4_6019409112159225742.mp3
7.56M
«کِی شیعیان من، مانند تو سراغم آمدند و جواب نگرفتند؟!»😭
داستان تشرّف هندوی بت پرست به محضر امام عصر علیهالسلام و حاجت رواییِ او به عنایت مولای عالم/
«اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِکَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»🤲
#عنایت_امام_زمان«عج»
@yadeShohadaa
فرزندم محمد شهيد سوم خانواده ماست که در عمليات خيبر در سال 62 شهيد شد و 14 سال مفقودالجسد بود. وقتي پس از 14 سال جسد را به پيشواي ورامين آوردند موقع دفن شهيد مشاهده کرديم حال خانم جواني که او را نمي شناختيم منقلب شد و از هوش رفت.
ديدن اين حالت براي ما عجيب بود. چگونه بدون نسبتي که با محمد دارد اين گونه ناراحت شده که بيهوشي به او دست داده است.
يک ماه نگذشت که اين خانم به عروس من، همسر محمد مراجعه کرد و گفت من همان زني هستم که موقع دفن همسرتان از هوش رفتم. علت بيهوشي من اين بود که پس از سال هاي زيادي که از ازدواج من گذشته بود و بچه دار نمي شدم در آن لحظه دفن به دل من الهام شد به اين شهيد متوسل شوم و از او حاجت بخواهم. تا به شهيد متوسل شدم در خودم حالتي احساس کردم که در نتيجه آن از هوش رفتم. الان هم آمده ام به شما بگويم به برکت توسل به شهيد شما و لطف خدا مشکل من برطرف شده و حامله شده ام.
راوی: بتول جنيدي مادر شهيد محمد جنيدي
منبع: لحظه های آسمانی کرامات شهیدان(جلد دوم)، غلامعلی رجائی 1389
#عنایت_محمد_جنیدی
#عنایت_شهید_رسـول_خلیلی
___________________
📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️
@yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
#عنایت_شهید_رسـول_خلیلی ___________________ 📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️ @yadeS
🕊از مادر و دختر ارمنی که چادری شدند تا ازدواج دو امیرکبیری با توسل به شهید😍✨
#راوی:پدرشهید
💠شب هفت شهید خلیلی #خانواده_ارمنی وارد مجلس میشوند و از اطرافیان سراغ مادر شهید را میگیرند. وقتی همسرم را میبینند به او میگویند: ما با پسر شما از طریق عکس و پوسترهای سطح شهر آشنا شدیم. نمیدانیم با ما چه کار کرد که با اینکه اعتقادی به #چادر نداشتیم، اما چادر سر کرده ایم💔
گفته بودند من و دخترم با شهید شما #پیمان بستیم.
چند وقت پیش 13 اتوبوس برای #راهیان_نور به بروجرد دعوت کردم. قرار بود من هم برایشان روایتگری کنم. وقتی به تهران برگشتم دیدم یکی از خانمهای جمع آن سفر به من پیام داد که شهید خیلی #مَرد_مَردِ_مَرد.❤️
مادرش به من زنگ زد و تعریف کرد دخترش در راهیان نور از پسر شهید شما کمک خواسته🤲ما چندین سال است از این دادگاه به آن دادگاه میرویم حالا نه تنها مشکلش برطرف شده، بلکه #متحول نیز گشته است. تا قبل از این اگر نماز میخواندیم ما را مسخره میکرد، اما حالا او ما را برای نماز صبح بیدار میکند😍✨
💠در دانشگاه امیرکبیر هم خبردار شدیم دو دانشجو به واسطه #شهیدخلیلی به یکدیگر رسیده اند💍 آنها برایمان تعریف کردند که هر کدام قراری سر مزار شهید گذاشته اند و از رسول برای امر ازدواج کمک خواسته اند☺️ دختر خانم میگوید سر مزار شهید گفتم من به مدافعین حرم اعتقاد دارم و همسری، چون آنها میخواهم. چند وقت بعد پسری که به عنوان خواستگار وارد اتاق دختر برای حرف زدن با او میشود؛ عکس شهید خلیلی را روی دیوار اتاق میبیند و تعجب میکند😳
به دختر میگوید شما هم شهید خلیلی را میشناسید؟ من در امر ازدواج از او کمک خواسته ام. خلاصه برای جاری شدن خطبه عقد ما را دعوت کردند و از من خواستند خطبه را جاری کنم😊 عکس رسول ما وسط خنچه عقد بود و عروس هنگام بله گفتن گفت: ❤️با اجازه آقا امام زمان و با اجازه پدر و مادر معنویم که پدر و مادر شهید خلیلی هستند و پدر و مادر خود بله❤️ اصلا این صحنه روضه شد و همه گریه کردند.😭
___________________
📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️
@yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
#معجزه_شهید 🕊شهیدی که در خواب به مادر #بی_سوادش قرآن #اموخت ‼️ +مادر من در بهشتم چه چیزی میخوای؟!
هدیه شهید به مادرش ( از خاطرات شهید کاظم رستگار )
مادر من يك كلاس هم سواد ندارد. در عالم خواب برادر شهيدم، شهيد كاظم رستگار را ميبيند كه به مادر ميگويد:
مادر جان! من الان در بهشتم چه چيزي ميخواهي كه براي تو از آنجا بياورم؟ مادر به شهيد ميگويد:
الان كه در بهشت هستي ميتواني از خدا بخواهي كه من بتوانم قرآن بخوانم.
اين خواهران بسيج و خانمهاي جلسهاي ميآيند و من را به جلسه قرآن ميبرند.
همه كه قرآن ميخوانند وقتي نوبت به من ميرسد ميگويم كه من سواد ندارم و آنها ميگويند كه اشكال ندارد،
خب سوره حمد يا قل هو الله را بخوان. من ديگر خسته شدم و خجالت ميكشم.
تا آنجا كه بعضا به اين مجالس به بهانه اينكه حالم مساعد نيست، نميروم.
الان كه بهشت هستي مي توني از خدا بخواهي كه من قرآن را ياد بگيرم.
شهيد رستگار به مادر ميگويد: بعد از نماز صبح بلند شو قرآن را باز كن انشاالله ميتواني بخواني."
مادر من بعد از نماز صبح بلند ميشود و هرجاي قرآن را كه باز ميكند، ميخواند.
___________________
📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️
@yadeShohadaa
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
✍ #مصاحبه_باخانواده_شهیدان_محمدی
🌼قرارمان را شخص ثالثی هماهنگ کرده بود و اولین بار بود که راهی خانه پدر و مادر #شهیدان «سید مهدی و سید صاحب محمدی»🌷 میشدیم که از دور فقط روایت #اتاق_دست_نخورده این دو #برادر شهید را بعد از سالهای پس از جنگ شنیده بودیم💔👌اما صفا و محبت پدر و مادر شهیدان دیدنیتر و دلنشینتر از هر خاطرهای بود☺️
❤️روایتهای پدر و مادر شهیدان محمدی، از اتفاقات این خانه و اتاق فرزندان شهیدشان شنیدنی و دیدنی است. شاید اصلا ابوالشهدا باید خود به تندی و شیرینی لهجه ترکیبی مازنی- عراقی اش از داستان زندگی در #کربلا و ازدواجش با دختر عمو تا بیرون کردنشان توسط صدام و آمدن به محله نظام آباد و بعد هم ماجراهای #سیدصاحب و #سیدمهدی توضیح دهد تا به دل بنشیند اما ما فقط گوشه ای از آن را به قلم میآوریم✋
🦋اتاق های تو در تو و پر ماجرای شهیدان محمدی🦋
🕊ساعت از 8 شب گذشته است که به محله نظام آباد میرسیم. ورودی کوچه تنگ، تاریک، بن بست؛ پر از عکس شهدای همان کوچه است و به همین دلیل نام کوچه را« #بن_بست_شهدا» گذاشته اند. #پدر شهیدان، گویی نیم ساعتی است به خاطر مهمان نوازی بسیار خوبش، دم درب خانه منتظر مانده است☺️ قبل از هر چیزی ما را راهنمایی میکند تا از پلههای تنگ، باریک و قدیمی خانه به طبقه بالا برویم. البته در همان حیاط خانه هم یک اتاقکی ساخته شده است. پدر شهید درهای اتاق ها را باز می کند. همه چیز قدیمی است جز چند لوح و قاب عکس که گویی برخی از اشخاص برایشان هدیه آورده اند. پدر شهیدان شروع میکند و تند تند به بیان #روایتهایی میپردازد که در این اتاقها صورت گرفته است. پیش از هر چیز، در باره خالی از سکنه بودن این اتاقها می گوید: ما قدیم اینجا زندگی میکردیم و این #اتاق بزرگ، اتاق «سید مهدی» و «سید صاحب» بود که بعد از #شهادتشان در حیاط خانه برای خودم و مادر شهیدان اتاقی ساختهام و اینجا همینطور مانده است و مهمانان میآیند و #نماز میخوانند، #دعا میکنند و #حاجت میگیرند!😍💔
سید صاحب و سید مهدی، دو فرزند کوچک خانه آقای محمدی هستند😊 که سید مهدی، 4 سال و نیم در جبهه بوده و سید صاحب هم با دستکاری شناسنامه اش😄 موفق میشود 2 سال در جبهه حضور داشته باشد تا اینکه سید مهدی در عملیات «مرصاد» و سید صاحب در «جاده کوشک» به فاصله 4 روز از هم به « #شهادت» میرسند😔🕊🕊اما این دو فرزند #سادات خانه، بعد از شهادت، گویی به خواب #بسیاری رفتهاند و حاجت بسیاری از نیازمندان را هم دادهاند!😳😍😍😊❤️👌
🕊پدر شهیدان میگوید: سید صاحب، از بچگی حاجت میداده و زمانی که سیدصاحب، بچه بود و مسجد میرفت برخی نذر میکردند و حاجت روا میشدند!❤️
🦋محافظ آقا که خواب سید صاحب را دید🦋
🕊پدر شهید، اول از همه به خواب « #محافظ_آقا» اشاره میکند و میگوید: یکی از محافظان آقا(اسمشان را هم به یاد نمی آورند) خواب سید صاحب را دیده و آمده بود منزل ما و با هم رفتیم به محل شهادت که گنبد و یادبود ساختهاند و مطمئن شد که خواب همین شهید را دیده است و حالا 7 باری می شود که با جمعی به منزل ما میآیند و #هیئت برپا میکنند💔
پدر شهید میگوید: وقتی سید صاحب، یک ساله بود در مسجد امام حسین (ع) همه برای او نذر میکردند و حاجت میگرفتند. حتی یک بار در شش سالگی یک #مسیحی به او نذر کرد و شفا گرفت!😊❤️
آقای محمدی با لهجه مازنی – عراقی تند تند تعریف میکند و میگوید: وقتی صاحب، 7 سال و 6 ماهش بود رفته بودیم جاده شمال و در مسیر راه به زیارت امامزاده هاشم رفتیم. همانجا بی اختیار گفتم: «صاحب آنقدر مردم نذر تو می کنند، فکر می کنم آخر یک روز «امامزاده صاحب» می شوی!»😉❤️
🦋کارگر خانه شهدا حاجت روا شد!🦋
🕊پدر شهید، به یک ماجرای دیگری هم اشاره می کند و میگوید: چند سال پیش دنبال کسی بودیم که بیاید و خانه را قیرگونی کند و بالاخره یک نفر پیدا شد و من اول بهش گفتم: نکند کارت را خوب انجام ندهی، اینجا خانه دو شهید سادات است. آه اینها دامن تو را می گیرد! این را که گفتم کارگر با ناراحتی گفت: 25 روز است که ماشینم را دزدیده اند و پیدا نمیشود. من گفتم: بگو «بسم الله الرحمن الرحیم، من کارم را درست انجام می دهم انشاءالله مشکلم حل شود.» بعد از 2 ساعت کار کردن، بهش تلفن زدند و گفتند ماشینش را پیدا کرده اند!😍❤️
🕊آقای محمدی ادامه میدهد و میگوید: مادر شهید یک روز رفته بود نماز جمعه و آنجا می بیند که یک خانمی خیلی بیتابی میکند و میگوید مریضی دارد که جانش در خطر است و حاج خانم هم زن بیچاره را با خودش به خانه آورد و برایش دعا کردیم و بعد از 10 روز حال مریضش خوب شد!❤️
پدر شهید از این سبک ماجرا ها بسیار در ذهن دارد که هر کدام را تند تند تعریف میکند.
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
✍ #مصاحبه_باخانواده_شهیدان_محمدی 🌼قرارمان را شخص ثالثی هماهنگ کرده بود و اولین بار بود که راهی خانه
🦋آقا نمیتواند خانه ما بیاید اما ما دیدار رفته ایم🦋
🕊پدر شهیدان محمدی، بعد از تعریف خاطرات شیرین #حاجت^روا شدن مردم در همان #اتاق بالای خانه، دوباره پلهها را یکی یکی پایین میآید و ما را پیش #مادرمهربان_شهدا میبرد❤️ مادری که روزهای متمادی #جاده_کربلا تا ایران را با فرزندان خردسال و بهخصوص« #سید صاحب» که در شکم داشته به سوی ایران طی کرده و هنوز در حال #لعن_کردن صدام است که همه چیز زندگی شان را از او گرفت💔
🕊پدر شهیدان، سریع درب کمد خانه را باز میکند و یک #قرآن را بیرون میآورد و به سرعت میبوسد و میگوید: این قرآن #هدیه_رهبری است به خانواده ما و مربوط به سال 91است😍? (تا آخرین لحظه ای که در خانه بودیم، قرآن در دست پدر شهیدان محمدی است و دائم به این هدیه ابراز علاقه می کند)💞
🕊وقتی از آقای محمدی، می پرسیم که در میان این همه مهمان و مسئول که خانهتان آمدهاند، آیا آقا هم تشریف آوردهاند، سریع میگوید: خانه ما جای خوبی نیست. چون کوچه تنگ و کنار خیابان اصلی و شلوغ است و امنیت ندارد که آقا تشریف بیاورند!😔 اما من، مادر شهیدان و دختران و پسرم به دیدار آقا رفتهایم و از نزدیک آقا را زیارت کرده ایم😍❤️
🦋سید صاحب را باردار بودم که از عراق بیرونمان کردند🦋
🕊پدر و مادر شهیدان محمدی، دختر عمو و پسر عمو و از سادات بابلی مازندران هستند، اما آقای محمدی، از بچگی با خانوادهاش در #کربلا زندگی کرده و بعد دختر عمویش را عقد کرده و با خود به کربلا برده است.
مادر شهیدان که مهربانی از صورتش می بارد❤️میگوید: 4 تا بچه داشتم و «سید صاحب» را هم باردار بودم که ما را از عراق بیرون کردند و همان موقع آقای محمدی آمده بود ایران و هیچ خبری از ما نداشت و من به همراه مادر شوهر و تعدادی از اقوام به سختی راهی ایران شدیم. در طول راه مصیبتهای زیادی بر سر ما آمد و فقط #قرآنی که همراه داشتم ما را نجات داد. تمام مسیر اجازه ندادم کسی متوجه بشود من باردار هستم😔و بعد از حدود دو هفته ما به #تهران آمدیم و اقوام برای ما این خانه را گرفتند تا در آن زندگی کنیم.همه زندگی ما در کربلا بود و حتی نتوانستیم سر سوزنی از وسایلمان را بیاوریم.
🦋خادم زائران کربلا بودیم🦋
🕊پدر شهیدان محمدی، میگوید: در کربلا مغازه داشته و کارش قاب سازی بوده و عمده وقتش را صرف خدمت به زائران امام حسین (ع) می کرده است.
او هنوز هم میگوید: این کار افتخار من بود✋❤️ و هنوز هم برای مراسمهای مذهبی از مردم پذیرایی میکنم. میگوید: نمیخواستیم به ایران بیائیم، صدام ما را بیرون کرد😔
🦋از سید صاحب فقط دو تا پا در بهشت زهرا(س) است🦋
🕊پدر شهیدان محمدی، میگوید: وقتی خبر شهادت بچه ها را آرودند، یکی یکی اطلاع دادند. #اولی را گفتم در راه اسلام بوده است ناراحت نیستم! و وقتی گفتند « #سیدمهدی» مجروح شده است، گفتم؛ بگویید #شهید شده است! مکث کردند، گفتم، اشکالی ندارد برای اسلام بوده ناراحت نیستم! چون پیکر « #سیدصاحب» و همراهانش در کوشک منفجر شده بود.امروز در همان کوشک برایشان بارگاه ساخته اند و در ضمن از پیکر سید صاحب فقط دو تا پا آورده اند که در کنار مزار برادرش «سید مهدی» دفن شده است💔
🦋خانم «احمدی نژاد» در خانه ما حاجت روا شد🦋
🕊مادر شهیدان میگوید: چند سال قبل روز شهادت حضرت ام البنین (س)، خانم آقای #احمدی_نژاد به همراه خانم #مجتهدزاده و چند نفر دیگر به منزل ما آمدند و رفتند در اتاق شهدا #نماز مغرب و عشایشان را خواندند. گفتم اگر کسی #تردید کند حاجت نمی گیرد. و بعد از چند دقیقه آقای احمدی نژاد به خانمش زنگ زد و دیدم خانم خوشحال شدند و گفتند حاجت را گرفتم!😍❤️
🦋سید صاحب 15 ساله بود که «نماز شب» میخواند🦋
🕊مادر شهدا میگوید: سید صاحب دوست نداشت کسی بداند که « #نمازشب» میخواند اما من فهمیده بودم. ما آن موقع طبقه بالا زندگی میکردیم و آنجا آب نداشتیم. یک شب دیدم در اتاق باز است و سید صاحب بیدار شد و از اتاق بیرون رفت. اجازه ندادم متوجه شود که من بیدارم. اما حواسم بود دقت کردم ببینم سید صاحب چه کار می کند. دیدم در حال خواندن #نمازشب است. سید مهدی هم همینطور بود. این دو برادر در همان اتاق همیشه #نمازشب میخواندند❤️
#منبع: ماهنامه شهدای اسلام
@yadeShohadaa
سیره -معجزه اشک-کاجی.mp3
1.89M
🎧معجزه اشک ، روایت رزمنده ای که در کربلای ۴ اسیر می شود.
👌👌پیشنهاد ویژه!
⬇️اینو که گوش کردی حتما عکس پایین رو هم ببین،ضرر نمیکنی...!
••••••••****🌷🕊****••••••••
📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️
@yadeShohadaa
👆معجزه اشک
#شهید_محمدرضا_شفیعی ،رزمنده ای که در کربلای۴ اسیر شد و بعد از ۱۶ سال...
••••••••****🌷🕊****••••••••
📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️
@yadeShohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تحول😍✨
ــــ
این قسمت:تحول خانم مهرانگیز اشرفی🦋💙
••••••••****🌷🕊****••••••••
📲کٰانال عِنٰایٰٰاتِ امٰامِ زمٰـان«عج» وشُهـدا🕊❤️
@yadeShohadaa
#رفـاقـت🦋
از رفیق بازی حرف بزنیم
ماشاءالله هممون ادعای رفاقت زیاد داریم...
ولی چه رفاقت هایی و چه رفیق هایی😔😔
اینجا از شهدایی گفتیم که رسم رفاقتشون با رفاقت های ما یکم فرق داشت...
رفاقت هایی که رنگ خدا به خودش گرفته بود...
رفیق هایی که پای هم وایستادند تا قشنگ همدیگه رو بفرستند تو آغوش امام زمانشون
دوستای خوب من یه رفیق میتونه تو رو
تو آغوش مولا بندازه...
عاشق شهادت کنه...
اسیر هیئت و امام حسینت بکنه...
ویه رفیقم تو رو
تو آغوش شیطون بندازه...
تو دل گناه بندازه...
اسیر شهوت و دنیات بکنه..
آره عزیز دلم
ما کجا داریم میریم تو این رفاقتهامون
پس حواسمون جمع کنیم
خوبه نکتهه رسم رفاقتمون رو حاج حسین واسمون بگند :
بعدشم حاج همت....
خیلی خیلی خوب گوش بدید این صوت رو☺️👇👇
داری-از-این-رفیقا؟.mp3
4.53M
#رسم_رفاقت_شهدایی️
حاج حسین یکتا ...♡🎤
رفیق گیر داری ؟
رفیق لوتی و مشتی داری ؟
رفیقی داری که اگه تو میدون مینِ گناه گیر کردی دستتو بگیره ؟؟
@yadeShohadaa
-معراج5-مادر شهید در طلاییه.mp3
1.5M
دل شکسته ها گوش کنید😭💔
🎧 وقتی مادر شهید فرزندش را تفحص می کند
👌👌 فوق العاده
#معراج_شهدا
#راهیان_نور_مجازی
@yadeShohadaa
#استادپناهیان🌱
از #شهدا_مدد_بگیرید !!
مددگرفتن از شهدا رسمِ
دست به خاڪ قبر شهدا بگذاریم
بگیم #حسین ✨ !
به حق این شهداے خودت به ما نگاه کن
واسطه قرار بدیم شهدا رو❤️🍃
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
🕊ماجرای یک کارت عروسی شهدایی😍❤️ 👇👇
آشنایی با زوجی که زندگی مشترکشان را ب#ا آرزوی_شهادت آغاز کردند🕊🌷
❤️هر کسی به شهدا توسل کند به بنبست نمیخورد❤️
31 مرداد 1398 | 16:39
بخش مصاحبه
اخیراً تصویری از #کارت_عروسی یک زوج خوشذوق اردبیلی در فضای مجازی منتشر شد که با کارتهای عروسی رایج در بازار تفاوت داشت. برای آشنایی بیشتر با این زوج و اطلاع از انگیزههای آنها، خبرنگار حریم حرم با آقای داماد گفتوگویی انجام داده است.
اواخر ماه ذیالحجه مصادف با اعیاد فرخندهٔ قربان و غدیر یکی از پرطرفدارترین زمانها برای برگزاری مراسم عقد و عروسی است. در همین ایام، تصویری از کارت عروسی یک زوج خوشذوق اردبیلی در فضای مجازی منتشر شد که با کارتهای عروسی رایج در بازار تفاوت داشت. کارتی که به زیبایی با یک بیت خاص شروع شده بود:
🌷ای شهیدان عشق مدیون شماست
هرچه داریم از خون شماست🌷
این کارت عروسی همچنین و به تصاویر رهبر انقلاب، سردار سلیمانی و شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم مزین شده بود و آرزوی مشترک عروس و داماد یعنی شهادت در آن ذکر شده بود.🕊🌷
برای آشنایی بیشتر با این زوج و اطلاع از انگیزههای آنها، خبرنگار حریم حرم با آقای عرفان پورزاهدان یا همان آقای داماد مذکور گفتوگویی انجام داده است. گفتنی است که هنگام گفتگو با حریم حرم، این زوج شهدایی، در ماه عسل در شهر مقدس مشهد به سر میبردند.
خودتان را معرفی میکنید؟
عرفان پورزاهدان هستم. متولد 1370 و 28 سال دارم.
ساکن اردبیل هستید؟
خیر تهران، ولی اصالتاً اردبیلی هستیم.
از خانواده شهدا هستید؟ با چه انگیزهای این کارت را برای دعوت میهمانان مجلس عروسی خود انتخاب کردید؟
#خیر، من و همسرم از ابتدا، #توسلمان به شهدا بود! به خاطر ارادتمان به آنها، این تصمیم را گرفتیم. امیدواریم با این توسل، خودمان هم مثل شهدا عاقبتبهخیر شویم.
شما به شهید خاصی توسل کردید؟
بله؛ شهید سید احمد پلارک.
تابهحال سر مزار ایشان رفتید؟
من هرهفته سر مزار شهید پلارک میروم.
با شهید خاصی از شهدای مدافع حرم ارتباط معنوی دارید؟
بله؛ شهید حججی. بهطورکلی من و همسرم به شهید پلارک و شهید حججی ارادت خاصی داریم. زندگینامهٔ این دو شهید را مرور کردیم و عاقبتبهخیریشان را دیدیم.
سر مزار شهید حججی هم رفتهاید؟
بله یک بار توفیق شده است.
روز برگزاری مراسم به زیارت مزار شهدا هم رفتید؟
بله بعد از مراسم من و همسرم رفتیم به مزار شهدای بهشت فاطمهٔ اردبیل و توسل کردیم به ایشان و زندگیمان را شروع کردیم.
از شهدای مدافع حرم، مزار شهیدی در بهشت فاطمه (س) هست؟
بله شهید مدافع حرم علی سیفی.
عروس و داماد بر سر مزار شهید مدافع حرم علی سیفی
عروس و داماد بر سر مزار شهید مدافع حرم «علی سیفی»
و کلام آخر؟
من یک کارمند هستم زندگیمان را خیلی ساده شروع کردیم. شهدا خیلی کمکمان کردند و من به این نتیجه رسیدم که واقعاً هر کسی به شهدا #توسل کند به بنبست نمیخورد❤️
1_85264918.mp3
3.58M
سوغات شلمچه از طرف شهید قدرت الله حسین زاده از زبان راوی عزیزمون حاج محمد احمدیان
ترجیحا با هدفون یاهندزفری گوش کنید.
#شلمچه
#راهیان_نور_مجازی