eitaa logo
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
852 دنبال‌کننده
736 عکس
451 ویدیو
2 فایل
تبلیغات پذیرفته میشود به آیدی زیر مراجعه کنید @bentalhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_18 #پشت_لنزهای_حقیقت حرم امام علی(علیه‌السلام) یه آرامش خاصی داشت، نمی‌دونم بقیه هم مثل من ه
علی‌اکبر: خدا خیرت بده حسام، واقعا داشتم خفه می‌شدم، نمی‌دونم چرا هر وقت میام کربلا به چنان آرامشی می‌رسم که حد و اندازه نداره. حسام: نوش جونت رفیق. علی‌اکبر: خیلی شرمنده‌ام که با این وضع اومدم حسام: آقا براش اینا مهم نیست، نیتت مهم. علی‌اکبر: قربونشون برم من. من خبر نداشتم که امیر و رها هم کربلا میان، تو مسیر اتفاقی به هم برخوردیم. البته من متوجه اونا نشده بودم، اما رها من رو دیده بود و اومد خیلی گرم و صمیمی بغلم کرد و احوال پرسی کرد. طبق معمول امیر چشم‌هاش رو از من دزدید، و باز هم این دل صاحاب مرده من بود که به لرزه افتاده بود. این دیدار باعث شد من از امام حسین فراموش کردن امیر رو بخوام و وقتی می‌بینمش اینقدر بهم نریزم. تو مسیر به خواست رها با هم دیگه همراه شدیم. رها: سارا جان، من عذاب وجدان گرفتم، تو بخاطر من به خودت و زندگیت صدمه زدی. سارا: این چه حرفیه رها جان. رها: من واقعا امیر رو دوست داشتم و دارم، خیلی احمق بودم که اون روز پررو‌پررو اون حرف و درخواست رو کردم، اصلا اون روز مغز من کار نمی‌کرد سارا: این چه حرفیه؟ من نمی‌تونم درکت کنم، ولی شنیدم عاشق به جنون میرسه. رها: تو خیلی مهربونی سارا. این رفتار و صحبت‌های رها باعث شد بخاطر ذهنیتی که ازش داشتم بابت حرف‌های سابق شرمنده بشم. قبل از اینکه رها حرف بزنه، به لحظه که امیر و رها رو دیدم به امام حسین گفتم: تو چرا برعکس عمل می‌کنی؟ گفتم کاری کن فراموشش کنم، نه جلو چشمام ظاهرش کنی. اما همونجا فهمیدم امام حسین هم برای درمان من روش خودش رو داشت پیاده می‌کرد. من و رها و امیر و طناز تو مسیر همراه شدیم، یه لحظه به خودم دیدم انگار از گذشته‌ای که با امیر داشتم چیزی یادم نمیاد. خودم از این حالتم متعجب شده بودم، اصلا درک نمی‌کردم که چه اتفاقی داره می‌افته. ولی همونجا همه چی به حالت عادی برگشت، حالم صدها برابر بهتر شده بود. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
این پارت هم خدمت اعضای جدید کانال😍
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_19 #پشت_لنزهای_حقیقت علی‌اکبر: خدا خیرت بده حسام، واقعا داشتم خفه می‌شدم، نمی‌دونم چرا هر وق
تو مسیر گاهی سرعت داشتیم و یه شب تا صبح بیش‌تر‌ از ۱۰۰ عمود می‌رفتیم، گاهی هم کند‌تر پیش‌می‌رفتیم. دست تقدیر کاری کرد که همسفرهای من بیشتر بشن، عمود ۷۰۰ که رسیدیم برا استراحت وارد یکی از موکب‌ها شدیم. چند دقیقه نگذشته بود که متوجه شدم آقایی روی ویلچر نشسته و با چفیه صورتش رو پوشنده همراه یک نفر وارد خیمه شد. خوب که نگاه کردم متوجه شدم مردی که ویلچر رو هدایت می‌کنه آقای قادری هستش. به احترامشون بلند شدم و خودم رو جمع و جور کردم. سارا: سلام. حسام: سلام! چه‌حسن تصادفی! سارا: از آقای رضایی چه خبر؟ حالشون خوبه؟ وقتی این سوال رو پرسیدم مردی که رو ولیچر نشسته بود چفیه‌اش رو پایین کشید. علی‌اکبر: به لطف دعای دوستان ما هم خوبیم. سارا: هاااا، باورم نمیشه! شما با این وضع!؟ علی‌اکبر: طاقت نمی‌آوردم اگر می‌موندم، حسام لطف کرد و من رو همراهی کرد. شما تنها راهی شدید؟ سارا: نه، دختر خاله‌ام، آقا امیر و همسرشون از آشناهامون هستن من رو همراهی می‌کنن. علی‌اکبر: راستش یه چیز دیگه هم بود که باعث شد من برای اومدن به این سفر مصمم بشم. سارا: چی!؟ علی‌اکبر: عکس‌هایی که شما گرفتید، همه رو تو پیجتون دیدم، تصاویر اینقدر زنده بودن که من رو تحت تاثیر قرار دادن، درست همون چیزی بودن که من برای ساخت مستند نیاز داشتم. سارا: چون اولین سفرم هست، دلم می‌خواست لحظات خاص رو خوب ثبت کنم. علی‌اکبر: میشه یه پیشنهادی بدم؟ سارا: بله، حتما علی‌اکبر: تو مسیر دوتا موکب بزرگ‌ هست متعلق به لبنان و حزب‌الله هستش، جلوتر بریم بهش می‌رسیم. تو کربلا ان شاالله اگر رسیدیم، موکب شباب المقا‌ومه هم سوژه خوبی هست. البته این فقط یه پیشنهاد، چون شما هیچ مسئولیتی ندارید و این وظیفه صدا و سیما هست که تیمی که فرستاده رو بتونه به این سمت هدایت کنه. سارا: نه، اتفاقا پیشنهاد خوبی بود، البته این که موکبی منتسب به لبنان تو مسیر هست رو اطلاع داشتم ولی موکب تو کربلا رو نه. اینم بگم که من می‌خوام خودم یه مستند بسازم از این سفرم. علی‌اکبر: بسیار عالی. اگر کمکی هم از دست من و حسام برمیاد بگید. سارا: چشم حتما. بعد از اون هرازگاهی تو مسیر با آقای رضایی و قادری برخورد داشتیم. گاهی اونا جلو می‌افتادن، گاهی هم ما. هرجا هم من وقت می‌کردم بخش‌های مختلف مستند رو تنظیم می‌کردم، سناریو رو بالا و پایین می‌کردم، بعد چند دقیقه استراحت باز راه می‌افتادیم. با شنیدن صدای اذان صبح ما هم متوقف می‌شدیم، هم برای نماز هم برای استراحت. ................. حانیه: سلام سارا جان، خاله طناز چه عجب!؟ طناز: سارا من رو از خونه خانم جون کند و همراه خودش آورد. هادی: خیلی خوش اومدید. سارا: من فقط خواستم چندتا عکس از موکب بندازم و برم. حانیه: پس، همکارات کجان؟ سارا: قضیه‌اش مفصله، برگشتیم بهتون می‌گم. هادی: سارا جان، این توشه غذایی برا تو طناز جان، همراهت ببر، مقویه. سارا: ممنونم. بعد از ملاقات کوتاهی با خانواده مجدد راهی شدیم. حالا سه روز هست که ما تو مسیریم، و ما فقط چهار روز تا اربعین فاصله داریم. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه دلیلی برای شروع دوباره هست🌱 سختی‌ها هستند که ما را رشد می‌دهند🪴 صبح اول هفته‌اتون بخیر🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راستی عیدتون مبارک باشه رفقا👏👏 یه روایت مهمون آقا امام حسن عسکری علیه السلام باشیم؟؟ « اندیشه أحمق در دهان اوست، ولیکن دهان و سخن عاقل در درون او می باشد » چندتا صلوات هدیه کنیم به امام زمانمون عج❤️
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
این بنر جایزه دار تا ۲۱ مهر وقت داره😍 تا اون موقع دوستانتون دعوت کنید دو نفری که بیشترین عضو بیارن
و اما برندگان این مسابقه😍😍😍 خانمها . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 🥳🥳🥳🥳🥳🥳بیش‌تر بیا پایین😅 . . . . . . . . الناز دهقانی ‌❤️ ۲۰ تا ممبر@Uisa_milae و زهرا خانم گل(@ZahraKarimii1390)🎀 بیش‌از ۲۰۰ ممبر😍 جهت دریافت هدیه پیوی تشریف بیارید✅
• 🎊 ۲۱ مهر سالروز زمینی شدن شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس | 🌿به نقل از عمه شهید: یہ‌روز‌جمعہ‌رفتیم‌بیرون ما‌توی‌راه‌همہ‌چی‌خریدیم (بابڪ‌خیلی‌آدم‌شوخ‌طبعی‌بود) بہ‌بابڪ‌تعارف‌میکردیم‌کہ‌یہ‌چیزی‌بخور بہ‌حالت‌شوخی‌میگفت‌من‌روزه‌ام‌ما‌فکر‌ میکردیم‌داره‌شوخی‌میکنہ‌درحالیکہ‌.... | .🌷.
بریم که پارت جدید رو داشته باشیم😍😎
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_20 #پشت_لنزهای_حقیقت تو مسیر گاهی سرعت داشتیم و یه شب تا صبح بیش‌تر‌ از ۱۰۰ عمود می‌رفتیم، گا
نمی‌دونم کربلا و خاک کربلا چی داره که‌ ناخواسته انگار همه رو جذب خودش می‌کنه. فوج فوج جمعیت، همه یک مسیر و یک هدف داشتند. ورود فوجی بزرگ از زائران خسته به حرم امام حسین واقعا زیبا بود، نزدیک غروب بود، این لحظه رو به تصویر کشیدم، فورا ادیت زدم و استوری کردم. طناز: وااااای باورم نمیشه یعنی من کربلام. سارا: کاش می‌شد تصاویری که تو قاب چشم‌ها ثبت می‌شه رو به تصویر بکشیم. طناز: چیزی که چشم‌ها ثبت می‌کنه نه به تصویر میاد نه به قلم. سارا: درسته، حق با توئه. واقعا لحظات خاص و نابی بود، با اینکه دو روز تا اربعین مونده بود ولی خیل عاشقان همه رو به وجد می‌آورد. حالا از پروژه عکاسی من فقط یه چیز مونده بود، بخش آخر سناریو، موکب شباب‌المقاومه. تصاویری که تو خیمه نصب بود واقعا دردناک بود، اصلا نمی‌تونستم تصور هم بکنم که همچین جنایت‌هایی ممکنه رخ داده باشه. خشونت و وحشی بودن اسرائیل رو واقعا باور کردنش برام سخت بود، به خودم می‌گفتم هرچی باشه اونا آدم که هستند، واقعا آدم می‌تونه تا این حد وحشی بشه؟ و تنها جوابی که داشتم، بله، کربلا یک واقعه روشن بود برای باور کردن این جنایت‌ها. واقعا قلبم به درد می‌اومد از اینکه به جز دعا کاری از دستمون برای بچه‌های مظلوم غزه و لبنان برنمی‌اومد. سفر اربعین هم با همه فراز و فرودهاش به پایان رسید و تنها چیزی که باقی موند چندتا تصویر رنگی و ادیت شده بود. از اولین روزی که رسیدم نشستم پای تدوین عکس و کلیپ‌های اربعین، خودم هم صداگذاریش کردم، قصه اولین سفر و تجربه‌هام از سفر کربلا رو به زبون خودم روایت کردم. علی‌اکبر: سلام خانم علوی، زیارت قبول. سارا: سلام، ممنون، هم‌چنین. علی‌اکبر: خوب‌هستید ان شاالله، خستگی سفر برطرف شد؟ سارا: الحمدلله، شکر. علی‌اکبر: خانم علوی من مزاحم شدم که بپرسم شما فرمودید قراره عکس‌هایی که می‌گیرید رو مستند کنید، خواستم بدونم این کار انجام دادید؟ و اینکه اگر انجام دادید میشه برا من بفرستید؟ سارا: بله، انجام دادم، ولی هنوز کامل تموم نشده، می‌خوام یه بار دیگه چکش کنم. علی‌اکبر: مشکلی نداره، هر وقت تموم شد بهم اطلاع بدید. سارا: تیمی که رفته بودن برگشتن؟ علی‌اکبر: ظاهرا، ولی هنوز محصولی ازشون دریافت نکردیم. سارا: ان شاالله خیره. علی‌اکبر: مزاحمتون نمی‌شم، ان شالله بعد از تمام شدن مستند می‌بینمتون. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
بسم خالق زیبایی‌ها😍 صبحتون بخیر❤️
السلام علیک یا فاطمه المعصومه🥺 اشفعی لنا فی الجنه
📌رئیس جمهور اسرائیل: سازمان‌های حقوق بشر باید در برابر حمله حزب‌الله اقدام کنند. حمله به سربازان ما در حالی که در حال غذا خوردن هستند جنایت جنگی است . جنایت جنگی؟؟؟😳پس اونی که در غزه و لبنان سر کودکان و نوزادان میارید چیه؟؟؟؟🧐🤔 الهی مادرتون بمیره براتون نازی 🤬  
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
📌رئیس جمهور اسرائیل: سازمان‌های حقوق بشر باید در برابر حمله حزب‌الله اقدام کنند. حمله به سربازان ما
بعضیا زیادی زر مفت می‌زنن😡😡 ببین کی حرف از حقوق میزنه. ما یه خانه‌ای رو زدیم که سگان هار توش زندگی می‌کنن و اسرائیل شهروند عادی نداره
معاشقه با خدا رو که فراموش نکردی؟😊 برو جلو که خدا صدات زده🥺❤️
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
#پارت_21 #پشت_لنزهای_حقیقت نمی‌دونم کربلا و خاک کربلا چی داره که‌ ناخواسته انگار همه رو جذب خودش م
کار تولید مستند تمام شد، بعد از چک نهایی فیلم رو ذخیره کردم و با آقای رضایی قرار گذاشتم. علی‌اکبر: سلام، خیلی خوش اومدید. سارا: ممنون، بهترید ان شاالله؟ علی‌اکبر: خدا رو شکر، تازه شروع کردم به تمرین برای راه رفتن. سارا: ان شاالله زودتر بهتر بشید. علی‌اکبر: کار مستند تموم شد؟ سارا: بله، واقعا وقت گرفت ازم. علی‌اکبر: درسته، من می‌خوام مستند رو به اسم شخص شما بفرستم برا صدا و سیما. سارا: کار من!؟ آخه من کاملا شخصی انجام دادم، بعد مگه تیمی که رفتن خروجی نداشتن؟ علی‌اکبر: چرا داشتن، اما هنوز نرسوندن، الان یک هفته دیگه ماه صفر تموم میشه، کار باید الان که هنوز حال و هوای اربعین تموم نشده پخش بشه. سارا: خیره ان شاالله، بفرمایید خدمت شما. آقای رضایی چندین بار فیلم رو که حدود ۴۰ دقیقه بود، رو پلی کرد و اشک ریخت. علی‌اکبر: خانم علوی، عالی بود. من خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم، حس کردم همین الان تو کربلا و مسیر مشایه‌ام. سارا: نظر لطفتونه، خوشحالم که کارم خوب بود. علی‌اکبر: من قرار بود فردا فیلم تیم رو به دستم برسونن، اون رو هم بررسی می‌کنم، مطمئنم به تمیزی و زیبایی کار شما نیست. سارا: خواهش می‌کنم، شما لطف دارید. علی‌اکبر: از کی دوباره از سر می‌گیرید کار رو؟ سارا: از هر وقت بفرمایید، البته من این مدت بخاطر مستند نیومدم، ولی دیگه حالا مشکلی ندارم. علی‌اکبر: پس ان شاالله از این به بعد بیشتر می‌بینمتون. سارا: ان شاالله. بخاطر کارهای تئوری خوبی که تولید کردم و تحویل دادم، روند تحصیل توی ترم‌های آخرم خیلی سریع‌تر پیش رفت، لطف خدا بود، همه جا اسم من بود. استاد مجیدی که هم‌چنان برا سفرهای کاریشون من رو همراهشون میبرن. تیر نهایی و کاری من همون مستندی بود که تولید کردم، تو صدا و‌ سیما منتشر شد و خیلی بازخورد‌های خوبی گرفتم. این مستند اینقدر خوب بوده که به عنوان بهترین مستند اربعینی سال معرفی شد و جایزه‌ای هم بابتش دریافت کردم. ✍ف.پورعباس 🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع ~~~~✍️🧠✍️~~~~ @taravosh1 ~~~~✍️🧠✍️~~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاییز هیچ وقت برای عاشق‌ها بوی وصال ندارد🥺 هر چه بوده، فراق و تنهایی بوده😭
شب بخیر🥺💔
😁آخه الان وقت عکس گذاشتنه؟ اینکه دارم صبح به این زودی براتون عکس میذارم، بخاطر اینه که اگه صبر کنم و بذارم برای طول روز انقدر سرم شلوغ میشه و کار دارم که یادم میره عکسم باید تو آرشیو بذارم.😌