eitaa logo
طرز طنز
62 دنبال‌کننده
124 عکس
6 ویدیو
2 فایل
ارائه مطالب ادبی - پژوهشی در حوزه ادبیات طنز - ارتباط با مدیر کانال: @chapaak
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 ناسازگاری، عامل خنده 😂 اولین فیلسوفی که از لفظ «ناسازگاری» برای تحلیل طنز استفاده کرد، جیمز بیتی، از معاصران کانت بود. او بیش از همه به معنای اصلی ناسازگاری نزدیک می‌شود آنگاه که می‌گوید خنده به نظر می‌رسد از مشاهده چیزهای ناسازگاری ناشی می‌شود که در یک مجموعه‌ی واحد جمع شده‌اند. موضوع خنده دو یا تعداد بیشتری شیئ یا رخداد بی‌ثبات ناساز و ناسازگار است که در یک ابژه یا مجموعه گردآوری شده‌اند. شوپنهاور نسخه‌ای پیشرفته‌تر از تئوری ناسازگاری ارائه می‌کند که در آن علت شادمانی، تفاوت میان مفاهیم انتزاعی و برداشت‌های ما از چیزهایی است که مثال‌های عینی این مفاهیم‌اند. در سازماندهی تجربه‌ی حسی‌مان، تفاوت‌های بی‌شماری را میان چیزهایی که در ذیل یک مفهوم می‌‌گنجند، نادیده می‌گیریم؛ همانگونه که هم به سگ تنومند گله و هم به سگ پاکوتاه خانگی سگ می‌گویم. علت خنده‌دار بودن غافلگیری از ناجوری یک مفهوم و برداشت از همان چیز و لذت بردن از جرقه‌ی ذهنی ناشی از آن است. در هر دو مورد، دلیل خنده، درک ناگهانی ناسازگاری میان یک مفهوم و موضوعاتی واقعی است که در ذهن به شکلی به آن مرتبط بوده‌اند و خنده در واقع نمود این ناسازگاری است. 🔗🔗🔗 منبع: (فلسفه طنز. جان موریل.صفحه۴۶) @tarzetanz
📚تحلیل مفهومی و تئوری‌های طنز و شوخ‌طبعی از دیدگاه فلاسفه‌ی امروز✍ 🔹امروزه بسیاری از فلاسفه به تحلیل مفهومی توجه بیشتری دارند تا به تبیین علت و معلولی. آن‌ها در پژوهش خنده، شادمانی و طنز تلاش می‌کنند مفهومی روشن از هرکدام ارائه بدهند. برای مثال می‌پرسند که چه عاملی الزاماً باید وجود داشته باشد تا چیزی خنده دار شود. در جستجوی شرایط لازم و کافی تلاش می‌کنند تعاریفی به دست دهند که همه‌ی نمونه‌های شادمانی را پوشش دهد، ولی هیچ موردی را شامل نشود که شادمانی به شمار نمی‌آید. البته شاید معلوم شود که بخشی از مفهوم شادمانی شامل پاسخی به نوع خاصی از محرک است. به این ترتیب، ممکن است تحلیل مفهوم و تعریف روان‌شناختی مفاهیم درهم بپیچند... 🔹اگر تئوری برتری درست باشد، خنده در یک جامعه‌ی مطلوب هیچ جایی نخواهد داشت؛ چرا که همکاری، مدارا و خویشتن‌داری را تهدید می‌کند. به همین دلیل بود که وقتی افلاطون «آرمان‌شهر» را تصویر می‌کرد، تلاش داشت اجرای کمدی را به شدت محدود کند... آنانی که خواسته‌اند طنز را از چنین سانسوری رها کنند دو استراتژی برگزیده‌اند. یکی دفاع از ادعای احساس برتری خنده، با این توجیه که چیزی ارزشمند در این احساس وجود دارد. استراتژی دیگر، رد تئوری برتری و دفاع از تئوری دیگری بود که در آن خنده و طنز در چیزی ضد اجتماعی ریشه نداشته باشند. 🔹روش اول را مدافعان کمدی همچون بن‌جانسون و سر فیلیپ سیدنی در زمانه‌ی شکسپیر در پیش گرفتند. در مقابلِ اتهام انباشته بودن کمدی از مستی، هرزگی، دروغ‌پراکنی و نامردی، آن‌ها استدلال می‌کردند که این خباثت‌ها در کمدی به مضحکه گرفته می‌شود نه این‌که الگو شود. قوت اخلاقی کمدی در راست کردن ناراست‌ها و نقایص است نه پرورش دادنشان. در کتاب دفاع از شعر، اولین نقد ادبی در زبان انگلیسی، سیدنی می‌نویسد: « کمدی بازسازی اشتباهات مرسوم روزمره است که از سوی درام‌نویس به مضحک‌ترین و تحقیرآمیزترین شکل ممکن به نمایش در می‌آید؛ به‌طوری‌که هیچ مخاطبی راضی نیست جای چنان شخصیت‌هایی باشد.» (فلسفه طنز. جان موریل. محمود فرجامی. دانیال جعفری.صفحه۴۰-۴۱) @tarzetanz
📙دیدگاه اقلیتی ارسطو و توماس آکویناس؛ طنز به مثابه آرامش مفرح✏️ ارسطو، شوخ‌طبعی(eutraplia) را که معنی لغوی‌اش «بهتر شدن» است، در کتاب چهارم اخلاق نیکوماخوسی در کنار راست‌گویی و دوستی مورد بحث قرار داده است: از آنجایی که زندگی، آرامش را نیز همچون فعالیت دربرمی‌گیرد و در آرامش، خوشی و شادمانی است، به نظر می‌رسد رواست در روابط اجتماعی‌مان دقیق باشیم و نیز در آن‌چه می‌گوییم و اینکه چگونه می‌گوییم. همین موضوع درباره‌ی گوش فرادادن نیز صادق است. اهمیت دارد که با چه آدم‌هایی حرف می‌زنیم یا به ایشان گوش می‌دهیم. آشکار است که اینجا نیز ممکن است زیاده‌روی کنیم و از هدف دور بیفتیم. کسانی که طنز را به افراط می‌کشانند، لوده‌های مبتذل به حساب می‌آیند. آنها تلاش می‌کنند به هر قیمتی بامزه باشند و هدفشان بیشتر خنده است تا سخن گفتن نیکو یا پرهیز از رنجاندن دیگران با لطیفه‌های‌شان. ولی کسانی که نمی‌توانند هیچ‌چیز خنده‌داری درباره خودشان بگویند و اگر دیگران چنین کنند، ناراحت می‌شوند، بی‌ظرفیت و عبوس به حساب می‌آیند. کسانی که با ظرافت شوخی می‌کنند را شوخ‌طبع (یوتراپلوس) می‌نامند، که بیانگر تطبیق‌پذیری سریع آنها در شوخی است. چنین کارهایی نمایش شخصیت یک فرد محسوب می‌شوند و مانند بدن، شخصیت افراد براساس آنچه نمایش می‌دهند، قضاوت می‌شود. البته جنبه‌ی مسخره کردن مسائل معمولاً دم‌دست‌تر است و اغلب مردم در شادمانی و لطیفه‌گویی زیاده‌روی می‌کنند. 📎📎📎 منبع: (فلسفه طنز.جان موریل.محمود فرجامی.صفحه ۶۲) @tarzetanz
📚عوامل انتقالِ شناختی از موقعیت‌های جدی(آزاردهنده)😔 به موقعیت‌های غیرجدی(خنده‌دار)☺️ گذر زمان به ما اجازه می‌دهد با آنچه بالقوه آزاردهنده است، بازی کنیم. ممکن است آنچه ما را سال گذشته یا حتی دیروز، سرگشته، ترسیده و خشمگین کرده اکنون اجزای داستانی خنده‌دار باشد. وقتی دوستان قدیمی یاد گذشته می‌کنند، در واقع، بسیاری از رخدادها که بیش از همه به آن می‌خندند در زمان خودشان بحران به حساب می‌آمدند. همانطور که استیو الن می‌گوید: «تراژدی، به‌اضافه‌ی زمان، مساوی است با کمدی.» 🔸🔸🔸 یک عامل دیگر در فاصله‌گذاری کمیک، نقش فرد -یا نقش نداشتن فرد- در وضعیت بالقوه آزارنده است. اگر شما در وقت ناهار روی پیراهن‌تان مقداری سس گوجه‌فرنگی بریزید که شبیه سوراخ گلوله باشد، ممکن است برای من خنده‌دار باشد، ولی احتمالاً من کمتر با سس گوجه‌فرنگی روی پیراهن خودم به خنده می‌افتم. به گفته‌ی ویل راجرز « همه‌چیز خنده‌دار است اگر برای دیگری رخ بدهد.» نزد مل بروکس « تراژدی یعنی من انگشت خودم را ببُرم، کمدی یعنی تو داخل چاه بیفتی و بمیری». 🔸🔸🔸 این‌ها و دیگر پدیده‌های روان‌شناختی ما را از اوضاعی که می‌تواند آزاردهنده باشد دور می‌کنند. آن‌ها مشکلات را «زیبانمایی» می‌کنند تا ضربه‌ی روانی‌ای که به‌همراه می‌آورند، به جای عواطف منفی، برایمان لذت‌بخش باشد. 📎📎📎 منبع: (فلسفه طنز. جان موریل. محمود فرجامی-دانیال جعفری. صفحه ۱۰۶) @tarzetanz
📝رد تئوری برتری ✍ فرانسیس هاچیسون در «تأملاتی بر خنده» مدعای توماس هابز را، مبنی بر اینکه ابراز حس برتری ویژگی ذاتی خنده است، رد می‌کند. او می‌گوید اگر هابز درست گفته باشد، دو نتیجه گریز ناپذیرند: 🔸اول، جایی که مقایسه‌ای میان ما با دیگران یا با وضعیت گذشته‌ی خودمان نباشد، نمی‌بایست خنده‌ای هم در کار باشد. 🔸دوم، هرگاه ما «فخرِ ناگهان»(sudden glory) را حس کنیم، باید بخندیم، ولی هیچ‌یک از این دو لزوماً صادق نیستند. برای مثال ما گاهی به یک استعاره و تشبیه عجیب می‌خندیم بدون اینکه خود را با آن مقایسه کنیم. روانشناسی معاصر، از نظر هاچیسون، مبنی بر اینکه ما برای خندیدن نیاز به مقایسه کردن خودمان با کسی نداریم، پشتیبانی می‌کند... هاچیسون استدلال می‌کرد که احساس برتری برای به‌خنده‌افتادن نه ضروری است نه کافی. برای نمونه، ما نسبت به افرادی که به آنها ترحم می‌ورزیم حس برتری داریم بدون اینکه به ایشان بخندیم. اگر نجیب‌زاده‌ای خوش‌لباس در لندن از داخل کالسکه دسته‌ای گدای مفلس را ببیند، بعید است درک این‌که از آن‌ها خوشبخت‌تر است باعث خندیدنش شود، «ما بیشتر در معرض ابتلا به گریستن هستیم تا خندیدن». فلاسفه بعد از این نقد ساختارمند بر تئوری برتری، دو تئوری ارائه کردند که در آن‌ها خنده ضداجتماعی نبود: 🔹تئوری ناسازگاری(Incongruity Theory) 🔹تئوری تسکین(Relief Theory) 🔗🔗🔗 منبع: (فلسفه طنز.جان‌موریل.محمود فرجامی.دانیال جعفری. صفحه ۴۲-۴۳) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📝فخرِ ناگهان sudden glory✍ فخرِ ناگهان، همان حسّی است که آن اطواری را که خنده می‌نامیم باعث می‌شود و دلیل آن یا عمل ناگهانی خود شخص است، که به نظرش خوشایند آمده، یا درک چیزی ناجور در دیگری که ناگهان فرد را به تحسین از خود وا‌می‌دارد. این نوع خنده بیش از همه در کسانی شایع است که از حضیض ناتوانی‌های خود آگاه‌اند؛ کسانی که مجبورند برای رضایت از خود به نواقص دیگران توجه کنند. بنابراین، خندیدن به عیب‌های دیگران عمدتاً نشانه‌‌ی بزدلی است. از شایسته‌ترین کارها برای انسان‌های بزرگ این است که به دیگران کمک کنند تا از تحقیر و استهزا رها شوند و دیگر این‌که خود را تنها با برترین‌ها مقایسه کنند. 🔗🔗🔗 منبع: (فلسفه طنز.جان‌موریل.محمود فرجامی.دانیال جعفری. صفحه ۳۸) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖تفاوت نگاه بودیسم ذِن و فلسفه‌ی غرب به طنز🧐 بخش اول✏️ برای ذِن، طنز به آن دلیل ارزشمند است که به قطع وابستگی‌های‌مان به دکترین‌ها، به فهمِ مفهومی و به خودِ موهوم کمک می‌کند، چرا که طنز برخورد احساس و فهم، معکوس کردن دیدگاه‌ها و عاجز کردن منطق را دربر دارد. و هم‌چون بصیرت که گاهی شکلی از آن است، طنز به همان اندازه برق‌آسا و غیرمنتظره فرود می‌آید. «آها»ی ناگهانی بصیرت از «ها ها»ی فهمیدن یک لطیفه چندان دور نیست. گفت‌وگو میان استادان و شاگردان، اغلب انتقال‌های شناختیِ غیرمنطقی را دربر می‌گیرد، همچون وقتی که توزان (تونگ-شان) می‌پرسد: «بودا چیست؟» و پاسخ می‌شنود: «مقداری کتان». تناقضات به شکلی مشابه برای عاجز کردن ذهن منطقی مفیدند و بنابراین، به آن‌ها توجه می‌شود. حتی نیازی نیست پاسخ به پرسش‌های شاگردان اصلاً معنایی داشته باشد، همچون وقتی‌که رینزای به همه‌ی پرسش‌ها بدون استثنا با «کواتز»[یک کلمه‌ی بی‌مفهوم] یا با چوب زدن، سیلی زدن و پیچاندن بینی آن‌ها پاسخ می‌دهد. هدف همه‌ی این کارهای بی‌سر و ته برای خارج کردن قطار فکر از ریلش است، تا شاگرد به سطحی پایه‌ای‌تر از آگاهی برسد، ماهیت حقیقی واقعیت و گول‌زنندگی ذات شخصی فرد را ببیند. به این ترتیب، طنز در ذن نماینده‌ی عالی‌ترین شکل تفکر انتقادی است. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖تفاوت نگاه بودیسم ذِن و فلسفه‌ی غرب به طنز🧐 بخش دوم✏️✏️ مورد مشابه در تفکر غربی نظر شوپنهاور است، مبنی بر این‌که بخشی از لذت طنز ناشی از شعف ما در کشف نواقص تفکر مفهومی است: « از این رو برای ما باید مسرّت‌بخش باشد که برای یک‌بار هم که شده، آن حاکم سخت‌گیر، خستگی ناپذیر و دردسر ساز، یعنی منطق محکوم به ناکامی شود.» از دیدگاه ذن، «می‌اندیشم پس هستم» یا کوجیتوی دکارتی از همان ابتدا هم مشکل‌دار به‌نظر می‌رسد؛ چرا که لازمه‌ی آن، ایده‌ی موهوم ذهن شخصیِ مادی و نیز اعتمادی اغراق شده به عقل است. اگر ذات من اندیشیدن است، پس لازم است همه‌چیز اندیشیدنی باشد. تکیه بر کوجیتوی دکارتی به‌عنوان نقطه‌ی آغازین نیز به گمان من، عامل اصلی فقیر بودن طنز در آرای بسیاری از فلاسفه‌ی غربی است. آن‌ها همه‌چیز را زیادی جدی می‌گیرند؛ چرا که خودشان را زیادی جدی می‌گیرند و به این دلیل خودشان را زیادی جدی می‌گیرند، چون «خود»شان را زیادی جدی می‌گیرند. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖تفاوت نگاه بودیسم ذِن و فلسفه‌ی غرب به طنز🧐 بخش سوم✏️✏️✏️ در نتیجه‌ی کار با مفروضات خردگرایی، فلاسفه‌ی غربی معمولاً وقتی با ناسازگاری‌های عظیم حل‌نشدنی در زندگی روبه‌رو می‌شوند، دچار پریشانی می‌شوند. مثلاً وقتی به‌نظر می‌رسد خودِ مادی‌شان با این فکر تهدید می‌شود که مرگ‌شان ممکن است پایان خودشان باشد، با حاشیه‌روی، ناامیدی یا عصیان واکنش نشان می‌دهند. در مقابل، متفکران ذن، هیچ‌کدام از دشواری‌های متفکران غربی را با پوچی ندارند؛ چرا که موضع اصلی ذن یک موضع آیرونیک است. و از آن‌جا که ذن بنا را بر برآوردن نیازهای فهم من از دنیا به‌عنوان جهانی مبتنی بر نظامی عقلایی نگذاشته است، برای آن‌هنگام که پدیده‌ها توضیح‌دادنی نیستند، آمادگی دارد. کسی که می‌تواند غیرواقعی بودن ذهن شخصیِ مادی را درک کند، یعنی کسی که در واقع به دنبال درک این واقعیت به‌عنوان عالی‌ترین نوع بصیرت است، برخلاف خردگرایی غربی برای هر‌چیزی آماده است. 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan
📖تفاوت نگاه بودیسم ذِن و فلسفه‌ی غرب به طنز🧐 بخش چهارم✏️✏️✏️✏️ به همین ترتیب، نامنطبق بودن امیال و امکانات نیز معضلی برای ذن نیست؛ چرا که ذن به‌دنبال حفظ امیال است. کسی می‌تواند در از دست دادن داشته‌های مادی لبخند بزند که به آن‌ها وابستگی ندارد. به همین شکل، عدم وابستگی به خود است که اجازه‌ی خندیدن به خود را می‌دهد؛ آن‌چنان که توماس مِرتون درباره سالکی -که در مطالعه‌ی ذن به بصیرت رسیده- می‌گوید: « قبول کامل هیچ‌بودگی خویش نه تنها دشوار نیست، بلکه منشأ و کانون لذتی توصیف‌ناپذیر است.» بنابراین، طنز نه تنها برای رسیدن به بصیرت به‌کار می‌رود، بلکه با فهم ناگهانِ ماهیت فریبنده‌ی خویش به خودی خود می‌تواند شکلی از شادمانی عمیق باشد. بهترین شوخی‌ای که می‌توانم تجربه کنم خودم هستم. 📎📎📎 منبع: (فلسفه طنز. جان موریل. محمود فرجامی. دانیال جعفری. صفحه ۲۲۰-۲۲۲) 🆔 ایتا : @tarzetanz 🆔 تلگرام : @tarzetanz 🆔 اینستاگرام : @hassan__malekan