من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
آینه بودم و از غربت تو تــارشــدم
روز اول که دلم از غم تو خلق شده
با تو همسایه ی دیوار به دیوار شدم
مست بودم زشعاع نگهت ای خورشید
که زکم نوری چشمان تو هوشیار شدم
دل سنگ آب شد از غربت یک لحظه ی تو
روزهای خوشیم رفت، عزادار شدم
من که پای نگهت هستی خود را دادم
هرچه را هم، بدهم باز بدهکار شدم
محو رویت شده بودم که عجب می سوزی
همچو اشکی ز دو چشم تو پدیدار شدم
نیتم بود که شرمنده زینب نشوی
تازه فهمیده ام ای یار که انگار شدم
من که عمری به سر چشم ترت جایم بود
خواب دیدم که تو رفتی و دگر خوار شدم
مانده ام بی کس و تنها، همه هستم به فدات
اگر از داغ تو من نیز شکستم به فدات
تا ابد باد سلامت ثمر من، سرتو
می چکد خون دل من زدو چشم تر تو
روح سرگشته من دل شده ی ماتم توست
دل صد پاره من هست حسین، پرپر ِ تو
خارج از گود مکن این دو کفن پوش مرا
طفل هایم به فدای علی ِ اکبر تو
چقدر برزخ سردی است دراین ظهرعطش
چقدر گرگ نشسته است به دور و بر تو
آینه های مرا خرد بکن زیر غمت
تا نبینند به سر نیزه سر اصغر تو
بپذیر این دو پسر را که خدا ناکرده
تا نبینند اسیری من و دختر تو
دربساطم به جز این دو پسرم هیچ نبود
شرمگین است، ندارد به از این خواهر تو
دست ردّ بر جگر سوخته ی من نزنی
من که بودم زپس مادر تو مادر تو
از سرم آب گذشته است چنین می گویم
رمقی نیست زداغ تو بر این زانویم
(رضا دین پرور)
#طفلان_شعر_روضه
فرزندان شهید امام حسن علیه السلام بنا به نقلی شش و بنا به نقلی دیگر پنج نفرند و حال آنکه فرزندانی که از امام حسین علیه السلام در کربلا شهید شدند عبارتند از علی اکبر و علی اصغر علیهماالسلام. اسامی این فرزندان شهید عبارتند از:
۱-احمد بن الحسن المجتبی که بنا به نقل تنقیح المقال ۱۶ساله بود و ماجرای
شهادتش بسیار جانسوز است۱
۲-ابوبکر بن الحسن المجتبی که تاریخ طبری و مقاتل الطالبین و ارشاد مفید از او یاد کرده اند۲
۳-بشربن الحسن المجتبی که از او در کتاب مناقب ابن شهر آشوب یاد شده و او
را جزو شهدای کربلا دانسته اند۳
۴-عبدالله بن الحسن المجتبی همان نوجوانی که ارشاد و لهوف و تاریخ آنگاه که از او یاد کرده اند این چنین آورده اند که{خرج غلام...}
۵-قاسم بن الحسن المجتبی که به اتفاق مادر و برادران و خواهران خود به کربلا آمد و در سن ۱۴سالگی شهید شد۵
۶-حسن بن الحسن المجتبی بنا به نقل اعیان الشیعه در روز عاشورا ۱۷ساله بود.در میدان جنگ پس از کشتن تعدادی از کوفیان به شدت مجروح شد و درمیان کشتگان افتاد.روز یازدهم که برای جدا کردن سرهای کشتگان به قتلگاه آمدند او را زنده یافتند و بنا به وساطت اسما بن خارجه فزاری که با مادر حسن مثنی خویشاوندی داشت از کشتن او دست کشیدند.۶
این پنج شهید و یک جانباز همگی فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام هستند که در ماجرای کربلا نقشی بسزا داشته اند.
(البته درباره وجودبشربن الحسن اختلافی وجود دارد.
ای کاش در کنار سنت روضه خوانی محرم که هر شبی را به یک شهید اختصاص می دهند باب دیگری نیز باز می شد تا یادی از شهدای دیگر کربلا نیز شود. شهدایی که هر کدامشان در فضای مرثیه خوانی دارای ظرفیتهای فوق العاده ای هستند.
پی نوشت ها:
۱-تنقیح المقال ج۸ ص۲۷۷
۲-مقاتل الطالبین ص۵۸\تاریخ ابن اثیر ج۲ص۵۸۱
۳-مناقب ابن شهرآشوب ج۴ ص۱۲۲
۴-ارشاد مفید ج۲ص۱۱۰\تاریخ طبری ج۵ص۴۵۰
۵-ارشاد مفید ج۲ص۱۱۰
۶-اعیان الشیعه ج۵ ص۴۳\ارشاد مفید
ج۲ ص۲۵
#امام_حسن_متن_روضه
#حضرت_قاسم_متن_روضه
#حضرت_عبدالله_متن_روضه
ای دو جهانت فدا یا حسن بن علی
مظهر صبر خدا یا حسن بن علی
شیر خدا را خلف درّ سه بحر شرف
آینه ی کبریا یا حسن بن علی
حای تو حسن ازل سین تو سرّ ابد
نون تو نور الهدی یا حسن بن علی
مهر رخ دلربات لعل لب جانفزات
بوسه گه مصطفی یا حسن بن علی
گه سر دوش رسول گه روی دست پدر
گه به بر مرتضی یا حسن بن علی
هم به سکوت و پیام هم به قعود و قیام
بر همه ای مقتدا یا حسن بن علی
اسوه ی ما صبر توست کعبه ی ما قبر توست
بقیع تو قلب ماست یا حسن بن علی
ای به کرم چون پدر از همه مشهورتر
حاجت ما کن روا یا حسن بن علی
عبد تو خیرالعباد باب تو باب المراد
دست تو مشکل گشا یا حسن بن علی
صلح تو تیری دگر بر دل بیدادگر
صبر تو دین را بقا یا حسن بن علی
بنده ی ناقابلم هر چه که هستم دلم
با تو بود آشنا یا حسن بن علی
کار تو اکرام بود اجر تو دشنام بود
ای همه جود و سخا یا حسن بن علی
حلم مکرر کنی نیست عجب گر کنی
دشمن خود را عطا یا حسن بن علی
زخم همه در دلت یار شده قاتلت
کُشت تو را از جفا یا حسن بن علی
بی کسی ات را چو دید زهر به دادت رسید
تا شدی از غم رها یا حسن بن علی
قلب تو بی تاب شد به کودکی آب شد
در وسط کوچه ها یا حسن بن علی
سوخت دل و جان تو که پیش چشمان تو
فتاد زهرا ز پا یا حسن بن علی
جعده اگر جانی است قاتل تو ثانی است
که کشت مام تو را یا حسن بن علی
اجر نبی بود این که آید از راه کین
بر بدنت تیرها یا حسن بن علی
«میثم» دلباخته سوخته و ساخته
قصیده بهر شما یا حسن بن علی
#امام_حسن_شعرروضه
آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه
حرم برای تو شه کرم می سازه
آخر یه روز مهدی برات ضریح می سازه
مثل ضریح شش گوشه بهش می نازه
به کوری وهابی و دشمن حیدر
بقیع تو آباد میشه گل پیمبر
خدا کنه حاجت ما یه روز روا شه
بقیع خاکت هم مثه کرب و بلا شه
آخر یه روز ضریحتو بغل می گیریم
حسن حسن می گیم پای ضریح می میریم
آخر برات یه گنبد طلا می سازیم
شبیه گنبد امام رضا می سازیم
پنجره فولاد می سازیم حاجت می گیریم
دخیل می بندیم که پای دخیل بمیریم
سقا خونه بپا کنیم با شور و احساس
بالا سر ام البنین (س) مادر عباس
کریم تر از تو به خدا کسی ندیده
خدا کریم تر از تو رو نیافریده
#امام_حسن_زمزمه
زمزمه شب پنجم محرم
از زبان امام زمان
جدّمُ می زدن گوشۀ قتلگاه
فرقةٌ بالسّیوف فرقةٌ بالرِّماح
جدّمُ می زدن گوشۀ قتلگاه
فرقهٌ بالسّیوف فرقهٌ بالرِّماح
جدّمُ می زدن کوفیا بی هوا
فرقةٌ بالسَّهام فرقةٌ بالعَصا
جدّمُ می زدن بی کس و بی سپر
فرقةٌ بالسّنان فرقةٌ بالحجر
جدّمُ می زدن گوشۀ قتلگاه
فرقةٌ بالسّیوف فرقةٌ بالرِّماح
ای وای...ای وای ای وای ای وای
امان از گودال آاااال
به پا شد جنجال آااال
ببخشن سادات آااات
تنت شد پامال
میون اعدا آااا
غریب و تنها آاااا
رو خاک افتادی یییی
زدی دست و پا
نا نجیبا از راه رسیدنُ و
پیکر زخمیتو کشیدن و
اشکای زینب رو ندیدن و ندیدن و ندیدن و
وآاااای
بی هوا میزدنت
ازجفا میزدنت
پیرمر دا همگی
با عصا میزدنت
ای وای ای وای ای وای ای وای
امان از زینب اَاااب
که شد جون بر لب آاااب
دو چشمش خون بود~~
تو اون تاب و تب
میزد روی سر ~~~
میگفت ای مادر~~
حسین ُکشتن~~~
یه عده کافر ~~~
هر کسی از راه اومد. تو رو زد
یکی با مشت و. دیگری لگد
تاکه دیدنت افتادی از نفس
شدند از روی پیکرِ تو رد
واااااای. وآاااای
از جفا ی کوفیان
شد سر از تنت جدا
بی مروتا زدن
راس تو رونیزه ها
وااای ای وای وای ای وای ای وای
#گودال
تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است
پس حسینیه ما صحن و سرای حسن است
نهضت کرب و بلا تحت لوای حسن است
گریهی این دهه روزیش به پای حسن است
کربلا آمده اند این دو به امضای حسن
هرچه داریم به قربان پسرهای حسن
نوبت نوکری ساحت عبدالله است
رحمت الله همان رحمت عبدالله است
صحبتی هست اگر صحبت عبدالله است
ذکر لبها مددی حضرت عبدالله است
یازده ساله، ولی حافظ قرآن است این
به سکوتش منگر غرش طوفان است این
کربلایی مدنی بوده از اول نسبش
این حسن زاده حسین است فقط روی لبش
در حرم عبد حسین است همیشه لقبش
نوجوانی علی زنده شده از ادبش
این چه شانیست که هنگام بیانش شده است
جان ناموس خدا حافظ جانش شده است
باز انگار حسن دست به دست زهراست
تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست
بازهم حرف علی شد سر نامش دعواست
ریسمان خنجر کند است و به مقتل غوغاست
کوچهی سنگی و گودال به هم پیوستند
قنفذ و شمر در این فاجعهها هم دستند
روی تل بود دلش در وسط میدان بود
به رویش گرچه نیاورد، ولی گریان بود
عمه هم مثل خودش بی رمق و حیران بود
همه سیراب و عمویش چقدر عطشان بود
ناگهان دست کشید و سوی میدان آمد
به سرش میزد و با ذکر عموجان آمد
آمد و دید که غوغا شده دور پدرش
یک نفر نیزه فرو کرده میان کمرش
یک نفر هم زده بر صورت او با سپرش
یک نفرهم زده با کهنه غلافی به سرش
ولی الله تنش زیر لگدها مانده
نیزه بدقلقی در دهنش جا مانده
حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و
زینت دوش نبی زینت گودال شد و
آنقدر خون ز تنش رفت که بیحال شد و
تن پاکش وسط هلهله پامال شد و
یاعلی گفت و صدا را به گلویش انداخت
خویش را گریه کنان روی عمویش انداخت
دست خود را سپر بی کسی آقا کرد
زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد
پلک خون بسته خود را به چه زحمت وا کرد
وخودش را بغل زخم عمویش جا کرد
گفت: هرچند عمو زخمی و درهم شده ام
باز صد شکر فدایی امامم شده ام
#حضرت_عبدالله_شعرروضه
مکشوف
وقتی که از حال عمویش با خبرشد
آتش وجودش راگرفت و شعله ور شد
از دستهای عمه دست خود کشید و
فریاد زد: عمه دگر وقت سفر شد
آمد میان گودی گودال و با دست
جان عموی نیمه جانش را سپر شد
تیزی تیغ حرمله بر او اثر کرد
دستش بریدوطفلکی بی بال و پرشد
بادست آویزان شده بر پوست میگفت:
حالا زمان دیدن روی پدر شد
#حضرت_عبدالله_شعرروضه
زمزمه
مکشوف❗️
دلم مثل بابام ، تویِ خون تپیده
یه چیزایی دیدم ، که هیشکی ندیده
دیدم تویِ گودال ، عموم رفته از حال
زیر دست و پا تنش شد لگد مال
دیگه هر چی داشتن ، آوردن تو گودال
عموم رو غریب گیر آوردن تو گودال
جلوی عموم آب میخوردن تو گودال
همه سنگ و تیرا میخوردن تو گودال
دیدم .. زد تو گلو با نیزه
از اسب .. افتادم عمو با نیزه
جسمش .. شد زیر و رو با نیزه
بابام تویِ کوچه ، منم که تو اینجا
نشد که سپر شیم برا تو و زهرا
خدا رو هزار شکر ، همین جا میمیرم
نمی مونم اون وقت عزاتُ بگیرم
خدایی عذابه ، بی تو زنده موندن
ببینم که قاتل ، میخنده جلو من
بابام بعدِ کوچه ، شبا رو نخوابید
با چه حالی هر روز مغیره رو میدید؟
کشتن .. بابام رو وسط کوچه
دیده .. سیلی زدن تو کوچه
عمری .. سوزنده من رو کوچه
#حضرت_عبدالله_شعرروضه
واحد وسط
تکرار یا حسن یا حسین
از اواسط روضه مکشوف است دقت شود
تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است
پس حسینیه ما صحن و سرای حسن است
نهضت کرب و بلا تحت لوای حسن است
گریهی این دهه روزیش به پای حسن است
کربلا آمده اند این دو به امضای حسن
هرچه داریم به قربان پسرهای حسن
نوبت نوکری ساحت عبدالله است
رحمت الله همان رحمت عبدالله است
صحبتی هست اگر صحبت عبدالله است
ذکر لبها مددی حضرت عبدالله است
یازده ساله، ولی حافظ قرآن است این
به سکوتش منگر غرش طوفان است این
کربلایی مدنی بوده از اول نسبش
این حسن زاده حسین است فقط روی لبش
در حرم عبد حسین است همیشه لقبش
نوجوانی علی زنده شده از ادبش
این چه شانیست که هنگام بیانش شده است
جان ناموس خدا حافظ جانش شده است
باز انگار حسن دست به دست زهراست
تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست
بازهم حرف علی شد سر نامش دعواست
ریسمان خنجر کُند است و به مقتل غوغاست
کوچهی سنگی و گودال به هم پیوستند
قنفذ و شمر در این فاجعهها هم دستند
روی تل بود دلش در وسط میدان بود
به رویش گرچه نیاورد، ولی گریان بود
عمه هم مثل خودش بی رمق و حیران بود
همه سیراب و عمویش چقدر عطشان بود
ناگهان دست کشید و سوی میدان آمد
به سرش میزد و با ذکر عموجان آمد
آمد و دید که غوغا شده دور پدرش
یک نفر نیزه فرو کرده میان کمرش
یک نفر هم زده بر صورت او با سپرش
یک نفرهم زده با کهنه غلافی به سرش
ولی الله تنش زیر لگدها مانده
نیزه بدقلقی در دهنش جا مانده
حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و
زینت دوش نبی زینت گودال شد و
آنقدر خون ز تنش رفت که بیحال شد و
تن پاکش وسط هلهله پامال شد و
یاعلی گفت و صدا را به گلویش انداخت
خویش را گریه کنان روی عمویش انداخت
دست خود را سپر بی کسی آقا کرد
زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد
پلک خون بسته خود را به چه زحمت وا کرد
وخودش را بغل زخم عمویش جا کرد
گفت: هرچند عمو زخمی و درهم شده ام
باز صد شکر فدایی امامم شده ام
#حضرت_عبدالله_شعرروضه
دل ما غرق غم توست اباعبدالله
معتکف در حرم توست اباعبدالله
این که از کودکیم عاشق و دلداده شدم
همه اش از کرم توست ابا عبدالله
شورشی گشته به پا باز محرم گشته
نوحه خوان محتشم توست اباعبدالله
هر کجا می نگری بر لب هر پیر و جوان
نوحه و ذکر و دم توست اباعبدالله
به غبار سر کوی تو قسم مرغ دلم
در هوای حرم توست اباعبدالله
آرزوی دل هر سینه زنی این شبها
حرم محترم توست اباعبدالله
داغ آن غنچه نشکفته شش ماهه فقط
گوشهای از الم توست اباعبدالله
دیده غرق به خون گشته سقای حرم
شاهد قد خم توست اباعبدالله
مجید رجبی
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
حسن جوان شده یا اینکه مرتضی آمد ؟
و یا که ماه، به صحرای نینوا آمد ؟
تو قاسم بن حسن یا که نه ... یَلِ جَمَلی ؟
که از وقار قَدَت بوی مجتبی آمد
زره نیاز نداری ، تو بچه ی حسنی
که هیبت تو به چشمانم آشنا آمد
"وان یکاد بخوانید و بر فراز کنید"
که پهلوان حسن، شیر کربلا آمد
نگو که یک نفر آمد به رزمگاه حسین
برای یاری من لشکر خدا آمد
مریض هجر حسن بوده ام خدا را شکر
تو آمدی و به همراه تو شفا آمد
به قامت تو بگویم هزارها تکبیر
کمی درنگ بکن تا ببینمت دلِ سیر
رجز بخوان که رجزهایت افتخار من است
بگو که "اِبن حسن" بودنم شعار من است
برادرم حسن انگار، در کنارم هست
و با غرور بگوید که: یادگار من است !
از آن طرف پدرم آمده به بدرقه ات
و داد می زند: این تیغ ذوالفقار من است
صدای مادرم آمد؛ ادب کنید همه
به ناله گفت که: این مرد از تبار من است
تمام اهل حرم آمدند پشت سرت
صدای عمه ات آمد که این قرار من است
ولی نگاه تو می گفت: می روم میدان
که جام سرخ شهادت در انتظار من است
تو رفتی و همه ی دلخوشی ما هم رفت
تمام دار و ندارم به رزمگاهم رفت
کمی گذشت و شنیدم صدای حنجر تو
و مثل "باز" رسیدم کنار پیکر تو
میان دشت، صدای شکستنت پیچید
میان خیمه ی زنها شکست مادر تو
تمام لشکر دشمن به کشتنت مشغول
میان دست کسی بود، کاکُل سر تو
تو دانه دانه شدی و به دشت پخش شدی
و خاک ساخته تسبیحی از سراسر تو
همینکه حُرمتِ محرابِ ابروی تو شکست
نشست یک نفر اینجا به روی منبر تو
تو دست و پا زدی و دست و پام لرزیدند
عموی پیر، زمینگیر شد برابر تو
کنار پهلوی تو کوچه ی غمم پیداست
چقدر روضه ی تو مثل مادرم زهراست
✅ رضا قاسمی-
#حضرت_قاسم_شعرروضه
#شعر_عاشورایی
#حضرت_قاسم علیهالسلام
#مثنوی
🔹حیات طیبه🔹
...چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست
حیات طیبه تصویر نوجوانی توست
چه قد کشیده درون تو شوق رزم ای ماه
که هست قامت جوشن برای تو کوتاه
به پای شوق تو پای رکاب هم نرسید
کسی شبیه تو دست از جوانیاش نکشید
لبت به تلخی دنیا حلاوت افزوده
که شهد، شاهد شیرینزبانیات بوده
چقدر از نفست دشت عطرآگین شد
چقدر از سخنت کام شهد شیرین شد...
تمام حُسنِ حَسنزاد خویش را بردار
برو به جمع شهیدان «اولئکَ اَلاَبرار»
برو به بحر رجز بین دشت طوفان کن
به موج عشق بزن، مرگ را هراسان کن
رجز بخوان که شود زنده کوفۀ اموات
که گوش هلهلهها کر شود از این آیات
برای عقل مگر نقشی از جنون بکشی
برو که معرکه را هم به خاک و خون بکشی
برو به کوری چشمان مست هلهلهها
بدوز چشم خودت را به تیر حرملهها
بگو به تیغ که از فرق ماه ما پیداست!
که فرق آل علی با بنیامیه کجاست!
که ننگ نام کجا، عزت قیام کجا!؟
حسینِ صبح کجا و یزیدِ شام کجا!؟...
بگو حسین ندارد دمی سر سازش
به پا نکرده در این دشت خیمۀ خواهش...
برو که رفتن تو ماندگار خواهد شد
پس از تو لشکر دشمن غبار خواهد شد
گرفتهاند فقط نیزهها تو را در بر
حسین میچکد از پیکر تو سرتاسر
چقدر کام زمین تشنۀ شهادت توست
تو میروی و دلم کشتۀ حکایت توست...
📝 #جعفر_عباسی
#حضرت_قاسم_شعر_روضه