اشاره کرده که شهریاری که مورد پسند مخاطبان است، بسیار متاثر از بیان و زبان ایرج میرزا بوده و این نکتهی دقیق، در بررسی بسیاری از اشعار دیوان شهریار دیده میشود؛ با این تفاوت که قطعا از منظر زبان، ایرج ادیبتر و زباندان تر از شهریار بوده است و شهریار دغدغهمندتر به علایق مخاطب.
با توجه به تاریخ درگذشت ایرج(۱۳۰۴)، و کمتر از ۲۰ سالگی شهریار در این زمان، واضح است که شهریار بهخوبی از شهرت شاعری ایرج آگاه بوده و میتوانسته از او دست کم در اصطلاحات، مضامین و سادگی زبان تاثیر بپذیرد.
این تاثیدپذیری را در تعدادی از قطعات و غزلیات شهریار میبینیم؛ از جمله در شعر زیر:
چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی؟
چه شد که شیوهی بیگانگی رها کردی؟
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدی، وفا کردی؟
منم که جور و جفا دیدم و وفا کردم
تویی که مهر و وفا دیدی و جفا کردی
بیا که با همه نامهربانیات ای ماه
خوش آمدی و گل آوردی و صفا کردی ...
و شعر ایرج این گونه است:
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی؟
ای بسا آرزوت می کردم
خوب شد آمدی صفا کردی؟
آفتاب از کدام سمت دمید
که سحر یاد آشنا کردی؟
از چه دستی سحر بلند شدی
که تفقد به بی نوا کردی؟
شب مگر خواب تازه دیدی تو
که سحر یاد آشنا کردی؟
بی وفایی مگر چه عیبی داشت
که پشیمان شدی وفا کردی؟ ...
کاملا مشخص است که شهریار در شعر خود علاوه بر الگوپذیری از زبان ساده و محاورهای شعر ایرج، از زوایای دیگر نیز از او بهره برده است از جمله:
_هرچند وزن دو شعر یکی نیست؛ تنها تفاوت آنها در اضافه داشتن رکن "مفاعلن" در آغاز وزن غزل شهریار است.
_ ردیف دو شعر یکی است و از میان انبوه واژههای قافیه ی مختوم به "الف"، قافیههایی شبیه به شعر ایرج انتخاب شده است.
_ تاکید هر دو شعر بر خطاب و سوال آغازین است. استفاده از "چه شد؟" و "چه عجب شد؟" نیز موید همین شباهت است.
_ مضامینی دیگر نیز در دو شعر شبیه هم است؛ از جمله: تقابل وفا و جفا، یاد آشنا، عرض خوش آمد، بر سر مهر و وفا آمدن و ... .
#محمد_مرادی
#شعر_معاصر
#شهریار
#ایرج
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«بحثی دربارۀ ضبط یک رباعی در تمهیدات»
تمهیدات عینالقضات از متون مهم عرفانی کهن است که در کنار جایگاه عرفانی، از منظر در برداشتن رباعیات متعدد ثبتشده در آن، اهمیت دارد. یکی از رباعیاتی که در تمهیدات به تصحیح عفیف عسیران و در «حقیقت و حالات عشق» نقل شده، شعر زیر است:
تا من به میان خلق باشم باتو
تنها ز همه خلق من و تنها با تو
خورشید نخواهم که بر آید با تو
آیی، برِ من سایه نیاید با تو
(تمهیدات ص 131)
چنانکه مشخص است، مصرع دوم این رباعی از نظر وزن ایراد دارد و یک هجای افزوده در آن میتوان دید؛ نکتهای که مصصح به آن توجه نکرده و در چاپهای متعدد این تصحیح تکرار شده و از طریق آن به سایتهای ادبی و مقالات علمی و نرمافزار گنجور نیز راه یافته است.
استاد گرانقدر تقی پورنامداریان به همراه مینا حفیظی در مقالۀ «نگاهی به تصحیح تمهیدات پس از نیم قرن» منتشرشده در نامۀ فرهنگستان(1396)؛ برخی از خطاهای این تصحیح را یادآور شده؛ از جمله برخی ضبطهای غیرموزون ابیات؛ اما به این بیت اشاره نکردهاست.
در دستنویس شمارۀ 1842 تمهیدات ایاصوفیا مورخ 867، بیت نخست این گونه ضبط شده است:
تا من به میان رسول یابم با تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
در نسخۀ1086 کتابخانۀ مغنیسا مورخ 697 هم مصرع اول به صورت «یا من بر تو رسول باشم با تو» و مصرع دوم به صورت صحیح ضبط شده است. در برخی چاپها و نسخ زبدهالحقایق چشتی (شرح تمهیدات) هم مصراع نخست «یا من به میان رسول باشم یا تو» ثبت شده است.
بر این اساس میتوان صورت نزدیک به صحیح این رباعی را چنین دانست؛ هرچند دربارۀ ضبط مصرع نخست یا ترتیب مصرعها نیاز به بررسی بیشتر است:
تا من برِ تو رسول باشم با تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
خورشید نخواهم که بر آید با تو
آیی، بر من سایه نیاید با تو
#تصحیح
#رباعی
#عین_القضات
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"نکتهای دربارهی مستند اولدوز سایاراق (هنگامهی شمردن ستارهها) "
چونان سرو، مجموعهای از مستندهای معرفی مفاخر فرهنگی و هنری است که به همت صدا و سیما ساخته شده و چند بخش از آن به شرح حال و زندگی شاعران برجستهی معاصر اختصاص یافته است.
"هنگامهی شمردن ستارهها"، نام مستند ویژهی استاد شهریار است که بهمناسبتهای مختلف بهویژه روز شعر و ادب فارسی بارها پخش شده است و جنبههایی از زندگی و شعر شهریار را مطرح میکند.
از کاستیهای این مستند، گاه گنجاندن اطلاعات یا روایتها و قضاوتهایی است که مستندات تاریخی و پژوهشی ادب معاصر آن را تایید نمیکند.
از جمله، روایت انتشار منظومهی مشهور "حیدر بابایه سلام شهریار" در حدود سال ۳۲ و شهرت آن در فضای ادبی آن روزگار؛ تا آنجا که بزرگانی چون: بهار و نفیسی برای آشناشدن بهتر با آن کوشیدهاند زبان ترکی بیاموزند؛ حال آنکه ملکالشعرای بهار در سال ۱۳۳۰ درگذشته است و در زمان مورد ادعا امکان چنین ادعایی دربارهی او وجود ندارد.
پ.ن. حیدر بابایه سلام نخستبار به خط طاهر خوشنویس، در سال ۱۳۳۲ در تبریز (حسن تقویمی) منتشر شده است.
#شهریار
#شعر_معاصر
#مستندات_تاریخی
#تاریخ_ادبیات
@mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
«نگاهی به سمبوليسم فردی نیما»
پژوهندگان مکتبهای ادبی، سمبولیسم اروپایی را به دوشاخهی اصلی انسانی و فرارونده تقسیم میکنند. سمبوليسم فردی از جهاتي ريشه در اشعار مکتب رمانتيسیسم دارد . در این گونه، شاعر براثر هيجانات دروني و بيروني، در وضعيتي عاطفی و با كمك تصويرهايي كه درسراسر اثر پراكنده ساخته، ميكوشد به صورتي مبهم، احساسش را به مخاطب منتقل کند. (بنگرید به چدویک، سمبولیسم، نشر مرکز)
از اين ديدگاه، سمبوليسم را ميتوان هنر بيان افكار، عواطف و جوششهاي دروني و ذهني شاعر دانست؛ نه از راه شرح مستقيم، بلكه از طريق اشاره به چگونگي آنها، و استفاده از نمادهاي بيتوضيح براي ايجاد آن عواطف وافكار در ذهن خواننده.
در ميان شاعران سمبوليك فرانسه ورلن بيش از همه به اين گونه پرداخته است. در كنار او، بسياري از اشعار بودلر، مالارمه، والري و حتي رمبو به این شیوه سروده شده و نیما در تعدادی از اشعارش به الگوی آنان نگریستهاست.
سمبوليسم انساني در شعر معاصر فارسي، از دو منظر اصلی جلوه داشته است. در شعر نیما، نوع کمتر تغییر یافتهی آن، همان سمبولیسم فردی نزدیک به شیوهی شاعران فرانسه است که در آن جنبههای فردی و عاطفی زندگی و عواطف شاعر حضوری پر رنگ و تعیینکننده دارد. بسیاری از اشعار نیما که در 15 سال پایانی شاعری او سروده شده، در این دسته جای میگیرد؛ اشعاری چون: ری را، قایق، آقا توکا، ماخ اولا، گندنا، غراب، مرغ غم، وای برمن، لاشخورها، مهتاب، ناقوس، هوای زمستانی، من لبخند، مردگان موت، مهتاب و اجاق سرد و ... .
علاوه بر ویژگیهای مشترک این نوع با دیگر اشعار سمبولیک، ویژگیهای زیر را میتوان از دیگر شاخصههای سمبولیسم فردی در آثار نیما دانست:
-حس اندوه، یأس و تنهایی حاکم بر اشعار و فضای سیاه، مرگاندود و رویایی.
-تجلی واژگان، مکانها و جلوههای طبیعت مازندران در تصاویر و زبان شعر.
- توجه به موسیقی الفاظ و هجاها، کارکرد وزنهایی با قابلیت بلند و کوتاهشدن مصراع و حضور پراکندهی قافیه در شعر.
-القای مفاهیم ذهنی به کمک فضاسازی عینی و هنجارشکنیهای دستوری.
- شیوهی بیان و زبانیپ بر آمده از تلفیق سبک خراسانی و شعر عرفانی عراقی.
-طول متوسط یا کوتاه اشعار در مقایسه با شعرهای اجتماعی، تصویرمحوری در مقایسه با روایتمحوری اشعار اجتماعی.
پ.ن: برگرفته از کتاب نیما و پیروانش/ محمد مرادی.
#نیما_پژوهی
#نقد_معاصر
@mmparvizan
هدایت شده از نوبرانه... معصومه مرادی
بُحرانِ آخرالزمان در دینِ زرتُشتی!
نشستی درباره مسئله آخرالزمان و ظهور منجی در دین زرتشت همراه با معرفی چند متن آخرالزمانی پهلوی
به میزبانیِ دکتر علی امینی
روز چهارشنبه، ۲۹ شهریور، ساعت ۷ عصر
قــدمــتــون بــــر چـــشـــم✨🌻
برای ثبتنام و دریافت اطلاعات بیشتر با شماره 09014262901 در ارتباط باشین و یا در دایرکت پیج شهرکاغذی پیام بگذارید.
هدایت شده از پرویزن
"به یاد فریدون مشیری"
سیام شهریور، با نام شاعر مشهور معاصر فریدون مشیری پیوند خورده است. او که متولد 1305 و درگذشته به سال 1379 است، از معدود شاعران نیماییسراست که پس از انقلاب نیز در میان تودهی مردم حسن شهرت داشته و برخی از اشعارش بر زبان تودهی میانهی جامعه جاری بوده است.
مشیری، در اشعارش کمتر در جایگاه شاعری پیشرو مطرح بوده و بیشتر او را باید پیرو جریانهای تجربهشده دانست. او در دهههای سی و چهل، از میان شاعران جریان شعر رمانتیک، شهرت کسانی چون: ابتهاج، نادرپور و کارو را ندارد؛ با اینحال هرچه به دهههای اخیر نزدیک شدهایم، بر محبوبیتش در مقایسه با برخی از آنان افزوده شده است.
شهرت مشیری، بیش از همه مدیون دفترهای "ابر و کوچه و بهار را باور کن" بوده و او را باید شاعری دانست که چون پیشینیان، بهترین اشعارش را پس از سی و پنج سالگی سروده است؛ نکتهای که مویّد غلبهی اعتدال در سنتگرایی اشعار اوست و اینکه در اشعارش، خلاقیتها و جسارتهای نوآورانهی جریان شعر نمادگرای اجتماعی و همچنین شعر منثور پس از نیما کمتر تجربه شده است.
مشیری، شاعر عرصهی تجربههای عام انسانهای میانه است و مفاهیمی را در شعرش منعکس میکند که محدود به زمان خود او نیست؛ به همین دلیل عشق، اصلیترین مضمون اشعار اوست که گویی بازتابی سنتی_معاصر از این مفهوم غالبِ سبک عراقی را، در اشعارش جلوهگر ساخته است:
ای عشق پناهگاه پنداشتمت
ای چاه نهفته راه پنداشتمت
ای چشم سیاه، آه ای چشم سیاه
آتش بودی، نگاه پنداشتمت
او کوشیده بین عشق انتزاعی کهن و عشق زمینی مورد نیاز مخاطبان معاصر، پیوند بر قرار کند؛ بیآنکه جایگاه معشوق او به سبک بسیاری از معاصرانش به ابتذال کشیده شود. الگوی این نوع عشقورزی را در شعر کوچه بهوضوح میتوان دید:
بیتو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
نگاه به جهان و زیباییهای محسوس آن، از دیگر علل مقبولیت شعر مشیری است. از این جهت اشعار او شاد، احساسی و کاملا روزمره هستند:
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، بارانخورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
...
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
در اشعار مشیری، عمق و ابهام شاعران جامعهگرا دیده نمی شود؛ با این حال با نگاهی احساسی به انتقاد از برخی معضلات انسانی و اجتماعی میپردازد و در این شیوه، گاه زبان نصحیتگر سعدی و شیوهی بیان او را به یاری میگیرد.
او در نگاه به جهان، گاه به عرفان سهراب سپهری نزدیک میشود؛ هرچند عمق تفکر فلسفی- عرفانی سهراب را در اشعار مشیری نمیتوان دید. عرفان او بازخوانی تغزلهای عارفانهی شاعران سدههای پیشین است که با بیانی سادهتر، در اشعار فریدون مشیری انعکاس یافته است.
من همین یک نفس از جرعهی جانم باقی است
آخرین جرعهی این جام تهی را تو بنوش
زبان مشیری، هرچند به استواری و تحرک شاعران بزرگ همعصر او نیست؛ چون بسیاری از رمانتیکها دچار دودستگی و خطاهای نحوی نیز نمیشود. ترکیبات اشعار او ساده و چیزی بین ترکیبسازیهای سنتی و نو است.
از دیگر جنبههای مثبت اشعار او، تنوع قالبی و موسیقایی اشعار است که شاید برخواسته از علایق و دانش او در این حوزه باشد. در شعر او نیمایی، غزل، چارپاره، رباعی، دوبیتی، مثنوی، قطعه و ... حضور دارد و وزنها و نوع کارکرد قافیهها نیز، تنوع و ساختهایی متعدد دارد.
در پایان باید گفت که ایجاد زبان و ساختاری اعتدالی در حد توانایی شاعر، ویژگی اصلی شعر اوست؛ هرچند اغلب اشعار مشیری در سطح واژگان باقی میماند و در برقراری پیوند با مخاطب خاص، چندان موفق نیست. شاید بتوان گفت که او متاثر از فعالیت سی و چند سالهاش، در وزارت پست و حوزهی مخابرات، در اشعارش نیز بیش از همه به ارتباط با مخاطبان میانهی جامعه دلبسته بوده است.
#فریدون_مشیری
#نقد_شعر
#شعر_معاصر
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan