eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
86 عکس
10 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم با گریه ات غرور پدر مادرت شکست نامت علی است، محترمی مثل مرتضی این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست می خواستم برای تو کاری کنم، نشد خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت مانند یاس خشک شده حنجرت شکست تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست این حجم تیر کل تنت را گرفته است مانند مادرم همه ی پیکرت شکست خون گلوی تو به روی صورت من است از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست با فکر پاسخی که بگویم به مادرت بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟! قد مرا همین نظر آخرت شکست شاعر: محمد جواد شیرازی
اى يكه تاز عرصه ى پيكار يا على اى ترجمان آيه ى ايثار يا على آيينه ى حسينىِ زهرا كه مى شود هر لحظه با وجود تو تكرار يا على يك لشكراست برق نگاهت كه مى زنى چون صاعقه به قلب شب تار يا على پا در ركاب و دست به شمشير، كرده اى در كارزار ، كار همه زار يا على از رزم حيدرى تو پاشيده شد سپاه فرياد زد ز شوق، علمدار يا على بازوى لافتايى تو ذوالفقار شد اى هيبت تو حيدر كرار يا على اى قله ى غرور و قرار دل حسين تنها مؤذن حرم يار يا على اى حامى رقيه ز خيمه سفر نكن گر مى روى برو جگرم را خبر نكن وقتی تن تو طعمهء شمشیر می شود آیینهء وجود تو تکثیر می شود هر کس که از هراس هجوم تو می گریخت برگشته و به کشتهء تو شیر می شود اى نازنين جوان رشيدم، كمان شدم داغ تو بر دل پدرت تیر می شود برخیز ای تمام ادب، پیش پای من دارد کنار تو پدرت پیر می شود اى كه مدافع حرمى ، كوه غيرتى بعد تو خيمه ها همه تسخير مى شود سرو امید من ، همهء آرزوی من برخيز خیمه بى تو زمینگیر می شود بعد تو خاک بر سر دنیای بی وفا بی تو ز زندگی دل من سیر می شود اى آيه ى مقطعه ى مصحف عبا اى قاب تكه تكه ى تصوير مصطفى 🔸شاعر:
ای که در حسن و خرد، شهره ی عالم بودی «اشبه الناس» به پیغمبر خاتم بودی پیش حسن تو دم از یوسف کنعان نزنم که تو زیباتر از او، در همه عالم بودی ای علی اکبر لیلا! که تو در رتبه و جاه پسر خاتمی و مفخر آدم بودی ای نبی روی و علی صولت و زهرا شوکت! گوهر حلقه انگشتر خاتم بودی احمدی حسن و حسن خلق و حسینی خصلت صاحب این همه عنوان، تو مسلم بودی در همه ملک عرب، شهره به زیبایی و حسن در سماوات ادب، نیر اعظم بودی از همان خال سیاهی که به کنج لب توست می توان گفت که تو ماه مجسم بودی بالب تشنه شدی کشته چرا؟ ای که ز لب تو شفا بخش دم عیسی مریم بودی
پسری رفت به میدان و جهان ریخت بهم نفس عالمیان از هیجان ریخت بهم پدرش محو تماشای جمالش شده بود در دلش از غم اکبر ضربان ریخت بهم همه در معرکه گفتند پیمبر آمد اشهد ان علی گفت اذان ریخت بهم بین میدان همه جان مدح علی را می گفت تیغ می راند و دل لشکریان ریخت بهم هیچکس مرد نبرد نوه‌ی حیدر نیست لشکر دشمنش از ترس چنان ریخت بهم هرکس از ترس به یک گوشه فراری شده بود لرزه بر جان زمین بود و زمان ریخت بهم آتش کینه برافروخت ز بغضِ لعلی ناگهان قامت موزون جوان ریخت بهم وسط لشکر دشمن به زمین افتاد و بدنش را نی و شمشیر و سنان ریخت بهم این طرف غرق به خون موی سر اکبر شد در حرم آه که گیسوی زنان ریخت بهم پدر آمد سر بالین پسر خورد زمین از تماشا همه‌ی کون و مکان ریخت بهم همه جا بوی گل یاس می آید به مشام فاطمه آمده انگار و جهان ریخت بهم…  مهدی چراغ زاده
بیشه از سیطره‌ی شیر بهم ریخته بود لشگر از غیرتِ شمشیر بهم ریخته بود چشمهای غضب آلود نَفَس می‌گیرد دشت از ضربِ نَفَس‌گیر بهم ریخته بود مثل این بود زمین لرزه به شام اُفتاده کوفه با نعره‌ی تکبیر بهم ریخته بود یک سوار آمده بود و همه رَم می‌کردند دشمن از صاعقه‌ی تیر بهم ریخته بود مرتضی بود حسن بود ولی لب تشنه کربلا با دو سه تصویر بهم ریخته بود آب بر دامنِ او چنگ زد و گفت بنوش آب از غصه‌ی تقدیر بهم ریخته بود دست در آب فرو برد فرات آتش شد آب از سوز لبِ آبِ حیات آتش شد ناگهان داغ ، رقم خورد بمانَد بَعدَش به زمین ماهِ حرم خورد بماند بَعدَش داد زد حرمله از دور چه چشمی دارد تیر را تا که زدم خورد بماند بَعدَش همه سر درد گرفتند میانِ خیمه به سر او که عَلَم خورد بماند بَعدَش آبرویش همه از مَشک چکید و بر مَشک خونِ آن دستِ قلم خورد بماند بَعدَش این عموجانِ حرم بود که هِی کم می‌شد قامتش زود بهم خورد بماند بَعدَش تا که اُفتاد زمین موقعِ مشعلها شد راهِ دشمن به حرم خورد بماند بَعدَش وایِ من دادِ حرم دادِ حرم در آمد یک برادر به سرِ چند برادر آمد خیز از خاک بگو تا کمرم را چه‌کنم تو که راحت شده‌ای من جگرم را چه‌کنم موقعِ آمدنم حال رُبابم بد بود بعد این وضع بگو که پسرم را چه‌کنم مادرم آمده اینجا که مرا جمع کند پدرم از نجف آمد پدرم را چه‌کنم پا مکش رویِ زمین دشت نگاهت نکند جانِ من هلهله‌ی دور و برم را چه‌کنم از رشیدیِ تو در راه کمی ریخته است بازویت را چه‌کنم چشمِ ترم را چه‌کنم مَشک اُفتاده ، زمین پُر شده ، سر پاشیده یک نفر هستم صد درد سرم را چه‌کنم قطعه قطعه شدی و قطعِ یقین می‌بیند از مدینه بخدا اُمِ‌بَنین می‌بیند سر کنار تو نَهَم یا به حرم سر بکشم که سرِ دخترکانم دو سه معجر بکشم قول دادی که بیایی و برایم بد شد حال شرمندگیِ مادر اصغر بکشم من بزرگ حرمم آب ندارم باید… پیشِ این قوم رَوَم منت لشگر بکشم َتا که زینب نرسیده به تماشای تنت زود باید به رویت چادر مادر بکشم به زمین دوخته‌ای مزرعه‌ی تیر شدی چند صد تیر چگونه همه از پَر بکشم وای خاصیت این تیرِ سه‌شعبه این است باید از پشتِ سرت از طرف سر بکشم خورده‌ای تیر از اینسو و از آنسو پیداست این که بالایِ سرت تاب ندارد زهراست حسن لطفی
برسر خوان بلا ایوب و شاه کربلا هر دو مهمانند اما این کجا و آن کجا قتل حمزه در احد عباس اندر نینوا هر دو یکسانند اما این کجا و آن کجا اصغر اندر گاهواره یونس اندر بطن حوت هر دو عطشانند اما این کجا و آن کجا پور ابراهیم اسماعیل و اکبر کربلا هر دو قربانند اما این کجا و آن کجا مهر گردون در فلک ماه بنی هاشم بخاک هر دو تابانند اما این کجا و آن کجا یوسف اندر قعر چاه و شاه دین در قتلگه هر دو عریانند اما این کجا و آن کجا عابدین بهر پدر یعقوب از هجر پسر هر دو گریانند اما این کجا و آن کجا مریم از بهر مسیح و زینب از داغ حسین هر دو نالانند اما این کجا آن کجا
امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است شام غریبان است امشب نوای کودکان بر بام کیوان است شام غریبان است امشب به دشت کربلا نالان یتیمانند تا صبح گریانند امشب به روی کشته ها در ناله مرغانند چون نی در افغانند بر خاک بی غسل و کفن رعنا جوانانند خوابیده عریانند بر غربت اجسادشان عالم پریشان است شام غریبان است امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است شام غریبان است امشب عیال مصطفی در گوشهء صحرا بی منزل و ماوا اموالشان تاراج کین از فرقهء اعدا ای آه و واویلا خون می رود امشب ز چشم دختر زهرا اف بر تو ای دنیا آل علی ویران نشین اندر بیابان است شام غریبان است امشب یتیمان جهان در گوشهء هامون غلطان به بحر خون اندر هوای خاتم او بزدل ملعون دیوانه و مجنون سازد جدا انگشت او آن بی حیای دون ای چرخ شو ویران کی خاتم محبوب حق در خورد دیران است شام غریبان است امشب به بالین حسین زینب عزادار است بر غم گرفتار است امشب سکینه بر سر نعش پدر زار است از دیده گریانست زهرا به دور کشته ها با خیل حوران است از دیده خونبار است امشب فلک گریان به حال آل اطهار است شام غریبان است امشب تن پاک حسین در قتلگاه بی سر در بحر خون اند خوابیده بی غسل و کفن با اکبر و اصغر با یاوران یکسر آثار ظلم خولی مردود سگ کمتر در کنج خاکستر گاهی به حال دختران اندر پرستاری از راه غمخواری گاهی کند در مطبخ خولی آن عصمت باری از ماتمش خائف نواخوانست و گریان است شام غریبان است زینب پریشان است
وقتی رسید قافله در مجلس یزید بالا گرفت قائله در مجلس یزید اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت زینب میان سلسله در مجلس یزید زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای با پای پر ز آبله در مجلس یزید داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید بالا نشسته حرمله در مجلس یزید با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت با دین سر مقابله در مجلس یزید دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست مطرب میان هلهله در مجلس یزید بزم شراب بود و چه کردند پای تشت رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید ای وای، بین جام شراب و سر امام چندان نبود فاصله در مجلس یزید بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین آتش فشان به زلزله در مجلس یزید صحبت که از خرید و فروش کنیز شد افتاد باز ولوله در مجلس یزید خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد از دست إبن آکله در مجلس یزید شاعر:مصطفی متولی
به ما تنها اهانت می‌ شد ای کاش و جسارت نه ! شهادت بود ارث خاندان ما ، اسارت نه ! . نوامیس رسول‌ الله در آن خیمه‌ ها بودند به آتش می‌ سپردم خیمه را ، اما به غارت نه ! . ” قَتَلْتُم عِترَتی او اِنْتَهَکْتُم حُرمَتی ” یعنی  که آیا روضه‌ ای هم هست بیش از این عبارت ؟ نه ! . اگرچه آیه‌ ی تطهیر بر روی زمین افتاد ولی ای کاش با دستان مشتی بی‌ طهارت نه ! . به دیدار کریم ابن کریمی رفت در گودال نیامد شمر هم با دست خالی از زیارت ، نه ! . دریغا ! کشتن شش‌ ماهه با تیر سه‌ پر در جنگ دل سنگ و نشان ننگ می‌ خواهد ، مهارت نه ! . به رزمی نابرابر آبروی خویش را بردند کسی دیده به این اندازه در جنگی خسارت ؟ نه ! . به نرخ گندم ری میوه‌ی قلب نبی را کشت به ابن سعد سودی می‌رسد از این تجارت؟ نه! سرافرازی نصیب سربلندان سر نی شد به دشمن‌ ها رسید آیا نصیبی جز حقارت ؟ نه ! . به سمت شهر پیغمبر که آمد کاروان ما بشیر از ما خبر می‌ برد ، اما با بشارت نه … ! . حسین‌ بن‌ علی شمع همیشه روشن دل‌ هاست به‌ سعی دشمنان خاموش می‌ شد این حرارت ؟ نه ! . به لب آوای ؛ ” اَینَ‌المُنتقِم ؟ ” دارد جهان بی‌ تو که دارد اشتیاق دیدنت را ، انتظارت نه ! . . . مجتبی خرسندی
شعراسارت درشام ـ استادسازگار  حورا و طناب؟ وای بر من! قرآن و شراب؟ وای بر من! ناموس پیمبر و کنیزی در شام خراب؟ وای بر من! در پیش نگاه چند دختر چوب و لب باب؟ وای بر من! پیشانی ماه و ضربت سنگ خورشید و خضاب؟ وای بر من! در بزم شراب، کس ندیده ریزند گلاب، وای بر من! ده طایر پر شکسته، با هم بسته به طناب، وای بر من! گیسوی به خونْ کشیده بر رخ گردیده حجاب، وای بر من! کی دیده کسی دهد به قرآن با چوب جواب، وای بر من! در بزم شراب قلب زینب گردیده کباب، وای بر من! پوشیده سکینه از کف دست بر چهره نقاب، وای بر من! شد ظلم به اهل بیت «میثم» بی حدّ و حساب، وای بر من!
مثل نماز مثل دعا صبح و ظهر و شام ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام روضه به روضه گریۀ ما فرق می کند چون فرق بین نافله ها صبح و ظهر و شام روزی سه بار از غم تو گریه می کنیم با رخصت از امام رضا صبح و ظهر و شام این روزهاست غصۀ ما شام شام شام همراه درد کرب و بلا صبح و ظهر و شام دختر نشست پیش پدر گریه کرد و گفت شلاق می زدند به ما صبح و ظهر و شام یکبار ظهر کشت تو رو شمر و با سرت هر روز می کشند مرا صبح و ظهر و شام