eitaa logo
تعلیقات
1.6هزار دنبال‌کننده
498 عکس
81 ویدیو
31 فایل
📚 در این صفحه گاهی #خاطراتم را می‌نویسم 📝 و گاهی #یادداشت هایی درباره مسائل گوناگون #حوزه و #جامعه و #انقلاب ... (حسین ایزدی _ طلبه حوزه قم) @fotros313h (📲 نشر لطفا با #لینک)
مشاهده در ایتا
دانلود
3 ♻️ صبح جمعه بود. تو خیابان حاجی رو دیدم. گفت میای بریم ؟ گفتم: بریم. رفتیم منزل یکی از رفقای مداح. حدود ده تا مداح دور هم جمع بودن، جلسه بزم مادحین بود نه روضه عمومی. 🔹🔹 هر کی چند بیت خوند و خیلی حال خوشی بود تا نوبت رسید به یکی از رفقای جوان که صدای خوبی هم داره. ذکر علی یا علی گرفت جلسه خیلی زیبا شد و همه رفتن تو حس و حال خاصی... 🔻🔻 یکدفعه میکروفون رو گرفت و خوندن مداح رو بهم زد و گفت به این چیزی که میگید (ذکر علی یاعلی) چقدر دارید؟ چقدر از ته دل باور دارید که علی همه کاره است؟ امام معصوم همه کاره است؟ ⛔️ همه سکوت کردند، کسی جوابی نداشت. از یک حال گذرا به یک سوال عمیق رسیده بودند... ✅ حاجی ادامه داد و گفت: فلانی شاهد بود (به یکی از پیرغلام هایی که تو جلسه بود اشاره کرد) 18 سال پیش گفتند فلانی تو بستر احتضار افتاده بریم بالا سرش. سرطان داشت و در حال جان دادن بود. نشستیم کنارش و خواندیم و کردیم. همون کسی که تو بستر مرگ افتاده بود، بلند شد و 18 سال بعد ازاون روز زندگی کرد. 🔹🔸 بعد رو کرد به ما و گفت: تا حالا چندبار اینطوری کردید⁉️⁉️ 🔆 حاجی به ما یاد داد توسل اگر فقط تفريح و باشه به درد نمی خوره‼️ عمق نداره، توسل باید بر پایه بنا شده باشه. 🔆 حاجی به ما درس داد که بچه ها امام معصوم واقعا قادر و و حی و همه کاره عالم است فقط باید داشت. وگرنه توسل های ما سطحی و تو خالی میشه. باید با زندگی کرد... @taalighat
💢 مگر ما صاحب نداریم؟؟ ☘ مدتی گرفتار مشکلی بودم و راه برون رفتی پیدا نمی کردم، یک مرتبه به ذهنم رسید به زنگ بزنم... ☘ تلفن زدم، گوشی را برداشت و مثل همیشه گفت: حسین جان... 🌱 گفتم حاج آقا کجایید؟ باید ببینمتان، مشکلی برام پیش اومده... 🌱 گفت الان میام سمت منزل شما، بیا بیرون. 🌱 خودم رو رسوندم سر خیابون، خیلی سریع رسید. از ماشین پیاده شد، اومدم پیشم و به عصا تکیه کرد و خیره به چشمام نگاه کرد با اون لحن و لهجه شیرین همدانی گفت: حسین جان شی شده؟ (چی شده) ☘ گفتم حاج آقا گرفتارم، فهمید نمیخوام موضوع رو بگم، دستم رو گرفت تو دستاش و محکم فشار داد با بغض فرمود: حسین، ؟ ☘ این جمله رو که گفت، تو چشماش حلقه بست و بغض منم شکست و منکسر شدم و احساس کردم همان لحظه همه چیز حل شد... باور کنید همون روز مشکلم حل شد. ☘ حاجی با گفتن همون جمله ساده انگار همه وجودش شد توسل به حضرت ولی عصر عج، حاجی همه وجودش بود و با همین ایمان واقعی می کرد. 🔻 اینطور عمیق به امام عصر اعتقاد داشتند و امام را حاضر و ناظر و ملجأ و پناه می‌دانستند... ➖➖➖➖ 📝 خاطرات از مرحوم حاج قربی https://eitaa.com/taalighat_list/19 🆔 @taalighat
هدایت شده از تعلیقات
💢 مگر ما صاحب نداریم؟؟ ☘ مدتی گرفتار مشکلی بودم و راه برون رفتی پیدا نمی کردم، یک مرتبه به ذهنم رسید به زنگ بزنم... ☘ تلفن زدم، گوشی را برداشت و مثل همیشه گفت: حسین جان... 🌱 گفتم حاج آقا کجایید؟ باید ببینمتان، مشکلی برام پیش اومده... 🌱 گفت الان میام سمت منزل شما، بیا بیرون. 🌱 خودم رو رسوندم سر خیابون، خیلی سریع رسید. از ماشین پیاده شد، اومدم پیشم و به عصا تکیه کرد و خیره به چشمام نگاه کرد با اون لحن و لهجه شیرین همدانی گفت: حسین جان شی شده؟ (چی شده) ☘ گفتم حاج آقا گرفتارم، فهمید نمیخوام موضوع رو بگم، دستم رو گرفت تو دستاش و محکم فشار داد با بغض فرمود: حسین، ؟ ☘ این جمله رو که گفت، تو چشماش حلقه بست و بغض منم شکست و منکسر شدم و احساس کردم همان لحظه همه چیز حل شد... باور کنید همون روز مشکلم حل شد. ☘ حاجی با گفتن همون جمله ساده انگار همه وجودش شد توسل به حضرت ولی عصر عج، حاجی همه وجودش بود و با همین ایمان واقعی می کرد. 🔻 اینطور عمیق به امام عصر اعتقاد داشتند و امام را حاضر و ناظر و ملجأ و پناه می‌دانستند... ➖➖➖➖ 📝 خاطرات از مرحوم حاج قربی https://eitaa.com/taalighat_list/19 🆔 @taalighat