eitaa logo
طرز طنز
66 دنبال‌کننده
139 عکس
7 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 قصه مَردِ مردانمرد 🔑 گفت عمو نوروز: مردمان بر گرد کوه مشکلات آنک چهره‌ها وارفته، لب خاموش ایستاده منتظر تا رادمردی آهنین‌پیکر -یا اقلاً(!) این نشد هم یک نفر دیگر- دست بفشارد وانگهی این کوه هیکل‌مند را از جای بردارد ... وضع مردم سخت نامیزان و سبیل جمله‌ی گردن‌کلفتان سخت آویزان * ناگهان آمد برون از بین مردم، مرد مردانمرد پیلتن‌مردی پلنگ افسون بازویش همچین هیکلش همچون مردمان در زیر لب، آهسته با هم گفتگو کردند -و نگاهی از سرِ حیرت به او کردند- اینچنین آغاز کرد آن مرد: - این منم «بنده»! کوه‌های گنده را از بیخ و بن کنده می‌تپد در سینه‌ام از شوق خدمت، قلب من «تُپ تُپ» و قلمبه گشته توی خون من، ایثار -یا اولوالابصار-! بنده برمی‌دارم اکنون کوه را از راه لیک اول نان همی بایست خوردن، سیر و پلو بایست خوردن، یک دوتا کفگیر ور کسی در خجلت این کار مخلص، از عرق خیس است، این حساب جاری‌ام در بانک سوییس است! * گفت عمو نوروز: مردمان رفتند و نیکو سفره‌ای چیدند چیده در آن هر غذا با دقت و وسواس و نشست ایشان سر آن سفره، با اخلاص * ... هفت روز و هفت شب طی شد مردمان پیوسته می‌بردند و ایشان گرم خوردن بود... * ... شصت روز و خورده‌ای هم رفت مردمان همواره می‌بردند و ایشان همچنان می‌خورد... *** گفت عمو نوروز: الغرض، بعد از گذشت سیصد و سی روز بس که مردم خوردنی بردند و ایشان نوش جان فرمود از جهان، نقل مکان فرمود!👌 🔗🔗🔗 منبع: (رفوزه‌ها. ابوالفضل زرویی نصرآباد. ص۱۴-۱۵) @tarzetanz