eitaa logo
طرز طنز
69 دنبال‌کننده
111 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 باب ششم: در قناعت 👌 ✏️بخش اول✏️ 📜 حکایت ✒️ یکی پُر طمع پیش خوارزمشاه شنیدم که شد بامدادی پگاه چو دیدش، به خدمت دوتا گشت و راست دگر روی بر خاک مالید و خاست پسر گفتش ای بابک نامجوی یکی مشکلت می‌بپرسم بگوی نگفتی که قبله‌ست سوی حجاز چرا کردی امروز ازین سو نماز مبر طاعت نفس شهوت‌پرست که هر ساعتی قبله دیگرست داستان، طنز آشکار موقعیت و طنز عبارت است. مضمون آن هنوز هم می‌تواند در روابط مرئوس و رؤسا و مدیرکل‌ها، کارکرد داشته باشد. مانند داستانی کوتاه و طنز از چخوف که دو دوست پس از سال‌ها همدیگر را در ایستگاه قطار می‌بینند، یکی کارمندی ساده و دیگری مدیرکل است و ... @tarzetanz
📙 باب ششم: در قناعت 👌 ✏️✏️بخش دوم ✏️✏️ آدمی طمع‌کار، در بامدادی پگاه - سعدی هوشیارانه این هنگام و وقت را آورده که کمابیش وقت نماز صبحگاهی است - به دیدار خوارزمشاه می‌رود و چنان رفتارهایی خاشعانه و خاضعانه دارد که آدمی فقط هنگام نماز انجام می‌دهد. همین نوع رفتارهاست که طنز موقعیت در این داستان را ایجاد کرده است، توجه کنید: « چو دیدش، به خدمت دو تا گشت و راست دگر، روی بر خاک مالید و خاست! » طنز عبارت در گفته و پرسش پسر اوست. گفته‌ایم که بنای هر نوع طنز و از آن جمله طنز عبارت بر تضاد است، پرسش پسر از پدر، مبتنی بر تضادی است که طنز عبارت را ایجاد کرده است: « پسر گفتش ای بابک نامجوی یکی مشکلت می‌بپرسم بگوی نگفتی که قبله‌ست سوی حجاز چرا کردی امروز ازین سو نماز؟ » پسر به سبب سن کم خود، نمی‌داند که این تغییر قبله، جهت طمع‌کاری است و بس. 🖇🖇🖇 منبع: (بررسی طنز در بوستان سعدی. محمدعلی علومی. صفحه ۱۶۷-۱۶۹) @tarzetanz
📜 حکایت 🖋 شنیدم که مردی‌ست پاکیزه‌بوم شناسا و رهرو در اقصای روم من و چند سیّاح صحرانورد برفتیم قاصد به دیدار مرد سر و چشم هر یک ببوسید و دست به تمکین و عزت نشاند و نشست زرش دیدم و زرع و شاگرد و رخت ولی بی‌مروت چو بی‌بر درخت به لطف و سخن گرم‌رو مرد بود ولی دیگدانش عجب سرد بود همه شب نبودش قرار و هُجوع ز تسبیح و تهلیل و ما را ز جوع سحرگه میان بست و در باز کرد همان لطف و بوسیدن آغاز کرد یکی ب‍ُد که شیرین و خوش‌طبع بود که با ما مسافر در آن را رَبع بود مرا بوسه گفتا به تصحیف ده که درویش را توشه از بوسه به به خدمت منه دست بر کفش من مرا نان ده و کفش بر سر بزن به ایثار، مردان سبَق برده‌اند نه شب‌زنده‌داران دل‌مرده‌اند همین دیدم از پاسبان تتار دلِ مرده و چشمِ شب‌زنده‌دار کرامت جوانمردی و نان‌دهی‌ست مقالات بیهوده، طبل تهی‌ست قیامت کسی بینی اندر بهشت که معنی طلب کرد و دعوی بهشت به معنی توان کرد دعوی درست دمِ بی‌قدم تکیه‌گاهی‌ست سست (بوستان سعدی. محمدعلی فروغی.ص۲۷۹) @tarzetanz
📝 بررسی طنز در بوستان سعدی ✍ بخش اول✏️ شنیدم که پیری به راه حجاز به هر خُطوه کردی دو رکعت نماز چنان گرم‌رو در طریق خدای که خار مغیلان نکندی ز پای به آخر ز وسواس خاطرپریش پسند آمدش در نظر کار خویش به تلبیس ابلیس در چاه رفت که نتوان ازین خوب‌تر راه رفت گرش رحمت حق نه دریافتی غرورش سر از جاده برتافتی یکی هاتف از غیبش آواز داد که ای نیکبخت مبارک‌نهاد مپندار اگر طاعتی کرده‌ای که نُزلی بدین حضرت آورده‌ای به احسانی آسوده کردن دلی به از اَلف رکعت به هر منزلی @tarzetanz
📝 بررسی طنز در بوستان سعدی ✍ بخش دوم✏️✏️ یکی از ویژگی‌های بارز و حتی یکی از مهمترین شاخصه‌ها در طنزِ ادبیات کلاسیک و کهن ایران و به خصوص در طنزهای سعدی توجه به «حکمت عملی» است. حکمت با نزدیکی‌ها و وجوه مشترک خود با فلسفه، گاهی در آثار گذشتگان ما منحصر به حکمت نظری مانده است. اما در این میان، معدودی نظیر سعدی بوده‌اند که حکمت و اندیشه‌ورزی و تعیین هستی و چگونگی و چرایی آن و خاصه جایگاه انسان را از حیطه و ساحت نظر، فزون‌تر نگریسته و آن را در عمل و کردار آدمی سنجیده و بررسی کرده‌اند، یعنی حکیم بی‌کردار را نظیر چارپایی دانسته‌اند که چند کتابی بر او بار است! توجه به کردار و حکمت عملی در تقابل و حتی در تضاد با اندیشه‌ورزی بی‌عمل در بسیاری از حکایت‌ها (یا داستان‌های) طنزآمیز سعدی و از آن جمله در این حکایت، لایه‌ی زیرین و یا اصلی را تشکیل داده است. @tarzetanz
📝 بررسی طنز در بوستان سعدی ✍ بخش سوم✏️✏️✏️ در داستان‌نویسی کلاسیک، اندیشه، محتوا و یا نظرگاه نویسنده، لایه‌ی اصلی و محوری را ایجاد می‌کند‌. در این داستان با پیری مواجه هستیم که بنا به قول سعدی این ویژگی را دارد که: « شنیدم که پیری به راه حجاز به هر خُطوه کردی دو رکعت نماز چنان گرم‌رو در طریق خدای که خار مغیلان نکندی ز پای » در شخصیت‌پردازی، این پیر به سبب عبادت‌های مکرر و فراوان کم‌کم دچار خودپسندی می‌شود: « به آخر ز وسواس خاطرپریش پسند آمدش در نظر کار خویش » از همین‌جا به چند نکته‌ی مهم می‌رسیم که توجه به آنها، هم برای هنرجویان طنز و هم برای هنرمندان هر رشته و همه‌ی ادیبان مهم است! @tarzetanz
📝 بررسی طنز در بوستان سعدی ✍ بخش چهارم✏️✏️✏️✏️ ۱. گفته‌اند و ما نیز پذیرفته‌ایم که در داستان طنز، چخوف بود که روان‌کاوی اشخاص را وارد عرصه‌ی داستانی کرد اما مثلاً نمونه‌ی همین حکایت (و یا داستان) به وضوح نشانگر روان‌کاوی اشخاص داستان‌هاست. چه بسا در ادبیات کلاسیک و برجسته‌ی اروپا در قرون وسطا نیز، اشخاص در معرض روانک‌اوی داستانی قرار گرفته باشند، آن‌طور که خیلی قبل در تراژدی‌های درخشان یونانی، چنین امری، یعنی همین روان‌کاوی اشخاص تراژدی‌ها و داستان‌ها، کاری معمول بوده است، منظور و مقصود چیز دیگری است، بیان تأسف‌آور این موضوع است که اغلب نویسندگان، شاعران، نمایشنامه‌نویسان، فیلم‌سازها و هنرمندان معاصر ایران، آثار درخشان کلاسیک ایرانی و از آن جمله آثار سعدی را نمی‌شناسد و خیلی‌ها حتی تصور نمی‌کنند که سعدی طنزپردازی بزرگ و قدرتمند است. @tarzetanz
📝 بررسی طنز در بوستان سعدی ✍ بخش پنجم✏️✏️✏️✏️✏️ ۲. برای هر هنرمند و از آن جمله برای طنزنویس مهم است که به روان‌کاوی اشخاص داستان توجه داشته باشد، زیرا به این طریق می‌توان اشخاص را در موقعیت‌های مختلف و با رفتارهای متفاوت آورده و حتماً کردارهای آدمی، هم متأثر از موقعیت‌ها و هم متأثر از خلق و خوی اوست، گرچه حتی خلق و خوها نیز در نظرگاه نهایی تا حدی زیاد ساخته و پرداخته‌ی موقعیت‌ها و شرایط است. ۳. یکی از موارد مشکل در زمینه‌ی شخصیت‌پردازی، پرداخت شخصیت خاص از آدم‌های ویژه و خاص است. پیر در این حکایت (یا داستان) آدم عادی نیست، بلکه پیری است چنان‌که در راه حجاز، به هر گام، دو رکعت نماز می‌گزارد، اما او نیز به سبب عبادت‌های زیاد، مانند نمونه‌های قبل از خود از جمله شیخ صنعان و یا بلعم باعور و یا حتی ابلیس که در میان فرشتگان هم مشهور به عبادت فراوان بود، به تدریج و سرانجام، خودخواه و خودبین می‌شود، چنان‌که سعدی گفته است: « به آخر ز وسواس خاطرپریش پسند آمدش در نظر کار خویش » @tarzetanz
📝 بررسی طنز در بوستان سعدی ✍ بخش ششم✏️✏️✏️✏️✏️✏️ فریب ابلیس را می‌خورد و در ایهامی شاعرانه، تصمیم می‌گیرد که به (چاه) برود. چاه در اینجا هم معنای واقعی و هم معنای استعاری دارد. مانند اینکه به چاه افتادن و یا در چاه ماندن کنایه از نهایت درماندگی است. اما فریب ابلیس که ریشه در خودخواهی و خودبینی پیر دارد، چنان قدرتمند است که پیر همین کار را نیز خوب و پسندیده می‌داند: « به تلبیس ابلیس در چاه رفت که نتوان ازین خوب‌تر راه رفت! » در بخش دوم، سعدی در تضاد با بخش نخست و در طنز موقعیت، نتیجه‌ای فلسفی گرفته و حکمت عملی و یا کردار پسندیده را در برابر حکمت نظری و دانش بی‌عمل قرار می‌دهد و در همین بخش دوم است که طنز عبارت نیز ایجاد شده است. توضیح بیشتر این‌که: حکایت (یا داستان) دو بخش دارد. در بخش اول یا مبتدای داستان، مخاطب با مقدمه‌هایی با پیری آشنا و روبرو می‌شود که در راه حجاز، به هر قدم دو رکعت نماز می‌نهد، سرانجام این پیر به سبب خودخواهی فریب ابلیس را می‌خورد و ... @tarzetanz
📝 بررسی طنز در بوستان سعدی ✍ بخش هفتم✏️✏️✏️✏️✏️✏️✏️ در بخش منتهای داستان و در تضاد با بخش اول است که طنز موقعیت، طنز فلسفی و طنز عبارت ایجاد می‌شود: « گرش رحمت حق نه دریافتی غرورش سر از جاده برتافتی یکی هاتف از غیبش آواز داد که ای نیکبخت مبارک‌نهاد مپندار اگر طاعتی کرده‌ای که نُزلی بدین حضرت آورده‌ای! به احسانی آسوده کردن دلی به از اَلف رکعت به هر منزلی » گفتیم که در بخش دوم و در تضاد با بخش اول است که طنز شکل می‌گیرد. هاتف به این عابد خودخواه می‌گوید که طاعت و عبادت تو، هدیه‌ای به درگاه خدا نیست ولی آسوده کردن دل انسانی، بیشتر از هزار رکعت در هر منزل ارزش دارد. این نوع بینش و بیان، جدا از دریافت‌ها و باورهای اخلاقی، انسانی و دینی سعدی نیست. همین جا به یاد گفته‌ای از نیما افتادم که در مقاله‌ای نوشته بود: « در ابتدا باید مسلک و اعتقادی داشت و بعد، همچون قدما، ادبیات را در خدمت بیان آن اعتقاد گذاشت.» 📎📎📎 منبع: (بررسی طنز در بوستان سعدی.محمدعلی علومی. ص۸۳-۸۸) @tarzetanz