eitaa logo
تأملات طلبگی
1.4هزار دنبال‌کننده
672 عکس
712 ویدیو
20 فایل
⚜️ فَبشِّرْ عِبادِ، الَّذينَ یَسْتمِعونَ الْقَولَ فَیَتَّبعونَ أَحْسنَهُ. (۱۷،۱۸ زمر) 🔊 مطالب دینی، مباحث حوزوی، کلام بزرگان، نقد و تحلیل، علوم انسانی، مسائل سیاسی. ⚖️ نَحْنُ أبْناءُ الدَّلیل نَمیلُ حَیْثُ یَمیلُ. ارتباط با ادمین: @Amirhossein_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙قسمتی کوتاه از گفتگوی دکتر سروش و دکتر ملکیان درباره چیستی روشنفکری و حقیقت. 🔹خلاصه یک جا به نقطه اشتراکی هم رسیدند😊 🔸دکتر صدری اومد تیکه بندازه به دکتر ملکیان بد تیکه ای نصیبش شد😁 👇👇 @Taammolate_talabegi
⭕️ زندگی چنان ساخته نشده که شما بتوانید به همه خواسته‌هایتان برسید، بنابراین چاره‌ای جز گزینش ندارید. ✍️ مصطفی ملکیان 🔹 فلاسفه قدیم می‌گفتند عالم طبیعت عالم تزاحم است. اگر بخواهید به یک چیز برسید باید از چند چیز بگذرید. این بحث از ارسطو آغاز شد. در زندگی برای رسیدن به هر چیزی باید هزینه بدهید و هزینه‌اش این است که از چند چیز دیگر باید صرف نظر بکند تا به آن یک چیز برسید. چیزها همه با هم قابل جمع نیست. عارفان می‌گفتند زندگی بر ریاضت مبتنی شده است. ریاضت یا Sacrifise این است که اگر می‌خواهی به چیزی برسی باید از چند چیز بگذری. همه را نمی‌توانی با هم به دست آوری. 🔹بخشی از اضطراب‌های ما به‌خاطر یک گمان باطل است که فکر می‌کنیم همه چیز را می‌شود در زندگی داشت و نمی‌دانیم آدم‌ها اگر به چیزی به عنوان هدف رسیده‌اند به این خاطر است که چند چیز را از هدف‌بودن خلع کرده‌اند. می‌توانید به یک هدف برسید و در نتیجه آن به چند هدف فرعی هم برسید. باید بین هدف و نتیجه فرق گذاشت. آدم‌ها در زندگی‌شان وقتی موفقند که تعداد اهداف زندگی‌شان را مدام کم‌تر و کم‌تر می‌کنند. کرکگور می‌گفت آدم موفق کسی است که فقط و فقط یک هدف در زندگی‌اش داشته باشد. هر هدفی که می‌خواهد باشد. بقیه هدف‌ها می‌توانند به عنوان نتایج رسیدن به آن هدف به دست بیایند ولی نمی‌توانند اهدافی در عرض آن هدف اصلی باشند. 🔹ممکن است کسی فقط هدفش علم باشد، ممکن است بعدها که یک عالم تراز اول می‌شود از این طریق به ثروتی هم دست پیدا کند یا حیثیت اجتماعی بیاید اما آنها نتایج فرعی یا Byproduct های هدفش بوده‌اند. اما اگر از روز اول می‌خواست هم علم هم حیثیت اجتماعی و هم شهرت را هدف قرار می‌داد، نمی‌توانست به آنها برسد. هرچه تعداد اهداف را کم‌تر کنیم موفق‌تریم. اگر به آن هدف یا اهداف رسیدیم نتایجی هم بر آن مترتب می‌شود که می‌توان آنها را هم داشت. 🔹 اما ما یک توهمی داریم که به همه اهدافمان می‌توانیم برسیم. کرکگور کتابی دارد به اسم خلوص قلب یا دل صافی. عنوان کاملش این است که دل صافی یا خلوص قلب یعنی در همه زندگی فقط یک چیز را خواستن. در این کتاب می‌خواهد اثبات کند که اضطراب وجودی سرنوشت کسانی است که در زندگی بیش از یک چیز می‌خواهند. اگر نخواهیم این سخن را هم بپذیریم، این‌که اهداف عدیده داشته باشیم و اضطرابمان افزایش می‌یابد به این دلیل است که از خود انتظاری داریم که برآورده‌شدنی نیست. 🔹 آدم نمی‌تواند به همه چیز برسد، چاره‌ای ندارد جز این‌که دست به گزینش بزند. در نظام ارزشی خودمان ببینیم چه چیزهایی را نباید فدا کنیم و بقیه را باید فدای آن بکنیم. به زبان ساده‌تر و روان‌شناسانه‌تر ما را در زندگی چنان نساخته‌اند که به بتوانیم به چیزی اهمیت ندهیم، اما چنان هم نساخته‌اند که بتوانیم به همه چیز اهمیت دهیم. چاره‌ای نیست جز این‌که یکی دو چیز در زندگی برایمان مهم باشد و باقی را رها کنیم. فرض کنیم بخواهم معلم خوبی باشم و بخواهم وقت شما را ضایع نکنم، محتوای خوب ارائه کنم و با شاگردان عادلانه رفتار کنم به چیزهای دیگری نمی‌توانم توجه کنم. اگر مدام به آستینم فوت کنم یعنی دغدغه معلمی در من قوی نیست. نمی‌توان همه کار را با هم جمع کرد. نباید از خودم توقع زاید داشته باشم. 👇👇 @Taammolate_talabegi
⭕️ "عقاید ما داشته و دارایی ما محسوب می‌شوند و نه هویت و خود ما که از نقد آن‌ها دچار اضطراب شویم." ✍️ مصطفی ملکیان 🔹یکی از نکاتی که در کاهش اضطراب بسیار تأثیرگذار است توجه به این است که ما نباید با عقاید خود احساس یگانگی و هم ذات پنداری کنیم؛ یعنی عقاید خود را هویت خود بدانیم که از نقد عقاید خود دچار اضطراب و تشویش شویم. مثالی بزنم، فرض بگیرید فردی به من گفت که جوراب تو پاره شده است، من به این دلیل که خودم را با جورابم یکی نمی‌دانم جوراب خود را بررسی می‌کنم که آیا پاره شده است یا نه و درصورتی‌که این قضاوت درست بود و جوراب پاره شده بود، آن را عوض می‌کنم. به این دلیل به‌راحتی جوراب خود را عوض می‌کنم و از این قضاوت نگران نمی‌شوم که خود را با جورابم یکی نمی‌دانم و نقد جوراب را نقد خود نمی‌دانم. 🔹اکنون در نظر بگیرید فردی به من اشاره کند که گزاره «الف ب است» که من بدان معتقد هستم گزاره‌ای کاذب و نامدلل است، اگر من معامله‌ای را که با جوراب خود می‌کنم با عقاید خود نیز داشته باشم؛ یعنی با عقاید خود نیز هم ذات پنداری و احساس یگانگی نکنم در این صورت من گزاره «الف ب است» را که بدان معتقد هستم دوباره موردبررسی و ارزیابی قرار می‌دهم و در صورت صدق و مدلل بودن آن، همچنان بدان معتقد خواهم ماند و در صورت کذب گزاره «الف ب است» عقیده خود را عوض کرده و به صدق گزاره «الف ب نیست» باور پیدا می‌کنم و قدردان طرف مقابل هستم که علاوه بر اثبات بطلان عقیده من، عقیده درست را نیز به من آموخت. 🔹تنها در این صورت است که ما از نقد عقاید خود دچار اضطراب نمی‌شویم؛ اما ما با عقاید خود احساس یگانگی می‌کنیم و درنتیجه عقاید خود را هویت خود می‌دانیم و نقد آن‌ها را نقد و تضعیف خود می‌پنداریم و از نقد آن‌ها دچار اضطراب و دل‌نگرانی می‌شویم. درحالی‌که عقاید من برابر با خود من نیست و من می‌توانم معامله‌ای را که با جوراب خود دارم با عقاید خود داشته باشم و از نقد آن‌ها دچار اضطراب نشوم. این حکم در باب احساسات و خواسته‌های ما نیز جاری است و ما نباید احساسات و عواطف و خواسته‌های خود را معادل خود در نظر بگیریم و با آن‌ها احساس یگانگی کنیم. 🔹 چنان‌که توجه دارید حالات روانی ما سه دسته هستند: ۱. باورها و عقاید ۲. احساسات و عواطف ۳. خواسته‌ها. نقص عقاید به این است که کاذب یا ناموجه یا نامستدل باشند و نقص احساسات به بجا و نابجا بودن آن‌ها بستگی دارد مثلاً امید داشتن به چیزی که بجا نیست که بدان امید داشته باشیم و نقص خواسته‌ها به معقول و نامعقول بودن آن‌ها بستگی دارد. اکنون ما باید توجه کنیم که این سه حوزه داشته و دارایی ما محسوب می‌شوند و نه هویت و خود ما که از نقد آن‌ها دچار اضطراب شویم. همان‌طور که از نقد جوراب خود دل‌نگران نمی‌شوم و توجه دارم که جوراب دارایی من است و نه خود من، این سه حوزه نیز دارایی من محسوب می‌شوند و نقد آن‌ها، نقد و تضعیف خود من نیست. من عقیده و احساس و خواسته دارم و نه اینکه عقیده‌ام و احساس ام و خواسته‌ام باشم. توجه به این نکته بسیار به کاهش اضطراب در ما کمک می‌کند و باید حتماً به این مورد توجه داشت. 👇👇 @Taammolate_talabegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹مواجهه شهودی انسان ها با حکمت هر سخنی که خورد تو برجک وجودتون بفهمید این یک حقیقت توش هست. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✔️نکاتی در باب محمد رضا حکیمی از منظر مصطفی ملکیان ☑️ آنچه در ایشان شایسته تقدیر و ذکر است: 1️⃣زندگی سوسیالیستی خود ایشان در جامعه مصرف زده افسارگسیخته به لحاظ مصرف زدگی خیلی جالب است که آدم این قدر با قناعت و این قدر با سادگی زندگی کند. 2️⃣یک نوع شجاعتی که در بیان عقایدشان است و این با روحیه محافظه کاری و نفاق و تزویر و دورویی رایج در کشور ما خیلی در تقابل است،من را خیلی به احترام ایشان بر می انگیزاند.من خیلی شجاعت ایشان را تقدیر می کنم. ☑️ انتقادات به دیدگاه های محمدرضا حکیمی: 1️⃣ من دیدگاه مکتب تفکیک که آقای حکیمی مروجشان هستند را اصلا قبول ندارم. 2️⃣نکته دوم دقیقا عکس نکته اول است.من می گویم اصلا چرا ایشان تفکیکی نیستند؟چرا تفکیکی نیستند؟زیرا به نظر من تفسیرشان از اسلام یک تفسیر سوسیالیستی-مارکسیستی است.اصلا تفسیرشان تفسیر تفکیکی نیست. آخر تفکیک می گوید اسلام را با هیچ آموزه دیگری نیامیزید.من نمی گویم مارکسیست ها خوب یا بدند ولی به جرئت می گویم تفسیری که ایشان از فقر،غنا،عدالت اجتماعی،ارتباط لایه های اجتماعی با یکدیگر و تفسیری که ایشان از حکومت علی ابن ابی طالب و آرزوی حکومتی که برای بقیه عرضه می کند دارند من فکر می کنم یک تفسیر سوسیالیستی و حتی مارکسیستی است. 🔹 من اصلا این را یک تفسیر ناب اسلامی از متون نمی بینم. از این نظر هم اگر شما کتاب ایشان –الحیاه-را ببینید،آنچه در این کتاب آمده است باید از دو لحاظ محل توجه قرار بگیرد. یکی اینکه آنچه در این کتاب آمده است،چگونه سامان یافته است؟سامان کاملا سوسیالیستی دارد.یکی این.دیگر اینکه بپرسیم چرا آن چیزهایی که نیامده است،نیامده؟یک چیزهایی در الحیاه نیامده است که با این تفسیر سوسیالیستی مارکسیستی کاملا ناسازگار است.به آن نیامده های کتاب باید دقت کرد.این هم جهت دوم. 🔹اصلا ببینید زندگی اشرافی امام محمدباقر و زندگی اشرافی امام جعفر صادق و زندگی اشرافی امام رضا به این ها اصلا اشاره ای در این کتاب نیست. اما زندگی علی ابن ابی طالب چون خیلی به آن آرمان نزدیک است در آن مبالغه هم شده است به نظر من.یا دراین کتاب درباره "عدالت" چیزی فروگذار نشده است اما راجع به "آزادی" هیچ چیز گفته نشده است.راجع به یک نوع تکثر گروی که درون دینی هم هست چیزی گفته نشده است. اصلا سخنی درباره اینها اصلا و ابدا وجود ندارد. 3️⃣تصویری که ایشان از مخالفان مکتب تفکیک به دست می دهد بسیار غیر منصفانه و غیرعادلانه است و بعضی جاها دروغ است اصلا.نسبت هایی که ایشان به بعضی از فیلسوفان اسلامی می دهد برای اینکه آن فیلسوفان اسلامی را یا قائل به مکتب تفکیک نشان دهد یا نشان دهد اگر قائل به مکتب تفکیک نیستند چه قدر آرائشان سخیف و بی ارزش است واقعا غیر منصفانه است.یعنی با روحیه علمی و حقیقت طلبی منافات دارد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بیاناتی از استاد مطهری و استاد ملکیان در مورد آزادی بیان! 🔹آزادی در یک جامعه یعنی آزادی مخالفان! 🔸وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند یک وقت خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
⁉️ دین کشتی است یا فن شناگری؟! 🔹مسلمان بودن به معنی طالب حقیقت بودن است نه مالک حقیقت بودن. ما مسلمانان و پیروان ادیان دیگر نباید گمان کنیم که عالم انسانی و زندگی این‌جهانی و حیات دنیوی مثل اقیانوسی بسیار مواج و پرتلاطم است و در این اقیانوس فقط یک کشتی وجود دارد و ما هم سوار بر آن کشتی هستیم. متأسفانه این تلقی به ما القا می‌شود که در تلاطم‌‌انگیزی این جهان هستی همه در معرض غرقند، مگر کسی که سوار کشتی خاصی شود و البته خود ما قبلاَ سوار این کشتی شده‌ایم و بقیه در حال غرق‌شدن در این دریا، هستند. 🔸وقتی تصور کنید که شما از خطر غرق‌شدن رهیده‌اید، در زندگی شما سه اثر می‌گذارد؛ اول این که فکر می‌کنید در این کشتی هر کاری بخواهید می‌توانید بکنید. گویا اعمال ما چون سوار کشتی شده‌ایم و به امن رسیده‌ایم، دیگر هیچ اثری ندارد. اثر دومش هم این است که اگر خیلی اخلاقی و دل‌سوز باشیم، آدم‌هایی را که سوار کشتی نشده‌اند دائما دعوت می‌کنیم که اجازه دهید دستتان را بگیریم و سوار کشتی خودمان بکنیم. تازه این اخلاقی‌ترین شکل آن است که بخواهیم به آن‌ها کمک کنیم و نتیجة سوم آن این است که خیلی‌وقت‌ها ما نوعی سنگ‌دلی پیدا می‌کنیم و می‌‌گوییم کسی که سوار کشتی ما نشده باید غرق شود و اگر بتوانیم کاری می‌کنیم که سریع‌تر هم غرق شود. فکر می‌کنیم هر چه بر سرشان می‌آید کفارة همین گناهی است که اسمش سوار کشتی ما نشدن است و ما در این سال‌های اخیر به‌وفور این را شنیده‌ایم. 🔻اشتباه ما این است که فکر می‌کنیم دین یک کشتی در اقیانوس مواج هستی است، درحالی که دین چیزی جز شناکردن نیست و هیچ کشتی‌ای وجود ندارد. دین دعوت به سوار کشتی‌شدن نیست، دین شناکردن به نوعی خاص است. آدم متدین کسی است که فنون شناگری‌اش را دائماً تکمیل می‌کند. 👇👇 @Taammolate_talabegi
⁉️ ناآشکارگی حقیقت 🔹ما باید قبول داشته باشیم که حقیقت آشکار نیست. یک ناآشکارگی حقیقت وجود دارد. اگر شما حقیقت را در هر حوزه و زمینه‌ و ساحت و معرفت بشری آشکار بدانی، به نظرتان می‌آید کسانی که با ما مخالفند عناد و دشمنی دارند. به عنوان مثال دو حقیقت را در نظر می‌گیریم. یک حقیقت این است که دو به اضافه دو چهار می‌شود و حقیقت دیگر این که تعداد کهکشان‌ها از صدهزارتا بیشتر است. اگر کسی حقیقت اول را انکار کرد شما می‌گویید حتماً با حق و حقیقت عناد دارد چون امر به این واضحی را انکار می‌کند اما اگر کسی حقیقت دوم را انکار کرد شما به این صراحت نمی‌گویید که عناد با حق و حقیقت دارد، فقط ممکن است بگویید خطا می‌کند چون حقیقت دوم به آشکارگی حقیقت اول نیست. 🔸این که ما هرکس را که غیرخودمان است معاند می‌دانیم دلیلش این است که نظریه‌ای پس پشت ذهنمان است که حقیقت آشکارِ آشکار است و این حقیقت نزد ماست و کسی که آن را انکار می‌کند، معاند است. 🔻شما هر‌چه‌قدر به نظریة آشکارگی حقیقت بیشتر معتقد باشید، بیشتر با بقیة انسان‌ها و دگراندیشان خصومت پیدا می‌کنید. فکر می‌کنید یک حقیقت مثل آفتابی را بعضی انکار می‌کنند و خبر ندارید که در اغلب حوزه‌های بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذره‌ذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد. وقتی من دیگران را مخالف یک حقیقت واضح ندانم می‌توانم با او دوستی هم بکنم. یکی از دلایلی که ما با دگراندیشان و پیروان ادیان و مذاهب دیگر و حتی با لادینان و ماتریالیست‌ها نمی‌توانیم دوستی کنیم به خاطر این است که فکر می‌کنیم حقیقت‌های واضحی را دارند انکار می‌کنند ولی فی‌الواقع حقیقت واضحی در کار نیست. ▪️شما می‌دانید که از قدیم‌الایام می‌گفتند که ریاضیات آن شاخه‌ای از علم است که حقایقش از همه واضح‌تر است اما امروزه خیلی از فیلسوفان ریاضی معتقدند حتی حقایق ریاضی هم به وضوحی که ما فکر می‌کنیم نیست. معنای این، سفسطه‌اندیشی و نسبی‌گرایی نیست. معنایش این است که ما باید ذره‌ذره به حقیقت نزدیک شویم. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ درسنامه vs دست نامه در حوزه علمیه 📚در حوزه‌های علمیه ما از قدیم‌الایام تفاوت میان Text book و Hand book گذاشته نشده‌است. در واقع تقریباً تمام کتاب‌های ما در حوزه‌های علمیه به جای اینکه Text book باشند Hand book هستند. 🔹من گاهی از Text book به «درسنامه» نیز تعبیر می‌کنم و معتقدم در «درسنامه» چندین نکته باید رعایت شده‌باشد؛ نخست آنکه معلوم باشد مخاطبان این کتاب درسی شاگردان کدام کلاس‌اند، شما نمی‌توانید کتاب درسی سال آخر دبیرستان را به دانش آموزان سال دوم راهنمایی درس بدهید. کتاب درسی همیشه مخاطبان معین و مشخصی دارد. 🔻دوم اینکه در کتاب درسی هیچ مطلبی نباید پیش‌فرض گرفته شده‌باشد یعنی برای مثال اگر کتاب درسی فیزیک سال آخر دبیرستان مطلبی را پیش‌فرض می‌گیرد این مطلب باید در کتاب‌های سال‌های قبل آمده باشد؛ نمی‌شود نکته‌ای را مسلم بگیریم که دانش‌آموزان و دانشجویان ما حتماً به آن نکته اشراف داشته‌باشند در حالی که تا قبل از این و در سال‌های گذشته با آن مواجه نشده‌اند و به آنها تدریس نشده‌است؛ به تعبیری باید «اصل تدریج» در کتاب‌های درسی رعایت شده‌باشد. 🔻اما ویژگی دیگر «درسنامه» این است که باید در باب هر مسأله، موضوع و مشکل، همه آرا و نظرات طرح شود نه اینکه فقط رأی و نظر خود نویسنده کتاب درسی عنوان شود. مثلا من که نویسنده کتاب درسی هستم چون می‌خواهم به دانش آموزان‌ام فیزیک تدریس کنم نباید فیزیک را تنها از منظر خود ارائه کنم بلکه باید برای آرا و نظرات دیگران نیز جایگاهی قائل شوم و آرا و نظرات آنان را نیز بررسی کنم. 🔻ویژگی دیگر آن که در کتاب درسی همیشه باید روانشناسی آموزش و پرورش رعایت شود. چون می‌دانیم که مخاطبان ما الآن در چه سن و در چه مقطعی به لحاظ علم، فهم، قدرت تفکر و تجارب ذهنی قرار دارند پس باید این امر را در طرز ارائه مطلب مورد توجه قرار دهیم. 🔸 اما موضوع دیگر، درباره «دست‌نامه» یا Hand book است. «دست‌نامه» اصلاً کتاب درسی نیست بلکه به عنوان مثال منِ نویسنده در مقام عالم یک علم می‌آیم و آرا و نظرات خود را در باب موضوعی ارائه و دفاع می‌کنم و سپس آرا و ادله‌ای که به سود من است تأیید و در مقابل آرای مخالف نظر خود را رد می‌کنم. 🔻زمانی که «دست‌نامه» نوشته می‌شود فرض منِ نویسنده آن است که دارم برای همقطاران خود می‌نویسم نه برای شاگردان‌ام و فرض آن است که مخاطبان کتاب به‌اندازه منِ نویسنده می‌دانند و من در این اثر تنها نظر خود را ارائه می‌کنم. حال اگر ما آمدیم و صرفاً دست‌نامه را تدریس کردیم باید بگویم جز تضییع وقت و گرفتن نیرو از مخاطبان هیچ نکرده‌ایم. جریان این است که در حوزه‌های علمیه ما فرض بر این است که هرچیزی را که یک دانشمند یا فقیه نوشته باید عیناً کتاب درسی کنند با اینکه هیچ کدام از این آثار، کتاب درسی قلمداد نمی‌شوند. 🔻تصور کنید که طلاب چه نیرویی صرف می‌کنند تا این «دست‌نامه»‌ها را یاد بگیرند. من واقعاً از سر نیک خواهی می‌گویم؛ ساعت‌های بسیاری در حوزه‌های علمیه ما وقت گذاشته می‌شود و چقدر نیرو و استعدادهای مغزی و دماغی طلاب صرف این قضیه می‌شود در حالی که به این مهم کمتر توجه می‌شود که حتی اگر طرف ما مهمترین نویسنده یک حوزه معرفتی باشد به این معنا نیست که باید کتاب‌اش را تدریس کنیم بلکه ما باید کتاب درسی بنویسیم. 👇👇 @Taammolate_talabegi
🔆سرشت روشنفکری 🔸مرز میان روشنفکری، به عنوان نوعی فعالیت اجتماعی، با سایر فعالیت های اجتماعی مشابه آن، مانند فعالیت های عالمان و محققان و اساتید دانشگاه، یا سیاست مداران و فعالان سیاسی، یا فن سالاران ( = تکنوکرات ها)، کجا است و چه چیزی به روشنفکری شأن و تعین خاص و تمایز بخش میدهد؟ 🔹پاسخ گویی به این پرسش در گرو توجه به نکاتی است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ شأن و تعین خاص روشنفکری(۱) 🔹می توان گفت که همه افعال ارادی که آدمی، در سرتاسر عمر، انجام می دهد، به لحاظ غایت، در سه دسته جای می گیرند: الف) شغل،حرفه یعنی همه ی کارهایی که بی واسطه یا با واسطه برای کسب درآمد انجام می گیرند. انسان برای آنکه بتواند به زندگی ادامه دهد و نیز برای آن که اخلاقی زیستنش نیازمند استقلال او است و یکی از مهمترین وجوه استقلال، استقلال مادی و مالی، یعنی بی نیازی اش از دیگران، است چاره ای جز کسب در آمد ندارد و برای کسب درآمد از پرداختن به شغل،حرفه ناگزیر است و برای آن که بتواند متکفل شغل،حرفه ای شود، گریزی از تخصص یافتن در یک علم یا فن یا هنر ندارد و، بنابراین، باید در علم یا فن یا هنری آموزش ببیند. ب) علقه پردازی، یعنی همه کارهایی که برای برآوردن خواسته ها و یا نیازهای خود شخص انجام می گیرند و از این جهت، خودگزینانه (egoistic) اند. هر یک از ما چندین و چند نوع علقه دارد که به حکم این که شخصیت و منش هیچ دو فردی عین هم نیست، با انواع علایق هر کس دیگری کمابیش تفاوت هایی دارند. علقه پردازی ها نه فقط دیناری کسب درآمد نمی کنند، بل، بخش کمابیش بزرگی از درآمد هر کس را مصروف خود می کنند. ج) رایگان بخشی، یعنی همه کارهایی که برای برآوردن خواسته ها و یا نیازهای سایر موجودات، غیر از خود شخص فاعل، انجام می پذیرند و از این رو، دیگر گزینانه (altruistic)اند. کسی که، بی در نظر داشتن هیچ گونه سودی برای خود، به فقیری کمک مالی می کند یا به یاری مظلومی می رود یا به حیوان تشنه ای آب می دهد به رایگان بخشی دست یازیده است. اخلاقی زیستن و اخلاقی رفتار کردن، به معنای دقیق کلمه، یعنی به تفکیک از رفتارهایی که به حکم سایر منابع هنجارگذار انجام می گیرند (رفتارهای مطابق با قانون، مناسک و شعایر دینی، عرف و عادات و آداب و رسوم، و مصلحت اندیشی)، مصداق رایگان بخشی است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ شأن و تعین خاص روشنفکری(۲) 💠 اصلاح ساحت فرهنگی مصداق رایگان بخشی یک روشنفکر 🔹رایگان بخشی، یعنی زندگی و رفتار اخلاقی، چنان که اشاره شد، معطوف به برآوردن خواسته ها و یا نیازهای دیگران و از جمله همنوعان است. اما خود رایگان بخشی به هم نوعان عموما و هم میهنان خصوصا از دو راه تحقق می یابد: 🔻تغییر و اصلاح محیط بیرونی آنان، یعنی تغییر و اصلاح محیط اجتماعی یا طبیعی آنان 🔻دیگری تغییر و اصلاح ساحت درونی شان، یعنی تغییر و اصلاح باورها یا احساسات و عواطف یا خواسته هایشان. 🔸اگر شما برای روستاییانی فقیر جاده احداث کردید یا سامانه آبرسانی پدید آوردید و یا مردابی را خشکاندید و به زمین کشاورزی تبدیل کردید، تغییر و اصلاحی در محیط طبیعیشان حاصل آورده اید، و اگر تنظیمات و مقررات مثلا نهاد خانواده یا نهاد اقتصاد یا نهاد سیاست یا نهاد حقوق را دگرگون کردید و بهبود بخشیدید تا شهروندان جامعه تان درد و رنج و آزار و آسیب کمتر ببینند تغییر و اصلاحی در محیط اجتماعی پدید آورده اید. این هر دو نوع تغییر و اصلاح در محیط بیرونی انسان ها صورت گرفته اند و اگر شما در اقدام به این تغییر و اصلاح ها فقط قصد سود رسانی به آنان، و نه به خودتان داشته اید کارتان مصداق رایگان بخشی و اخلاقی زیستی است. 🔸اما اگر، فقط به نیت بهبود بخشی به وضع و حال و کار و بار مردم، به تغییر و اصلاح باورها یا احساسات و عواطف یا خواسته هاشان پرداختید، چرا که تشخیص داده اید که لااقل بخشی از بدی روز و روزگارشان به جهت باورهای غیر مطابق با واقع یا احساسات و عواطف نابجا یا خواسته های نامعقول آنان است، در این صورت، تغییر و اصلاحی در ساحت درونی انسان ها ایجاد کرده اید و باز، کارتان مصداق رایگان بخشی و اخلاقی زیستی است. ▪️حاصل آنکه رایگان بخشی یا از راه اصلاح محیط طبیعی یا از راه اصلاح محیط اجتماعی (که هر دو اصلاح محیط بیرونی اند) یا از راه اصلاح ساحت فرهنگی (که اصلاح ساحت درونی است) امکان پذیر می شود. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ شأن و تعین خاص روشنفکری(۳) 🔹روشنفکری نه شغل و حرفه است، نه علقه پردازی. روشنفکری نوعی از رایگان بخشی و اخلاقی زیستی است، آن نوعی که به اصلاح ساحت درونی، یعنی به اصلاح فرهنگ یکایک شهروندان جامعه، می پردازد. در هر جامعه هستند کسانی که، نه به حکم شغل و حرفه و نه از سر علقه پردازی، بلکه به انگیزه اخلاقی زیستی و رایگان بخشی به اصلاح محیط طبیعی یا محیط اجتماعی انسان ها می پردازند و هستند کسانی که به همان انگیزه اخلاقی زیستی به اصلاح ساحت درونی، و نه محیط های بیرونی، انسان ها دست می یازند. هر سه گروه اخلاقی اند اما فقط این گروه اخیر روشنفکرند. 🔸پیش فرض مهم روشنفکری این است که لااقل بخشی کمابیش بزرگ از درد و رنج و آزار و آسیبی که انسان ها متحمل می شوند ناشی از فرهنگ خود آنان، یعنی برخاسته از باورهای کاذب یا احساسات و عواطف نابجا یا خواسته های نامعقول خودشان است. 🔻روشنفکر، با این پیش فرض، در عین حال که رایگان بخشانی را که به اصلاح محیط بیرونی آدمیان، اعم از محیط طبیعی یا محیط اجتماعی آنان می پردازند، به هیچ روی تخطئه نمی کند، بر این باور است که حتی با اصلاح تمام عیار محیط بیرونی انسان ها نیز کار آدمیان به سامان نمی شود و بارشان به منزل نمی‌رسد چراکه بشر فقط سیلی خورده ی اوضاع و احوال بیرونی نیست، بلکه وضع و حال درونی اش نیز خاکستر نشین اش کرده است. برای رفع فلاکت و ادباری که گریبان گیر زندگی بشر شده است باید هم محیط بیرونی اش را اصلاح کرد و هم ساحت درونی اش را. روشنفکر، خود، اصلاح ساحت درونی را بر عهده می گیرد. 👇👇 @Taammolate_talabegi
✍ اصلاح اجتماع مهم تر است یا اهتمام به خویشتن فردی؟ 🔹اين پرسشي است كه قرنهاست ذهن متفكران را به خود مشغول كرده است. آيا براي يك زندگي سعادتمند، توجه به اصلاح فردي كفايت مي‌كند يا بايد وضعيت زندگي همگان را بهبود بخشيد؟ درد و رنج‌هاي شخصي اهميت و اولويت دارند يا مشكلات و مصايب جمعي و همگاني؟ سخن خود را با مثال شروع میکنم: 🔸فرض كنيد من كسي باشم كه به جهتي هميشه بايد در راه تهران به شيراز در مسافرت باشم بااين شرايط، اگر من انساني عقلاني باشم- و فقط عقلانيت براي اين جهت كفايت مي‌كند- بايد دو كار انجام دهم: 1️⃣نخست اينكه اگر ناچارم از اين جاده حركت كنم، بايد به اندازه خودم و تا آنجا كه در توان و وسع من هست، اين جاده پر فرازونشيب و گودال‌ها و دره‌هاي خطرناك و سنگلاخي را تعمير كنم و در اصلاح و مرمت آن كمك كنم و اجازه ندهم كه اين جاده با همين حالت عيب‌ناك باقي بماند. فعلا تنها براساس عقلانيت صرف سخن مي‌گويم و كاري به احكام و قواعد و معيارها و ميزان‌هاي اخلاقي ندارم. بنابراين از آنجا كه بايد عمري در اين جاده در رفت‌وآمد باشم، عقلانيت اقتضا مي‌كند كه اين جاده را تا جايي كه ميتوانم، اصلاح و تصحيح و تعمير و مرمت كنم و از هيچ كاري در اين جهت مضايقه نكنم. 2️⃣اما كار دوم : و آن اين است كه بايد دست‌كم براي اتومبيل خودم ضربه‌گيرهايي قوي فراهم كنم تا كمترين مقدار فشار كف ناهموار جاده به بدن من وارد شود. 🔹 از مثال فوق براي بيان مقصودخودم ميكوشم. يك انسان عقلاني و به طريق اولي يك انسان اخلاقي، بايد در ظرف زندگي اجتماعي خود دو كار كند. 1️⃣ نخست اينكه بايد بكوشد تا جايي كه در توان دارد، جامعه را اصلاح و تصحيح كند و ازاشكالهاي آن بكاهد. هركس متناسب با ميزان دارايي‌هاي دروني يعني دانايي‌ها و توانايي‌ها و با توجه به ويژگي‌هاي شخصيتي و منشي و آنچه ژنتيك به او انتقال داده و براساس حوادث زندگي و تعليم و تربيت و خلاصه با درنظر گرفتن همه امكان‌هايي كه درزندگي دارد بايد جامعه خودش را در تاجايي كه در توان دارد، اصلاح كند و نسبت به درد و رنج‌ها و فسادها و سوءنيت‌ها و سوءمديريت‌ها و جهل هایی كه در اين جامعه هست بدون حساسيت نباشد زيرا اگر اخلاقي هم نيست، لااقل عقلاني هست و مي‌داند كه به هر حال بايد در اين جامعه زندگي كند. بنابراين هر چه اين جامعه را بيشتر به صلاح نزديك كند، خودش هم بيشتر سود مي‌برد. اگر اخلاقي هم باشد كه مي‌خواهد براي همنوعان خودش و همه كساني كه در اين جامعه زندگي مي‌كنند و چاره‌اي نيز جز آن ندارند، يك وضع بهتري فراهم كند. بنابراين هرگز نمي‌شود نسبت به ظلم و ستم و بی عدالتی و بی‌نظمی و بي امنيتی و نابرابری و فقدان رفاه و آزادی و شفقت يك جامعه بی تفاوت بود و حساسيت نداشت، بنابراين من بايد هرکاری كه می‌توانم براي نظم، امنيت، رفاه، عدالت، برابری، برادری، آزادی و صلح اين جامعه انجام دهم، دريغ نكنم. 2️⃣اما کار دوم : اگر من تمام مساعی خود را صرف كنم و همه شهروندان ديگر جامعه هم همين كار را انجام دهند، باز هم هيچ تضميني نيست كه جامعه ما بي‌عيب و نقص باشد و بنابراين ما نياز به ضربه‌گير داريم. اين ضربه‌گير فراهم كردن كار دوم ما است. يعني بايد كاري كنيم كه فشار وارد ناشي از زيستن در جامعه ناسالم براي خودمان و شهروندان جامعه كمتر شود و آسيب‌هاي آن كمتر درد و رنجي براي خودمان و ساير همنوعان داشته باشد. به تعبيري كه در آيين هندو به كار مي‌رود، اگر جامعه منجلاب يا مرداب يا باتلاق هم هست، بتوانيم در اين منجلاب و باتلاق، لااقل نيلوفر باشيم. 🔹كار اول نيازمند آن است كه در فعاليت‌هاي خودمان به آنچه در نهادهاي خانواده، اقتصاد، تعليم و تربيت، علم و فن و هنر، سياست، قانونگذاري، اخلاق، دين و مذهب مي‌گذرد، توجه كنيم زيرا اين نهادها هستند كه عيب كلي جامعه را فراهم مي‌كنند. 🔹اما براي كار دوم يعني فراهم كردن ضربه‌گير بايد به يك سلسله‌چيزهايي روي آوريم كه شخص خودمان را با آن چيزها مجهز كنيم، بنابراين شأن اجتماعي من، كار اول من است و شأن انفرادی من، هم كار دوم است. 👇👇 @Taammolate_talabegi
چرا ناقدانی که به قصد نقد یک اثر آن را می خوانند، گاهی پیرو آن می شوند؟ ✍️مصطفی ملکیان 🔹نیچه، در چنین گفت زرتشت، جمله زیبایی دارد که به اعتقاد من بسیار دقیق و عالمانه است. او می گوید: «شکارچیان بزرگترین پیروان اند» 🔹شکارچی همچون پیروی که مطیع سر در پی او دارد و او را دنبال می کند. موارد عدیده ای را دیده ایم که مصداق چنین چیزی است. بسیاری کسان بودند که به عزم ضربه زدن و نقد متفکری، خواندن آثار وی را آغاز کردند، اما در نهایت چنان شد که خود، پیرو او شدند! آن ها قصد شکار وی را کرده بودند لیکن خود صید او شدند. آدمی اگر بتواند به صورت جدّی از نیروهای باوراننده استفاده کند، هر کس که قصد صید او را کند روزی پیروش خواهد شد. ➖کتاب تقدیر ما تدبیرما، ص 56 👇👇 @Taammolate_talabegi