eitaa logo
سلطان نصیر
2.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
421 ویدیو
243 فایل
موضوع کانال: ادیان و عرفان و اسطوره و علوم غریبه و خفیه و ماوراء و نجوم و دشمن شناسی با رویکرد آخرالزمانی و مسئله ظهور حضرت صاحب الامر عجل اللّه آدرس جیمیل ما : 👇 @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">Soltan313nasir@gmail.com کپی بدون ذکر منبع مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
مقاله مزاج شناسی 👆 👆👆 اگر به بیماری های ناشی از غلبه صفرا دقت نمایید . گوش درد و ایجاد صدای گوش رو مشاهده می نمایید . منبع : سایت مزاج @soltannasir
@soltannasir { پاسخ به سوالات 66} { مسبحات و چاکراها 63} ادامه ...👇 نکته 3 : همانگونه که ملاحظه نمودید در احادیث معصومین ذکر شده که یکی از تأثیرات سوره مبارکه اعلی درمان بیماری بواسیر است . در کتاب ارزشمند قانون ابن سینا در باب بیماری بواسیر اینگونه آمده : 👇 { این را بدان ! که بسیار رخ می دهد کسی شکایت از درد مقعد می کند و گمان می رود که این شخص بواسیر دارد ، در صورتی که قرحه هایی در روده مستقیم و بالاتر از آن دارد و می پندارند بواسیر است . پس باید کاملا دقت کنی و بواسیر را بشناسی و فرق بین بواسیر و قرحه روده مستقیم و بالاتر از آن را بدانی . بواسیر به سه قسمت اصلی تقسیم می شود : الف _ بواسیر ازگیلی ب _ بواسیر دانه انگوری ج _ بواسیر توت مانند (توتی) بواسیر ازگیلی به ازگیلهای کوچک شبیه است و این نوع از هر نوع دیگری بدتر است . بواسیر دانه انگوری پهن ، ارغوانی رنگ یا مایل به رنگ ارغوان است . بواسیر توتی سست و خونی است . و گاهی نوعی از بواسیر پیدا می شود که شبیه کیسه هوائی داخل شکم ماهی است . به طور کلی انواع بواسیر هر یک به چند بخش تقسیم می شوند . 1_ برجسته است و در ژرفا ریشه ندوانیده . 2: به ژرفا راه یافته و برجسته نیست که این حالت از آن دیگری بدتر است ، بویژه اگر چنین بواسیری نزدیک به ذکر انسان و در طرفی باشد که به آلت تناسلی نزدیکتر است ، که ممکن است سبب آماس شود و بول را بند آورد . در میان انواع بواسیر آنچه که سر بر آورده و آشکار است ، یکی از سه نوع نامبرده در بالا یعنی ازگیلی یا دانه انگوری و یا توتی است ، و آنچه ژرفا و پنهان است یا خونی است و یا غیر خونی . همچنین هر بواسیری یکی از دو حالت زیر را دارد : یا بواسیر بادکرده است و ماده از آن سیلان می کند _ که شاید خون زیادی از اثر باز شدن دهانه رگهای متعدد از بواسیر سیلان کند _ یا بواسیر کر و کور است که هیچ چیزی از آن سیلان نمی کند . [بواسیر از چه تولید می شود ? ] _ بواسیر اکثرا از 👈ماده سودائی یا از 👈ماده خون سودائی تولید می شود . کم اتفاق افتد که از بلغم به وجود آید ، و اگر بواسیر از بلغم تولید شود ، به تاول یا به حباب مانندهای داخل شکم ماهی می ماند . _ بواسیر ازگیلی بیشتر از ماده سودائی خالص تولید می شود . _بواسیر توتی بیشتر به خون خالص منتسب است . _بواسیر دانه انگوری نسبتش میانگین سودا و خون است . تا دهانه رگهای مقعد باز نشوند ، امکان به وجود آمدن بواسیر محال است ، که این رأی جالینوس است . و از این سبب است که در موسم وزش بادهای جنوب و در مناطق جنوبی بواسیر زیاد است . اگر بواسیر دهان باز کند و ماده از آن سیلان می کند ، نباید ماده سیلانی را که خون است بند آورد مگر اینکه احساس کنی که دارد بیمار را به ناتوانی سوق می دهد تا زانوی بیمار سست می شود ،تا تپش غیر عادی قلب چیرگی می یابد و تا خون سیلان کرده از بواسیر سیاهرنگی را می بازد باید خونریزی ادامه داشته باشد . بهترین حالت امید بخش در خونریزی بواسیر آن است که خون کم کم آید نه یکباره ریزش کند . اگر زن به بواسیر مبتلا باشد و خون سیلان کرده از بواسیر به زهدان بریزد و با خون حیض بیرون آید ، خوب است و بیمار بهره بیند ،که باید طبیب با وسایلی که می داند این کار را انجام دهد و کاری کند که خون حیض به بیرون ریزش کند. اکثر بیماران مبتلا به بواسیر رنگ رخسارشان زرد مایل به سبز است که این رنگ ویژه بواسیر داران است . بسیار رخ داده است که بیمار مبتلا به بواسیر خون دماغ داشته و بواسیر خود به خود از بین رفته است . [علاج بواسیر ] در علاج بواسیر باید قبل از هر چیز به اصلاح بدن بپردازی و👈 خون بد و ناپسنده بدن را بیرون کشی .رگ صافن (رگ بالایی پاشنه در ساق ) و رگ پست پاشنه را بزن ! اگر رگ آستر زانو را بزنی از هر دو بهتر است . برمیان هر دوباسن بادکش بگذاری مفید است . 👈خلط سودائی را از بدن بیمار پاکسازی کن . اگر علاج های ذکر شده لازم باشد و آنها را اجرا کنی ، حالات👈 کبد و 👈طحال نیز اصلاح می شوند . و 👈 خون بدجنس ناپسند تولید نمی کنند . بعد از آن اگر از درد و آماس و بادکردگی نباشد ، زیاد به معالجات دیگر نیاز نیست ،زیرا ممکن است در اثر معالجه ناسور و ترک بردگی رخ دهد . باید حتب الامکان کوشش کنی که شکم بیمار نرم باشد ، نکند قبض باشد و مدفوع خشک و سخت مقعد را آزار می دهد و بلا را دو چندان کند . برای نرم نگه داشتن شکم در این حالت داروهایی را تجویز کن که در علاج بواسیر دست دارند . از قبیل : مقل ، حب فیلزهره ، حب دادی (جو جادو) . حبهای دیگر هم هست که بعدا ذکر خواهیم کرد . } ادامه دارد ... @soltannasir ☀️☀️☀️☀️☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 67} { مسبحات و چاکراها 64} ادامه ...👇 { ...باید به هر وسیله ای که ممکن است بواسیر کر و کور را بازکنی و خون از آن جاری سازی تا فروکش کند یا تا خون سرخ رنگ صاف و بدون ماده سودائی از آن آید .اگر از علاج طبیعی با وی بر نیامدی ، باید ناسور را ببری یا خشک گردانی و از شرش رهایی یابی ، مثلا علاجی که ناسور را می سوزاند آن را بسوزان ! این را نیز بدان ! که خونی که از اثر بواسیر از مقعد بیرون می ریزد ، بیمه ایست نسبت به بیماریهای خوره ای ، دیوانگی ، مالیخولیا ، صرع سودائی ، باد سرخ ، جوشهای گاورسی ، سرطان ، پوست اندازی ، گری (جرب ) ، قوباء ، جذام ، ذات الجنب ، ذات الریه و سرسام . اگر خونی که عادتا باید از بواسیر بیرون ریزد ، حبس شود و بند آید ، از بروز بیماری های فوق بیم داشته باش ! و نیز بیم بیماری استسقا می رود ، زیرا خون بواسیر که باید پخته شود ، بند آمده است که شاید در کبد ورم بدجنس و سخت را به وجود آورد ، مزاج را به تباهی کشاند ، بیم سل هم می رود ، که ممکن است خون بدجنس بواسیر _ که بند آمده است _ به ریه برسد و درد و آزار آن را سبب شود . اگر خونریزی بواسیر به حدی بود که بیمار به غش کردن گرفتار شد ، قاوت جو را با تباشیر و گل ارمنی قاطی کن و به گرمی به بیمار بده تا کم کم بخورد . داروهای علاج بواسیر انواع و اقسام دارد ، قسمتی باز کننده بواسیر و برخی برهم آورنده دهانه بواسیر هستند ، بخشی بندآورنده اسهال خونند که به حد افراط و بیش از اندازه لازم باشد ، بخشی برنده بواسیر ند و بخشی تسکین دهنده درد هستند این داروها یا تناولی یا برداشتنی یا مایع پاشیدنی یا مالیدنی یا گذاشتنی یا گرد پاشیدنی یا داروی بخوری یا آبهایی هستند که بیمار در آنها نشیند و یا بند آورنده هستند. و همه این داروها یا داروی تک و ساده و یا داروی ترکیبی می باشند . این را بدان ! اگر بواسیر و خونریزی بواسیر نوبتی است و. همیشگی نیست و گاهی هست و گاهی نیست ،حب مقل در علاجش بسیار تأثیر بخش و مفید است .اما اگر بواسیر ثابت و همیشگی است و نوبتی نیست ، حب مقل اثر چندانی ندارد . اگر همراه بواسیر ترک بردگی مقعد و ورم مقعد هست ، نخست به علاج ترک و ورم بپرداز و بعدا بواسیر را معالجه کن ! اگر مقل در روغن زردآلود حل شود ، در علاج بواسیر و ترک مقعد داروی خوبی است . } ( کتاب ترجمه قانون ابن سینا جلد پنجم صفحات 73 الی76) همچنین در کتاب کفایة الطب تفلیسی در باب بیماری بواسیر آمده : 👇 { سبب علت باسور یا توثه که در مقعد باشد :👇 سبب علت توثه : ابو جریح گوید که توثه نوعی بود از باسور سببش از 👈خون سطبر بود که سوخته شود از بس که چیزهای 👈 گرم و تیز خورده باشد چون سیر و پیاز و پلپل(فلفل) و مانند این .}(کتاب کفایة الطب تفلیسی جلد اول صفحه 187) همانگونه که ملاحظه نمودید یکی از عواملی که در ایجاد بواسیر موثر است . افزایش خلط سودائی است . ماده سودا از کبد ترشح می شود و بخشی از آن وارد جریان خون می شود و بخشی دیگر به 👈طحال می رود . بنابراین یکی از عوامل اصلی بیماری بواسیر اشکال در عملکرد کبد و طحال است . اگر دقت نمایید گفته شد که کبد و طحال جزء اندام های وابسته به عملکرد چاکرای خورشیدی می باشد . بنابراین اگر نظریه ارتباط سوره مبارکه اعلی را با چاکرای خورشیدی بپذیریم . پی خواهیم برد که چگونه این سوره در درمان بیماری گوش و بواسیر موثر است . نکته 4 : در حدیث امیرالمومنین(ع) به نقل از رسول الله(ص) آمده بود که اولین کسی که سبحان ربی الاعلی و بحمده گفت میکائیل (ع) بود . می دانیم که در احادیث از میکائیل (ع) با عنوان ملک👈 موکل بر ارزاق یاد شده است . و از سوی دیگر می دانیم که👈غذا (رزق) پس از بلعیدن وارد 👈 معده و سپس پس از جذب در روده ها به 👈 کبد می رود . تا فعل و انفعالات لازم بر روی آن انجام شود . بنابراین اندام هایی نظیر 👈 معده و کبد در بدن که با رزق در ارتباط می باشند . با میکائیل (ع) نیز مرتبط می باشند . و چون این اندام ها با چاکرای خورشیدی در ارتباط می باشند . و سوره اعلی نیز با این چاکرا در ارتباط می باشد . میکائیل (ع) با سوره مبارکه اعلی در ارتباط می باشد . و اولین کسی است که سبحان ربی الاعلی و بحمده گفت . از سویی دیگر غذا به طور مستقیم و غیر مستقیم توسط نور خورشید ساخته می شود . (سبزیجات و میوه جات و غلات به طور مستقیم و حیوانات به طور غیر مستقیم ) این مسئله ارتباط دیگری بین خورشید و غذا . و غذا و رزق با میکائیل(ع) . و میکائیل(ع) با سوره اعلی . و سوره اعلی با چاکرای خورشیدی و کوکب شمس می باشد . ادامه دارد .. @soltannasir 🌞☀️🔥
 @soltannasir { پاسخ به سوالات 68} { مسبحات و چاکراها 65} ادامه ...👇 سوره مبارکه اعلی با این آیه شروع می شود : 👇 { سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى ﴿۱﴾ نام پروردگار والاى خود را به پاكى بستاى (۱) } همانگونه که ملاحظه می نمایید برخلاف مسبحات دیگر این سوره با فعل امر شروع می شود ! براستی چرا ? برای تفسیر این آیه مهم بر اساس نظریه تطابق سور مسبحات با چاکراها ابتدا حدیثی را که کمیل بن زیاد از امیرالمونین (ع) نقل نموده و علامه مجلسی در بحارالانوار آورده را می آوریم سپس از جنبه های مختلف به ارتباط این سوره مبارکه با کوکب شمس و چاکرای خورشیدی می پردازیم : 👇 { الخبر ما روى مرفوعا عن کمیل بن زیاد قال: سألت مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام فقلت: یا أمیر المؤمنین أرید ان تعرفنی نفسی؟ قال: یا کمیل ای الانفس ترید أنأعرفک؟قلت: یا مولاى و هل هی الّا نفس واحدة؟ قال: یا کمیل انما هی أربعة: النامیة النباتیة و الحسیة الحیوانیة و الناطقة القدسیة و الکلیة الالهیة، و لکل واحدة من هذه خمس قوی و خاصیتان:👇 1.  النامیة النباتیة :لها خمس قوى: جاذبة و ماسکة و هاضمة و دافعة و مربیة، و لها خاصیتان: الزیادة و النقصان، و انبعاثها من الکبد، (هِیَ أَشْبَهُ الْأَشْیَاءِ بِنَفْسِ الْحَیَوَان) 2.  الحسیة الحیوانیّة: لها خمس قوى: سمع و بصر و شمّ و ذوق و لمس، و لها خاصیتان: الشهوة (الرِّضَا)و الغضب،و انبعاثها من القلب،   (انْبِعَاثُهَا مِنَ الْقَلْبِ، وَ هِیَ أَشْبَهُ الْأَشْیَاءِ بِنَفْسِ السِّبَاع) 3.  الناطقة القدسیة  لها خمس قوى: فکر و ذکر و علم و حلم و نباهة،  و لها خاصیتان: النزاهة و الحکمة،  و لیس لها انبعاث و هی اشبه الاشیاء بالنّفوس الملکیّة(الْمَلَائِکَة)(  الْفَلَکِیَّة) 4 :الکلیة الالهیة :  لها خمس قوى: بقاء فی فناء و نعیم فی شقاء و عزّ فی ذل و فقر فی غناء و صبر فی بلاء، و لها خاصیتان: الرضاء و التسلیم: (الْحِلْمُ، وَ الْکَرَم)    و هذه التی مبدأها من اللّه و إلیه تعود و قال اللّه تعالى: وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی، و قال: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً، و العقل وسط الکل. (َّ لِکَیْلَا یَقُولَ أَحَدُکُمْ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ إِلَّا لِقِیَاسٍ مَعْقُولٍ") ترجمه : 👇 در حدیث كمیل بن زیاد آمده كه گوید:از مولایم علی (ع) پرسیدم می خواهم نفسم را به من بشناسانی .حضرت فرمود:ای كمیل كدام نفس را می خواهی به تو معرفی كنم؟ گفتم مولای من ، آیا بیش از یك نفس وجود دارد؟ فرمود :ای كمیل ، همانا چهار نفس است:👇 1- نامی نباتی 2- حسی حیوانی 3- ناطقی قدسی 4-نفس کل الهی برای هركدام از این نفس ها پنج نیرو ودوخاصیت است. 1- نامی نباتی : پنج نیرو دارد: 1-قوه جاذبه 2: قوه ماسکه 3- قوه هاضمه 4- قوه دافعه 5-قوه مربیه · این نفس دوخاصیت دارد :فزونی وكاستی كه از 👈 كبد برخیزد. (نفس نامی از همه چیزبه نفس حیوان شبیه تراست.) 2- حسی حیوانی : نیز پنج نیرو دارد: 1- حس شنوائی 2-حس بینایئ3- حس بویائی4-حس چشایئ 5- حس لامسه. این نفس دوخاصیت دارد : شهوت (رضا) و خشم كه هردو از دل(قلب) برمی خیزند. (و شبیه به نفس حیوانی و درندگان است. ) 3- نفس ناطقی قدسی (قلب): نیز پنج نیرو دارد:1-فكر 2-ذكر که به وسیله آن می تواند با خدا راز و نیاز کند و چیزی به زبان آورد. 3-دانش 4-بردباری (حلم) 5-هوشمندی وآگاهی . این نفس دو خاصیت دارد: نزاهت وپاكی،وحكمت. · شبیه ترین چیز به نفس فرشتگان است. 4- نفس كلی الهی (روح انسان یا نفس مطمئنه) : نیز پنج نیرو دارد: 1- خرمی در نیستی (بقاء فی فناء) 2-نعمت در بدبختی 3- عزت در خواری 4- فقر فی غنا که در عین بی نیازی خود را نیازمند به حق می داند5- صبر دربلا وگرفتاری . این نفس دو خاصیت دارد: رضا وتسلیم؛ وهمین نفس است كه آغازش از خداست وبه اوباز می گردد، خداوند می فرماید :« نفخت فیه من روحی» · و بازگشت آن به سوی خداوند چنان است که می فرماید : ( یا ایها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة ) این ها مراتب و درجات نفس است و عقل در وسط کل این نفوس قرار دارد. یعنی قوام این نفوس به عقل است و مانند مرکز و محور دایره ای که پرگار در دور او دور می زند، موجودیت و هستی این نفوس به عقل ارتباط و بستگی دارد. } @soltannasir ☀️🌞🌾🌿🌱☘
@soltannasir { پاسخ به سوالات 69} { مسبحات و چاکراها 66} ادامه ...👇 عزیزان دقت نمایید بر طبق فرمایش امیرالمومنین علی (ع) و عده ای از حکمای الهی نفس نباتی با کبد در ارتباط است. . و کبد در علم نجوم احکامی منسوب به برج اسد و شمس است . همچنین کبد در دانش چاکرا سیستم شرقی با چاکرای خورشیدی مرتبط است . بنابراین نفس نباتی از آن جهت که با کبد در ارتباط است با کوکب شمس و چاکرای خورشیدی نیز مرتبط می باشد . همچنین می دانیم که👈 نور خورشید در پرورش نباتات نقش بسیار مهمی دارد . و نباتات در اثر نور مناسب خورشید رشد و نمو می نمایند . و این خود ارتباط دیگری بین نباتات و نفس نباتی با کوکب شمس و اندام کبد و چاکرای خورشیدی می باشد . در آیه 4 سوره مبارکه اعلی نیز به بیرون آمدن نباتات و چمنزار توسط حق تبارک تعالی اشاره شده : 👇 { وَالَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى ﴿۴﴾ و آنكه چمنزار را برآورد (۴) } و این هم ارتباط دیگری بین سوره اعلی و نباتات و نفس نباتی و کوکب شمس و چاکرای خورشیدی بنا به نظریه ارتباط سور مسبحات با چاکراها می باشد . همچنین گفته شد که در احادیث میکائیل (ع) ملک ارزاق است و نخستین کسی است که جمله سبحان ربی الاعلی را گفت . می دانیم که جمله سبحان ربی الاعلی با اضافه «و بحمده» در سجود نمازها گفته می شود . در تفسیر البرهان آمده : 👇 { ابن شهر آشوب به نقل از تفسیر قطان ، از ابن مسعود روایت کرده است ، که گفت : امام علی(ع) اظهار نمود : ای رسول خدا ! در رکوع نماز چه بگویم ? پس (آیه شریفه ) « فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ » نازل شد ، بعد از آن سوال نمود در سجده چه بگویم ? و این (آیه) « سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» نازل شد .}(کتاب ترجمه تفسیر البرهان ) و سجود بنا به نظر عرفای شامخ امت با 👈 نفس نباتی در ارتباط است . شیخ نجم الدین رازی در اثر جاودان خویش مرصادالعباد در باب تشابه حالات نماز با نفوس نباتی و حیوانی و انسانی می نویسد : 👇 { نماز بدو صفت او را خبر کند چنانک گفته آید : یکی باشکال و حرکات نمازی ، دوم بصفت مناجات نمازی . صورت و اشکال و حرکات نماز او را از آمدن بدین عالم خبر دهد ، و بمراجعت آن عالم دلالت کند . چنانکه اشکال نماز از قیام و رکوع و سجود و تشهد خبر می دهد از شهود و حضور او در حضرت عزت پیش از آنک اینجا اینجا آمد ، و 👈سجود خبر می دهد که چون بدین عالم آمد اول👈 بمقام نباتی پیوست که 👈نباتات همه در 👈سجودند [« وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ » (آیه 6 سوره مبارکه الرحمن ) و بوته و درخت سجده کنندگانند. ] همه سر بر زمین نهاده اند به شکل سجود ، زیرا که سر عبارت از آن محل است که غذا کش باشد و نبات غذا از راه بیخ کشد . و رکوع خبر می دهد او را که از مقام نباتی بمقام حیوانی آمد ، و حیوانات جمله در رکوع اند پشت خم داده . و قیام خبر می دهد او را که از مقام حیوانی بمقام انسانی پیوست و انسان بجملگی در قیام اند ،تو از رکوع و سجود آمدی بسوی قیام . ... } ( کتاب مرصادالعباد باب سوم فصل پنجم « در بیان تربیت قالب انسان بر قانون شریعت » ) عزیزان دقت نمایید بنا به نظر متصوفه و عرفایی نظیر نجم الدین رازی ، همانگونه که انسان در سیر تکمیل نفس مراتب نباتی و حیوانی را طی نموده تا به نفس انسانی رسیده در نماز سیر به عکس می نماید و از مرتبه نفس انسانی قیام به نفس حیوانی رکوع و سپس به نفس نباتی سجود می رود . دقت نمایید که سجده در نماز نمودی از حالت نفس در مقام نباتی است. و نفس نباتی با اندام کبد بنا به حدیث و نظر حکما ارتباط دارد . همچنین نفس نباتی و هم اندام مرتبط با آن یعنی کبد با کوکب شمس نیز مرتبط است . از طرفی دیگر جمله ای که در سجود نماز گفته می شود یعنی سبحان ربی الاعلی و بحمده نیز که با نزول آیه « سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» واجب شد . دلیلی دیگری بر ارتباط سوره مبارکه اعلی با نفس نباتی . و نفس نباتی با کبد و کوکب شمس است . ادامه دارد ... @soltannasir ☀️🌞☘🌿🌱🌾
پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود در اعتلای نهضت جدش سهیم بود مسند نشین کرسی تدریس علم ها شایسته ی صفات حکیم وعلیم بود شهادت امام ششم مسلمین جهان بر همه شما عزیزان تسلیت باد @Soltannasir 🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴
‌ با سلام و عرض ادب خدمت تمامی اعضای محترم کانال به لطف خداوند کانال سلطان نصیر در سامانه ساماندهی وزارت ارشاد به ثبت رسید که کد شامد آن برای شما عزیزان عرضه می گردد. این کانال در سامانه ساماندهی وزارت ارشاد به ثبت رسیده است . شناسه کانال: soltannasir موضوعات: معارف اسلامی وادیان فعالیت اصلی: آموزشی رده بندی سنی: نوجوان - جوان - بزرگسال زبان: فارسی - انگلیسی - عربی کد شامد: 1-1-296324-61-3-3 @soltannasir 🌹🌹🌹🌹🌹
@soltannasir { پاسخ به سوالات 70} { مسبحات و چاکراها 67} ادامه ...👇 تا اینجا شواهدی مبنی بر ارتباط سوره مبارکه اعلی با چاکرای خورشیدی و کوکب شمس ارائه شد . می دانیم که در فلکیات قدیم کوکب شمس ، در فلک چهارم قرار دارد . و سه فلک قمر و عطارد و زهره را در پایین خود و پنج فلک مریخ و مشتری و زحل و فلک ثوابت و فلک اطلس را در بالای خود دارد . ممکن است سوال پیش بیاید که بر اساس فلکیات قدیم شمس تقریبا در میانه افلاک است . پس چرا سوره مبارکه «اعلی» به شمس منسوب شده است ?ّ «اعلی » صیغه افعل تفضیل از ماده علو و به معنای بالاتر و برتر است . بر اساس فلکیات قدیم ، فلک اطلس بالاترین فلک است . و میان افلاکی که دارای کوکب می باشند . فلک هفتم که کوکب آن زحل می باشد . بالاترین فلک می باشد ! با اینحال این سوال وجود دارد که چرا فلک شمس به اسم اعلی منسوب شده است ? برای پاسخ به این سوال ابتدا نظر شیخ اکبر محمد محی الدین ابن عربی را از کتاب فصوص الحکم نقل می نماییم : 👇 { فص حکمت قدوسی در کلمه ادریسی : 👇 علو و بلندی دو نسبت دارد : علو مکان و علو مرتبت ، علو مکان : « وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا = و او را به مقامی بلند بالا بردیم _ 57/مریم » و بالاترین 👈مکان ها مکانی است که آسیای عالم افلاک 👈بر گرد آن می چرخد و آن 👈فلک خورشید است و 👈 مقام روحانیت ادریس در آن است و تحت آن هفت فلک است و بالای آن نیز هفت فلک ، و آن پانزدهمین است . و آن که بالاتر از آن است فلک مریخ و فلک مشتری و فلک زحل و فلک منازل و فلک اطلس [ فلک بروج ] و فلک کرسی و فلک عرش می باشد ، و آنچه پایین تر از آن است فلک زهره و فلک کاتب (عطارد) و فلک قمر و کره اثیر و کره هوا و کره آب و کره خاک می باشد . پس از آن حیث که 👈 قطب افلاک است ، مکانش بالاتر است . اما علو مرتبت ما راست ، مرادم محمدیین است که خداوند فرمود : « و انتم الاعلون و الله معکم = شما برترید و خداوند با شماست _ 35محمد » در این علو ، و او از مکان برتر است _ نه از مکانت _ و چون نفوس عمل کنندگان از ما هراس به خود راه دادند ،معیت را از پی آن فرمود : « و لن یترکم اعمالکم = و هرگز اعمالتان را نکاهد _36/ محمد » پس عمل ، مکان را می طلبد و علم ، مکانت و مرتبه را در خواست دارد ، بنابراین برای ما بین دو رفعت و بلندی جمع کرده است : علو مکان ، به عمل و علو مکانت به علم . سپس از جهت اشتراک با معیت تنزیه کرد و فرمود « سبح اسم ربک الاعلی = نام پروردگار والایت را تنزیه کن _1/اعلی » از این اشتراک معنوی ، و از شگفت ترین امور ، بالاترین موجودات بودن انسان است ، یعنی انسان کامل ، و علو بدو جز به تبعیت نسبت نمی یابد ، یا به مکان و یا به مکانت که عبارت از منزلت است . پس علو او به ذاتش نیست. بنابراین او علیّ و بلند مرتبه به علو مکان و مکانت است ، پس علوّ آن دو را می باشد . علوّ مکان ، مانند : « الرحمن علی العرش استوی = خداوند رحمان بر عرش استوا یافت _ 5/ طه » و آن بالاترین مکان ها ، است و علوّ مکانت « کل شی هالک الا وجهه = هر چیزی هلاک است جز وجه او _88 /قصص » ، و : « الیه یرجع الامر کله = تمام کارها یکسره به او باز می گردد _123/هود » ، «ا اله مع الله = آیا با خدا خدایی دیگر است ? _60/نحل » و چون حق تعالی فرمود : « و رفعنا مکانا علیا = او را به مقامی بلند بالا بردیم _57/مریم » بلند بودن را صفتی برای مکان قرار داد . « وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً = و چون پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمین جانشینی قرار می دهم _30/بقره » این علوّ مکانت است ، و درباره فرشتگان فرمود : « أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ = بزرگی کردی یا از عالین بودی ? _ 75/ص» علوّ را برای فرشتگان قرار داد ، پس اگر از آن جهت بود که فرشتگانند ، تمام فرستگان می باید در این علو داخل می شدند ، و با این که در حد فرشتگی اشتراک داشتند ، فراگیر نشد ، می فهمیم که این در نزد خدا علو مکانت است . همین طور خلیفگان از مردمان ، اگر علوّشان به خلافت ، علوّ ذاتی باشد ، باید هر انسانی را باشد ، وچون فراگیر نیست دانستیم که آن علوّ مکانت راست . و «علیّ» از اسمای حسنای اوست . ... } (متن و ترجمه فصوص الحکم ابن عربی ترجمه محمد خواجوی صفحات 70 و 71) ادامه دارد ... (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 71} { مسبحات و چاکراها 68} ادامه ...👇 اما شرح سخنان ابن عربی در باب حکمت قدوسی فی کلمه ادریسی . با توجه به اینکه بر اساس نظام چرخش سالانه اربعین موسوی که از چندی دیگر آغاز می شود . (ذیقعده و ده روز ذیحجه ) و اینکه اربعین امسال متعلق به ادریس (ع) و امام حسن عسکری (ع) می باشد . ابتدا اندکی به ادریس (ع) خواهیم پرداخت ! زیرا وی سرسلسله منجمین و حکما و کیمیاگران و ... می باشد . سپس به شرح سخنان نقل شده از ابن عربی و ادامه دروس خواهیم پرداخت . بنا به نظر اکثر مفسرین و احادیث و روایات اسلامی ادریس(ع) همان خنوخ یا اخنوخ تورات می باشد . در تورات خنوخ (ادریس) را هفتمین نسل از حضرت آدم صفی الله می داند . در تورات کتاب پیدایش در باره خنوخ اینگونه آمده : 👇 { 5_19: و یارد صد و شصت و دو سال بزیست و خنوخ را آورد و یارد بعد از آوردن خنوخ هشتصد سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد20: و تمامی ایام یارد ، نهصد و شصت و دو سال بود که مرد . 21: و خنوخ شصت و پنج سال بزیست و متوشالح را آورد .22: و خنوخ بعد از آوردن متوشالح ، سیصد سال با خدا راه می رفت و پسران و دختران آورد . 23: و همه ایام خنوخ ، 👈سیصد و شصت و پنج سال بود 24: و خنوخ با خدا راه می رفت و نایاب شد زیرا خدا او را برگرفت . ...} خنوخ ( חנוך)را در زبان عبری به معنای آزموده و بعضا به معنای آغاز کننده دانسته اند . وی را نخستین فردی می دانند که خط را ابداع کرد ! همچنین بنا به نظر قدما وی نخستین فردی است که حرکات کواکب را رصد ومحاسبه و ثبت و احکام نجومی را تبیین نمود . علاوه بر آن ایجاد علم اعداد و حساب و هندسه و حکمت و کیمیا و ... را نیز به ادریس (ع) نسبت می دهند . درمیان فلاسفه و حکما و علوم غریبه کاران غربی و حتی اسلامی هرمس سرمنشأ علوم غریبه و خفیه می باشد . اما در عالم اسلام و نظریه ولایت شناسی عرفان اسلامی شیث (ع) سرمنشأ علوم غریبه و خفیه می باشد . و به این علوم ، علوم شیثی می گویند . و ادریس(ع) را صاحب علم نجوم می دانند . که علوم شیث (ع) را تکمیل نمود . اما با اینحال ادریس(ع) از چند جهت در علوم غریبه و خفیه مهم است : 👇 1: آنچه که از این علوم از اجداد وی علی الخصوص شیث هبة الله باقی مانده بود را احیا نمود . 2: علاوه بر احیای علوم شیثی در شاخه های مختلف این علوم نیز ابداعاتی کرد و به دانش پیشینیان اضافه نمود . 3: دانش نجوم به طور خاص توسط وی ایجاد شد و حق تعالی وی را بر دقایق علم تنجیم آگاه نمود . میزان عمر وی نیز با 365 روز سال شمسی تطابق دارد . 4: در احادیث داریم که بر شیث (ع) نیز صحیفه هایی نازل شد . پس نتیجه می گیرم که خط در زمان شیث(ع) وجود داشته ، اما با اینحال شاید ادریس(ع) خط جدیدی ابداع نموده که مشکلات خط پیشین را نداشته است . 5: مهمترین ویژگی ادریس(ع) که سبب معروفیت وی بوده ، هنر تدریس وی بوده وی سالها علوم مختلفی نظیر ، خط ، نجوم ، حکمت ، طب ، اعداد. ، حساب ، هندسه ، کیمیا ، رمل ( بنا به نظر علمای رمل علم رمل از معجزات انبیایی نظیر آدم شیث ادریس ، لقمان ، اشعیا ، ارمیا ، و دانیال نبی بوده ) و سایر شعب علوم خفیه را تدریس نمود . و این مهمترین علت شهرت جهانی وی تاکنون بوده است . شغل ادریس(ع) را در احادیث و روایات خیاطی ذکر نموده اند . در دعای اول ماه رجب که در کتاب اقبال الاعمال سید بن طاووس آمده در فقره ای به ادریس (ع) و إموزش علم نجوم به تعلیم الهی بدان حضرت سخن رفته :👇 {  خَالِقَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ مُنْشِئَ الْأَنْبِيَاءِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ مُعَلِّمَ إِدْرِيسَ عَدَدَ النُّجُومِ وَ الْحِسَابِ وَ السِّنِينَ وَ الشُّهُور وَ أَوْقَاتِ الْأَزْمَانِ  و حضرت آدم-سلام بر او-را آفريدى  و پيامبران-سلام بر آنان-را از نسل او پديد آوردى و به حضرت ادريس، شماره‌ى ستارگان، حساب و كتاب، سال‌ها، ماه‌ها و اوقات زمان را آموختى } اینکه ادریس(ع) سرمنشأ علم نجوم و مهمترین معلم علوم خفیه و غریبه بوده و در دروانی زندگی می نموده که خدایان فرومایه باستانی بر روی زمین بوده اند . باعث این شده که به مرور وی در نحله علوم خفیه کارانی که در تمدن های شرک آمیزی نظیر یونان و مصر زندگی می نمودند با هرمس و توت یکی دانسته شود . که هر دو از ایزدان مورد پرستش این تمدن ها بوده اند . شاید علت این همسان پنداری ، شباهت ادریس(ع) با این ایزدان مورد پرستش بوده باشد . من باب مثال در یونان هرمس ایزد کوکب عطارد است . و خدای حکمت و دانش های گوناگون (طب ، نجوم ، حساب و هندسه و ..) و👈 کاتب و پیک خدایان ، سخنگو و مباحثه گر و محافظ کاروان ها در سفر و معلمی است که علوم مختلفه را به بشر می آموزد . ادامه دارد ... (ع) @soltannasir 🌝🌞🌛
@soltannasir { پاسخ به سوالات 72} { مسبحات و چاکراها 69} ادامه ...👇 اگر دقت نمایید بین ادریس(ع) و هرمس (ایزد کوکب عطارد ) شباهت هایی وجود دارد . ادریس(ع) مبدع خط و هرمس خدای کاتب است . هر دو معلم علوم مختلفی نظیر حکمت و طب و نجوم و علوم خفیه می باشند . شاید وجود چنین شباهت هایی منجر به یکی دانستن ادریس(ع) با ایزدانی نظیر هرمس و توت در انجمن های علوم خفیه باستان شده است . نکته : با توجه به شباهت های ادریس (ع) و ایزد هرمس ، اگر به این شباهت از منظر نجوم احکامی نگاه نماییم می توان حدس زد که احتمالا ادریس(ع) یا متولد برج های منسوب به کوکب عطارد ( جوزا و سنبله) بوده است و یا در زایچه نجومیش عطارد قوی داشته است . عده ای الیاس (ع) را همان ادریس (ع) می دانند . که پس از اینکه حق تعالی وی را به آسمان بالا کشید . بار دیگر با نام الیاس(ع) به میان خلق فرستاد . در تفسیر مجمع البیان به نقل از کتب تفسیری اهل سنت اینگونه آمده : 👇 { 1: به باور «ابن مسعود » و « قتاده » منظور از « الیاس » همان پیامبر خدا « ادریس » است که با این نام و عنوان از او سخن رفته است . ...} (ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد دوازدهم صفحه 278 تفسیر سوره صافات ) ابن عربی نیز در فصوص الحکم در فص الیاسی این نظر را می پذیرد و فص الیاسی را بر این اساس پایه گذاری می نماید . یکی از مهم ترین دلایل صاحبان این نظر آیه «سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ ﴿۱۳۰﴾». سوره مبارکه صافات می باشد . صاحبان این نظریه می گویند . که با توجه به اینکه در آیه مذکور ، نام الیاس(ع) با علامت مثنی (ین ) آمده ، ترجمه آیه 👈«سلام بر دو الیاس » می شود . بنابراین الیاس(ع) همان ادریس(ع) بود که خداوند وی را از آسمان به زمین با نام الیاس فرستاد و سپس بار دیگر به آسمان ها برد !! در کتاب نزهة الارواح و روضة الافراح ( تاریخ الحکما ) شمس الدین محمد بن محمود شهر زوری ، 👈 نام پسر ادریس (ع) را «صاب» می داند . که طایفه صابئیون منسوب به وی می باشند. البته عده ای از محققین واژه صابئین را از ریشه «صبا» در زبان مندائی می دانند که به معنی تعمید در آب است . نکته : اینکه صابئیون را در طول تاریخ به عنوان عالمان به علم نجوم احکامی و علوم غریبه می شناختند ، شاید ریشه در نسبت تاریخی آنان به ادریس (ع) داشته باشد . بزرگان این آئین در حال حاضر نیز وارث علم کیمیا می باشند و دستی در این علم کهن دارند .و بعضی از آنان زرگر می باشند و در پوشش زرگری ، دستی در تجارت عتیقه و ... دارند . همچنین بزرگان صابئیون فعلی وارث بخشی از دانش نجوم و طلسمات کهن و ارتباط با الهه های باستانی میان رودانی می باشند . هر چند این معنی را به غایت منکرند . و پیشتر گفته شد که بعضی از بزرگان صاحب علم آنان دست دوستی قبالیست های جحود را پذیرفته اند . و در ایران و عراق و انگلستان و آمریکا با آنان همکاری می نمایند . در بین قدما اختلاف است که ادریس(ع) به فلک هفتم و محل کوکب زحل رفت یا به فلک چهارم و محل کوکب شمس !!! کتابی هم تحت عنوان رازهای خنوخ وجود دارد که شرح حال سفر معراج گونه خنوخ به آسمان را بیان می نماید. که علمای یهود و همچنین اکثر محققین این کتاب را به رسمیت نشناخته اند . در شیوه های جادوی غربی و سنت هرمسی غربی و قبالای یهودی و مسیحی ، خط و زبانی به نام انوخی وجود دارد . اوراد واذکار جادویی نیز به این زبان ناشناخته وجود دارد . که جادوگران غربی اعتقاد بر این دارند که از خنوخ (ادریس ) بر جای مانده است . نکته 2 : از نظر علم باستان شناسی و زبان شناسی ، زبانی تحت عنوان انوخی وجود ندارد و هیچ مدرک علمی متقنی دال بر وجود چنین زبانی موجود نیست. اما در حیطه جادوی عملی زبان انوخی ، و اورادی که به این زبان خوانده می شود تا حدی موثر است . و این زبان در جادو زبانی قدرتمند است و روز به روز با افزایش تعداد ، استفاده کنندگان از این زبان در جهان ، بر قدرت آن افزوده می شود . جادوی انوخی بیشتر در امور منفی موثر است . و احتمالا این زبان و اوراد جادویی آن متعلق به ایزد فرومایه توت مصری و یا یکی دیگر از ایردان فرومایه تمدن های باستانی می باشد . نکته3 : متاسفانه ما امروزه شاهد این هستیم که عده ای از جوانان عاشق جادو در کشور ما نیز به روش های جادوی غربی و بعضا انوخی می پردازند و در محیط مجاز ، نیز به تدریس این روش ها مبادرت می ورزند . البته این عاشقان جادو گری نمیدانند که همانگونه که اساتید علوم غریبه در عالم اسلام ، در 👈نسخ مهم 👉بخش هایی را تعمدا اشتباه نوشته اند . تا هر کسی نتواند به این علم دست یابد . انجمن های علوم خفیه غربی نیز ، هیچ گاه اصل جادوی انوخی را در اختیار این کودکان دوستدار جادو قرار نمی دهند . تا بتوانند در این راه موفق شوند . ادامه دارد ... @soltannasir ☀️🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 73} { مسبحات و چاکراها 70} ادامه ...👇 علی ای حال جادوی انوخی توسط دکتر جان دی و همکار وی ادوارد کلی در انگلستان ایجاد شد و اینان مدعی شدند که زبان انوخی زبان باستانی ای است که فرشتگانی به آنها آموخته اند و در کتاب خنوخ موجود بوده است . مطمئنا زبان انوخی ربطی به خنوخ (ادریس) و فرشتگان ندارد . این زبان یا زبان جنیان و یا پریان و یا خدایان باستانی در عصر زندگی خنوخ و یا موجودات دیگری از عوالم مختلف موجود در زمین ما بوده است . اینکه نقل است که فرشته احضار شده به ادوارد کلی دستور تعویض همسرش را با همسر «جان دی» داده است . با احکام هیچ کدام از ادیان الهی و توحیدی همخوانی ندارد . بنابراین اگر این ماجرا درست باشد ، این موجودات نه فرشته بلکه موجودات شیطنی بوده اند . اما همانگونه که گفته شد . در جادو زبان انوخی ، تاحدی موثر است . اما با اینحال کاش طرفداران علوم خفیه و جادوی غربی و حتی علوم غریبه در تمدن اسلامی ، قدرت درک و فهم و تاثیر آیات وحی را می داشتند . که با آیات وحی کارها توان نمود !!! و به سمت جادوی غربی نمی رفتند . در متون علوم غریبه و خفیه اسلامی اسمایی به ادریس(ع) منسوب است(اسماء ادریسی ) که برای هر کدام از این اسماء خواصی نقل شده است . نکته : اسماء ادریسی معروف که در اکثر کتب نقل شده درست نمی باشد . و اسماء ادریسیه درست در کتب بازاری موجود نیست . و در نسخ خطی خاص نیز که درست آن موجود است . این اسماء بعضا با یکدیگر اختلافاتی دارد . و بهترین راه بدست آوردن اسماء ادریسی درست ، شاگردی نزد اساتید بزرگ فن می باشد . اما سرگذشت ادریس(ع) به نقل از تفسیر المیزان : 👇 { داستان ادریس پیغمبر (علیه السلام ) 1_ در قرآن کریم داستان آن جناب جز در دو آیه از سوره مریم نیامده ، و آن دو آیه این است که می فرماید « وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا » (سوره مریم آیه 56 و57 ( و دو آیه از سوره انبیاء که می فرماید : « وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ » ( سوره انبیاء آیه 85 و 86 ) . و در این آیات خدای تعالی او را به ثنایی جمیل ستوده و او را پیامبری صدیق و از زمره صابرین و صالحین شمرده ، و خبر داده که او را به مکانی منیع بلند کرده است . 2- از جمله روایات وارده در داستان ادریس روایتی است که کتاب «کمال الدین و تمام النعمه » به سند خود از ابراهیم بن ابی بلاد از پدرش از امام محمد باقر (علیه السلام ) نقل کرده ، وچون حدیث طولانی بود ما آن را تلخیص کردیم . و خلاصه اش این است که : ابتداء نبوت ادریس چنین بوده . که در عهد وی سلطانی جبار بوده ، روزی برای گردش سوار شده و به سیر و تنزه مشغول گشت ، در ضمن راه به سرزمینی سبز و خرم رسید و از آنجا خوشش آمد و دلش خواست تا آنجا را به ملک خود در آورد ، و آن زمین مال بنده ای مومن بود ، دستور داد احضارش کردند و در باب خریدن آن به گفتگو پرداخت ، ولی مرد حاضر به فروش نشد ، پادشاه به شهر خود بازگشت در حالی که درباره این پیشامد اندوهناک و متحیر بود ، با همسرش مشورت کرد ، البته در همه مهمات خود با او مشورت می کرد ، زن چنین نظر داد که چند نفر شاهد دروغین وادار کن تا گواهی دهند فلان شخص از دین پادشاه بیرون شده دادگاه حکم قتلش را صادر کند و ملکش را به تصرف در آورد ، شاه همین کار را کرد ، و زمین آن مرد مومن را غصب نمود . خداوند به ادریس وحی فرستاد تا نزد آن پادشاه رفته این پیام را از ناحیه خدا به وی برساند که : آیا به کشتن بنده مومن و بی گناه من راضی نشدی ، زمینش را هم مصادره کردی و و زن و فرزندش را گرسنه و محتاج و تهی دست ساختی ? به عزت خودم سوگند که در آخرت انتقامش را از تو خواهم گرفت ،و در دنیا هم سلطنت را از تو سلب خواهم نمود ، و مملکتت را ویران و عزتت را مبدل به ذلت خواهم کرد ، و گوشت همسرت را به خورد سگان خواهم داد ، زیرا حلم من ، تو را فریب داده . ادریس با رسالت خداوند به نزد آن شاه آمده و پیام خدای را در میان بزرگان دربارش به او رسانید ، شاه او را از مجلس خود بیرون رانده به اشاره همسرش افرادی را فرستاد تا او را به قتل برسانند ، بعضی از یاران ادریس از ماجرا مطلع شده ، به او رساندند که از شهر خارج شده ، مهاجرت کند ، ادریس با بعضی از یارانش همان روز از شهر بیرون شدند ، آنگاه در مناجات با پروردگارش از آنچه که از پادشاه دیده بود شکوه نمود ،خدای تعالی در پاسخش وحی فرستاد که از شهر بیرون شو که به زودی وعده ای که دادم درباره شاه انفاذ (اجرا)می کنم ، ادریس از خدا خواست . ... } ادامه دارد ... (ع) @soltannasir ☀️☀
@soltannasir { پاسخ به سوالات 74} { مسبحات و چاکراها 71} ادامه ...👇 { ... ادریس از خدا خواست تا علاوه بر انفاذ آنچه وعده داد ، باران آسمان را هم تا روزی که او درخواست باران نماید از اهل شهر حبس کند ، خدای تعالی این درخواست وی را نیز اجابت نمود ، پس ادریس جریان را با یاران با ایمان خود در میان نهاد و دستور داد تا آنان نیز از شهر خارج گردند ، یارانش که بیست نفر بودند هر یک به شهر و دیاری متفرق شدند ، و داستان وحی ادریس و بیرون شدنش همه جا منتشر گشت ، خود ادریس به غاری که در کوهی بلند قرار داشت پناهنده گشته ، مشغول عبادت خدا و روزه شد ، همه روزه فرشته ای برایش افطار می آورد ، و خدا امر خود را در اهل آن شهر انفاذ نمود ، پادشاه و همسرش را هلاک ساخت ، چیزی نگذشت که پادشاه جباری دیگر جای او را گرفت ، و بنا به دعای ادریس آسمان مدت بیست سال از باریدن بر اهل آن شهر همچنان حبس شده بود ، تا کار مردم به فلاکت و تیره روزی کشید ، وقتی کارد به استخوانشان رسید بعضی به بعضی گفتند : این چوبها را از ناحیه نفرین ادریس می خوریم ، و قطعا باران نخواهد آمد مگر اینکه او دعا کند ولی چه کنیم که نهانگاه او را نمی دانیم کجا است ، چاره کار همین است که به سوی خدا بازگشت نموده و توبه کنیم ، و در خواست باران کنیم زیرا او از ادریس به ما مهربانتر است . در این هنگام خدای تعالی به ادریس وحی فرستاد که مردم رو به توبه نهاده اند و ناله ها سر داده و به استغفار و گریه و تضرع و زاری پرداخته اند ، و من به ایشان ترحم کردم ، ولی چون به تو وعده داده ام که باران برایشان نفرستم مگر به دعای تو اینک از من درخواست باران کن تا سیرابشان کنم ، ادریس گفت : بار الها من چنین درخواستی نمی کنم . پس خدای عزوجل به آن فرشته ای که برایش طعام می برد وحی فرستاد که دیگر برای ادریس طعام مبر ، سه روز گرسنه ماند و گرسنگی از پایش در آورد ، پس ندا کرد که بارالها رزق مرا از من حبس کردی با اینکه هنوز زنده ام و قبض روحم ننموده ای ? خدای تعالی به او وحی فرستاد : از اینکه سه روز غذا به تو نرساندم جزع می کنی ولی از گرسنگی اهل قریه ات هیچ ناراحت نیستی با اینکه آن بی نوایان بیست سال است دچار قحطی هستند ، تازه وقتی به تو می گویم دعاکن تا برایشان باران بفرستم از دعا هم بخل می ورزی اینک با گرسنگی ادبت کردم (تا بدانی چه مزه ای دارد ) و حال باید از این غار و کوه پائین روی و به دنبال کار و کسب باشی. ، از این به بعد رزقت را به کار و کوشش خودت محول کردم . ادریس از کوه پایین آمده به دهی در آن نزدیکی ها رسید ،خانه ای دید که دود از آن بلند است ، به عجله بدان سو رفت ، زنی پیر و سالخورده یافت که دو قرص نان خود را روی ساج می پزد ، ادریس گفت : ای زن قدری طعام به من بده که از گرسنگی از پای در آمدم ، زن گفت : ای بنده خدا نفرین ادریس برای ما چیزی باقی نگذاشته تا به کسی انفاق کنیم و سوگند یادکرد که غیر از این دو قرص هیچ چیز ندارم ، اگر معاشی می طلبی از غیر اهل این ده بطلب . ادریس گفت : لااقل مقداری به من طعام بده که بتوانم جانم را حفظ کنم و راه بروم تا به طلب معاش برخیزم ، گفت این نان بیش از دو قرص نیست ، یکی برای خودم است و یکی برای فرزندم ، اگر سهم خودم را بدهم می میرم ، و اگر سهم پسرم را بدهم او می میرد ، و چیزی زاید بر آن هم نداریم ، گفت فرزند تو صغیر است ، نصف نان برای او بس است ، و نصف دیگرش را به من بده ، زن راضی شد و نصف قرص را به او داد . فرزند آن زن وقتی دید که ادریس سهم نان او را می خورد از شدت نگرانی افتاد مرد ، مادرش گفت : ای بنده خدا پسرم را از شدت جزع نسبت به قوت لایموتش کشتی ? گفت مترس و نگران مباش که همین ساعت به اذن خدا زنده اش می کنم ، آنگاه دو بازوی کودک را گرفت گفت : ای روح که از بدن او به امر خدا بیرون شده ای به اذن خدا برگرد که من ادریس پیغمبرم ، روح کودک برگشت . ..} (ع) @soltannasir 🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 74} { مسبحات و چاکراها 71 } ادامه ...👇 { مادر کودک وقتی کلام ادریس را شنید ، و شنید که گفت : من ادریسم ، و نیز دید که فرزندش زنده شده ، فریاد زد که شهادت می دهم که تو ادریس پیغمبری ، پس از خانه بیرون شده با بانگ هر چه بلند تر در ده فریاد زد : مژده مژده که فرج نزدیک شد ، و ادریس به داخل قریه آمد ، پس ادریس خود را به آن مکانی که پادشاه جبار زندگی می کرد و به صورت تلی خاک در آمده بود رسانید ، در آنجا نشست وجمعی از اهل قریه گردش جمع شده التماس دعا کردند و طلب ترحم نموده ، در خواست کردند دعا کند تا باران برآنان ببارد ، گفت : دعا نمی کنم تا آن پادشاه جبارتان حاضر شود با شما با پای برهنه حرکت کند ، و از من درخواست دعا کند . این خبر به گوش آن جبار رسید ، چهل نفر را فرستاد تا ادریس را نزد او ببرند ، وقتی آمدند و تکلیف کردند که بیا با ما نزد جبار رویم ، ادریس نفرین کرد و هر چهل نفر تا آخرین نفرشان مردند ، جبار پانصد نفر را فرستاد ، وقتی نزد ادریس آمده تکلیف رفتن نرد جبار کردند و التماس نمودند ، ادریس کشته چهل نفر همکارانشان را نشانشان داده فرمود من نزد او نمی آیم و دعا برای باران هم نمی کنم تا اینکه او و همه اهل قریه پای برهنه نزد من آیند و از من درخواست دعا کنند . افراد نامبرده نزد آن جبار شده جریان را باز گفتند ، و از او خواستند تا به این کار تن دردهد ،شاه جبار با خانواده و اهل قریه اش با کمال خضوع و تذلل نزد ادریس آمده در خواست کردند تا از خدا بخواهد باران را بر آنان ببارد ، در این هنگام ادریس در خواست باران کرد ، پس ابری در آسمان برخاسته بر آنان سایه افکند ، و شروع به رعد و برق نموده لحظه ای بعد رگباری زد که ترس غرق شدن پدید آمد ، و مردم از خطر آب در فکر جان خود افتادند . و در کافی به سند خود از عبدالله بن ابان از امام صادق(علیه السلام ) نقل کرده که در حدیثی که درباره 👈مسجد سهله است فرموده : مگر نمی دانی که آنجا جای خانه👈 ادریس پیغمبر است که در 👈 آنجا مشغول خیاطی بوده . مولف : در میان اهل تاریخ و سیره نیز معروف است که ادریس (علیه السلام ) اولین کسی بوده که با قلم خط نوشته و اولین کسی بوده که خیاطت کرده است . و در تفسیر قمی می گوید : اگر ادریس را ادریس نامیده اند به خاطر کثرت دراست کتاب بوده است . مولف : در بعضی از روایات در معنای آیه « وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِيًّا » آمده که خدای تعالی بر فرشته ای از فرشتگان غضب نمود ، پس بال او را قطع نمود و در جزیره ای بیفکند ، و این جزیره در وسط دریا قرار داشت ، مدتها که خدا می داند چقدر بوده در آنجا ماند تا آنکه خدای تعالی ادریس را مبعوث نمود ،فرشته نزد ادریس آمده در خواست کرد که از خدا مسئلت نماید تا از او راضی گردد و بالش را به او برگرداند ، ادریس دعا کرد و خدا بالش را برگردانید و از او راضی شد . فرشته در تلافی احسان ادریس به او گفت : آیا حاجتی داری ? گفت بلی ، دوست می دارم مرا به آسمان ببری تا ملک الموت رو ببینم ، چون هر وقت به یاد او می افتم زندگی بر من تلخ می شود ، پس فرشته او را بر بال خود گرفته به 👈 آسمان چهارم آورد ، در آنجا ملک الموت را دید که از تعجب سر خود را تکان می داد ، ادریس بر وی سلام کرد ، و پرسید چرا سر خود را تکان می دهی ? گفت : خدای رب العزة مرا دستور داده بود تو را بین آسمان چهارم و پنجم قبض روح کنم ، من عرضه داشتم : پروردگارا میان هر یک از آسمانها پانصد سال ، و قطر هر آسمانی هم پانصد سال راه ، فعلا فاصله میان من و ادریس چهار آسمان است ، چگونه او خود را بدینجا مب رساند ، اینک می بینم که خودت آمدی ، پس او را قبض روح نمود ، این است معنای آیه « وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِيًّا » مولف : این حدیث را علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از پدرش ، از ابی عمیر ،از شخصی از امام صادق (علیه السلام ) آورده . و در معنای آن کافی نیز از علی بن ابراهیم از پدرش ، از عمروبن عثمان ، از مفضل بن صالح ، از جابر ، از ابوجعفر (علیه السلام ) از رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) نقل کرده اند . و این دو روایت ، مخصوصا روایت دومی با ضعف سندی که دارند ،نمی شود مورد اعتماد قرار گیرند ، چون با ظاهر کتاب که دلالت بر عصمت ملائکه و نزاهتشان از کذب خطا دارد ، مخالف می باشند . ..} نکته : در باب ضعف سندی روایت مورد ادعای ، تا آنجا که فقیر می دانم اکثر علمای رجالی معاصر سند تمام روایات را صحیح می دانند . و اینکه علامه ، به صحیح بودن سند حدیث اول ، اشاره نمی نماید و تنها به ضعف سند حدیث دوم اشاره می نماید ، علتش این است که ایشان از قبل پذیرفته اند که ملائکه خطا و تقصیر و سستی در عبادت ندارند . حال آنکه هم در احادیث و هم در مکاشفات اولیاء ادیان مختلف ، سستی و تقصیر بعضی از ملائکه در عبادت گزارش شده است . @soltannasir 🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 75 } { مسبحات و چاکراها 72} ادامه داستان ادریس(ع) به نقل از تفسیر المیزان ...👇 { ...ثعلبی در کتاب عرائس از ابن عباس و دیگران روایتی آورده که خلاصه اش این است که : روزی ادریس در گرمای آفتاب راه پیمایی کرده و از حرارت آن آزار دید ، با خود گفت : یک روز در حرارت آفتاب راه رفتم اینقدر ناراحتم کرد ، پس آن کسی که آفتاب را حمل می کند و در هر یک روز پانصد سال راه می برد چه حالی دارد ? پس دعا کرد بارالها سنگینی آن را بر دوش آن ملک سبک گردان ،و گرمایش را برایش تخفیف ده ، خدا دعایش را مستجاب کرد ، وآن ملک از خدای تعالی سبب را پرسید ، و فهمید که این سبکی و تخفیف حرارت که در حمل او پیدا شده از دعای ادریس بوده است ، پس از خدا خواست تا دیدار ادریس را به او روزی کند ، ومیان او و وی دوستی برقرار سازد خدایش اجازه داد . پس دعا کرد بارالها سنگینی آن را بر دوش آن ملک سبک گردان ،و گرمایش را برایش تخفیف ده ، خدا دعایش را مستجاب کرد ، وآن ملک از خدای تعالی سبب را پرسید ، و فهمید که این سبکی و تخفیف حرارت که در حمل او پیدا شده از دعای ادریس بوده است ، پس از خدا خواست تا دیدار ادریس را به او روزی کند ، ومیان او و وی دوستی برقرار سازد خدایش اجازه داد . پس ادریس همواره از او پرسش ها می کرد ، از آن جمله یکی این بود که تو گفتی گرامی ترین فرشتگان نزد ملک الموت هستی ، و بیش از سایرین نزد او مکان و منزلت داری ، حال با چنین منزلتی نزد او برایم شفاعت کن تا اجل مرا تأخیر بیندازد تا بیش از پیش به شکر و عبادت خدا بپردازم ، فرشته گفت : خداوند اجل هیچ کس را تأخیر نمی اندازد ، ادریس گفت : بله ،و لیکن این را بیشتر دوست دارم ، گفت : بسیار خوب ، من با او گفتگو می کنم ، و قول می دهم که آنچه بتواند درباره یکی از بنی آدم انجام دهد درباره تو انجام دهد . پس فرشته ادریس رو حمل کرده به آسمان برد ، و در جایی که 👈آفتاب طلوع می کند ، نهاد و خودش نزد ملک الموت آمده و حاجت ادریس را به عرض رساند و شفاعتش کرد ، ملک الموت گفت : من چنین اختیاری ندارم ، ولی تنها این احسان را می توانم در حق او بکنم که اگر دوست بدارد بگویم چه وقت اجلش می رسد گفت بگو ، پس ملک الموت به دفتر خود نگاهی کرده ،گفت : اسم او فلان است ، و به گمانم او هرگز نمی میرد ، چون او را می بینم که در محل طلوع آفتاب می میرد ، فرشته گفت : اتفاقا من او را در همانجا گذاشته و نزد تو آمده ام ، ملک الموت گفت : پس برگرد که گمان نمی کنم او را زنده ببینی ، زیرا به خدا سوگند چیزی از اجل او باقی نمانده ، پس فرشته برگشت و او را مرده یافت . این روایت را الدرالمنثور نیز از ابن ابی شبیه و ابن ابی حاتم ، از ابن عباس از کعب ، روایت کرده ، چیزی که هست در روایت کعب آمده : فرشته ای که بر ادریس در آمد همان فرشته ای بود که همواره عمل ادریس را بالا می برده ، و نیز در آن آمده که همه روزه از ادریس عملی بالا می برده ، که معادل عمل همه اهل زمین و معاصرین وی بوده است ، و از این جهت از ادریس بسیار خوشش آمده از خدا درخواست اجازه کرد تا بر زمین وارد شود و با ادریس بنای رفاقت بگذارد ، و پس از کسب اجازه بر او نازل شده و با او رفاقت کرد .... . و ابن ابی حاتم به طریقی دیگر این روایت را از ابن عباس نقل کرده ، و در آن آمده که ادریس در میان دو بال فرشته نامبرده از دنیا رفته است . و نیز در الدر المنثور است که ابن منذر ، از عمر مولای غفره ، و او بدون ذکر سند از رسول خدل (صلی الله علیه و آله ) روایت کرده که از ادریس به تنهایی عمل و عبادتی بالا می رفته که معادل عمل همه مردم عصرش بوده است ، ملک الموت _فرشته مأمور _ از او خوشش آمد ، از خدا اجازه خواست تا به زمین نازل شود و با او همنشین گردد خدای تعالی اجازه اش داد ، پس فرشته و ادریس در زمین به سیر و گردش و عبادت خدا پرداختند ، ادریس از عبادت رفیقش خوشش آمد چون دید که اصلا از عبادت خسته و کسل نمی شود ، از او سببش را پرسید ،و اصرار کرد ، فرشته خود را معرفی کرد ، معلوم شد که همان ملک الموت است ، و چون از عبادت وی خوشش آمده از خدا خواسته است تا اجازه مصاحبت با وی را به او بدهد . ادریس وقتی فهمید رفیقش از جنس بشر نیست ، بلکه ملک الموت است ، سه حاجت درخواست کرد : اول اینکه ساعتی او را قبض روح کند و دوباره جانش را برگرداند ، ملک الموت با کسب اجازه از خدای تعالی این کار را کرد ، دوم اینکه او را به آسمان ببرد و آتش دوزخ را به او نشان دهد ، ملک الموت این کار را نیز با کسب اجازه برایش انجام داد ، سوم اینکه بهشت را به او نشان دهد ، آن را نیز انجام داد ، و وقتی که ادریس داخل بهشت شد و از میوه های آن خورد و از آبش آشامید . ... } ادامه دارد ... (ع) @soltannasir ☀️🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 76} { مسبحات و چاکراها 73} ادامه ...👇 { ... ، وقتی که ادریس داخل بهشت شد و از میوه های آن خورد و از آبش آشامید ، ملک الموت گفت حال بیا تا بیرون رویم همه حوائجت را بر آورم ، ادریس از بیرون شدن امتناع ورزید و به یکی از درختهای بهشتی چسبید که به هیچ وجه بیرون نمی آیم ، و در مقام احتجاج گفت : مگر غیر این است که هرکسی باید وارد جهنم شود ، من که وارد آن نیز شده ام ، و مگر غیر این است که هر کس وارد بهشت شود دیگر بیرون نمی آید ? پس من بیرون نمی آیم ،ملک الموت در جوابش عاجز گشت : خدای تعالی به ملک الموت فرمود : ادریس عاجزت کرد ، پس معترض او مشو ، بگذار بماند ، و به همین جهت ادریس در بهشت باقی ماند . این روایت را عرائس نیز آورده ، وآن را از وهب نقل کرده ،و در آخر روایت او این اضافه آمده است : « پس ادریس درآنجا زنده است ، گاهی در آسمان چهارم خدای را بندگی می کند ، و گاهی در بهشت به تنعم می پردازد » و در مستدرک حاکم از سمره روایت می کند که گفت : ادریس مردی سفید روی ، بلند قامت ، تنومند ،فراخ سینه ، بدنش کم موی ، سرشپر موی بود ، و یکی از دو چشمش از دیگری درشت تر بود ، و در سینه لکه سفیدی داشت که برص نبود ، و چون خدای تعالی جور و عداوت مردم را دید و دید که از اوامرش سر پیچی می کنند ، ادریس را به آسمان ششم برد ، و اینکه در قرآن فرموده « وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِيًّا » اشاره به همین است . مولف : هیچ نقاد با بصیرت شک نمی کند در اینکه این روایات از اسرائیلیاتی است که دست جعالان حدیث آن را در میان روایات ما وارد کرده است ، برای اینکه با هیچ یک از موازین علمی و اصول مسلم دین سازگاری ندارد . 3_ادريس (عليه السلام) (هرمس ) نيز نام داشته، زيرا قفطى در كتاب اخبار العلماء باخبار الحكماء، در شرح حال ادريس مى گويد: حكماء در محل ولادت و منشاء و استاد ادريس قبل از نبوتش اختلاف كرده اند، فرقه اى گفته اند: در مصر به دنيا آمد، و او را (هرمس الهرامسه ) ناميدند، و مولدش در (منف ) بوده، و نيز گفته اند كه : كلمه هرمس عربى ارميس يونانى است، و ارميس به زبان يونانى به معناى عطارد است. بعضى ديگر گفته اند: نام او به زبان يونانى طرميس و به زبان عبرى خنوخ بود كه معرب آن اخنوخ شده، و خداى عز و جل او را در كتاب عربى مبينش ادريس ناميده. همين صاحب نظران گفته اند: نام معلمش غوثاذيمون بوده، بعضى گفته اند: اغثاذيمون مصرى بوده، ولى نگفته اند كه اين شخص چكاره بوده است، فقط گفته اند: اغثاذيمون يكى از انبياى يونانيان و مصريان بود، و نيز او را اورين دوم خوانده اند، و ادريس نزد ايشان اورين سوم بوده، و معناى كلمه (غوثاذيمون ) خوشبخت است، آن وقت گفته اند: هرمس از مصر بيرون گفته و همه زمين را گردش كرد و دوباره به مصر برگشت، و خداوند در  مصر او را بالا برد، و در آن روز هشتاد و دو سال از عمرش گذشته بود. فرقه ديگرى گفته اند كه : ادريس در بابل به دنيا آمده و نشو و نما كرد، و او در اول عمرش از شيث بن آدم كه جد جد پدرش بود درس گرفت، چون ادريس پسر يارد، و او پسر مهلائيل، و او پسر قينان، و او پسر انوش، و او پسر شيث است، شهرستانى گفته : اغثاذيمون همان شيث است. و چون ادريس بزرگ شد، خداوند او رابه افتخار نبوت مفتخر ساخت، پس مفسدين از بنى آدم را از مخالفت با شريعت آدم و شيث نهى مى كرد اندكى اطاعتش كردند اما بيشتر مردم مخالفتش نموده اند، پس تصميم گرفت از ميان آنان كوچ كند، آنان را كه اطاعتش كرده بودند دستور داد آماده كوچ باشند، برايشان گران آمد كه از وطن هاى خود چشم بپوشند، ناگزير گفتند: اگر كوچ كنيم ديگر كجا مانند بابل نهرى خواهيم يافت ؟ (بابل به زبان سريانى به معناى نهر است ) و گويا مقصودشان از نهر - بابل - دجله و فرات بوده، ادريس گفت : اگر براى خاطر خدا مهاجرت كنيم، خداوند نهرى غير آن روزيمان خواهد كرد. پس ادريس با ايشان بيرون شده و رفتند تا به اين اقليم كه اقليم بابليونش مى نامند رسيدند، پس رود نيل و دشتى خالى از سكنه را ديدند، ادريس كنار نيل ايستاده مشغول تسبيح خدا شد، و به جماعت خود گفت : بابليون. و در معناى اين گفته وى اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: يعنى چه نهر بزرگى است. بعضى ديگر گفته اند: يعنى نهرى مانند نهر شما است، بعضى گفته اند: نهرى پر بركت است. و بعضى ديگر گفته اند: كلمه (يون ) در زبان سريانى معناى صيغه افعل در عربى را مى دهد كه به معناى برتر است، يعنى اين نهر بزرگتر است و به همين مناسبت آن وادى و اقليم در ميان همه امت ها به نام بابليون معروف شد، غير از عرب كه آن را مصر خوانده اند كه منسوب است به مصر پسر حام، كه بعد از واقعه طوفان نوح آنجا نزول كرد، (و خدا به همه اينها داناتر است ). ... } ادامه دارد ... (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 77} { مسبحات و چاکراها 74} ادامه ...👇 { ... ادریس و همراهانش در مصر رحل اقامت افكنده، خلايق را به معروف امر، و از منكرات نهى مى كرد و به اطاعت خداى عز و جل دعوت مى كرد، مردم زمان او با هفتاد و دو زبان حرف مى زدند، و خداوند زبان همگى آنان را به وى تعليم داده بود تا هر فرقه اى از ايشان را با زبان خودش تعليم دهد، و علاوه بر اينها آداب و طريقه نقشه كشى براى شهر سازى را به ايشان بياموخت، دانشجويان از هر ناحيه اى گردش جمع شدند، و به ايشان سياست مدنيت بياموخت و قواعد آن را برايشان مقرر فرمود، و هر فرقه اى از هر امتى كه بودند به سرزمين خود برگشته و شهرهايى ساختند تا آنجا كه در عهد وى و به وسيله شاگردان او، صد و هشتاد و هشت شهر ساخته شد، كه از همه كوچكترش (رها)  بود، و ادريس به آنان علوم را  بياموخت. و اولين كسى كه حكمت را استخراج نموده و علم نجوم را به مردم ياد داد، ادريس بود، چون خداى عز و جل سر فلك و تركيب آن، و نقطه هاى اجتماع كواكب را در آن فلك به او فهمانده بود، و نيز علم عدد سنين و حساب را به او داده بود، و اگر اين نبود و ادريس در اين علم فتح باب نمى كرد، هرگز خاطر بشر به اين معنا خطور نمى كرد كه در مقام سرشمارى ستارگان بر آيد. ادريس (عليه السلام) براى هر امتى در هر اقليمى سنتى شايسته آن امت و آن اقليم به پا داشت، و زمين را به چهار قسمت تقسيم نموده براى هر قسمتى پادشاهى مقرر كرد تا به سياست و اداره امور آنجا و آباديش قيام نمايد، و هر پادشاهى را ماءمور كرد تا اهل اقليم خود را به شريعتى كه بعدا اسم بعضى از آنها را مى بريم ملزم سازد. اسماء آن پادشاهان كه زمامدار زمين بودند بدين قرار بود: اول (ايلاوس ) كه به زبان عربى به معناى رحيم است، دوم (اوس )، سوم (سقلبيوس )، چهارم (اوس آمون )، و بعضى گفته اند: ايلاوس آمون، بعضى ديگر نام او را يسيلوخس كه همان آمون ملك باشد دانسته اند، اين بود آن مقدار از كلام قفطى در كتاب اخبار العلماء باخبار الحكماء، كه مورد حاجت ما بود. و اين احاديث و اخبار، همه به ما قبل تاريخ منتهى مى شود، و آنطور كه بايد نمى شود بدان اعتماد كرد، چيزى كه هست همين كه مى بينيم نام او در عربى جيلا بعد جيل (جيل ) يك صنف از مردم اهل يك زمان ) در ميان فلاسفه و اهل علم زنده مانده و اسم او را به عظمت ياد مى كنند و ساحتش را محترم شمرده و اصول هر علمى را منتهى به او مى دانند، خود كشف مى كند از اينكه او از قديمى ترين پيشوايان علم بوده كه نطفه و بذر علوم را در ميان بشر پاشيده و افكار بشرى را با استدلال و دقت در بحث، و جستجوى از معارف الهى آشنا ساخته اند، و يا آن جناب اولين مبتكر ايشان بوده است. ...} ( ترجمه تفسیر المیزان جلد 14 صفحات 87 الی 96) (ع) @soltannasir 🌞☀️
مقاله ای 👆👆از دکتر سید حسین نصر در باب هرمس و متون هرمسی منبع : خبر گزاری مهر @soltannasir
@soltannasir { پاسخ به سوالات 78} { مسبحات و چاکراها 75} از ادریس (ع) سخن گفته شد و اینکه وی هم در تورات و هم در داستان های شفاهی به جای مانده از پیشینیان و هم در بخشی از احادیث اسلامی به آسمانها رفت . ملاحظه نمودید که در اکثر احادیث اسلامی سخن از سفر ادریس(ع) به آسمان چهارم و یا بین آسمان چهارم و پنجم یعنی محل خورشید بر طبق نظر پیشینیان شده است . که البته امروزه عده ای تطابق آسمانها را با فلکیات قدیم نمی پذیرند . و تمامی ستارگان را مربوط به آسمان اول می دانند . ابن عربی فص حکمت قدوسی در کلمه ادریسی ، را با آیه قرآن که مربوط به ادریس (ع) است . طرح ریزی می نماید . یعنی آیه « و رفعنامکانا علیا » (57 سوره مریم ) وی علو و بلندی را به علو مکانی و علو مکانتی تقسیم می نماید . وی سپس با نقل آیه 57 سوره مریم که در آن نقل شده که ادریس (ع) را به مکانی بلند بردیم . می گوید : 👈 بالاترین مکان ها ، مکانی است که آسیای افلاک 👈 گرد آن می چرخد و آن 👈فلک خورشید است . و وی مقام روحانیت ادریس (ع) را در آنجا می داند . به نظر می آید که ابن عربی بر اساس احادیثی که در کتب اهل سنت نقل شده ، جایگاه ادریس (ع) را در فلک شمس می داند . و مستمسک ابن عربی در اینجا حدیث است نه کشف و شهود شخصی وی . ابن عربی 👈 فلک شمس را قطب افلاک می داند که آسیای افلاک بر گرد آن می چرخد . و وی سپس با نام بردن افلاک تعداد آنان را 15 فلک می داند. که هفت فلک کره خاک ، فلک کره آب ، فلک کره هوا ، فلک کره اثیر ، فلک قمر ، فلک عطارد ، فلک زهره ، در پایین فلک شمس و هفت فلک ، فلک مریخ ،فلک مشتری ، فلک زحل ، فلک منازل و فلک اطلس و فلک کرسی و فلک عرش می داند . نظر ابن عربی با نظر قدما و منجمین اسلامی متفاوت است و دیدگاه وی نه با فلکیات قدیم چندان منطبق است و نه با فلکیات جدید ، وی بر خلاف منجمین اسلامی که زمین را مرکز عالم می دانستند ، قائل به چرخش افلاک گرد فلک قطب که فلک شمس است می باشد . بنابراین وی به نوعی نظریه خورشید مرکزی قائل است که با نه با نجوم قدیم چندان انطباق دارد و نه با نجوم جدید . همچنین وی بر خلاف قدما فلک کرسی و عرش را بالای فلک ثوابت و اطلس می داند . علامه حسن حسن زاده آملی در کتاب ممد الهمم در شرح فصوص الحکم در فص ادریسی می نویسد : 👇 { در کتب هیئت و نجوم که خواستند حرکات کواکب را به نظم بباورند نه فلک ثابت کردند که قمر است و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل و فلک ثوابت و اطلس که او را فلک الافلاک و معدل النهار و فلک اعظم نیز می نامند و چون در او هیچ ستاره ای نیست او را اطلس می نامند ( چون لفظ اطلس بی نقطه است ) و حرکت یومیه را به او اسناد دادند چنانکه جمعی دیگر از فیثاغورث و ابرخس که قبل از میلاد مسیح بودند و در اسلام ابوسلیمان سجستانی و جمعی دیگر زمین را متحرک می دانستند و حرکت یومیه را به زمین اسناد دادند جناب شیخ بهائی در تشریح الافلاک می فرماید : در لسان شرع از فلک نهم تعبیر به عرش و از فلک ثوابت تعبیر به کرسی می شود . البته مرادش عرش و کرسی عالم جسمانی است که نمودار عرش و کرسی حقیقی واقعی اند و مادون فلک قمر را فلک نمی نامند بلکه کره می گویند . کره نار ،کره هوا ، کره آب ، کره خاک ، ولی فرمایشی که جناب محی الدین دارد با کتب هیئت و نجوم وفق نمی دهد چه ایشان فلک کرسی و فلک عرش را بعد از فلک ثوابت و اطلس آورده است با اینکه اطلس و ثوابت همان عرش و کرسی اند چنانکه از گفته. شیخ بهائی دانستیم . بنابراین بعد از فلک شمس پنج فلک است ، نه هفت فلک که محی الدین فرمود و قیصری در شرح گوید شیخ در باب 275 فتوحات نیز همین حرف را دارد که فرمود اطلس عرش تکوین است که از او به واسطه طبایع اربعه کون و فساد پیدا شد مستوای اسم رحمان عرش عظیم است که مافوقش جسمی نیست و مستوای کرسی کریم است . } (ممدالهمم در شرح فصوص الحکم فص حکمت قدوسیه فی کلمه ادریسیه پانویس ) نکته : ابن عربی در فص ادریسی قائل به این است که بالاترین مکان ها مکانی است که آسیای افلاک بر گرد آن می چرخد و آن فلک خورشید است . اما چرا ابن عربی فلک خورشید را بالاترین مکان ها می داند ? در حالی که هفت فلک را بالای فلک خورشید نام می برد ? علت این امر آن است که وی می گوید هفت فلک بالا و هفت فلک پایین 👈 گرد خورشید می چرخند . چون خورشید بنا به نظر وی قطب و مرکز افلاک است . بنابراین برای هفت فلک بالایی نیز ، بالاترین مکان ها مکان خورشید می باشد . زیرا به دور خورشید می چرخند . بدین ترتیب برای هفت فلک پایینی نیز در اندیشه ابن عربی بالاترین مکان ها فلک شمس می باشد . زیرا آنان نیز به دور خورشید می چرخند. ادامه دارد (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 79 } { مسبحات و چاکراها 76 } ادامه ...👇 گفته شد که بنا به نظر ابن عربی فلک شمس ، قطب افلاک است و «مکانا علیا» در آیه « و رفعنا مکانا علیا » (57 سوره مریم ) بنا به نظر وی فلک خورشید است که مقام روحانیت ادریس (ع) است . نکته : اسم قطب به حساب جمل کبیر 111 و اسم «اعلی» و «علیا » نیز به حساب جمل کبیر 111 می باشد . بنابراین بین قطب و اسم اعلی خداوند تطابق عددی وجود دارد . بنابراین اینکه ادریس (ع) به مکانا علیا می رود . این علیا ممکن است جایی باشد که قطب افلاک است . زیرا بین «اعلی» و قطب تطابق عددی وجود دارد . اما ابن عربی قائل به این است که فلک شمس ، هم در مرکز افلاک است ( به حساب مخصوص وی فلک هشتم ) . و هم قطبی است که آسیای افلاک بر گرد آن می چرخد . بنابراین بنا به نظریه ابن عربی که در ابتدای فص ادریسی علو را به علو مکانی و علو مکانتی تقسیم نموده است . فلک شمس مکانی است که هم دارای علو مکانی است از آن جهت که بالاترین فلک است زیرا هفت فلک بالایی و پایینی به دور وی در گردش هستند و از هر طرف که بشمارید به فلک شمس می رسید . هم دارای علو مکانتی است زیرا سایر افلاک به گرد وی در گردشند و شمس قطب افلاک است . بنابراین اگر نظر ابن عربی را در ترتیب افلاک منظور نماییم . فلک شمس دارای هر دو علو مکانی و مکانتی می باشد . بنابراین برخلاف نظر شیخ ، ادریس (ع) به مکانی صعود نمود که هم بلندترین از نظر مکانی و هم از نظر مکانت است ! اما اگر ترتیب ادعایی ابن عربی که با فلکیات قدیم و جدید هم خوانی ندارد اشتباه باشد و به آسمان بر طبق فلکیات دانشمندان معاصر نگاه نماییم . که در منظومه شمسی ، سیارات به دور خورشید در حال گردشند ! شمس همچنان قطب افلاک است ، که کواکب به دور آسیای وجود آن می چرخند اما با اینحال شمس دیگر بالاترین مکان از نظر مکانی نیست بلکه علو شمس تنها از جنبه مکانت است ! و هرمس یا عطارد که کوکب ادریس (ع) است و احکامش در نجوم احکامی و اسطوره با داستان زندگی ادریس (ع) تطابق معنایی بسیاری دارد . در نزدیک ترین مکان به شمس قرار گرفته است ! ابن عربی سپس در ادامه می گوید که اگر علو مکانی به ادریس (ع) اختصاص پیدا کرد . علو مکانت و مرتبت برای ما محمدییان(پیروان حضرت رسول «ص» ) است . او برای سخن خویش به آیه 35 سوره محمد استناد می نماید آنجا که حق تعالی می فرماید : 👇 « و انتم الاعلون و الله معکم = شما برترید و خداوند با شماست 35محمد » به نظر وی در اینجا حق تعالی می فرماید که شما مسلمین برترید . و این برتری مسلمانان از حیث علو مکانت و منزلت است نه علو مکانی ، و بدین خاطر حق تعالی در ادامه آیه به معیت و همراهی خود با مسلمین اشاره می فرماید : 👈 «والله معکم =و خداوند با شماست » و به نظر ابن عربی معیت حق تعالی در علو مکانت با بندگان ممکن است. اما در علو مکانی ممکن نیست زیرا حق تعالی از مکان برتر است . ابن عربی سپس در ادامه می گوید که چون نفوس عمل کنندگان از ما (محمدیان و منزلت و مکانت ما ) ترسید حق تعالی معیت را آورد و سپس در ادامه آیه 35 سوره مبارکه محمد می فرماید : 👈 « و لن یترکم اعمالکم = و هر گز اعمالتان رانکاهد 35 محمد » . پس عمل ، مکان را می طلبد و علم ، مکانت و مرتبه را در خواست دارد ، بنابراین برای ما( محمدیان ) بین دو رفعت و بلندی جمع کرده است : علوّ مکان به 👈 عمل ، و علوّ مکانت 👈 به علم . قیصری در شرح فصوص الحکم در شرح این فقرات می آورد : 👇 { یعنی : چون زاهدان و عابدان که به حقایق نه علم دارند و نه معرفت ، دانستند که علو مکانت به حسب علم و کشف حقیقی است و نفوسشان ترسید و پنداشتند که آنان را بهره ونصیبی از علو نیست ، حق تعالی در کلامش _ بعد از آن که فرمود : هرگز از اعمالتان نکاهد ، پس علوّ مکان به حسب اعمالتان شما (زاهدان) راست ، زیرا علوّ مکانت و مرتبت علم راست ، و علم روح عمل است و عمل ، جسد آن ، پس هر یک از آن دو به حسب مناسبت ، آن چه را که شبیه و همانندش است اقتضا می کند ،بنابراین علوّ مکانت عالم راست و علوّ مکان عمل کننده را ، و هر کس که بین آن دو جمع کرد ، وی را دو علوّ است . } (ترجمه شرح فصوص قیصری جلد اول صفحات 367 و 368) ادامه دارد ... (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 80 } { مسبحات و چاکراها 77 } ادامه ...👇 از فحوای کلام ابن عربی ، اینگونه استنباط می شود که ادریس (ع) تنها صاحب رفعت مکانی بوده نه رفعت مکانتی . چنانچه قیصری در شرح خویش بر فصوص الحکم می آورد : 👇 { و اما علو مرتبت ماراست یعنی : وی [ ادریس] را مکان بالا _به نص الهی _ می باشد ، اما رفعت و بلندی و مکانت و مرتبت ما راست ، زیرا او [ ادریس ] به فنای در حق و بقای به او نرسیده بود ، بلکه ریاضت کشید تا جایی که هیآت بشریت و اوصاف انسانیش به صفات الهی و هیآت روحانی تبدیل پیدا کرد ، ولی برایش فنای در ذات که موجب اتصاف به علوّ ذاتی و مکانت مطلق است حاصل نگشت ، از این رو مقام روحانیتش فلک خورشید گشت ، و این مقام ما راست . } ( ترجمه شرح فصوص قیصری جلد اول صفحه 366 و 367) اینجا ما را با ابن عربی و مخصوصا شارح قیصری سخن است . که چگونه ادریس (ع) را از مقام رفعت مکانتی محروم می دانند ! حق تبارک تعالی در آیات 56 و 57 سوره مریم درباره ادریس(ع) می فرماید : 👇 { وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ 👈صِدِّيقًا نَبِيًّا ﴿۵۶﴾ و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او راستگويى پيامبر بود (۵۶) وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا ﴿۵۷﴾ و [ما] او را به مقامى بلند ارتقا داديم (۵۷) } و همچنین در آیات 85 و 86 سوره انبیاء در باره ادریس (ع) می فرماید : 👇 { وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ👈 الصَّابِرِينَ ﴿۸۵﴾ و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را [ياد كن] كه همه از شكيبايان بودند (۸۵) وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُمْ مِنَ👈 الصَّالِحِينَ ﴿۸۶﴾ و آنان را در رحمت خود داخل نموديم چرا كه ايشان از شايستگان بودند (۸۶) } در آیه 56 سوره مبارکه مریم حق تبارک تعالی پیش از آنکه به رفعت مکانی ادریس (ع) اشاره نماید .اشاره به مقام👈 صدیقی و 👈نبوت برای ادریس (ع) می نماید . و در آیات سوره انبیا ادریس(ع) را صاحب مقام 👈صابرین و 👈صالحین دانسته است ! و اینها همه نشان از رفعت مکانتی ادریس (ع) پیش از صعود وی به آسمانها دارد . و خود شیخ اکبر ابن عربی در مواضع متعددی از کتاب فتوحات مکیه به مقام بلند انبیاء و صدیقین و صالحین و غیره اشاره می نماید : 👇 { اصناف اولیا : 👇 1_ اولیای انبیاء از اولیا _ رضی الله عنهم _ انبیاء صلوات الله علیهم می باشند که خداوند متولی و عهده دار نبوتشان کرده است ، و آنان رجالی هستند که خداوند خاص خویششان ساختشان و برای خدمت برگزیدشان و از دیگر بندگان به حضرت خودش اختصاصشان داده در ذاتشان شریعتی را معین کرده که بدان تعبد ورزند ، و بعضی از آنان را فرمان نداده که آن عبادات را به غیر خودشان _ به گونه وجوب _ دستور دهند ، بنابراین مقام👈 نبوت مقام 👈 خاصی در ولایت است ، پس آنان (انبیای اولیا ) بر شریعتی از جانب خداوند می باشند که برایشان اموری را حلال کرده و اموری را حرام ، آن (شریعت ) را خاص آنان کرد _ نه غیر آنان _ زیرا سرای دنیا اقتضای چنین امری را دارد ، چون سرای مرگ و زندگی است و خداوند فرموده : الذی خلق الموت و لحیاة لیبلوکم ، یعنی : همان که مرگ و زندگی آفرید تا امتحانتان کند (2_ ملک ) ، تکلیف همان ابتلا و امتحان است . پس ولایت نبوت عامه است و نبوتی که دارای تشریع است نبوت خاصه می باشد و هر کس از این صنف را که این گونه باشد فرا می گیرد ، و آن مقام 👈 « رفعت » در خطاب الهی است _ اگر دستور نداده و تفوه به نبوت نکند _ نه در مشاهده ، پس مقام نبوت ، در خطاب👈 « علوّ » است . } ( ترجمه فتوحات مکیه جلد 6 صفحات 84 و 85) همچنین وی در ادامه در باب مقام صدیقین می گوید : 👇 { 3_ اولیای صدیقان : 👇 از اولیا نیز « صدیقان » رضی الله عن الجمیع _ می باشندکه خداوند آنان را متولی و عهده دار صدیقیت کرده است ، خداوند درباره کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آورده اند فرموده : اولئک هم الصدیقون ، یعنی : اینان همان صدیقانند ( 19_ حدید ) ، بنابراین صدیق کسی است که به خدا و رسولش از سخن مخبر ( رسول خبر دهنده ) ایمان بیاورد _ نه از روی دلیل _ و نور ایمانی را که در دلش می یابد وی را مانع از شک و دو دلی که در سخن مخبر رسول وارد می سازد می شود ، و متعلق به تصدیق در واقع ایمان به رسول است ، و ایمان به خدا از جهت قربت است _ نه اثبات آن _ زیرا بعضی از صدیقان بر ایشان وجودحق _ به ضرورت و یا از راه نظر _ ثابت است ، ولی جهت قربت ثابت نشده است ، و این آیه دلالت بر شرف و برتری اثبات وجود دارد . } ( ترجمه فتوحات مکیه صفحه 86) (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 81 } { مسبحات و چاکراها 78 } ادامه ...👇 { منزل صدیقیت سپس ( گوییم : ) وقتی صدیقی به رسولی ایمان می آورد ، ایمان بدانچه آن رسول ( از جانب خدا ) آورده ، و آنچه از توحید و یکتایی الاه که ( خبر ) آورده است ایمان آورده ، و آن بیان او (ص) است که فرمود : قولوا : لااله الا الله ، و یا آن که ( او تعالی ) فرمود : فاعلم انه لا اله الا الله (19_محمد )، پس صدیق دانست که او تعالی در الوهیتش _ از آن جهت که فرموده : فاعلم انه لا اله الا الله _ واحد است ، این ایمان نامیده می شود و مومن بدان _ بر این حد _ صدیق نامیده می شود ، ولی اگر شخصی در دلیلی که دلالت بر صدق و راستی سخن او ( مخبر از خدا ) دارد نظر کند که فرموده : فاعلم انه لااله الا الله ، و پس از نظرش ( در دلایل ، چون فرموده بدان !) بر توحیدش آگاهی یابد و رسول را در قولش ( که فرمود : قولوا لا اله الا الله ) و خداوند را در قولش بدو _ صلی الله علیه و سلم _ ( که فرمود : فاعلم ) لا اله الا الله ، تصدیق کند ، چنین شخصی صدیق نیست ، بلکه او مومن از روی دلیل است و عالم نامیده می شود . پس منزل صدیقیت برایت روشن شد ، و این که صدیق صاحب نور ایمانی است که آن را به ضرورت در چشم دلش می یابد ، مانند نور چشم که خداوند آن را درچشم قرار داده است و بنده را در کسب آن دخالتی نیست ، همین طور نور صدیق در بصیرتش می باشد ، خداوند می فرماید : اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم ، یعنی : آنان نزد پروردگارشان صدیقان و گواهانند و پاداش خویش دارند (19 حدید ) یعنی از حیث گواهی « و نورهم = و نور خویش دارند _19 حدید » یعنی از حیث صدیقیت ،لذا حق متعال نور را برای صدیقیت ، و اجر و مزد رابرای گواهی قرار داد ، و آن ( صیغه صدیق ) صیغه مبالغه در تصدیق و صدق می باشد ، مانند « شرّیب » و « خمّیر » و « سکّیر » پس بین نبوت رسالی که نبوت تشریع است و بین صدیقیت ، مقام و منزلتی نمی باشد ، هر کس از 👈مرز صدیقان گذر کرد ، 👈 در نبوت گام می گذارد ، و هر کس پس از محمد صلی الله علیه و سلم ادعای نبوت تشریع کرد ، دروغگو است ، بلکه آنچه را که صادق _ رسول خدا صلی الله علیه وسلم _ آورده است ، انکار ورزیده و تکذیب کرده است . } ( ترجمه فتوحات مکیه جلد 6، باب 73 صفحات 86 و 87 ) همانگونه که ملاحظه می نمایید ابن عربی در فتوحات مکیه می گوید که کسی که از مقام صدیقی بگذرد پای در مقام نبوت می گذارد ! و حق تبارک تعالی نیز در سوره مریم درباره ادریس (ع) اشاره می نماید که وی صدیق و نبی بود : 👇 { وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ 👈صِدِّيقًا👈 نَبِيًّا ﴿۵۶﴾ و در اين كتاب (نيز) از ادريس ياد كن، او بسيار راستگو و پيامبر بزرگي بود. (۵۶ )} بنابراین ملاحظه می نمایید که حق تعالی نیز در توصیف ادریس (ع) ابتدا به مقام صدیقی وی و سپس به مقام نبوت وی اشاره می نماید ! یعنی بر مبنای نظر ابن عربی ، ادریس(ع) ابتدا به مقام صدیقی و سپس با ترقی از مقام صدیقی به مقام نبوت رسید و آنگاه در پایان دوران نبوت خویش حق تعالی او را به مکانی رفیع منتقل نمود که به گفته ابن عربی فلک شمس و بنا به تعدادی از احادیث آسمان چهارم است . که بنا به فلکیات قدیم آسمان چهارم محل کوکب شمس است . در باب فلک شمس نیز گفتیم که درست است که آنجا مکان است . اما مکانی است که هم دارای علو مکانی و هم علو مکانتی می باشد . بنابراین چگونه ممکن است که ادریس (ع) تنها صاحب علو مکانی باشد ? ابن عربی و به تبع او قیصری در شرح خویش بر فصوص می گوید . که علو مکانتی به حسب علم است و علو مکان به حسب اعمال می باشد . و سپس قیصری در شرح خویش بر فصوص می گوید که ادریس (ع) به واسطه ریاضات اوصاف انسانیش به صفات روحانی و الهی مبدل گشت . تا از عالم جسمانی به فلک شمس سفر نمود ولی به فنای فی الله و بقای بالله نرسید !! اینجاست که باید گفت : «ان هذا لشی عجاب» ! چگونه پیامبری که سر منشأ بسیاری از علوم نظیر علم اعداد و حساب و هندسه و نجوم و کیمیا و مهندسی و شهر سازی و سایر شعب علوم غریبه و خفیه است . دارای علو مکانتی نیست ! شاید شخصی بگوید که این علوم ، علوم ظاهریه است و علم بالله متفاوت است . گوییم که اگر روایت توراتی را بپذیریم که ادریس (ع) زمانی که به آسمان ها رفت جد وی شیث هبة الله هنوز در قید حیات بود . و وی (شیث) قطب عالم در وقت خویش بوده ، بنا به روایت توراتی و روایات اسلامی ادریس (ع) پس از جد خویش بالاترین مقام معنوی را در عالم داشته ، و اینکه در سفر پیدایش تورات آمده خنوخ ( ادریس ) 300 سال با خداوند راه می رفت ! می توان از این روایت توراتی ، اینگونه استنباط نمود که ادریس (ع) از خویش فانی شده و به دولت بقای به حق مشرف شده بود . ادامه دارد ... (ع) @soltannasir 🌞☀️
@soltannasir { پاسخ به سوالات 82 } { مسبحات و چاکراها 79} ادامه ...👇 ماجرای ادریس (ع) را موقتا با ذکر یک لطیفه از جناب علامه شعرانی که علامه حسن زاده آملی در دروس هیئت خویش بدان اشاره نموده به پایان می بریم : 👇 { داستان یک چیستان : 👇 وقتی استاد علامه شعرانی _قدس سره الشریف _ به قصد زیارت بنت باب الحوائج الی الله ستی فاطمه سلام الله علیها از تهران به قم آمده بودند . نگارنده آنگاه در مدرسه مروی تهران حجره داشت . پس از مراجعت که به محضر انورش تشرف حاصل کردم از سفر خود حکایت کرد که در بازگشت شخصی روستایی در ماشین از من پرسید که در قم درس می خوانی ? گفتم : چه فرمایش داری ? گفت : این چیست که : « برخیز و بشو دلا / ریشت بتکان ملا » ? گفتم شما بفرمایید . گفت : برخیز « الف » است . بشو دلا « د » است . ریش را بتکانی نقطه شین فرو می ریزد « ریس » می ماند ، و با « ا_ د » ادریس می شود . } ( کتاب دروس هیئت و دیگر در رشته های ریاضی جلد دوم صفحه 689) نکته : ان شاالله در آینده ای که زمان آن مشخص نیست به شخصیت هرمس و علوم هرمسی بیشتر خواهیم پرداخت . اگر از دروس اصلی خارج شدیم برای تبرک بود زیرا همانگونه که گفته شد اربعین موسوی امسال بنا به گردش سالانه اربعینات متعلق به ادریس(ع) و امام حسن عسکری (ع) می باشد . اما هدف ما بیان ارتباط سوره اعلی و نام اعلی خداوند با خورشید بود و سعی نمودیم که از فصوص الحکم ابن عربی نیز شاهدی برای این نظر بیاوریم که بدین جا رسیدیم . و البته همانگونه که ملاحظه نمودید سخنان ابن عربی چه در باب فلکیات مورد ادعایی خویش و چه در باب ادریس (ع) قابل نقد بود . ( با وجود اشتباهات مختلف در آثار ابن عربی ، وی یکی از بزرگترین عارفان جهان اسلام است که نه تنها در زمان خویش پیشرو بوده بلکه توانسته یک تنه تغییری اساسی در معارف و اصطلاحات عرفانی بوجود آورد ، معارف و اصطلاحات وی هنوز در عرفان اسلامی حاکم است . ) شمس در نظام فلکیات ابن عربی در مرکز افلاک و قطب افلاک بود و بلندترین مکان بود و چون همه افلاک به دور آن می چرخند . دارای علو مکانی و مکانتی بود . اینکه این نظر وی تا چه حدی با آیات قرآن و احادیث هم خوانی دارد . خود مجال دیگری برای بررسی می طلبد !!! اما در نظام فلکیات جدید و منظومه شمسی ، شمس تنها قطبی هست که سیارات به دور آن می چرخند . بنابراین دارای علو مکانتی است . و اگر از بیرون به منظومه نگاه نماییم دارای علو مکانی نیز می باشد . زیرا بالاترین است . و می توان دوری و نزدیکی سیارات را به نسبت وی سنجید ! و اما در نظام فلکیات قدیم شمس در مرکز کواکب در افلاک است . که سه فلک مریخ و مشتری و زحل در بالای آن و سه فلک قمر عطارد و زهره در زیر آن است . در این فلکیات شمس دارای علو مکانی نیست . زیرا فلک عرش یا فلک الافلاک دارای علو مکانی است . و در بین کواکب فلک زحل دارای علو مکانی می باشد . اما در باب علو مکانتی ، فلک عرش دارای بیشترین علو مکانتی می باشد و در بین کواکب شمس در مرکز کواکب قرار دارد و چون حیات بخش است و صاحب روز است . بنابراین دارای علو مکانتی می باشد . بنابراین همانگونه که ملاحظه می نمایید شمس در هر سه نظام فلکیات دارای نوعی از علو ، اعم از مکانی یا مکانتی می باشد و این ارتباط شمس و نام اعلی و سوره مبارکه اعلی را نشان می دهد . اما به سوره مبارکه اعلی باز می گردیم حق تبارک تعالی در آیات 8 الی 15 سوره مبارکه اعلی ابتدا به نعمت آسانترین راه برای رسول الله (ص) اشاره می نماید و سپس به وی دستور پند دادن را می دهد . سپس با اشاره به سرنوشت بد دوزخیان و کسانی که پند نگرفته اند . به این مطلب اشاره می نماید که آن کسی که خود را 👈پاک گرداند رستگار است . { وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى ﴿۸﴾ و براى تو آسانترين [راه] را فراهم مى گردانيم (۸) فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرَى ﴿۹﴾ پس پند ده اگر پند سود بخشد (۹) سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى ﴿۱۰﴾ آن كس كه ترسد بزودى عبرت گيرد (۱۰) وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى ﴿۱۱﴾ و نگونبخت خود را از آن دور مى دارد (۱۱) الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى ﴿۱۲﴾ همان كس كه در آتشى بزرگ در آيد (۱۲) ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى ﴿۱۳﴾ آنگاه نه در آن مى ميرد و نه زندگانى مى يابد (۱۳) قَدْ أَفْلَحَ مَن👈ْ تَزَكَّى ﴿۱۴﴾ رستگار آن كس كه خود را پاك گردانيد (۱۴) وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى ﴿۱۵﴾ و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گزارد (۱۵) } ( سوره مبارکه اعلی آیات 8 الی 15 ) ادامه دارد ... (ع) @soltannasir ☀️🌞
@soltannasir { پاسخ به سوالات 83 } { مسبحات و چاکراها 80 } ادامه ...👇 حال عزیزان به آیات 7 الی 10 سوره مبارکه شمس توجه نمایید : 👇 { وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿۷﴾ سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد (۷) فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿۸﴾ سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد (۸) قَدْ أَفْلَحَ مَن👈ْ زَكَّاهَا ﴿۹﴾ كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد (۹) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾ و هر كه آلوده اش ساخت قطعا درباخت (۱۰) } عزیزان ابتدا به شباهت دو جمله « قد افلح من تزکی = رستگار آن کس که خود را پاک گردانید /14 سوره اعلی » و آیه « و قد افلح من زکاها = هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد /9 سوره شمس » توجه نمایید . شباهت این دو آیه خود دلیلی دیگر بر ارتباط سوره اعلی و شمس می باشد . در هر دو آیه حق تعالی رستگار شدن را منوط به پاک شدن می داند . اما پاک شدن چه چیزی ? در سوره مبارکه شمس حق تعالی پاک شدن گوهر نفس انسان را باعث رستگاری و آلودگی آن را موجب هلاکت می داند . اما در آیه 14 سوره مبارکه اعلی و سایر آیات این سوره مستقیما اشاره به پاک شدن نفس نشده است . اما با توجه به سیاق آیه و ارتباط سوره اعلی و شمس می توان از آیه 14 سوره مبارکه اعلی نیز اشاره به پاک شدن گوهر نفس را استنباط نمود . به طوریکه هر کسی این گوهر را پاک نماید بهشتی و هر کسی ناپاک نماید اهل جهنم خواهد بود . نکته : در احادیث یکی از معانی آیه « قد افلح من زکاها » (14 سوره اعلی ) ، زکات عید فطر دانسته شده است . پیشتر در دروس اشاره شد که هم بر طبق حدیث امیرالمومنین (ع) و هم بر طبق نظر حکما ، کبد با نفس نباتی در ارتباط است و همچنین این اندام (کبد) با چاکرای سوم (خورشیدی) و برج اسد نیز مرتبط است . همچنین اشاره شد که در سوره اعلی به شکل غیر مستقیم و در سوره شمس به شکل مستقیم اشاره به پاک کردن گوهر نفس شده است . همچنین در سوره مبارکه شمس که با سوره مبارکه اعلی در ارتباط است . مستقیما به خلقت نفس اشاره شده است . نفسی که بنا به نظر حکما مجرد است و بدن مرتبه نازله آن است . البته علمای تفکیکی نظری بر خلاف حکمای متأله دارند و به تجرد نفس اعتقاد ندارند . اینکه نفس و مسائل آن چیست در این مختصر نمی گنجد هر عزیزی که طالب آگاهی به مسائل نفس از دید حکمای متأله می باشد می تواند به کتاب سرح العیون فی شرح العیون علامه حسن زاده آملی و کتاب دروس معرفت نفس ایشان و همچنین کتاب دروس شرح اشارات و تنبیهات ایشان (علامه حسن زاده ) نمط سوم مراجعه نماید . نکته 2: در دانش چاکرا سیستم شرقی ، چاکرای خورشیدی نقش مهمی در ساخت بدن اتری دارد و بدن اتری در نزد حکمای هندو به روح بخاری در نزد حکمای اسلامی شباهت دارد . و روح بخاری در حکمت اسلامی شأنی از شئونات نفس ناطقه مجرد می باشد . در کتاب چاکرا سیستم در باب ویژگی های چاکرای سوم اینگونه آمده : 👇 { ساختار و عملکرد چاکرای سوم : 👇 چاکرای سوم حیطه اختیارات متعددی دارد . همان طور که در مورد محل آن اختلاف نظر وجود دارد . در حقیقت ، با هر چاکرای اصلی ما با چندین چاکرای فرعی سر و کار داریم اما چون عملکرد هایشان به هم نزدیک است از اینرو به همان یک چاکرای اصلی توجه می کنیم . بنابراین عملکرد چاکرای سوم خیلی پیچیده است . به عنصر آتش نسبت داده شده است ، و آتش جایگاه نور ، گرما ، انرژی و فعالیت ، و در سطح👈 معنوی حالت👈 تزکیه است . چاکرای شبکه خورشیدی نشانگر خورشید ماست ، مرکز قدرت مان ، اینجا انرژی خورشیدی را که 👈 پرورش دهنده 👈 بدن اتری است جذب می کنیم ، بدین ترتیب به بدن فیزیکی حیات می بخشیم و از آن حفاظت می کنیم . در چاکرای سوم وارد حوزه فعالیت و ارتباط با دیگران در دنیای مادی می شویم . این بخشی از بدن ماست که انرژی احساسات از آن ساطع می شود . ارتباط ما با دیگران ، دوست داشتنها و نفرتها و توانایی داشتن ارتباط طولانی با دیگران از مهم ترین بخش های تحت کنترل این مرکز هستند . برای انسانهای معمولی ، چاکرای سوم نمایانگر بنیاد خصوصیات فردی آنها است . در اینجا هویت اجتماعی مان را پیدا می کنیم و در جستجوی اثبات آن هستیم ، چه از راه پافشاری و اصرار شخصی ، با اراده برای کسب موفقیت ، تلاش برای قدرت و یا اینکه از راه سازگاری با الگوهای اجتماعی . مهم ترین وظیفه چاکرای سوم تطهیر و پاکسازی امیال و آرزوهای چاکراهای پایین تر است ، آگاهانه کنترل می کند و انرژی خلاقش را به کار می برد و نهایتا غنای معنوی چاکراهای بالاتر را ممکن می سازد تا به عنوان وسیله ای برای دستیابی به بیشترین احساس رضایت خاطر ممکن در تمام سطوح وجود در دنیای مادی متجلی می شود . چاکرای سوم 👈 مستقیما در ارتباط با 👈 بدن اختری است ... } ادامه دارد .. @soltannasir 🌞☀️