eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
86 عکس
10 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
نشستم گوشه‌ای از سفرۀ همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابرها تعارف می‌کنی دار و ندارت را تو آن باغی که می‌ریزد بهشت از روی پرچینت کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت‌هایت حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت دهان وا می‌کند عالم به تشویق حسین اما دهانِ خاتم پیغمبران واشد به تحسینت تو دینِ تازه‌ای آورده‌ای از دیدِ این مردم که با یک گل کنیزی می‌شود آزاد در دینت مُعزّ المؤمنین خواندن مُذلّ المؤمنین گفتن، اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت، برای تو چه فرقی دارد، ای والتین و الزیتون که می‌چینند مضمون آسمان‌ها از مضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز برنمی‌گشتند خدا واداشت جبرائیل‌هایش را به تمکینت بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت تو را پایین کشیدند از سر منبر که می‌گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی‌آورد پایینت درون خانه هم محرم نمی‌بینی، تحمل کن که می‌خواهند، ای تنهاترین! تنهاتر از اینت تو غم‌های بزرگی در میان کوچه‌ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت سر راهت می‌آمد آن‌که نامش را نخواهم برد برای آن‌که عمری تازه باشد زخم دیرینت برای جاریِ اشکت سراغ چاره می‌گردی که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد چه می‌شد مثل مادر نیمۀ شب بود تدفینت صدایت می‌زند اینک یتیمت از دل خیمه که او را راهی میدان کنی با دست آمینت هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟ همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت دعا کن زخم غم‌هایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفرۀ همواره رنگینت
واحد وسط تکرار یا حسن یا حسین از اواسط روضه مکشوف است دقت شود تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است پس حسینیه‌ ما صحن و سرای حسن است نهضت کرب و بلا تحت لوای حسن است گریه‌ی این دهه روزیش به پای حسن است کربلا آمده اند این دو به امضای حسن هرچه داریم به قربان پسر‌های حسن نوبت نوکری ساحت عبدالله است رحمت الله همان رحمت عبدالله است صحبتی هست اگر صحبت عبدالله است ذکر لب‌ها مددی حضرت عبدالله است یازده ساله، ولی حافظ قرآن است این به سکوتش منگر غرش طوفان است این کربلایی مدنی بوده از اول نسبش این حسن زاده حسین است فقط روی لبش در حرم عبد حسین است همیشه لقبش نوجوانی علی زنده شده از ادبش این چه شانیست که هنگام بیانش شده است جان ناموس خدا حافظ جانش شده است باز انگار حسن دست به دست زهراست تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست بازهم حرف علی شد سر نامش دعواست ریسمان خنجر کُند است و به مقتل غوغاست کوچه‌ی سنگی و گودال به هم پیوستند قنفذ و شمر در این فاجعه‌ها هم دستند روی تل بود دلش در وسط میدان بود به رویش گرچه نیاورد، ولی گریان بود عمه هم مثل خودش بی رمق و حیران بود همه سیراب و عمویش چقدر عطشان بود ناگهان دست کشید و سوی میدان آمد به سرش میزد و با ذکر عموجان آمد آمد و دید که غوغا شده دور پدرش یک نفر نیزه فرو کرده میان کمرش یک نفر هم زده بر صورت او با سپرش یک نفرهم زده با کهنه غلافی به سرش ولی الله تنش زیر لگد‌ها مانده نیزه‌ بدقلقی در دهنش جا مانده حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و زینت دوش نبی زینت گودال شد و آنقدر خون ز تنش رفت که بیحال شد‌ و تن پاکش وسط هلهله پامال شد و یاعلی گفت و صدا را به گلویش انداخت خویش را گریه کنان روی عمویش انداخت دست خود را سپر بی کسی آقا کرد زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد پلک خون بسته خود را به چه زحمت وا کرد و‌خودش را بغل زخم عمویش جا کرد گفت: هرچند عمو زخمی و درهم شده ام باز صد شکر فدایی امامم شده ام
خیلی غمناکه عموم رو خاکه این که افتاده شاه افلاکه حالا مونده تنها عمو مونده روی خاکا عمو عمه می رم که جون بدم با عمو ببین تنش ته گوداله ببین سر تنش جنجاله عمو عمو عموی خوبم از روی ماهت داره خون می ره ای کاش عبدالله برات بمیره خون داره می ره از لبات شکسته طاق ابروهات این رد نیزه چیه رو پهلوهات فدا سرت همه هست من  فدا سرت عمو دست من عمو عمو عموی خوبم
ای وای...ای وای ای وای ای وای امان از گودال آاااال به پا شد جنجال آااال ببخشن سادات آااات تنت شد پامال میون اعدا آااا غریب و تنها آاااا رو خاک افتادی یییی زدی دست و پا نانجیبا از راه رسیدنُ و پیکر زخمیتو کشیدن و اشکای زینب رو ندیدن و ندیدن و ندیدن و وآاااای بی هوا میزدنت ازجفا میزدنت پیرمر دا همگی با عصا میزدنت ای وای ای وای ای وای ای وای امان از زینب اَاااب که شد جون بر لب آاااب دو چشمش خون بود~~ تو اون تاب و تب میزد روی سر ~~~ می‌گفت ای مادر~~ حسین ُکشتن~~~ یه عده کافر ~~~ هر کسی از راه اومد. تو رو زد یکی با مشت و. دیگری لگد تاکه دیدنت افتادی از نفس شدند از روی پیکرِ تو رد واااااای. وآاااای از جفا ی کوفیان شد سر از تنت جدا بی مروتا زدن راس تو رونیزه ها وااای ای وای وای ای وای ای وای
شهدا شرمنده هستیم براتون جایی نذاشتیم اسمتونو حتی یک بار روی دیوار ننوشتیم حتی ما برا یه بارم از شما شعری نخوندیم به یاد شما شهیدا یه بارم ماها نموندیم آخه حتی تو یه لحظه یادی از شما نکردیم این دل پر از گناه رو به دلاتون نسپردیم شماها می خواید که ماها تقوا پیشه شیم ایاشالا ماها هم مثل شماها بریم به عالم بالا اما ما چه کار کردیم شما زنده ماها مُردیم تقوا که پیشه نکردیم آخه بگو ماها مَردیم شاعر : جعفر ابوالفتحی
سراپا وسعت دریا گرفتند همان مردان كه در دل جا گرفتند تمام خاطرات سبزشان ماند به بام آسمان مأوا گرفتند به دوش ما چه ماند اى دل، كه وقتی خدا را شاهدى تنها گرفتند چه شد اى دل، كه در این راه رفته‏ جواز وصل را بى ما گرفتند مگر مردان غریبى میپسندند غریبانه ره دریا گرفتند
كوله بارى پر زمهر انبیا دارد شهید سینه‏ اى چون صبح صادق، باصفا دارد شهید این نه خون است اى برادر بر لب خشكیده‏ اش‏ بر لب خونرنگ خود، آب بقا دارد شهید گرچه در گرداب خون، خوابیده آرام و خموش‏ با نواى بینوایى، بس نوا دارد شهید كعبه ‏ى دل را زیارت كرده با سعى و صفا در ضمیر جان خود، گویى منا دارد شهید دانى از بهر چه جانبازى كند در راه دوست‏ چون طواف كعبه را در كربلا دارد شهید تا مس ناقابل خود را بدل سازد به زر در رگ دل جوهرى از كیمیا دارد شهید پیكر عریان او در خاك و خون افتاده است‏ از شرف بر جسم خود خونین قبا دارد شهید
دلم گرفته،بازم چشام بارونیه،وای،وای،وای خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه،وای،وای؛وای شهید گمنام سلام،خوش اومدی،مسافر من،خسته نباشی پهلون شهید گمنام سلام،پرستوی مهاجر من،صفا دادی به شهرمون وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید،تو مگه کجا بودی؟ وقتی رسیدی کوچه ها نسیم کربلا رسید،تو مگه کجا بودی؟ وقتی رسیدی همه جا عطر گل نرگس اومد،مگه با آقا بودی؟ وقتی رسیدی همه اشکا مثل زهرا(س)می چکید،تو مگه کجا بودی؟ شهید گمنام،دوباره زائرت شدم،وای،وای،وای شهید گمنام،بازم کبوترت شدم،وای،وای،وای شهید گمنام بگو،بگو به من حرف دلت رو،تا کی می خوای سکوت کنی! شهید گمنام بگو،پس کی می خوای فکری برای بغض توی گلوت کنی؟ راستی هنوز مادر پیرت تو خونه منتظره،چرا اینجا خوابیدی؟ راستی مادر نصفه شبا با گریه از خواب می پره،چرا اینجا خوابیدی؟ راستی بابات چند ساله دق مرگ شد و عمرش سر اومد،خدا رحمتش کنه! راستی کسی نیست مادر و حتی یه دکتر ببره،چرا اینجا خوابیدی؟ خودم می دونم،شرمنده پلاکتم،وای،وای مدیون اشکِ فرزند بی پناهتم،وای،وای حق داری هر چی بگی،تازه دارم کنار قبرت فکر دقایق می کنم! حق داری هر چی بگی،به روم نیار گلایه هاتو خودم دارم دق می کنم! باشه دیگه کل وصیت هاتو اجرا می کنم،تو فقط غصه نخور! باشه دیگه دعا برا یوسف زهرا می کنم،تو فقط غصه نخور! باشه دیگه کاری برا غوغای محشر می کنم،تو فقط غصه نخور! باشه دیگه فکری برا اشکای رهبر میکنم،تو فقط غصه نخور!
آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی از جاده های روشن فردا بیایی دوری تو بغضی نشانده در گلویم ای کاش میشد یا بمیرم یا بیایی دارد توسل میکند چشمان خیسم ای حاجت روز و شب دنیا بیایی پیچیده شد کار تمام شیعیانت باید برای رفع مشکل ها بیایی دیشب دعا کردم برای دیدن تو دیشب غزل گفتم ردیفش با بیایی امشب دخیلم برعموجانت اباالفضل شاید میان روضه ی سقّا بیایی در انتظار تو تمام لحظه ها را آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی
ز دستم‌ مي‌ روي‌ اما صدايم‌ در نمي‌آيد دلم‌ مي‌سوزد و كاري‌ ز دستم‌ بر نمي‌آيد   سرم‌ را مي‌گذارم‌ روي‌ كتف‌ خواهرم‌ زينب‌ : الا اي‌ محرم‌ دردم‌ چرا اكبر نمي‌آيد   اگر زينب‌ نمي‌آمد گريبان‌ پاره‌ مي‌كردم‌ تحمل‌ مي‌رود اما شب‌ غم‌ سر نمي‌آيد   اذان‌ گوي‌ دل‌ بابا، اذاني‌ ميهمانم‌ كن‌ اگر چه‌ از گلوي‌ تو صدائي‌ در نمي‌آيد   الا اي‌ سرو بي‌ همتا، عصاي‌ پيري‌ بابا به والله‌ سرم‌ ديگر از اين‌ بدتر نمي‌آيد   اگر چه‌ سعي‌ خود را مي‌كنم‌، اما نمي‌دانم‌ چرا اين‌ تيرها از پيكر تو در نمي‌آيد شاعر:علی اکبر لطیفیان
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده‌ی رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می‌آمد و رخساره برافروخته بود روح او از همه دل کنده، به او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته بی‌خود از خود، به خدا با دل و جان می‌آمد زیر شمشیر غمش رقص‌کنان می‌آمد یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را آمده باز هم از جا بکند خیبر را آمد، آمد به تماشا بکشد دیدن را معنی جمله‌ی «در پوست نگنجیدن» را بی امان دور خدا مرد جوان می‌چرخید زیر پایش همه‌ی کون و مکان می‌چرخید بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد رفت از میسره از میمنه بیرون آمد آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه گفت: لا حول و لا قوة إلّا بالله مست از کام پدر، زاده‌ی لیلا، مجنون به تماشای جنونش همه دنیا مجنون آه در مثنوی‌ام آینه حیرت زده است بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است رفتی از خویش، که از خویش به وحدت برسی پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد به تماشای نبرد تو خداوند آمد با همان حکم که قرآن خدا جان من است آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست آه آیینه در آیینه عجب تصویری داری از دست خودت جام بلا می‌گیری زخم ها با تو چه کردند؟ جوان‌تر شده‌ای به خدا بیش‌تر از پیش پیمبر شده‌ای پدرت آمده در سینه تلاطم دارد از لبت خواهش یک جرعه تبسّم دارد غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا آه، لب واکن و انگور بخواه از بابا گوش کن خواهرم از سمت حرم می‌آید با فغان "پسرم وا پسرم" می‌آید باز هم عطر گل یاس به گیسو داری ولی این بار چرا دست به پهلو داری؟! کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است یاس در یاس مگر مادر من برگشته‌ست؟! مثل آیینه‌ی در خاک مکدّر شده‌ای چشم من تار شده؟ یا تو مکرّر شده‌ای؟! من تو را در همه‌ی کرب‌وبلا می‌بینم هر کجا می‌نگرم جسم تو را می‌بینم ارباً اربا شده چون برگ خزان می‌ریزی کاش می‌شد که تو با معجزه‌ای برخیزی مانده‌ام خیره به جسمت که چه راهی دارم باید انگار تو را بین عبا بگذارم باید انگار تو را بین عبایم ببرم تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم... سید حمیدرضا برقعی
ای که آواره چشمان تو دریا می­شد ‏غرق در نیل غمت حضرت موسی می شد می­رسی دست نداری وکسی از پس نخل ‏با عمودی، به سر راه تو پیدا می شد همه دیدند به روی بدن تو هر تیر ‏با چه زوری بغل تیر دگر جا می­شد رفتی و باد سیاهی طرف معجر رفت ‏اول بی کسی زینب کبری می­شد رفتی و با همه غربت خود حس کردم ‏بی تو ای پشت و پناهم کمرم تا می شد مادرم آمد و عطر نفس علقمه ات ‏پر طرفدارترین روضه دنیا می شد