eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
215 دنبال‌کننده
148 عکس
30 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
حجاب با تعریف ما علاوه بر مثال هایی که گذشت و بیشتر به حوزه رفتار مربوط بود یک وجه درونی و قلبی هم پیدا می کند در اینجاست که به مفاهیمی مانند «حیا» و «عفّت» که آنها هم باز به نوعی مدیریت کشش و کنش نفسانی بر می گردند نزدیک می شود به نظر می رسد در روایات؛ «عفت» عموما ابزار مدیریت ورودی های قلب و نفس است و «حیا» ابزار مدیریت خروجی های قلب و نفس. وقتی مراقبت می کنیم که زشتی ها یا نباید ها وارد حیطه نفس نشوند عفّت به خرج داده ایم و وقتی از بروز یک کشش و تمایل نادرست در رفتار یا پوشش و امثال آن مراقبت می کنیم حیا به خرج داده ایم این دوصفت اخلاقی منحصر در عفت و حیای جنسی نیست و در کلیّتش بین زن و مرد مشترک است اگرچه در مصادیق جنسی حیاورزی و عفت مندی ممکن است تفاوت هایی بین زن مرد وجود داشته باشند اساسا در منطق حجاب به مثابه یک وضعیت کلی؛ زن و مرد وظایف کلی مشترک اما متفاوتی دارند و این تفاوت به تمایزات جنسیتی و جنسی آنها باز می گردد. مثلا در موضوع پوشش، نقش و مسئولیت زن پررنگ تر است چون به لحاظ جنسیتی نشو و نمای زن در زینت و محبت است (یُنشّاء فی الحلیه) و به همین دلیل در مدیریت تمایل؛ غریزه و احساس معمولا از این ناحیه ضربه پذیرتر است لذا پوشش، برای او فراگیر تر و زودتر مطرح می شود تا مدیریت تمایل و احساس در او بهتر و کامل تر شکل بگیرد و تمایلات ارزشمند زنانه و جنسیتی او در مسیری سالم به بلوغ برسد و هرز نشود همچنین ابزار حیای جنسی نیز در او قوی تر است تا به این مهم کمک کند. خلاصه آنکه؛ منطق کلان حجاب به مثابه یک «رویکرد» یا یک «وضعیت» مطلوب، فراتر از پوشش است و مجموعه ای از دستورات رفتاری و نیز قلبی را در بر می گیرد تا در نهایت یک نظم ویژه را در تمایلات و احساسات زن و مرد در زیست فردی؛ خانوادگی و اجتماعی رقم بزند محصول این تمایلات سامان یافته، بلوغ روانی و جنسیتی؛ طهارت نفس و هماهنگی طبیعت و غریزه با فطرت در این زیست های سه گانه خواهد بود. . . . . . . https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند بر مدار امام ۱. تمام پدیده های عالم و روابطی که میان آنها وجود دارد بر محور حق استوار شده است؛ به این معنا که هیچ یک از اجزای هستی، لا اقتضا، بی جهت، رها و بی تفاوت نیستند بلکه دارای سمت و سو و باید و نبایدهای مشخصی هستند و نسبت به جهت خلاف آن، عکس العمل نشان می دهند. اینگونه نیست که طبع بشر هم با مشروب خواری سازگار باشد هم باضد آن «ماخلقنا السماوات و الارض ومابینهما الا بالحق» ؛ «ماخلقت هذا باطلا» ۲. از بین بردن روابط موجود میان پدیده ها یا خارج کردن آن ها از مدار حق، منتهی به می شود و انسان چون مختار است می تواند این مدارها و اتصالات و روابط حق را پاره کند؛ « و الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه و ما امر الله به ان یوصل و فی الارض اولئک لهم اللعنه و لهم سو الدار» ۳. ، نرم افزار تنظیم روابط چهارگانه انسان بر مدار حق است: رابطه با خدا، خود، انسان ها، طبیعت ۴. ، آیات تشریع الهی است و ، آیات تکوین الهی این آیات همگی نمودهایی از جریان حق در هستی و کاملا بر هم منطبق اند. پس حق با معنای وسیع آن در عالم تکوین، همان حق در عالم تشریع است مثلا اگر آیات تشریع به زوجیت و حرمت زنا و همجنسبازی حکم می کند، طبیعت و نیز با آن منطبق است و به همین حکم می کند. اگر قرآن، را مسئول تامین نفقه و تکیه گاه خانواده می کند فطرت درونی او نیز همین را میخواهد اگر دین، وظایف مادری و همسری را به زن سپرده است طبیعت جسمی و روحی نیز خواهان و حتی نیازمند آن است ۵. پیامبر و امام، قرآن ناطق و تجلی حق مطلق و مطلق حق اند یعنی اگر محتوای قرآن را در قالب انسان بریزیم می شود پیامبر و امام و اگر امام و پیامبر را تبدیل به کتاب کنیم می شود قرآن.« مع الحق و الحق مع علی» به همین دلیل است که خود پیامبر و امام شاقول و مدارحق و باطل اند و تمامی روابط در عالم، باید بر مدار وجود ایشان شکل بگیرد تا هرچیزی درجای خود قرار گرفته و «عدل» به معنای عام آن محقق گردد. حرکت در غیر جهت امام خروج از مدار حق تکوینی و تشریعی است لذا به مقصد نمی رسد پس بزرگترین ، خارج کردن مدار حرکت فردی و اجتماعی بشر از مدار امام و پیامبر است ۶. خروج از مدار امام به گسستن بقیه روابط حق نیز منتهی می شود. نتیجه می شود نسبیت ، نیهیلیسم و بحران هویت درحوزه فردی، فروپاشی و رسمیت پیدا کردن هر نوع همباشی به هر شکل حتی با حیوانات، اصالت قدرت و رفاه در روابط اجتماعی و به هم ریختن طبیعت و پیدایش بحران ، عصر بازگشت به مدار است و اربعین آغاز این بازگشت به امام و محوریت اوست https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: مدیریت کوثری در کشور ما کمبودها و نابسامانی های زیادی وجود دارد و این درحالی است که منابع و ثروت های بی شمار انسانی و طبیعی در اختیار ماست. مشکل کجاست؟ در عدم مدیریت صحیح منابع. مدیریت صحیح منابع یعنی استفاده بهینه از سرمایه ها برای رسیدن به اهداف. چرا با وجود گوهرهای عظیم معرفتی و معنوی و الگوهای کاملی چون اهل بیت ع این مقدار معضلات اخلاقی و اجتماعی و خانوادگی در جامعه و حتی دربین مذهبی هایمان داریم؟ یکی از عوامل مهمش همین است که ما از سرمایه های دینمان هم مشابه سرمایه های مادی مان بهره برداری میکنیم. یعنی از آنها به شکلی نامتقارن؛ کاریکاتوری؛ ناهماهنگ؛ بدون لحاظ اولویت ها و بدون بهره گیری از یک طرح کلی؛ جامع و هدفمند استفاده می کنیم این می‌شود که با این همه سرمایه و ثروت نه از دنیایمان بهره درستی می بریم و نه از دینمان از مهمترین ابعاد رفتاری اهل بیت ع که برای امروز ما به شدت مورد نیاز و درعین حال به شدت مغفول مانده است توجه به طرح کلی و منطق عملی ثابت (سیره) و نیز شیوه مدیریت منابع و سرمایه های مادی و معنوی است.ما معمولا دین را به صورت جزئی می فهمیم یا ابعاد مختلف را تا حدودی می بینیم اما نسبت ها و تناسب ها و اولویت ها را محاسبه نمی کنیم. امتیاز یک آشپز کاربلد در نوع ترکیب و تناسبی است که به کار می‌گیرد. با مدیریت عالمانه انرژی یک شمع؛ می توان گرمابه ای را گرم کرد؛ با سخنان هوشمندانه می شود با دست خالی ملّتی را به انقلاب رساند مدیریت اگر کوثری باشد از حداقل ها؛حداکثرهای ممکن با نسبت های متقارن و منتظم می آفریند و اگر تکاثری باشد توده های سرطانی خلق می کند چه در اقتصاد چه در فرهنگ و تربیت؛چه در دین داری چه در دنیامداری مدیریت حضرت زهرا س مدیریت کوثری است لذا در حیات زناشویی نُه ساله خود با حداقل های اقتصادی، صاحب پنج فرزند می شود و در نقش مادری و تربیت چنان عمل می‌کند که بیت محقّر او مبدا سلسله امامت می شود و در نقش همسری چنان است که علی ع با آن همه درد و مسئولیت به حمایت عاطفی و روحی او تکیه می کند و در نقش فرزندی؛ امّ ابیهاست و در قامت یک مجاهد سیاسی سخن و سکوتش و مهر و قهرش و حیات و مماتش را چنان تدبیر می کند که تا قیامت هرکس بخواهد بفهمد ماجرای خلافت و ولایت چه بود و چه شد بتواند حق را بیابد و این همه را در قامت یک زن و براساس الگویی زنانه و عفیفانه و در اوج عبودیت و اخلاص به منصه ظهور می‌رساند این ترکیب متوازن با نسبت ها و اولویت ها و وظیفه شناسی های درست و منطق کلی حاکم بر آن است که از او کوثر می سازد نه بخشی از این ترکیب. بقای اسلام و تشیّع مدیون مدیریت کوثری فاطمه س است. س https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند مسلمان ایرانی؛ شعارها و الگوها یکی از امتیازات بسیار مهم دین جهان شمولی مثل اسلام این است که با کلیت هیچ فرهنگ اصیلی درگیر نمی شود این اشتباه بزرگیست که فکر کنیم مسلمان شدن یعنی پذیرفتن آداب و رسوم زندگی اعراب؛ خود اسلام هم مطلقا چنین انتظاری ندارد. یکی از نشانه های زیرکی تاریخی ایرانیها هم درک همین مسئله بود؛ وقتی اسلام وارد ایران شد ایرانی ها مسلمان شدند اما ایرانی مانند و زبان ؛ آداب و رسوم؛ سنت و هویت ایرانی خود را نیز حفظ کردند. اساسا خداوند تفاوت فرهنگ ها و وجود قبایل و ملیت های مختلف را از آیات خود و مقدمه شناخت بهتر ابنای بشر از یکدیگر و زمینه ساز رشد آنها معرفی می کند پس روشن است که به دنبال از بین بردن این تنوع زیبا و یکدست کردن آن نیست اما اینجا نکته مهم دیگری نیز وجود دارد: اسلام، دارای مجموعه ای اصول فکری و فرهنگی است که درعین حال که منافاتی با کلیات هیچ فرهنگی ندارد رنگ و بوی خاصی در زندگی انسان ایجاد می کند یکی از مهمترین راههای ایجاد این رنگ و بو و این سبک زندگی تعیین نمادها و شعارهایی است که به ظاهر زندگی آدمی مربوط می شود؛ مثلا شعار شروع کار در اسلام، گفتن بسم الله الرحمن الرحیم است، شعار مواجهه دو مسلمان، سلام علیکم است [نه درود بر شما]، شعار مواجه با مرگ انا لله و انا الیه راجعون است[ نه دو دقیقه سکوت!] ، اذان خود یکی از بزرگترین و مهمترین شعار هاست. مهمترین کارکرد این شعائر این است که برای انسان یک هویت مستقل فکری و دینی تعریف می کنند و مرزهای عقیدتی زندگی یک مسلمان را با یک غیرمسلمان روشن می کند. لذا شعائر درجای خود مهم اند و به منزله تابلوهایی هستند که مسیر کلی را یادآوری می کنند. وقتی نمادها و شعارهای اصیل از بین رفت و مرزها و تمایزها تخریب و کمرنگ شد همین تغییرات ظاهری، به تدریج زمینه ای می شود برای از بین رفتن روح دینی زندگی و در نهایت هضم شدن در نظام فکری مقابل. تاکید رسانه های غربی برای تغییر عادات و سبک زندگی بومی از طریق نمادسازی ها و خلق الگوهای مختلف، دقیقا به همین دلیل است. اینکه به لحاظ شرعی تشبّه به کفار در پوشش و غیره حرام شده و یک مسلمان از اختلاط با کفار به شکلی که در زندگی دو مسلمان وجود دارد منع شده به این دلیل است که در عین وجود تعاملات انسانی، مرزهای هویتی محفوظ بماند روز زن را ارج ننهیم ولنتاین رایج می شود، ولادت رسول اکرم ص را کمرنگ کنیم؛ کریسمس باب می شود، سلمان فارسی را برجسته نکنیم پادشاهان اسطوره ای بزرگ می شوند؛ نوروز و یلدا را جشن نگیریم پارتی و ... تکثیر می شود https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند افتخار به جنسیت «احساس ارزشمندی» از مهمترین و فطری ترین نیازهای بشر است از سوی دیگر هویت مرد و زن کاملا با جنسیت آنها مرتبط است؛ اگر شرافت یکی از این دو هویت جنسیتی تحقیر شده یا فرودست انگاشته شود زمینه آشفتگی هویتی ایجاد می‌شود. زن اگر نسبت به جنسیت خود و اقتضائات و نقش های ذاتی برآمده از آن؛ احساس افتخار و نفاست نداشته باشد به طور طبیعی یا جنسی می شود یا به سمت جنسیتی که مایه افتخار دانسته می شود(مرد)حرکت می کند یعنی یا از مزّیت‌های جنسی اش برای تامین حس ارزشمندی بهره‌برداری می کند؛ یا به سمت مردوارگی حرکت می کند تا با تأیید بیرونی گرفتن از دیگران ، از درون احساس عزت و قدرت کند. اما این دو راه چون برآمده از نوعی حقارت پنهان است زن را عمیقا راضی نمی‌کند؛ او در ناخودآگاهش همواره خود را یا ابزار التذاذ می بیند یا نسخه دوم مرد! درنهایت یا به حس عدم رضایت از جنسیت و یا ضدّیت با مرد می رسد یا اصلا می زند زیر کاسه بدیهیات عقلی و از اساس منکر وجود جنسیت شده و آن را برساخت و حتی امری سیّال و ذهنی می نامد! یعنی یا افسرده می شود یا طغیانگر پس زنِ جنسی شده یا فمینیست شده، ویترین نوعی استیصال است که ریشه آن یا فردی است یا اجتماعی. به لحاظ فردی اگر زنی قدر و قیمت هویت جنسیتی خود را در نظام خلقت بفهمد حتی اگر جامعه به این هویت ارزشمند بی اعتنایی کند او منفعل و واداده نمی شود اگرچه کار برایش دشوار می شود؛ همچنین جامعه ای(اعم از زنان یا مردان یا هردو) که جنسیت زن را ذیل جنسیت مرد تعریف می کند به این بن بست خودساخته دامن می زند البته جنسیت مرد و زن در ذات خود با اقتضائاتی متفاوت ایجاد شده است و همین تفاوت هاست که خصلت متکامل کننده بودن را به جنسیّت می بخشد پس بدیهی است که برخی قابلیت ها درهر یک از دو جنسیت یا وجود نداشته باشد یا «مزیّت نسبی» آن جنسیت به شمار نیاید چنانچه در جسم نیز چنین است فضّل الله بعضهم علی بعض. اما این امر نباید نقص و فرودستی تلقی شود. دیدن مزیت های جنسیت در خود فرد باعث نوعی عزت نفس می شود و شناخت مزیت های جنسیت مقابل و اثر تکمیل کننده آن نسبت به جنسیت فرد، موجب نوعی رغبت، نیاز و پیوند می شود. پس زن و مرد نسبت به جنسیت خود (که از حس مهمتر است) و نسبت به جنسیت دیگر احساس کامل کنندگی و کامل شوندگی ( حس پیوند) می کنند دقیقا برعکس احساسی که در اصالت بخشی به یک جنسیت ایجاد می شود نتیجه ترکیب این دو حس اصیل تشکیل نهادِ اخلاق پایه ی خانواده است که در آن حتی مزیتهای جنسی نیز به خدمت مزیتهای جنسیتی در می آید. https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند: مادر باش!  این یک حقیقت محض است که اگر بخواهیم سطح اخلاق در یک جامعه تنزل یابد و به مرز بحران برسد و اگر بخواهیم گرمادهی و آرامش بخشی از نهاد خانواده رخت بربندد و اگر بخواهیم یکی از گوهری ترین بخش های هویت یک زن از او گرفته شود و او را درگیر بازی های فمینیستی کند فقط کافی است یک کار انجام دهیم: اهمیت، قداست و اولویت مادری را در یک فرهنگ کمرنگ کنیم؛ بقیه ویرانی ها خود به خود به وقوع خواهند پیوست و تا نابودی کامل یک تمدن به پیش خواهد رفت. در این میان چندان فرقی نمی کند که قالب مادری را بگیریم یا محتوای آن را؛ چه کاری کنیم که کسی مادر نشود چه کاری کنیم که مادری نکند! و این کار چه به تحمیل و جبر جامعه باشد و چه با تغییر فرهنگ و جابجایی اولویت ها به بهانه متمدن شدن! اگرچه دختران رحمت اند و زنان، برکت اما بهشت زیر پای دختران نیست زیر پای زنان هم نیست؛ بهشت زیر پای مادران است و مادر کسی است که مادری می کند نه لزوما کسی که فرزندی را به دنیا می آورد. به گواهی علم و تجربه نقش مادری و به تبع آن خانواده، در هر تمدن بشری که از بین برود بی تردید آن تمدن، دیر یا زود محکوم به فروپاشی است اگرچه مردمانش آسمان هفتم علم را درنوردیده باشند و یا  هسته ریزترین اتم ها را نیز شکافته باشند. فاطمه «س» قبل از آنکه فرزندی به دنیا بیاورد، امّ ابیهاست و پس از آن، مادر یازده خورشید و اسوه ایشان؛ و خیری کثیر [کوثر] برای همه کائنات الی الابد اینگونه است که الگوی فاطمه س به عنوان کامل ترین و بی نقص ترین مظهر و تجلی مادری؛ خودبه تنهایی مانند ستونی است که حیات معنوی بشر و بقای تمدن انسانی وامدار تکیه بر قامت فکری و معنوی اوست.  آری فاطمه مادر بشریت است https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند لباس فصل! قرآن کریم در بیان معنادار و لطیفی نسبت زن و مردرا اینگونه بیان می کند : آنها(زنان) لباس شما و شما نیز لباس ایشانید به نظرم یکی از برداشت های که می توان از این تعبیر داشت و از قضا با حال و هوای این روزها هم متناسب است این است که لباس مطلوب؛ لباسی است که متناسب با فصل باشد! یا به تعبیر دقیق تر لباسی است که با توجه به فصل و وضعیت صاحب لباس؛ از سلامت و امنیت او محافظت کند. اگر کسی در تابستان گرم، کلاه پشمی و پالتو بپوشد گرما زده شده و حالش به هم می خورد یا چنانچه کسی در سرمای زمستان لباس نازکی بپوشد سینه پهلو شده و ممکن است حتی حیات خود را از دست بدهد. گاهی درون زن، تابستان است عصبی است نابسامان و بی حوصله است ... لباس خوب(مرد) باید چگونه باشد؟ باید خنک کننده باشد سبک باشد لطیف عمل کند تا شرایط او به حال تعادل برگردد مثل یک شربت معطر و خنک گاهی درون مرد، زمستان است؛ خسته است ناامید است غمناک و تیره است لباس خوب(زن) باید چگونه باشد؟ باید گرمابخشی کند دلگرمی دهد بپوشاند و مدارا کند انرژی دهد مثل یک فنجان چای گرم گاهی درون زن پاییز است دلشکسته است به اندازه کافی به او آفتاب نرسیده است یا از چیزی پشیمان است یا... لباس خوب باید چگونه باشد؟ ... وقتی خانم در ایام عادات ماهیانه است وقتی مرد غرورش شکسته و زخم خورده است وقتی فشار کارهای خانه زن را خسته کرده است وقتی عزیزی از دست رفته است وقتی فراقی رخ داده است وقتی خانواده درگیر تنش مالی و اقتصادی است وقتی یکی از طرفین نیازمند توجه به نیازهای غریزی است وقتی وقتی ... این «همسر» است که باید او را بیش و پیش از همه دریابد و از سرمای زمستان یا گرمای تابستان به اعتدال بهار برگرداند گردش فصول طبیعی است و چه بی قواره است کلاه پشمی بودن درتابستان! از خدا می خواهم و بخواهیم که به ما توفیق دهد که در شادی ها ؛ علت باشیم نه فقط شریک و در غم ها ، شریک باشیم نه علت بهار به کام https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند نیکو ترین معاش فرمود نحن اُمراءُ الکلام: ما امیران کلامیم، و حقا که چنین است اما در بین کلمات همین امیران، برخی چنان راهبردی و اصولی است که ده ها فرع و نتیجه را می توان بر آن مترتب کرد. علی نامی نزد سلام الله علیه بود حضرت به او فرمود یا علی بگو ببینم مَن اَحسنُ الناس معاشا؟ نیکوترین معاش را چه کسی دارد؟ او گفت آقاجان شما آگاه ترید فرمود: من حسُنَ معاشُ غیره فی مَعاشه کسی که معاش دیگران در بستر معاش او نیکو باشد؛ سپس فرمود حالا بگو بدترین معاش از آن کیست؟ گفت شما آگاه ترید فرمود: من لم یَعِش غیره فى معاشه کسی که دیگری در بستر معاش او زندگی خوب و خوشی نداشته باشد از این عبارت می توان ده ها نتیجه اقتصادی، زناشویی، تربیتی، اخلاقی و معاشرتی گرفت مثلاً می‌شود از آن، ارزش اشتغال آفرینی را فهمید می شود با این ملاک، به سراغ حاکمان رفت و به آنها متذکر شد که اگر زندگی مردم در بستر شما دچار تنگناست و شما تلاشی برای بهبود آن نمی کنید بدترین های روزگارید اما شاید یکی از مهمترین مصادیق روایاتی این چنین؛ زندگی باشد. بهترین زندگی ها از آن کیست؟ آنکه دیگران در بستر زندگی او بهتر و بیشتر زمینه رشد پیدا کنند. مردی که خانواده اش در بستر زندگی او بیشترین زمینه رشد را پیدا کنند بهترین است. این بسترسازی ممکن است از جهت اقتصادی باشد که تلاش برای توسعه زندگی از امتیازات مرد است؛ مردی که با منّت نفقه می دهد و را برای عادی ترین خواسته ها دچار مضیقه و تحقیر می کند با جوانمردی و مردانگی فرسنگ ها فاصله دارد این بستر سازی همچنین می تواند از جهت عاطفی و روانی باشد مرد باید پناهگاه امن همسرش باشد مردی که آغوش عاطفی یا غریزی خود را و یا زمینه های همدلی و همزبانی خود را از همسرش دریغ می کند تکیه گاه محکمی نیست زمینه دیگر؛ بستر پرورش و است بزرگی به درستی می فرمود نقش پدر در امر تربیت فرزندان مانند حوضی است که بچه ها مانند ماهی در آن زمینه تحرّک و تجربه کردن را پیدا می کنند هرچه حوض تنگ تر باشد زمینه تقلا و رشد کودک کمتر می شود. اساسا مومن به اطرافیانش سخت نمی گیرد و دیگران در کنار او به تکلّف نمی افتند او به سلیقه خانواده اش می خورد نه خانواده به سلیقه او؛ به تعبیر روایت، قليلُ المؤونه و كثير المَعونة است خرجش کم است و یاری اش زیاد همچنین زنی که برای مرد و خانواده اش بستر رحمت و عطوفت است مایه امید و دلگرمی است لیّن است ساده گیر است درگیر تکلّفات و تشریفات زائده نیست بستر اش را با اولویت های کاذب از کودکانش دریغ نمی کند در پاسخگویی به نیازهای غریزی، مَردش را در مضیقه نمی گذارد و در یک کلام، معاش دیگران در بستر او نیکوست؛ نیز بهترین است و اگرنه ، نه. ختم کلام آنکه: بخش مهمی از رشد انسان جز با فراهم کردن زمینه برای دیگران میسّر نمی شود. https://eitaa.com/taherrahimi