eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
224 دنبال‌کننده
154 عکس
32 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
من فکر می‌کنم اصلی ترین محور اندیشه شیعه ولایت و اتصال زنده به آن است نه صرفا پذیرش ولایت به مثابه امری در تاریخ ؛ زمینه سازی برای این استمرار زنده، بزرگترین کارکرد است https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: چند نکته درباره حجاب و آیه لا اکراه فی الدین ۱. به استناد آیه ، دلیل اینکه هیچ نوع اجباری در دین نیست این است که حقیقت از باطل نمایان و آشکار است یعنی آشکار است که اولا انسان محتاج دین و شریعت است و ثانیاً حقانیت کلیات دستورات دین نیز روشن است و با راهنمایی پیامبران روشن تر هم می شود پس نیازی به اجبار و اکراه برای قبول حقیقی که با تشخیص عقل و خواست فطری بشر همراه است نیست. نکته بعد اینکه اصلا امکان اکراه در پذیرش دین و هیچ امر قلبی دیگر وجود ندارد نه اینکه اکراه کار غلطی است و نکنید بلکه اصلا شدنی نیست. شما نهایتا می توانید در «رفتار» کسی جبر ایجاد کنید نمی توانید در قلب او هم اجبار و اکراه کنید(رجوع به المیزان) ۲. وقتی می گوییم عدم اکراه در اصل دین است نه در فروعات آن به معنای نفی اختیار انسان در عمل به دین نیست انسان می تواند با اختیار و حتی با آگاهی خود خلاف دستور عقل و فطرت و دین عمل کند و البته با اختیارش به جهنم برود! وجحدو بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علّوا ؛ اینکه انسان کاری را داشته باشد به این معنا نیست که عقلا یا شرعا، آن کار را هم دارد اختیار رد شدن از چراغ قرمز را داریم اما حق آن را نداریم. بنابراین اگر برای کسی حقیقتی واقعا آشکار شد چه اصل دین چه غیر آن، حق عدول از حق را ندارد و اگر با اختیارش خلاف حق حرکت کند سنت این عالم است که چوب می خورد و فماذا بعدالحق الا الضّلال. مگر اینکه جبران کند. حال کسی که اصل حقانیت دینی را پذیرفته است آیا می تواند ادعا کند حکمت و حقانیت تمام جزئیات دین باید برایم روشن شود تا عقلا و شرعا موظف به عمل به آن شوم؟ خیر چون اگر عقل انسان می توانست حکمت همه احکام را درک کند اصلا نیازی به دین نبود پس بخش مهمی از دین تعبّد است البته تعبّدی مبنا دار و آن مبنا همان حقانیت اصل دین و اطمینان به عادلانه و حکیمانه بودن احکام خدا است. پس و عمل به احکام دینی که اصلش با عقل و اختیار پذیرفته شد گزینشی و سلیقه‌ای و من درآوری نیست. ۳. عجیب است که مدعی شویم حکومت دینی حق هیچ نوع قانون گذاری مبتنی بر احکام دینی را ندارد!! اولا روشن است که دین پر است از احکام و دستورات و قواعد اجتماعی ثانیا بدیهی است که نوع پوشش یک بعد فردی دارد و یک بعد اجتماعی ثالثا به لحاظ قواعد فقهی و اصولی، حاکم دینی درباره هر منکر دینی که نوعی اخلال سیاسی یا اقتصادی یا فرهنگی ایجاد کند مجاز است که «تعذیر» بگذارد حتی اگر آن تعذیر کلا جدید باشد : التعذیر بما یراه الحاکم. گذشته از این، حتی اگر موضوعی صرفا دارای مصلحت اجتماعی واقعی باشد باز حاکم شرعا و قانونا حق دارد برای آن وضع مقررات نماید مثلا حمل سلاح که قاعدتاً منعی در زمان پیامبر ص نداشته امروزه دارای یک مفسده اجتماعی است لذا حاکم می تواند آن را شرعا و قانونا منع کند چنانچه امام خمینی ره چنین کرد ۴. گفته می‌شود در جامعه دینی افراد عملا فرصت و امکان «انتخاب» حجاب ندارد. اولا حریم خصوصی و عمومی کاملا جداست کسی می تواند به حجاب یا اصلا به هیچ دستوری از دین پایبند نباشد اما در حریم شخصی اش اما در حریم خصوصی، چیزی وجود دارد به اسم «حق جامعه» و این حق جامعه را ظاهراً آن زن توریست که با شال در جامعه ایرانی ظاهر می شود و مشکلی هم با آن ندارد بهتر از ما درک کرده است! حجاب در جامعه ای که اغلب قریب به اتفاق افراد آنه مسلمانان هستند و حجاب را جزو دین می دانند و عرف کلی جامعه هم بر آن تاکید دارد و قانون مدنی هم آن را الزام می کند یک الزام حقوقی است نه یک الزام اعتقادی. برای التزام اجتماعی فرد به حجاب اعتقاد فردی او به دین مطرح نیست بلکه التزام به قانون و احترام به عرف و ادب جمعی کافی است. در هیچ جای دنیا همه مردم همه قوانین آن جامعه را قبول ندارد اما همه باید خود را ملزم به آن بدانند و این نه خلاف دموکراسی است نه الزامی نامعقول. البته قاعدتاً در موضوعات مدنی باید حدودی از امکان و احتمال خطا را برای جامعه در نظر گرفت ۵. اگر خودمان را به آن راه نزنیم و قدری چشمانمان را باز کنیم به راحتی می فهمیم که موضوع حجاب و و در زمانه ما به ویژه برای کشور ما معنا و اثر تازه ای بیش از آنچه در جوامع گذشته داشته است پیدا کرده و صرفا یک موضوع دینی عادی نیست. موضوع برهنگی امروزه یک جهت مند و عامدانه است نه یک عادی و فرهنگی با تطورات معمول زمان. یک گام است برای اهداف بالاتر، دقیقا مانند پروژه ترویج و عادی سازی همجنس بازی. https://eitaa.com/taherrahimi
در جامعه ای که زیربنای عرفش است اما از سویی با چالش ، و درست تعالیم دینی در نظام آموزش و پرورش، آموزش عالی و رسانه ملی اش مواجه است و از سوی دیگر با بحران و مدیریت غریزه جنسی دست به گریبان است و از سوی سوم ، تحت بمباران فکری و امپراطوری رسانه ای رقیب است...؛ قانونی بودن را علت اصلی عقب نشینی عرف جامعه از مرزهای حجاب شرعی دانستن؛ یا ناشی از نادانی و سطحی نگری است یا غرض ورزی https://eitaa.com/taherrahimi
با سلام و احترام اخیراً چند مطلب از حقیر در خبرگزاری فارس درباره حجاب منتشر شده است ؛ لینک صفحات را می گذارم هم جهت مطالعه و هم مشارکت در بحث ها ذیل مطالب اگر مایل بودید. ۱. حجاب و آیه لا اکراه فی الدین: https://www.farsnews.ir/news/14020331000486 ۲.حجاب فراتر از یک پوشش: https://www.farsnews.ir/news/14020331000384 ۳. حرم، حریم ، حرمت: https://www.farsnews.ir/news/14020329000379 ۴. منطق حجاب و بلوغ جنسیت: https://www.farsnews.ir/news/14020330000505 https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند پوشش؛ تعادل و نشاط جنسی یک سوال ساده: حقیقتا اگر آزادی روابط و پوشش در کشورهای غربی باعث کمرنگ شدن جلب توجه های جنسی می‌شود پس چرا هنوز محور اصلی تبلیغات تجاری و خیلی از فیلم های سینمایی، استفاده از جذابیت های جنسی است؟ مگر اصلی ترین هدف در «تبلیغات»، جلب توجه نیست؟ یک مراجعه ساده به آمار بسیار بالای انواع تجاوزهای جنسی [آن هم در کشورهایی که تجاوز را به معنای رابطه ای می دانند که یک طرف رضایت ندارد! نه هر رابطه نامشروعی] به سادگی نشان می‌دهد که هرگز این طوری نیست که آزادی در پوشش باعث کمرنگ شدن نگاه‌های جنسی و کشش غریزی شود البته ممکن است شکلی‌ از برهنگی، عادی بشود اما غریزه خاموش نمی‌شود بلکه شکل های جدید و متنوعی را طلب می‌کند مثل رابطه با محارم، همجنس گرایی، و حتی ازدواج با حیوانات یا حتی اشیاء! اگر این امور نشان دهنده خروج جامعه از تعادل جنسی نیست پس نشانه چیست؟! اما همه ماجرا نیست؛ رهایی در پوشش و روابط علاوه بر این که جامعه را از حالت تعادل به سمت این قبیل افراط ها سوق میدهد باعث نوعی تفریط یا سردی جنسی هم می‌شود که به نظر می‌رسد از اولی مخرب تر است: اولا وقتی دسترسی جنسی افراد جامعه به یکدیگر به وفور و با کمترین هزینه و مسئولیت ممکن باشد مفاهیمی مثل جنسیت، زنانگی و رابطه جنسی ارزش و عمق خودش از دست می‌دهد و رابطه جنسی دیگر نماد و ثمره یک پیوند روحی، عاشقانه و هویت بخش نخواهد بود و تبدیل می‌شود به یک رابطه صرفا جسمی؛ سطحی، ابزاری و خالی از روح و معنا ؛ یعنی لذت جنسی و معنای آن تا حد لذت خوردن یک ساندویچ پایین می‌آید که از سر هر کوچه‌ ای می‌شود تهیه اش کرد! به عبارت دیگر کارکرد رابطه جنسی دیگر قوام بخشی به «انس و الفت» حقیقی نیست بلکه صرفا کسب لذت و اطفای نیاز جسم است. ثانیا آزادی در امر جنسی و به تعبیر بهتر رهایی جنسی باعث می‌شود قوای روحی و تمایلات سالم جنسی انسان به جای این که مثل آب پشت یک سد در کانال مشخصی هدایت و متمرکز شود و باعث تحرک و نشاط انسان‌ها گردد از چندین راه مختلف هرز برود یا مانند سیل، ایجاد آسیب و تخریب کند. ثمره این دو اتفاق یعنی افراط جنسی و سردی جنسی، چیزی جز پژمردگی، بی تفاوتی و خلأ معنا در امور جنسی نیست. کاری که حجاب، کنترل نگاه و محدودیت روابط می‌کند این است که به طور توأمان جلوی این افراط و تفریط را می‌گیرد یعنی از یک طرف با جلوگیری از تحریک جنسی جامعه مانع از جنسی شدن همه چیز و گسترش انواع انحرافات جنسی می‌شود و از طرف دیگر انگیزه ها و قوای جنسی انسان را در کانال خانواده و در خدمت ایجاد «انس و مهر » قرار داده و متمرکز می‌کند و این یعنی: هویت بخشی به مفاهیمی چون حرمت زن، خانواده، رابطه جنسی، و نیز محافظت از نشاط جنسی. https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: بود و نِمود بعضی چیزها در این دنیا نِمودهای خوبی دارند اما بود نه، لذت دارند اما خاصیت نه ، پُر می کنند اما سیر نه، داغ میکنند اما پخته نه فُرم دارند اما محتوا نه، خیال را ارضاء می کنند اما عقل را نه ، تکاثر دارند اما کوثر نیستند چیزی که ذاتا فقیر و خالی است جز با چیزی که از درون غنی است پر نمی شود؛ انجام عملی که خاصیت ندارد نیاز حقیقی انسان را مرتفع نمی کند دقیقا مانند غذای بی کیفیتی که معده را پر می کند اما نیاز واقعی بدن به مواد غذایی را برآورده نمی کند. این که خداوند در قرآن تاکید می کند که شما ذاتا فقیرید و صرفا خداست که غنی است. انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید این که تاکید می کند که افعالی که جهنمیان اکتساب کرده اند خاصیتی برایشان ندارد و آنها را پر و بی نیاز نمی کند. لا یغنی عنهم ما کسبوا شیئا اینکه تکرار می کند که امور مادی خالی از خدا هرگز و از هیچ جهتی خلاء نیاز انسان به مبدا غنا را پر نمی کنند. لن تغنی عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله شیئا اینها در واقع بیان قواعد عالم هستی و منطق حاکم بر آن است که خدا از آنها به ما خبر می دهد بخش مهمی از جهنم در واقع تجلّی باطن همین اعمال دنیایی ماست وقتی قرآن تاکید می کند که جهنمیان از چیزی می خورند که نه فربه می کند و نه سیر، لایسمن و لایغنی من جوع؛ درواقع می گوید خاصیت همه افعال جهنمی اینگونه است فعل حرام دقیقا همان کاری است که در باطن خود خالی از فایده و برکت و ماندگاری است به همین دلیل نیازی را برطرف نمی کند بلکه مانند خوردن آب شور خودش نیازی کاذب در انسان می آفریند چرا؟ چون نسبت و رابطه وجودی و حقیقی با تنها مصداق غنی در این عالم ندارد. هر فعلی هر مالی هر انگیزه ای هر فکری و حتی هر حسی در این عالم به همان اندازه اثر و ارزش و وزن و ماندگاری دارد که با مبداء غنا و بقا مرتبط است و رنگی از او (صبغه الله) دارد اگر نه ذاتا خالی است لذا وزن ندارد سود نمی بخشد سیر نمی کند ارضاء نمی کند آرام نمی کند نمی ماند این است که: خودارضایی، لذت دارد اما نیاز طبیعی انسان به اقناع جنسی را به شکلی حقیقی، سالم و آرامش بخش مرتفع نمی کند بلکه خود نیاز کاذبی می آفریند؛ موسیقی حرام موقتا حواس انسان را از تلاطم های درونی پرت می کند اما خود آن تلاطم را فرو نمی کاهد و درمان نمی کند بلکه خود تشویش تازه ای خلق می کند؛ مال حرامی که برکت ندارد عملا برای رفع احتیاجات واقعی انسان مصرف نمی شود بلکه خود گره های تازه ای ایجاد می کند خدایا ما را غنی کن ... پر کن فقط از خودت https://eitaa.com/taherrahimi
🔴 فرضا غدیر نبود فرض کنید اصلا نبوده که پیامبر جلوی هزاران نفر امیرالمؤمنین رو به جانشینی منصوب کنه یکی از احادیثی که در فضیلت امیرالمؤمنین هست و شیعه وسنی اونو نقل کردن، حدیث منزلت است. معاویه‌ای که دستور به لعن امیرالمؤمنین داده بود، این حدیث رو نقل کرده، نمیتونست انکار کنه. چون اکثر مردم بارها از زبان پیامبر در جاهای مختلف شنیده بودن. متن حدیث اینه (یاعلی) أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی. (ای علی) تو نسبت به من به‌منزله هارون نسبت به موسى هستی جز این‌که بعد از من پیامبری نخواهد بود چندتا آیه‌ای که درباره حضرت موسی(ع) و هارون(ع) درقرآن هست رو بیاریم، و به‌جای هارون، نام امیرالمؤمنین رو جایگزین کنیم، ببینیم معنی چطور میشه 1⃣ (موسی از خدا خواست) از اهل بیت من وزیر ومعاونی برایم قرار بده، هارون برادرم را، پشتم را به او گرم کن و اورا شریک امر من کن(طه، 29) تو همین آیه به‌جای موسی وهارون، پیامبر(ص) وعلی(ع) رو قرار بدیم: پیامبر از خدا خداست، از اهل بیت من وزیر و معاونی برایم قرار بده، علی برادرم را، پشتم را به اون گرم کن و اوراشریک امر من کن 2⃣ ای موسی به زودى بازویت را به [وسیله‏] برادرت هارون نیرومند خواهیم کرد(قصص35) ای محمد بزودی بازویت را به(وسیله) برادرت علی نیرومند خواهیم کرد 3⃣ و از لطف و مرحمتی که داشتیم برادرش هارون را نیز به او(موسی) عطا کردیم (مریم53) و از لطف و مرحمتی که داشتیم برادرش علی را نیز به او(محمد) عطا کردیم رو دقت کنید 4⃣ و موسی به برادرش هارون گفت: تو اکنون جانشین من در قوم من باش(اعراف142) و محمد(ص) به برادرش علی گفت: تو اکنون جانشین من در قوم باش خیلی جالبه، وقتی حضرت موسی به ملاقات خدا در کوه طور رفت و هارون رو جانشین قرار داد، مردم از هارون فاصله گرفتن و جانشینیش رو نادیده گرفتن و رفتن سراغ سامری و بعد از کلی معجزه، گوساله‌پرست شدن. وقتی موسی برگشت، از هارون پرسید چرا جلوشونو نگرفتی؟ هارون گفت من تلاشمو کردم ولی اینا نزدیک بود منو بکشن(اعراف150) و ترسیدم که تفرقه بین امت بنی اسراییل بوجود بیاد(طه 94) چقدر این اتفاق آشناس، وقتی پیامبر به ملاقات خدا میرفت، قبلش علی(ع) رو بعنوان جانشین معرفی کرد، مردم از علی فاصله گرفتن و به سمت شخص دیگری رفتن و علی(ع) برای اینکه تفرقه در امت بوجود نیاد و اسلام از بین نره صبر کرد درقرآن 20آیه‌ درباره هارون داریم که اکثرا جانشینی موسی مدنظره هارونِ موسی کجا، علیِ محمد کجا http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند چرا نام علی ع در قرآن نیست؟ خیلی اوقات این سوال مطرح می‌شود که چرا در قرآن که بعضا از امور جزیی صحبت شده به صراحت نامی از ائمه مثلا علی ع برده نشده است. در پاسخ به این سوال، معمولا گفته می‌شود وقتی حدیثی به قطعیت و صراحت غدیر ، ثقلین، منزلت یا... در فرمایشات پیامبر هست طوری که اصل این روایت‌ها را هم شیعه و هم اهل سنت، متواتر و قطعی می دانند ؛ آمدن یا نیامدن اسم ائمه در قرآن چیزی را عوض نمی‌کند چون: اولاً طبق قرآن همه مومنین موظّف به اطاعت مطلق و همه جانبه از حکم پیامبرند [ ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نَهاکم عنه فنتهوا] ثانیا سخن پیامبر اکرم به استناد خود قرآن مبتنی بر وحی است: [ما ینطق عن الهوی ان هو الّا وحی یوحی او از روی هوس سخنی نمی گوید؛ بلکه هرچه هست وحی الهی است] بعضی ها هم معتقدند اگر اسم امامان به صراحت در قرآن می‌آمد قرآن توسط دشمنان اهل بیت دچار تحریف می‌شد و اگه حتی یک آیه از قرآن تحریف می‌شد دیگه کلش قابل استناد نبود. البته این حرفها غلط نیست اما من فکر می کنم این مسئله دلیل لطیف دیگری هم دارد: یکی از اسامی قرآن، فرقان است به معنی وسیله جدایی حق از باطل؛ خیلی ها ادعای ایمان کردند اما قرآن یک ملاک خیلی ظریف برای جدا کردن اهل ایمان واقعی از منافقان مطرح کرده که خیلی مهم است [ و اذا قیل لهم تعالوا الی ما اَنزل الله و الی الرسول رایت المنافقین یصدّون "عنک" صدودا. نسا آیه۶۱] ترجمه ساده این آیه یعنی ای پیامبر وقتی مطلبی از دین در قرآن می آید و در کنارش مطلبی را بدون این که در قرآن اشاره کنیم صرفا از زبان تو به مردم می رسانیم منافقین [ چون جرأت مقابله مستقیم با متن قرآن را ندارند] را می‌بینی که در مقابل بخشی از دین که صرفا از زبان تو بیان شده می ایستند؛ خیلی هم محکم می ایستند. چند نکته مهم این آیه: - مومن واقعی کسی است که ولایت رسول اکرم ص را قلبا و عملا قبول داشته باشد. - یکی از راههای شناخت منافق، جایی است که پیامبر حکمی بگوید که در قرآن نیست و او زیر بار آن حکم نرود. - خدا خودش زمینه و بهانه مخالفت منافق را فراهم می کنه. - پذیرش ولایت شخص [پیامبر یا ائمه] از پذیرش حکم خدا سخت تر است. - یادآوری می‌کنم که قرآن، فرقان است. نتیجه گیری با خود شما. تبصره ۱ : البته ما حساب برادران عزیز اهل سنت امروز را که تابع علمای خود هستند با کسانی که آگاهانه بعد از رحلت پیامبر سخن ایشان را زیرپا گذاشتند جدا می‌کنیم. تبصره ۲ : به جز آیاتی مثل مباهله، تطهیر، اکمال دین، ولایت [۵۵ مائده] و... که حقانیت اهل بیت ع را ثابت می‌کند برخی از محقّقین با شواهد محکمی معتقدند اتفاقاً نام علی ع به شکل ظریفی در همین قرآن آمده است که از محل بحث ما خارج است [آیه ۵۰ سوره مریم: لسان صدق علیا] https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: مدیریت تمایل و بلوغ جنسیت انسان موجودی چند بعدی است و به لحاظ هویتی دارای لایه های مختلف فکری؛ روانی و معنوی است. دین اگر برنامه جامع تربیت و رشد انسان است که هست قطعا به این لایه های چندگانه نظر دارد. از این منظر اهمیت تربیت عواطف، تمایلات و احساسات بشر (تربیت گرایشات) از تربیت عقلی و فکری او ( تربیت بینشی) کمتر نیست. به عبارت دیگر دین به دنبال این نیست که انسانها فقط چیزهایی را بفهمند و بدانند بلکه می خواهد انسان ها برخی چیزها را عمیقاً بخواهند. در این میان «عمل» نیز با ایجاد اتصال میان فکر و قلب؛ هم گرایشات و بینش ها را به منصه ظهور خارجی می رساند و هم آن دو را در وجود انسان تثبیت و تعمیق می کند. ارزش دانسته ها و بینش ها در هماهنگی با واقعیت و حقیقت است و ارزش تمایلات و خواسته در هماهنگی با فطرت و غایات واقعی زندگی بشر. در واقع دین می خواهد در یک «فرایند تربیتی» تمامی ساحات وجود انسان را با «حقیقت» و «فطرت» همراه کند و موانعی که موجب «غفلت» ؛ «جهل» یا «ضعف» او در این مسیر است را با انتخاب خود او مرتفع کند. مدیریت و تربیت «بینش ها» ؛ «گرایش ها» و «رفتارها» کاملا در هم تنیده و به هم پیوسته است و همان طور که تغییر اندیشه ها به تغییر رفتار و تمایل منتهی می شود تغییر تمایل و گرایش هم می تواند به تغییر اندیشه ها و بینش ها ختم شود چه بسیارند اندیشه های معوجی که برای توجیه یک تمایل نابجا تولید شده اند و کان عاقبه الذین اساء سوءا ان کذّبوا بایات الله به طور کلی هر اندیشه یا گرایش یا رفتاری که در انسان متولد و تثبیت می شود زمینه شکل گیری طیفی از اندیشه ها و رفتار ها و تمایلات همسنخ خود را نیز ایجاد می کند اِن لَم تکن حلیما فتحلّم. عدم توجه به پیوستگی عمیق این سه ساحت، بسیاری از کارهای فرهنگی ما را تک بعدی و کم ثمر می کند. ما در عصر دستکاری تمایلات و بازتولید ذائقه ها زندگی می کنیم ما در جنگ تولّی و تبرّی به سر می بریم ، دوران ما دوران استعمار احساس و تمایل است، زمانه فتح قلب هاست. عصر تئوریزه کرده «رهایی» است. گویی تنها قاعده زندگی بشر پست مدرن این است که قاعده ای وجود ندارد همه چیز سیال؛ برساخت بشر و سلیقه ای است همه چیز همه چیز! هم اندیشه ها هم تمایلات هم رفتارها. واقعیت مهلک نیز همینجاست که این رهایی افراطی (لیبرالیسم) در حوزه اندیشه، تمایل و رفتار به جایی رسیده که انسان امروز هویت جنسیتی و حتی جنسی خود را هم در گردباد یک سیالیت موهوم و احمقانه گم کرده و می پندارد می تواند به راحتی سلیقه های موقت فانتزی و آرزوهای مجازی خود را بر قواعد طبیعت؛ غریزه و فطرت که او آنها را موهوم می پندارد غلبه دهد و شاد و رها در عالم ماده بچرد! . این فاجعه هویتی و جنسیتی و جنسی شاید بیش از آنکه محصول نسبیت در اندیشه باشد محصول رهایی و هرزگی احساس و تمایل است. اسلام در تنظیم و مدیریت تمایلات و احساسات طبیعی؛ غریزی و فطری انسان یک منطق روشن و متناسب با آن یک نظام رفتاری منسجم دارد. کارکرد بسیاری از احکام دین را دقیقا می توان از همین منظر یعنی مدیریت تمایل در انسان تحلیل کرد.برای تنظیم تمایل باید مرز گذاشت و حجاب به معنای عام آن همان مرزبندی است. شاید بتوان مدعی شد دال مرکزی حجاب به مثابه یک منطق کلی، نه صرفا یک پوشش(جلباب یا...) «مدیریت تمایل و احساس در زن و مرد نسبت به هم و حتی به لحاظ فردی است». روشن است که در یک مدیریت صحیح، هیچ تمایل طبیعی یا غریزی یا فطری نباید نادیده گرفته شده یا حتی ناقص به جوابش برسد اما هنر این است که تمایلات و گرایشات به گونه ای تنظیم شوند که نتیجه اش حداکثر «رشد» شخصیتی؛ جنسیتی و معنوی بشر باشد چه در زیست جمعی؛ چه خانوادگی و چه فردی. از این منظر حجاب، یک کلان پروژه است یک «رویکرد» است؛ اتخاذ یک «وضعیت» است نه صرفا یک فعل یا یک پوشش خاص. موضوع پوشش و پوشیدگی مردان و زنان تنها یکی از قطعات پازل بزرگ «منطق حجاب» به مثابه یک رویکرد و وضعیت است. یعنی دین هم آنجا که مرزهای پوشیدگی را برای زن و مرد تعیین می کند از حجاب می گوید و هم آنجا که به زن توصیه به خودآرایی، خودنمایی و عرضه جنسی در محیط زناشویی خانواده می کند؛ هم آنجا که نسبت به نازک گویی و پرهیز از تبرّج در رفتار و پنهان کردن صدای خلخال می گوید از حجاب سخن می گوید هم آنجا که به مرد و زن دستور غضّ بصر می دهد؛ هم آنجا که به دختران توصیه می کند خالی از زیور نمانند از حجاب می گوید هم آنجا که از لزوم جدا کردن بستر فرزندان و نیز دور بودن ایشان از بستر جنسی والدین می گوید؛ هم وقتی سخن از محبت ویژه مردان به زنان و دختران و مراقبت عاطفی از ایشان می گوید یا غیرت مرد را می ستاید از منطق حجاب سخن گفته است هم آنجا که به حجاب زن در نماز دستور می دهد همه این ها «مدیریت تمایل و احساس است» که سعی شده در یک نظام رفتاری ارائه شود. 👇ادامه
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
حجاب با تعریف ما علاوه بر مثال هایی که گذشت و بیشتر به حوزه رفتار مربوط بود یک وجه درونی و قلبی هم پیدا می کند در اینجاست که به مفاهیمی مانند «حیا» و «عفّت» که آنها هم باز به نوعی مدیریت کشش و کنش نفسانی بر می گردند نزدیک می شود به نظر می رسد در روایات؛ «عفت» عموما ابزار مدیریت ورودی های قلب و نفس است و «حیا» ابزار مدیریت خروجی های قلب و نفس. وقتی مراقبت می کنیم که زشتی ها یا نباید ها وارد حیطه نفس نشوند عفّت به خرج داده ایم و وقتی از بروز یک کشش و تمایل نادرست در رفتار یا پوشش و امثال آن مراقبت می کنیم حیا به خرج داده ایم این دوصفت اخلاقی منحصر در عفت و حیای جنسی نیست و در کلیّتش بین زن و مرد مشترک است اگرچه در مصادیق جنسی حیاورزی و عفت مندی ممکن است تفاوت هایی بین زن مرد وجود داشته باشند اساسا در منطق حجاب به مثابه یک وضعیت کلی؛ زن و مرد وظایف کلی مشترک اما متفاوتی دارند و این تفاوت به تمایزات جنسیتی و جنسی آنها باز می گردد. مثلا در موضوع پوشش، نقش و مسئولیت زن پررنگ تر است چون به لحاظ جنسیتی نشو و نمای زن در زینت و محبت است (یُنشّاء فی الحلیه) و به همین دلیل در مدیریت تمایل؛ غریزه و احساس معمولا از این ناحیه ضربه پذیرتر است لذا پوشش، برای او فراگیر تر و زودتر مطرح می شود تا مدیریت تمایل و احساس در او بهتر و کامل تر شکل بگیرد و تمایلات ارزشمند زنانه و جنسیتی او در مسیری سالم به بلوغ برسد و هرز نشود همچنین ابزار حیای جنسی نیز در او قوی تر است تا به این مهم کمک کند. خلاصه آنکه؛ منطق کلان حجاب به مثابه یک «رویکرد» یا یک «وضعیت» مطلوب، فراتر از پوشش است و مجموعه ای از دستورات رفتاری و نیز قلبی را در بر می گیرد تا در نهایت یک نظم ویژه را در تمایلات و احساسات زن و مرد در زیست فردی؛ خانوادگی و اجتماعی رقم بزند محصول این تمایلات سامان یافته، بلوغ روانی و جنسیتی؛ طهارت نفس و هماهنگی طبیعت و غریزه با فطرت در این زیست های سه گانه خواهد بود. . . . . . . https://eitaa.com/taherrahimi