eitaa logo
روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.8هزار دنبال‌کننده
93 عکس
94 ویدیو
50 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjone مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
متن روضه 1 اَلسَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ... وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد زبانحال آقامون موسی بن جعفر... گوشه ی زندان... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد 🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم قربون غریبیت برم آقا... 🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله 🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت گوشه زندان تنهای تنها... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت 🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم در حالات حضرت آوردند: (لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ) چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو... از این زندان به اون زندان منتقل میکردند... (: بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند) خدا ميدونه تو این سالها... چقدر به امام رضا سخت گذشت... چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت... نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه... هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی... توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت... اما...بلاخره یک روز خبر دادند... گفتند آی شیعیان... قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه... شاید شیعیان خوشحال شدند... اومدند پشت درب زندان ایستادند... منتظرند... بعد چهارده سال... قراره آقاشون رو ببینند... شاید یک نفر میگه اگه آقام بیاد... من دستهاش رو میبوسم... یه نفر میگه من روی پاهاش میفتم... یک نفر گل آورده... الهی امید کسی نا امید نشه... یکدفه دیدند درب زندان باز شد... چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن... یه نفر صدا میزنه... ( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ ) : عیون اخبار الرضا علیه السلام ج:1 ص:99 آی شیعیان انقدر منتظر بودید... اینم امامتون... ای وای... ای وای... 🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند 🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند 🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت 🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند هر طوری بود شیعیان اومدند... جنازه آقا رو تحویل گرفتند... با احترام کفن کردند... روی دست شیعیان... تشییع جنازه باشکوهی شد... با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند... اما عرضه بداریم... لا یوم کیومک یا اباعبدالله... کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند... صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب تاختند که... استخوانها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
السلام علی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ، ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ فیض آماده است شما هم اهل معنایید ترجمه نمی خواد عبارت صلوات رو بخوانم تا آخر ، فقط یه دونه اش را اشاره کنم اللهم صل علی موسی بن جعفر الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ، ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الاِسْتِخْفَافِ‏ همه ی روضه ، در همین عبارت ، سه چهار خطی آمده خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله احمدی میانجی اینو وقتی شرح میکرد به پهنای صورت اشک میریخت فیض ببره امشب می فرمود مطموره به جایی می گند که مثل چاه مدوَّر باشه هم تاریکه هم گوده هم به گونه ایه که حتی نمی تونی پاهات رو دراز کنی فهمیدی چی گفتم چهارتا زندان بان داشت موسی بن جعفر هر چهار زندان بان توبه کردند توی زندان اونا ، موسی بن جعفر ، شکر خدا رو به جا می آورد خدایا ممنونتم یه جای خلوت به من دادی باهات مناجات کنم اما از وقتی که سِندی بن شاهِک شد زندان بان آقا ، لحن مناجات عوض شد، دیدند هی صدا میزنه خَلّصنِی .... خَلّصنِی مِن حَبسِ هارون .... چجوری خلاصش کردند یه وقت دیدند در زندان باز شد یه بدنی رو روی تخته پاره ای دارند میارند هی میگند هٰذا امامُ الرَّفَضَة چرا توی زمزمه ات هی میگی حسین... کربلا هم بدن ابی عبدالله رو چند نفر تشییع کردند اما تشییعشون این بود این بدن رو زیر سُم اسب قرار دادند حسین وای..... ====================
مرثیه امام موسی کاظم علیه السلام4_6044193805056344105.mp3
زمان: حجم: 4.01M
السلام علی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ، ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ ====================
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیرُ عَظُمَ الذَّنبُ مِنْ عَبدِک فَلْیَحسُنِ العَفوُ مِن عِندِک کُنتُ بِئسَ العَبد وَ أَنتَ نِعمَ الرَّب أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ در مناجات های موسی بن جعفر سلام الله علیه ، این عبارت به چشم می خوره الَّلهمَّ لٰا تُخرِجنِی مِنَ التَّقصیر خدا روزی نیاد که من دربرابر تو، خودم رو مقصر ندانم بنده همیشه در برابر مولاش مقصره مخصوصاً اگه مثل من عاصی باشه أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ ذُوالجَلالِ وَ الاِکرَام بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَ جُرْمِي وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ .... یه عده الان از کنار حرم کاظمین ، دارند کمیل می خوانند یه عده هم خودشون رو رسوندند امام رضا من و تو هم از کنار مضجع ملکوتی دختر موسی بن جعفر داریم باهاش مناجات میکنیم ساکت نباش يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ چی میخوایی؟! صلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَىٰ سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَىٰ فِي هَذِهِ الْعَشِيَّة همین اول دعا بگو کل کوله بار گناهان عمرم رو آوردم شنیدم سحر شب جمعه تو بارم رو از روی دوشم بر میداری بالحجة الهی العفو ای بلا نبینی ان شاء الله همه همه از خود فرار کرده ام و .... از خود فرار کرده ام و لٰا یُمکِنُ الفرار امشب دوباره آمده ام بر سر قرار رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم من آمدم ، ولی تو به روی خودت نیار باهاش حرف بزن سحر شب جمعه خیلی دوست داره کسی باهاش حرف بزنه من در میان راه زمین خورده‌ ام بیا... یٰا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لَه ما با تو سحرها یه قراری داریم حالا که من سر قرار دیر رسیدم زمین خوردم ، تو بیا من در میان راه زمین خورده‌ ام بیا از بس که بار آمده بر روی دوش ، بار آدمی که بارش سنگینه ، دیر میرسه سر قرار یه بار نشد ، در خونه ات بیام رو سفید بیا تو به ما نگاه کنی بگی مرحبا ، چشم روشنی من شدی... آنقدر در حجاب خودم غوطه می‌ خورم حتی تو را ندیده‌ ام این گوشه و کنار حرف ما نیست که بگی کی گفته آقا این گوشه و کناره امیرالمومنین قسم خورد فَوَ رَبّ علی قسم به پروردگار علی أنَّ حُجَّتَها عَلَیها قائِمَة ، ماشِیَةٌ فی طَرَقاتِها مهدی من توی همین کوچه ها و راه هایی که شما میرید قدم میزنه داخِلَةٌ فی دورِها و قُصورِها یعنی مهدی من به خدا قسم بارها ، توی خونه ها و مجالستون اومده یُسَلّـِمُ عَلی الجَماعَة بارها به تک تکون سلام کرده ما با این اعتقاد کمیل میاییم هر شب جمعه آقامون داره نگاهمون می کنه آنقدر در حجاب خودم غوطه می‌ خورم حتی تو را ندیده‌ ام این گوشه و کنار امشب که گریه‌ های تو باران گرفته است از چشم خشکسالِ منم ، قطره‌ ای ببار قربون چشمای اشک آلودت برم اصلا بگذار ، زبون صحبت رو عوض کنم اصلاً وکیل ما تو و ما هیچ کاره ایم... عین روایته ها وَکَلَنَا اللَّهُ بِحِسَابِ شِيعَتِنَا (سند) اصلاً وکیل ما تو و ما هیچ کاره ایم ما خویش را به دست تو کردیم واگذار برعکس شده عوض اینکه ما منتظر تو باشیم تو منتظر مایی در انتظار آمدنم ایستاده‌ ای ... از در این مسجد که میایی تو حتما سلام بهش بده قربون پاهای خسته... السلام علیک حینَ تَقوم در انتظار آمـــدنم ایســتاده‌ ای شاید به این امید که می آیمت به کار ان شاء الله به دعای خودت، به دردت میخورم ان شاء الله آبروت رو نمی برم آرزو که عیب نیست ان شاء الله یه روز توی خیمه ی سبزت می بینمت وقتی علی بن مهزیار، زیارتش کرد اونقدر محو جمال دلرباش شد اصلا یادش رفت آداب گفتگو و زیارت رو به جا بیاره حضرت بفلش کرد آغوش رحمتت رو باز کن کُلُّنا ضَیفُک َ وَ جٰارَک ما سحر شب جمعه ، مهمون خودتیم اگه تو من رو به آغوش بگیری ، قول میدم از آغوشت جای دیگه نرم یا أبانا استَغفِر لَنا ذنوبَنا سه روز مهمون خیمه ی امامش بود بعد از سه روز گلایه کرد آقاجان ، نوزده سفر حجه که دارم میام چرا قاصدت سفر بیستم اومده سراغم حضرت فرمود تو بیست سفر حجه که فقط داری دنبال من میگردی امّا کُنّا نَتَوَقَعُک َ لیلاً و نَهاراً من مهدی شب و روز منتظر اومدن شما هستم در انتظار آمـــدنم ایســتاده‌ ای شاید به این امید که می آیمت به کار حالا آقات رو صدا بزن با این زمزمه ، صدات رو به همه عالم برسون که ما صاحب داریم ان شاء الله به درد صاحبمون هم می خوریم
حجت‌الاسلام استاد میرزامحمدی1_1494848463.mp3
زمان: حجم: 33.42M
از خود فرار کرده ام و .... از خود فرار کرده ام و لٰا یُمکِنُ الفرار امشب دوباره آمده ام بر سر قرار رسوای خویش گشتم و غرق خجالتم من آمدم ، ولی تو به روی خودت نیار ====================
ای باب حوائجِ الی الله در ملک خدا امام آگاه سلطان اُمم امام قرآن سر تا به قدم تمام قرآن قبر تو چراغ اهل بینش صحن تو بهشت آفرینش کعبه است هماره زیر دِینَت تعظیم کند به کاظمِینَت در حبس، به نُه سپهر ناظم مشهورتر از همه به کاظم زندان تو اشک طور ایمن موسی است به کف گرفته دامن عیسی به فراز چرخ چارُم بر روی تو می زند تبسّم خصم ار چه به گردنت غل انداخت سجّاده زگریه ات گُل انداخت زنجیر تو کائنات را دِین حبس تو مقام قاب قوسین در حبس تو را یکی روز و شب... به علم امامت تشخیص میداد شب و روز رو مطموره ، مدور ، تاریک.... در حبس تو را یکی روز و شب اندام کبود و ساق مرضوض ای روح لطیف رنج دیده هر صبح و مسا شکنجه دیده چون جدّ غریب خود به گودال پرپر زده در دل سیه چال آثار شکنجه در تنت بود زنجیرِ ستم به گردنت بود ای شسته به اشک، تربت تو تشییع تو شرح غربت تو تشییع تو بود مثل مادر... کنایه فهم ها تشییع تو بود مثل مادر (چهار نفر....) تابوت تو گشت تخته ی در هر چند زگوشه ی سیه چال تشییع تو شد به چار حمّال آخر بدنت به اوج غربت تشییع شد ای غریب عترت کردند ز پیکر تو تجلیل می رفت به عرش بانگ تهلیل بس نوحه که در غمت سرودند زنجیر ز گردنت گشودند با آن همه زخم حلقه ی غُل گردید نثار پیکرت ، گُل دیگر نزدند بر تنت سنگ... اونقدر این مسیر رو گلباران کردند هنوز هم توی بغداد ، این منطقه معرفه به « سوق الرَّیاحِین » اونقدر بدن رو گلباران کردند ، درستش هم همینه دیگر نزدند بر تنت سنگ... از خون جبین نشد رخت، رنگ دیگر به سرت نخورد شمشیر دیگر به دلت کسی نزد تیر فَوَقَعَ فی قَلبِ الحُسین وقت گذشته من روضه ام رو توی شعر می خونم دیگر نبرید کـَس سرت را در خون نکشید پیکرت را دیگر سر تو نرفت بر نِی در طشت طلا و مجلس مِی امشب هم با نازدانه اش تموم کنیم بردند به دوش پیکرت را دیگر نزدند دخترت را سلیمان جعفر ، دید یه بدنی رو غریبانه دارند می برند سمت مَقابر(قبرستان) قریش، با خودش گفت اگه قریشی نیست کجا دارند می برندش اگه قریشیه، چرا اینقدر غریبانه دارند می برند اومد جلو دید بدن موسی بن جعفرِ گفت بدن رو برگردونید یه کفن قیمتی آماده کرد نوشته اند، همه ی قرآن روی کفنش نوشته شده بود دوهزار و پانصد دینار ، خرج گل و گلاب کرد، نه تا دختر داشت ، گفت این آقا دختر زیاد داشته ، اما یه دونه اش هم توی بغداد نیست، شماها لباس سیاه بپوشید یه جوری عزاداری کنید که مردم فکر کنند دختران موسی بن جعفرید دختر ، گریه کنه باباس هیچ جا توی عالم ، جلوی گریه ی هیچ دختری رو نگرفتند ، الا کربلا یه بیت تمام گفت بابا یاد آن روز که رخسار همه نیلی بود هرکه می گفت حسین،پاسخ او سیلی بود دل من گریه بر احوال سکینه می کرد عمه ام زیر کتک ، یاد مدینه می‌ کرد این یه بیت هم مالِ خود آقا دعاتون کنم یاد آن روز که ایثار تماشایی بود عمه ام در دل بازار تماشایی بود حسین.... این هم مالِ سردار سلیمانی ، همه مدافعین حرم فیض ببرند نوشته اند سر بریده ، چند جا ، چشماش رو بست یه جا دم دروازه ی شام گفت داداش تو دیگه چشمات رو نبند اونایی که باید چشماشون رو ببندند ، دارند خیره خیره به من نگاه می کنند یه جا توی تشت طلا خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله سیبویه می فرمود چشماش رو بست ، اما دیدند ، اشکش هم جاریه سومیشم هم توی بغل رقیه بود یه لحظه دید بابا چشمهاش رو می بنده السلام علیک یا اباعبدالله وجه تشبیه سر من با سر تو این بُود هر دو صورت سوخته ، موها پر از خاکستر است... به حضرت معصومه و به حضرت رقیه سلام الله علیهما به چشم انتظاری این دو دختر تورا وی خوانیم یا الله..... ====================
🔸آقا بیا که روضه ی موسی بن جعفر است 🔸چشمانمان ز داغ مصیباتشان تر است آجرک الله... یا بن الحسن... 🔸جامه سیاه بر تن و بر جان شرار آه 🔸دل ها به یاد غصۀ او پر ز آذر است دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفاش... 🔸مرثیه خوان حضرت کاظم، خود خداست 🔸بانی روضه، حضرت زهرای اطهر است امشب آسمان و زمین... عزادار آقا موسی بن جعفر هست... امشب همه عالم عزادارند.. بانی تمام روضه ها... مادرش زهراست... 🔸زندان نگو، که گرم مناجات با خداست 🔸غار حرای حضرت موسی بن جعفر است قربون غریبیت برم آقا... 🔸از تازیانه خوردن حضرت نگو دگر 🔸ارثیه ای رسیده به ایشان ز مادر است 🔸باشد همیشه ورد زبانم به هر نفس 🔸لعنت به آن یهودی بی دین که کافر است 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم آقا جان... یا بن الحسن... قربون شال عزات برم آقا... 🔸ای من فدای شال عزای شما شوم 🔸آقا بیا که روضۀ موسی بن جعفر است هر کجا نشستی... حالا امام زمانت رو دعوت کن... یا صاحب الزمان... -
متن روضه 1 اَلسَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ... وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد زبانحال آقامون موسی بن جعفر... گوشه ی زندان... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد 🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم قربون غریبیت برم آقا... 🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله 🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت گوشه زندان تنهای تنها... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت 🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم در حالات حضرت آوردند: (لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ) چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو... از این زندان به اون زندان منتقل میکردند... (: بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند) خدا ميدونه تو این سالها... چقدر به امام رضا سخت گذشت... چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت... نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه... هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی... توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت... اما...بلاخره یک روز خبر دادند... گفتند آی شیعیان... قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه... شاید شیعیان خوشحال شدند... اومدند پشت درب زندان ایستادند... منتظرند... بعد چهارده سال... قراره آقاشون رو ببینند... شاید یک نفر میگه اگه آقام بیاد... من دستهاش رو میبوسم... یه نفر میگه من روی پاهاش میفتم... یک نفر گل آورده... الهی امید کسی نا امید نشه... یکدفه دیدند درب زندان باز شد... چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن... یه نفر صدا میزنه... ( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ ) : عیون اخبار الرضا علیه السلام ج:1 ص:99 آی شیعیان انقدر منتظر بودید... اینم امامتون... ای وای... ای وای... 🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند 🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند 🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت 🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند هر طوری بود شیعیان اومدند... جنازه آقا رو تحویل گرفتند... با احترام کفن کردند... روی دست شیعیان... تشییع جنازه باشکوهی شد... با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند... اما عرضه بداریم... لا یوم کیومک یا اباعبدالله... کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند... صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب تاختند که... استخوانها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست -
روضه ی روز هشتم السَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُون بریم در خانه ی زندانی بغداد باب الحوائج إلی الله ، موسی بن جعفر سلام الله علیه اون آقایی که یُنتَقَل مِن سِجنٍ إلیٰ سِجن سالها از این زندان به آن زندان ... مشغول نماز بود، نماز که تمام شد اجازه ندادند آقا بره منزل وداع کنه از همان مسجد حضرت رو دست بسته بردند، هر کی ام پرسید کجا میبرن یه قافله رفت بصره یه قافله هم رفت بغداد.... تا آخر عمر حضرت معصومه (ع) نمیدونست بابا رو کجا بردند السَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ.... خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله احمدی میانجی را ایشان میفرمودنند «مطموره» به جایی میگن هم مثل چاه تاریک، گود، مدور یعنی آقا نمی تونست حتی پاهاش و دراز کنه وَ ظُلَمِ الْمَطَامِیرِ... اون وقت این آقا رو با قل و زنجیر بستن ذِی السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ من در این کنج قفس غوغای محشر میکنم، پیروی از مکتب زهرای اطهر میکنم گر زند سیلی به رویم، سِندی از راه ستم یاد سیلی خوردن خاتونِ محشر میکنم گر ز پا و گردن مجروح من خون می چکد یاد آتش،یاد سینه ،یاد آن مسمارِ در میکنم ای آقااااا الله اکبر تاریخ می نویسد غریب به ۳۷تا اولاد داشت موسی بن جعفر (ع) ... ۳۷تا اولاد داشته باشی و دم جان دادن یه دونه اش هم بالا سرت نباشه آخ بمیرم مرحوم مقدس اردبیلی تو حدیقة الشیعه نقل میکند میگه: سلیمان بن جعفر دید یه بدنی رو غریبانه دارن میبرند سمت مقابر قریش فهمید بدن موسی بن جعفر گفت: بدن و نگهدارید ۲۵۰۰دینار رفت عطر و گلاب و گل خرید ۷تا کفن قیمتی خرید اومد منزل ۹تا دختر داشت به دختراش گفت همه تون لباس سیاه به تن کنید این آقا اینجا غریبه یه جوری پشت سر تابوت این آقا عزاداری کنید مردم بغداد فکر کنن شما یتیم شدید آماده ای یا نه!!! با این عزت و احترام بدن و راهی کردند هنوزم تو بغداد این منطقه معروفه به «سوق الریاحین» چند نفر و اجیر کرد مسیر تشییع جنازه رو تا می تونید گل بریزید لذا این منطقه معروف شد به بازار گلها... درستش هم همینه بدن فرزند فاطمه احترام داره آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله حسین(ع)... ته گودال فقط پیکر تو مانده و من همه رفتند فقط مادر تو مانده و من بوسه باید به روی گونه نشیند اما!!! حسین چاره ای نیست رگ حنجره تو مانده و من حسین... بوسیدم آن جایی را که پیغمبر نبوسید زهرا نبوسید، حیدر نبوسید حتی نسیم صحرا نبوسید... به موسی بن جعفر(ع) و بالحسین یا الله... ====================
. اَلسَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ... وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد زبانحال آقامون موسی بن جعفر... گوشه ی زندان... 🔸من جوان بودم و زنجیر گران پیرم کرد 🔸گشته کاهیده تن و مانده به جا تصویرم قربون غریبیت برم آقا... 🔸یا به زندان برسان مرگ مرا یا الله 🔸یا خلاصم بکن از زیر غل و زنجیرم چکار کردند با آقامون موسی بن جعفر... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت گوشه زندان تنهای تنها... 🔸لیک دوری رضا میکشدم در غربت 🔸گر نیاید به تسلای دل شب گیرم در حالات حضرت آوردند: (لا يَزالُ يَنْتَقِلُ مِنْ سِجْنٍ إلي سِجْنٍ) چهارده سال آقا موسی بن جعفر رو... از این زندان به اون زندان منتقل میکردند... (: بنا به نقلی حضرت فقط 5 یا 6 سال زندانی بودند) خدا ميدونه تو این سالها... چقدر به امام رضا سخت گذشت... چقدر به دخترش فاطمه معصومه سخت گذشت... نميدونم تا حالا مسافر داشتی یا نه... هر روز برای اومدن مسافرت لحظه شماری میکنی... توی این سالها خیلی به شیعیان هم سخت گذشت... اما...بلاخره یک روز خبر دادند... گفتند آی شیعیان... قراره آقاتون موسی بن جعفر آزاد بشه... شاید شیعیان خوشحال شدند... اومدند پشت درب زندان ایستادند... منتظرند... بعد چهارده سال... قراره آقاشون رو ببینند... شاید یک نفر میگه اگه آقام بیاد... من دستهاش رو میبوسم... یه نفر میگه من روی پاهاش میفتم... یک نفر گل آورده... یارب مکن امید کسی را تو نا امید ... یکدفه دیدند درب زندان باز شد... چند نفر یک جنازه ای رو دارن میارن... یه نفر صدا میزنه... ( هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَه فَاعْرِفُوهُ ) : عیون اخبار الرضا علیه السلام ج:1 ص:99 آی شیعیان انقدر منتظر بودید... اینم امامتون... ای وای... ای وای... 🔸کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند 🔸چه بلائی به سرِ چشم ترت آوردند 🔸شدی آزاد دگر از قفس تاریکت 🔸ولی افسوس که بی بال و پرت آوردند هر طوری بود شیعیان اومدند... جنازه آقا رو تحویل گرفتند... با احترام کفن کردند... روی دست شیعیان... تشییع جنازه باشکوهی شد... با احترام بدن مطهر آقا موسی بن جعفر رو دفن کردند... اما عرضه بداریم... لا یوم کیومک یا اباعبدالله... کربلا بجای اینکه بدن رو دفن کنند... صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... اونقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب تاختند که... استخوانها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست