eitaa logo
عقلانیت انقلاب اسلامی
1هزار دنبال‌کننده
542 عکس
181 ویدیو
53 فایل
انقلاب اسلامی به زعامت امام خمینی، محصول حکمت و عقلانیت اجتماعی متفکران انقلاب اسلامی است که نمونه‌ی آن کتاب‌های «اصول فلسفه و روش رئالیسم» علامه طباطبایی و شهید مطهری و «طرح کلی اندیشه‌ اسلامی در قرآن» اثر آیت الله خامنه‌ای است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») درس چهارم: به عمل کار برآید ۲ سایه همچنان نظرش بود که نمی‌شه و تا مدیر و مسئولان مدرسه پای کار نیایند امکان پذیر نیست؛ اما من و‌ هستی با پیشنهاد نرگس موافقت کردیم و سایه هم در نهایت راضی شد که با ما همکاری کند. رفتیم توی کلاس، مریم، زهرا، نگار، فاطمه، ثریا، فریبا و چند نفر دیگه که در جریان کار بودند از نتیجه جلسه پرسیدند و شرح ماجرا را گفتیم و آنها هم قبول کردند مشارکت کنند. پرده سوم: طاووس هندوستان این بار قرار شد مستقیم پیش خانم رضوی نرویم؛ اول قرار بود که طرح جدید را با خانم فتاحی مطرح کنیم تا هم اشکالات طرح‌مان را از ایشون بپرسیم و هم درخواست کنیم که راهبری ما را در اجرای طرح بپذیرد که مبادا اشتباه کنیم. زنگ تفریح بعد رفتیم پیش خانم فتاحی. اصل و فرع ماجرا را تعریف کردیم، لیست کارها را دادیم و درخواست‌هایمان را هم مطرح کردیم. خانم فتاحی با کلی چک و چونه زدن، قبول کرد که هم خانم رضوی را راضی کند و هم راهبری و نظارت کار را بپذیرد. اما به این شرط که دخالتی در اجرا نکند و خود دانش‌اموزان صفر تا صد کار را اجرا کنند. خانم فتاحی با جدیت گفت: آیا به این طرح باور و ایمان دارید؟ گفتیم: بله. خانم طرح خیلی خوبیه و آثار خوبی خواهد داشت. درباره اش خیلی فکر کردیم. تازه اصل پشنهادش هم بعد از نمایشگاه نقاشی‌های خانم نیکوکلام به ذهن ما خطور کرد. خانم گفت: یعنی مطمئن هستید که ضرورت داره؟ گفتیم: بله، یقین داریم. خانم با لبخندی ملیح ادامه داد: خوب «هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد» شما هم خودتون طرح دادید اگر به اون باور و ایمان دارید باید لوازم اجرا و سختی‌هاش رو هم بپذیرید. حرف‌های خانم فتاحی را تأیید و شرط‌های ایشان را قبول کردیم. خوشحال و مسرور از دفتر بیرون آمدیم و رفتیم سر کلاس. البته یادم رفت، یک شرط مهم دیگری هم داشتند و آن این بود که نباید این کارها لطمه‌ای به کلاس و درس بزند و فضای علمی مدرسه را تغییر بدهد. برنامه اجرایی نمایشگاه را با هم فکری هم و مشاوره خانم فتاحی تهیه کردیم، کارها مشخص شد با رأی گیری، افراد برای انجام کارها مشخص شدند. به اتقاق آرا، من مدیر برگزاری نمایشگاه شدم چون هم پیشنهاد اولیه را من دادم و هم نسبت به بقیه با خانم فتاحی راحتتر هستم. فاطمه مسئول امور مالی شد. لیلا مسئول رسانه و تبلیغات شد هستی و نگار، مسئول بخش کارهای ادبی و فرهنگی شدند. چون منزل مریم و نرگس در یک آپارتمان بود قرار شد که با هم مسئول بخش هنرهای دستی باشند. سایه و فریبا هم با کمی اکراه، مسئولیت بخش آشپزی و سفره آرایی را قبول کردند. نهایتا زهرا و ثریا مسئول بخش کارهای علمی و پژوهشی شدند. زمان نمایشگاه هم مشخص شد و قرار شد در ایام روز دختر به مدت سه روز نمایشگاه برقرار بشود. کارهای طبق برنامه‌ریزی شروع شد فقط ۲ هفته فرصت برای تدارکات لازم داشتیم. از فرصت‌های زنگ تفریح و برخی تعطیلی‌ها باید استفاده می‌کردیم. ⏹ پرده چهارم: جهان جای تن آسانی نیست چند روزی مشغول بودیم. وقتی خانم فتاحی گزارش کامل کارها و تقسیم وظایف و جنب و جوش بچه‌ها را به خانم رضوی و خانم چاوشی معاون داد، خیلی خوشحال شدند؛ چرا که احساس کردند که یک شور و نشاط جدیدی در مدرسه توسط خود دانش‌آموزان به راه افتاده است و این می‌تواند در رشد دانش‌آموزان و موفقیت آنها در آینده مؤثر باشد. خانم رضوی، از آن مدیرهایی است که به موفقیت و خوشبختی دانش‌آموزان خیلی توجه دارد. همیشه در سخنرانی‌هاش در مدرسه برای ما، روی موفقیت و خوشبختی در زندگی تأکید دارد و این جملات را خیلی تکرار می‌کند: «زندگی جایی برای تن پروری و راحت طلبی و بی‌کاری نیست. انسان عاقل می‌داند که در این دنیا هیچ چیزی به آسانی به دست نمی‌آید، لذا اگر به هدف و‌ مقصدی باور و ایمان حقیقی دارد حتما به تعهدات و لوازم آن هم باور دارد و زیر بار مسئولیت آن هم می‌رود و الا معلومه که به آن هدف و مقصد باور ندارد و فقط یک آروزی خشک و خالی است. همه ما باید مسئولیت كامل در قبال اقدامات خود را بپذیریم، همه كارهایی را كه انجام داده‌ایم و انجام نداده‌ایم.» الان که فکرش را می‌کنم می‌فهمم که مخالفت اولیه خانم رضوی با برگزاری نمایشگاه هم برای این بود که ما را از جوزدگی و احساسات در بیابیم، بیشتر روی طرح‌مان و لوازم آن فکر کنیم و برنامه‌ریزی آگاهانه‌تر و فکر شده‌تری داشته باشیم. از نظر معلم‌ها هم استفاده کنیم و از این مهمتر اینکه بفهمیم که باور به هر طرح و برنامه‌ای، عزم و‌ همت و عمل را می‌طلبد و فقط طرح دادن نیست. به قول سعدی: «ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخنرانی نیست» 🛑 پایان ✍سید مهدی موسوی دوشنبه ۱۰ دی ۱۴۰۳ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1818
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») درس پنجم: با تعهد شکوفا می‌شویم ۱پرده اول: استعدادها شناخته می‌شود دو روز به لحظه آغاز نمایشگاه باقی مانده است. قرار بود در حیاط مدرسه برگزار شود، هواشناسی بارندگی شدید را پیش‌بینی کرده. مجبور شدیم در سالن اجتماعات مدرسه برقرار شود. سالن بزرگ و خوبی است اما طبیعتا قدرت رزمایش خلاقیت بچه‌ها کم می‌شود. لکن اشکال ندارد «کاچی به از هیچی». دو سه روز قبل مشغول تنظیم چیدمان سالن بودیم و هر قسمتی از سالن به یک بخش اختصاص پیدا کرد. میزها و صندلی‌ها با کمک دانش‌آموزان چیده شد، تزئینات هر غرفه را به زیبایی انجام دادند بخصوص اینکه استعدادهای خطاطی و نقاشی و طراحی زیادی در مدرسه وجود داشت که تا قبل از این خیلی شناخته شده نبودند. امروز قرار است آخرین هماهنگی‌ها را با مسئولان بخش‌های مختلف داشته باشیم و گزارش نهایی را به مدرسه بدهیم. ساعت ۱۱ تا ۱۲ به جای زنگ ورزش، مسئولان بخش‌های جمع شدیم.‌ لیلا و فریبا و فاطمه که از کلاس دیگری بودند از معلم‌های خودشان اجازه گرفتند و آمدند. خدارو شکر همه افرادی که در لیست متعهد شده بودند روز قبل نمایشگاه کارها و آثار خود را بیاورند اعلام آمادگی کرده‌اند و فردا قرار است همه را تحویل دهند.‌الا بخش غذا و سفره‌آرایی که قرار شد که مواد فاسد شدنی را همان روز نمایشگاه بیاورند تا اسراف نشود. اما این را هم به سایه و فریبا تأکید کردیم که تمهیدات لازم را درست بیاندیشند که در هر سه روز، بخش غذا و سفره آرایی، فعال باشد و حتی امکان تهیه تغذیه روزانه دانش‌آموزان را داشته باشد که از طریق آن بتوانیم بخشی از هزینه‌های نمایشگاه را فراهم کنیم. آنها هم متعهد شدند. ⏹ پرده دوم: شکوفایی اراده‌ها امروز، یک روز به آغاز برگزاری نمایشگاه «شکوفایی اراده‌ها» است. قرار است همه ۱۰۰ دانش‌آموزی که متعهد شده‌اند، کارها و آثار خود را زا بیاورند.‌ صبح زود رفتم مدرسه. هنوز در باز نشده بود. نرگس و زهرا و لیلا هم یکی یکی آمدند، دقایقی بعد بابای مدرسه آمد و در را باز کرد. سریع رفتیم سر کلاس کیف و کتاب‌های‌مان را گذاشتیم و رفتیم توی سالن. تا وسایل و کارهای بچه‌ها و تحویل بگیریم. یکی یکی دانش‌آموزان با کارها و آثار خودشان می‌رسیدند. هر کدام متعلق به هر بخشی بود تحویل می‌دادند و رسید می‌گرفتند. استقبال خیلی خوب بود. کارها و آثار هم خیلی جالب و دیدنی بود متنوع و زیبا، بخصوص آن دسته از کارهایی که رنگ و بوی سنتی داشتند. حقیقتا روح داشتند و چشم نواز بودند. مجموع آثار بخش‌های مختلف خوب بود اما بخش غذا و سفره آرایی چندان وضعیت خوبی نداشت البته از جهتی طبیعی بود چون قرار شد که مواد فاسدشدنی را روزانه بیاورند. اما تحرّک زیادی در این بخش احساس نمی‌شد. با سایه صحبت کردم و نگرانی خودم را گفتم. اما سایه گفت: نگران نباش، فردا همه چیز درست می‌شود. گفتم: چرا فریبا را نمی‌بینم؟ سایه گفت: صبح به من خبر داد که امروز مدرسه نمی‌آید چون قراره با مادرش برند بازار وجهاز خواهرش رو تکمیل کنند چون هفته دیگه عروسیشه. گفتم: الان توی این موقعیت؟ کار بخش شما خیلی مهم وحساسه؛ آبروی همه‌ی نمایشگاه به این بخش وابسته است چون قراره تغذیه بچه‌ها رو توی این یه روز تأمین کنه. سایه گفت: آیه تو چقدر عجولی! چرا این‌قدر نفوس بد می‌زنی؟ فردا همه چیز رو درست می‌کنیم. چندتا از دانش‌آموزها قرار به تعداد فلافل و سمبوسه آماده شده بیارند، فریبا هم آش محلی درست می‌کنه و می‌آره و خودم هم با کمک دو سه تا از بچه‌ها که همسایمون هستند ساندویچ ماکارونی آماده می‌کنیم و می‌آریم. هرچند توی دلم نگران بودم اما به سایه گفتم: خوب. اعتماد می‌کنم و امیدوارم که فردا کارها خوب پیش بره. ⏹ پرده سوم: وعده دیدار روز موعود و روز دختر به سر رسید، با بچه‌ها صبح زود رسیدیم مدرسه. سریع سالن را آماده کردیم. هرچه منتظر بودیم که سایه و فریبا برسند و بخش غذا و سفره آرایی را کامل کنند خبری ازشون نشد؛ خیلی دیر شده بود؛ با بچه‌ها دست به کار شدیم؛ غذای محلی که خودم تهیه کرده بودم رو روی میز گذاشتم، فلافل‌ها و سمبوسه‌هایی که بچه‌ها آورده بودند را تحویل گرفتم و از دو سه تا از همانها درخواست کردم که مسئولیت غرفه را برعهده بگیرند تا سایه و فریبا بیایند. ربانها را به درب سالن زدیم، روی میز جلوی درب سالن یک قرآن ودسته‌گل وجعبه شیرینی گذاشتیم. آماده رسیدن رئیس آموزش و پرورش شهرستان و مسئولان مدرسه شدیم. چرا که مدیر، معاون و معلم‌ها قبول کرده بودند که روز اول نمایشگاه که روز دختر هم هست ساعت اول همه کلاس‌ها تعطیل بشه تا نمایشگاه افتتاح بشه، اما از ساعت دوم به بعد کلاسهای یک به یک بیایند از نمایشگاه دیدن کنند تا خیلی شلوغ نشود و همه بتوانند ازهمه بخشها استفاده کنند. 🛑 ادامه دارد ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1821
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») درس پنجم: با تعهد شکوفا می‌شویم ۲ ⏹ پرده چهارم: شترمرغ نباش مسئولان اداره، مدیر و معاون و معلمان و برخی از والدین، آمدند.‌ افتتاحیه رأس ساعت ۸ صبح آغاز شد. مدیر گزارشی از اهداف تربیتی نمایشگاه ارائه کرد.‌ بعد من به نمایندگی، از فعالیت‌های برگزاری نمایشگاه گزارش دادم و آماری از استعدادها و کارهای دانش‌آموزان ارائه کردم. تعجب در چهره مسئولان پیدا بود؛ هم از اینکه همه کارهارو خود دانش‌آموزان انجام داده‌اند و هم ازاین همه استعدادی که در مدرسه ما وجود دارد. مسئول اداره هم سخنرانی کرد واز زحمات دانش آموزان تقدیر و تشکر کرد. سپس از تک تک بخشها وغرفه‌ها دیدن کردند وضمن گفتگو با سازندگان آن آثار، از آنها تقدیر کردند. به بخش غذا و سفره آرایی که رسیدند به پوستر بخش غذا و سفره آرایی نگاه کردند خواستند نمونه آش محلی را امتحان کنند اما سایه قرار بود بیاره که نیاورده و خودش هم نبود که پاسخ درستی بدهد. از تزیینات و نحوه سفره آرایی پرسیدند که فریبا هم نبود ... خانم رضوی خواست توجیه کند اما چندان نتیجه‌بخش نبود. خیلی شرمنده شدیم. احساس کردم به جهت بی‌تعهدی و بی‌مسئولیتی سایه و فریبا همه زحمات ما بر باد رفت. افتتاحیه تمام شد. موقع خروج مهمانها، سروکله سایه با دست خالی پیدا شد. بعد از بدرقه مهمانها، با عصبانیت رفتم پیش سایه و پرسیدم: چرا دیری؟ گفت: دبروز از عصر تا دیروقت مهمانی بودیم و وقتی رسیدیم خونه ساعت ۱ شب بود که خیلی خسته بودم و خوابیدم. خستگی اجازه نداد که زودتر بیام. حالا مگه چی‌شده؟ گفتم: می‌گی چی شده! نتایج همه زحماتمون پیش مهمونا هیچ شد و آبرومون رفت؛ هیچ کدام از تعهدات بخش شما انجام نشد؛ نه خودت اومدی نه از فریبا خبری هست. حتما اونهم رفته جهاز بچینه؟ سایه گفت: آخه دیروز که با فریبا صحبت کردم گفت که امروز حتما می‌آد و خودش کارها رو درست می‌کنه، پس نیومد؟ اگه می‌دونستم که نمی‌آد خودم رو زودتر می‌رسوندم. مقصر فریباست. من به اون اعتماد کردم. خانم فتاحی که ناظر مشاجره ما بود نزدیک شد و به سایه گفت: انسان باید مسئولیت کارهایی که قبول می‌کنه را خودش را بر عهده بگیره و به دوش دیگران نیندازه. همه تقصیرها را گردن دیگران انداختن فایده‌ای فقط اتلاف وقت است. هرچقدر تقصیری را به گردن شخص دیگری بیاندازیم و او را سرزنش کنیم، نتیجه را تغییر نخواهد داد. پذیرش مسئولیت لطفی است که ما به خودمان می‌کنیم و با اون رشد می‌کنیم. این چیزی نیست که از خارج به ما تحمیل شود بلکه ما خودمان با حضور و مشارکتمان در یک جمعی، تعهداتی را پذیرفته‌ایم و زیر بار آنها هم باید برویم. پذیرش مسئولیت به معنای كامجوئی از قدرت و کسب اعتبار و ریاست نیست. قبول زحمت و تعهد است. یعنی پاسخ‌گو بودن است. از همون اول مشخص کن که «یا مرغ باش بپر، یا شتر باش ببر». با تعارف و‌ رودربایستی کاری را نپذیر که نتونسته‌باشی انجامش بدی و بعد به تعهدات عمل نکنی. یا کاری رو قبول نکن و یا اگه کردی به دنبال حتی سخت‌ترین راه‌ها باش تا اون رو انجام بدی. اکثر شکست‌ها مال افرادی است که عادت بهانه گیری دارند و مسئولیت کارهای خود را نمی‌پذیرند. یا گاهی وقتا درگیر کارهایی می‌شوند که به هیچ وجه مسئولیت آنها نیست، به این جهت نمی‌تونند از پس مسئولیت‌های خودشون بر بیایند چون دیگه زمانی براسون نمی‌مونه که بخوایم این کار رو انجام بدند. سایه جان، امروز گذشت و اینجا فقط یک نمایشگاه بود، اما تمرین زندگی هم هست. همیشه یادت باشه، مسئولیت‌هات رو خودت باید انجام بدی تا شخصیتت حفظ بشه و هیچ کس جز تو نباید اونها رو انجام بده. اگه مسئولیت کاری رو پذیرفتی سعی کن به نحو احسن انجامش بدی و به بقیه محوّل نکنی. اگه یاد بگیری که مسئولیت‌هات رو در هیچ لحظه‌ای و نسبت به هیچ کس و در هیچ‌کجا فراموش نکنی اون موقع در زندگی پیشرفت زیادی هست که انتظار تو رو می‌کشه. با هیچ بهانه‌ای نباید شانه خودمان را زیر بار مسئولیت‌ها خالی کنیم. مثل بعضی‌ها که اگر سودشون و منافعشون در کار باشه، مؤمنند و متعهد و مسئولیت‌پزیرند اما اگر منافع شخصی‌شون در کار نباشه، به بهانه‌ی مختلف از زیر کار و تعهد و مسئولیت در می‌زند. خانم فتاحی رو کرد به من وگفت: آیه دخترم، وظیفه شناسی همینه که حتی به دوست صمیمی خودت هم تذکر بدی وبه بهانه دوستی، اجازه نمی‌دی زحمات گروهتون پایمال بشه. اما یادت باشه، از هرکس به اندازه مقدوراتش کار بخوای و بیشتر از اندازه و باورش وظیفه روی دوش دیگران قرار ندی. حالا دست سایه رو بگیر برید به کارها برسید که دو روز وقت برای جبران هست. کمی به حرفهای خانم فتاحی توجه کردم و فهمیدم یک جای کارم اشتباه بوده که تذکر داد، اما نفهمیدم کجا زیاده‌روی کردم. 🛑 پایان ✍سید مهدی موسوی سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1822
📜 ‌ | شهید نظر می‌کند به وجه الله 🔰 به مناسبت ایام سالگرد شهادت سردار دلها، حاج قاسم عزیز و همراهان گرامیشان بیانی از حضرت امام روح‌الله (قدس الله تعالی نفشه الزکیه) در رابطه با مقام شهید و برطرف شدن حجاب های نفسانی در مقابل شهید و توجه مستقیم شهید به وجه الهی را بارگزاری می‌کنیم تا سببی باشد که بیش از پیش به مقامات این بزرگ‌مردان دین الهی توجه کنیم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💠 حضرت امام با نقل حدیثی از حضرت رسول اکرم (ارواحنا فداه) اینطور می‌فرمایند: 🔸در روایتی از رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نقل شده است که‏‎ ‎‏برای شهید هفت خصلت است که اوّلی آن عبارت است از اینکه اول قطره ای که از خون‏‎ ‎‏او به زمین بریزد تمام گناهانی که کرده است آمرزیده می شود. و مهم آن، آخرین‏‎ ‎‏خصلتی است که می فرماید. می فرمایند که ـ به حسب این روایت ـ که شهید نظر می کند به‏ #‎‏وجه_الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید. 🔹 شاید نکته این باشد‏‎ ‎‏که حجابهایی که بین ما و حق تعالی هست و وجه الله است و تجلیات حق تعالی هست،‏‎ ‎‏تمام این حجابها منتهی می شوند به حجاب خود انسان. انسان خودش حجاب بزرگی‏‎ ‎‏است که همۀ حجابهایی که هست، چه آن حجابهایی که از ظلمت باشند و آن حجابهایی‏‎ ‎‏که از نور باشند منتهی می شود به اینکه حجابی که خود انسان است. 🔸 ما خودمان حجاب‏‎ ‎‏هستیم بین خودمان و وجه الله . و اگر کسی فی سبیل الله و در راه خدا این حجاب را داد،‏‎ ‎‏این حجاب را شکست، و آنچه که داشت که عبارت از حیات خودش بود تقدیم کرد،‏‎ ‎‏این مبدأ همۀ حجابها را شکسته است، خود را شکسته است، خودبینی و شخصیت‏‎ ‎‏خودش را شکسته است و تقدیم کرده است و چون برای خدا جهاد کرده است و برای‏‎ ‎‏خدا دفاع کرده است از کشور خدا و از آئین الهی و هرچه داشته است در طبق اخلاص‏‎ ‎‏گذاشته و تقدیم کرده است و خود را داده است، این حجاب شکسته می شود.  🔹شهدا،‏‎ ‎‏شهدایی که [برای] خدای تبارک و تعالی و در سبیل خدای تبارک و تعالی و راه خدای تبارک و‏‎ ‎‏تعالی جان خودشان را تقدیم می کنند و آنچه که در دستشان است و بالاترین چیزی‏‎ ‎‏است که آنها دارند تقدیم خدا می کنند، در عوض خدای تبارک و تعالی [وقتی که] این حجاب که‏‎ ‎‏برداشته شد جلوه می کند برای آنها، تجلی می کند برای آنها. 🏷 | 📚صحیفه امام، جلد ۱۳، صفحه ۵۱۲ 🌐 روح قدس الهی https://eitaa.com/usul121/1823
شرح فرامتن طرح کلی ۳_01.mp3
12.19M
📌 شرحی بر فرامتن کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن 🎙 استاد: سید مهدی موسوی جلسه سوم: لوازم تدریس کتاب طرح کلی و تبیین نبوت در کتاب ۱. توجه به نظام فکری متفکر ۲. توجه به مفاهیم متفکر ۳. توجه به زبان متفکر ۴. توجه به غایت و هدف نهایی متفکر پنج‌شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ قم: در جمع طلاب و روحانیون مبلغ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1824
شرح طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ۵ توحید_01.mp3
15.25M
📌 شرح طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن (مجموعا ۸ جلسه خواهد بود) 🎙 استاد: سید مهدی موسوی جلسه پنجم: نقش توحید در نظام سازی اجتماعی (اصول راهبردی توحید در قانون‌گذاری، سیاست، اقتصاد و مدیریت) (زمانه‌شناسی ویژگی کتاب طرح کلی، اهداف مطالعه کتاب) ۱۳ دی ۱۴۰۳ اسلامشهر: در جمع ائمه جماعات ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1826
شرح طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ۶ نبوت_01.mp3
11.69M
📌 شرح طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن (مجموعا ۸ جلسه خواهد بود) 🎙 استاد: سید مهدی موسوی جلسه ششم: مفهوم شناسی نبوت در طرح کلی اندیشه اسلامی ۱۳ دی ۱۴۰۳ اسلامشهر: در جمع ائمه جماعات ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1827
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلبه و علوم انسانی - مشاوره ۵ دی ۱۴۰۳_01.mp3
8.92M
📌 طلبه و تولید علوم انسانی بخش اول استاد: سید مهدی موسوی مشاوره‌ی طلاب درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم دی ماه ۱۴۰۳ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1830
طلبه و علوم انسانی - مشاوره ۵ دی ۱۴۰۳_02.mp3
9.17M
📌 طلبه و تولید علوم انسانی بخش دوم استاد: سید مهدی موسوی مشاوره‌ی طلاب درس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم دی ماه ۱۴۰۳ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1831
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») ❇️ درس ششم: نگرانی همه جا هست غمی نیست مرا ۱ پرده اول: تردید در آستانه امتحانات سال جدید آغاز شده و اواخر سال تحصیلی است و تا ایام امتحانات اصلی، خیلی وقتی نمانده است. کمتر از چهار هفته دیگر، اولین امتحان برگزار می‌شود و باید خودم را برسانم. برخی از معلم‌ها، درس‌های آخر کتاب را سریع درس دادند که چیزی از کتابها باقی نمانده باشد؛ اما خوب که نگاه می‌کنم می‌بینم که بعضی از نکات را دقیق بلد نیستم و به مرور و تکرار نیاز دارد. البته بعضی را هم باید از ابتدا یاد بگیرم و الا امتحانات را خراب می‌کنم و نمی‌توانم رشته و مدرسه دلخواهم را انتخاب کنم. یعنی مجبورم در رشته‌ای که دوست ندارم و هم به مدرسه ضعیف بروم. از این مهمتر اینکه من هم با چند نفر از بچه‌ها توی یک رقابت خیلی شدید هستم که هرجور شده باید خودم را بالا بکشم تا با معدل خیلی بالا بتوانم در رشته و مدرسه درجه یک قبول بشوم و بعداً بتوانم از آثارش بهره‌مند شوم. نگرانی از آینده، دلهره آور است. با خودم می‌گویم که «اگر همه‌چیز خراب شود چه می‌شود؟» یاد روزها و ماه‌های اول سال می‌افتم که چقدر همه‌چیز را عادی می‌دانستم و چقدر فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی داشتم. حالا می‌فهمم که زندگی فقط یک مسیر مستقیم نیست. چرخش‌ها، توقف‌ها و حتی شکست‌ها داره و از همه نگران کننده‌تر این است که «از آینده خبر ندارم». فکر کردن به این مسئله، خیلی آزارم می‌دهد، خیلی هم فکر کردم که چه راه حلی برای جبران مافات پیدا کنم. آرمان برادر کوچکترم، از این وضعیت سوء استفاده می‌کند و با آزار و اذیت کردن، می‌خواهد حرص من را در بیاورد. مادرم که حال و روزم خبر دار شد، اصرار داشت که معلم خصوصی بگیرم. اما هرچی فکر کردم دیدم به صلاح نیست هم هزینه‌هایش برای خانواده‌ام سنگین است چون چند وقتی است که پدرم بیمار شده و نمی‌تواند سرکار برود. هم خیلی دیر شده و احتمالا نتیجه بخش نیست. پس باید راه دیگری پیدا کنم. ⏹پرده دوم: نگرانی‌های نگران کننده توی مدرسه، همه‌اش به این موضوع فکر می‌کنم. اما به کسی نگفتم تا خیال کنند که من تنبلم و درس‌ها را بلد نیستم. چون یک رقابت خیلی سنگینی بین بچه‌ها برقرار است بخصوص هر چه به آخر سال نزدیکتر شدیم این رقابت بیشتر و بیشتر شده است. بچه درس‌خوانها از بعد عید نوروز، فعالیت‌های غیر درسی را کم کرده‌اند و شبانه روز توی خانه یا کتابخانه مشغول درس خواندن هستند. به همین جهت من هم خیلی از فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی را کنار گذاشته‌ام و مشغول درس‌ها شده‌ام چون وقتم خیلی تنگ است و امکان جمع میان همه کارها توی این وقت کم را ندارم، مجبور اولویت سنجی کنم و مهمترین و سرنوشت‌سازترین کار را انتخاب کنم. زنگ تفریح روی صندلی حیاط مدرسه کنار بوته گل‌محمدی نشسته بود، هوا خیلی بهتری و ناز بود، دیشب کمی باران آمده بود و بوی خوبی توی فضا بو و به همین فکرها بودم که ناگهان سایه آمد. کنارم نشست و کیکی تعارف کرد. گفت: چند وقتیه خیلی سنگین و رنگین شدی دیگه با ما نمی‌پری؟ گفتم: سرم خیلی شلوغه، درسها خیلی زیاده، همه وقتم رو می زارم برای درسها و امتحانات آینده. سایه پوزخندی زد و خیلی حرفم رو جدی نگرفت و گفت: حالا ولش کن. چند روز آینده مسابقه والیبال مدارس شهرستانه، تو شرکت می‌کنی؟ گفتم: نه نمی‌تونم، عقب‌ماندگی درسهام خیلی زیاده. سایه: آیه دلت خوشِه‌ها، این امتحان هم مثله بقیه امتحان‌ها می گذره، حالا بیست نشی، قبول که می‌شی. گفتم: نه این یکی فرق می‌کنه، امتحان نهاییه و توی سرنوشت و ایندمون خیلی تأثیر داره، باید خیلی جدیش بگیریم. توی همین گیر و دار، نرگس و مریم هم سر رسیدند. سایه بحث مسابقه والیبال را دوباره مطرح کرد، نرگس و مریم هم همون حرف منو تکرار کردند و از سرنوشت ساز بودن این امتحانات گفتند. نرگس که بچه زرنگ کلاس بود، با ترس و نگرانی گفت: بچه‌ها، این چند درس آخر کتابها واقعا سخته و معلم خیلی زود رد شد و من نتونستم خوب همشون کنم. به نظرتون چه کار باید بکنم. حرف‌های نرگس را که شنیدم یکه خوردم چون دیدم اون هم وضعیتِ من را دارد و نگران امتحانات است‌. تا حالا نشده بود که نرگس از ضعف‌های خودش با کسب صحبت کند. خیلی خوشحال شدم، تا الان فکر می‌کردم که فقط مشکل من هست اما دیدم نه، او از من هم نگران‌تر است تا جایی که به ترس و اضطرابی تبدیل شده. نگرانی، اضطراب، دلهره، ترس، چه حالت‌های عجیبی است. اصلا چرا بعضی مثل سایه بی‌خیال هستند و برخی مثل من و نرگس، نگران هستیم؟ اما خوب که فکر می‌کنم سایه هم نگرانی‌های خاص خودش رو داره هرچند نوعش با ما فرق می‌کنه. پس همه ما آدمها، نگران می‌شویم اما آیا فقط اختصاص به انسان دارد یا بقیه موجودات زنده هم نگران می‌شوند؟ 🛑 ادامه دارد ... ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1833
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») ❇️درس ششم: نگرانی همه جا هست غمی نیست مرا ۲ مسئله نگرانی و دلهره چیزی نبود که بشود به راحتی از کنار آن رد شد.حس عجیبی است، سراسر زندگی را دربرگرفته. اگر نگرانی و‌ دلهره‌ای رفع شود، خیلی فاصله نمی‌شود که نگرانی و دلهره‌ی دیگری سر می‌رسد و آدم را به خودش مشغول می‌دارد. با خودم گفتم خوب است یکبار هم که شده درباره این پدیده‌ی انسانی پرس و جو کنم و از حقیقت آن مطلع بشوم. اتفاقا زنگ بعد درس علوم داریم، خوبه از خانم بحرینی بپرسم که آیا موجودات دیگر هم دلهره و اضطراب و ترس دارند یا نه؟ ⏹ پرده سوم: برو فیلسوف شو! - خانم ببخشید قبل از اینکه درس امروز را شروع کنید اجازه دارم یه سوال نچندان بی‌ربطی بپرسم؟ + اگر کوتاه است بپرس؛ اما اگر خیلی مفصله بذار درس بدم و بعداً بیا بپرس. - نه خانم! کوتاه است. + خوب بپرس. - خانم آیا موجودات دیگر جمادات، گیاهان و جانوران هم دلهره و اضطراب دارند؟ خانم که یک دفعه جا خورد، کمی به فکر فرو رفت و گفت: نمی‌دونم! چه سئوال عحیبی؟ من رشته‌ام زیست شناسی بوده و تا حالا ندیدم توی زیست‌شناسی این سئوال مطرح بشه چرا که زیست شناسی فقط به بدن و زندگی طبیعی موجودات زنده کار داره و از پدیده‌های آگاهانه و ارادی و انتخابی بحث نمی‌کنه. این سئوالها بیشتر فلسفی و روان‌شناسیه. باید از کسی که رشته‌اش فلسفه یا روان‌شناسی بوده بپرسی. - خانم؛ فلسفه چیه؟ + فلسفه یا متافزیک، درباره حقیقت عالم و آدم با روس عقلی و منطقی بحث می‌کنه و تلاش می‌کنه تا انسان یک نقشه و طرح کلی از جهان و زندگی انسان به دست بیاره. من بیشتر بلد نیستم و باید خودت کتاب بخونی. بریم سراغ درس. - خانم ببخشید! قول می‌دم که این آخرین سئوالم باشه. یه کتاب درباره فلسفه معرفی می‌کنید که بیشتر آشنا بشم. + بعد از کلاس بیا تا بهت معرفی کنم. ⏹ پرده چهارم: خوشبخت می‌شوم چون نگرانی دارم درس‌هایم کم بود و خواستم که مشکل عقب‌ماندگی آنها را جبران کنم، تازه یه کتاب هم به کتابهایم افزوده شد و باید توی این یک هفته آن را تمام کنم و به خانم پس بدهم. خدارو شکر اکثرش را خوانده‌ام. خیلی شیرین و جذابی است. فیلسوف‌ها هم آدم‌های جذابی هستند، خیلی خوب بلدند «از کاه کوه بسازند» خیلی از مسائلی که ما خیلی به سادگی با آنها برخورد می‌کنیم و خیلی از کلماتی که با سهولت تلفظ می‌کنیم و همه جا به کر می‌بریم را آنچنان پیچیده می‌کنند که ساعت‌ها باید به آن فکر کنیم و تازه می‌فهمیم که انگار تا حالا آن مسائل و کلمات را نمی‌شناختم. «خوشبختی گمشده‌ی انسان است و همه انسان‌ها در به در به دنبال آن می‌گردند. همه نیازها، احتیاجات، تصمیمات و فعالیت‌های انسان برای رسیدن به خوشبختی است. هرگاه درک انسان از خوشبختی و سعادت ناقص باشد و یا از رسیدن به آن مطمئن نباشد، گرفتار نگرانی، دلهره، اضطراب می‌شود: همه خوف از وجود آید، بر او کم لرز و کم می‎زن» اینها بخشی از کتاب است که مشغول خواندن آن هستم. تا حالا «خوشبختی» را یک تعارف در عقد و عروسی می‌دانستم. چون همه به عروس و داماد می‌گفتند: «ان‌شاءالله خوشبخت بشید» اما حالا فهمیدم که خوشبختی و سعادت یک معنای بزرگتر و گسترده‌تری داره و همه‌ی نگرانی‌ها، اضطراب‌ها و دلهره‌ها به این مفهوم وحالت انسانی ربط داره و سایر موجودات این حالات را ندارند چون مسئله خوشبختی برایشان مطرح نیست. تازه دارم می‌فهمم که چرا نگرانی‌ها و دلهره‌های انسانها فرق می‌کند. هر فردی درک خاصی از خوشبختی دارد،بهتر اینکه، هر فردی با یک عینک خاص به جهان و زندگی نگاه می‌کند و از همان منظر خوشبختی را می‌فهمد یا می‌سازد مثلا یکی خوشبختی را در پول و ثروت می‌داند، یکی در تفریح و لذت، یکی در منزل و ماشین، یکی در کار و شغل، یکی در اعتبار و جایگاه احتماعی، ... خلاصه ذهنیت و درک آدم‌ها از خوشبختی خیلی فرق می‌کند و به همین دلیل جا و مکان ظهور دلهره‌ها، نگرانی‌ها و اضطراب‌های افراد با هم فرق می‌کند. یکی نسبت به آینده‌ی درسی و امتحانات نگران است، دیگری نسبت به شغل و کار آینده، دیگری به ثروت و پول و یکی هم نسبت به زندگی پس از مرگ نگرانی و ترس دارد. خلاصه نگرانی و دلهره چیز بدی هم نیست می‌تواند نشانه زنده بودن و آینده‌بینی و خوشبختی خواهی باشد و می‌تواند عامل تکان خوردن، حرکت کردن و رسیدن به هدف و منزل باشد. اما خودم دیده‌ام که همین دلهره ها و نگرانی ها باعث توقف و ایستادن، ناامیدی و حتی بیماری خیلی‌ها شده است. حالا این پرسش ذهنم را مشغول کرده که چگونه می‌توانم این نگرانی‌ها و دلهره ها، مقدمه حرکت و رسیدن به خوشبختی بشود نه موجب ایستادن، توقف و ناامیدی. تازه به وسط کتاب رسیده‌ام، امیدوارم به آخر که رسیدم پاسخ این پرسش را هم پیدا کنم. 🛑 پایان ✍سید مهدی موسوی جمعه ۱۴ دی ۱۴۰۳ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1834
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») ❇️ درس هفتم: خوشبختی در حال لبخند زدن است ۱ پرده اول: الوعده وفا - سلام خانم صبح بخیر + سلام عزیزم، ممنون. روز خوبی داشته باشی. مامانت خوب هست؟ سلام بهشون برسون. - خانم! سپاسگزارم. بله خوبند. طبق وعده‌ای که داشتم امروز کتاب رو آوردم که بدم خدمتتون. کتاب بسیار خوبی بود. + آفرین گلم؛ خلف وعده نکردی و به تعهدت پایبند بودی. این خیلی ارزش داره. خوب بگو ببینم تونستی کتاب رو بخوانی و به پرسش‌هات پاسخ بدی. - بله خانم، خیلی بهم کمک کرد. تازه معنای شعر کلاس دوم ابتدایی رو فهمیدم که می‌گفت: «من یار مهربانم، دانا و خوش بیانم، گویم سخن فراوان با آنکه بی‌زبانم، پندت دهم فراوان من یار پند دانم ...» هم پرسش‌هامو جواب داد و هم نگاهم رو عوض کرد. تا حالا اینطوری به زندگی نگاه نکرده بودم. تازه فهمیدم که خیلی چیزها رو نمی‌دونم و باید بیشتر پیگیری کنم. پیشنهاد می‌کنم که چند نسخه از این کتاب برای کتابخانه مدرسه تهیه بشه و به بچه‌ها هم معرفی کنیم تا هر که دوست داره اون رو بخونه. احساس می‌کنم که خیلی زشته ما کتاب‌ نمی‌شناسیم و کتاب نمی‌خونیم. + آیه جان، خودت پیگری کن. - چشم خانم، فقط اجازشو از خانم رضوی بگیرید. + باشه. من صحبت می‌کنم. حالا زود برو کلاس که معلم، درس امروز رو شروع کرد. - ای وای، کلاس ادبیاته، باید انشاء بخونم. خانم، من از کتاب شما برای نوشتن انشا امروز استفاده کردم. + مگه موضوع انشایی که نوشتی چیه؟ - شرایط خوشبختی. + باید شنیدنی باشه، بعد بهم بده بخونم. - چشم خانوم. + خدانگهدار. ⏹پرده دوم: راهی به شکوفایی + بچه‌ها آیه از هفته گذشته با من هماهنگ کرده که این جلسه یک بحثی ارائه بده. آیه آماده‌ای؟ - خانم، بله من آمده هستم، می‌تونم بیام بخونم؟ + بله. بفرما. موضوع انشایی که نوشتی چیه؟ - شروط خوشبختی. + بخون. فقط بچه‌ها قبل از اینکه آیه شروع کنه، توجه کنید که این کلاس فقط برای روخوانی یک متن نیست. بلکه کلاس تفکر انتقادی هم هست. هر کس باید برداشت خودشو بنویسه و بعد از آیه پرسش کنه؛ تا ببینیم آیه از پس سئوالهای شما بر می‌آد یا نه. آیه کلا ۳۰ دقیقه وقت داری که از الان شروع شد بقیه‌اش متعلق به بقیه است. - با اجازه! به نام خدا خوب به خودمان که بنگریم می‌بینیم که همه‌ی ما در حال حرکت و تلاش و کوشش هستیم تا از این طریق، بتوانیم محدودیت‌های پیرامون خود را بشکنیم تا خودمان را آشکار کنیم و استعدادهای درون‌مان را شکوفا سازیم. اگر این حرکت و تلاش نبود همچون آبی زلال می‌مانیم که از آسمان باریده اما در برکه‌ای گیر افتاده و راکد و متوقف شده است، اگر این آب، راهی برای رهایی نیابد و جریان پیدا نکند به تدریج فاسد می‌شود و موجب فساد محیط اطراف خود خواهد شد. برخلاف آن، آب دریا است که با هر موجی، متلاطم می‌شود، تغییر می‌کند و به حرکت در می‌آید و همواره زنده و شاداب می‌ماند. آری فلسفه‌ی بودن هر یک از ما انسانها حرکت و تلاش است و بدون آن نیست و نابود می‌شویم. اگر به حرکت و تلاش خود درست نظر کنیم، می‌یابیم که در هر حرکتی و تلاشب، گمشده‌ای داریم و آن را می‌جوییم تا خود را شکوفا کنیم و در زندگی همچون گوهری تابناک بدرخشیم و خوشبخت شویم. اما خوشبختی چیست و چگونه می‌توان خوشبخت شد؟ بله می‌دانم، این پرسشی سخت است و از لحظه‌ای که پدر و مادر همه‌ی ما، آدم و حوا، پا به این کره خاکی گذاشتند تا به امروز، مهمترین پرسش انسان‌ها، همین بوده است. پیامبران و حکیمان و دانشمندان تلاش کرده‌اند به آن پاسخی بدهند، افقی را نشان دهند و مسیری را بگشایند. چند روز پیش این پرسش برای من نیز مطرح شد و به راهنمایی معلم خوبم خانم فتاحی با کتابی آشنا شدم که به من یاد داد که خوشبختی به سادگی با انسان همنشین نمی‌شود و با کسی همراه می‌شود که مقدمات آن را فراهم کرده باشد. امروز می‌خواهم فهرست آن مقدمات را از نظر نویسنده آن کتاب به شما معرفی کنم: ۱. ابتدا باید هدف و سرمنزل خوشبختی را بشناسیم و راه صحیح رسیدن به آن را بدانیم. ۲. پرده‌هاى جهل، غرور و پندار و هر آن‌چيزى كه گوهرِ بينش و خردِ ما را در حجابى تاریک مى‌پيچد و نيروى خوب ديدن و درست فهميدن را از ما مى‌گيرد، کنار بزنیم و تلاش کنیم تا شعاعى از نور حقيقت بر دل ما بتابد. ۳. در راه طولانی به سوى خوشبختی، از دغدغه‌ها و وسوسه‌هاى درونى كه از موانع و عامل‌هاى باز دارندۀ برونى است خطرناک‌تر است رها شویم و اطمينان و امنیت پیدا کنیم. ۴. حرکت و تلاش خود را ثمربخش بدانیم و به پایان نيك آن، اميدوار باشیم. ۵. لغزش‌ها و خطاهايمان قابل جبران و مورد بخشايش باشد و در مسیر حرکت و راه از پشتیبانی‌های لازم برای تهیه نیازها و تعمیر خرابی‌ها و جبران غقب‌ماندگی‌ها بهرمند بشویم. 🛑 ادامه دارد ... ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1837
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») ❇️درس هفتم: خوشبختی در حال لبخند زدن است ۲ ۶. در همه حال از دستاويز و تكيه‌گاهى مورد اطمينان، برخوردار باشیم تا هر موقع نیاز داشتیم به آن توجه کنیم و کمک بخواهیم. ۷. قطعا در مسیر حرکت، هم دشمن داریم و هم دشمنی می‌کند در مواجهه با دشمن‌ها و دشمنى‌ها از نصرت و مدد نيروئى برتر از نيروى آدميان، برخوردار شویم. ۸. بر جبهه‌ها و صف‌هاى مخالف، برترى و رجحان داشته باشیم. ۹. مطمئن شویم که می‌توانیم بر دشمنان راه و هدفمان، كه مانع و خنثى كنندۀ تلاش ما هستند، پيروز شویم. ۱۰. بدانیم که عاقبت از همۀ سختى‌ها و فشارها و بندها و حصارها، رها می‌شویم و به مقصود و منظور خود نائل شویم. ۱۱. مطمئن باشیم که در همه حال، هم در راه و هم در منزل می‌توانیم از نعمت‌ها و ذخيره‌هائى كه براى آدمى در اين جهان مهيا گشته است، بهره مند بشویم. ۱۲. و بالاخره اينكه: پس از سپرى شدن دوران زندگى و پايان يافتن همۀ تلاش‌ها، خود را با پاداشى شايسته روبرو ببينیم و در بهشت نعمت و رضوان بيارمیم. نکته آخر اینکه اگر خوب به این مقدمات خوشبختی نگاه کنیم، می‌فهمیم که همه‌ی اینها را باید در درون خودمان جستجو کنیم و از درون آنها را لمس کنیم، به آنها ایمان داشته باشیم تا با اعتماد و تکیه بر آنها بتوانیم حرکت کنیم و به خوشبختی برسیم. از این که توجه کردید بسیار سپاسگزارم. پرده سوم: تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل انشاء تمام شد اما همه‌ی کلاس را بهت و حیرت گرفته بود. چند ثانیه‌ای سکوت بر کلاس حاکم شد. خانم رمضانی با تعجب رو کرد به من و گفت: آیه، مطمئن هستی خودت اینو نوشتی؟ - بله خانم. همه‌اش رو خودم نوشتم و برای اون یک هفته زحمت کشیدم و یک کتاب مفصل رو خوندم و خلاصه نویسی کردم و عصاره و چکیده‌ای اون رو به قلم خودم نوشتم و اینجا خواندم. + آفرین آیه. خیلی خوب بود اما خیلی مطالب اون سنگین بود. حالا ببینیم که بچه‌ها چی فهمیدند و چه سئوال‌هایی دارند. به سئوال‌های دوستانت خوب گوش بده و بعد اگر فرصت شد پاسخ بده. - بله. چشم. گوش می‌دهم. + اونایی که آماده هستند نظرشان را بدهند. سایه: خانم من که هیچی نفهمیدم و احساس کردم آیه به یه زبون دیگری حرف زد که خیلی شبیه به فارسی بود. یه هفته‌ای هست که توی خودشه، اینم نتیجش. گفتم ول کن دختر بیا بریم مسابقه والیبال که گوش نکرد. ظاهراً ویکتورهوگو شده برامون. مریم: خیلی قشنگ بود و چقدر شاعرانه نوشتی! بخصوص اونجا که از درخشیدن گفتی. فقط می‌شه نام کتابی که خوندی رو بگی که من هم تهیه کنم و بخونم؟ نرگس: آیه جان، خیلی منتی که خوندی، سخت بود، یه چیزهایی فهمیدم اما درباره جمله به جمله‌اش باید خیلی فکر کنم. حالا فقط یه سئوال دارم: گفتی ما چون حرکت می‌کنیم، پس با بقیه موجودات فرق داریم، اگه یادت باشه توی کتاب علوم همه موجودات این جهان در حال حرکت و تغییرند حتی همین مداد و‌ خودکار، حالا می‌شه بگی فرق حرکت انسان با حرکت اونا در چیه؟ فریبا: چرا اینقدر «خوشبختی» رو پیچیده کردی؟ خوشبختی همون زندگی راحت و آرومیه که باید داشته باشیم و الان نداریم با این وضعیت اقتصادی مملکت. فاطمه: این متن منو یاد فیلم «رنگ خدا» افتادم که می‌گفت: «خدا همه جا هست‌، شما می‌تونید اونو حس کنید». به نظرم، خوشبختی همه جا هست باید اونو با درون خودمون حس کنیم. آیا تو می‌خواستی این حس درونی رو معرفی کنی؟ طهورا: اون مثال آب باران وآب دریا خیلی جالب بود، یکی راکدومتوقف، یکی جاری وزنده؛ خوب که فکر می‌کنم خواستی بگی آدم‌ها هم بعضی جاری وزنده وبانشاطند و برخی راکد ومتوقف وساکن. جون می‌ده برا عکس. لیلا: خوب. آن گمشده ما چیه؟ چطوری می‌تونیم اون گمشده رو بشناسیم؟ اگر شناختیم چه می‌شه؟ چطوری با شناخت اون می‌تونم خوشبخت بشم؟ ... و ... ⏹ پرده چهارم: - اول از خانم رمضانی عزیز تشکر می‌کنم که اجازه داد بیشتر از وقت مقرر استفاده کنم و از همه دوستان خوبم ممنون هستم که حرفهای منو شنیدند و نکات خوبی گفتند. قبول دارم که کمی متن من مشکل بود اما خواستم شما رو هم مثل خودم به تفکر کردن دعوت کنم. بچه‌ها ما از خانم یاد گرفته‌ایم که در همه مسایل زندگی باید فکر کنیم وخیلی زود و سطحی همه چیزرو قبول نکنیم. برای اینکه آدم ظاهربین وسطحی نگری نباشیم باید با مطالب پیچیده‌تر و سخت‌تر روبرو بشیم تا ما رو دعوت به فکر کردن کنه و الا اگر همون چیزهایی که بلدیم رو بشنویم اصلا نیازی به فکر احساس نمی‌کنیم. روی این انشایی که نوشتم، یک انشا واقعی از مسئله ذهنی خودم توی یک هفته اخیر بود وقتی که با هم داشتیم درباره سختی امتحانات نهایی صحبت می‌کردیم به ذهنم خطور کرد. حالا از خانم می‌خوام که اجازه بده هستی همین محتوا را در قالب یک داستان روان برامون بخونه. 🛑 ادامه دارد.. ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1838
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») ❇️درس هفتم: خوشبختی در حال لبخند زدن است ۳ ⏹پرده پنجم: + بله. هستی بیا بخون. هستی: ممنونم خانم. بچه‌ها آخر هفته گذشته، آیه از من کمک خواست که کمکش کنم تا متن انشاش روان‌تر و ساده‌تر بشه، وقتی اونو به من داد و خوندم، خیلی زیبا بود، حیفم اومد تغییرش بدم. پیشنهاد دادم که همون مضمون رو توی یک داستان کوتاه بازنویسی کنم و در کنار اون توی کلاس بخونم که بقول قدیمی‌ها «هم فاله و هم تماشا». ⏹پرده ششم: سفر به سوی خوشبختی آیه دختری نوجوان با چشمانی سرشار از رویا و قلبی پر از سوال بود. شبی از شب‌های روشن بهاری، به افق دوردست نگاه می‌کرد و فکر می‌کرد: «چگونه می‌توانم خوشبختی واقعی را پیدا کنم؟ برای رسیدن به خوشبختی کامل، چه چیزهایی باید داشته باشم؟» در آن شب مهتابی که صدای جیرجیرک‌ها با سکوت طبیعت نجوا می‌کرد، آیه عمیقاً به آسمان نگاه کرد و زیر لب زمزمه کرد: «خدایا، چطور می‌توانم به جایی برسم که هیچ ترس و دلهره‌ای، هیچ غم و هیچ شکستنی در آن نباشد؟ جایی که نامش خوشبختی باشد؟» ناگهان نسیمی نرم، مهربان و خنک بر گونه‌هایش وزید. حس عجیبی داشت، انگار کسی حرف‌هایش را شنیده بود. در همان لحظه، صدایی آرام و لطیف از درون قلبش برخاست. آیه در دلش شنید: «آیه جان، تو باید بدانی سعادت، یک سرزمین جادویی و رؤیای خیالی نیست، بلکه مسیری شگفت‌انگیز در دل خود توست. اگر دوست داری، سفری را از درون آغاز کن و خوشبختی را لمس کن.» آیه که بسیار مشتاق سفر و حرکت بود قبول کرد اما نگران و مضطربانه گفت: «تا کنون این سفر را نرفته‌ام، چه باید کنم؟» آن صدای مهربان و دلسوز ادامه دارد: «آیه، نگران نباش، کمکت می‌کنم. فقط بدان زندگی یک مسیر پر پیچ و خم است، مانند کوه‌نوردی که می‌خواهد به قله برسد. برای آنکه به سعادت برسی، باید اول از همه، هدف و سرمنزل سعادت را بشناسی. باید بدانی که کجا می‌خواهی بروی و چطور به آنجا برسی.» او با طرح این سوال و جواب در دلش، سفرش را شروع کرد. اما در آغاز سفر بود که دوباره مردد شد. آیه با خود فکر کرد که درست است: اما چطور ممکن است راهی را طی کنم وقتی که حتی مقصد آن را نمی‌شناسم؟ با صدای آرام و لرزان پرسید: «چگونه؟ چطور می‌توانم مقصد درست را پیدا کنم؟» او ایستاد اما سفرش در اینجا پایان نپذیرفت، آیه که احساس می‌کرد نوری از دلش طلوع کرده، صدای مهربانش را شنید که پاسخ داد: «آیه، تو باید از پرده‌های جهل، غرور و پندارهای اشتباه که جلوی دیدگاه روشن و خرد تو را می‌گیرند، رها شوی. باید نور حقیقت به دل و جانت بتابد، تا بتوانی به درستی ببینی.» آیه دستانش را روی قلبش گذاشت و احساس کرد که کم‌کم راهی برای رهایی از این پرده‌ها پیدا می‌کند. در دلش آرامشی شروع به شکوفا شدن کرد. در همین زمان، صدای دلنشینی از دل آسمان قلبش به گوشش رسید: «تو باید در این راه، از دغدغه‌ها و وسوسه‌هایی که از درون تو می‌آیند، رها شوی. این‌ها حتی از دشمنان بیرونی هم قدرتمندترند و اجازه دیدن حقیقت را نمی¬دهند.» آیه بارقه‌ای از امید در وجودش احساس کرد. او در دلش گفت: «دیگر اجازه نمی‌دهم چیزی جلوی دیدن و فهمیدن را از من بگیرد.» اما صدای درونی ادامه داد: «این فقط آغاز است، آیه. در مسیرت، بزرگ‌ترین دشمن تو خود تو هستی؛ وسوسه‌ها و شک‌هایی که گاهی از درونت بر می‌خیزند و تو را به تردید می‌اندازند. اگر از آن‌ها عبور کنی، قلبت پر از آرامش و اطمینان خواهد شد.» آیه متوجه شد که همیشه نباید از دشمنان بیرونی بترسد، بلکه گاهی باید با دشمنان درون خود روبرو شود. او به خود قول داد که در برابر این وسوسه‌ها قوی‌تر باشد. آیه سرش را بلند کرد و نگاهی به آسمان انداخت. ستاره‌ای از دوردست‌ها درخشید و انگار به او چشمک می‌زد. او زمزمه کرد: «پس باید قوی و صبور باشم…» و سپس صدای دیگری از دل شب به او گفت: «تو باید به تلاش خود ایمان داشته باشی و مطمئن باشی که هر تلاشی که می‌کنی، در نهایت به نتیجه‌ای خوب خواهد رسید.» این بار گرمایی در دل آیه نشست، گویی که امیدی تازه به او بخشیده بود: «آیه، هیچ تلاشی بی‌نتیجه نمی‌ماند. اگر با عشق و صداقت تلاش کنی، ثمره آن را خواهی دید. مهم این است که باور داشته باشی که هیچ شکست و لغزشی نمی‌تواند پایان راهت باشد. خداوند همیشه بخشنده است، و رحمت او بزرگ‌تر از خطاهای توست» آیه در دلش به امید رسیدن به آینده‌ای روشن، لبخندی زد. او دیگر به تلاش‌های خود شک نمی‌کرد. آیه در سفربود و در مسیر طولانی زندگی خود قدم برمی‌داشت. هر بار که لغزشی از او سر می‌زد، صدای مهربان به او می‌گفت: «خطاهایت را می‌توانی جبران کنی. همیشه رحمت و مغفرت برای تو وجود دارد.» 🛑 ادامه دارد ... ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1839
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») ❇️درس هفتم: خوشبختی در حال لبخند زدن است ۴ آیه که به رحمت‌های پیرامون خود پی برده بود، با آرامش بیشتری به راهش ادامه می‌داد. او هر روز از آنچه که در دسترسش بود بهره می‌برد و از هر لحظه زندگی لذت می‌برد. تا اینکه، در میانه این راه پر پیچ و خم، صدای آسمانی دیگری شنید: «در مواجهه با دشمنان و دشواری‌ها، همیشه به یاد داشته باش که نیرویی از فراسوی انسان‌ها، تو را یاری می‌دهد. هیچ چیزی نمی‌تواند تو را از رسیدن به هدفت باز دارد. اگر در میان راه با دشمنان و موانع روبرو شدی، بدان که نیرویی بالاتر از تمام نیروها از تو محافظت می‌کند و تو را یاری می‌دهد.» آیه با دل پر از امید، احساس قدرت و آرامش کرد. او می‌دانست که هیچ مانعی نمی‌تواند او را از هدفش دور کند. او دیگر احساس ترس و تنهایی نمی‌کرد. صدای قلبش بار دیگر ادامه داد: «وقتی به این مرحله رسیدی، باور داشته باش که می‌توانی به دشمنان راهت غلبه کنی و پیروز بشوی. تو از نیروهای بیشتری برخوردار هستی، امید، آرامش، عقل و آینده را داری، هیچ نیرویی نمی‌تواند تو را از سفرت به سمت خوشبختی بازدارد. این مسیر دشوار است، اما مقصد، تو را به آزادی، آرامش و موفقیتی جاوید خواهد رساند.» آیه مثل پرنده‌ای که بال‌هایش برای پرواز جان گرفته‌اند، احساس سبکی کرد. از جای خود برخاست، نگاهش را به افق دوخت، و زیر لب گفت: «راه طولانی است، اما به دیدن نور خوشبختی می‌ارزد.» آیه در مسیری که به سوی روشنایی در پیش گرفته بود، قدم به قدم جلو می‌رفت. هرگاه دشواری و سختی سر راهش می‌آمد، به یاد می‌آورد که صدای دلش گفته بود همه سختی‌ها پایان می‌پذیرند، و او از این سفر پیروز بیرون خواهد آمد. و به تدریج، آیه در برابر هر چالشی که پیش می‌آمد، با اعتماد به نفس و استقامت بیشتری ایستادگی می‌کرد. او به یاد داشت که در پایان این سفر طولانی، به همه سختی‌ها پیروز خواهد شد و به هدفی که در دل داشت، خواهد رسید. و سرانجام، زمانی که آخرین قدم‌ها را برای رسیدن به هدفش برداشت، در آغوش موفقیت و سعادت قرار گرفت، چیزی را یافت که وصفش با کلمات ممکن نبود: آرامش، عشق و نور. در دلش احساس کرد که تمام سختی‌ها و فشارهای راه، به پایان رسیده‌اند و به هدفی که همیشه در دل داشت، دست یافته است. و زمانی که به پایان مسیر رسید، بهشت نعمت و رضوان به او هدیه داده شد. آیه به خود آمد. چه سفر عجیبی بود! انگار یک خواب شیرین بود اما نه، خواب نبود ... آیه با خود اندیشید که این یک بارقه معنوی بود که آغاز آرامش و خوشبختی جاودانه‌ای بود که در انتظارش بود. این سفر تازه آغاز شده است و پایان نیافته. آیه فهمید که خوشبختی فرآیند بی‌پایانی است که انسان در مسیر زندگی با آن روبرو می‌شود. او فهمید که هر تجربه، هر احساس، و هر لحظه از زندگی خود یک پله در مسیر رسیدن به حقیقت و‌ خوشبختی است. او دیگر فهمیده بود که خوشبختی واقعی جایی دور نبود؛ همه‌چیز در دل خودش بود. و حالا او، دختری که با قلبی روشن و امید به مقصد رسیده بود، در باغی ابدی از نعمت و رضایت زندگی می‌کرد. آیه از فردا، دیگر به دنبال جواب‌هایی از پیش آماده نبود. او به حقیقت خوشبختی پی برده بود، اما حالا می‌دانست که این حقیقت به تدریج و در طی یک عمر به او نشان داده می‌شود. او دیگر نگران مقصد نهایی نبود، بلکه می¬خواست هر لحظه را در نسبت با آن مقصد نهایی فهم کند و از سفر زندگی لذت ببرد. خوشبختی فرایندی است که هر لحظه زندگی را سرشار از معنا می‌کند و انسان را در مسیر جستجو مدام و تفکر سرشار از معنا قرار می‌دهد. آیه می‌دانست که حقیقت همانطور که در درون خود است، در همه‌چیز پیرامونش نیز وجود دارد، فقط باید به حقیقت خوشبختی ایمان داشته باشد تا انرژی و شور و شوق جدیدی، به زندگی دمیده شود و از روزمرگی خلاصی یابد و زیربار تعهدها و مسئولیت‌های بزرگ برود. ⏹پرده هفتم: به طور ناخودآگاه اشک از چشمان برخی موج می‌زد. داستان که تمام شد همه‌ی دانش‌آموزان از جا برخواستند و هستی را تشویق کردند. تشویق‌ها قطع نمی‌شد که ناگهان صدای زنگ شنیده شد. همه فکر کردند زنگ تفریح است اما فهمیدند که زنگ پایان مدرسه است. آره هیچ کس صدای زنگ تفریح را نشنیده بود. عجب، یعنی وقت زنگ هنر هم گذشته؟ دقایقی گذشت درب کلاس باز شد، خانم چاوشی معاون، خانم نصیری مشاوره مدرسه و خانم نیکوبیان معلم هنر تشویق کنان وارد کلاس شدند. مثل اینکه از اول زنگ منتظر بودند که کلاس تمام شود اما دلشان نیامده بود که کلام هستی را قطع کنند. خانم نیکوکلام به هستی گفت: تو یک هنرمند تمام هستی چقدر زیبا با واژگان قشنگ زندگی را نقاشی کردی. احسنت. دوباره صدای تشویق کل مدرسه را فرا گرفت. 🛑 پایان ✍ سید مهدی موسوی شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1840
📌 آیه و سایه (سلسله داستان‌های کوتاه دخترانه بر پایه کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی») 🔹🔸🔹فصل ایمان🔹🔸🔹 ❇️درس اول: «زندگی جنبش جاری شدن است» بخش اول: https://eitaa.com/usul121/1805 بخش دوم: https://eitaa.com/usul121/1806 ❇️درس دوم: بن‌بست‌ها شکستنی‌اند بخش اول: https://eitaa.com/usul121/1807 بخش دوم: https://eitaa.com/usul121/1808 ❇️درس سوم: زندگی را نقاشی کنیم بخش اول: https://eitaa.com/usul121/1813 بخش دوم: https://eitaa.com/usul121/1814 ❇️درس چهارم: به عمل کار برآید بخش اول: https://eitaa.com/usul121/1817 بخش دوم: https://eitaa.com/usul121/1818 ❇️درس پنجم: با تعهد شکوفا می‌شویم بخش اول: https://eitaa.com/usul121/1821 بخش دوم: https://eitaa.com/usul121/1822 ❇️ درس ششم: نگرانی همه جا هست غمی نیست مرا بخش اول: https://eitaa.com/usul121/1833 بخش دوم: https://eitaa.com/usul121/1834 ❇️درس هفتم: خوشبختی در حال لبخند زدن است بخش اول: https://eitaa.com/usul121/1837 بخش دوم: https://eitaa.com/usul121/1838 بخش سوم: https://eitaa.com/usul121/1839 بخش چهارم: https://eitaa.com/usul121/1840 ✍سید مهدی موسوی ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1841
📌 سلسله جلسات شرح کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن 🎙استاد: حجةالاسلام دکتر سید مهدی موسوی (استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم، دکتری فلسفه علوم اجتماعی و مولف کتاب جامع «درآمدی بر علوم انسانی اسلامی در اندیشه آیت الله العظمی خامنه‌ای») 🔹 تک جلسه | معرفی اجمالی کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» https://eitaa.com/usul121/1761 🔸 تک جلسه | بنیاد مفهومی کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» https://eitaa.com/usul121/1792 🔹 تک جلسه | نکات راهبردی در تدریس کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن https://eitaa.com/usul121/1799 ❇️ آموزش روش تدریس کتاب طرح کلی به مربیان 🔸جلسه ۱ | توضیح فرایند استادیاری کتاب طرح کلی https://eitaa.com/usul121/975 🔹جلسه ۲ | سیر محتوایی کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن https://eitaa.com/usul121/976 ❇️ امتداد طرح کلی اندیشه‌ اسلامی در قرآن (برای خواهران بسیج) 🔸جلسه ۱ | شبکه‌ی معرفتی اسلام (سیر منطقی کتاب طرح کلی اندیشه‌ اسلامی) https://eitaa.com/usul121/867 🔹جلسه ۲ | نقش متفکران انقلاب اسلامی در تحول باطنی و انقلاب درونی ملت ایران (بررسی نمونه‌ی کتاب طرح کلی اندیشه‌ اسلامی) https://eitaa.com/usul121/868 🔸جلسه ۳ | مهارتهای تدریس کتاب طرح کلی اندیشه‌ اسلامی و الزامات جذب نسل جوان (ویژه خواهران) https://eitaa.com/usul121/869 ❇️سلسله جلسات | تدریس تفصیلی کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن (فیلم و صوت) ۲۳ جلسه https://eitaa.com/usul121/466 موجود در آپارات ❇️ الهیات اجتماعی آیت الله العظمی خامنه‌ای 🔹جلسه ۱ | ماهیت شناسی الهیات اجتماعی https://eitaa.com/usul121/1120 🔸جلسه ۲ | ماهیت شناسی الهیات اجتماعی https://eitaa.com/usul121/1139 🔹جلسه ۳ | الهیات اجتماعی در انقلاب اسلامی https://eitaa.com/usul121/1165 🔸جلسه ۴ | تأثیر الهیات اجتماعی در تولید علوم انسانی اسلامی https://eitaa.com/usul121/1165 🔹 تک جلسه | الهیات اجتماعی امام خمینی و امام خامنه‌ای https://eitaa.com/usul121/555 ❇️شرحی بر فرا متن کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن جلسه اول: تحول اجتماعی مفهوم مرکزی الهیات اجتماعی آیت الله العظمی خامنه‌ای https://eitaa.com/usul121/1810 جلسه دوم: جایگاه ایمان در طرح کلی اندیشه اسلامی https://eitaa.com/usul121/1811 جلسه سوم: لوازم تدریس کتاب طرح کلی و تبیین نبوت در کتاب https://eitaa.com/usul121/1824 ❇️ شرح اجمالی طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن در ۸ جلسه جلسه اول: شرح مقدمه کتاب https://eitaa.com/usul121/1801 جلسه دوم: سیر بحث ایمان https://eitaa.com/usul121/1802 جلسه سوم: توحید در نسبت با زندگی https://eitaa.com/usul121/1803 جلسه چهارم: توحید بنیاد ساختار اجتماعی https://eitaa.com/usul121/1804 جلسه پنجم: نقش توحید در نظام سازی اجتماعی https://eitaa.com/usul121/1826 جلسه ششم: مفهوم شناسی نبوت در طرح کلی اندیشه اسلامی https://eitaa.com/usul121/1827 ❇️ الهیات اجتماعی با محوریت طرح کلی 🔹جلسه ۱ | الهیات_اجتماعی با محوریت کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن https://eitaa.com/usul121/544 🔸جلسه ۲ | الهیات_اجتماعی با محوریت کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن https://eitaa.com/usul121/545 ❇️طرح کلی در قالب داستان‌های دخترانه آیه و سایه https://eitaa.com/usul121/1841 ❇️ نظام فکری آیت الله العظمی خامنه‌ای براساس کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قران 🔸جلسه ۱ | شخصیت شناسی https://eitaa.com/usul121/1574 🔹جلسه ۲ | نظریه سیاسی (مردم سالاری دینی و مراتب سه گانه‌ی ولایت الهی) https://eitaa.com/usul121/1576 🔸جلسه ۳ | نظریه تربیتی ۱ (تربیت عقلانی فطرت پایه و مسئولیت مدار) https://eitaa.com/usul121/1577 🔸جلسه ۴ | نظریه تربیتی ۲ (تربیت عقلانی تحت ولایت اجتماعی) https://eitaa.com/usul121/1578 🔹جلسه ۵ | از نظریه سیاسی تا نظریه فرهنگی https://eitaa.com/usul121/1580 🔸جلسه ۶ | نظریه فرهنگی ۱ https://eitaa.com/usul121/1581 🔹جلسه ۷ | نظریه فرهنگی ۲ https://eitaa.com/usul121/1582 ❇️ مبانی نظری فرهنگ در نظام فکری آیت الله العظمی خامنه‌ای 🔹جلسه ۱ | ماهیت فرهنگ و ابعاد وجودی آن https://eitaa.com/usul121/1583 🔸جلسه ۲ | پرسش و پاسخ https://eitaa.com/usul121/1584 ❇️ فقه نظام ساز 🔸 تک جلسه | فقه نظام ساز از منظر آیت الله العظمی خامنه‌ای (مختصر) https://eitaa.com/usul121/535 🔹تک جلسه | فقه نظام ساز از دیدگاه امام خامنه ای مدظله العالی (مفصل) https://eitaa.com/usul121/532 ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1842
📌 تجربه شعف‌انگیز تدریس طرح کلی در چند روز توفیقی است که چند روز در یکی از شهرستانهای استان تهران به شرح کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در جمع روحانیت معظم مشغول هستم که انصافا جلسه بسیار مبارکی است و با اقبال بسیار گسترده عزیزان طلاب و روحانیت نسبت به این مباحث همراه است. عموم عزیزان این مباحث این کتاب و شرح آن را کاملا کاربردی و متناسب با نیاز امروز جامعه اسلامی می‌دانند که با آن می‌توانند به عموم پرسش‌های نسل جوان پاسخ قانع کننده بدهند. ان‌شاءالله گزارش این تجربه و صوت‌های باقی‌مانده این جلسات در اولین فرصت بعد از بازگشت به قم بارگزاری می‌شود. اما اجمالا اینکه این میزان از اقبال عمومی به این کتاب و مباحث عمیق فلسفی و کلامی، یک سرمایه بسیار بزرگ اجتماعی است و می‌تواند مبدأ تحولات بزرگ فکری در جبهه انقلاب اسلامی و پشتوانه عظیم برای تقویت جبهه مقاومت باشد. ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1843
📌اگر درد باشد همه چیز می‌شود دارو (مقدمه‌ای بر هدایت تحصیلی طلاب و دانشجویان علوم انسانی) 🔹انسان در شرایط عادی، چندان ربطی میان امکانات منزل با دندان احساس نمی‌کند اما اگر ساعت ۲ نصف شب، همان فرد دچار دندان درد بشود، هر چیزی را به چشم دارو و درمان می‌نگرد. اول با مسواک و خمیر دندان و نه دندان و خلال به جان دندان می‌افتد. سپس بیش از ده بار قرص‌های داخل یخچال را زیر و رو می‌کند تا شاید تسکین بخشی بیابد. اگر یافت نشد، سراغ داروهای گیاهی و ادویه‌جات می‌رود سراغ غلات می‌رود و با تف دادن آرد گندم و یا نخود ... سعی می‌کنم درد دندان را آرام کند. اگر با مواد غذایی نشد به سراغ مواد غیر غذایی می‌ورود، سراغ گرم کردن با اتو و بخاری و یا مصرف انواع دود سیگار و ... می‌رود اگر این هم نشد سراغ روغن ترمز ماشین و امثال این امور می‌رود. خلاصه، انسان دردمند ، همه چیز رااز منظر دارو بودن می‌نگرد و آن را برای تسکین درد به کار می‌گیرد. 🔸همچنین انسانی که درحال غرق شدن است به هر چیزی پناه می‌برد تا بتواند نجات یابد. از علف‌های هرز روی آب هم دریغ نمی‌کند و امید دارد که شاید نجات یابد. «الغريق يتشبث بكل حشيش» به تعبیر مولانا: مَردِ غَرقه گشته جانی می‌کَنَد دست را در هر گیاهی می‌زَنَد 🔹 طلاب ودانشجویانی که احساس خلأ علمی ومعرفتی می‌کند واحساس کم‌فایده، بی‌اثر بودن و عقب ماندن از زندگی دارد. به این نکته توجه کنند. 🔸 این وضعیت لزوما محصول بی‌اطلاعی و کم‌سوادی و عقب‌ماندگی در تحصیل و پژوهش نیست، بلکه معلول است. توضیح اینکه کسب موفقیت‌های علمی در دوران تحصیل به ۳ شرط اساسی وابسته است: ۱. تمرکز کامل و اولویت یافتن تحصیل دریک رشته خاص برهمه‌ی کارها وبرنامه‌ها؛ ۲. اعتماد کامل به برنامه آموزشی واستاد راهنما؛ ۳. داشتن درداجتماعی ومسئله واقعی. 🔸ازمیان سه عامل، عامل سوم بسیار مهم و اساسی است و آن دو تای دیگر راهم ایجاد می‌کند. طلبه ودانشجوی بی‌درد و بی‌دغدغه ارزش دارایی‌ها وسرمایه‌های علمی و عملی خود را نمی‌شناسد وهمواره مؤثر نبودن خود رامعلول کم اطلاعی وکم سوادی می‌داند و به همین جهت برای پر کردن این خلأ، سراغ دریافت اطلاعات گسترده می‌رود، در دوره‌های مختلف و اردوهای متنوع شرکت می‌کند. استادهای گوناگون و مراکز علمی متعددی می‌رود تا خلأ علمی خود را جبران کند. 🔹 در حالی که اگر درست به مسئله توجه شود، ریشه این بحران هویت و احساس مؤثر نبودن، این امور نیست بلکه و پرسش واقعی و مسئله دقیق و شفاف است. اگر کسی درد و دغدغه و پرسش واقعی داشت و از شدت درد آن و عمق آن خواب و‌خوراکش به هم خورد و فکر و ذهن او درگیر شد، همه اطلاعات و داشته‌های علمی و عملی او فعال می‌شود و به سرمایه‌ای برای حل مسئله تبدیل می‌شود. همه‌ی آگاهی‌ها و تجارب عملی او ارزش و هویت پیدا می‌کند و می‌تواند او را یاری رساند. اینجا است که طلبه و دانشجوی احساس هویت و ارزشمندی می‌کند و ادامه‌ی مراحل تحصیل و رشد خود را به درستی تعیین می‌کند. 🔸 البته باید توجه کرد میان درد و مسئله با مشکل و بحران فرق وجود دارد. خیلی از طلاب و دانشجویان، مشکلات فراوان را در جامعه می‌بینند و نسبت به آنها هم نگران می‌شوند اما دیدن مشکلات و نگران شدن نسبت به آنها آنقدر نیست که فکر و ذهن او را درگیر کند و خواب و‌خوراکش را به هم بریزد و درد شدید را در جان خود احساس کند. این فقط فهم مشکل است اما مسئله و پرسش نیست. این میزان فهم و احساس نگرانی برای حرکت اجتماعی و هویت‌یابی کفایت نمی‌کند، بلکه باید مسکل به مسئله و نگرانی به درد و دغدغه تبدیل شود به نحوی که نتواند درست بخوابد و نتواند از کنار آن رد شود. 🔹 برای دردمند شدن و‌ مسئله‌دار شدن، باید اقداماتی انجام داد. اول لازم است مشکلات متعدد و متکثر در جامعه را خوب شناخت و نسبت میان آنها را کشف کرد و به ریشه‌ی اصلی مشکلات پی برد و به آن توجه کرد. برای این مهم لازم است که طرح‌ها و تفسیرهای متفکران و مصلحان را مطالعه کرد تا درکی از فهم آن نسبت به بحرانهای اجتماعی پی‌برد. در مرحله بعد باید وارد جامعه شد و در فضای عینی و واقعی جامعه آن مسئله و بحران ریشه‌ای را درک کرد و به واقعی بودن و ریشه‌ای بودن آن پی برد. در این صورت است که درک و طرح انسان از ذهنی بودن و مجرد بودن خارج می‌شود و واقعی بودن آن اثبات می‌شود و به مسئله وپرسش واقعی بودن تبدیل می‌شود. در این صورت است که این پرسش ومسئله بخشی از وجود آدمی می‌شود و انسان باآن اتحاد وجودی پیدا می‌کند و از جهت، درد آنرا در درون خود احساس می‌کند. یعنی درد جامعه حقیقتا درد و دغدغه‌ی او می‌شود ودرصورت شدت گرفتن آن بحران احتماعی، خواب وخوراک او به هم می‌خورد. ✍سید مهدی موسوی سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1844
📌 نقش دردمندی در تولید علوم انسانی علوم انسانی محصول درکی از بحران در زندگی انسان است. بنابراین اگر کسی در جان خود درد و دغدغه‌ی جامعه داشت و با ساحتی از ساحات جامعه ارتباط مؤثر برقرار کرد به نحوی که شبانه روز بدان فکر کند، می‌تواند وارد علوم انسانی شود و به نظریه‌پردازی بپردازد. والا انسان بی‌درد و بی‌دغدغه، انسانی که به فکر مدرک تحصیلی در جهت اعتبار اجتماعی و عضو هیأت علمی شدن و کسب پول و ثروت است نمی‌تواند تولید علم کند هر چند ممکن است ده‌ها جایگاه و رتبه در حوزه و دانشگاه هم کسب کند و ... به قول حافظ شیرین سخن: عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست و به زبان مولانا باید گفت: هر چه رویید از پی محتاج رست تا بیابد طالبی چیزی که جست حق تعالی گر سماوات آفرید از برای دفع حاجات آفرید هر کجا دردی دوا آنجا رود هر کجا فقری نوا آنجا رود هر کجا مشکل جواب آنجا رود هر کجا کشتیست آب آنجا رود آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آب از بالا و پست ✍سید مهدی موسوی سه‌شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳ ┄══•ஜ📖ஜ•══┄ ❇️ https://eitaa.com/usul121/1845