📕طنزآوری در غزلهای سعدی✍
#لبخند_سعدی
#اسماعیل_امینی
ای روبهک چرا ننشینی بهجای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش
دشمن به دشمن آن نپسندد که بیخرد
با نفس خود کند به مراد و هوای خویش
از دست دیگران چه شکایت کند کسی
سیلی بهدست خویش زند بر قفای خویش
دزد از جفای شحنه چه فریاد میکند
گو گردنت نمیزند الا جفای خویش
خونت برای قالی سلطان بریختند
ابله چرا نخفتی بر بوریای خویش
گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق
بهتر ز دیدهای که نبیند خطای خویش
چاه است و راه و دیدهی بینا و آفتاب
تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش
چندین چراغ دارد و بیراه میرود
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
با دیگران بگوی که ظالم به چه فتاد
تا چاه دیگران نکنند از برای خویش
گر گوش دل به گفتهی سعدی کند کسی
اول رضای حق طلبد پس رضای خویش
🔸از آغاز شعر معلوم است که با سرزنشی طنزآمیز مواجهیم. روباه حقیری که با شیر زورآزمایی کرده و سزای خویش دیده است، بقیهی ابیات نیز از وضعیتی مضحک حکایت دارند. کسی که به خودش پسگردنی میزند. دزدی که موجب مرگ خود میشود، چون به بوریای(=حصیر...) خود قانع نبوده و هوس قالی سلطانی دارد و بر همین سیاق ظالمی که برای دیگران چاه کنده و خود به چاه افتاده است. بهویژه تصویر کسی که با چندین چراغ به بیراهه میرود و توصیه به اینکه بنشین و با خونسردی نگاهش کن و بگذار تا بیفتد.
📎📎📎
(لبخند سعدی.اسماعیل امینی.ص۱۰۵)
#طنز_و_اخلاق
#خوانش_اشعار_طنز
#معرفی_کتابهای_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝شعرهای فرانو📌
#رادیاتور
#اکبر_اکسیر
📗لایک👍
کار گرگ، دریدن و خفهکردن است
کار کفتار، مردهخواری
گوسفندی تعریف میکرد:
سگ گله اگر غرق اینستاگرام نمیشد
چوپان بیچاره
رسوای کتابهای درسی نبود!
(صفحه٣٩)
📚📚📚
📙سلبریتیها🤳
صوفیان میچرخند
و مثل پیچ در
خاک فرو میروند
عارفان اما ثابت میمانند و به آسمان میرسند
برای صوفیان یک قونیه قرص ماشین بیاورید گیوههایشان را گریسکاری کنید
تا به حفاری خود ادامه دهند
با عارفان کاری نداشته باشید
ثوابت، از سبکسری سیارات
ستاره میشوند!
(صفحه٣٠)
#فلسفه_طنز
#طنز_و_اخلاق
#خوانش_اشعار_طنز
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_کتابهای_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚ویژگیهای ضدکمیک در یکتاپرستی✍
#جان_موریل
#کمدی_تراژدی_و_دین
#البرز_حیدرپور
🔸در برابر [این] عناصر موافق کمیک در یکتاپرستی شمار بزرگتری عناصر ضدکمیک وجود دارند. یکی آن است که در هر لحظه، جهان هستی و زندگی هر یک از ما یا در مسیر درست حرکت میکند یا در مسیر نادرست. هر لحظه بر پایهی معیارهای خدا داوری میشود، و ما همواره مستعد سقوطیم.
🔹در سنتهایی مانند کالوَن، ما گمراهیم و خود به تنهایی توانا بر هیچ چیز نیستیم مگر سقوط. پس نیاز فوری در هر لحظه وجود دارد، همچنان که پیامبران یهود، عیسی [علیهالسلام]، پولس، محمد[صلیاللهعلیه و آله و سلم] به ما یادآوری کردهاند.
🔸با جهتگیری دائمی به سوی خواست خدا و داوری واپسین، نه مجالی برای توقف است، نه جایی برای بازی، نه زمانی برای تنآسایی. همانگونه که عیسی گفته است: «در روز داوری ما برای هر واژهی بیهوده مسئول خواهیم بود.» (انجیل متی ۱۲:۳۶)
🔹چون کتاب مقدس و قرآن پیروی از خواست خدا را ارزش اصلی خود دانستهاند، نمیتوانند از لذت بردن از چیزی دفاع کنند که برخلاف خواست خدا باشد، مانند رذیلت و حماقت بشری، که حجم عمدهی چیزی را میسازند که در کمدی به آن میخندند.
🔸در قلب بینش کمیک، توانایی لذت بردن از ناهمخوانی در تجربهی خودمان قرار دارد، که ناشایستگی، درماندگی و کاستیهای اخلاقی خودمان را هم در برمیگیرد. اما لذت بردن از چنین ناهمخوانیهایی با یکتاپرستی ناسازگار است، زیرا وقتی چیزها بهگونهای نیستند که میبایست باشند، این موضوعی است برای نگرانی، نه شادی.
🖇🖇🖇
منبع:
(کمدی تراژدی و دین. جان موریل. البرز حیدرپور. صفحه ۱۰۷)
#تئوری_طنز
#طنز_و_دین
#فلسفه_طنز
#طنز_و_اخلاق
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_کتابهای_طنز
#بررسی_واژگان_مهم_در_حوزه_طنز
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝قصیدهی انتخابیه!🤓
#خنده_های_فالش
#سعید_سلیمان_پور_ارومی
کاندیداتور مطرح، از کلّ رقیبان سر
از نامزد اصلح، یکخرده هم اصلحتر!
هم عارف و هم عامی گشتند مرا حامی
معروف به خوشنامی در باختر و خاور
ما را نبود وحشت از رد صلاحیت
قربان توای «هیئت»، مدیون تو ای «کشور»!
گرچه موتور مخلص گهگاه کند فسفس
امید که تا مجلس چرخم نشود پنچر!
با رأی فزاینده، در دورۀ آینده
ماییم نماینده، گر بخت شود یاور
من مردمی و نازم، خوشصحبت و طنّازم
بهبه که چه میتازم! احسنت برین استر!
دی گفت ترازومان: «کای دلبر مهرومان
از غصهی محرومان کلی شدهای لاغر!»
من حامی نسوانم، جان بر کف ایشانم
من درد تو میدانم، پس رأی بده خواهر!
من سرسبد گلها، معشوقهی بلبلها
محبوب تشكّلها، یک دلبر سیمین سر(!)
«گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل»
از عشق رخم، بالکل، آن قاطی و این پرپر
این علم و سواد من، این هوش زیاد من
اعضای ستاد من هستند بر این باور
خطاط و دو تا شاعر، تبلیغگر ماهر
یاردانقلی و باقر، قربانعلی و اصغر
از سعی اکیپ من خوشگل شده تیپ من
بنگر به تریپ من، این عکس شده محشر!
با این رخ چون ماهم در عکس چه دلخواهم
هممیهن همراهم، کن نام مرا از بر
ناز قلمت ای یار! بر برگهی رأی اینبار
تو اسم مرا بنگار، پس لطف مرا بنگر
گر سوی ستاد آیی، شام است و پذیرایی
هنگام دسر چایی با بیسکویت مادر
از مکر رقیبانم هر چند پریشانم
من رستم دستانم، خالی نکنم سنگر
مزدور فرنگ آنها، با بنده به جنگ آنها
پس دنگ و دبنگ آنها، بیشخصیت و عنتر!
گه رنگ و دبنگ آید، که منگ و ملنگ آید
چون قافیه تنگ آید، شاعر به ... الى آخر!
📎📎📎
منبع:
(خندههای فالش.سعید سلیمانپور ارومی. صفحات۱۱۵-۱۱۷)
#طنز_سیاسی
#طنز_و_اخلاق
#خوانش_اشعار_طنز
#رویداد_های_طنز_روز
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_کتابهای_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚بنده مشو درهم و دینار را💵
#پروین_اعتصامی
#حسن_احمدی_گیوی
کار مده نفس تبهکار را
در صفِ گل جا مده این خار را
کشته نکودار که موش هوا
خورده بسی خوشه و خروار را
چرخ و زمین بندهی تدبیر توست
بنده مشو درهم و دینار را
همسر پرهیز نگردد طمع
با هنر انباز مکن عار را
ای که شدی تاجر بازار وقت
بنگر و بشناس خریدار را
چرخ بدانست که کار تو چیست
دید چو در دست تو افزار را
بار وبال است تن بیتمیز
روح چرا میکشد این بار را؟
کم دهدت گیتی بسیاردان
به که بسنجی کم و بسیار را
تا نزند راهروی را به پای
به که بکوبند سر مار را
خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن
پاره کن این دفتر و طومار را
هیچ خردمند نپرسد ز مست
مصلحت
مردم
هشیار را
روح گرفتار و به فکر فرار
فکر همين است گرفتار را
آینهی توست دل تابناک
بِستُر از این آینه، زنگار را
دزد برین خانه از آنرو گذشت
تا بشناسد در و دیوار را
چرخ یکی دفتر کردارهاست
پیشه مکن بیهده کردار را
دست هنر چید، نه دست هوس
میوهی این شاخ نگونسار را
رو گهری جوی که وقت فروش
خیره کند مردم بازار را
در همهجا راه تو هموار نیست
مست مپوی این ره هموار را
🖇🖇🖇
منبع:
(دیوان پروین اعتصامی.حسن احمدی گیوی. صفحه۵۴)
#طنز_و_اخلاق
#خوانش_اشعار_طنز
#رویداد_های_طنز_روز
#شگردهای_طنزپردازی
#دیوان_پروین_اعتصامی
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖حلزونهای خانهبهدوش✍
🔸کتاب معرفی شده شامل مباحثی در نقد جریان روشنفکری و ارتباط آن با انقلاب اسلامی است.
علت معرفی این اثر در کانال #طرز_طنز ، شیوهی بیان هنرمندانه و استفادهی مناسب از شگردهای طنزنویسی مانند تعریض و تمسخر، طعنه و تهکم، تناقض و ... در نقدهای دقیق و عالمانهی این شهید والامقام است، که موجب انبساط خاطر مخاطب شده و او را به تفکر و تأمل بیشتر دعوت میکند.
#طنز_و_دین
#فلسفه_طنز
#طنز_و_اخلاق
#شگردهای_طنزپردازی
#یادداشت_ها_و_مقالات
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#روز_هنر_انقلاب_اسلامی
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚مقام طنز و طیبت در سخن سعدی✍
#رضا_داوری_اردکانی
#پایگاه_مجلات_تخصصی_نور
🔹طنز زبانی دارد که نمیتوان آن را به زبان عمومی برگرداند. درست مثل زبان شعر که اگر به نثر برگردانده شود، چیزی دیگر از آب درمیآید. اما طنز بیشتر به حکمت و فلسفه نزدیک است، بهخصوص که اهل طنز حماقت و قول و فعل بیخردانه را نشان میدهند.
🔸طنز صورتهای متفاوت دارد، یک قسم آن طنز روانشناسی است که به خلقیات و منش اشخاص بازمیگردد. غالب طنزها در ادبیات ما در این حوزه جای میگیرند. به این نمونه از حکایت سعدی توجه کنید:
📝📝📝
یکی در مسجد سنجار به تطوع بانگ گفتی، به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی و صاحب مسجد امیری بود عادل نیکسیرت، نمیخواستش که دل آزرده گردد. گفت: ای جوانمرد، این مسجد را مؤذناناند قدیم. هر یکی را پنج دینار مرتب داشتهام، تو را ده دینار میدهم تا جای دیگر روی. بر این قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی در گذری پیش امیر باز آمد. گفت: ای خداوند! بر من حیف کردی که به ده دینار از آن بقعه به در کردی، که اینجا که رفتهام بیست دینارم همی دهند تا جای دیگر روم و قبول نمیکنم. امیر از خنده بیخود گشت و گفت: زنهار تا نستانی، که به پنجاه راضی گردند.
به تیشه کس نخراشد ز روی خارا گل
چنانکه بانگ درشت تو میخراشد دل
🔗🔗🔗
منبع:
https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1496124/%D8%B7%D9%86%D8%B2-%D9%88-%D8%B7%DB%8C%D8%A8%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%AE%D9%86-%D8%B3%D8%B9%D8%AF%DB%8C
#تئوری_طنز
#طنز_و_اخلاق
#شگردهای_طنزپردازی
#رویداد_های_طنز_روز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖بررسی طنز در متون کهن ادب فارسی✍
#بررسی_طنز_در_بوستان
#باب_چهارم_در_تواضع
#محمدعلی_علومی
بخش اول✏️
سگی پای صحرانشینی گزید
به خشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
به خیل اندرش دختری بود خرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر تو را نیز دندان نبود؟
پس از گریه مرد پراکندهروز
بخندید کی بابک دلفروز
مرا گرچه هم سلطنت بود و نیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش
محال است اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم
توان کرد با ناکسان بدرَگی
ولیکن نیاید ز مردم، سگی
#تئوری_طنز
#طنز_و_اخلاق
#سعدی_شیرازی
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_کتابهای_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖بررسی طنز در متون کهن ادب فارسی✍
#بررسی_طنز_در_بوستان
#باب_چهارم_در_تواضع
#محمدعلی_علومی
بخش دوم✏️✏️
🔸بنای اصلی و اساسی طنز در این حکایت منظوم، طنز عبارت است و بهجهت ساختار دوگانهی آن به لطیفه شباهت دارد. بخش اول و مبتدا، وقتی است که یک سگ پای صحرانشینی را میگزد. بخش دوم و منتها، گفتگوی پدر با دخترش است.
🔹لطیفهها اغلب ساختاری دوبُنی دارند، که از مبتدا شروع میشوند و گزارش میدهند و بخش منتها در تضاد با بخش اول است. همچنانکه در این حکایت، در مبتدا، مرد صحرانشین را سگ میگزد و در بخش منتهاست که دخترک با پدرش تندی میکند که: «که آخر تو را نیز دندان نبود؟» و پدر خندهکنان پاسخ میدهد:
«مرا گرچه هم سلطنت بود و نیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش
محال است اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم»
🔸مطابق با سبک و سیاق سعدی، این حکایت لطیفهوار نیز پیامی دارد:
«توان کرد با ناکسان بدرگی
ولیکن نیاید ز مردم، سگی»
📎📎📎
منبع:
(بررسی طنز در بوستان. محمدعلی علومی. صفحه ۱۳۲-۱۳۳)
#تئوری_طنز
#طنز_و_اخلاق
#سعدی_شیرازی
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_کتابهای_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
#حکایات_حکیمانه_و_کوتاه_نوشتهای_طنز
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖دوگانگی طنز و طعنهی خواص و عوام ✍
#کتاب_طنز
#محمد_مددپور
#سورن_کییر_کهگور
🔸از مطاوی تفکر و اندیشه کییرکهگور در باب عبارات طنز و استهزا و طعنهآمیز، صرف شوخی و مطایبه و جوک و مضحکه به معنی متعارف آن نیست، او به دنبال طنز ویرانگر سقراطی است که بیشتر نیش و سوزشی ایجاد میکند تا نوش و راحتی غفلت.
🔹از این منظر کییرکهگور با جوکرها و طنزپردازان ژورنالیسم رسمی و دلقکهای تماشاخانهها نسبت و رابطه ندارد. او به دنبال شومنهای شوخ نیست و برای عوامالناس که روحی دونژوانی[اغواگر، تنوعطلب، بیتفاوت نسبت به احساسات دیگران] دارند و اخلاق را برای خنداندن خلایق زیر پا میگذارند، ارزشی قائل نمیشود.
🔸از این نظر، او طالب انسانی عمیقتر است مانند سقراط ویرانگر یک تمدن یا مانند سوفسطاییان گروهی اهل علم و ادب روزمره. شاید به تسامح و تساهل بگوییم به قیاس معالفارق او بیشتر طالب چارلیچاپلین است تا مستربین و خواهان عبید زاکانی است تا کریم شیرهای و اجمالاً او در جستجوی انسان دردمند است تا انسان شوخطبع لطیفهگو و مسخره.
🔗🔗🔗
منبع:
(کتاب طنز۱. سیدعبدالجواد موسوی.صفحه۴۰)
#تئوری_طنز
#طنز_مقدس
#فلسفه_طنز
#پژوهش_طنز
#طنز_و_اخلاق
#یادداشت_ها_و_مقالات
#معرفی_کتابهای_طنز
#معرفی_طنزپردازان_جهان_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📚زیر سایهی «سعدی»✍
🌺(پیشکش به استاد و سرورم کیومرث صابری فومنی «گل آقا»)🌺
#گل_آقا
#رفوزه_ها
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد
طریقتشناسی به ظاهر جهول
ز دیوان طلب کرد، اذن دخول
نگهبان کابینه چون گل شکفت
ببردش به دیوان و خندید و گفت
که این بُلعَجب مرد سرگشتهایست
ز حيث تعقل، دمر گشتهایست
بیاوردمش از برای مزاح
اگرچه خودش دم زند از صلاح!
بزرگان که پیش از شما بودهاند
دم خستگی خنده فرمودهاند
به این آدم ساده تسخر کنید
به گفتار او خستگی در کنید
فتادند در وی وزیران شوخ
که فرض است بر فرق مجنون، کلوخ
چنان خیل شوخی بر او تاختند
تو گویی که بیخش برانداختند
به فرزانگی، آن پسندیده رای
کشید از دهان، تیغ معجز نمای
به سحر
آشتی داد بین دو ضد
به ظاهر به شوخی، به باطن به جد
چنان درهم آمیخت شیرین و تلخ
که «لخ لخ» گه خواندن «سلخ و بلخ»!
به دانندگی لب به پاسخ گشود
بفرمود چیزی که بایسته بود
به هر جملهای پاسخی خوب گفت
سخنهای مطلوب و مرغوب گفت
به گفتار او، پاسخ سروران
چو «بشکن» به بازار آهنگران
چه بسیار دانای گیتی فروغ
که وارفته باشد بهظاهر چو دوغ
از آن لطف گفتار و سحر بیان
فرو ماند انگشتشان در دهان
کشیدندش اما نیامد به صدر
که فرزانه را قدر، بهتر که صدر
نه خلعت پذیرفت و همیان زر
که آسودهدل بود و صاحبنظر
ز هر سو برآمد درود و سلام
که این است لطف سخن را تمام
برآمد عجب سروری ارجمند
کسی را که گفتیم هالوپشند!
رطب میکشد از دهانش سرک
کسی را که خواندیم خرما خرک!
نیارد کسی نکته بهتر از این
زهی، حبذا، مرحبا، آفرین!
برون رفت مرد پسندیدهکیش
شنودن نیارست، تحسین خویش
بزرگان که ببریدهاند از هوس
نیارند تحسین شنیدن ز کس
چنان گرم رفت از میان توسنش
که واقف نگشتند از رفتنش
چو باز آمدند از خمار میاش
به هر سو نهادند سر در پیاش
به هر گوشهی ملک بشتافتند
بجستند و کمتر اثر یافتند
منادی بپرسید از مردمان
که: گمگشته مردیست با این نشان
سخندان و طناز و صاحبنظر
کمی
تا حدودی شبیه بشر!
همه گفتههایش ملیح و قشنگ
جهاندیده مردی به ظاهر مشنگ!
بگفتند: از این نوع شیرین نفس
در اینجا «گل آقا» شناسیم و بس!
شکرپاره گفتار شیرینکلام
در اینجا جز او را مجو والسلام!
🔗🔗🔗
منبع:
(رفوزهها. ابوالفضل زرویی نصرآباد. صفحات۷۷-۷۹)
#طنز_مقدس
#طنز_و_اخلاق
#خوانش_اشعار_طنز
#شگردهای_طنزپردازی
#معرفی_کتابهای_طنز
#معرفی_طنزپردازان_ایرانی_و_آثارشان
🆔 ایتا : @tarzetanz
🆔 تلگرام : @tarzetanz
🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan