eitaa logo
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
839 عکس
538 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_39 #وصال الکس: کاری که گفتم رو انجام دادی؟ جیمان: بله، هنوز جوابی نداده. الکس: چه خبر از هول
میلان: چی دستور می‌فرمایید جناب؟ الکس: اینو بگیر. میلان: این! برای چیه قربان؟ الکس: حالا که اون پسر مرده، ببر یه جایی خارج از نیویورک یه منطقه دور افتاده؛ اونجا دقایقی بمون وقتی کاملا از مرگش مطمئن شدی برگرد، خودت متوجه میشی که با اون باید چی‌کار کنی. میلان: چشم، متوجه شدم قربان، من برای پیش‌مرگ شدن آماده‌ام. الکس: من دیگه از اینجا می‌خوام خارج بشم، هر ردی از من هست رو پاک کن. میلان: به روی چشم. الکس: جیمان آماده‌ای؟ جیمان: بله، می‌تونیم بریم. ............... محمد: به بچه‌ها بگید دست نگه دارن، نقشه تغییر کرده. علیرضا: دلیلش رو می‌تونم بپرسم. محمد: خبر دادن که ایلیا .... حسین: ایلیا چی!؟ محمد: ایلیا مرده، الکس هم داره خارج میشه. حسین: نباید جلوی الکس رو بگیریم؟ محمد: الان الکس مهم نیست، باید بفهمیم بعد از مرگ چه بلایی سر ایلیا آورده. علیرضا: اینو از کجا بفهمیم؟ محمد: همه نقشه ما بهم ریخت، الکس واقعا یک فرد غیر قابل پیش بینی. چطور به جیمان اعتماد نکرد برا راحت شدن از شر بدن ایلیا، میلان یه فردی هست که شخصیتش تو سایه‌است، اما مطمئنم الکس کاملا اثر جرم خودش رو پاک می‌کنه، پس احتمال داره که.... حسین: احتمال داره که بدن ایلیا رو نابود کنه. محمد: نه، یه چیزی قبل از اون. حسین: چی!؟ محمد: اون باید کاملا از مرگ ایلیا مطمئن بشه. علیرضا: احتمال یک درصد زنده بودن اون رو هم بده، اول سعی می‌کنه اطرافش رو سفید کنه. فاطمه: چرا گفتید همه چی رو متوقف کنیم؟ اتفاقی افتاده؟ سلیمانی: آقایون چرا ساکتید، نقشه تغییر کرده؟ محمد: بله، نقشه تغییر کرده، فعلا تا اطلاع ثانوی کاری نکنید، تا از شرایط دقیق الکس و ایلیا مطمئن بشیم. فاطمه: شرایط دقیق؟ اتفاقی برا ایلیا افتاده؟ محمد: نه، ما فقط نمی‌خوایم بی گدار به آب بزنیم. رفتارهاشون مشکوک بود، ولی چاره‌ای نداشتم که اعتماد کنم. دلشوره و دلهره‌هام بیشتر از قبل شده بود، مخصوصا نگاه‌های ترحم آمیز علیرضا و آقا حسین. تو اون شرایط فقط می‌تونستم دست به دعا بشم و توسل کنم، هر پیامبر و امامی رو که می‌شناختم واسطه قرار دادم، نذر جوشن کردم، قربانی برا سلامتی ایلیا. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع. ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
تـو زبان کوردی " باوانـە کم " معنی خیلی قشنگـی میده یعنۍ " یہ جـوری تو وجودم ریشہ کردی ك انگار تیکه‌ای از وجودمـی " ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اکرم (ص): هرکه با زنی به خاطر مالش ازدواج کند خداوند او را به مال وی واگذار میکند و هرکه با او به خاطر جمال و زیبایی‌اش ازدواج نماید در او چیزی را که خوشایند او نیست خواهد دید و هرکه با وی به خاطر دینش ازدواج کند خداوند تمامی این مزایا را برای او جمع میکند . وسائل الشيعه، ج ۱۴، ص۳۱ ☁️
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_40 #وصال میلان: چی دستور می‌فرمایید جناب؟ الکس: اینو بگیر. میلان: این! برای چیه قربان؟ الکس:
علیرضا: همه راه‌های ارتباطیمون با اون طرف قطع شده. محمد: بله متاسفانه. حسین: آقا محمد همین الان خبر دادن الکس در جبل عامل دیده شده. محمد: از ایلیا چی خبری نیست؟ حسین: فقط الکس هستن و جیمان، داره سعی می‌کنه با اسرائیل ارتباط بگیره و وارد اونجا بشه، ظاهرا اسرائیل اونو دیگه قبول نداره، الکس داره سعی می‌کنه برگرده. علیرضا: اگر ایلیا مرده قطعا جسدش اینجاست، بنظرم باید بریم لونه‌ای که الکس توش پنهان بوده رو بگردیم. محمد: بی فایده‌است، قطعا اون رو اونجا نگذاشته. ............ ماکان: آقا یه خبر، الکس از نیویورک خارج شده. بریک: مگه اسرائیل قبولش کرد؟ ماکان: نمی‌دونم، مهم اینه که همراه یک نفر رفته، ممکنه ایلیا اینجا باشه. بریک: خودت نه، چند نفر رو بفرست برن اون خونه الکس که توش ساکن بوده رو بگردن، حتما یه ردی از ایلیا پیدا می‌کنند. ماکان: چشم. ........... سلیمانی: خبر رسیده که بریک چند نفر رو فرستاده خونه الکس رو بگردن. محمد: فکر می‌کردم بریک رها کرده قضیه رو. علیرضا: فاطمه کجاست؟ سلیمانی: تو اتاق، حالش خوب نبود یه قرص خورد خوابید. محمد: حواستون باشه ایشون فعلا از این مطالب چیزی متوجه نشن، چون اطلاعات ما صددرصد نیست، تا زمانی که ایلیا پیدا بشه. سلیمانی: بله حتما. قطع ارتباط با الکس و اطرافش خیلی کار رو برا پیدا کردن ایلیا سخت کرده بود. حتی دلیل کار جیمان و فراری دادن ایلیا هم برا گروه گنگ بود و نامفهوم. ......... میلان: حالا ببینم باز هم به شیعه بودنت افتخار می‌کنی، ببین چطور داری خفت می‌کشی، بلایی سرت اومده که حتی مرده تو هم دیگه احترام نداره. هرچند می‌دونم مردی، ولی این رو بخاطر اطمینان خاطر انجام میدم؛ درد نداره نگران نباش، یه آمپول می‌زنم به رگت و تو رو برا همیشه از این درد و زخم و رنج‌ها راحت می‌کنم. میلان با بدن بی‌جون ایلیا صحبت می‌کرد و آمپول پر شده با هوا رو تو دستش می‌چرخوند. حسین: رد میلان و ایلیا رو زدیم. علیرضا: کجا؟ حسین: بیرون از نیویورک، پشت ساختمان‌های نیمه ساخته، اونجا یه چاه هست، احتمال میدم بخواد از شر بدن ایلیا راحت بشه. فاطمه: الان چی شنیدم؟ ایلیا چی شده؟ چه بلایی سرش اومده؟ سلیمانی: آروم باش عزیزم، چیزی نشده، ایلیا رو فکر می‌کنیم پیدا کردیم. محمد: فورا راه بیافتید، سریع. فاطمه: منم میام، من باید ببینمش. محمد: خواهش می‌کنم صبر کنید، یکم دیگه تحمل کنید، هنوز کاملا برامون روشن نشده همه چی. سلیمانی: ما همین جا منتظر می‌مونیم.شما سریعتر راه بیافتید. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_41 #وصال علیرضا: همه راه‌های ارتباطیمون با اون طرف قطع شده. محمد: بله متاسفانه. حسین: آقا مح
علیرضا: چیزی که بهمون گفتن این اطراف هست حدودا. حسین: اینجا که پر از خونه نیمه ساخته، از کجا بدونیم چاه کدوم طرفه؟ محمد: باهم نباشیم بهتره، هر سه نفر به سه نقطه مختلف می‌ریم، هرکسی پیدا کرد چاه رو فورا بقیه رو هم خبرکنه. علیرضا،حسین: چشم. هر سه نفر در اطراف متفرق شدند، علیرضا هم با دلهره به اطراف نگاه می‌کرد قطعا دلش نمی‌خواست خواهرش تو جوونی بعد از اون همه مشکل با یه بچه سه ساله بیوه بشه. ماکان: شما!؟ علیرضا: منو می‌شناسید؟ ماکان: ایلیا بهم گفته بود شما فامیلش هستید. علیرضا: شما اینجا زندگی می‌کنید؟ ماکان: نه، .... برای کاری اومدم. علیرضا: منم برا همون کار اومدم، لطفا کمکم کن، تو میدونی چاه این اطراف کجاست؟ ماکان: شما هم دنبال ایلیا می‌گردید؟ علیرضا: بله، پس لطفا کمکم کن. علیرضا با کمک ماکان مسیر چاه رو پیدا کردن. علیرضا: اون... اون ایلیاست. ماکان: ایلیا، داداش، ایلیااااا علیرضا: بیاید سمت شرق صد متر پشت ساختمان ها ایلیا رو پیدا کردم. ماکان: داداش، لطفا چشماتو باز کن، رفیق بیدار شو. علیرضا: با آمپول هوا اونو کشتن. ماکان: داداش خیالت راحت من انتقامت رو از اون الکس می‌گیرم، داداش نمی‌دونم راهی که رفتی چیه و چرا رفتی ولی مطمئنم تو کار درست و راه درست رو انتخاب کرده بودی، نمیذارم الکس قصر در بره. علیرضا: بیچاره خواهرم که منتظره شوهرش برگرده، حالا چی بهش بگم؟ ماکان: خانم دکتر ایرانن، ایشون حتما دق می‌کنن با شنیدن این خبر، با دیدن بدن پاره پاره ایلیا. محمد: دیر رسیدیم. حسین: منیل، منیل انا حسین، ابن عمک منیل تسمعنی؟ محمد: کمک کنید جنازه رو ببریم. علیرضا: کجا ببریم؟ من نمی‌خوام خواهرم این بدن رو اینطور ببینه، دق می‌کنه. ماکان: من الان گزارش قتل میدم، آقای بریک در جریان هستن، ایشون می‌تونن کمکمتون کنن. محمد: خوبه ممنون. نمی‌دونم چندبار حیاط خونه رو گز کردم، اینقدرکه دیگه احساس می‌کردم سرم داره گیج میره. سلیمانی: بیا بشین، اینطوری نکن با خودت. فاطمه: نمی‌تونم استاد، دلم شور میزنه، نمی‌دونم چطور باهاش رو در رو بشم، چی بهش بگم؟ از چیزی که قرار ببینم می‌ترسم. سلیمانی: مگه نسپردی به خدا؟ اون بلده درستش کنه خیالت راحت. فاطمه: خیلی دیر کردن، چرا هیچ خبری نمیدن؟ سلیمانی: حتما نتونستن هنوز پیداش کنن، به هر حال تو کشور غریب همچین مشکلاتی هم داریم، ان شاالله که اتفاقی نمی‌افته عزیزم. دست‌هام رو اینقدر بهم مالیده بودم که به شدت گرم شده بود عرق کرده بودن. از درون داشتم آتیش می‌گرفتم، فقط دیدن ایلیا به سلامت بود که می‌تونست آتش درونم ر‌و خاموش کنه. بریک: واقعا متاسفم، ایلیا رو مثل پسر خودم دوست داشتم، هرچند وقتی فهمیدم مسلمان شده تعجب کردم ولی خب اون مختار بود هرکاری می‌خواد بکنه. تمام سعیم رو کردم جلوی الکس رو بگیرم ولی باز هم نتونستم. علیرضا: شما خیلی کمکمون کردید، واقعا ممنونیم از شما. بریک: من به عنوان رئیس ایلیا به دادگاه شکایت می‌نویسم، قطعا اجازه نمیدم ایران باز هم از ناحیه ما ضربه ببینه. محمد: ممنونم جناب بریک، حسن نیت شما برا ما ثابت شده‌است. بریک: خانواده ماکان پدر و مادر ایلیا هم حساب می‌شن، قطعا اونا هم کوتاه نمیان. علیرضا: همین برا ما کفایت می‌کنه. بریک: عرض تسلیت ما رو به خانم دکتر برسونید. علیرضا: حتما. بریک: کارهای قانونیش رو انجام میدم تا بتونید به ایران منتقلشون کنید. حسین: ممکنه نیاز باشه ایشون رو ببریم لبنان، فعلا دست نگه دارید. علیرضا: آره درسته، باید ببینم خواهرم چی تصمیم می‌گیره. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~