📚 نگاهی گذرا به طنز در عصر مشروطيت 📰
#حدیث_قند
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
بخش اول🖍
شايد بتوان گفت انقلابها و دگرگونیهای سياسی بر ساختار ادبيات، فرهنگ و هنر، تأثير فراوان دارند. حتی شايد بتوان مدعی شد كه پيدا آمدن مكاتب مختلف فلسفی و هنری نيز، به نوعی متأثر از ساختار و فضای سياسی ملتهای مبدع اين مكاتب هستند.
👌👌👌
طنز هم بهعنوان يك گونه (ژانر) هنری و ادبی در ادوار مختلف تاريخ، از رويدادهای سياسی و اجتماعی زمان خود تأثير پذيرفته است. نمیتوان تأثير حمله مغول و تبعات آن را بر طنز شيرين و دلنشين سعدی ناديده گرفت و رندیهای حافظ و طنازیهای عبيد زاكانی را وامدار شرايط سخت سلطه مغولان و ايلخانان ندانست.
👌👌👌
حق آن است كه طنز و آزادی بيان، نسبت معكوس دارند. هرجا آزادیهای مدنی به شهروندان اجازه داده است كه بیواهمه به نقد عملكرد قدرت سياسی و اجتماعی بپردازند، طنز و شوخطبعی، جای خود را به انتقادات تلخ و تند داده است و هرگاه حاكمان خودشيفته مانع طرح مشكلات از زبان مردم شدهاند، طنزپردازان بار انتقال انتقادات شهروندان را بر دوش كشيدهاند.
صد البته بوده است ادواری از تاريخ كه برخی طنزآوران در شرايط آزاد، پا به ميدان گذاشتهاند ولی از آنجا كه جامعه، جسارتی بيش از منتقدان عادی از آنان توقع داشته، قلم طنزپردازان، بعضاً به هزل و هجو گراييده است. [نگاه كنيد به بسياری از مطالب و طرحهای نشريات طنز و فكاهی در ميانه سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ هجری شمسی].
#تئوری_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 نگاهی گذرا به طنز در عصر مشروطيت 📰
#حدیث_قند
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
بخش دوم🖍🖍
انقلاب مشروطيت، هم از نظر شكلی و هم از نظر ماهوی، يكی از عجيبترين و قابلتأملترين رخدادهای تاريخ ايران است. برای شناخت برخی از ابعاد اين رويداد بزرگ، بزرگترها ما را به خواندن منابع ارزشمند تاريخ اين دوره، امر میكردند(چه نيكو آمرانی كه آن بزرگواران بودند و چه بد مأمورانی كه ما بوديم!). برخی از آن منابع، عبارت بودند از : تاريخ مشروطه ايران نوشته احمد كسروی، تاريخ بيداری ايرانيان نوشته ناظمالاسلام كرمانی، خاطرات و خطرات نوشته مهدیقلیخان هدايت و …
👌👌👌
و هزار البته، نه من آن كمال و وجهه را دارم كه تاريخ مشروطه بگويم و نه اين مقاله آن قدر مجال و پهنه دارد كه لااقل در حد رونويسی از آثار آن بزرگواران بتوان داد معنی داد. اصل مطلب و جان معنی شايد اين باشد كه سفركردگان به ممالك راقيه آن روزگار، از طريق مشاهده و ساكنان ممالك محروسه (يعني ايرانيان داخل كشور) از طريق مطالعه جرايد و نشريات، دانستند كه در بلاد مترقی، گرفتن تصميمات اساسی، صدور احكام، اخذ ماليات و… تنها به نظر پادشاه و حكام ولايات بازبسته نيست، بلكه در آن ولايات، قانون و عدالتخانه حكمفرماست و در، بر پاشنهای ديگر میچرخد. هم از اين رو بود كه به يكباره، عارف و عامی، همصدا شدند كه: ما هم آزادی و قانون و عدالتخانه میخواهيم.
👌👌👌
تحقق اين خواسته به آسانی صورت نپذيرفت ولی در نهايت مظفرالدين شاه قاجار در واپسين ساعات عمر به خواست رعايا تن داد و فرمان مشروطيت را امضا كرد. اين پايان ماجرا نبود چرا كه اختلافات داخلی و زير بار نرفتن حكام كه مشروطه مانع بسط قدرت و اعمال سليقه شخصی ايشان میشد، موجب شد تا مشروطه غنچهسوز شود و خيرخواهان و دلسوزان، شعار «رحمهالـله علی مشروطه» سر دهند.
👌👌👌
آشنایی با مفاهيم جديدی چون قانون، دموكراسی، اراده ملی، آزادی و … موجب افزايش سطح توقع مردم آن روزگار شد و از آنجا كه مشروطه نوپا هنوز آن قدر جان نگرفته بود كه مردم با استناد و تكيه بر آن، بتوانند خواستها و انتقادهايشان را به حكام - كه كماكان لب میدوختند و به توپ میبستند و طناب میانداختند و … - منتقل كنند، اهالی فرهنگ و ارباب جرايد، خاصه طنزآوران اين مهم را بر عهده گرفتند.
👌👌👌
گستره فعاليت طنزپردازان از سالهای آغازين ورود صنعت چاپ و انتشار جرايد تا سالها پس از صدور فرمان مشروطيت را دربرمیگيرد و منظور ما از «طنز عصر مشروطه»، مشمول اين گستره زمانی است و اگر از حق نگذريم، ادبيات طنز و كاريكاتور روزگار ما - لااقل در بخش ژورناليستی - كماكان تحت تأثير و دنبالهرو شيوه نگاه و نوع زبان طنز عصر مشروطه است.
#تئوری_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 نگاهی گذرا به طنز در عصر مشروطيت 📰
#حدیث_قند
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
بخش سوم🖍🖍🖍
طنز مشروطه هم از جهت سياق بيانی و هم از حيث موضوع و مبانی واجد خصايصی است كه پرداختن به تمامی اين ويژگیها نيازمند مجال و حال ديگری است ولی به اختصار میتوان برخی از اين شاخصها را برشمرد:
👌👌👌
۱- واژگان طنز در دورهای كه ما آن را عصر مشروطه میناميم، به تبع ساير شقوق ادبی، دستخوش تحولات بسيار نسبت به دورههای پيش است.
نمیتوان برای عموم نويسندگان اين عصر، نسخهای واحد پيچيد، چرا كه بسته به گرايشات فكری و سياسی، لغات بهكار رفته در آثار طنزپردازان اين دوره، معجون و آميزهای است از فارسی، عربی، فرانسوی، روسی (خاصه پس از انقلاب اكتبر و شكلگيری ادبيات كارگری)، تركی (به ويژه بعد از ورود نشريه طنز ملانصرالدين به مديريت جليل محمدقلیزاده - متولد به سال ۱۸۶۹ و متوفی به سال ۱۹۳۲ ميلادی-). در آثار هر نويسنده، بسته به تأثيرپذيریاش از مرام فكری يا علقه ادبی، ميزان و نسبت بهكارگيری اين لغات متفاوت است.
👌👌👌
۲- همانطور كه يحيی آرينپور به درستی در جلد دوم كتاب ارجمندش (از صبا تا نيما) اشاره كرده است، تا پيش از عصر مشروطه - يا به تعبير او: عصر آزادی - جز در موارد معدود، «كمتر به آثار طنزآميز كه هدف آنها اصلاح و تربيت باشد، برمیخوريم.»
[ اظهارنظر آرينپور درباره طنز عصر مشروطه و اصولاً تعريف او از طنز بسيار خواندنی و آموزنده است. او هفتاد صفحه از كتاب خود را به موضوع طنزنويسی در دوره مشروطه اختصاص داده است و گزاف نيست اگر بگوييم تا به امروز كسی به اندازه او - كمی و كيفی - به طنز عصر مشروطه نپرداخته است].
عصر مشروطه را میتوان سرآغاز رويكرد جدی طنزپردازان به مسائل سياسی و اجتماعی قلمداد كرد. تا پيش از اين دوره، كمتر میتوان از طنزهای سياسی و اجتماعی سراغ گرفت.
👌👌👌
۳- طنز دوران اغتشاش و خفقان، برخلاف طنز عصر ثبات، پرخاشگر و برانداز است و از همين رو، لحن و شيوه بيان در آن، به هجو گرايش دارد. پس بیدليل نيست اگر در طنز روزگار مشروطه، طعن و گزندگی بسيار میبينيم.
#تئوری_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 نگاهی گذرا به طنز در عصر مشروطيت 📰
#حدیث_قند
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
بخش چهارم🖍🖍🖍🖍
۴- آثار طنز تا پيش از عصر مشروطه، عمدتاً و غالباً منظوم بودند. اگر نوشتههای ميرزافتحعلی آخوندزاده، طالبوف و ترجمههای درخشان ميرزا حبيب اصفهانی (از جمله كتابهای حاجی بابای اصفهانی و سرگذشت ژيل بلاس سانتيلانی) را بتوان از زيرساختهای ادب مشروطه دانست، بايد اذعان كرد كه عصر مشروطه، يكی از ادوار مهم شكوفايی نثر طنزآميز است. بهعنوان نمونه مشخص، بايد از علیاكبر دهخدا نام برد كه با نام مستعار «دخو» در نشريه «صوراسرافيل» ستون طنزآميز «چرند و پرند» را مینوشت. دهخدا در طنز شيوهای را بنيان گذاشت كه تا امروز پيروان و علاقهمندان بسيار داشته است و دارد.
👌👌👌
۵- طنز عصر مشروطه، علاوه بر دغدغههای هميشگی، نظير فقر و مشكلات معيشتی، بيشتر رنگ و بوی آزادیخواهانه و استبدادستيزانه دارد و بيانگر مطالبات مشروطهخواهان است. از همين روست كه ما در طنز اين دوره با يك فرهنگواژه جديد سياسی روبهروييم. به ديگر عبارت، طنز مشروطه به كارگيری اصطلاحات سياسی را جايز میشمارد.
كاش ممكن بود تا با ارائه نمونههایی از طنز اين دوره، خواننده بزرگوار اين مقاله را بيشتر با خود همراه كنم. معالوصف علاقهمندان را برای آشنایی بيشتر با زيرساختهای فكری و نمونههای عينی طنز مشروطه به اين منابع ارجاع میدهم:
👌👌👌
- كليات نسيم شمال سروده سيد اشرفالدين حسينی
- ديوان ميرزاده عشقی
- ديوان عارف قزوينی
- ديوان فرخی يزدی
- ديوان ايرج ميرزا
- چرند و پرند نوشته علیاكبر دهخدا
- سوسمارالدوله نوشته رحيم رضازاده ملك
- تمثيلات نوشته ميرزا فتحعلیخان آخوندزاده به ترجمه محمدجعفر قراجهداغی
- ديوان ابوالقاسم لاهوتی
- خاطرات حاج سياح محلاتی
- خاطرات شيخ ابراهيم زنجانی و …
🖇🖇🖇
منبع:
(حدیث قند. ابوالفضل زرویی نصرآباد. ص١١-١۶)
https://www.instagram.com/p/CD3zmzdplMK/?igshid=dm4ohz9mlvpu
#تئوری_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
✍حدیث حُسن📚
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتیست
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
حدیث حُسن تو را نور میبرد بر دوش
شکوه نام تو را حور میبرد بر دست
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
برای آنکه بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست
بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معاملهای داده است کمتر دست
صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست
هوای ماندن و بردن به خیمه، آب زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟
به خون چو جعفر طیار، بال و پر میزد
شنیده بود شود بال، روز محشر، دست
حکایت تو به امالبنین که خواهد گفت
و زین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟
به همدلی، همه کس دست میدهد اول
فدای همّت مردی که داد آخر دست
به پایبوس تو آیم به سر، به گوشهٔ چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست...
#خوانش_اشعار
#رویداد_های_روز
#تاسوعای_حسینی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
🔹از هیچ طنز نوشتن🔹
یادداشتی دربارۀ بدیهیگویی، بیمعنینویسی، بیهودهگویی، مهملگویی و...
با نگاهی به اشعار
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
#اسماعیل_امینی
#ناصر_فیض و...
در بلبلزبونی بخوانید:
http://bolbolzabooni.com/از-هیچ-طنز-نوشتن/
#شگردهای_طنزپردازی
#روح_الله_احمدی
@bolbolzabooni
#تئوری_طنز
#خوانش_اشعار_طنز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📙 قصه مَردِ مردانمرد 🔑
#رفوزه_ها
#شعر_طنز_نیمایی
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
گفت عمو نوروز:
مردمان بر گرد کوه مشکلات آنک
چهرهها وارفته، لب خاموش
ایستاده منتظر تا رادمردی آهنینپیکر
-یا اقلاً(!) این نشد هم یک نفر دیگر-
دست بفشارد
وانگهی این کوه هیکلمند را از جای بردارد
... وضع مردم سخت نامیزان
و سبیل جملهی گردنکلفتان سخت آویزان
*
ناگهان آمد برون از بین مردم، مرد مردانمرد
پیلتنمردی پلنگ افسون
بازویش همچین
هیکلش همچون
مردمان در زیر لب، آهسته با هم گفتگو کردند
-و نگاهی از سرِ حیرت به او کردند-
اینچنین آغاز کرد آن مرد:
- این منم «بنده»!
کوههای گنده را از بیخ و بن کنده
میتپد در سینهام از شوق خدمت، قلب من «تُپ تُپ»
و قلمبه گشته توی خون من، ایثار
-یا اولوالابصار-!
بنده برمیدارم اکنون کوه را از راه
لیک اول نان همی بایست خوردن، سیر
و پلو بایست خوردن، یک دوتا کفگیر
ور کسی در خجلت این کار مخلص، از عرق خیس است،
این حساب جاریام در بانک سوییس است!
*
گفت عمو نوروز:
مردمان رفتند و نیکو سفرهای چیدند
چیده در آن هر غذا با دقت و وسواس
و نشست ایشان سر آن سفره، با اخلاص
*
... هفت روز و هفت شب طی شد
مردمان پیوسته میبردند و ایشان گرم خوردن بود...
*
... شصت روز و خوردهای هم رفت
مردمان همواره میبردند و ایشان همچنان میخورد...
***
گفت عمو نوروز:
الغرض، بعد از گذشت سیصد و سی روز
بس که مردم خوردنی بردند و ایشان نوش جان فرمود
از جهان، نقل مکان فرمود!👌
🔗🔗🔗
منبع:
(رفوزهها. ابوالفضل زرویی نصرآباد. ص۱۴-۱۵)
#طنز_سیاسی
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 یادداشتی بر مثنوی "علی تنهاست" 🏴
سروده استاد زندهیاد
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد ✍
بخش اول✏️
مدتی قبل، هنگام مطالعه بهطور اتفاقی سرودهای از استاد زندهیاد ابوالفضل زرویی نصرآباد با عنوان "علی تنهاست" نظرم را به خود جلب کرد. ناخودآگاه به یاد قصیدهی زیبا و دلنشین با ردیف "دست" ایشان افتادم که با هر بار خواندن آن، بیش از پیش، از استواری در عین سادگیِ بیان این شاعر بزرگ شگفتزده میشدم.
اینبار نیز با شعری مواجه شدم که علاوه بر برجستگیهای هنری و ادبی، به لحاظ موضوع و مضمون در ردهی اشعار آیینی و ولایی قرار داشته -که اتفاقاً مناسب این روزها و شبهاست- اما نکاتی بسیار آموزنده پیرامون طنز دارد، تا آنجا که راضی نشدم به سادگی از کنارشان رد شوم و تنها به خواندن شعر اکتفا کنم.
#تئوری_طنز
#طنز_و_دین
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 یادداشتی بر مثنوی "علی تنهاست" 🏴
سروده استاد زندهیاد
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد ✍
بخش دوم✏️✏️
در همان نگاه اول، روایتی تلخ از بیوفایی و عهدشکنی، ناجوانمردی، دنیاپرستی و ... با مصداقهای بارز تاریخی مخاطب را به تفکر درباره خود وامیدارد. شاعر با ظرافت هرچه تمامتر و با استفادهی بجا از نمادها و مصادیق ظلم و بیوفایی و جهل و … در مقابل نماد حق و حقطلبی و نیز با استفاده از شگردهای طنزآفرینی مانند کنایه و تعریض، تمسخر و تهکّم و طعنه در پی ایجاد پیوند میان آن دوران و روزگار کنونی است.
او میخواهد خواننده را در این سفر فرازمانی با خود همراه کند تا رذالتها، پستیها و دیگر عواملی که موجب شقاوت و هلاکت انسان میشود را به او گوشزد کند. به عبارت دیگر، شاعر سعی دارد با دستمایه قرار دادن این وقایع تلخ تاریخی، تلنگری اصلاحگرایانه به مخاطب بزند تا شاید آن حوادث و رویدادهای تلخ و فراموش نشدنی - که آثار زیانبار آن تا قیامت دامنگیر بشر خواهد بود - در آینده بار دیگر تکرار نشوند.
#تئوری_طنز
#طنز_و_دین
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 یادداشتی بر مثنوی "علی تنهاست" 🏴
سروده استاد زندهیاد
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد ✍
بخش سوم✏️✏️✏️
هرچند بررسی دقیق و موشکافانهی این اثر برجستهی ادبی فرصت خاص خود را میطلبد، اما لازم میدانم در همین نوشته بعضی از خصوصیات برجسته و وظایف مهم طنزپردازان حقیقی را -که زندهیاد دکتر حسین بهزادی اندوهجردی در صفحات مختلف کتاب "طنز و طنزپردازی در ایران" به آنها اشاره کرده است- بهطور خلاصه یادآور شوم تا عظمت چنین اندیشهی والایی را که در جایجای این سروده قرار گرفته -و نشاندهندهی اعتقاد، تعهد و ایمان صاحب اثر است- برای خوانندگان بیش از پیش نمایان گردد:
" طنزپرداز هنرآفرینی است که با حربهی بیان از تزلزل و تباهی ارزشها در روزگار خود جلوگیری میکند و با طنز خویش که از نیروی محرکهای قوی برخوردار است، شعور بشری را برای رهایی از ترس و بند و خرافات و فساد و همه عواملی که ممکن است معنویات و ارزشهای جامعه را به خطر افکند تحریک میکند. و با کشف بدیها و ریشخند ساختن قلدریها و ظلمها و بیدادگریها و ریاکاریها، نیروی آگاهی همگان را برمیانگیزد و مسئولیتهای انسانی و اجتماعی آنان را به یادشان میآورد و درعینحال دشمنان دورو و هفتخطی را که در لباس رهبران و راهنمایان جامعه به میدان آمدهاند، رسوا میکند و مورد طنز و طعن قرار میدهد." (ص٢٢-٢٣)
#تئوری_طنز
#طنز_و_دین
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 یادداشتی بر مثنوی "علی تنهاست" 🏴
سروده استاد زندهیاد
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد ✍
بخش چهارم✏️✏️✏️✏️
" … بنابراین رسالت طنزپرداز عظیم است و مسئولیت انسانی و روشنفکرانه و سنگین. زیرا اوست که باید در برابر عاملان وحشت و تیرهروزی جامعه جبهه بگیرد و شکستها و تباهیها را بهتر از دیگران ببیند و عوامل جهتدهنده زندگیهای تحت ستم را بشناسد و با کمال مهارت و احتیاط در قفس قالب اندازد و رسوا و ریشخند سازد." (ص۳۲)
" … طنزپردازان بزرگ با استعدادهای خلّاقهی خود بر فراز جریان یکنواخت زندگی اوج میگیرند و با چشم تیزبین و عقاب مانندشان پدیدههای گوناگون اجتماعی را زیرنظر میگیرند و راه آینده و هدفهای عظیمی را که به مردم حقیر پروبال میدهد، روشن میسازند. بنابراین آنجا که درجهی مناعت شخص را میتوان با مقیاسهای مختلف از جمله تنفّرش نسبت به پستی و ابتذال معین کرد لاجرم باید ارج و ارزشمندی فراوان طنزسرایان را برشمرد." (ص٣٧)
#تئوری_طنز
#طنز_و_دین
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 یادداشتی بر مثنوی "علی تنهاست" 🏴
سروده استاد زندهیاد
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد ✍
بخش پنجم✏️✏️✏️✏️✏️
... و حال خوانش این مثنوی حقیقتاً معنوی:
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
نفاق ما به مرور زمانه محکم شد
بُرندهتر ز دم تیغ ابنملجم شد
تمام روز فرو برده سر به زاویهایم
ولی چو شب رسد آلودهی معاویهایم
خدای من! چه شد آن عهدها و پیمانها
چرا هنوز سرِ نیزههاست قرآنها؟
هنوز در دل این کوچهها علی تنهاست
هنوز تیغِ به زهر آب داده در کف ماست
من و تو نیز در آن جبهه با علی بودیم
امید جاه نبود از علی، ولی بودیم
هراسمان ز بدنهای پارهپاره نبود
در آن میانه نیازی به استخاره نبود
چه شد که روز جمل دوستدار غیر شدیم؟
اسیر وسوسهی طلحه و زبیر شدیم؟
نسوج بیعت ما، حیف! انسجام نداشت
به قدر پینهی کفش علی دوام نداشت
میان معرکه سردرگمیم، ای مردم!
چه نارفیق و چه نامردمیم، ای مردم!
علی ز همسفر نیمهراه میگوید
علی شکایت ما را به چاه میگوید
«بیا دلا که ز مردم به خود پناه بریم
ز دست مردم نااهل سر به چاه بریم»
چه در طبیعت ما مردمان فراهم بود؟
که ما شفیق نبودیم و چاه مَحرم بود؟
رها شدیم و گرفتار زرق و برق شدیم
میان برکهی مال و منال، غرق شدیم
به ما که مرد خداییم، کفر چیرهتر است
قلوب خلق ز «لیلالمبیت» تیرهتر است
در این میانه یکی پاک و رستگار نماند
به جز پلیدیِ مشتی گناهکار نماند
مکن شفاعت آنان که رستگارانند
«که مستحق کرامت، گناهکارانند»
به سر به راهی ما احتیاجی آیا هست؟
سیاهی دل ما را علاجی آیا هست؟
نشانی خَتَمَاللهمان مجازی نیست
به نقش مُهر جبینهایمان نیازی نیست
خدا گواست که من بوی یار میشنوم
صدای صیقلِ بر ذوالفقار میشنوم
میان باطل و حق چند استخاره کند؟
مگر که فکرِ مرا ذوالفقار چاره کند
میان سینهی ما قلب بیوفا، افسوس
برای حضرت مولا نمانده جا، افسوس
علی علیست به لبهایمان ولی پیداست
هنوز در شب دلهایمان علی تنهاست
روحش قرین رحمت الهی باد!
#تئوری_طنز
#طنز_و_دین
#رویداد_های_طنز_روز
#یادداشت_ها_و_مقالات
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📖 خودسانسوری ✍
#رفوزه_ها
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
«سلسلهی موی دوست، حلقهی دام بلاست»
لیک دل من به شصت چیز دگر مبتلاست!
ای که تو گفتی: «ز ارج، پول تو چون آهن است»
پول من از آهن است، جیب تو آهنرباست!
زخم گرانی، طبیب، بر دل ما دید و گفت:
«زخم شما لاعلاج، درد شما بیدواست»!
بر کرمت ای رفیق، نیست امید، ای دریغ!
مهر تو سر در نشیب، لطف تو پا در هواست!
ای صنم شوخ و چست، تا «قمه» در دست توست
هرچه تو گویی درست، هرچه تو گویی بجاست!
سهمیهی ما اگر، هست یکی، پس چرا
قسمت ما «اینقد» است، سهم شما «این هوا»ست؟!
در وسط انتقاد، نعرهزنان شد قلم:
«های! نلغزی به چپ! های! نپیچی به راست!»
ای که ادیبی، ز فضل، در غزل من، ببخش
وزن اگر بیثبات، قافیه گر اشتباست!
📎📎📎
منبع:
(رفوزهها. ابوالفضل زرویی نصرآباد. صفحه ۹۱)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
✍ بخشی از مصاحبهی زندهیاد #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
با استاد مرحوم #ابوتراب_جلی
#عماد_الدین_قرشی
#یادنامه_ابوتراب_جلی
#مثنوی_حسین_کرد_شبستری
🔸کتاب پر جنجال و ناتمام «حسینکُرد شبستری» چی شد؟
🔹حسینکُرد مستقیماً حمله به دستگاه حاکمه بود. من نمیتوانستم به زبان دیگر به آن یارو(شاه سابق) فحش بدهم، دائم میرفتند پیش او که: «این را بکش»، «اعدامش کن»، «به درد نمیخورد»، «خیلی شلوغ کرده». مخصوصاً «آزموده» (دادستان تهران) اصرار داشت مرا بفرستد پیش «کریمپور شیرازی»(مدیر نشریهی «شورش» که در زندان شاه کشته شد!) حتی به جایی رسیده بود که آن طاغوت(شاه) گفته بود که: «ما نمیخواهیم بت دیگری درست بکنیم. اگر این را بکشید، یک بت دیگر درست کردهاید». خلاصه، نکردند و نرفتیم آن دنیا!
آنها(نشریهی توفیق) اصرار داشتند من در مورد حضرت علی(علیهالسلام) بنویسم. این بود که من شروع کردم راجع به جنگ جمل و خلافت عثمان و ... نوشتم. این موقعی بود که هویدا در شیراز بود. از شیراز تلفن کرد که جلوی این را بگیرید، او منظورش از «عمروعاص» منم! یک مدتی هم جلویش را گرفتند که بعد از مدتی ادامهاش را چاپ کردند تا تمام شد!
🖇🖇🖇
منبع:
(یادنامه ابوتراب جلی. عمادالدین قرشی.صفحه۸۳)
#طنز_سیاسی
#پژوهش_طنز
#عماد_الدین_قرشی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
◾️◾️علی تنهاست◾️◾️
#شب_قدر
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
نفاق ما به مرور زمانه محکم شد
برندهتر ز دم تیغ ابنملجم شد
تمام روز فرو برده سر به زاویهایم
ولی چو شب رسد آلودۀ معاویهایم
خدای من! چه شد آن عهدها و پیمانها
چرا هنوز سرِ نیزههاست قرآنها؟
هنوز در دل این کوچهها علی تنهاست
هنوز تیغِ به زهر آب داده در کف ماست
من و تو نیز در آن جبهه با علی بودیم
امید جاه نبود از علی، ولی بودیم
هراسمان ز بدنهای پارهپاره نبود
در آن میانه نیازی به استخاره نبود
چه شد که روز جمل دوستدار غیر شدیم؟
اسیر وسوسۀ طلحه و زبیر شدیم؟
نسوج بیعت ما، حیف! انسجام نداشت
به قدر پینۀ کفش علی دوام نداشت
میان معرکه سردرگمیم، ای مردم!
چه نارفیق و چه نامردمیم، ای مردم!
علی ز همسفر نیمهراه میگوید
علی شکایت ما را به چاه میگوید
«بیا دلا که ز مردم به خود پناه بریم
ز دست مردم نااهل سر به چاه بریم»
چه در طبیعت ما مردمان فراهم بود؟
که ما شفیق نبودیم و چاه مَحرم بود؟
رها شدیم و گرفتار زرق و برق شدیم
میان برکۀ مال و منال، غرق شدیم
به ما که مرد خداییم، کفر چیرهتر است
قلوب خلق ز «لیلالمبیت» تیرهتر است
در این میانه یکی پاک و رستگار نماند
به جز پلیدیِ مشتی گناهکار نماند
مکن شفاعت آنان که رستگارانند
«که مستحق کرامت، گناهکارانند»
به سر به راهی ما احتیاجی آیا هست؟
سیاهی دل ما را علاجی آیا هست؟
نشانی خَتَمَاللهمان مجازی نیست
به نقش مُهر جبینهایمان نیازی نیست
خدا گواست که من بوی یار میشنوم
صدای صیقلِ بر ذوالفقار میشنوم
میان باطل و حق چند استخاره کُنَد؟
مگر که فکرِ مرا ذوالفقار چاره کند
میان سینۀ ما قلب بیوفا، افسوس
برای حضرت مولا نمانده جا، افسوس
علی علیست به لبهایمان ولی پیداست
هنوز در شب دلهایمان علی تنهاست
🌐 shereheyat.ir/node/2313
✅ @ShereHeyat
#تعریض
#طنز_و_دین
#خوانش_اشعار
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📖در آموزش شیوهی تذکر به اناث😉
#یک_بغل_کاکتوس
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
بهبه، ای خانم قشنگ و ملوس!
که قدم میزنی به مثل عروس
ای که در پیش آینه با تاپ
کردهای یک دو ساعتی میکآپ
روی اجزای صورتت یکیک
ریمل و سایه و رژ و پنکک
شدهای -چشم خواهری- خوشگل
میبری از بزرگ و کوچک، دل
میشود بند عفت از این ناز
چون کمربندِ سبز تهران، باز
نگو اصلاً که «ذاتاً این مدلم»
خودم اینکارهام، عزیز دلم!
من که اینقدر خویشتندارم
باز دیوانه میشوم دارم
که اگر موجبات ننگی، تو
پس چرا اینقدر قشنگی تو؟
خواهرم! توی این بریز و بپاش
تا حدودی به فکر ما هم باش
پیش خود فکر کن که مرد غریب
گر ببیند تو را به این ترتیب
از لبش آب راه میافتد
طفلکی در گناه میافتد
من خودم بیخیال دنیاشم
نه که منظور من، خودم باشم
مشکل از سوی جوجهکفترهاست
غصهام معضل جوانترهاست
که به یک جلوهی زن از مریخ
خل و دیوانه میشوند از بیخ
رشته را میکنند هی پنبه
بس که ناواردند و بیجنبه
ما که داریم خانهای دربست
تازه، ویلای دوستان هم هست
غالباً عصرها همانجایم
هفتهای یک دو روز تنهایم...
الغرض، این از این... همین دیگر
روسری را جلو بکش، خواهر!
📎📎📎
منبع:
(یک بغل کاکتوس.امیدمهدینژاد.صفحه۱۲۹-۱۳۰)
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📝حکایت همچنان باقیست...👌
#گل_آقا
#طنز_سیاسی
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚بخشی از مثنوی با معرفتهای عالم🧔
#رفوزهها
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
شهر بدون مرد، شهر درده
قربون شكل ماه هرچی مرده
قربون اون مردای دلشكسته
قربون اون دستای پینهبسته
مردای ده، مردای كاه و گندم
مردای ده، مردای خوان هشتم
مردای پشت كوه، مثل خورشید
تو دلشون هزار جام جمشید
مردای سوخته زیر هرم آفتاب
مردای ناب و كمنظیر و كمیاب
كیسه چپقها به پر شالشون
لشكر بچهها به دنبالشون
بیل و كلنگشون همیشه براق
قلیونشون به راه، دماغشون چاق
صبح سحر پا میشن از رختخواب
یكسره روپان تا غروب آفتاب
چارتای رستمن به قد و قامت
هیكلشون توپ، تنشون سلامت
نبوده غیرگردهی گلاشون
غبار اگر نشسته رو كلاشون
كلامشون دعا، دعاشون روا
سلام و نون و عشقشون بیریا
مردای نازدار، مرد شهرن
با خودشون هم این قبیله قهرن
مردای اخم و طعنهی بیدلیل
مردای سرشكستهی زن ذلیل
مردای دكترای حل جدول
مردای نقنقوی لوس تنبل
لعنت و نفرین میكنن به جاده
اگر برن چار تا قدم پیاده
مردای خواب تو ساعت اداری
تازه دو ساعتم اضافهكاری
توی رگاشون میكشه تنوره
تریگلیسیرید و قند و اوره
انگار آتیش گرفته ترمههاشون
همیشه تو همه سگرمههاشون
به زیردست، ترشی و عبوسی
به منشی اداره چاپلوسی
برای جستن از مظان شكها
دایرةالمعارف كلكها
بچه به دنیا میآرن با نذور
اغلبشون یه دونه اونهم به زور
پیش هم از عاطفه دم میزنن
پشت سر اما واسه هم میزنن
اینجا فقط مهم مقام و پسته
مردای شهری كارشون درسته
منبع:
(رفوزهها. ابوالفضل زرویی نصرآباد. صفحه۱۹۸-۲۰۰)
#طنز_سیاسی
#طنز_و_اخلاق
#خوانش_اشعار_طنز
#رویداد_های_طنز_روز
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖در رسیدن عید و سررسید مواعید فرماید✍✍✍
#رفوزهها
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
توی تقویم، دیدم ای فرزند
بیست روزی گذشته از اسفند
نیست دیگر زمان برای خرید
تا بجُنبی، رسیده عید سعید
باز هم از تو شرمسار شدم
بسکه مشغول کار و بار شدم
ناگهان آه از نهادم رفت
که چه بد شد که باز یادم رفت
میشود بود و فکر عید نکرد؟
یا مگر میشود خرید نکرد؟
- گرچه قلباً از این سخن خجلم
ما نکردیم و شد، عزیز دلم -
وعده دادم اگر بهار شود
پسر بنده نو نوار شود
گفتمت: صبر کن، بهار آید
فصل کمبوزه و خیار آید
تند و بیدیر و زود و سوخت و سوز
چشم برهم زدیم و شد نوروز
بردم از یاد، از فراموشی
که تو برعکس بنده، باهوشی
غافل از اینکه بیدخالتِ دست
وعدهها مو به مو بهیادت هست
منم آن مردِ قولِ وقتشناس
که برایم نمانده هوش و حواس
میدهم وعدههای بیتضمین
چون مدیرانِ پشتِمیزنشین
یک دوجینی و جفت جفت و تکی
روز و شب وعده میدهیم الکی
آه از آن وعدههای بیبنیاد
که رود سررسید آن از یاد
📎📎📎
منبع:
(رفوزهها. ابوالفضل زرویی نصرآباد. صفحات۳۲۹-۳۳۰)
#طنز_سیاسی
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_کتابهای_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚زیر سایهی «سعدی»✍
🌺(پیشکش به استاد و سرورم کیومرث صابری فومنی «گل آقا»)🌺
#گل_آقا
#رفوزه_ها
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
طریقتشناسی به ظاهر جهول
ز دیوان طلب کرد، اذن دخول
نگهبان کابینه چون گل شکفت
ببردش به دیوان و خندید و گفت
که این بُلعَجب مرد سرگشتهایست
ز حيث تعقل، دمر گشتهایست
بیاوردمش از برای مزاح
اگرچه خودش دم زند از صلاح!
بزرگان که پیش از شما بودهاند
دم خستگی خنده فرمودهاند
به این آدم ساده تسخر کنید
به گفتار او خستگی در کنید
فتادند در وی وزیران شوخ
که فرض است بر فرق مجنون، کلوخ
چنان خیل شوخی بر او تاختند
تو گویی که بیخش برانداختند
به فرزانگی، آن پسندیده رای
کشید از دهان، تیغ معجز نمای
به سحر
آشتی داد بین دو ضد
به ظاهر به شوخی، به باطن به جد
چنان درهم آمیخت شیرین و تلخ
که «لخ لخ» گه خواندن «سلخ و بلخ»!
به دانندگی لب به پاسخ گشود
بفرمود چیزی که بایسته بود
به هر جملهای پاسخی خوب گفت
سخنهای مطلوب و مرغوب گفت
به گفتار او، پاسخ سروران
چو «بشکن» به بازار آهنگران
چه بسیار دانای گیتی فروغ
که وارفته باشد بهظاهر چو دوغ
از آن لطف گفتار و سحر بیان
فرو ماند انگشتشان در دهان
کشیدندش اما نیامد به صدر
که فرزانه را قدر، بهتر که صدر
نه خلعت پذیرفت و همیان زر
که آسودهدل بود و صاحبنظر
ز هر سو برآمد درود و سلام
که این است لطف سخن را تمام
برآمد عجب سروری ارجمند
کسی را که گفتیم هالوپشند!
رطب میکشد از دهانش سرک
کسی را که خواندیم خرما خرک!
نیارد کسی نکته بهتر از این
زهی، حبذا، مرحبا، آفرین!
برون رفت مرد پسندیدهکیش
شنودن نیارست، تحسین خویش
بزرگان که ببریدهاند از هوس
نیارند تحسین شنیدن ز کس
چنان گرم رفت از میان توسنش
که واقف نگشتند از رفتنش
چو باز آمدند از خمار میاش
به هر سو نهادند سر در پیاش
به هر گوشهی ملک بشتافتند
بجستند و کمتر اثر یافتند
منادی بپرسید از مردمان
که: گمگشته مردیست با این نشان
سخندان و طناز و صاحبنظر
کمی
تا حدودی شبیه بشر!
همه گفتههایش ملیح و قشنگ
جهاندیده مردی به ظاهر مشنگ!
بگفتند: از این نوع شیرین نفس
در اینجا «گل آقا» شناسیم و بس!
شکرپاره گفتار شیرینکلام
در اینجا جز او را مجو والسلام!
🔗🔗🔗
منبع:
(رفوزهها. ابوالفضل زرویی نصرآباد. صفحات۷۷-۷۹)
#طنز_مقدس
#طنز_و_اخلاق
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_کتابهای_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan