💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫
💫
✅پرسش
💠چرا #پیامبر_اسلام(ص) مسئله #ولایت_و_خلافت_حضرت_علی(ع) را در بازگشت از « #حجة الوداع » و در آن شرایط سخت، در محل « #غدیر_خم » مطرح فرمودند؟
⭕️پاسخ اجمالی
🔷آنگاه که تهدید رومیان از ناحیه سرزمینهاى شام، مرزهاى شمالى کشور اسلامى را به خطر انداخت و قدرتِ زبانزد رومیان، همه را وحشتزده کرد، #رسول_خدا (ص) چنین مصحلت دانست که سپاهى گران از تمام بلاد اسلامى فراهم و به قصد سرحدّات شمالى روانه گرداند. چون زمان مقّرر فرا رسید، #پیامبر (ص) دستور حرکت دادند و بر خلاف گذشته نماینده خود؛ یعنی #علی (ع) را در مدینه معیّن نمودند.
#منافقان نیز از این فرصت در پى بهرهجویى آمدند. به همین جهت چنین #شایعه کردند که #رسول_خدا (ص) را حفظ جان داماد و پسر عمّ، عزیزتر از جهاد با رومیان بوده و شاید این به خواست خود #حضرت_على (ع) انجام شده است. این شایعه را على(ع) دریافت و سراسیمه خود را به پیامبر رسانید و مصرّانه از مقتداى خویش خواست تا اذن حضور در رکاب را صادر نماید. اما رسول خدا(ص) در ظاهر براى اطمینان خاطر على(ع)، و در واقع براى #تفهیم_مسئلهاى_مهم به #مسلمانان و #حاضران در اردوگاه، به #حضرت_على (ع) فرمود: «آیا راضى نیستى به اینکه براى من چون #هارون براى #موسى باشى با این فرق که بعد از من #پیامبرى نخواهد بود».
این بگذشت تا موسم #آخرین_حجِ آن خیرالبشر گردید. اراده آن حضرت که ملهم از خواست خداوندى بود بر این قرار گرفت که مردمان جملگى را از این سفر آگاه سازد تا هر کس از #مهاجر، #انصار، #قبایل_اطراف و #ساکنان_تمام_بلاد توان دارد، در #مراسم_حج، آن سرور را همراه باشند و دستور فرمود تا خبر به همگان ابلاغ شود. پیکهاى ویژه به تمام نقاط فرستاده شدند و مردم شهرها، واحهها و بادیهنشینان به #همراهى_پیامبر (ص) فراخوانده شدند.
#رسول_خدا (ص) پیشاپیش کاروان حجاج از شهر خارج شدند و کاروانیان به دنبال وى. هر کس قدرت یا توفیق همراهى نداشت، با اشک، کاروان را بدرقه میکرد. در میان راه مردمان، گروه گروه و دسته دسته به کاروان حجّ میپیوستند.
#پس_از_اعمال_حج، در راه بازگشت، ناگهان #حالِ_پیامبر_دگرگون_شد. حالتى که همواره #هنگام_نزول_وحى بر ایشان عارض میشد. #امین_وحى، #پیغام_قاطع_خداوندى_را_بر_رسولش_ابلاغ_نمود: «اى پیامبر! آنچه #از_طرف_پروردگارت بر تو #نازل شده است، کاملاً [به مردم] برسان! و اگر نکنى، #رسالت او را انجام ندادهاى! #خداوند تو را از [خطرات احتمالى] مردم، نگاه میدارد؛ و خداوند، جمعیّت کافران [لجوج] را هدایت نمیکند». پیامبر(ص) توقف نمود. محل توقف، آخرین نقطه مشترک مسیر کاروانیان بود و از آن پس، هر کدام، راه دیار خویش، در پیش میگرفتند.
#پیامبر(ص) میدانست #فرصت_طلبانى #در_میان_امت خزیدهاند که اگر مجال یابند، #سرنوشت_امت را آنگونه رقم خواهند زد که خود میخواهند و خواست خداوند و رسولش نزد آنان متاعى است که خریدار ندارد. پس باید کاروان خوش آهنگِ تازه به حرکت درآمده را #امیرى_بایسته باشد و از طرفى، #زمان_و_مکان نیز #مناسبترین براى این #هدف است.
آهنگ توقف کاروان توسط جارچیان نواخته شد. رفتهها بازگشتند؛ پراکندهها جمع شدند؛ پیادهها توشه بر زمین نهادند، سوارهها پیاده شدند و همه گوش به فرمان. همه میدانستند به یقین، #امر_مهمى پیش آمده که #پیامبر(ص)، #همگان را به ماندن و شنیدن آن دعوت کرده است.
#منبر در پایینترین نقطه دشت بنا شد تا همه بتوانند آفتاب روى رسول خدا(ص) را نظاره کنند. #رسول_خدا_بر_منبر_رفت و #خطبهاى_غرّا بیان داشت و در ضمن آن، #على (ع) را کنار خود #بالاى_منبر آورد و #دست_او_را_بلند_کرد و فرمود: «هرکس من #مولاى اویم، #بعد_از_من_این_على_مولاى_اوست». سپس براى ایشان #دعا فرمود و #امت را به #وفادارى_به_مولا دعوت کرد. خیمه مولا آن روز حال و هواى خاصى داشت. #رسول_خدا(ص) که بار سنگین #امانت_الهى را از دوش خود برداشته بود به وفادارى امت نسبت به #جانشین_خویش شادمان بود.
∆منبع: وبسایت اسلام کوئست. نت
@tabyinchannel
#کانال_تبیین