🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#عصر_ظهور 🔹🔸🔸
#فصل_دوازدهم
#آغاز نهضت ظهور #مقدس🌺🌸
اشاره
و نیز آمده است:
" سعید به نقل از جابر و او از امام باقر برای ما نقل کرده که حضرت فرمود: ندا
کننده ای از آسمان ندا کند: آگاه باشید که حق با اهل بیت محمد است و ندایی دیگر از زمین بانگ برآورد که
بدانید حق در خاندان عیسی و یا در خاندان عباس است، تردید از من است. و همانا ندای زمینی از
شیطان است تا مردم را به اشتباه اندازد. (شک کننده ابو عبد الله نعیم است) ".
و در ص ۶۰ از ابن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود:
" چون ندای آسمانی در ماه رمضان شنیده شود به دنبال آن در شوال هیاهوی شدیدی رخ دهد و در ذی
قعده قبیلهها جدا شوند و در ذی حجه خونریزی اتفاق افتد، آنگاه سه بار فرمود: اما محرم چه محرمی
خواهد شد، هیهات، هیهات، در این ماه، مردم بر اثر آشوبها کشته شوند، سؤال کردیم ای رسول خدا
صیحه آسمانی چیست؟ فرمود: این صیحه در نیمه ماه رمضان و شب جمعه اتفاق افتد. صدایی است که
شخص خوابیده را بیدار و ایستاده را بر زمین بنشاند و زنان نجیب و پوشیده را از پردهها بیرون آورد... در
شب جمعه. و در سالی که زلزلهها فراوان شود، چون نماز صبح جمعه را بجای آوردید به خانههای خود روید
و در و پنجرهها را ببندید و خود را بپوشانید و گوشهایتان را بگیرید وقتی آن صیحه را شنیدید سر به سجده
بگذارید و بگوئید: سبحان القدوس، سبحان القدوس، سبحان القدوس هر کس چنین کند نجات یابد و هر
کس چنین نکند هلاک شود ".
روایات دیگری نیز در این باره از منابع شیعه و سنی به دست ما رسیده است.
اما آن ندای زمینی مخالف، که روایات از آن سخن میگویند ممکن است واقعا
صدای ابلیس باشد. همچنانکه ابلیس در جنگ احد فریاد برآورد: که " محمد صلی الله علیه و آله
کشته شد " و ممکن است فریاد ابلیس بوسیله دستیاران و حامیان او، یعنی شیاطین
تبلیغاتی جهان باشد، که برای رویاروئی با موج جهانی اسلام که ندای آسمانی
ایجاد کرده، به مقابله برخیزند.
اما نبردی که ندای آسمانی، دعوت به توقف آن میکند، بعید نیست همان
جنگ جهانی باشد که قبلا درباره آن سخن گفته شد و گفتیم که ممکن است آن
جنگ جهانی به شکل جنگهای متعدد در نقاط مختلف عالم روی دهد.
همچنانکه در روایات آمده در سال ظهور جنگها فراوان خواهد شد.
باید توجه داشت که بین روایاتی که بیانگر زمان وقوع ندای آسمانی است،
تفاوتی وجود دارد، چون برخی آن را در ماه رمضان و بعضی دیگر آن را در ماه
رجب [۱] و دسته ای آن را در موسم حج [۲] و یا در ماه محرم بعد از کشته شدن نفس
زکیه ذکر میکنند [۳] . از بعضی روایات استفاده میشود که ندای آسمانی، نداهای
متعددی است حتی بخشی از روایات بر این امر صراحت دارند. یکی از دانشمندان،
به هشت مورد از نداهای وارد شده در منابع شیعه دست یافته است و در منابع
سنیها نیز نزدیک به همین رقم دیده میشود، اما به نظر میرسد که تنها یک ندای
آسمانی، آن هم در ماه رمضان شنیده میشود و تصور نداهای مختلف ناشی از
اختلاف روایات، در تعیین زمان آن است. والله العالم.
* *
پس از این دو نشانه، یعنی، خروج سفیانی در ماه رجب و ندای آسمانی در ماه
رمضان، تا ظهور حضرت در ماه محرم، نزدیک شش ماه باقی است. منابع روائی
سنیها شماری از اقدامات امام علیه السلام را در این فاصله بیان کرده اند. از جمله، ارتباط
آن حضرت با یاران خود در مدینه منوره و مکه مکرمه و دیدار وی با کسانی که از
اطراف جهان با شوق و اضطراب جهت بیعت با او، در جستجوی حضرتند. از آن
جمله هفت تن از دانشمندان کشورهای مختلف که بدون قرار قبلی، امام را در مکه
ملاقات میکنند در حالی که هر کدام در شهر خود از سیصد و سیزده نفر از افراد
متدین و مخلص بیعت گرفته اند، آنها از طرف پیروانشان، با آن بزرگوار بیعت
مینمایند، و امید دارند که با پذیرش بیعتشان از طرف امام، جزو ۳۱۳ یاور
حضرت محسوب گردند که پیامبر خدا از آن خبر داده است....... #ادامه_دارد
----------
📚منابع:
[۱]: ۱. بحار: ۵۲ / ۷۸۹.
[۲]: ۲. نسخه خطی ابن حماد ص ۹۲.
[۳]: ۳. نسخه خطی ابن حماد ص ۹۳.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#عصر_ظهور 🔹🔸🔸
#فصل_دوازدهم
#آغاز نهضت ظهور #مقدس🌺🌸
اشاره
روایتهای شیعه، این شش ماه را مرحله ظهور غیر علنی بعد از غیبت کبری،
قلمداد میکنند و آن را منطبق با این کلام امیر مؤمنان علیه السلام میدانند که فرمود: " ظاهر
شدن او ابهام آمیز است تا آنکه نام و یادش همه جا را فرا گیرد، و امرش آشکار گردد " [۱] یعنی ظهور
حضرت به تدریج آغاز میگردد و سپس موضوع برای مردم آشکار میگردد و
احتمال دارد ظهور تدریجی حضرت، بدان جهت باشد که امر ظهور و پذیرش مردم
به آزمایش گذاشته شود، و زمینه ای برای ظهور علنی حضرت گردد.
در این باره، علاوه بر خبر قبل، روایات دیگری نیز وجود دارد که برخی از نظر
سند، صحیح شمرده میشوند و گویاتر از همه نامه حضرت مهدی علیه السلام به نماینده
خود، علی بن محمد سمری (رضوان الله علیه) است که فرمود:
" در آینده از پیروان من کسانی ادعای مشاهده مرا میکنند، آگاه باشید که هر کس پیش از خروج
سفیانی و صیحه آسمانی، ادعای دیدن مرا بکند، افترا بسته و دروغگوست ولا حول ولا قوة إلا بالله العلی
العظیم " [۱] .
ظاهرا منظور از ادعای مشاهده امام علیه السلام قبل از وقوع این دو حادثه، ادعای
نمایندگی صاحب الامر علیه السلام است نه صرف شرفیابی به حضور ایشان، بدون ادعای
نمایندگی و یا بدون سخن گفتن درباره آن. زیرا فراوان نقل شده که عده ای از علماء
و اولیاء مورد اعتماد و شایسته به توفیق دیدار با امام علیه السلام دست یافته اند و شاید
همین موضوع دلیل بکارگیری عبارت نفی مشاهده در کلام امام باشد نه نفی رؤیت.
این نوشته امام علیه السلام میفهماند که غیبت کبری با خروج سفیانی و صیحه آسمانی
پایان میپذیرد و بعد از آن دوره ای شبیه به دوره غیبت صغری و مقدمه ظهور
خواهد بود. حضرت در این مدت با یاران خود تماس میگیرد و شماری از آنان به
محضر امام علیه السلام شرفیاب میشوند و حضرت نمایندگانی را بعنوان رابط خود و
مؤمنین منصوب مینماید.
از روایات بعدی این گونه به دست میآید که امام علیه السلام پس از خروج سفیانی،
ظاهر میشود سپس دوباره تا هنگام ظهور موعود خود در ماه محرم، پنهان میگردد،
در روایت حذلم بن بشیر از امام زین العابدین علیه السلام چنین آمده است:
" وقتی سفیانی خروج کند، حضرت مهدی علیه السلام نهان گردد و سپس دوباره ظاهر شود " [۱]
این روایت، تفسیری ندارد جز آنکه امام علیه السلام بعد از خروج سفیانی، در رجب
ظاهر، و آنگاه تا لحظه ظهور خویش در محرم نهان گردد، و روایت مشخص
نمیکند که آیا این ظهور پیش از ندای آسمانی، در ماه رمضان است و یا بعد از آن؟
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
" قائم قیام نکند مگر پس از آنکه دوازده نفر، اتفاق بر یک سخن کنند و گویند او را دیده اند اما آنها را
تکذیب کنند " [۲]
به نظر میرسد که آنان مردانی راستگو باشند، چون امام علیه السلام اتفاق نظر آنها را از
دیدار حضرت مهدی علیه السلام بیان میکند و از تکذیب مردم نسبت به آنها تعجب میکند
و ظاهرا ملاقات آنها با حضرت، در همان دوره ای صورت میگیرد که امام علیه السلام
ظهوری نامحسوس و نه چندان آشکار دارد تا تدریجا مسأله ظهور، علنی گردد و
سرانجام نام و یادش بالا گرفته و ظهور موعود عملی شود.
بنابراین، حضرت در این دوره حساس نقش تقریبا کامل رهبری خود را ایفا
نموده و با رهنمودهای خویش حکومتهای زمینه ساز یمنی و ایرانی را رهبری
مینماید و در تمام سرزمینهای اسلامی، با یاران خود که اولیاء خدایند، ارتباط
برقرار میکند.
و اینک برای آنکه بتوان اقدامات امام علیه السلام در دوره ظهور کوتاه را به تصویر کشید،
نگاهی گذرا بر اعمال حضرت در دوره غیبت، میاندازیم. پاره ای از روایات
آورده اند که امام علیه السلام در این دوره در مدینه منوره مسکن میگزیند و با سی نفر در
ارتباط است. از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است:....... #ادامه_دارد
----------
📚منابع:
[۱]: ۱. بحار: ۵۲ / ۳.
[۱]: ۱. بحار: ۵۱ / ۳۶۱.
[۱]: ۱. بحار: ۵۲ / ۲۱۳.
[۲]: ۲. بحار: ۵۲ / ۲۴۴.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#عصر_ظهور 🔹🔸🔸
#فصل_دوازدهم
#آغاز نهضت ظهور #مقدس🌺🌸
اشاره
از امام صادق علیه السلام چنین روایت شده است:
" صاحب این امر را غیبتی است و در آن غیبت، عزلتی، بهترین منزلگاه وی مدینه است و با وجود سی
نفر اضطراب و وحشتی نخواهد بود ". [۱]
همچنین بخش دیگری از روایات، دلالت دارند که آن حضرت در کنار خضر علیه السلام
بسر میبرد، در این زمینه امام رضا علیه السلام میفرماید:
" خضر علیه السلام از آب حیات نوشید و از این رو زنده است و نمیمیرد تا در صور اسرافیل دمیده شود، البته
او نزد ما میآید و به ما سلام میدهد، ما صدای او را میشنویم ولی شخص او را نمیبینیم هر جا که نام او
برده شود باید بر او درود فرستاد، او در موسم حج حاضر و تمام مناسک آن را بجا میآورد. در عرفات
وقوف میکند و دعای مؤمنان را آمین میگوید و خداوند نگرانی قائم ما را بوسیله او به انس و الفت، و تنهائی
وی را در کنار او به پیوستگی بدل میسازد. " [۲]
از روایت قبلی و سایر روایات چنین به نظر میرسد که آن سی تن یاران مهدی علیه السلام
پیوسته عوض میشوند یعنی هرگاه یکی از ایشان از دنیا برود، فرد دیگری جانشین
وی میگردد، و شاید منظور از ابدال (شایستگان) که در دعای نیمه ماه رجب از
امام صادق علیه السلام وارد شده، همانها باشند، آنجا که بعد از درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله و
خاندانش میفرماید:
" خداوندا بر مؤمنان شایسته (ابدال) و بزرگان و روزه داران و عبادت کنندگان و مخلصان و زاهدان و
تلاشگران و مجاهدان راهت درود فرست " [۳]
به احتمال قوی این سی تن و یا بیشتر، که از اولیاء خدایند، در اقداماتی که
حضرت در غیبت خود انجام میدهد، نقش دارند، روایات متعدد، نشانگر آن
است که امام علیه السلام در زمان غیبت فعالیتهای گسترده ای دارد، او وارد خانهها و کاخ ها
میشود. در کوچه و بازار قدم میزند و هر سال در مراسم حج حاضر میگردد. راز
غیبت آن حضرت، کشف نمیشود مگر پس از ظهور، همانگونه که راز اقدامات
خضر علیه السلام در زمان همسفر شدن موسی با او کشف نشد مگر بعد از آنکه خودش
موسی علیه السلام را از آن آگاه ساخت.
عبد الله به فضل میگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود:
" برای صاحب این امر، غیبتی است که اهل باطل در آن به تردید افتند، پرسیدم: فدایت گردم چرا؟
فرمود: بخاطر چیزی که ما مجاز به کشف آن برای شما نیستیم، پرسیدم: راز غیبت امام علیه السلام چیست؟
فرمود: در غیبت امام حکمتی ست همچون حکمت غیبت حجتهای گذشته الهی، و این راز و حکمت آشکار
نشود مگر پس از ظهور حضرت، چنان که راز اقدامات خضر علیه السلام یعنی شکستن کشتی، کشتن نوجوان و
ساختن دیوار، برای موسی علیه السلام روشن نشد مگر زمان جدا شدن آن دو از یکدیگر. ای پسر فضل این
ماجرا یکی از دستورات الهی و سری از اسرار خدا و غیبی از غیبهای اوست... پس اگر خداوند را حکیم
دانستیم، باید تمام افعال او را حکیمانه بدانیم گرچه راز آن بر ما روشن نباشد " [۱]
از محمد بن عثمان عمری رضوان الله علیه منقول است که گفت:
" سوگند به خدا، صاحب این امر هر سال در موسم حج حضور مییابد و مردم را میبیند و آنها را
میشناسد. مردم او را میبینند، اما نمیشناسند " [۲]
و از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
" برای مردم چه جای انکار است که خداوند متعال در مورد حجت خود، همان کاری کند که درباره
یوسف علیه السلام انجام داد؟! یعنی در بازارهایشان راه برود، روی فرش هایشان قدم بگذارد و در عین حال او را
نشناسند تا آنکه خداوند اجازه دهد که خود را معرفی نماید آن چنان که به یوسف علیه السلام اجازه داد، آن زمان که
یوسف به برادرانش گفت: آیا میدانید چه بر سر یوسف و برادرش آوردید در حالی که شما ناآگاه بودید،
برادران گفتند: تو حتما یوسف هستی؟! گفت: آری من یوسفم و این هم برادر من است. " [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ۱. بحار: ۵۲ / ۱۵۷.
[۲]: ۲. بحار: ۵۲ / ۱۵۲.
[۳]: ۳. مفتاح الجنات: ۳ / ۵۰.
[۱]: ۱. بحار: ۵۲ / ۹۱.
[۲]: ۲. کافی: ۱ / ۳۳۷.
[۱]: ۱. بحار: ۵۱ / ۱۴۲.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#عصر_ظهور 🔹🔸🔸
#فصل_دوازدهم
#آغاز نهضت ظهور #مقدس🌺🌸
اشاره
بر اساس این روایات، حالت ناشناخته ماندن امام علیه السلام در زمان غیبت، همچون
حالت حضرت یوسف علیه السلام و نوع رفتار او در این مدت همانند رفتار حضرت
خضر علیه السلام است که قرآن، بخشی از شگفتیهای آن را برای ما روشن ساخته است.
حتی از این روایات چنین استفاده میشود که آن دو بزرگوار (حضرت خضر و
حضرت مهدی (علیهما السلام) ) با هم زندگی و با یکدیگر همکاری دارند.
و چه بسا بسیاری از اقدامات آن حضرت، بدست یاران شایسته او و شاگردانش
انجام پذیرد. کسانی که از قدرت طی الأرض برخوردارند و زمین و مسافتهای آن
برایشان کوتاه میشود و خداوند آنان را به خاطر ایمانشان با آموزشهای حضرت
مهدی علیه السلام رهنمون میسازد، آری روایات و داستانهای معتبر فراوانی از قبیل راه
رفتن روی آب و طی الارض و امثال آن، حتی درباره کسانی که از اولیاء و بندگان
شایسته خداوند بوده و مقامی کمتر از یاران خاص آن حضرت را دارا بوده اند، نقل
شده است.
خدای سبحان همواره کارها و حوادث بزرگ و کوچک این جهان را با اسباب آن
به جریان میاندازد اما او حاکم بر این اسباب است و بدست هر یک از فرشتگان یا
بندگانش که اراده فرماید، میتواند هرگونه تصرفی در این امور بنماید. بسیاری از
پدیدهها که در نظر ما طبیعی جلوه میکند، اگر بتوانیم حقیقت آن را ببینیم متوجه
خواهیم شد که دست غیب الهی در آن نقش دارد. مثلا در ماجرای سوراخ کردن
کشتی توسط حضرت خضر، وقتی مأمورین فرمانروای ستمگر، به قصد مصادره،
جلوی کشتی را گرفتند، چون آن را معیوب دیدند، به حال خود رها ساختند اما
متوجه نشدند که در آن ماجرا دست غیبی دخالت داشته است، همچنین در
ماجرای دیگری که خضر علیه السلام اقدام به کشتن فرزند آن پدر و مادری کرد که عمر خود
را با ایمان به خدا سپری کرده و به تکالیف الهی خویش عمل نمودند، اما
نمیدانستند که اگر پسرشان زنده بماند، آن دو را به کفر و طغیان میکشاند و یا
ماجرای بازسازی دیوار خانه دو کودک یتیم توسط حضرت خضر، دیواری که زیر
آن گنجی نهان بود و زمانی که آن دو کودک بزرگ شدند، گنج خود را از زیر دیوار
استخراج کردند.
وقتی این سه حادثه در مدت کوتاه همراهی موسی علیه السلام، از خضر علیه السلام سر زده و
خداوند در کتاب خود آن را برای ما روشن ساخته، ما باید بسیاری از اعمال و رفتار
مشابه را در روزگار پر بار و عمر طولانی خضر در ذهن خود ترسیم نمائیم. از پیامبر
خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
" خداوند برادرم موسی علیه السلام را رحمت کند که در برخورد با خضر عجله کرد. زیرا اگر صبر پیشه میکرد
شگفتیهایی را از او مشاهده مینمود که هرگز ندیده بود. " [۱]
بنابراین ما میتوانیم کارهای حضرت مهدی علیه السلام را در دوره غیبت تصور کنیم در
حالی که امام مهدی علیه السلام بنا به نقل همه مسلمانان مقامش از حضرت خضر علیه السلام برتر و
بالاتر است، زیرا بر حسب روایت، او یکی از هفت نفری است که سالار اهل بهشت
و از برگزیدگان اولین و آخرین بشمار میرود، از پیامبر عظیم الشأن نقل شده است
که فرمود:
" ما هفت تن از فرزندان عبد المطلب، سروران اهل بهشتیم: من، حمزه، علی، جعفر، حسن، حسین
و مهدی " [۱] ....... #ادامه_دارد
----------
📚منابع:
[۱]: ۱. بحار: ۱۳ / ۳۰۱.
[۱]: ۱. بحار: ۵۱ / ۶۵ و صواعق المحرقة ص ۱۵۸
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#عصر_ظهور 🔹🔸🔸
#فصل_دوازدهم
#آغاز نهضت ظهور #مقدس🌺🌸
اشاره
حال، خدا آگاه است که حضرت مهدی علیه السلام و وزیر او خضر و یاران شایسته وی و
شاگردان آنها که اولیاء خدایند در سراسر جهان و در حوادث بزرگ و کوچک آن،
چه نقشی ایفا میکنند. و طبیعی است که راز غیبت، و رمز کارهای آنان تا هنگام
ظهور آشکار نشود. و عملکرد آنان در حوادث روزگار ما و روزگاران گذشته در پس
پرده غیب باقی بماند، حتی امکان دارد هر یک از ما در زندگی خود مرهون توجه و
یا اقدامات آنان باشیم چه رسد به نقش آن بزرگواران در حرکت تاریخ و حوادث
بزرگ عالم.
باید توجه داشت که این عقیده به غیب الهی و عمل امام مهدی علیه السلام و خضر علیه السلام و
مؤمنان برجسته و شایسته، با عقاید و نظریات اهل تصوف در مورد قطب و افراد
پرهیزکار، تفاوت دارد. گرچه در برخی جهات به آن شباهت داشته باشد، هر چند
بعضی از صوفیه سعی میکنند این گونه صفات را بر حضرت مهدی علیه السلام و یارانش
منطبق نمایند، در گفته کفعمی در حاشیه مصباح و همچنین در سفینة البحار ماده
(قطب) آمده است که:
" گفته اند: زمین از قطب و چهار نفر اوتاد (بزرگان) و چهل مرد شایسته و هفتاد
فرد نجیب و سیصد و شصت فرد صالح، خالی نمیماند و قطب، همان مهدی علیه السلام
است و اوتاد (بزرگان) از چهار نفر کمتر نیست، زیرا دنیا همچون خیمه و مهدی به
منزله ستون است و آن چهار تن مثل طنابهای آن خیمه اند و گاهی اوتاد بیش از
چهار نفر و مردان شایسته بیش از چهل و افراد نجیب فزون از هفتاد و صالحان،
بیش از سیصد و شصت تن میباشند و ظاهرا خضر و الیاس نیز از اوتاد و پیوسته
ملازم حریم قطب میباشند.
اما صفات اوتاد (بزرگان) آن است که یک لحظه از خدا غفلت نمیورزند و از
مال دنیا مگر به اندازه لازم و ضروری جمع نمیکنند و لغزشهای بشری از آنها سر
نمیزند، عصمت در آنها شرط نیست اما در قطب شرط است.
اما ابدال (شایستگان) مرتبه ایشان پائین تر از اوتاد (بزرگان) است و گاهی از
آنها غفلت سر میزند و با ذکر و یاد خدا آن را جبران میکنند و عمدا از آنها گناهی
صادر نمیشود.
اما صالحان، مردان با تقوا و موصوف به عدالت اند، از آنان گناه سر میزند ولی
با استغفار و پشیمانی آن را تلافی میکنند، خداوند میفرماید:
" کسانی که تقوا پیشه کرده اند هرگاه از شیطان، وسوسه و خیالی به آنها برسد، همان لحظه خدا را به
یاد آورند و بینائی و بصیرت پیدا کنند ".
آنگاه کفعمی میگوید هرگاه یکی از آنها، مرتبه ای از مراتب یاد شده را از دست
بدهد، فرد دیگری از مرتبه پائین تر جانشین وی گردد و اگر فردی از صالحان کم
شود، شخصی از سایر مردم جایگزین او گردد ".
آنچه کفعمی درباره عمر طولانی إلیاس پیامبر علیه السلام بیان کرده، مطابق نظر عده ای
از مفسران است که در تفسیر آیاتی راجع به الیاس اظهار کرده اند و بر اساس تعدادی
از روایات که از اهل بیت علیهم السلام رسیده، آن حضرت زنده است و خداوند عمر او را
همچون خضر طولانی نموده و آن دو بزرگوار هر سال در سرزمین عرفات و برخی
اماکن دیگر حضور مییابند.
* *
به هر حال، آنچه از روایات برمیآید این است که دوره شش ماهه، یعنی فاصله
زمانی خروج سفیانی و ندای آسمانی تا ظهور حضرت در محرم، سرشار از تلاش و
فعالیت امام علیه السلام و یاران اوست و کرامات و معجزاتی از یاران و پیوستگان به حضرت
دیده میشود و این رویداد جهانی ذهن مردم و دولتها را بطور یکسان به خود
مشغول میکند. ملتهای مسلمان در همه جا از مهدی علیه السلام و کرامات او و نزدیک
شدن زمان ظهورش سخن میگویند. از سوی دیگر، این اشتیاق عمومی زمینه
مناسبی برای دروغگویان و شیادان مدعی مهدویت فراهم میکند تا در جهت
گمراه ساختن مردم تلاش کنند. در روایات آمده است که دوازده پرچم، قبل از ظهور
حضرت برافراشته شود که ادعای مهدویت کنند و دوازده تن از خاندان ابو طالب
درفشی را برافرازند و مردم را به سوی خود دعوت کنند که تمام آنها درفش های
گمراهی و تلاشهای دنیوی است که برای بهره گیری از موج گرایش جهانی به ظهور
آن حضرت صورت میگیرد.
مفضل بن عمرو جعفی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود:
" از بردن نام آن حضرت بر حذر باشید، به خدا سوگند امام شما سالیانی از دیدگانتان پنهان خواهد شد،
آنقدر که امتحان شوید تا گفته شود آن حضرت مرده و یا هلاک گردیده و یا معلوم نیست کجا رفته است،
دیدگان مؤمنان در فراق او اشکبار شود و جماعتی از شما همچون کشتی طوفان زده درباره او به تردید و
اختلاف دچار شوید و کسی نجات نیابد مگر آنکه خداوند از او عهد و پیمان گرفته و ایمان را در دل او
جایگزین کرده و با روح خود او را تأیید نموده...... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#عصر_ظهور 🔹🔸🔸
#فصل_دوازدهم
#آغاز نهضت ظهور #مقدس🌺🌸
اشاره
جایگزین کرده و با روح خود او را تأیید نموده باشد، آری دوازده درفش تردید برانگیز به اهتزاز درآید که
هیچیک از دیگری باز شناخته نشود. مفضل گوید: من در این لحظه گریستم، امام فرمود: چرا گریه میکنی؟
عرض کردم چگونه گریه نکنم در حالی که میگوئید دوازده پرچم برافراشته شود که هیچکدام از دیگری
شناخته نشود. پس تکلیف ما در آن زمان چیست؟ آنگاه امام علیه السلام به خورشید که داخل ایوان میتابید
نگریست و فرمود: ای مفضل این خورشید را میبینی؟ گفتم آری فرمود: سوگند به خدا موضوع ولایت ما از
این خورشید واضح تر است " [۱]
یعنی از اینکه قضیه حضرت با مدعیان دروغین مهدویت اشتباه شود، نگران
نباشید زیرا ماجرای آن حضرت با توجه به نشانهها و علاماتی که پیش و بعد از او
پدیدار میشود، از خورشید واضح تر است، بعلاوه شخصیت او هرگز قابل مقایسه
با مدعیان دروغین مهدویت نمیتواند باشد.
از سوی دیگر دو حکومت زمینه ساز ظهور حضرت، یعنی حکومت یمن و
ایران در حوادث جهان و آگاهی افکار ملتها، آثار سیاسی مهمی برجای گذاشته و
نیاز شدیدی به رهنمودها و هدایتهای آن حضرت احساس خواهد شد.
از روایات و از سیر طبیعی حوادث چنین برمیآید که دشمنان حضرت یعنی
سفیانی و سردمداران کفر واکنش شدیدی در برابر موج افکار عمومی طرفدار
حضرت نشان میدهند و تمام توان خود را در سامان دادن به عراق و حجاز متمرکز
میکنند که نقطه ضعف منطقه بشمار میآیند. چرا که سران کفر در عراق از نفوذ
زمینه سازان ایرانی و ضعف حکومت مرکزی آن نگران میشوند و در حجاز از خلأ
سیاسی و درگیری قبایل بر سر حکومت و نفوذ زمینه سازان یمنی هراسان میگردند
و مهمتر از آن چشم مسلمانان به منطقه حجاز دوخته میشود چرا که آنان ظهور
حضرت را از آن سرزمین انتظار میکشند و میدانند که امام علیه السلام در شهر مدینه
سکونت داشته و از شهر مکه قیام و نهضت جهانی خویش را آغاز خواهد کرد.
از این رو فعالیت سیاسی و نظامی دشمنان علیه حضرت در دو حرم مکه و
مدینه متمرکز خواهد شد و سفیانی با حمله نظامی خود به شهر مدینه، به
دستگیری و بازداشت گسترده بنی هاشم میپردازد، به این امید که حضرت در میان
آنها خواهد بود!
و از طرفی، هماهنگ با نبرد سفیانی در عراق و حجاز، تحرک نظامی دیگری از
سوی غربیها و شرقیها در منطقه خلیج و دریای مدیترانه بخاطر اهمیت
استراتژیک منطقه رخ میدهد و چه بسا فرود آمدن نیروهای روم در رمله و قوای
ترک در جزیره، که در روایات متعدد از آن یاد شده، در آن دوره و یا نزدیک بدان
باشد. والله العالم.
----------
[۱]:📚 ۱. بحار: ۵۲ / ۲۸۱.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_دوازدهم
#بخش_دویست_و_سیزدهم
#نمونه ای از #جنایات خلفای #عباسی 🍂🌼
هنگامی که منصور دوانیقی ساختمانهای بغداد را میساخت، دستور داد، هر چه بیشتر به جستجوی فرزندان علی علیه السلام پرداخته، هر کس را پیدا کردند دستگیر نموده در لای دیوارهای ساختمانهای بغداد بگذارند.
روزی پسر بچه زیبایی از فرزندان حسن مجتبی علیه السلام را دستگیر نمودند و او را به بنا تحویل دادند و دستور داد او را در لای دیوار بگذارد و چند نفر جاسوس مورد اعتمادش را گماشت که مواظب کار بنا بوده و ببینند آن پسر بچه را در لای دیوار بگذارد.
بنا از ترس جان خود مطابق دستور، پسر بچه را در میان دیوار گذاشت، ولی دلش به حال او سوخت، در دیوار سوراخی گذاشت تا پسرک بتواند تنفس کند و آهسته به او گفت:
ناراحت نباش! صبر کن! شب که شد من تو را از لای این دیوار نجات خواهم داد. شب که فرا رسید بنا در تاریکی شب آمد و پسر بچه سید را از لای آن دیوار بیرون آورد و به او گفت:
تو را آزاد کردم هر طور شده خودت را پنهان کن! و مواظب
خود من و کارگرانی که با من کار میکنند باش! مبادا ما را به کشتن دهی، اکنون که در این تاریکی شب تو را از لای دیوار خارج کردم بدان جهت است که روز قیامت نزد جدت رسول الله شرمنده نباشم و حضرت مرا در پیشگاه خداوند به محاکمه نکشاند.
سپس با ابزار بنایی کمی از موی سر آن پسرک را چید، دوباره به او تأکید کرد که خود را پنهان کن و مبادا پیش مادرت برگردی. پسر بچه گفت:
حال که نباید پیش مادرم بروم، به مادرم اطلاع بده که من نجات یافتهام و فراری هستم، تا نگران من نباشد و کمتر گریه کند، آنگاه رو به فرار گذاشت ولی نمی دانست کجا برود، عاقبت راهی را بدون هدف پیش گرفت و گریخت و معلوم نشد کجا رفت. او آدرس مادرش را در اختیار بنا گذاشت. بنا میگوید:
من به همان آدرس به سوی خانه مادرش حرکت کردم، وقتی به نزدیک خانه رسیدم، زمزمه گریه و ناله مانند زمزمه زنبور شنیدم، فهمیدم که صدای گریه مادر همان پسر بچه است، نزد او رفتم و جریان فرزندش را به او نقل کردم و موی سر پسرش را نیز به او دادم و به خانه برگشتم. [۱]
#نماز در #زیر رگبار #تیر 🍃🌸
رسول خدا صلی الله علیه و آله با سربازان اسلام برای سرکوبی عده ای از مشرکین حرکت نمود.
در این پیکار زنی تازه عروس اسیر مسلمان شد که شوهرش در مسافرت بود.
هنگامی که از سفر برگشت اسارت زنش را به او خبر دادند، او در تعقیب لشکر اسلام راه افتاد.
پیغمبر اسلام در محلی فرود آمد و دستور داد عمار پسر یاسر و عباد پسر بشر نگهبانی کنند؟
این دو سرباز شب را به دو قسمت تقسیم کردند. بنا شد قسمت اول شب را عباد و قسمت دوم را عمار پاسداری کنند.
عمار به خواب رفت و عباد از فرصت استفاده نمود و به نماز ایستاد که در آن دل شب راز و نیازی با آفریدگار خود داشته باشد.
در آن وقت شوهر زن رسید، شبهی را دید ایستاده است. از تاریکی شب نفهمید که او انسان است یا چیز دیگر.
تیری به سوی او شلیک کرد، تیر بر پیکر عباد نشست، عباد نماز را ادامه داد و قطع نکرد.
پس از آن تیری دیگر انداخت. آن هم بر پیکر وی رسید.
عباد نمازش را کوتاه نمود، به رکوع و سجود رفت و سلام گفت و نماز را تمام کرد. آنگاه عمار را بیدار کرد و او را از آمدن دشمن باخبر ساخت.
وقتی که عمار او را در آن حال دید که چند تیر بر بدنش اصابت کرده او را سرزنش کرده و گفت:
چرا در تیر اول بیدارم نکردی؟
عباد گفت:
هنگامی که تیرها به سوی من شلیک شدند من در نماز بودم و مشغول خوانده سوره (کهف) بودم و نخواستم آن سوره را ناتمام بگذارم. چون تیرها پی در پی آمد به رکوع و سجود رفته و نماز را تمام کردم و تو را بیدار نمودم. اگر نمی ترسیدم از این که دشمن به من رسیده و به پیغمبر صلی الله علیه و آله صدمه ای برساند و در پاسداری که به عهده من گذاشته شده کوتاهی کرده باشم، هرگز نماز را کوتاه نمی کردم اگر چه کشته میشدم.
دشمن که فهمید مسلمانان از آمدن او باخبرند پا به فرار گذاشت و رفت. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ۱۰۲. ب: ج ۴۷، ص ۳۰۶.
[۱]: ۱۰۳. ب: ج ۲۰، ص ۱۱۷ و ج ۲۲، ص ۱۱۶ با اندکی تفاوت.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_دوازدهم
#بخش_دویست_و_چهاردهم
#گزارشی از #قبر و #برزخ 🌸🍃🍃
اصبغ بن نباته یکی از یاران برجسته امیرالمؤمنین علیه السلام میگوید:
سلمان از طرف علی علیه السلام استاندار مدائن بود و من پیوسته با او بودم. سلمان مریض شد و در بستر افتاده بود، من به عیادتش رفتم. آخرین روزهای عمرش بود، به من فرمود:
ای اصبغ! رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داده هرگاه مرگم فرا رسید مردگان با من سخن خواهند گفت. تو با چند نفر دیگر مرا در تابوت نهاده و به قبرستان ببرید تا ببینم وقت مرگم رسیده یا نه؟! به دستور سلمان عمل کردیم. او را به قبرستان بردیم و بر زمین رو به قبله نهادیم. با صدای بلند خطاب به مردگان گفت:
سلام بر شما ای کسانی که در خانه خاک ساکنید و از دنیا چشم پوشیده اید، جواب نیامد.
دوباره فریاد زد:
سلام بر شما ای کسانی که لباس خاک به تن کرده اید و سلام بر شما ای کسانی که با اعمال دنیای خود ملاقات نموده اید و سلام بر شما ای منتظران روز قیامت. شما را به خدا و پیغمبر سوگند
می دهم یکی از شما با من حرف بزند، من سلمان غلام رسول الله هستم.
پیامبر صلی الله علیه و آله به من وعده داده که هرگاه مرگم نزدیک شد، مرده ای با من سخن خواهد گفت:
سلمان پس از آن کمی ساکت شد. ناگاه از داخل قبری صدایی آمد و گفت:
سلام بر شما ای صاحب خانههای فانی و سرگرم شدگان به امور دنیا. ما مردگان، سخن تو را شنیدیم و هم اکنون به جواب دادن به شما آماده ایم، هر چه میخواهی سؤال کن! خدا تو را رحمت کند!
سلمان: ای صاحب صدا! آیا تو اهل بهشتی یا اهل جهنم؟
مرده: من از کسانی هستم که مورد رحمت و کرم خدا قرار گرفتهام و اکنون در بهشت (برزخی) هستم.
سلمان: ای بنده خدا! مرگ را برایم تعریف کن! و بگو مرحله مرگ را چگونه گذراندی و چه دیدی و با تو چه کردند؟
مرده: ای سلمان! به خدا سوگند اگر مرا با قیچی ریز ریز میکردند از مشکلات مرگ برایم آسان تر بود، بدان که من در دنیا از لطف خدا اهل خیر و نیکی بودم، دستورات الهی را انجام میدادم، قرآن میخواندم، در خدمت پدر و مادر بودم، در راه خدا سعی و کوشش داشتم، از گناه دوری میکردم، به کسی ظلم نمی کردم و شب و روز در کسب روزی حلال کوشا بودم تا به
کسی محتاج نباشم، در بهترین زندگی غرق نعمتها بودم که ناگهان به بستر بیماری افتادم. چند روزی از بیماریم گذشت لحظات آخر عمر رسید، شخص تنومند و بد قیافه ای در برابرم حاضر شد. او اشاره ای به چشمم کرد نابینا شدم و اشاره ای به گوشم کرد کر شدم و به زبانم اشاره نمود لال شدم. خلاصه تمام اعضای بدنم از کار افتاد. در این حال صدای بستگانم بلند شد و خبر مرگم منتشر گردید..... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_دوازدهم
#بخش_دویست_و_پانزدهم
#وحشت در دروازه #برزخ 🍃🌸
در همین موقع دو شخص زیبا آمدند، یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ من نشستند و بر من سلام کردند و گفتند:
ما نامه اعمالت را آورده ایم، بگیر و بخوان! ما دو فرشته ای هستیم که در همه جا همراه تو بودیم و اعمال تو را مینوشتیم.
وقتی نامه کارهای نیکم را گرفتم و خواندم خوشحال شدم اما با خواندن نامه گناهان اشکم جاری شد. ولی آن دو فرشته به من گفتند:
تو را مژده باد! نگران نباش! آینده ات خوب است.
سپس عزرائیل روحم را به طور کلی گرفت. صدای گریه اهل و عیالم بلند شد و عزرائیل به آنها نصیحت میکرد و دلداری میداد. آنگاه روح مرا همراه خودش برد و در پیشگاه خداوند قرار گرفتم و از روح من راجع به اعمال کوچک و بزرگ سؤال شد. از
نماز، روزه، حج، خواندن قرآن، زکات و صدقه، چگونه گذراندن عمر، اطاعت از پدر و مادر، آدم کشی، خوردن مال یتیم، شب زنده داری و امثال این امور پرسیدند.
سپس فرشته ای روحم را به سوی زمین بازگرداند.
مرا غسل دادند، در آن وقت روحم از غسل دهندگان تقاضای رحم و مدارا میکرد و فریاد میزد با این بدن ضعیف مدارا کنید به خدا همه اعضایم خرد است. ولی غسل دهنده ابدا گوش نمی داد. پس از غسل و کفن به سوی قبرستان حرکت دادند در حالی که روحم همراه جنازهام بود... تا اینکه مرا به داخل قبر گذاشتند. در قبر وحشت و ترس زیادی مرا فرا گرفت، گویی مرا از آسمان به زمین پرت کردند... پس از آن به طرف خانه برگشتند، با خود گفتم:
ای کاش من هم با اینها به خانه بر میگشتم. از طرف قبر ندایی آمد: افسوس که این آرزویی باطل است، دیگر برگشتن ممکن نیست.
از آن جواب دهنده پرسیدم: تو کیستی؟
گفت: فرشته منبه (بیدارگر) هستم من از جانب خداوند مأمورم اعمال همه انسانها را پس از مرگ به آنها خبر دهم.
سپس مرا نشانید و گفت:
اعمالت را بنویس!
گفتم: کاغذ ندارم.
گوشه کفنم را گرفت و گفت: این کاغذت، بنویس!
گفتم: قلم ندارم.
گفت: انگشت سبابه ات قلم تو است.
گفتم: مرکب ندارم.
گفت: آب دهانت مرکب تو است.
آنگاه او هر چه میگفت، من مینوشتم، همه اعمال کوچک و بزرگ را گفت و من نوشتم...
سپس نامه عملم را مهر کرد و پیچید و به گردنم انداخت، آنقدر سنگین بود گویی که کوههای دنیا را به گردنم افکنده اند!
آنگاه فرشته منبه رفت، فرشته نکیر منکر آمد از من سؤالاتی نمود، من به لطف خدا همه سؤالهای نکیر و منکر را درست جواب دادم، آن وقت مرا به سعادت و نعمتها بشارت داد و مرا در قبر خوابانید و گفت: راحت بخواب!
آنگاه از بالای سرم دریچه ای از بهشت برویم باز کرد و نسیم بهشتی در قبرم میوزد. تا چشم کار میکرد قبرم وسعت پیدا کرد. سپس کلمه شهادتین را بر زبان جاری کرد و گفت: ای کسی که این سؤال را از من کردی سخت مواظب اعمال خویش باش! که حساب خیلی مشکل است! و سخنش قطع شد.
سلمان گفت: مرا از تابوت بیرون آرید و تکیه دهید، آن ها
چنین کردند. نگاهی به سوی آسمان کرد و گفت:
ای کسی که اختیار همه چیزها به دست توست، به تو ایمان دارم و از پیامبرت پیروی کردم و کتابت را نیز قبول دارم... آنگاه لحظات مرگ سلمان فرا رسید و این مرد پاک چشم از جهان فرو بست. [۱]
----------
[۱]:📚 ۱۰۴. ب: ج ۲۲، ص ۳۷۴ با کمی تلخیص.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_دوازدهم
#بخش_دویست_و_شانزدهم
#مرگ ابولهب آیینه #عبرت 🍂🌼
پس از شکست کفار در جنگ بدر، ابو سفیان به مکه برگشته بود، ابولهب از او پرسید:
علت شکست لشکر، در جنگ بدر چه بود؟
ابو سفیان گفت:
مردان سفید پوش را بین زمین و آسمان دیدم که هیچ کس توان مقاومت در برابر آنها را نداشت.
ابو رافع (غلام عباس) گفت:
آنها ملائکه بودند که از جانب خداوند آمدند پیامبر را یاری کنند.
ابولهب از شنیدن این سخن بر آشفت ابو رافع را محکم زد که چرا این حرفی را گفتی تا مردم به محمد بگروند.
ام الفضل همسر عباس عمود خیمه را برداشت و بر سر ابولهب کوبید که سرش شکست.
ابولهب پس از آن هفت شب زنده ماند و خداوند او را به مرض طاعون مبتلا نمود برای این که مرضش مسری بود همه مردم، تا
حتی فرزندانش از ترس او را ترک نمودند، در خانه تنها مرد و سه روز دفنش نکردند پس از سه روز او را کشیده در بیرون مکه انداختند، آن قدر سنگ بر او ریختند تا زیر سنگها پنهان شد. [۱] بدین گونه حتی دفن معمولی نیز بر او قسمت نشد.
#رمز سقوط #ملت ها 🍃🌸
پس از شکست خاندان بنی امیه، بنی عباس روی کار آمدند و زمام خلافت را به دست گرفتند.
در زمان منصور دوانیقی، محمد بن مروان (پسر مروان حمار) ولیعهد پدرش بود به زندان افتاد.
روزی به منصور گفتند:
محمد بن مروان در زندان تو است، خوب است او را احضار کنی و از جریانی که بین او و پادشاه نوبه پیش آمده، بپرسی.
دستور داد احضارش کردند.
منصور گفت: محمد! گفتگویی که بین تو و پادشاه نوبه اتفاق افتاده میخواهم از خودت بشنوم.
محمد گفت:
هنگامی که در آخر حکومتمان شکست خوردیم، از اینجا فرار کرده به جریره نوبه پناهنده شدیم. وقتی که خبر ما به پادشاه نوبه رسید دستور داد خیمههای شاهانه برای ما زدند و وسایل زندگی از هر لحاظ آماده کردند، به طوری که مردم نوبه از دیدن آنها
تعجب میکردند. روزی پادشاه نوبه که مردی بلند قد، کم مو و پابرهنه بود، به دیدار ما آمد و سلام کرد و بر روی زمین نشست.
از او پرسیدم: چرا روی فرش نمی نشینی؟
پاسخ داد:
من پادشاهم و سزاوار است کسی که خداوند مقام او را بالا برده، تواضع کند، به این جهت روی خاک نشستم.
سپس به من گفت:
شما چرا با چهارپایان خود زراعت مردم را پایمال میکنید با اینکه فساد و تبه کاری در دین شما حرام است. مسلمان نباید در روی زمین فساد کند.
گفتم:
اطرافیان ما از روی جهالت این گونه کارها را میکنند.
گفت:
چرا شراب میخورید خوردن شراب برای شما حرام است و نباید مسلمان شراب بخورد.
گفتم: گروهی از جوانان ما از روی نادانی مرتکب چنین کاری میشوند.
گفت: چرا لباسهای حریر میپوشید و با طلا زینت میکنید با اینکه اینها طبق گفته پیغمبرتان برای شما حرام است، مسلمان باید از اینها پرهیز کند.
گفتم: خدمتگزاران غیر عرب ما این کارها را میکنند و ما نمی خواهیم بر خلاف خواسته آنها رفتار کنیم.
دیدم خیره خیره به من نگاه کرد و گفت:
آری، خدمتگزاران ما، جوانان ما چنین میکنند، سپس از روی استهزا سخنان مرا تکرار کرد.
آنگاه گفت:
محمد! چنین نیست که تو میگویی. بلکه حقیقت مطلب این است که شما ملتی بودید وقتی به ریاست رسیدید به زیردستان ستم کردید و دستورات دینی خود را زیر پا گذاشتید به آنها عمل نکردید. خداوند هم طعم کیفر کردار شما را چشاند، لباس عزت را از تن شما کند و جامه ذلت بر شما پوشانید.
هنوز غضب خداوند درباره شما به آخر نرسیده، دنباله دارد که وقت آن خواهد رسید.
ولی من میترسم در سرزمین ما عذاب الهی به شما نازل شود و کیفر تو دامن ما را نیز بگیرد. زودتر از اینجا کوچ کنید و از خاک من بیرون روید و ما نیز از کشور نوبه خارج شدیم. [۱]
آری بزرگترین رمز سقوط یک ملت فساد و تبه کاری است، به خصوص فساد فرمانروایشان.
----------
📚منابع:
[۱]: ۱۰۵. ب: ج ۱۸، ص ۶۳.
[۱]: ۱۰۶. ب: ج ۴۷، ص ۱۸۶.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_دوازدهم
#بخش_دویست_و_هفدهم
#من یا #تو؟ 🔸🔸
مردی از ابو عمرو فرزند علا حاجتی خواست. ابو عمرو وعده داد حاجت او را بر آورده سازد. اتفاقا مانعی پیش آمد او نتوانست به وعده خود عمل کند. مرد ابو عمرو را دید و گفت: ابوعمر! تو به من وعده دادی ولی وفا نکردی. ابوعمر: درست است. اکنون بگو ببینم کدام یک از ما بیشتر ناراحت و غمگین هستیم، من یا تو؟
مرد: البته که من، چون حاجتم بر آورده نشد.
ابوعمرو: نه، چنین نیست، بلکه من بیشتر از تو ناراحت و غمگینم.
مرد:
- چرا و چگونه؟
ابوعمرو: برای این که من به تو وعده دادم حاجتت را بر آورده سازم، تو به خاطر وعده من شب را با شادی و سرور گذراندی، اما من شب را در فکر و غم انجام وعده به سر بردم که چگونه به وعده خود وفا کنم و قضا و قدر مانع از آن شد و اینک به دیدار
یکدیگر رسیدیم، تو مرا با دیده حقارت میبینی و من تو را با چشم بزرگواری و حقا سزاوار است من بیشتر از تو غم و غصه بخورم. [۱]
#دروغ #شاخدار 🔹🔹
روزی معاویه به سعد بن وقاص گفت:
چرا در خونخواهی امام مظلوم (عثمان) به من یاری نکردی؟ خوب بود در این مورد به من کمک مینمودی!
سعد گفت:
می دانی که من در کنار تو با علی میجنگیدم. اما از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شنیدم به علی علیه السلام میفرمود:
تو نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسی هستی.
معاویه گفت:
تو این سخن را از رسول خدا شنیدی؟
سعد گفت:
آری! اگر نشنیده باشم این دو گوشم کر شوند.
معاویه گفت:
اکنون عذر تو مقبول است که ما را یاری نکردی.
سپس گفت:
به خدا سوگند! اگر من هم چنین سخنی را از پیغمبر صلی الله علیه و آله
می شنیدم هرگز با علی جنگ نمی کردم!
البته این ادعای معاویه به هیچ گونه قابل قبول نیست، چون معاویه از این گونه فرمایشات، از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره علی علیه السلام بیشتر شنیده بود. با این همه هنگامی که علی علیه السلام از دنیا رحلت نمود، معاویه او را لعنت میکرد و به حضرت ناسزا میگفت. نظر معاویه این بود که سلطنت و حکومت او به وسیله لعن و ناسزا گفتن، به علی برقرار میگردد و هدف او از آن سخنی که به سعد گفت، این بود که عذر او پذیرفته باشد. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ۱۰۷. ب: ۷۵، ص ۹۵.
[۱]: ۱۰۸. ب: ج ۴۴، ص ۳۵.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_دوازدهم
#بخش_دویست_و_هجدهم
در #جستجوی همسر #لایق 🍃🔸🔸
اشاره
یکی از هوشمندترین و خردمندترین عرب مردی بود بنام شن.
روزی گفت:
به خدا سوگند آنقدر دنیا را میگردم تا زنی عاقل و هوشیار مانند خودم را پیدا کنم و با او ازدواج کنم.
با این اندیشه به سیاحت پرداخت. در یکی از مسافرتها با مردی مواجه شد، شن از او پرسید:
کجا میروی؟
مرد: به فلان روستا.
شن متوجه شد او هم به آن روستا که وی قصد آن را دارد، میرود.
به این جهت با وی رفیق شد.
شن در بین راه به آن مرد گفت:
تو مرا حمل میکنی یا من تو را حمل کنم.
مرد گفت:
ای نادان! هر دو سواره هستیم چگونه یکدیگر را حمل کنیم. شن ساکت ماند و چیزی نگفت. به راه خود ادامه دادند تا نزدیک آن روستا رسیدند. زراعتی را دید که وقت درو کردن آن رسیده است. شن گفت:
آیا صاحب زراعت آن را خورده است یا نه؟
مرد پاسخ داد:
ای نادان! میبینی که این زراعت وقت درو آن تازه رسیده است باز میپرسی صاحبش آن را خورده است یا نه؟
شن باز ساکت شد و چیزی نگفت تا اینکه وارد روستا شدند با جنازه ای روبرو شدند.
شن گفت:
این جنازه زنده است یا مرده؟
مرد گفت:
من تاکنون کسی را به اندازه تو نفهمتر و نادان تر ندیده بودم، اینکه جنازه را میبینی میپرسی مرده است یا زنده؟
شن بار دیگر ساکت ماند و چیزی نگفت. در این وقت شن خواست از او جدا شود. ولی مرد نگذاشت و او را با اصرار همراه خود به منزلش برد.
این مرد دختری داشت که او را طبقه مینامیدند. دختر از پدرش پرسید این میهمان کیست؟
مرد گفت: با او راه رفیق شدم، آدم بسیار جاهل و نادانی است. سپس گفتگوهایی را که با هم داشتند برای دخترش نقل کرد.
دختر گفت:
پدر جان! این شخص آدم و نادان نیست بلکه او آدم عاقل و فهمیده است. سپس سخنان او را پدرش توضیح داد، گفت:
اما اینکه گفته است آیا تو مرا حمل میکنی یا من تو را حمل کنم؟ مقصودش این بوده که آیا تو برایم قصه میگویی یا من برای تو داستان بگویم؟ تا راه طی کنیم و به پایان برسانیم.
و اما اینکه گفته است:
این زراعت خورده شده یا نه؟ منظورش این بوده که آیا صاحبش آن را فروخته و پولش را خورده یا نفروخته است؟
و اما سخن در مورد جنازه این بوده آیا مرده فرزندی دارد که بخاطر آن نامش برده شود یا نه؟
پدر از نزد دخترش خارج شد و پیش شن آمد و با او مدتی به گفتگو پرداخت، سپس گفت:
میهمان گرامی! آیا میل داری آنچه را که گفتی برایت توضیح دهم؟
شن پاسخ داد: آری.
مرد سخنان او را توضیح داد.
شن گفت:
این سخن از آن تو نیست و نتیجه اندیشه تو نمی باشد. حال بگو ببینم این سخنان را چه کسی به تو یاد داد.
مرد در پاسخ گفت:
دخترم اینها را به من آموخت. شن متوجه شد او فهمیده است، از آن دختر خواستگاری کرد و پدرش هم موافقت نمود و دختر را به ازدواج شن در آورد.
شن با همسرش نزد خویشان خود آمد.
وقتی خویشان، شن را با همسرش دیدند، گفتند:
وافق شن طبقه، سازش کرده است. و این جمله در میان عرب مثال شد و به هر کس با دیگری سازش کند، گفته میشود. [۱]
- نکته
ازدواج مسئله ای بسیار حساس و مهمی است. باید خیلی مواظب بود و همسر مناسب انتخاب نمود وگرنه انسان در طول زندگی با مشکلات فراوان روبرو گشته، سرمایه عمرش به کلی سوخته و نابود میگردد.
#قلمها از نوشتن #باز ماندند 🍂🔹🔹
هرگاه کسی عایشه را سرزنش میکرد چرا جنگ جمل را به پا کردی؟
می گفت:
قضا کار خود را کرد و قلمها از نوشتن باز ماندند!! مقدراتی بود پیش آمد!
به خدا سوگند! اگر من از پیغمبر صلی الله علیه و آله بیست پسر میداشتم که همه مانند عبدالرحمن بن حارث میبودند، داغ آنها را به وسیله مرگ و یا قتلشان میدیدم، برایم آسان تر از این بود که به علی بن ابی طالب خروج کردم و آن همه دشمنیها درباره او انجام دادم! در این مورد دردم را جز به کسی نخواهم گفت. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ۱۰۹. ب: ج ۲۳، ص ۲۲۷.
[۱]: ۱۱۰. ب: ۴۴، ص ۳۴.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫