eitaa logo
یادداشت های یک طلبه روان شناس
79 دنبال‌کننده
74 عکس
25 ویدیو
0 فایل
می نویسم تا بماند و اندیشه های تازه متولد شود. ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ  ✍️فاطمه وجگانی مدرس و مشاور حوزه علمیه خواهران کارشناس ارشد روان شناسی کارشناس دفتر همرسان (خانواده و ازدواج) دانشگاه کاشان @Fvajgani61
مشاهده در ایتا
دانلود
20 اسفند 23/55دقیقه آخر سال یک هفته به عید که می‌شد! درختان بادام پر از شکوفه های صورتی و درختان گوجه سبز و قیصی با گلهای سفید و جوانه های برگ های سبز از درون باغ بزرگ مژده ی بهاران خجسته باد سر میدادند. بوی عید بیش از همه جا از خانه ی استاد عباس می آمد. استخرهای بزرگ سیمانی، لبریز از آبهای چاهِ قنات، گاهی سرریز از لبه های حوض می شدند، داخلش پر از ماهیهای سفید و سیاه و قرمز گُلدفیش،کوچک و بزرگ، نه تنها برای سفره ی هفت سین خودشان چرخی در تنگ ماهی میزدند، بلکه به تمام اقوام و دوست و آشنایان هم داده میشد. خانه ی بسیار بزرگ پنج دری با سقف های ضربی قدیمی و ستونهای محکم سیمانی بطرف باغ باز میشد. باغچه ای جلو اتاقها بود که بوی یاسش همه را مدهو‌ش میکرد و درختان گل هفت رنگ هرشبی به رنگی خود نشان میدادند.گلهای پیچک رونده به دور سیم کشیهای فلزی نمای دلربایی به فضای حیاط داده بود. داخل باغچه تخم ریحان و شاهی و تربچه میکاشتند ولی هنوز سبز نشده یا به اندازه ی یک بند انگشت شده بود. کنار حیاط مرغ و خروسهای استاد عباس به رنگهای حنایی و سیاه و گل باغالایی (سیاه و سفید) داخل یک گنجه ای با دستان خود استاد برایشان ساخته ‌شده بود و جای تعجب بود که چرا باغ به این بزرگی، خانه ی مرغها کوچک بود بطوری که باید خم میشد و داخلش میرفت تا تخم هایی که مرغک ها داخل جعبه ای پر از کاه و علف داده بودند را میاورد. صدای گاو استاد عباس از ته باغ داخل طویله میامد و میگفت استاد کجایی؟ استاد ظرف شیردوشی داشت و بعد از ناز کردن گاوش با مهربانی او را میدوشید و از او تشکر میکرد. شیر های گاوِ استاد عباس خیلی چرب و خوشمزه بود، چون غذاهای خوبی به او میداد. از یک هفته به عید اقوامِ خانم استاد عباس از تهران تماس میگرفتند و برای مهمان شدنِ منزلِ استاد، جا رزرو میکردند. صفا و مهربانی ِ این خانواده یکطرف، دلشان تنگِ تخم مرغ های رسمی و سرشیر محلی و سالم و رب انارهای خانمِ استاد بود. استاد عباس بسیار حلال خور و مهمان نواز بود. بخانمش میگفت: «مهمان حبیب خداست، قربان قدمشان ما چیزی از سفره مان هنوز کم نشده است، روزی شان پیش پیش می آید» . خانم استاد عباس از یک هفته به عید و اغلب جلوتر از آن، قوطیِ رنگی میخرید و از پسرها درخواست میکرد تا چارچوب درها را رنگ کنند. نوروز را حیات و جان گرفتن زندگی میدانست. چه زیبا با پنج الی ده هزار تومان کلی رنگ کاری و همه چیز را نو میکردند. موکتهای سبز راه راه را داخل حیاط خانه می انداخت و صدا میزد مهدی، محمد.. بیایید کمک. قالیها و مخصوصا قالیچه ی آشپزخانه را هم بیرون می انداخت و با آب و تاید و وایتکس و شامپو فرش، با کاسه و برس و... به جانش میافتاد. نوبت پتوها که میشد داخل لگن بزرگی میانداخت و با آب ولرم، خودش و گاهی بچه ها چنان ورز میدادند، سفیدش میکردند و همه را روی تختهای چوبی و آهنی که داخل باغ بود پهن میکردند. چقدر مقتصد و مدیر بودند، از تولید بمصرف شیر و ماست و پنیر و تخم مرغ و سبزی و میوه ی باغشان همه محصول دست خودشان بود. ماهیهایی که داخل استخرها حدود یکسال پرورش داده بودند را یک هفته به عید میفروختند و با پولش سبزی پلو ماهی شب عید را فراهم میکردند. تخمه های هندوانه را خانم استاد عباس از یک شب جلوتر در آبِ چلو، داخل هوای سرد میگذاشت تا نازک شود. تخمه بو داده هایش، باب دهان مهمانهای او بود. عید و غیر عید فرقی نداشت، نظم در زندگیشان حرف اول را میزد. سبک زندگیشان درست بود. کار و تلاش و امید جریان داشت. همه ی این برکت ها بخاطر شاکر بودن استاد عباس بود. خانه ی زیبایِ استاد، با طرح شهرسازی خراب شد، اما راه بر خلایق آباد شد. خانه ی امروزشان کوچک شده است. اثری از محصولاتشان نیست ولی زندگی جریان دارد.... ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
1400/1/1یکشنبه عید دیدنی همه آمده بودند به رسم نوروزِ هر سال برای دیدن ننه و بابا، جمع شده بودند. سفره ی هفت سین شان پهن بود، آجیل و میوه و شیرینی، گندم شادانه ی بوداده، همه چیز جور بود. سماور کنار اتاق قلقل میکرد و قوری گل انگوری چای عقیق ایرانی را دم میکشید. یکی میامد و یکی میرفت، جدید که مهمان وارد میشد دیگری به احترامش بلند میشدند و دعوت به پذیرایی میشد. برای ناهار خانه ی عمو تدارک دیده بودند. سر و صدا، هیاهوی بچه ها یطرف، نوجوانهای پسر تو دشتِ کنار خانه، دخترک ها سر تو سر هم، بانوان جوان از خاطرت 99 و شلوغی کارهایشان و خانه تکانیها و بزرگتر ها از دردهایشان میگفتند: که چقدر ناتوان شدند و حتی دیگر درِ شیشه ی نوشابه را نمیتوانند باز کنند. مهمانها گاهی سرشان تو گوشی، عده ای از اقتصاد و انتخابات و... و عده ای باهم ماشین و... معامله میکردند. کنارِ حیاطِ بزرگ ِخانه ی عمو بچه ها تاب بازی میکردند و دبه های دیگ گلاب زیر شیروانی طلب عرق گلاب و بیدمشک را انتظار میکشیدند تا فصل اردیبهشت با گلهای محمدی پر شوند. خانه ی عمو کنار خانه ی بابا و ننه سفره های بزرگ از این سر تا اون سر تو حیاط پهن شده بود، دیگ قرمه سبزی امام حسینی را زحمت کشیده بودندو هيئت گونه از همه پذیرایی کردند. خاطرات هرسال عید نوروز را زنده کرده بودند. همه و همه دامادها عروس ها، نوه ها از دور و نزدیک آمده بودند برای تبریک عید نوروز، اما ننه و بابا با عکسهایشان از درون سفره ی هفت سین بما تبریک گفتند. در ماه مهر و آبان ننه و بابا هر دو قربانی کرونا شده بودند. اینهمه دورهمی برای احترام آنها بود ولی آنها نبودند تا بابا ظرفهای غذا را جلو بچه هایش بگذارد وبگوید بخورید و عیدی هایش را به نوه ها بدهد. ننه ی لپ قرمزی که روسری سفیدش را با سنجاق قفلی سفت میکرد و روی خندانش از روی تختش و آمدن بچه هایش و بوسیدنش دیگر خبری نبود. دورهمی امسال متفاوت بود. چقدر زود دیر میشود، قدر داشته هایمان را داشته باشیم. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا سلام الله علیها کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوال فوری خواب چشمانم را گرفته است، دیشب را هم خوب خوابیدم، هنوز وقت قیلوله هم که نشده است. صدای قناری مان میاید سیب و آب و دانه هم دادمش. ساعت روی دیوار تیک تاک میکند و صدایش گاهی آزار میدهد ولی خودم را ساخته ام و با او میسازم چون هدیه ی مسابقه ی برنامه ی سمت خداست دوستش دارم. یخچالمان هم خیلی سالش هست، تهویه اش صدا میکند و گاهی هم دورش یخ میزند و مثل موتور گازی گاز میدهد، قرار است عوضش کنیم با امید و بزودی! البته فریزرش خوب است ولی یخچالش تو بازی هست. صدای موتور و ماشینها کم شده است یکساعتی پیش بیشتر بود برای امرار معاش در رفت و آمد بودند، کوچه ی ما شاهراه هست و سر بریدگی،از سحر صدای وسایل بگوشمان میرسد، دیگر عادت کرده ایم. صدای تلفن هم درآمد، آرامِ جانم بود الو مادر خوابی؟ نه مادر جان بیدارم مادر مراقب خودت باش ... دیگر هیچ صدایی نمی آید ذهنم آرام شد برم خواب بی خواب! صدایِ بی صدایِ گلهایمان میاید که با زبان بی زبانی میگویند بما آب بدهید، آخر حیاطمان گلخانه است و گلها تشنه اند. جوال یکشنبه 3 اسفند 99 ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
16خرداد 1400 سخنرانی خانم وجگانی پایگاه سجادیه آران و بیدگل موضوع :تربیت فرزند راهکارهای ایجاد روابط مطلوب بین والدین و فرزندان الف :تامین عزت نفس فرزندان فرق عزت نفس (درونی) با اعتماد بنفس (بیرونی) عزت نفس: مثل بتون آرمه و فنداسیون و شناژ بندی قوی اعتماد بنفس: مثل گل شاخه بریده و مثل ساختمان شیشه ای که هرلحظه با سنگ ممکنه بشکند. تاییدیه از بیرون. راهکارهای عزت نفس به فرزندان: 👈1.توجه کردن 👈2.نقاط مثبت دیدن 👈3.داد و فریاد نکردن 👈4.سرزنش و تمسخر ممنوع 5.مقایسه نکردن 🌹برای توجه کردن با تمام صورت و زبان بدن (بادی لنگوییج) به فرزند توجه کنیم. و کلامی با (آهان، خب، چه جالب،..) مورد توجه قرار دهیم. 👈دو آسیب تربیتی مهم :مسخره و سرزنش ❓چرا بچه های ما در سنین نوجوانی و جوانی با چادر و نماز مشکل دارند؟ بخاطر مسخره و سرزنش. عزت نفس پایین.... ◀️نکته:اگر بچه ها میخواهید بدون هیچ هزینه ای اراذل اوباش باشند سرزنش کنید.❌ جایگزین سرزنش: 🌿تفکر خلاق 🌿گفتگوی صمیمانه 🌿تشویق 🌿حل مسئله پیامد سرزنش: 🍃بی مهری و سردی 🍃خودخواهی والد سرزنش گر 🍃نادیده گرفتن مثبت ها و حمایت بطرف منفی ها 😲داد زدن عزت نفس را پایین میاورد: 1.داد زدن برای پرهیز از خطرات 2.داد زدن ارادی یعنی نگید چون اعصابمون خرد بود داد زدیم. راهکار معنوی برای ارتباط مطلوب با فرزندان: والدین اهل مستحبات بیشتر و اهل مناجات خوانی و مناجات دانی(مناجات شعبانیه، خمس عشر، مسجد کوفه) رفتارها را شیرین میکند. قبل از نماز ادای اذان و اقامه و سجده ی شکر بجا اوردن موجب وُد و محبت بیشتر میشود.به امیدی که نسل ما سلیمانی و منتظر حضرت حجت باشند.
بسم الله النور ذوم گوشی را روی تصویر کوچک و بزرگ کردم دنیای ما به اندازه ی یک قاشق است که حتی نیمی از آن نیز پر شده است. تمام دنیای دنی در نیم قاشقی پر شده است، دنیایی که شبانه روز بدنبالش میدویم و هرکجا قاشق و چنگالش را بهمراه داریم. این چنگالهای دنیا ست که هرآن ما را بطرف خود میکشد تا یک لقمه ی طعمه کند.. چنگالهای دنیا رنگش طلایی است، زرق و برق بسیار دارد. البته نه نه بظاهر طلایی است، خوب که بهرش میرویم، سیاهی ها از طلایی اش بیشتر است. مار خوش خط و خال است. و شاید هم کثیف تر چون بسیار چنگال و خوراک این و آن شده است. حضرت امیر فرمود : الدُنْيَا يَا دُنْيَا إِلَيْكِ عَنِّي أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ لَا حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِيهَا فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ . ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
معاشرت برتر چقدر از عمرمان گذشته است و چه مقدار دیگرش باقی هست؟ چجوری زندگی کردیم؟ آیا دیگران برای ما دعا میکنند یا بر بودن ما لعن و نفرین؟ حضرت امیرالمومنین علیه السلام میفرماید: خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.(حکمت 10)با مردم به گونه اى معاشرت کنید، كه اگر بميريد، بر شما گریه کنند و اگر زنده ماندید، مشتاق شما باشند. حضرت اشاره به معاشرت نیکو دارد و هر تحیتی بشما داده میشود شما بهتر از آن را پاسخ بدهید.(وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ حَسِيباً)86نساء اگر کسی برای شما قدمی برداشت ، به وجه نیکو پاسخ بدهید. اشاره ای به چهار نوع سبک ارتباطی ما با دیگران 1.خوبی با خوبی: عین انصاف هست. خوبی در حقش انجام داده، طرف مقابل هم خوبی میکند. وگاهی حتی بهتر جواب میدهد. سلام را با سلام علیکم، لیوان آب را با شیر و عسل، ظرف خالی را پر از شاخه نبات بر میگرداند. 2. خوبی با بدی :عین بی انصافی هست. حاج اسماعیل دولابی میگفتند‌: «بعضی از از آدمها چهارچوبی ساخته‌اند و آن را قاب چشمان خود قرار داده‌اند و همه مردم و رفتارها را از همان چارچوب می بینند.». خوبی و بدی برای آنها فرقی ندارد و هیچ لسان تشکر و صمیمیت ندارند. تو زندگی اهل بیت چنین رفتاری از طرف دشمنان موج میزد. پیشانی حضرت رسول صلی الله علیه وآله را شکستند. حضرت امیر علیه السلام را داخل مسجد کشتند و گفتند: مگر علی نماز میخواند؟ اهل بیت امام حسین را گفتند خارجی اند دیگر اهل بیت را با سم مسموم، زندانی، شکنجه و... کردند. اتمام حجت رسول خدا که فرمود اجر مزد رسالت نمیخواهم فقط اهل بیت را دوست داشته باشید. 3.جواب بدی با بدی : که اسلام زیاد نمی پسندد. دین بیشتر به مدارا کردن و صبوری با هم کیشان خود را سفارش می‌کند. 4.بدی با خوبی:این رفتار عین ایثار است. حضرت امیر برای قاتلش ظرف شیر میفرستد. اشاره ای به موارد شیوه های تربیتی تغافل: گاهی بچه، بزرگ، همسر، همسایه و... یک رفتاری دارند و به ذائقه ما خوش نمیاید، اینجا تغافل بکار میاید. تغافل یک سوم عنصر توجه و تدبیر است. و با غفلت فرق میکند. در تغافل متوجه میشود ولی خودش را به گوش کری و ندیدن میزند. اثر این روش قبح گناه و خطا و عادی سازی نکردن است. (مادری که متوجه است که فرزندش پنهانی روزه باز کرده است یا نمازش را بی وضو میخواند، اینجا تغافل بکار گیرد تا حیای بیشتری حفظ شود..) تقابل: بدی با بدی هست که اگر کسی ناسزا گفت طرف مقابل هم به او بگوید هر بدی که دیگران دید آنرا به خودشان برگردانید ولی این نظر روانشناسی غربی هست و اسلام چنین چیزی را نمی پسندد. دین داعیه مدارا و صبوری با دیگران دارد حتی آنهایی که هتاکی میکنند. تذکر: البته رفتار باید شجاعانه و جراتمندانه صریح و با ادب باشد یعنی اگر کسی مرتب بی ادبی میکند تذکر داد تابه زشتی کار خودش پی ببرد. تربیت : تربیت با تدریج همراه است است و گاهی باید برای سبک ارتباط صحیح از گزاره های رفتاری استفاده کرد از طریق کلامی و غیرکلامی محبت و گذشت میتوان خیلی از موارد تربیتی را به همنوعان خود تلقین کرد. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
4 رمضان علم بهتراست یا ثروت؟ ای کمیل علم بهتر از ثروت است. چون علم تو را حفظ میکند و ثروت را تو حفاظت میکنی... (حکمت 147) زنی خدمت حضرت فاطمه سلام الله رسید و سوالات متعددی پرسید. از کثرت سوالاتش خجالت زده شد و گفت: بیش از این مزاحم نمیشوم. حضرت فرمود: بیا و هر سوالی که داشتی بپرس من جواب خواهم داد. زیرا در برابر هر مسئله ای که پاسخ می دهم بیشتر از بین زمین و آسمان که پر از مروارید باشد پاداش میگیرم و از سوال های شما خسته نمی شوم. تجربه ثابت کرده که با تدریس و آموزش دادن، علم ماندگار و تثبیت میشود. جمعیت زیادی داخل مسجد دور حضرت امیرالمومنین علیه السلام حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و پرسید «یا علی! سؤالی دارم، علم بهتر است یا ثروت؟» حضرت امیر در پاسخ گفت: «علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.». فرعون ادعای خدایی میکرد. «انا ربکم الاعلی» ولی جنازه اش با حقارت از دریا بیرون افتاد تا درسی برای زندگان باشد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد. بلافاصله پرسید: «اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟» امام در پاسخ آن مرد گفت: «بپرس!»، مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: «علم بهتر است یا ثروت؟»، علی فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.». سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!» هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. اودر حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟» حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.». علم با نشرش زیاد میشود مثال ریشه نعناع و درخت مو (انگور) با هرس زیاد میشود. نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.»  با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند، یکی از میان جمعیت گفت: «حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت!»، کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: «یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟»، امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: «علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.» مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت  وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید: «یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟» امام فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.»  هشتمین نفر پرسید که امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.» اسکندر مقدونی گفت:دودست مرا از تابوت بیرون بگذارید تا همه ی مردم بدانند که دستانم خالی هست. نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید.. امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.»  جمعیت انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و پرسید:.. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:.. نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی (ع) مردم به خود آمدند: «علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند.» فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. حضرت امیر علیه السلام فرمود: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.» یافته ها: علمی بهتر است که با تبسم و متفاوت و با تواضع نشر داده شود.(بدون خستگی و مدارا با مردم) علمی که نورانیت داشته باشد و حجاب نباشد.
7رمضان المبارک 31فروردین 1400 بهترین دوست چه کسی هست؟ دوتا همسفر، دو دوست، شاگرد و استاد،زن و شوهر چگونه دوهمسفر تا بهشت باشند.؟ دوست خوب میتواند هر فردی را بهشتی کند. دوست خوب : راهنما، رازدار،... «المومن مرآة المومن»، خصوصیت آیینه صداقت، راستی، صفا، و توصیه به تواصی دارد. عیوب را در مقابل و عین حقیقت را بیان میکند نه کم و نه زیاد. رویِ سخن حضرت امیردر مورد دوست یابی :دوستت را به اندازه ی دوست بدار، شاید روزی دشمنت شود.و دشمنت را به اندازه دشمن بدار شاید روزی دوستت شود. ویژگیهایی دوستان: 1.از دوستی با احمق بپرهیز چرا؟ چون میخواهد به تو سود برساند اما زیان می رساند. دوستی های خاله خرسه از همین نوع هست. دشمن دانا به از دوست نادان است. 2. از دوستی با بخیل بپرهیز چرا؟ چون در محتاج ترین حالت که نیاز به حمایتش داری، خودداری میکند. بخیل از نظر روان درمانی بسیار طول میکشد تا درمان شود. از یک بعد به ترس و اضطرابش برمیگردد که مبادا از مال و.... کم شود. در قرآن از کلمه ی «شح» بکار رفته است. شحّ ترکیب حرص و خساست هست. بخیلی درون چاه افتاده بود، گفتنش دستت را بده نجاتت بدهیم، امتناع کرد. فرد ناجی گفت : پس دستم را بگیر تا نجات پیدا کنی. بخیل دست بگیرش فقط خوب است. 3.از دوستی با فاجر و گنهکار دوری کن. چرا؟ فاجر کسی است که پرده ی حیا را پاره میکند. به درنگی تو را به اندکی و پاره ی ناچیزی میفروشد. 4 از دوستی با دروغگو خودداری کنید. چون مثل سراب است. آینده را به نزدیک و نزدیک را بدور منتقل میکند. دروغگو خودش در پازل خوشبختی مانده. چه بد که برا رسیدن خوشبختی به دروغ و دروغگو ی بدبخت و شوم متوسل شده. (محتوای تبلیغ رمضان 1400) ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
دوم ماه رمضان قیمة کل امرئ ما یُحسنه قیمت هر کس به اندازه کاری است که آن را نیکو انجام می دهد. وجود انسان گوهری است ارزشمند و آن را قیمتی بس والاست. هر کس ارزش خود را بشناسد هلاک نمی شود و هر کسی شخصیت خود را گرامی بدارد شهوات در نظرش بی اهمیت می شود. جانهای شما بهایی جز بهشت ندارد، پس آن را جز در برابر بهشت نفروشید. مسلماً شخصیت انسان فراتر از شکم و شهوت، پست، منصب، مقام اسارت در دام پر فریب دنیا است. انحراف به چپ و راست و خارج شدن از صراط مستقیم مانع از صعود انسان به کمال انسانی است. هرچقدر انسان ارزش خود را بداند شهوات و تمایلات در وجودش بی ارزش است. هارون الرشید برای زیر سلطه بردن امام موسی کاظم علیه السلام، کنیز زیباروی رقاصه ای را به زندانش فرستاد تا العیاذبالله امام را رسوا کند. کنیز بسجده افتاد و بدنش به لرزه در آمد. مقام والای امام در او اثر کرد و چند روز قبل از شهادت امام آن زن از دنیا رفت. ارزش وجودی انسان از حد تصور خارج است و میتواند تا مقام و حتی بالاتر از ملائکه برسد. إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ..... خداوند جان و مال مومنین را خریداری میکند به بهای بهشت..... خدا عبد صالح میخواهد.. حکایت بشر حافی (پابرهنه) بدنبال امام هفتم دوید و درخواست داشت که عبد باشد نه آزاد... تا آخر عمرش بندگی کرد. کسانی مثل «شاهرخ ضرغام حر انقلاب» اسلامی و مثل «طیب» و «رسول ترک» در نهایت ارزش وجودی خود را میشناسند و راه خود را پیدا میکنند. هر کسی از تمایلات نفسانی و شهوانی خود بگذرد بهتر از آن نصیبش میشود. اللهم عجل لولیک الفرج (محتوای تبلیغ رمضان 1400) ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
بسم رب النور اهدنالصراط المستقیم هدایتِ راه مستقیم را درخواست میکنیم. راه مستقیم فقط یک راه است و آن وجود حضرت امیرالمومنین و سبک زندگی او می باشد. حضرت در حکمت 456 میفرماید: آیا آزاده ای نیست که این غذای مانده در دهان را به اهلش واگذارد. لماظه(باقیمانده غذا در دهان). این مثال حضرت امیر در مورد دنیا به باقیمانده غذا در دهان، در این ماه خیلی ملموس است که هر سحرگاه برای روزه خود را آماده کرده و ته مانده ی غذا را بهر ترتیب از دهان خارج و چقدر بی ارزش و بی مقدار است. انسان در برخورد با دنیا در خواب غفلت است، گاهی با شناخت و بینش از این خواب بیدار میشود ولی گاهی نه بیدار میشود بلکه بیهوشی اش بطول می انجامد. در اصل خود دنیا دنی و پست است و چیزی داخلش نیست چه رسد که ته مانده اش بشما رسیده است. کم افرادی پیدا میشوند که ته مانده ی غذای دیگران را بخورند!! دنیا یک روز لک(با تو) و یک روز علیک(برتو) است. ماه روزه ماه صبر و خود سازی و این برا رشد انسان بسیار مفید است. شبیه همین فعل روزه در اسلام که خویشتن داری را قوی میکند، در غرب طی سنجش هایی نخبه پروری میکنند با شعار «کیکت را دیرتر بخور». یعنی صبر کن و اگر کیک را دیرتر بخوری جزایش چند کیک خواهد بود. «کتب علیکم الصیام... لعلکم تتقون». باطن روزه تقوای انسان را زیاد میکند و تقوا داشتن به نخبگی و رشد انسان کمک میکند. ادب داشتن یکی از مصادیق تقواست، ادب مسیر صراط مستقیم را هموار میکند. نماز خواندن و روزه گرفتن چون اطاعت است یک نوع ادب است. حربن یزید ریاحی ادب کرد در مقابل امام زمانش و عاقبت بخیر شد. اللهم عجل لولیک الفرج (محتوای تبلیغ رمضان 1400 25 فروردین) ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖌قلم گوارا ستودنی است قلم و هرآنچه که با قلم وحیانی نوشته میشود. ستوده است آنکه قلم در دستم گذاشت تا لذت «بابا آب داد» را چشیدم. همان قلمی که استادش از روز اول آن را در بین دو انگشت شَست و سبابه ام قرار داد و سفیدی کاغذ را با سیاهی قلم پر کرد. نمره ی تمام، با برچسب آفرین، صدآفرین، مُهرِ تحسینِ سیاهه ام را تزیین کرد. مسیر رشد را به تدریج برایم مهیا کردند. گاهی فهمیدم و گاه با پرده ی غفلت از کنارش گذشتم. شجره ی طیبه، مدینه ی فاضله، خُلق حسن، و میوه های نایاب از ثمرات دستان معلم روزی ما شده است. با خواندن و نوشتن، قلم جان گرفت و به زرین، طلایی، روان و نویسا، روی کتیبه های کاغذی امروز سُر خورد. هرآنچه برازنده ی قلم است، گوارایش باد. صدای سُر خوردن قلم بر روی سفیدی ها، آهنگ دلنشینِ بهشتیان است. @HOWZAVIAN ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1⃣1⃣پویش بانوان حامی رهبر 🔰دراز کردن پا از گلیم ✍️فاطمه وجگانی، عضو تحریریه مجتهده امین هرچه پا را فراتر از گلیم‌تان دراز کنید تحریم هایتان بیشتر می‌شود. شعار آزادی بیان سر می‌دهید ولی در عمل‌تان تناقض و پارادوکس دیده می‌شود. نه تنها آزادی بیان بلکه توهین و تحقیر شخصیت ها در کلام و افعالتان هست. مشخص است هر کسی حقارت درونی دارد دیگران را تحقیر می‌کند و این در شما نمایان است. بیش از پیش پرده از شخصیت‌تان برداشتید. به دنبال هویت ملی‌تان باشید این شیطنت‌ها برایتان سودی ندارد. قدرت ندارید که هیچ بدانید عزت هم ندارید. از همه جا رانده و مانده شدید. به‌دنبال درشکه های منافع خود در اروپا باشید که شما را به‌عنوان حداقل همکار قبول کنند. اینجا کسی تره‌ای برای‌تان خرد نمی‌کند. انگشتان‌تان را مثل اختاپوست به همه جا گره کرده‌اید؛ اما اینجا قلابتان به صید ماهی نمی‌افتد بروید چاره‌ای بسازید. دوباره بوی ماه پیروزی انقلاب اسلامی ایرانیان به دماغ‌تان خورده است. کاریکاتوری بسازید از آن شاه خائن پهلوی که دست نشانده‌ی شماها بود و شکم‌های شما را از سفره‌های ما پر می کرد. کور خوانده‌اید دیگر بزم و بساط هرزه‌خوری خبری نیست. ما قوی شده‌ایم به بذل خون شهدای‌مان، وجود رهبر حکیم و فرزانه‌ای که از او می هراسید، حتی قاب عکسش خواب از چشمان‌تان گرفته است. بیماری شما بی‌خدایی است، خود را درمان کنید و پا از گلیم‌تان فراتر نبرید. @AFKAREHOWZAVI ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
📱گوشی همراه و مجلس سال‌هاست با چندتن از دوستان در مجالس سخنرانی در لحظه نکاتی از سخنان ناب را می‌نویسیم. این کار چند ثمره دارد: ✅ فی المجلس ذهن مستمع را متمرکز می‌کند. ✅علم را به چنگ میاورد. (قیدالعلم بالکتابه). ✅سرعت عمل و دقت مستمع و همچنین تایپ سریع، قدرت ذهن بالا و عملکرد رفتاری را ملکه می‌کند. ✅مکتوبه‌ها را به سمع و نظر دیگران که از مجلس محروم بودند در گروهی بارگزاری می‌شود. ✅ اهمیت و ارزشی بودن این مطالب را در پی دارد. ✅نشاط سخنران را برمی انگیزد. ✅ سخنران مجبور می‌شود، مستند و متقن سخن بگوید. اما امشب به محض اینکه با گوشی شروع به نوشتن کردم، گهگاهی سرم را به اطراف چرخاندم، دیدم در لحظه چند نفر گوشی‌هایشان را در دست گرفتند و مشغول شدند. ذهنم مثبت بود، حتما می‌نویسند هر چند کم! درگیری ذهن و سخنران با دیگر مستمعین و گوشی به دستان جنگ روانی ایجاد کرده بود. صدای آلارم چت دوست کناری گوشم را نوازش می‌داد و دخترکی دیگر بازی‌های اندروئیدی انجام می‌داد و دیگری با گوشی‌اش قرآن می‌خواند و دست‌های دخترکی دیگر صورت گوشی‌اش را حرکت می‌داد به سمت بالا و پایین. باخودم گفتم: گوشی همراه اعتیاد آور شده است و بیماری اش مسری! روش نت‌برداری را تغییر دادم، سخنرانی را از متن به صوت گذاشتم و عطایش بر لقایش بخشیدم. @AFKAREHOWZAVI ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
هم میزی در زمان بچگی گاهی اوقات مادران لقمه‌ای برای هم‌میزی بچه‌شان توی کیف او می‌گذاشتند. هم‌میزی‌ها همدیگر را خیلی دوست داشتند. دنیای بچه‌ها کلاس و مدرسه بود. هم میزی‌ها، باهم می‌رفتند و باهم می‌آمدندو خلاصه جیک و پیکشون یکی بود. حتی اگر هم‌مسیر خانه همدیگر نبودند مقداری از راه را همراهی می‌کردند باکلی با شوخی‌ها و بازی‌های بچگانه. با دست تکان دادن به معنای خداحافظی از هم جدا می‌شدند تا صبح روز بعد. گاهی وقت‌ها مخصوصا عصر روز قبل امتحان، به خانه هم‌میزی می‌رفتند و زیر درخت توت سفید حصیری پهن می‌کردند و درس می‌خواندند. خستگی بین درس را با لی لی و خاله‌بازی و قایم باشک و خوراکی‌های خوشمزه‌ی مامانی؛ لواشک، انجیرخشکه، آش جو و گاهی شبدر سرکه پر می‌کردند. صدای خنده‌های بچگی و بازی بالا بلندی و وسطی، هنوز گوش‌مان را نوازش می‌دهد و دل‌مان را آب می‌کند. غم هم‌میزی غمِ ما بود. مراقب بودیم تا دیگران او را اذیت نکنند حتی حواس‌مان بود که کسی در مورد پدر دوست‌مان که از دنیا رفته بود، نپرسد تا مبادا دلش بلرزد. بعد از هم‌میزی، با دوستان هم‌کلاسی جلو میزی و پشتی ارتباط گرفتیم. پاک کن، مدادتراش و مداد قرمز کوچولوی هم‌کلاسی که گم می‌شد از زیر میزمان پیدا می‌کردیم و به او می‌دادیم. هم‌کلاسی‌ها در زنگ تفریح با قرارهای قبلی، زیر درخت انار مدرسه، سفره می‌انداختند و صبحانه می‌خوردند. نان و پنیر و خیار محلی و گوجه‌ی بومی دل معلمان را نیز هوایی می‌کرد. کنار هم میزی، همکلاسی، هم مدرسه‌ای ها، خاطرات خوشِ مسجد و شبهای قدر رمضان و بیداری تا صبح... این دوستی ها را مضاعف کرده بود. حالا هم‌هایمان زیاد شده بودند، هم ها که زیاد میشوند غم ها نیز زیادتر.غم دوستی که صورتش را پشه ی سالک زده بود، غم دست‌های آنی که درسش را خوب نمی‌خواند و برگ دفتری بود برای خوردن خط کش‌های چوبی معلم! آن یکی برای خرید کیف و کفش و لباس عیدش مشکل داشت و دیگری رنج جدایی پدر و مادرش را. هم ها از میز و کلاس و مدرسه به دایره ی بزرگتری رسید، در واقع ما رشد اجتماعی پیدا کردیم. همسر گزینی و ازدواج و نه تنها غم های همسر و فرزند و خانواده ی هسته ای بلکه خانواده گسترده شد و رنجِ آنان رنج ما شد. خانه‌داری، همسایه‌داری، هم محله‌ای، همشهری، هم نوع و هم وطن همه و همه.. حتی غمِ هم های ما شاید غم هم های آنها نبود. غم ما جدای از غم خیلی‌ها بود. غم دخترانی که از نماز فرار می‌کنند، پوشش مناسب ندارند، مورد آسیب‌های اجتماعی قرار می‌گیرند و در جنگ روانی مسمومیت وارد شده‌اند. هم میزی همان هم میزی است فقط تغییر زمان و مکان و گاهی تغییر هویت داده است. رنج کوچک شدن سفره اش، غم تربیت فرزند، رنج بیماری والدین و از دست دادن عزیزانش، را دارد. مراقب هم‌میزی هایمان باشیم. @AFKAREHOWZAVI ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مکانهای شلوغ مراقب کیف، پول، و سایل ارزشی خود باشید. رو شیشه سکوریت آزمایشگاه عمومی زده بود. یک لحظه دیدم، کمی کیفم را محکمتر نگه داشتم. نگاه کردم دیدم گوشی همراهم داخلش هست. یک نفس عمیق کشیدم و منتظر ماندم تا صدایم بزند. لحظه ای فکر کردم که آیا وسایل ارزشیِ تو، فقط پول، گوشی و کیفت هست؟ دوباره به باجه ی آزمایشگاه نگاه کردم و چشمانم را ریزتر تا نوشته را دقیق تر بخوانم. برقی زد و زنبورهای جوالم سر و صدایشان درآمد. دارایی هایم یکی یکی تو ذهنم نقش می بست. چشمی که نوشته را خواندم، ذهنی که تفکر کردم، پاهایی که مرا به آنجا برده بود، دستی که دفترچه را به خانم منشی داد، زبانی که ازمن پرسید شماره ی منزلتون چیه؟ و جواب دادم .....5551، گوشی که شنیدم اپراتور گفت: برو بشین خانم تا صدات بزنم برا خونگیری.! دستی که به طرف گوشی بردم، انگشتی که حسگر گوشی را لمس کردم، تو کانال شخصی «دفترچه من» نوشتم..... آیا سرمایه ها فقط همینها بودند ؟ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ (18) دراین مکان شلوغ دنیا، که افراد خائن به دنبال سرمایه های انسانی هستند، یکی به دنبال دین و دیگری بدنبال غارت خانواده ها، پخش کردن عکس و استیکر و فیلم های ناجور وضد شئونات اسلامی، که ارزشیها شده بی ارزش و پرده ی حیا را کندند و بعضیها شون حتی سوزاندند، و خاکسترش را به باد داده اند.😔 سرمایه ی انقلاب که جوی خونها برایش به راه افتاد و چه خون دلهایی که مخلصین را مثل شمع آب کرد. به کجا رجوع کنیم که به شیشه ی سکوریتش بنویسند مراقب سرمایه های انسانی خود باشید.!؟ خدایا در روز یکشنبه متعلق به سرمایه ی هستی، ام وجود، حبیبه روز محشر، فاطمه کبری سلام الله علیها، دارایی های ظاهری و باطنی ما را حفظ بفرما. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
سیراب شیردان از هر چیز بگذریم از سیراب شیردان نمی شود گذشت. نوش جانتان، به اندازه ی بیشمار سیراب شیردان پاک کرده ام. تمیز و مرتب با آب و نمک و گاهی چند دانه نخود و پیاز پختم و چاشنی اش دارچین و فلفل سیاه زده ام. گاهی مهمانی ها را با کله پاچه پذیرایی کرده ام، هم لذیذ است و سالم، هم مقرون بصرفه، برای مهمانیهای جمعی است. سیراب شیردان گوساله خیلی خوشمزه است اما کله پاچه ی گوسفندِ نر لذیذ است. زبان و پاچه و گوشتِ بنا گوشش به کنار، چشمش خوردن دارد، به اندازه ی همه اش خوردنی است. اگر سنتی کله پاچه پاک و پخته شود، مخصوصا کله ی پروار(چاق) باشد. آی مزه میدهد😋 یکی از اقواممان تهران ساکن هست، میگوید میخواهم شکم را باز کنم و داخلش کله پاچه بگذارم. سفره های افطاری شان اغلب همین غذاست. پاچه برای استخوان درد خوب است. سیراب شیردانش برای معده درد عالی هست. اگر خریدید و تناول کردید، جایِ ما سبز خواهد بود. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(محتوای کلاس آموزشی) 21/10 دقیقه جمعه شب مادران توانمند این هفته هم دری از علم بسوی تلاشگران کویر باز شد. نکته های ناب طلایی را قلم فرسایی میکنم تا حاضرین برایشان سیاهه و غائبین هم، کم نمکی ذائقه یشان شور شود. آدم های موفق کسانی اند که عادتهای مثبت را تکرار میکنند، همانند دونده ی موفق روزی بیست دقیقه می دود. در📗 آیین دوست یابی کارنگی مخرج مشترکِ همه یِ نیازها، احساس مهم بودن است. تا بحال شنیده بودید خدا از ما ارث میبرد؟ در دین مبین اسلام دسته های ارث در سه طبقه اولویت بندی میشود. اما خدا از ما ارث میبرد و آن هم نسل توحیدی ماست. همان نسلی که دغدغه رهبرمان و دیگر اساتید برای فرزند آوری است. اولین وظیفه ی مادرِ خوب، درس خواندن نیست، بلکه جان آفریدن است. در روان شناسی رشد نیازهای کودکان را تقسیم میکند که نه تنها نیاز فیزیولوژی بچه بلکه نیازهای وجودی اش مثل محبت و امنیت و توجه از طریق مادر تامین میشود. مادر در دسترسش خوب است که خود را سریعا به کودک برساند و مترجم خوبی برای بچه اش باشد یعنی دردِ گریه یِ کودک را بفهمد، و به اندازه نیازش برآورده کند. نیازهای تحولی اگر بخوبی صورت گیرد آجر شخصیت کودک را شکل میدهد. در اولین الفبای فرزند پروری : احترام بخود و احترام رابطه و احترام بفرزند شرط است. که هر کدام دنیایی حرف دارد... دومین الفبای فرزند پروری: آموزش است. سومین: امنیت چهارمین: اقتدار و پنجمین الفبا: انضباط است. قانون رنج و شادی 5به 1 را یادتان هست‌‌؛ به ازای یکبار رنجاندن 5بار شادکردن است. اگر روبروی بچه ها دعوا کنید شخصیتشان میشکند. مراقب تغذیه ی روحی بچه هایمان باشیم. مبحث بعدی هوشها بود👇 هوش سیال :علت و معلول، ارتباط ها و.. را میشناسد، رشته ی تجربی بیشتر به کارش میخورد. هوش کلامی : دایره واژگانی اش زیاد است. تحلیل بیشتری دارد، شعر و قصیده می گوید، برای تدریس و بازاریابی رونق دارد. هوش ریاضی: طبقه بندی و ردیف کردن را میداند و مهندسی میسازد. هوش دیداری فضایی: گرافیک و معماری و نقشه کشی را بخود جذب میکند. نتیجه ی 10 ساله ی تحقیقات کارول دوک، این شد که به بچه هایتان بگویید شما تلاش بالایی دارید بجای اینکه بگویید هوش بالایی دارید. همانند آیه ی قران میفرماید : وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي (39)نجم صحبت زیاد است و دریایی از علم، که دیگر مجالی نیست. فقط نکته ای دیگر اشاره کنم. 👇 آدم های موفق کسانی نیستند که کارهای خوب می کنند بلکه کسانی هستند که انتخاب های خوب دارند. 📗کتاب درگاه آسمان از حجت الاسلام آقای دکتر علی صادقی سرشت را درمورد تربیت معنوی فرزندانتان را مطالعه کنید. استاد گرامی امروز ما بودند که علاوه بر علمی از نظر تقوا و تهذیب بسیار نکات ناب آموختم. از برایشان بهترین دعاها در این ماه رحمت به استجابت برسد ان شاءالله. ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا سلام الله علیها کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیرینی مهمانی چه شیرین است مهمانی!! اولین سال مهمانی خدا، حدود 30 سال پیش مانند امسال، بهار قرآن با بهار طبیعت مقارن شده بود. دختران 9 ساله کم طاقت، از آجیل و کلوچه پشمک و رنگارنگ های عیدانه دل کنده و منتظر سفره ی ضیافت بودند؛ خاگینه های دستپخت مادر با پارچ شربت بیدمشک دلشان را آب میکرد. جوی آبی از کنار خانه ی شان روان بود، گاهی از فرط تشنگی روی خاکهای نمناک جوی مینشستند و گاهی لباسها را خیس! برای سرگرمی و سپری شدن روز به دنبال درختان توت کنار جاده، به تکان دادنش مشغول بودند. سبدهای رنگی را پر از توتهای سفید و سیاه میکردند تا افطار، به انتظارِ خوردنش بودند. الگوهای خوبی مثل پدر خانه داشتند؛ صبح علی الطلوع تا آفتاب غروب با دهان روزه، چینه های باغ های مردم را میچیند و سقف و ستون خانه های آبادی را میساخت، این الگوی عاشق روزه داری را عاشق تر میکرد. عرق از جبین پدر سرازیر بود، لبهای خشک شده و رنگ پریده اش، فریاد روزه داری داشت ولی ذره ای خم به ابرو نداشت و به قولش لذت افطار را با هیچ چیز عوض نمیکرد. اشکهای او موقع خلوت و مناجات، عشق ماه مبارک را دوچندان میکرد. سحرهای رمضان را بدون معطلی با نوای اللهم انی اسئلک من بهائک.... از تلویزیون سیاه وسفید، اهل خانه را حاضر میکرد. عشق به خانواده، مادر، پدر، مهم تر انجام تکلیف، روزهای نسبتا گرم و طولانی را برایمان آسان میکرد. نوستالژی روزهای روزه داری ما، مسجد، نماز، دعای روزانه و تعقیبات با صدای آهنگین و لرزان پیرمرد آبادی از مأذنه ی مسجد بگوش میرسید‌؛ (یا علی یا عظیم، اللهم ارزقنی حج بیتک الحرام، اللهم اغن کل فقیر) بود. دعای صدبند جوشن کبیر و خوابی که در نیمه شب چشمانمان را میبست، با شیشه ی آب و خوراکیهای بچگانه و زمزمه ی «خلصنا من النار یا رب» تا «الهی بمحمد، بفاطمه... » قرآن به سر، آن شب صبح میشد. در انتظار دورهمی ختم قرآن روزانه و در لیست خوانندگان قرآن منتظر تا شاید چند خط صفحه ی قران نصیبمان شود و این خواندن در جمع همانند یک ختم کامل بود. محضر خدا، مناجات، معرفت، آغوش خدا را نمی‌فهمیدیم، ولی رمضانش را دوست داشتیم. شهر خدا اشتیاقی دارد که هیچ چیزی مانع او نمیشود. در شهر خدا آب میبینیم ولی در انتظار سفره ی او چشم به روی آب میبندیم تا به وقت ملاقات از دستان معشوقه یمان جرعه ای بنوشیم. محشری در این ماه به راه است. دست و پای شیطان غل و زنجیر است. انفاس و خفتن و بیداری همه حساب است. در ضیافت معشوق گرسنگی و تشنگی همه و همه... به یک لبخند میزبان ارزش دارد. اندکی صبر با طبق های پذیرایی صاحبخانه با رویِ گشاده و آغوشی دل نواز، همه ی تعب هایم را تیمار است. رمضان در راه است و باز بی صبرانه به دنبال مداوای امراض (صوموا تصحوا). درد از من و درمان از او (یا معین من استعان). ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99 @banovantavanmand1400
چهارشنبه های امام رضایی دلم هوایی شد به صحن حرمت به سقاخانه و ایوان طلایت چه می‌چسبد! سردی دست و صورتم گرم می‌شود از حرارت دعای زائرین و بال بال زدن ملائک در آستانت.. ایستاده ام، گاه گاهی سرم را بالا میاورم چشمانم بارانی ست، ضریحت را چندتایی می بینم، حرم در حرم، نور در نور، نورانیتش تا عرش خدا می‌رود. خواندن یک یس برای شیخ نخودکی دلم را آرام می‌کند تا کم کم وارد بر خانه ات شوم. زیبایی های حرمت دلم را جلا می دهد. هوا سرد است ولی از آب سقاخانه ات نمی شود گذشت. چهارشنبه های امام رضایی از راه دور خواندن یک جامعه کبیره و صلوات خاصّه دلم را وصل وصالت می کند. السلام علیک یا ضامن آهو ✍فاطمه وجگانی سطح سه تعلیم و تربیت جامعه الزهرا کارشناسی ارشد روان شناسی @talabemoshaver99