eitaa logo
تلک الایام
1.5هزار دنبال‌کننده
30 عکس
3 ویدیو
1 فایل
این روزها که می گذرد هر روز.... در انتظار آمدنت هستم @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
... به عنوان مثال آن سال ها وبلاگ چیز مدرنی بود...وبلاگ داشتن کلاس داشت. بعد این شبکه ها ی اجتماعی آمدند و وبلاگ کهنه شد... بعد شبکه های موبایلی آمدند و پشت سیستم نشستن شد یک کار خنده دار... وبلاگ که می نوشتم گاهی دلم تنگ می شد برای سر رسیدهایم... توی شبکه های اجتماعی که می رفتم گاهی دلم وبلاگ می خواست...بعد دوباره یک چیز جدیدی می آمد که هیجان داشت... یک جنگولکی توی این دنیا هست که آدم هی دلش چیز تازه می خواهد و هی دلش هوای چیزهای کهنه و قدیمی می کند... هی قدیمی ها دلش را می زنند و هی تازه ها حوصله اش را سر می برند... هی می رود و هی بر می گردد... گاهی با این آرام است و گاهی با آن و هی دلش بهانه ی آن چیزی را می گیرد که یک روز دلش را زده بود.... @telkalayyam
بچه های من پول هایشان را روی هم گذاشته اند و یک هدیه برای عمویشان خریده اند به دخترم می گویم این را به چه مناسبتی برای عمو خریده اید؟ می گوید به مناسبت روز عمو می گویم روز عمو دیگر چه صیغه ای ست؟ می گوید تولد حضرت عباس مگر روز عمو نیست؟ و لعنت خدا بر هر آن کس که بین تو و آب فرات مانع شد... @telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یا_ابانا... من هم مثل یک کودک گریه کردم برای پدری که سخت است جدا شدن از او... #یمن.... @telkalayyam
شاعرهای درست و حسابی بعد از شعر گفتن، تازه کار سختشان شروع می شود. این که شعرشان را دو دستی بچسبند که دزد نبرد یا اسمشان را محکم بدوزند به پایین شعر که کسی بدون ذکر نام شاعر، شعرشان را نخواند یا راه بیفتند دنبال شعرشان بینند کجاها می رود با کی معاشرت می کند چه جور دوست و رفیق هایی دارد و... . و این قصه امروزی نیست در تذکره ی آتشکده ی آذر آمده است: «ملک طیفور برادر مهتر ملّا داعی انجدانی است و از تلامذه ی شیخ عبدالعال و مولا فتح الله مفسّر است و اوّل حال «کسری» تخلّص می کرده، بعد از آن مدّتی در قزوین مانده و «ملک» تخلّص کرده. به هر حال این یک بیت ممتاز از او ملاحظه شد. گویند: بعد از آن که میرزا ملک قمی به هندوستان رفته بود، جمعی این شعر را به او اِسناد می دادند. ملک طیفور قاصدی به این خصوص به هند فرستاده و از میرزا ملک قمی، حجّتی معتبر صادر کرده، مدّعیان را ساکت ساخته و شعر را مالک شد. این است: خون چکان است «ملک» تیغ ستم، می ترسم که پی آخر به در خانه ی قاتل برود» @telkalayyam
... توی شهر ما تا همین چند سال پیش رسم بود که بچه های هر محل و کوچه ای از یکی دو هفته مانده به نیمه شعبان یک سینی دست می گرفتند و چند تا شکلات توی سینی می گذاشتند و به هر رهگذری که می رسیدند می گفتند برای تولد امام زمان کمک کنید . با این کار پول جمع می کردند برای آذین کوچه یا محل و معمولا ساختن حوض و فواره و درست کردن ماکت خاکی جبهه و جنگ حق و باطل. یک رقابت زیبای پنهان و گاهی آشکار وجود داشت بین بچه های هر کوچه و محل بر سر این که روز نیمه ی شعبان کدام حوض قشنگ تر است و کدام فواره بلندتر است و آذین بندی کدام کوچه خیره کننده تر است... بعضی از بچه ها هم سینی شان را دست می گرفتند و می آمدند توی خیابان و جاهای شلوغ تر که به خیال خودشان پول بیشتری جمع کنند اما معمولا این طور بود که اهل محل بهتر به بچه هااعتماد می کردند تا رهگذرهای غریبه. خلاصه تا ماه شعبان به نیمه برسد این جمله را شاید هزار بار از زبان بچه های قد و نیم قد می شنیدیم که برای تولد امام زمان کمک کنید. نمی دانم چه اتفاقی افتاد که بچه ها گم شدند. دیگر خبری ازشان نیست. توی دنیای ارتباطات و رابطه های مجازی نفهمیدیم کی رابطه ها و هویت هایی مثل بچه محل و هم محلی و همسایگی محو شدند و حوض های نیمه ی شعبان بی آب و بی فواره ماندند و خلاصه دیگر کسی برای تولد امام زمان کمک نکرد... @telkalayyam
حدود ساعت چهار عصر با سید محمدمهدی رسیدیم مصلی دنبال نمازخانه می گشتیم که نماز بخوانیم و بعد برویم سر وقت کتاب... با خودم فکر کردم اگر کتابی چاپ کردم اسمش را بگذارم "نمازخانه ی مصلی" اسم جذابی ست. هم لایه دارد هم غافلگیری و ضربه.... @telkalayyam
هدایت شده از تلک الایام
... دم صبحی یا کریم بیچاره آمده بود توی راهرو و هی خودش را می کوبید به شیشه های پاگرد که برگردد به آسمان... راه بازی را که آمده بود از شیشه ی پنجره تشخیص نمی داد.... محکم می خورد به شیشه و می افتاد و نفس نفس می زد و دوباره می پرید و... شیشه را نمی دید انگار...فقط آسمان را می دید... به ذوق آسمانی که جلوی چشمش بود نفس نفس زنان دوباره پر و بال باز می کرد اما یک چیزی بین او و آسمان مانع بود... یک چیزی که نمی فهمید چیست... یک چیزی که نمی دید چیست... سرعت می گرفت برای یک آسمان دور اما خیلی زود می خورد به مانع نامرئی... توقع نداشت انگار... پاگرد پر شده بود از پرهای ریخته... یک بار که محکم به شیشه خورد و افتاد زمین، سریع گرفتمش... یاکریم ترسیده بود... یا کریم آنقدر قلبش تند می زد که انگار می خواست سینه اش بشکافد... نازش کردم.. بوسیدمش... بردمش توی حیاط... تا دست هایم را باز کردم پر کشید... قلبم داشت تند تند می زد آنقدر که سینه ام... یاکریم، حکایت من بود… @telkalayyam
هدایت شده از تلک الایام
گاهی وقت ها گناه که می کنم تو سرت را پایین می اندازی... @telkalayyam
سالهاست برای من بارانی ترین لحظه ی نوزدهم ماه مبارک آنجاست که سحر تمام می شود و مرحوم مؤذن زاده به اینجا می رسد که اشهد ان مولانا امیرالمومنین علیا ولی الله @telkalayyam
پلاستیک ها در طبیعت تجزیه نمی شوند. شهادت می دهم که پلاستیک ها در طبیعت تجزیه نمی شوند... فایل های ورد و اکسل گم می شوند. هاردها می سوزند... کارت های بانکی مسدود یا منقضی می شوند... نرم افزارهای حسابداری ویروسی می شوند... بانک ها تجزیه و ترکیب می شوند... سیستم بام همه ی یادداشت ها را بدون اطلاع قبلی به یکباره محو می کند اما پلاستیک ها همچنان هستند... سال هاست که هستند... یک عالمه پلاستیک که هر کدامشان با یک برچسب اختصاص به یک کار خاص پیدا کرده اند... حاج خانم سال هاست که از این پلاستیک ها مراقبت می کند... یکی فقط مخصوص پول نان است... یکی اجاره خانه ی سادات... یکی ایتام... یکی خرج روضه... یکی مشارکت در قربانی... و خیلی پلاستیک های دیگر... قدیمی ترینشان که یک پلاستیک مشکی است و شاید هم سن خودم باشد اسمش صندوق قمربنی هاشم است... هی به حاج خانم گفتیم بیا به این کارها یک نظم و ترتیبی بده... بیا حساب باز کن... بیاور حساب و کتاب ها را برایت توی نرم افزار وارد کنیم... بیا فلان کار را کنیم... هی رویمان را زمین نزد و گفت باشد... و هی ما هر بار یک بلایی سر حساب و کتاب ها آوردیم... هی تکنولوژی گولمان زد اما توی همه ی این سال ها پلاستیک ها همچنان سرجایشان بودند با یادداشت های چند کلمه ای که روی هر کدامشان بود و نمی گذاشت حسابی از قلم بیفتد... @telkalayyam
ساکولنت؛ هاوُرتیا؛ دیفن باخیا... اینها فقط نام گونه های گیاهان زینتی و آپارتمانی نیستند... اینها فحش هستند وقتی مراقبی که بچه ها حرف بد یاد نگیرند آنها خودشان برای راه انداختن امورشان در منازعات و گیس و گیس کشی های روزمره دست به کار می شوند و از اطراف و اکناف واژه های مناسب برای فرونشاندن خشمشان پیدا می کنند... @telkalayyam
هدایت شده از خبر فوری قم
⭕️فوری ☑️رجعت شهید جلالی نسب از شهدای مدافع حرم قم 🔸به گزارش کانال خبر فوری قم _پیکر شهید مدافع حرم، احمد جلالی نسب از رزمندگان ایرانی و پاسدار سپاه امام علی بن ابیطالب (ع) استان قم که آذرماه سال 95 در نبرد با تروریست های تکفیری در شهر تدمر سوریه به فیض شهادت نائل شد به وطن برگشت. 🔸مراسم وداع و تشییع این شهید متعاقبا اعلام می‌شود. ☑️بزرگترین کانال خبری استان قم 👇 @PhotoQomNews