✍ بخشی از مصاحبهی زندهیاد #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
با استاد مرحوم #ابوتراب_جلی
#عماد_الدین_قرشی
#یادنامه_ابوتراب_جلی
#مثنوی_حسین_کرد_شبستری
🔸کتاب پر جنجال و ناتمام «حسینکُرد شبستری» چی شد؟
🔹حسینکُرد مستقیماً حمله به دستگاه حاکمه بود. من نمیتوانستم به زبان دیگر به آن یارو(شاه سابق) فحش بدهم، دائم میرفتند پیش او که: «این را بکش»، «اعدامش کن»، «به درد نمیخورد»، «خیلی شلوغ کرده». مخصوصاً «آزموده» (دادستان تهران) اصرار داشت مرا بفرستد پیش «کریمپور شیرازی»(مدیر نشریهی «شورش» که در زندان شاه کشته شد!) حتی به جایی رسیده بود که آن طاغوت(شاه) گفته بود که: «ما نمیخواهیم بت دیگری درست بکنیم. اگر این را بکشید، یک بت دیگر درست کردهاید». خلاصه، نکردند و نرفتیم آن دنیا!
آنها(نشریهی توفیق) اصرار داشتند من در مورد حضرت علی(علیهالسلام) بنویسم. این بود که من شروع کردم راجع به جنگ جمل و خلافت عثمان و ... نوشتم. این موقعی بود که هویدا در شیراز بود. از شیراز تلفن کرد که جلوی این را بگیرید، او منظورش از «عمروعاص» منم! یک مدتی هم جلویش را گرفتند که بعد از مدتی ادامهاش را چاپ کردند تا تمام شد!
🖇🖇🖇
منبع:
(یادنامه ابوتراب جلی. عمادالدین قرشی.صفحه۸۳)
#طنز_سیاسی
#پژوهش_طنز
#عماد_الدین_قرشی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚 خر برفت و خر برفت!(مثنوی) 🐴
#ابوتراب_جلی
#مثنوی_معنوی
ملت ایران ز جا برخاستند
طردِ خان مستبد را خواستند
فاش میگفتند احرار وطن
دست خان کوتاه از کار وطن
کارها این خانِ لاسی کرده است
نقض قانون اساسی کرده است
ای بسا جاری به کشور خون شده
تا نصیب ملت این قانون شده
حالیا خان پا نهاده در رکاب
تا کند ارکان این قانون خراب
باید از آن سلب هر عنوان شود
بعد از این در لاک خود پنهان شود
چون به گوش خان رسید این های هو
تا گلو در بحر وحشت شد فرو
گفت از ملت بسی دارم سپاس
که نگه دارند قانون را اساس
زنده باد این ملت با فرّ و شان
بهر قانون اساسی جانفشان
خاطر ما شاد شد زین اتحاد
تا ابد خلق وطن پاینده باد
چون بدیدم من ز خان این چپرَوی
یادم آمد داستان مولوی
صوفیی یک شب به پشت خر سوار
آمد و در خانقاه افکند بار
صوفیان بردند پنهانی خرش
اخذ فرمودند فیالمجلس زرش
پول آن شد صرف کنیاک و شراب
روغن و ماش و عدس، کشک و کباب
در همان شب بزمکی آراستند
سرخوش و سرمست از جا خاستند
رقص میکردند از روی شعف
وز سرِ مستی به لب آورده کف
خوش همی خواندند با ناز و ادا
این سرود دستهجمعی یکصدا:
خر برفت و خر برفت و خر برفت
زین درآمد داخل و زان در برفت
صاحب خر گرمتر از دیگران
مست و پاکوبان به کف رطل گران
خر برفت و خر برفت آغاز کرد
طرفهرقصی با نوای ساز کرد
خر برفت و خر برفت ای دوستان
بی سرِ خر میشود این بوستان
صاحب خر بیخبر از ماجرا
شادمان میخواند این تصنیف را
لیک حرف خان نه جهل و غفلت است
بلکه این دعوی ز ترس ملت است
انتقام ملتش مرعوب کرد
گربه ترک نان ز ترس چوب کرد
خر برفت و میرود هر جا خری است
جای خرها سرزمین دیگری است
میرود خر گرچه اندر مجلس است
گر که از مصر است یا از قبرس است
آن خر مصری فکنده بار را
پاره کرده ناگهان افسار را
میچرد امروز در ایتالیا
همقطار خویش را گوید بیا
لج مکن، بگذار این یکدندگی
شرق دیگر نیست جای زندگی
هست این فرماندهی بار گران
لاجرم خم میکند پشت خران
بار را از پشت بردار و بیا
خوش بچر در مرتع ایتالیا
این دو روز عمر را خوش بگذران
نیست غیر از خواب و خور کار خران
خر برفت و خر برفت و خر برفت
زان که از پالانش آمد بوی نفت
ای خر نفتی از این کشور برو
از برایت نیست اینجا کاه و جو!
📎📎📎
منبع:
(یادنامه ابوتراب جلی.عمادالدین قرشی.صفحه ۵۳-۵۴)
#دهه_فجر
#طنز_سیاسی
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#یادنامه_ابوتراب_جلی
#انتقاد_از_استبداد_پهلوی
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
@tarzetanz
📚سلمانی🤓
#ابوتراب_جلی
#محبوب_دیر_آشنا
بهر اصلاح سر پس از یکسال
رفته بودم دكان سلمانی
چشم بد دور، دكهای ديدم
در سياهی چو شام ظلمانی
سقف آن همچو حال بنده خراب
در و ديوار، رو به ويرانی
چندتا قاب عكس آويزان
همه در حال نيمهپنهانی
يک طرف عکس رستم و سهراب
یکسو افراسیاب تورانی
صورتی از برهمن و بودا
زیر تصویر مزدک و مانی
مرغکی پرشکسته توی قفس
بود در چهچه و غزلخوانی
دو سه تا مشتری در آن حفره
مات و مبهوت همچو زندانی
پيرمردی گرفته تيغ بهدست
همچو جلّاد عهد سامانی
ديدم آیينهای مقابل خود
قاب آیينه بود سيمانی
عكس خود را در آینه ديدم
خارج از شكل و وضع انسانی
چشمها چپ، دهان كجوكوله
چهره چون گيوههای سنجانی
لُنگی انداخت او به گردن من
چون رسن بر گلوی یک جانی
گفتم:«این عکسهای رنگی را
که چپاندی درین هُلُفدانی
از کجا جمع کردهای؟»، گفتا:
ای گرفتار جهل و نادانی!
این جماعت ز عهد کیکاووس
تا به پایان عهد ساسانی
مشتریهای سابقم بودند
تو ازین ماجرا چه میدانی؟
همه را بنده کردهام اصلاح
نه که اصلاح مفت و مجانی
من از اینها گرفتهام بسیار
اسکناس هزار تومانی
حال برگو سرت چه فرم زنم؟
بابلی، آملی، خراسانی؟
جوشقانی، ابرقویی، رشتی؟
سوئدی، انگلیسی، آلمانی؟»
گفتمش:«میل میل سرکارست
هر طریقی که خوب میدانی»
گفت:«شغل تو چیست؟» گفتم:«من
شاعرم، شهره در سخندانی»
گفت:«این از قیافهات پیداست
که به نوع بشر نمیمانی»!
در حقیقت همین هنر کافیست
از برای سواد ایرانی
جای هرچیز، قاسم الرزاق
شعر بر ما نموده ارزانی»
دست بر شانه برد و شد مشغول
در سر من به شانهگردانی
چند تاری كه داشتم بر سر
همه را ريخت روی پيشانی
گفت: «اين فرم بوده از اول
سر ميرزا حبيب قاآنی»
پس از آن موی من به چپ پیچاند
گفت: «اين هم كليم كاشانی»
بهسوی راست برد و با خنده
گفت: «اينست فرم خاقانی»
پس به بالا كشاند مويم و گفت:
«بارکاللّه، عبيد زاكانی»
بعد از آن ريخت جمله را درهم
گفت: «اين هم حسينقلیخانی»
گفتمش:«دست من به دامن تو
رحم کن از سر مسلمانی
ترسم اکنون به یاد تو افتد
سر میرزا رضای کرمانی»
الغرض تا به خویش جنبیدم
رفت مویم به عالم فانی
سرم از زیر تیغ بیرون شد
پاک و پاکیزه، صاف و نورانی
کار اصلاح ای عجب گاهی
میشود باعث پشیمانی
📎📎📎
منبع:
(محبوب دیرآشنا. سیدعمادالدین قرشی. صفحه۴۲-۴۴)
#طنز_و_اخلاق
#فکاهیات_مطایبات
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan