eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
974 دنبال‌کننده
127 عکس
28 ویدیو
6 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شعر هیأت
🔹طاقتم سرآمده است🔹 به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟! مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است هنوز داغِ خبرهای پیش از این، تازه‌ست خبر رسیده، خبرهای دیگر آمده‌است خبر رسیده... خبر، کودکی‌ست در آوار که زار زار پی نعش ‌مادر آمده است خبر رسیده... خبر، بی‌قراری پدری‌ست که لرزه بر تنش از سوگ دختر آمده است خبر رسیده، خبر، ضجۀ پرستاری‌ست که از تنفس گل‌های پرپر آمده است خبر رسیده... ولی خواب برده دنیا را خبر رسیده : کجایید؟! محشر آمده است مرا به غزه ببر تا نماز بگزارم که صبح صادقِ الله اکبر آمده است بیا به غزه ببر، شعر خون چکان مرا که آفتاب زده... تیغ‌ها برآمده است بگو به حرمله‌، در چله تیر مگذارد بگو که دورۀ کودک‌کشی سرآمده است از این نبرد مبادا که جا بمانم من که حیدر است پی فتح خیبر آمده است :: نه! کارساز نشد شعر... کارزار کجاست؟ مرا به غزه ببر طاقتم سرآمده است 📝 @ShereHeyat
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
ای چرخ کج‌‌نهاد که دلبسته‌ای به باد! ما راست پرچمی به گران‌سنگی حدید قائم به فرد نیست قیام مقاومت فرمانده‌ایست در پس فرماندۀ شهید ✍ @hosseinieh_net
باغ ما این است؛ طوفان شد، صنوبر ایستاد سروی از پا اوفتاد و سرو دیگر ایستاد روی نی می‌رفت بی سر آفتاب کربلا باغ شاهد بود از آن پس نخل، بی‌سر ایستاد حال ما را خوب می‌دانند عاشورائیان هر زمان اکبر زمین افتاد، اصغر ایستاد یک اُحد دردیم آری؛ حمزه رفت امّا چه باک! مصطفی هر وقت تنها ماند، حیدر ایستاد «قل هو الله أحد» را دست بستند و چه غم هر کجا قرآن در آتش رفت، کوثر ایستاد عین تسلیم و رضائیم؛ این تمام حرف ماست زیر خنجر رفت اسماعیل، و هاجر ایستاد أین نصرالله؟ نزدیک است اذان آمد، ببین! روی بام خانه با الله اکبر ایستاد
آرام از سواحل بیروت رد شدی بی‌اختیار باعث این جزر و مد شدی دریا نداشت طاقت دیدار با تو را رودی که رو به سوی فلک می‌رود، شدی آن‌سان در انفجار شکفتی، که گفته‌اند خورشیدهای شعله‌ور بی‌عدد شدی سرخوش میان خیل شهیدان نشسته‌ای اما دلیل این غم بی‌حصر و حد شدی از ما هم ای طنین گل سرخ! یاد کن در نزد او که عاشقی‌اش را بلد شدی
هم غزه، هم لبنان، هم شام، هم ایران یک آرمان داریم*، یک روح، یک پیمان در جاده‌ بیروت، هم‌راه «مُغنیّه» پای جبل عامل، هم‌گام با «چمران» تنها سلاح ماست مردانه جنگیدن بی‌ خُود، بی جوشن، در شام بمباران تا بر زمین خون «سید حسن» جاری‌است فریاد می‌جوشد از قلب این میدان «سید حسن» یعنی از پا نیفتادن وقتی تبرزار است دنیای دژخیمان لب باز کن ای مرد، ای واژه واژه درد! همسایه‌ «میثم»، هم مسلک «سلمان دریایی و زندها‌ست، قلب پر آشوبت ای گونه‌هایت سرخ، از سیلی طوفان! ظهر است و عاشوراست، در علقمه غوغاست کرب و بلای ماست: هم غزه، هم لبنان * قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکی‌ست (سیدمحمدصادق آتشی) با حذف یک بیت: رزم شبانگاهت، نصرُ من اللّهت خاری‌ست در چشمِ خونبار جلادان
نمی‌فهمند ما را عقل‌های بی‌جنون هرگز بگو سید نباشد راه ما بی فتح خون هرگز نشستن را نمی‌دانیم در سوگت به پا خیزیم که طوفان نسبتی هرگز ندارد با سکون هرگز درنگ و جنگ ما در فتنه‌ها موقوف فرمان‌ است نباشد سربلندی‌های‌ ما بی‌آزمون هرگز اَلا إنَّ الدَّعِیَّ ابن الدّعی قَد رَکَّزَ... هیهات که بی‌سر می‌‌شویم امروز اما سر نگون هرگز متون را خوانده‌ام، ما آنچنان پیروز فرداییم که حتی نامشان باقی نماند در متون هرگز چنان در خون نصرالله صهیون غرق خواهد شد که از یادش نخواهد رفت نحن الغالبون هرگز
آسمان در هیچ جای این جهان یکرنگ نیست پاسخ ما به کلوخ انداز غیر از سنگ نیست سنگها، قافیه‌های شعرِ فریاد منند در جهان بی تپش، این حسّ و ضرباهنگ نیست موجِ ما با خویش خواهد برد این خاشاک را ساحل ما عرصه جولان این خرچنگ نیست! سروهای استقامت! صخره‌های باشکوه! بارها مردن برای ایستادن ننگ نیست کودک من پاسخ هربمب باشد با خدا آن خدایی که خدای عاملان جنگ نیست این جهانِ مملوء از خشم و فریب و اضطراب مثل دفترهای نقاشی که رنگارنگ نیست مرگ حق و، زندگی ناحق‌ترین تقدیر ماست می‌روم جایی که قلب مردمانش سنگ نیست می‌روم در جستجوی یک جهانِ بی دروغ می‌روم جایی که رسمش حقه و نیرنگ نیست هیچ‌کس داغ عزیزی را نمی‌بیند به چشم هیچ‌کس آنجا برای خانه‌اش دلتنگ نیست آرزو دور است، اما نیست دور از دسترس خانه دور، اما کمیت آرزویم لنگ نیست می‌روم این بغض اما در گلویم مانده است کودک معصوم من که با کسی درجنگ نیست...
بسم‌الله شب با گلوله تا لب ایوان رسیده است برخیز باز موسم طوفان رسیده است آتش دمیده است به دامان دشت ها فصل نزول سوره‌ی باران رسیده است آه ای درخت سرو! اذان شد قیام کن صبح تبر زدن به خدایان رسیده است در امتداد باور خورشید ای وطن برخیز! وقت مرگ زمستان رسیده است آیا زمان وعده‌ی صادق نیامده است؟ حالا که پای کذب به میدان رسیده است در صفحه‌ی سیاه و سفیدی که چیده اند هنگام خودنمایی ایران رسیده است یک صبح جمعه ما همه بیدار می‌شویم لبخند میزنیم که مهمان رسیده است ✍️ طاهره سادات ملکی
این غزل مثنوی از آتش سخنان شهید سید حسن نصرالله شعله ور است: نمی ارزی به آب بینی بز آه ای دنیا که در تو می شود تقدیم رقاصه سر یحیی و در تو می شکافد فرق إبن الکعبه را ملجم سر سجده به شمشیری که آغشته است با صد سم حسين ابن علی غلطیده در خون، در تو در گودال و شمر و خولی و امثالهم از قتل او خوشحال و در تو بمب می بارند بر بیروت غیرت، آه! و می خندد لبی شیطان صفت از قتل نصرالله بخند ابلیس، عمر خنده ات بسیار کوتاه است و فصل ناگزیر گریه هایی تلخ در راه است اگرچه دم به دم از زخم هایی تازه می سوزیم نه می ترسم نه غمگینم خدا با ماست پیروزیم خدا با ماست یعنی دست حق در آستین داریم خدا با ماست یعنی تکیه بر حبل المتین داریم خدا با ماست یعنی راه و رسم این جهان با ماست زمین با ماست، دریا، کوه و جنگل، آسمان با ماست خدا فرمان دهد با یک مگس ته می کشد نمرود و آهن می شود مومی میان پنجه داوود خدا فرمان دهد آماده رزمند طوفان ها و مامور خدا گردند شن ها در دل صحرا چه می بافید در سر از خیال خام صهیون ها که بیت العنکبوت اصلا ندارد تاب طوفان را دوباره داستان جنگ با اعوان جالوت است ننوشد آب بی رخصت، کسی که جلد طالوت است که مشتی آب هم از رود دنیا، می برد دل را و مهمان می کند در باورت تردید و دل دل را کسی که پیش روی ماست شیطان است، مردم نیست میان ما و شیطان صحبت از سوء تفاهم نیست ننوش آب و ببین باند جنایتکار قاتل را میان ما و اسرائیل جنگ حق و باطل را اگرچه رود دنیا پیش روی ماست اغواگر ولی سیراب ایمانند بسیاری از این لشگر قسم بر خون پاک هرچه مظلوم است تا هابیل برادر نیستم تا عمر دارم با بنی قابیل قسم بر خواب سرخ کودک معصوم غزاوی ابابیلانه می باریم بر هذیانتان سجیل خدا با ماست یعنی معجزه با ماست همسنگر و می بلعد شما را رود اردن مثل رود نیل چه نزدیک است روزی که نه یک کشور، نه یک قریه که نام یک طویله در جهان هم نیست اسرائیل فلسطین عاقبت از لوث صهیون پاک خواهد شد در أقصی آیه إنا فتحنا می شود ترتیل
نگاهم به عکست.. فرو می‌خورم بغض‌ها را ندارم جوابی ... کجا؟ کی؟ چگونه ؟ چرا ؟ را چه می‌شد خبرها همه کذب باشد؟ چه می‌شد؟ کسی جور دیگر روایت کند ماجرا را؟ چه سنگین خبر، حیرت آور خبر، داغ دیگر خدا با غمت امتحان می‌کند صبر ما را جهان بی‌وفا، بی‌تفاوت که راضی به این شد نباشی، نبیند تو را، نشنود آن صدا را گلویی که فریاد مستضعفان جهان بود گلویی که دائم صدا می‌زد از جان، خدا را صدایت پر از غم، خروش غدیر و محرم در عالم مجسم کند غیرت کربلا را غیورا! به من یاد دادی که ساکت نباشم ببینم که ظالم ز حد بگذراند جفا را الا شیر لبنان و فرزند پیر جماران دمیدی به جسم جهانی تو روح خدا را تو را کشت اما به کوری دشمن، نگاهت درخشید و نورت گرفت از کجا تا کجا را تو افتادی، اما قرار از شیاطین گرفتی تو گویی که موسی رها کرده باشد عصا را به جز محو صهیون از عالم ندارم دعایی تو رفتی که خونت اجابت کند این دعا را سیاهی به تن، سرخی پرچمی روی شانه تقاصت مبدل به شادی کند این عزا را
اگر چه مثل آسمان غم تو بی‌کرانه است نگاه تو لبالب از شکوه عاشقانه است اگر چه گوشه گوشه دل تو داغ لاله‌ای‌ست چه بی‌شمار روی شاخسار تو جوانه است پناه پابرهنه‌ها زمان زمانه تو نیست به روی شانه‌های تو ولی غم زمانه است نماند در حصار مرزها شعاع نور تو برای ما خرابه‌های غزه نیز خانه است وطن کبوتری سپید دور گنبد طلاست کجا مجاور بهشت، اسیر آب و دانه است؟ فریضه‌ای‌ست انتقام ما بهانه‌گیرها دفاع از حرم کجا معطل بهانه است؟ قسم به خون کودکان بی‌پناه و بی‌گناه همیشه وعده‌های پیر عشق صادقانه است
بر قله اقتدار، با عزم شکار خورشید بمان و نیزه‌ی نور ببار! از خلوت ماه، خواب خوش را بپران طوفان شو و مرگ را به ساحل بسپار مانند عقاب باش و بر صید بتاز هرگز مهراس از شغال و کفتار بر خصم پلنگانه بکش نعره‌ی خشم چنگال بزن به سایه‌های بی‌عار باید جبل راسخ ایمان باشی در معرض خصم، کوه، محکم، سُتوار! ای کوه پر از گدازه، آتش بفشان بر دامنه‌ها و دره‌ها مرگ ببار هنگام «اشداء علی الکفار» است این آیه‌ی اقتدار را کن تکرار هان«موسی صدر» شد «حسن نصرالله» ققنوس‌تبار باش ققنوس‌تبار مرحب مرحب، خصم به میدان آمد حالا رجز علی است «این عمار» از کشته دشمنان خود پشته بساز ایمان تو سنگر است و جان، میدان‌دار لبنان عزیز! غزه‌ی عزت باش یحیی‌السنوار باش، یحیی‌السنوار...
تا صبح شور انگیز فردا زنده می‌مانیم با آیه‌ی «انا فتحنا» زنده می‌مانیم زخمیم سرتا، پا ولی از پا نمی‌افتیم صد بار می‌میریم، اما زنده می‌مانیم همزاد ققنوسیم و در آتش نمی‌سوزیم آتش جوان‌تر کرده ما را ...زنده می‌مانیم! نوریم و هرگز نور در ظلمت نمی‌میرد تا پر شود از نور دنیا زنده می‌مانیم دریای خون جاری‌است، اما ما خروشانیم موجیم و در آغوش دریا زنده می‌مانیم ما نسل اعجازیم ... نسل آن شهیدان که با خونشان کردند امضا زنده می‌مانیم آن روز نزدیک است اسرائیل! روزی که در گور می‌پوسی ولی ما زنده می‌‌مانیم