eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
223 دنبال‌کننده
153 عکس
32 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: زمین خودی روز است و دلم نمی آید از استاد که عمیقاً وام دار اویم یادی نکنم و چیزی ننویسم به نظرم یکی از ویژگی های بسیار مهم استاد مطهری که می تواند برای فعالان امروز فضای فکری جریان حق و آنها که در مسیر روشنگری افکار عمومی قدم می زنند قابل توجه باشد این است که استاد مطهری دو ویژگی ممتاز و مکمل داشت که از او حقیقتا یک اجتماعی ساخته بود اول اینکه خود را نسبت به جریانات فکری رایج و شبهات افکار عامه مسئول و دغدغه مند می دید و به شدت نسبت به آنها احساس تکلیف می کرد تولید علم را هدفمند و ناظر به نیازهای واقعی و در صحنه دنبال می کرد تا جایی که حتی کتاب داستان راستان را زمانی نوشت که شرح او بر اصول فلسفه علامه، ایشان را به عنوان یک قدر به جامعه علمی معرفی کرده بود و این ناشی از تکلیف مداری، اخلاص و رصد نیازها به شکل توأمان بود اما ویژگی مهم دیگر او این بود که این توان را داشت که سوالات جامعه را در زمین بازی اندیشه خودی پاسخ دهد نه زمین فکری رقیب. مطهری مسئله و اشکال را از متن جامعه می گرفت اما اینکه ریشه و منشاءطرح چنین سوالی کجاست و اینکه آیا اصلا خود این سوال درست است یا بر پیش فرض باطلی استوار شده را بر اساس زمین فکری اندیشه خودی تحلیل می کرد و پاسخ می داد. وقتی زمین طرح یک سوال یا یک مطالبه غلط باشد هر پاسخی که به آن بدهی در زمین رقیب بازی کرده ای و با کنشی منفعلانه بر موجی که او ساخته حرکت می کنی و مطهری این هوشمندی را داشت که چنین نکند او می توانست اشکالات ها را در دستگاه تحلیلی اندیشه خودی بریزد ، اجزای مسئله را در همین پازل جایابی کند و نهایتا پاسخی فعال و راهکاری بومی بیابد مثلا در بحث دلیل گرایش بشر به فرضیات متعددی در غرب مطرح شده، عده ای ریشه دین را ترس، عده ای جهل، عده ای ضعف و ... دانسته اند و برایش فلسفه ها بافته اند مطهری بعد از اینکه نشان می دهد شواهد این فرضیات تا چه اندازه سست و موهوم است تاکید میکند که همه این نظرات، یک پیش فرض دارد و آن اینکه دین و تعالیم آن موهوم و ساختگی است و مطلقا ریشه ای در حقیقت ندارد لذا امری نامعقول و روانی است حال ببینیم ریشه روانی آن کجاست؟! در حالی که فلسفه ارسال دین هدایت‌گری حقیقتی خارجی به اسم و ریشه گرایش به آن هم دو واقعیت اصیل و است لذا این دین نیست که باید برایش دنبال توجیه روانی باشیم بلکه بی دینی است که دلیل می خواهد پس کتاب «علل گرایش به مادیگری» را می نویسد نه علل گرایش به دین. و این یعنی بازی در زمین خودی نمونه دیگر این شیوه را در مواجهه مطهری با میتوان دید. استاد ابتدا نشان می دهد که اختلاف و عدم تشابه زن و مرد در نظام حقوقی اسلام به دلیل تفاوت های طبیعی در خلقت آنهاست لذا شعار برابری جنسیتی «به معنای تشابه» نامعقول، غیرطبیعی و ظالمانه است و به جای جنسیتی باید به دنبال جنسیتی بود اما مهم تر اینکه مطهری معتقد است زمین بازی برابری زن و مرد در غرب، بدون توجه به مهمترین عرصه بروز زن و مرد یعنی عرصه خانواده صورت بندی شده است گویی زن و مرد اساسا قرار نیست مکمل هم دیده شوند فقط به عنوان دو فرد مستقل و جدا یا نهایتا دو شهروند اجتماعی مطرح اند پس باید در همه چیز مشابه باشند یا مشابه قرارداد شوند! مطهری توجه می دهد که غرب زمین بازی اش در این موضوع دو مولفه ای است(فرد /جامعه) در حالی که مهمترین عرصه تعامل مکمل و زن و مرد در نظام هستی در قالب نهاد طبیعی و غیرقراردادی «» شکل می‌گیرد. تقلیل روابط خانوادگی به روابط اجتماعی مهم ترین خلأ نظام اندیشه غرب در تنظیم نظام حقوقی است و ریشه اصلی بحران خانواده در معاصر همین است اینجاست که مسئله، ابعاد تازه ای پیدا می کند و این یعنی نظام فکری خودی. در مسیر اسلامی راهی جز راه مطهری سراغ ندارم روحش شاد https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
حجاب با تعریف ما علاوه بر مثال هایی که گذشت و بیشتر به حوزه رفتار مربوط بود یک وجه درونی و قلبی هم پیدا می کند در اینجاست که به مفاهیمی مانند «حیا» و «عفّت» که آنها هم باز به نوعی مدیریت کشش و کنش نفسانی بر می گردند نزدیک می شود به نظر می رسد در روایات؛ «عفت» عموما ابزار مدیریت ورودی های قلب و نفس است و «حیا» ابزار مدیریت خروجی های قلب و نفس. وقتی مراقبت می کنیم که زشتی ها یا نباید ها وارد حیطه نفس نشوند عفّت به خرج داده ایم و وقتی از بروز یک کشش و تمایل نادرست در رفتار یا پوشش و امثال آن مراقبت می کنیم حیا به خرج داده ایم این دوصفت اخلاقی منحصر در عفت و حیای جنسی نیست و در کلیّتش بین زن و مرد مشترک است اگرچه در مصادیق جنسی حیاورزی و عفت مندی ممکن است تفاوت هایی بین زن مرد وجود داشته باشند اساسا در منطق حجاب به مثابه یک وضعیت کلی؛ زن و مرد وظایف کلی مشترک اما متفاوتی دارند و این تفاوت به تمایزات جنسیتی و جنسی آنها باز می گردد. مثلا در موضوع پوشش، نقش و مسئولیت زن پررنگ تر است چون به لحاظ جنسیتی نشو و نمای زن در زینت و محبت است (یُنشّاء فی الحلیه) و به همین دلیل در مدیریت تمایل؛ غریزه و احساس معمولا از این ناحیه ضربه پذیرتر است لذا پوشش، برای او فراگیر تر و زودتر مطرح می شود تا مدیریت تمایل و احساس در او بهتر و کامل تر شکل بگیرد و تمایلات ارزشمند زنانه و جنسیتی او در مسیری سالم به بلوغ برسد و هرز نشود همچنین ابزار حیای جنسی نیز در او قوی تر است تا به این مهم کمک کند. خلاصه آنکه؛ منطق کلان حجاب به مثابه یک «رویکرد» یا یک «وضعیت» مطلوب، فراتر از پوشش است و مجموعه ای از دستورات رفتاری و نیز قلبی را در بر می گیرد تا در نهایت یک نظم ویژه را در تمایلات و احساسات زن و مرد در زیست فردی؛ خانوادگی و اجتماعی رقم بزند محصول این تمایلات سامان یافته، بلوغ روانی و جنسیتی؛ طهارت نفس و هماهنگی طبیعت و غریزه با فطرت در این زیست های سه گانه خواهد بود. . . . . . . https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند گوهر حیات مهم ترین تمایز یک انسان دین دار با غیر دین دار در چیست؟ به عبارت دیگر دین دارها به کجا رسیده اند که غیر دین دارها نرسیده اند؟ این ها نمونه ای از سوالات نسل جوان امروز ما است همه ما اجمالا درکی از سطوح مختلف حیات داریم. مثلا وقتی می گوییم زندگی کردن با نفس کشیدن فرق می کند یا وقتی از عشق به عنوان عاملی حیات بخش یاد می کنیم به همین مفهوم اشاره می کنیم گیاه دارای شکلی از حیات بر پایه طبیعت است که جمادات از آن بی بهره اند و حیوان علاوه بر حیات طبیعی از مرتبه بالاتری از حیات بر پایه غریزه برخوردار است که گیاهان از آن بی نصیبی اند. حیات حقیقی انسان نیز بر پایه وجه تمایز اصلی او با حیوان، یعنی فطرت و عقل معنا پیدا می کند اما ویژگی مهم عقل و فطرت این است که بخش اعظم آنها، به صورت بالقوه در انسان خلق شده و باید به فعلیت برسند؛ برخلاف طبیعت و غریزه که به شکل کاملا بالفعل آفریده شده اند اینجاست که انسان محتاج تربیت و هدایت وحی و دین می شود. زندگی بر مدار غریزه نیازی به پیامبر ندارد البته برای چشیدن مزه این مرتبه از حیات و مشاهده آثار عینی آن باید از سطح دین ورزی ظاهری به مرتبه ایمان قلبی حرکت کرد در واقع دین داری مومنانه زمینه اتصال وجودی انسان را به مبدا حقیقی حیات (الحی) فراهم می کند «استجیبولله ولرّسول اذا دَعاکم لما یُحییکم. انفال۲۴/ آنگاه که خدا و رسول شما را به امری بخوانند اجابت کنید تا شما را زنده کنند» اینگونه است که شهدا که حیات نباتی ندارند مصداق اتمّ اَحیا و آنها که در سطح غریزه زندگی می کنند در جایگاه چهارپایان قرار میگیرند حیات مومنانه نشانه ها و آثار متعددی دارد از جمله این که: مومن، آرام است و مطمئن؛ نه از جنس آرامش برّه ها یا آرامش یک نهیلیست موقع خودکشی یا آنچه در خلسه یک مخدّر یا مُسکِر احساس می شود و نه از سر بیخیالی و بی مسئولیتی بلکه از جنس اطمینانِ قلبیِ مجاهدِ پرتلاشی که به حقانیت راه و هدفش و دقت نقشه اش و ثمربخش بودن تلاشش و موفقیت نهایی اش یقین دارد.«انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین» مومن شاد است نه صرفا از جنس شادی هایی که با یک قلقلک یا جوک یا موسیقی های آنچنانی عاید انسان می شود که عامل اینها همه از خارج است و گذرا؛ بلکه از جنس یک شادی زلال، مستمر، عمیق و با عاملی درونی و زاینده «قل بفضل الله و برحمه فلیفرحوا ...» مومن روشن است به نور «و هو علی نور من ربه» زمر ۲۲ و به هدایتی از ماورا «اولئک علی هدی من ربهم» بقره ۵ و به جاذبه عشق «الذین امنوا اشدّ حُبا لله» بقره۱۶۵ آری مومن زنده است به حیات ایمانی به حیات محمدی و این است فوز عظیم اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند بر مدار امام ۱. تمام پدیده های عالم و روابطی که میان آنها وجود دارد بر محور حق استوار شده است؛ به این معنا که هیچ یک از اجزای هستی، لا اقتضا، بی جهت، رها و بی تفاوت نیستند بلکه دارای سمت و سو و باید و نبایدهای مشخصی هستند و نسبت به جهت خلاف آن، عکس العمل نشان می دهند. اینگونه نیست که طبع بشر هم با مشروب خواری سازگار باشد هم باضد آن «ماخلقنا السماوات و الارض ومابینهما الا بالحق» ؛ «ماخلقت هذا باطلا» ۲. از بین بردن روابط موجود میان پدیده ها یا خارج کردن آن ها از مدار حق، منتهی به می شود و انسان چون مختار است می تواند این مدارها و اتصالات و روابط حق را پاره کند؛ « و الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و ما امر الله به ان یوصل و فی الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سو الدار» ۳. ، نرم افزار تنظیم روابط چهارگانه انسان بر مدار حق است: رابطه با خدا، خود، انسان ها، طبیعت ۴. ، آیات تشریع الهی است و ، آیات تکوین الهی این آیات همگی نمودهایی از جریان حق در هستی و کاملا بر هم منطبق اند. پس حق با معنای وسیع آن در عالم تکوین، همان حق در عالم تشریع است مثلا اگر آیات تشریع به زوجیت و حرمت زنا و همجنسبازی حکم می کند، طبیعت و نیز با آن منطبق است و به همین حکم می کند. اگر قرآن، را مسئول تامین نفقه و تکیه گاه خانواده می کند فطرت درونی او نیز همین را میخواهد اگر دین، وظایف مادری و همسری را به زن سپرده است طبیعت جسمی و روحی نیز خواهان و حتی نیازمند آن است ۵. پیامبر و امام، قرآن ناطق و تجلی حق مطلق و مطلق حق اند یعنی اگر محتوای قرآن را در قالب انسان بریزیم می شود پیامبر و امام و اگر امام و پیامبر را تبدیل به کتاب کنیم می شود قرآن.« مع الحق و الحق مع علی» به همین دلیل است که خود پیامبر و امام شاقول و مدارحق و باطل اند و تمامی روابط در عالم، باید بر مدار وجود ایشان شکل بگیرد تا هرچیزی درجای خود قرار گرفته و «عدل» به معنای عام آن محقق گردد. حرکت در غیر جهت امام خروج از مدار حق تکوینی و تشریعی است لذا به مقصد نمی رسد پس بزرگترین ، خارج کردن مدار حرکت فردی و اجتماعی بشر از مدار امام و پیامبر است ۶. خروج از مدار امام به گسستن بقیه روابط حق نیز منتهی می شود. نتیجه می شود نسبیت ، نیهیلیسم و بحران هویت درحوزه فردی، فروپاشی و رسمیت پیدا کردن هر نوع همباشی به هر شکل حتی با حیوانات، اصالت قدرت و رفاه در روابط اجتماعی و به هم ریختن طبیعت و پیدایش بحران ، عصر بازگشت به مدار است و اربعین آغاز این بازگشت به امام و محوریت اوست https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند غلبه فُرم بر محتوا هرچیزی در این دنیا یک قالب و دارد و یک محتوا و . هر دوی آنها هم درجای خودش مهم است و قابل حذف نیست و در واقع فُرم، خودش سطحی از محتوا است. این مهم است که تابلوی مونالیزا در چه قابی گذاشته می‌شود این مهم است که غذایی که می خوریم خوشمزه هم باشد یا ظرفی که در آن غذا می خوریم زیبا باشد این مهم است که انسان لباس تمیز و بپوشد این مهم است که کسی که نماز می‌خواند، قرائت و وضویش صحیح باشد این مهم است که انسان برای آسایش زندگی دست به اختراع دستگاههای پیشرفته تر بزند این مهم است که انسان از قوه خودش به درستی استفاده کنه... اما: وقتی جای پوسته و هسته یا قالب و محتوا یا اصل و فرع عوض می‌شود یا از اندازه و جایگاه خودش خارج می‌شود بشر در یک زندگی کاریکاتوری؛ سطحی؛ آشفته و خالی از معنا و ؛ سردرگم می‌شود. من فکر می کنم هیچ زمانی بشر تا این اندازه درگیر این نوع از بهم ریختگی نبوده است • غلبه و خیال بر حقیقت و واقعیت با سلطه غولهای رسانه ای، ماهواره ای، ؛ ؛ مشروب و صنعت پورن! • غلبه بر حقیقت و عدالت • غلبه لذت بر • غلبه صنعت و مدرنیته بر و سنت؛ در خوراک و پوشاک و مسکن! • غلبه خوشمزگی بر ارزش غذایی؛ • غلبه نوشابه و فست فود و محصولات تراریخته بر شربت بهارنارنج و به لیمو و عسل و آبگوشت! و حاصلش: چاقی؛ شیوع سرطان؛ بنیه های ضعیف، رحِم های عقیم و عمرهای کوتاه! • غلبه مشهور بودن، دیده شدن یا متفاوت بودن بر مفید بودن و گره گشا بودن • غلبه [ولو با چادر!] بر • غلبه فضای مجازی بر حقیقی؛ کلش آف کلنز بر گرگم به هوا ، زو، لی لی • غلبه رسانه ای و ساختگی بر الگوهای واقعی! • غلبه ماکت ها بر نسخه های اصل! • غلبه شعار و نفاق بر شعور و صداقت؛ توسعه جنگ و خشونت با شعار دموکراسی و حقوق بشر! • غلبه بر ! • غلبه جنسیتی بر جنسیتی • غلبه استقلال مالی و شغلی بر ، و • غلبه بر و شهوت بر عشق • غلبه زیبایی جسم و سفیدی پوست بر پاکی و روشنی دل • غلبه دوستی های هوس آلود دم دستی بر همسری های • غلبه پوزیتیویسم و اصالت ماده بر فلسفی و اصالت معنا و • غلبه فروید؛ داروین و مارکس بر ؛ و اگر بخواهم برای عصری که در آن زندگی می کنیم اسمی انتخاب کنم همه اینها را یک کاسه می کنم و می گویم: عصر غلبه فُرم بر محتوا https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: زمین خودی روز است و دلم نمی آید از استاد که عمیقاً وام دار اویم یادی نکنم و چیزی ننویسم به نظرم یکی از ویژگی های بسیار مهم استاد مطهری که می تواند برای فعالان امروز فضای فکری جریان حق و آنها که در مسیر روشنگری افکار عمومی قدم می زنند قابل توجه باشد این است که استاد مطهری دو ویژگی ممتاز و مکمل داشت که از او حقیقتا یک اجتماعی ساخته بود اول اینکه خود را نسبت به جریانات فکری رایج و شبهات افکار عامه مسئول و دغدغه مند می دید و به شدت نسبت به آنها احساس تکلیف می کرد تولید علم را هدفمند و ناظر به نیازهای واقعی و در صحنه دنبال می کرد تا جایی که حتی کتاب داستان راستان را زمانی نوشت که شرح او بر اصول فلسفه علامه، ایشان را به عنوان یک قدر به جامعه علمی معرفی کرده بود و این ناشی از تکلیف مداری، اخلاص و رصد نیازها به شکل توأمان بود اما ویژگی مهم دیگر او این بود که این توان را داشت که سوالات جامعه را در زمین بازی اندیشه خودی پاسخ دهد نه زمین فکری رقیب. مطهری مسئله و اشکال را از متن جامعه می گرفت اما اینکه ریشه و منشاءطرح چنین سوالی کجاست و اینکه آیا اصلا خود این سوال درست است یا بر پیش فرض باطلی استوار شده را بر اساس زمین فکری اندیشه خودی تحلیل می کرد و پاسخ می داد. وقتی زمین طرح یک سوال یا یک مطالبه غلط باشد هر پاسخی که به آن بدهی در زمین رقیب بازی کرده ای و با کنشی منفعلانه بر موجی که او ساخته حرکت می کنی و مطهری این هوشمندی را داشت که چنین نکند او می توانست اشکالات ها را در دستگاه تحلیلی اندیشه خودی بریزد ، اجزای مسئله را در همین پازل جایابی کند و نهایتا پاسخی فعال و راهکاری بومی بیابد مثلا در بحث دلیل گرایش بشر به فرضیات متعددی در غرب مطرح شده، عده ای ریشه دین را ترس، عده ای جهل، عده ای ضعف و ... دانسته اند و برایش فلسفه ها بافته اند مطهری بعد از اینکه نشان می دهد شواهد این فرضیات تا چه اندازه سست و موهوم است تاکید میکند که همه این نظرات، یک پیش فرض دارد و آن اینکه دین و تعالیم آن موهوم و ساختگی است و مطلقا ریشه ای در حقیقت ندارد لذا امری نامعقول و روانی است حال ببینیم ریشه روانی آن کجاست؟! در حالی که فلسفه ارسال دین هدایت‌گری حقیقتی خارجی به اسم و ریشه گرایش به آن هم دو واقعیت اصیل و است لذا این دین نیست که باید برایش دنبال توجیه روانی باشیم بلکه بی دینی است که دلیل می خواهد پس کتاب «علل گرایش به مادیگری» را می نویسد نه علل گرایش به دین. و این یعنی بازی در زمین خودی نمونه دیگر این شیوه را در مواجهه مطهری با میتوان دید. استاد ابتدا نشان می دهد که اختلاف و عدم تشابه زن و مرد در نظام حقوقی اسلام به دلیل تفاوت های طبیعی در خلقت آنهاست لذا شعار برابری جنسیتی «به معنای تشابه» نامعقول، غیرطبیعی و ظالمانه است و به جای جنسیتی باید به دنبال جنسیتی بود اما مهم تر اینکه مطهری معتقد است زمین بازی برابری زن و مرد در غرب، بدون توجه به مهمترین عرصه بروز زن و مرد یعنی عرصه خانواده صورت بندی شده است گویی زن و مرد اساسا قرار نیست مکمل هم دیده شوند فقط به عنوان دو فرد مستقل و جدا یا نهایتا دو شهروند اجتماعی مطرح اند پس باید در همه چیز مشابه باشند یا مشابه قرارداد شوند! مطهری توجه می دهد که غرب زمین بازی اش در این موضوع دو مولفه ای است(فرد /جامعه) در حالی که مهمترین عرصه تعامل مکمل و زن و مرد در نظام هستی در قالب نهاد طبیعی و غیرقراردادی «» شکل می‌گیرد. تقلیل روابط خانوادگی به روابط اجتماعی مهم ترین خلأ نظام اندیشه غرب در تنظیم نظام حقوقی است و ریشه اصلی بحران خانواده در معاصر همین است اینجاست که مسئله، ابعاد تازه ای پیدا می کند و این یعنی نظام فکری خودی. در مسیر اسلامی راهی جز راه مطهری سراغ ندارم روحش شاد https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند گوهر حیات مهم ترین تمایز یک انسان دین دار با غیر دین دار در چیست؟ به عبارت دیگر دین دارها به کجا رسیده اند که غیر دین دارها نرسیده اند؟ این ها نمونه ای از سوالات نسل جوان امروز ما است همه ما اجمالا درکی از سطوح مختلف حیات داریم. مثلا وقتی می گوییم زندگی کردن با نفس کشیدن فرق می کند یا وقتی از عشق به عنوان عاملی حیات بخش یاد می کنیم به همین مفهوم اشاره می کنیم گیاه دارای شکلی از حیات بر پایه طبیعت است که جمادات از آن بی بهره اند و حیوان علاوه بر حیات طبیعی از مرتبه بالاتری از حیات بر پایه غریزه برخوردار است که گیاهان از آن بی نصیبی اند. حیات حقیقی انسان نیز بر پایه وجه تمایز اصلی او با حیوان، یعنی فطرت و عقل معنا پیدا می کند اما ویژگی مهم عقل و فطرت این است که بخش اعظم آنها، به صورت بالقوه در انسان خلق شده و باید به فعلیت برسند؛ برخلاف طبیعت و غریزه که به شکل کاملا بالفعل آفریده شده اند اینجاست که انسان محتاج تربیت و هدایت وحی و دین می شود. زندگی بر مدار غریزه نیازی به پیامبر ندارد البته برای چشیدن مزه این مرتبه از حیات و مشاهده آثار عینی آن باید از سطح دین ورزی ظاهری به مرتبه ایمان قلبی حرکت کرد در واقع دین داری مومنانه زمینه اتصال وجودی انسان را به مبدا حقیقی حیات (الحی) فراهم می کند «استجیبولله ولرّسول اذا دَعاکم لما یُحییکم. انفال۲۴/ آنگاه که خدا و رسول شما را به امری بخوانند اجابت کنید تا شما را زنده کنند» اینگونه است که شهدا که حیات نباتی ندارند مصداق اتمّ اَحیا و آنها که در سطح غریزه زندگی می کنند در جایگاه چهارپایان قرار میگیرند حیات مومنانه نشانه ها و آثار متعددی دارد از جمله این که: مومن، آرام است و مطمئن؛ نه از جنس آرامش برّه ها یا آرامش یک نهیلیست موقع خودکشی یا آنچه در خلسه یک مخدّر یا مُسکِر احساس می شود و نه از سر بیخیالی و بی مسئولیتی بلکه از جنس اطمینانِ قلبیِ مجاهدِ پرتلاشی که به حقانیت راه و هدفش و دقت نقشه اش و ثمربخش بودن تلاشش و موفقیت نهایی اش یقین دارد.«انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین» مومن شاد است نه صرفا از جنس شادی هایی که با یک قلقلک یا جوک یا موسیقی های آنچنانی عاید انسان می شود که عامل اینها همه از خارج است و گذرا؛ بلکه از جنس یک شادی زلال، مستمر، عمیق و با عاملی درونی و زاینده «قل بفضل الله و برحمه فلیفرحوا ...» مومن روشن است به نور «و هو علی نور من ربه» زمر ۲۲ و به هدایتی از ماورا «اولئک علی هدی من ربهم» بقره ۵ و به جاذبه عشق «الذین امنوا اشدّ حُبا لله» بقره۱۶۵ آری مومن زنده است به حیات ایمانی به حیات محمدی و این است فوز عظیم اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد https://eitaa.com/taherrahimi