eitaa logo
«کمــی کــافــر...»
3.5هزار دنبال‌کننده
181 عکس
73 ویدیو
0 فایل
یک صبح «کمی کافر» و یک صبح «مسلمان» یک مـــرتبــه زنــدیــقـــم و یک مـــرتبــه درویــــش کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی @MOSAB_YAHYAEI
مشاهده در ایتا
دانلود
با باده هم‌نشینم، من از ازل همینم «پیمانه‌ای به دستم، بی‌چتر زیر باران...» عضو شوید:👇 🟢@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«سفر...» عاقبت یک روز سوار قطار ناکجا می‌شوم. و هیچ یادم نمی‌رود که انسانم و گرفتار تن و تنهایی... متن: مصعب یحیایی صدا: کریم فرخی 🟠@yahyaei_m
گفتی که دل‌آشوبم از هی‌هی و هو‌هوها رفتی که نمانی در انبوه هیاهوها رفتی و دلت پر بود از فصل بهار آن صبح تا شور بیاندازی در جان پرستوها دیدم که شبی خود را آرام صدا کردی با خویش چه می‌گفتی در وسعت شب‌بوها دلتنگ‌تر از پیشی، با خود چه می‌اندیشی در وسعت این برکه با دسته‌ای از قوها ** پیغام سروش است این،چشم دل ما روشن گفتند که می‌آیی از سوی فراسوها
«آیا وکیلم؟!» مصعب یحیایی: شاهنشاه آریامهر -پدر من- آدم دست به خیری بود؛ و دستش هیچ‌گاه به کم نمی‌رفت. نه در کشتن نه در بردن. درست که وقت پرواز آدم‌های دربار را جا گذاشتند؛ ولی به جایش سگ‌های اعلی‌حضرت روی صندلی‌های فرست کلاس جای‌شان امن بود! به قول زیباکلام: «والاحضرت فرار نکردند؛ فقط ایران را به مقصد کشوری دیگر ترک کرد» درست شبیه گاومیشی که وقت حمله‌ی شیرها سراسیمه -به نشانه‌ی اعتراض- گردهمایی شیرها را ترک می‌کند! این اسمش فرار نیست. پدرم می‌خواست برگردد. اصلاً رفتن و آمدن توی خون پهلوی‌هاست. این سلسله‌ی جلیله «دو پادشاه» داشت که سرجمع «سه بار» فرار کردند! بار آخری هم می‌خواستیم برگردیم. من هنوز هم امیدوارم و چمدانم را که از تهی سرشار است - تهی از پول- دم دست گذاشته‌ام. هر چه برده بودیم تمام شده است. و حالا چشم امیدمان به «انقلاب صورتی» شماست! روبالشتی‌ها صورتی بخرید. من به امید آمدن هر روز صبح -در معیت شهبانو- کنج خانه‌ام از لشکر بالشت‌ها سان می‌بینم! «بالش‌ها به جای خود... اعلی‌حضرت همایونی تشریف آورده‌اند. میداااان... خبر دااااار...» یک روز صبح یک بالشت کج ایستاده بود؛ فی‌الفور دستور دادم حلاجی‌اش کردند! «رعیت را رو بدهی سوارت می‌شوند» این را پدرم می‌گفت. آریامهر پادشاهی بود که نه مِهر داشت و نه مهریه گرفت. بحرین را هم همین‌جوری شوهر داد. حالا من ولیعهد سابق ایران و نوه‌ی رضا پالانی از شما وکالت دارم که ایران را -گوشه به گوشه‌ی ایران را- شوهر بدهم به اجنبی‌ها! فرخ‌نژاد هم وکالت داده البته حمید سال‌ها پیش قبل از شوهر کردن زیر بار خرج بچه‌اش توی فرنگ یک بار زاییده بود. و همه‌ی شما «ملت بزرگ ایران» فدای یک تار موی پسرش. من وکیلم که دختران ایران را شوهر بدهم. کوردستان عروس کومله‌هاست؛ خوزستان برای خلق عرب؛ بلوچستان ملک عبدالمالک... سپرده‌ایم همه‌‌ی خطبه‌ها را «مولوی عبدالحمید» بخواند! راستی شیربهای عروس‌ها را گاو شیرده منطقه به حساب اینترنشال واریز کرده است! بی‌بی‌سی هم قول داده است در بخش ویژه‌اش برایشب عروسی آموزش ترقه‌بازی و نورافشانی بدهد با کوکتل مولوتف! آیا به من وکالت می‌دهید؟!
«مرد؛ میهن؛ آبادی...»
در ایوان می‌نشینم -رو به دریا- با دو فنجان چای صدایت می‌زنم آرام «کجایی؟! چایی‌ات یخ کرد...» 🔶@yahyaei_m
مصعب یحیایی: مصعب یحیایی: بچه‌سال که بودم حوالی «دهه‌ی فجر» کلی کاغذپاره برمی‌داشتم و دور از چشم مابقی روی‌شان شعار می‌نوشتم. راستش که بیشتر کلیشه دلم می‌خواست، با یک رنگ فشاری؛ لکن این چیزها دم دستم نبود. دلم به همان شب‌نامه‌های «امام آمد»، «شاه رفت»، «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» خوش بود که توی تاریکی شب‌های بی‌ تیربرق دهات‌مان می‌گذاشتم‌شان لای درز در خانه‌ی خلق‌الله و یا از زیر در می‌انداختم‌ داخل حیاط تا علی‌الطلوع که اهالی بیدار می‌شوند چشم‌شان بیفتد به شب‌نامه‌ها و حواس‌شان باشد که هرچند توی دهه‌ی فجرِ دهه‌ی هفتادیم، ولی بیست و دوی بهمن نشده و این یعنی هنوز انقلاب به ثمر نرسیده! بعد هم جوری با دمپایی قرمز پلاستیکی گازش را می‌گرفتم و محو می‌شدم توی تاریکی کوچه‌ها کأنه ساواک هنوز هست و خود ناکس «ارتشبد نصیری» در به در دنبال چریک کوچکی مثل من است تا یک جایی خفتش کند و خِرکش ببردش توی سازمان امنیت و شخصاً ناخنش را بکشد. گاهی به حدی غرق می‌شدم توی نقش که وقت فرار حتی صدای پای ساواکی و آژان‌ها را می‌شنیدم پشت سرم که دنبالم هستند! نمی‌دانم؛ شاید صدای پای رهگذری بوده که داشته می‌رفته خانه‌اش؛ ولی به هر حال همان هم برای من دلهره داشت و آخ که چه دلهره‌ شیرینی بود پخش کردن شب‌نامه‌‌ها! فکر نکرده بودم‌ها ولی کنج دلم یک ندایی می‌گفت قبول که هواپیمای پرواز «پاریس-تهران» دوازده بهمن پنجاه و هفت راس همان ساعت و دقیقه‌ی موعود توی مهرآباد نشسته و امام از پله‌های هواپیما پایین آمده و از خیابان گل‌کاری شده‌ی فرودگاه یک راست رفته تا بهشت زهرا و آنجا به «پشتیبانی ملت» دولت تعیین کرده؛ لکن انگار هر سال دوباره باید شور بیفتد توی جان ماها و شب و روز نشناسیم تا خود بیست و دوی بهمن؛ نکند یک وقتی یک سالی از همان سال‌های ریاست‌جمهوری مردی که عبایش شکلاتی بود تَقّی به تُوقی بخورد و بهمن به بیست و دومین روز نرسیده سر برسد و انقلاب پیروز نشود! همیشه البته دلم گرم بود به لندکروز بسیج که هر روز بلندگو می‌بست و تبلیغات پایگاه «الله الله الله، لااااا اله الا الله» پخش می‌کرد توی دهات. کلاس‌ها را ریسه‌ی رنگی می‌بستیم. روزنامه‌دیواری می‌نوشتیم. و خسته نمی‌شدیم. باید حتماً بیست و دوی بهمن می‌شد. فکر می‌کردم تا روز بیست و دوم نشده انقلاب اسلامی پیروز نمی‌شود! حالا هم که فکرش را می‌کنم می‌بینم بی‌راه نرفته‌ام. قرار نبوده که انقلاب پنجاه و هفت توی همان روز بیست و دومش فریز شود که. این تازه اول ماجرای انقلاب بود. حالا حالاها ما کار داریم با دنیا. شاهنشاه برای یک مشت سلطنت‌طلب «شاه» بود و الا توی شطرنج انقلاب اسلامی با استکبار «پیاده‌»ای بیشتر نبود که همان اول بازی اوت شد و رفت پی‌ کارش. ولی بازی که هنوز تمام نشده. و راستش را بخواهید هنوز هم همان شور توی سرم است که یکی از همین روزها مشتی کاغذ بردارم و به خط بچگی‌هایم شعار بنویسم. بعد یک جایی بگذارم تا به وقتش شبی، روزی، وقتی، بی‌وقتی، از زیر در خانه‌ و کلیسا و کنیسه‌های عالم بیندازم داخل و به قاعده‌ی شب‌نامه‌های خردسالی‌ام با دمپایی یا اصلاً پاپتی، در بروم سمت ناکجا. ناسلامتی این انقلاب، انقلاب پابرهنه‌هاست! راستی آن روز و روزگار هم دوباره بیست و دوی بهمن است و لندکروز تبلیغات «بیست و دوی بهمن، روز از خود گذشتن...» پخش می‌کند یا وسط اردی‌بهشتی که بهار نارنج‌هایش ثمر داده‌اند؟! 🟠@yahyaei_m
نگفته‌ام که به دستت محک نداشته باش ولی به مقصد این راه شک نداشته باش 🔶@yahyaei_m
باور کنیم مُلک خدا را که سرمد است باور کنیم سکه به نام محمّد(ص) است @yahyaei_m
من ارگ پر از زلزله‌هایم، بی تو باید به فرو ریختنم فکر کنم... @yahyaei_m
می‌شد از همهمه‌ی حادثه‌ها رد شد و رفت قصه این است «کسی حوصله‌ی درد نداشت...» 🔴@yahyaei_m
کجای وسعتی از آفتاب‌گردان‌ها نشسته‌ای به تماشای ما پریشان‌ها؟ در آ که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را پرندگان پراکنده‌اند انسان‌ها... 🔶@yahyaei_m
دکترها بلد نیستند. سردرد، ما را آشفته نکرده؛ آشفتگی‌ها سردرد ارمغان آورده برای‌مان. بشر مدرن روحش درد می‌کند... 🔴@yahyaei_m
مصعب یحیایی: مدتی‌ست که سردرد دست از سرم برنمی‌دارد. نه روزها حوصله‌ی بیداری دارم و نه شب‌ها توان خواب. قضیه را با اهل دلی در میان گذاشتم. می‌گفت یحتمل بخاطر «بی‌قلیونی»ست. گفتم نه؛ جز همان خاطرات بچگی که کارتن آتش می‌زدم و پک می‌زدم به دود سفید کارتن‌‌های «پودر رخت‌شویی برف»، خاطره دیگری از دود ندارم! لاجرم دیروز پریروز رفتم پیش «بیتال». هم جواب ام‌.آر.آی هفته پیش را بردم و هم نسخه پیچید که از اتاق روبرو نوار مغز بگیرم. در جمله‌ای معترضه گفتم: «مغز اگر داشتیم که حال‌مان این نبود». نه گذاشت و نه برداشت؛ گفت به هر حال همان «یک نخود» هم کار ما را راه می‌اندازد! رفتم. یک مشت سیم و الکترود وصل کردند به کله‌ام. خندیدم و گفتم خوبی سر من این است که نیازی به تراشیدن ندارد! یادم نیست ولی فکر می‌کنم اول باری‌ست که نوار مغز می‌گیرم. درست مثل منشی‌ای که اولین بارش بود نوار مغز می‌گرفت! نگران بودم دوشاخ سیم‌میم‌ها را اشتباهی بزند به برق. مُشتی صلوات فرستادم تا به خیر گذشت. تا پرینت نوار آماده شود دکتر رفت و سوار ماشینش شد. زدم بیرون ولی دور موتور تویوتای rav4 از سرعت قدم‌های من بیشتر است. لاجرم سوار موتور شدم و دنبالش هلک و هلک رفتم مطب. پایش را انداخته بود روی پایش. نگاهی به نوار مغزم انداخت. گفت: «زیادی آشفته‌ای». توی دلم گفتم: «دور، دورِ آشفتگی‌ست دکتر... خلق الله را ببین. نظم غزل را فروخته‌اند به آشفتگی‌های شعر سپید... توی این زمانه هرچه آشفته‌تر، شاعرتر!» بی‌خیال جماعت. دکتر گفته مدتی دارو و دوا بخورم. لکن من سنتی زهوار دررفته را چه به داروهای صنعتی و شیمیایی؟! من دوای درد خودم را بهتر می‌شناسم. همین امروز یا فردا سر می‌گذارم به شانه‌ی کوه. تش و پیش بُر می‌کنم. دل‌نسُخته آویشن و بابونه می‌ریزم توی کتری‌ام و دراز می‌کشم زیر سقف آسمان. از من بپرسید موسیقی‌ای بهتر از صدای کوکوسوها نیست. آویشن، دم که آمد بلند می‌شوم و هی فنجان پر می‌کنم برای خودم و هیچ‌کس... قرص و کپسول، درمان دردهای بنی‌بشر نیست. کاشکی کسی آن بالا باشد و کمی فایز بخواند. دکترها بلد نیستند. سردرد، من و ما را آشفته نکرده است؛ آشفتگی‌ها سردرد ارمغان آورده برای‌مان. بشر مدرن روحش درد می‌کند... عضو شوید: 🔴@yahyaei_m
چقدر عمر گران‌مایه را تباه کنیم؟! که آدمیم و مجازیم اشتباه کنیم... عضو شوید: (شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🔵@yahyaei_m
پرسید: «جهان؟!» -رخ به رخ آینه- گفتم: «انسان شده بازیچه‌ی اندوه و دگر هیچ...» عضو شوید: (شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🔴@yahyaei_m
اینجا کسی مثل من نیست، درگیر با خویشتن نیست با خود کسی هم‌سخن نیست؛ دیوانه کم دارد این شهر...! عضو شوید: (شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
آخرین چهارشنبه‌ی سالَم در دلم سوز آتشی کهن است... 🔴@yahyaei_m
تو ماهتاب روشنی، برکه‌ی بی‌نوا منم دوری و در دل منی، دارمت و ندارمت... عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟡@yahyaei_m
تنت از رایحه‌ی میخک نوبر سرشار از کدامین پَر این باغچه گل می‌چینی؟! عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟡@yahyaei_m
یحتمل پیش از من هیچ بشر شیرین‌عقلی «برادران کارامازوف» را برنداشته ببرد و توی مسجد بخواند. البته خیلی هم عجیب نیست‌. یک چیزی توی مایه‌های نماز خواندن «ابراهیم رئیسی» توی کاخ کرملین است دیگر! 🔻ادامه در پست بعد... عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🔴@yahyaei_m
مصعب یحیایی: یحتمل پیش از من هیچ بشر شیرین‌عقلی «برادران کارامازوف» را برنداشته ببرد و توی مسجد بخواند. البته خیلی هم عجیب نیست‌. یک چیزی توی مایه‌های نماز خواندن «ابراهیم رئیسی» توی کاخ کرملین است دیگر! جدی می‌گویم. اصلاً خدا اموات جناب رئیسی را بیامرزد که رفت و آن تو نماز خواند. و الا حالا یکی مثل من باید جواب روشنفکرهای وطنی را می‌داد که «خواندن برادران کارامازوف توی مسجد یعنی چه؟! غیر از این است که جمهوری اسلامی کشور را فروخته به روسیه؟!». بگذریم. حالا که اسم مسجد و نماز وسط آمد و «رمضان المبارک» هم از آنچه در آینه می‌بینیم به ما نزدیک‌تر است، بگذارید یک چیزی بگویم. الله‌وکیلی یکی صاحب شود و سر و سامانی به مدیریت مساجد بدهد. همه‌ را که نمی‌شود با یک چوب راند؛ ولی گاهی فکر می‌کنم بعضی از این بانی‌ها و اهل مسجد دست‌شان می‌رسید خود خدا را هم داخل خانه‌اش راه نمی‌دادند. مثلاً ممکن بود بهانه بیاورند و گیر بدهند به خدا که تو از آن جا که «عظیمی» و «زیادی بزرگی» جای ما را توی صف جماعت تنگ می‌کنی! القصه. گه‌گاهی بچه‌ها را با خودم می‌برم مسجد. البته از عمد زودتر می‌برم‌شان که تا اذان نشده و شلوغ نیست، توی مسجد بازی کنند و خوش باشند. حالا این وسط گاهی خودشان مشغول بازی می‌شوند و اجازه می‌دهند من کتابم را بخوانم؛ گاهی هم آویزانم می‌شوند که الّا و لابد باید با ما بازی کنی. من هم مجبورم با این هیبت و با یک مَن ریش و سیبیل، دست‌شان را بگیرم و «آلیسا آلیسا» بازی کنم. چه می‌شود کرد؟! زبان کودک است دیگر... لکن همین که کَم‌کَمک اهالی آمدند و مسجد شلوغ شد، مُنگه دادن و غر و لند کردن‌ها هم شروع می‌شود که فی‌المثل ما داریم نماز می‌خوانیم بچه‌ات از جلوی‌مان رد شده! خب برادر من، با سیم‌ تلفن به عرش کبریایی وصل نیستی که ترس داری بچه پایش گیر کند و سیم قطع شود. ارتباط با خدا خیلی قبل‌تر از تاسیس شرکت مخابرات هم «وای فای» بوده اخوی! می‌فهمم که باید مدیریت کرد و یک قاعده‌ای گذاشت برای بازی یا شیطنت بچه‌ها. لکن این «حد یقف» را به قاعده صبر و تحمل بچه‌ها باید در نظر گرفت، نه بی‌‌اعصابی و کم‌تحرکی بزرگ‌ترها. بعضی‌ها انتظار دارند بچه‌ی دو ساله هم مثل پیرمرد هفتاد ساله بنشینید یک گوشه و تسبیح بچرخاند و «سُبّوحٌ قُدّوسٌ» بگوید! سال‌ها پیش نقلی شنیدم از آیت‌الله بروجردی که در جواب تندیِ خادم مسجد به بچه‌ها گفته بود: «چکارشان دارید؟ بگذارید این‌ها هم به عبادات‌شان برسند!». یعنی ما از طرفی مواجهیم با مرجع تقلیدی که بازی بچه‌ها را توی مسجد « عبادت و مناجات با خدا» می‌بیند و از این طرف هم آدم‌هایی که حضور بچه‌ها را مساوی با دیس‌کانکت شدن ارتباط‌شان می‌دانند! کاش یک نفر که دستش می‌رسد و جایگاهی دارد امر کند ائمه جماعات بین دو نماز یک بار نظر مراجع تقلید را درباره حضور بچه‌ها توی مسجد فقط روخوانی کنند. من یکی سرم سوت کشید آنجا که دیدم حکم داده‌اند که «مستحسن و نیکوست» و برخی حتی نوشته‌اند «گاهی واجب است». حالا شما جرأت دارید این حکم را به یکی از اعضای هیات امنای مسجد بگویید! هزار جور سند و روایت از «کراهت» آوردن بچه‌ها به مسجد تحویل‌تان می‌دهند. این یک مدل کوچک از «مدیریت فرهنگی‌» ماست. مدیریت فقط «حرام است» و «کراهت دارد». می‌پرسم پس جایگاه «مستحسن است» و «واجب است» در اعمال فرهنگی شما کجاست؟! طنز تلخی‌ست. می‌گفتند چکیده توضیح‌المسائل این یک جمله است: «کلاً اگر جوری بشود که انسان خوشش بیاید حرام است!». طنز بود؛ ولی قبول کنیم یک جاهایی ما جامعه را به این باور رسانده‌ایم! عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🔴@yahyaei_m
زندگی ساعت تب‌دار قرار است؛ همین... اولین ثانیه‌ی فصل بهار است؛ همین... *** زندگی قصه‌ی دل دادن و دلتنگی‌هاست زندگی چیدن یک دانه انار است؛ همین... عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🔴@yahyaei_m
من از علم اقتصاد زیاد سر در نمی‌آورم. و راستش هنوز هم وقتی که می‌خواهم پولی را کارت به کارت کنم انگشتم را می‌گذارم روی صفر آخر تا ریال را راحت‌تر به تومان تبدیل کنم! به هر حال لزوم «رجوع جاهل به عالم» در همین جور جاهاست. به این فکر می‌کنم حداقل کاری که در طلیعه‌ی سال «مهار تورم و رشد تولید» از دستم برمی‌آید این است که کسانی را معرفی کنم که توامان به «تعهد و تخصص‌»شان اطمینان دارم. فکر می‌کنم قدم اول در اصلاح ساختار اقتصادی یا هر اصلاح اساسی‌ای که در نظر داریم، ایجاد «فهم مشترک» و «اجتماعی کردن» مفاهیم مربوطه‌ست. باید به خواست همگانی در فهم و فعل مردم بدل شود. ظرفیت‌های اقتصادی کشور خیلی بیش‌تر از آنی‌ست که ما فکر می‌کنیم؛ لکن علی‌الظاهر عده‌ای که چنبره زده‌اند روی اقتصاد خوش ندارند که مردم به آگاهی برسند چرا که از سود این جماعت کاسته می‌شود. ورق باید به نفع مردم برگردد. از من بپرسید می‌گویم این کانال‌ها را دنبال کنید: 🔹پرفسور مسعود درخشان: @profderakhshan 🔹حجت‌الاسلام احمدعلی یوسفی: @ah_yusefi 🔹حجت الاسلام محسن قنبریان: @m_ghanbarian 🔹دکتر حمیدرضا مقصودی: @hamidrezamaghsoodi 🔹دکتر سید یاسر جبرائیلی: @syjebraily 🔹افرا/سید امیرحسین حسینی: @afra_eco 🔹اقتصادِفرهنگی/حسین عباسی فر: @h_abasifar 🔹دکتر محمدجواد توکلی: @eqmoq2 🔹دکتر علی سعیدی: @DrSaeedi 🔹حسین زمانی میقان: @hzamanim 🔹اقتصاد راهبردی/ارسلان ظاهری: @Arsalan_Zaheri 🔹هنر حکمرانی و توسعه/محمدجواد حق شناس: @hokmraniirani 🔹اقتصاد کاربردی/دکتر رضا غلامی: @DrRezaGholami 🔹اقتصاد انرژی/دکتر همت قلی زاده @hemmatgholizadeh 🔹آنسوتر/حجت الاسلام سید محمدرضا رضی: @seyedrazy 🔹ساخت ایران/حجت الاسلام حسین مهدیزاده: @social_theory 🔹سین.صاد.قاف/دکتر ساجد صمدی قربانی: @sinsadqaf 🔹محمدحسن دهقانی: @dehghani_org 🔹کتابخانه قصد @SSL_Qasd 🔹 زیست شهر مولّد @zistshahr عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🔴@yahyaei_m
رهبر انقلاب (۱۴۰۲/۰۱/۰۱): «چرا از کارگر ایرانی حمایت نمی کنید؟!» خدایی ملی‌گرایانه‌تر از این می‌شد حرف زد؟! «اعزه‌ی پاک آریایی» احیاناً سخنی ندارند؟! مردمی کردن اقتصاد یعنی همین! «حمایت از کارگر ایرانی» یعنی رشد تولید؛ یعنی کاهش تورم؛ یعنی افزایش ارزش ریال؛ یعنی ! تازه این فقط یک وجه از راه‌کارهای رشد اقتصادی‌ست. آینده از آن «ایرانِ اسلامی‌»ست! (پست موقت) 🔴@yahyaei_m
در لیست اعضا دیدم که استاد بدیع‌الزمان فروزان‌فر(۱۲۷۶–۱۳۴۹) هم عضو کانال شده‌‌اند! دو احتمال وجود دارد. یا ایشان به این دنیا رجعت کرده‌اند یا حق تعالی ما را مرجوع کرده‌ به آن دنیا! به هر حال مایه‌ مسرت است. ایمان بیاورید به کفر حقیر! به قول یکی از احباب شما هم «کمی کافر» شوید: 🔴@yahyaei_m
مثل فنجانِ پر از شهد و شکر، شیرینی تـــو همــان تـــازگــی اول فــروردیــنــی... عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
می‌شـود ثـانیـه‌ای صبـر کنـی؟ دلتـــنگم! می‌شود لطف کنی پیش دلم بنشینی؟! عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m