eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
13.6هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حمایت های مردم.mp3
14.64M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔰 ماجراهای ترور دومین رئیس جمهور ایران و حمایت‌های مردم قسمت ۲۱ 🟡 امام خمینی به یاران و اطرافیان‌شون گفتن: این بچه‌ها رو میبینی با چه عشق و علاقه‌ای قلک هاشون رو میارن برای جبهه ها🥺 قسمت قبل 👈اینجا http://eitaa.com/yaranhamde
کانال یاران همدل
🔰 سیدِ محرومین 📝 خاطراتی از رئیس‌ جمهور مردمی شهید رئیسی ۲۴)فراتر از یک دیپلمات سید ابراهیم رئیس
🔰 سیدِ محرومین 📝 خاطراتی از رئیس‌ جمهور مردمی شهید رئیسی ۲۵)نماینده همه اهل سنت و شیعه سنی و شیعه ندارد؛ او تقریباً به تمام روستاهای خراسان جنوبی سر زده و با مردمانش نشست و برخاست داشته. برای همین است که تقریباً کل استان می‌شناسندش و رأی او در انتخابات خبرگان از همان روز اول رقابت‌های انتخاباتی همیشه قطعی بوده و هست. در سرکشی‌هایش بــــه روستاهای استان بارها آمده که اهل سنت به او اقتدا کردند و پشت سرش نماز خواندند. بــس که قبول دارند آقا سیدشان را. اگر کمی دیر هم می رسید، بدون تأمل به امام جماعت اهل سنت اقتدا می‌کرد. ______ حضرت علی عليه السلام به زیاد بن ابیه جانشین فرماندار بصره نوشتند صادقانه به خداوند سوگند یاد می کنم اگر گزارش برسد که از غنایم و بیت‌المال مسلمانان چیزی کم یا زیاد برداشته‌ای آن چنان بر تو سخت بگیرم که در زندگی کم بهره و بینوا و حقیر و ضعیف شوی. (نهج البلاغه نامه۲۰) **** مقام معظم رهبری(مدظله): من اگر از کسی کوتاهی ببینم و بفهمم تقصیر داشته اغماض نمی‌کنم. در مورد مسؤولان هم همیشه سفارش می‌کنم و می‌گویم که اغماض نکنید. (بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی ۱۳۷۷/۱۲/۰۴) http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🕊️پرواز دیده‌بان🕊️ 📖فصل پنجم 🇮🇷بروز بیماری ″روزهای بستری در شهر کرد و اصفهان″ آیت‌اله حیدری:
🕊️پرواز دیده‌بان🕊️ 📖فصل پنجم 🇮🇷بروز بیماری ″بیمارستان امام خمینی تهران″ آیت‌اله حیدری در تهران به کلینیک خون بیمارستان امام خمینی(ره) رفتیم. با تجویز دکتر «شریفیان»، مجدداً از مغز استخوان حشمت‌اله نمونه‌گیری کردند. برادرم عبداله از دکتر شریفیان که با چند نفر دکتر بالای سر حشمت‌اله بود، پرسید: دکتر گروه خونی برادرم - مثبت بود؛ ولی آخرین آزمایش گروه خونی‌اش را - مثبت نشان میدهد چطور ممکن است؟ پزشکهای معالج قبلی هم تعجب کردند و گفتند که اشتباه شده به نظرتان آزمایشها باید تکرار شوند؟ دکتر شریفیان که در واقع استاد گروه پزشکی حشمت بود، با نگاه دقیق به برگه های آزمایش روی میز حرف عبداله را تأیید کرد و از سایر پزشکان خواست در مورد این سؤال نظرشان را بگویند یکی از آنها با تعجب گفت: امکان تغییر در - خون هست؛ اما در گروه خونی امکان ندارد! دکتر شریفیان نظرات رزیدنتها را که شنید خودش توضیح داد که در موارد بسیار نادری امکان تغییر گروه خونی هم وجود دارد... بالاخره آن روز دکتر حزینی از مغز استخوان حشمت نمونه گرفت و برای بررسی و اطمینان بیشتر به آزمایشگاه خود بیمارستان و اصفهان فرستاد. آزمایشگاه کلینیک امام خمینی تهران برای آماده شدن جواب آزمایش دو هفته زمان تعیین کرد. ساعت ۸ همان شب حشمت‌اله حالش بد شد. او با تجربه‌ای که از بیماری خودش داشت احساس کرده بود خونریزی داخلی دارد. هر طور بود با دکتر حزینی تماس گرفتیم و از او راهنمایی خواستیم ایشان با اطلاع از سابقه بیماری گفت: به احتمال زیاد پلاکت خونش پایین است؛ او را به بیمارستان امام ببرید و بگویید ۱۰ واحد پلاکت خون تزریق کنند. وقتی به اورژانس بیمارستان امام رسیدیم و توصیه دکتر را گفتیم ابتدا خونش را برای آزمایش فرستادند و بلافاصله به او پلاکت تزریق کردند. اگر حشمت را روز قبل به بیمارستان امام نبرده و تشکیل پرونده نداده بودیم معلوم نبود در اورژانس به موقع به توصیه دکتر حزینی عمل کنند. آزمایش آن شب نشان داد که پلاکت خونش به ده هزار واحد کاهش پیدا کرده که خیلی پایین و خطرناک بود. ادامه دارد... برگرفته از کتاب: پرواز دیده‌بان http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 شوخی‌ها و خاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۷۳ ″سیب سحرآمیز″ در عملیات والفج
🔰 شوخی‌ها و خاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۷۴ ″اسرای عراقی″ صبح یکی از عملیاتها ناگهان دیدم فریبرز دوتا عراقی دو برابر خودش را اسیر گرفته و روی شانه یکی شان نشسته و با اسلحه دارد آنها را به سوی ما میارد و از راه دور داره شعاری میده و آن دو عراقی تکرار می‌کنند نزدیکتر که رسیدند شنیدم که اسیران می‌گفتند یا صدام پیت حلبی" و "یا صدام خیلی خری" و... به ما که رسید و اسرا را تحویل داد گفتم آخه تو با این هیکل چطوری این دو نره غول را اسیر کردی... یکی از آن خنده‌های موذیانه اش را کرد و گفت دیشب که عملیات شده بود خودشان را در جایی قایم کرده بودند. نزدیکی‌های ظهر که گشنگی و تشنگی به آنها فشار آورده بود با لباس بسیجی‌ها آمدند ایستگاه صلواتی شربت آبلیموه و کمپوت گرفتند و پول در آورده بودند که حساب کنند من هم فهمیدم عراقی هستند و با اسلحه خودم اسیرشان کردم... تا یادم نرفته بگم یه بار دیگه هم فریبرز دوتا اسیر عراقی دیگه هم گرفته بود که ماجرای شیرین و خنده داری دارد که از این قرار بود. یکی از تخصص های فریبرز تقلید صدای آدم و حیوانات بود. آنقدر صدای بز را قشنگ ادا می‌کرد که خود بز هم نمی‌توانست همچنین صدایی از خودش در بیاورد. یه روز که تو منطقه پدافندی بودیم و فریبرز با دوستش در سنگر کمین مشغول نگهبانی بودند، شیطنت آقا فریبرز گل می‌کند و صدای بز در میاورد عراقیها خیال می‌کنند که داخل سنگر از گوسفندهای عشایر مرزی جا مانده است. همین که داخل سنگر میشوند تا بز را با خودشان ببرند. فریبرز و رفیقش اسلحه را به طرف عراقی می‌گیرند و آنها را اسیر می‌کنند و به عقب منتقل می‌کنند. برگرفته از: کتاب ماجراهای آقا فریبرز نویسنده: ناصر کاوه http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 رسانه اماراتی «العین»: چین سامانه لیزری سایلنت هانتر (شکارچی خاموش) را به برای مقابله با حمله احتمالی اسرائیل هدیه داده است http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 انتشار و افشای اسناد جاسوسی آمریکا، توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره) ☑️امام خمینی(ره) پس از ۱۳ آبان ۱۳۵۸؛ که لانۀ جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام تسخیر شد، این اقدام را «انقلاب دوم» نامگذاری کردند و رهبر معظم انقلاب نیز بارها به مسئولین مربوطه یادآوری فرموده‌اند که اسناد این لانهٔ جاسوسی بایستی در مدارس و دانشگاهها تدریس شود تا آیندگان بدانند که آمریکا در ایران چه مقاصدی را دنبال می‌کرد. http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 خاطرات شهدا 💔كاشكى امروز او‌ بود.... 🌷 تقصیر خودش‌ بود. شهید شده‌ که‌ شهید شده‌. وقتی‌ قراره‌ با ریختن‌ اولین قطره‌ خونش‌، همه‌ گناهانش‌ پاک‌ شود، خیلی‌ بخیل‌ و از خود راضی‌ است‌ اگر آن‌ کتک‌هایی‌ را که‌ من‌ بهش‌ زدم‌ حلال‌ نکند. تازه‌، کتکی‌ هم‌ نبود. دو_سه‌ تا پس‌گردنی‌، چهار_پنج‌ تا لنگه‌ پوتین‌، هفت‌_هشت‌_ده‌ تا لگد هم‌ توی‌ جشن‌ پتو. خیلی‌ فیلم‌ بود. دست‌ِ به‌ غیبت‌ کردنش‌ عالی‌ بود. اوائل‌ که‌ همه‌اش‌می‌گفت‌: «الغیبت‌ُ عجب‌ کِیفی‌ داره‌» جدی‌ نمی‌گرفتم‌. بعداً فهمیدم‌ حضرت‌ آقا اهل‌ همه‌ جور غیبتی‌ هست‌. اهل‌ که‌ هیچ‌، استاده‌. جیم‌ شدن‌ از صبحگاه‌، رد شدن‌ از لای‌ سیم‌ خاردار پادگان‌ و رفتن‌ به‌ شهر…. از همه‌ بدتر غیبت‌ در جمع‌ بود، پشت‌ سر این‌ و آن‌ حرف‌ زدن‌. 🌷جالب‌تر از همه‌ این‌ بود که‌ خودش‌ قانون‌ گذاشت‌. آن‌ هم‌ مشروط‌. شرط‌ كرد که‌ اگر غیبت‌ از نوع‌ اول‌ (فرار از صبحگاه‌…) را منظور نکنیم‌، از آن‌ ساعت‌ به‌ بعد هر کس‌ غیبت‌ دیگران‌ را کرد و پشت‌ سرشان‌ حرف‌ زد، هر چند نفر كه ‌در اتاق‌ حضور داشتند، به‌ او پس‌ گردنی‌ بزنند. خودش‌ با همه چهار_پنج‌ نفرمان‌ دست‌ داد و قول‌ داد. هنوز دستش‌ توی‌ دستمان‌ بود که‌ گفت‌: رضا تنبلی‌ رو به‌ اوج‌ خودش‌ رسونده‌ و یک‌ ساعته‌ رفته‌ چایی‌ بیاره‌.... خب‌ خودش‌ گفته‌ بود بزنیم‌ و زدیم‌. البته‌ خدایی‌‌اش‌ را بخواهی‌، من‌ بدجور زدم‌. خیلی‌ دردش‌ آمد، همان‌ شد که‌ وقتی‌ توی‌ جاده ام‌‌القصر_فاو در عمليات‌ والفجر هشت‌ دیدمش‌، باهاش‌ روبوسی‌ کردم‌ و بابت‌ کتک‌هایی‌ که‌زده‌ بودم‌ حلالیت‌ طلبیدم‌. 🌷خندید و گفت‌: دمتون‌ گرم‌… همون‌ کتک‌های‌ شما باعث‌ شد که‌ حالا دیگه‌ تنهایی‌ از خودم‌ هم‌ می‌ترسم‌ پشت‌ سر كسى حرف‌ بزنم‌. می‌ترسم‌ ناخواسته‌ دستم ‌بخوره‌ توی‌ سرم‌. وقتی‌ فهمیدم‌ «حسن‌ اردستانی‌» در عملیات‌ کربلای‌ پنج‌ مفقودالاثر شده ‌و ده‌ سال‌ بعد استخوان‌هایش‌ بازگشت‌، هم‌ خندیدم‌ هم‌ گریستم‌. کاشکی‌امروز او بود تا بزند توی‌ سرم‌ که‌ این‌ قدر پشت‌ سر این‌ و آن‌ غیبت‌ نکنم‌. 🌹خاطره‌اى به ياد شهيد حسن اردستانى http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 پرواز تا بی نهایت 🙋از کودکی تا انقلاب ″نماز شکر می‌خواند″ پدرم مرحوم حاج اسماعیل بابایی باغ ک
🔰 پرواز تا بی نهایت 🙋از کودکی تا انقلاب ″به هنگام تعزیه از اسب فرود آمد″ هر سال پدرم حاج اسماعیل بابایی با برگزاری مراسم تعزیه خوانی در روزهای محرم، یاد و خاطره اباعبدالله الحسين - عليه السلام - و یاوران آن حضرت را زنده نگاه میداشت. آن روزها عباس به خاطر ایفای نقش و شرکت در مراسم تعزیه در هر جای ایران بود در شبهای بیست و یکم ماه مبارک رمضان و دو روز تاسوعا و عاشورا خود را به قزوین میرساند. او از دوران کودکی به فراخور حال در نقشهای گوناگونی ظاهر میشد. به خاطر دارم یک سال که عباس جوان رشیدی بود به او نقش یکی از امیران عرب داده شد. مراسم تعزیه در یکی از میدانهای شهرستان قزوین برگزار میشد. همه بازیگران آماده اجرای تعزیه بودند. طبل و شیپور نواخته شد جمعیت انبوهی برای تماشای تعزیه در اطراف میدان نشسته بودند. زمانی کوتاه از شروع تعزیه نگذشته بود که نوبت به عباس رسید. او در حالی که به جهت ضرورت نقشش لباس فاخری به تن کرده بود، کلاهخودی بر سر داشت و سوار بر اسب بود به صحنه وارد شد پس از اینکه به دور میدان گشتی زد و فریاد «هَلْ مِنْ مبارز» برآورد ناگهان از اسب فرود آمد لگام اسب را به دست گرفت و در حالی که پیاده به دور میدان حرکت میکرد به خواندن تعزیه ادامه داد تماشاگران از حرکت عباس شگفت زده شده بودند. شخصی که در نقش حریف عباس بازی میکرد و بر اسب سوار بود، با اشاره از پدرم که قضیه از چه قرار است. مرحوم پدرم که تعزیه گردان بود، فوری خود را به عباس رساند و به آرامی چیزی به او گفت بعدها شنیدم که پدرم از او می پرسد چرا از اسب پیاده شده و مراسم تعزیه را از شتاب و حرکت انداخته است. عباس در پاسخ میگوید: برای لحظه ای غرور مرا گرفت و نمی‌توانستم تعزیه بخوانم این نقش را از من بگیر و به کس دیگری بده پدرم میگوید ولی تو نقش بازی میکنی. اما او نمی‌پذیرد. از آن پس عباس به اصرار خودش همیشه ایفاگر نقشهایی بود که از همه آسیب پذیرتر بودند. او به هنگام اجرای تعزیه با پای برهنه و بدون جوراب در صحنه حاضر میشد و زار زار می‌گریست و این حرکت او تماشاچیان را به شدت تحت تأثیر قرار میداد. لازم به توضیح است که بعد از رحلت پدرم هم اکنون نیز این مراسم همه ساله به همت مادرم برگزار می شود. راوی: خانم اقدس بابایی http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خداوند الموت ✅ تاریخ فرقۀ اسماعیلیه ۶) کیش باطنی الموت چگونه بوجود آمد؟ 🎬 قسمت ۴ ادامه قسمت ق
🔰 خداوند الموت ✅ تاریخ فرقۀ اسماعیلیه ۶) کیش باطنی الموت چگونه بوجود آمد؟ 🎬 قسمت ۵ ادامه قسمت قبل... کسی میتواند این موضوع را درک کند که علاوه بر این که ایرانی است، تحصیل کرده باشد و بفهمد که سلطه مادی و معنوی قوم عرب چگونه اقوام ایرانی را ناتوان کرده است. موسی نیشابوری در آن موقع موضوع سرالاسرار را بخاطر آورد و پرسید ای محمود آیا در این جا سرالاسرار را به تو آموختند؟ محمود قائنی گفت نه زیرا عقیده دارند که من و سایر فدائیان مطلق هنوز برای ادراک سرالاسرار صالح نیستیم و آن قدر ظرفیت نداریم که بتوانیم سرالاسرار را نگاه داریم و به دیگران بروز ندهیم. موسی نیشابوری پرسید تو اکنون می گفتی که فهمیده ای علت تقیه چیست و من تصور کردم که علت تقیه همان سرالاسرار است. جوان قائنی گفت نه موسی، علت لزوم تقیه این است که مبادا دیگران که ما را ملحد می دانند قبل از روز رستگاری ما را از بین ببرند زیرا عقیده ما طوری مغایر با عقیده دیگران است که هرگاه ما را بشناسند، از قتل ما فروگذاری نخواهند کرد موسی پرسید آیا ممکن است از تو بپرسم که استادان شما در این قلعه چه کسانی هستند؟ و آیا بروز دادن اسم آنها جزو اسرار است یا نه؟ محمود قائنی گفت اگر تو بخواهی وارد جرگه ما شوی بزودی آنها را خواهی شناخت و اگر نخواهی وارد جرگه ما شوی شناسائی نام آنها برای تو بدون فایده است. موسى گفت تو راست می گوئی زیرا اگر من نخواهم وارد جرگه شما شوم معدوم خواهم شد. بعد پرسید آیا استادان این قلعه از سرالاسرار آگاه هستند؟ محمود قائنی جواب داد بدون تردید آنها از سرالاسرار آگاه هستند و گرنه استاد ما نمی‌شدند و ارشاد ما را بر عهده نمی گرفتند موسی گفت آن طور که من می توانم با تو صحبت کنم نمی توانم با فرمانده قلعه نیز صحبت نمایم او هم سن من نیست و نمی‌تواند به مقتضیات جوانی پی ببرد ولی تو همسال من هستی و می‌توانی بفهمی که من چه میگویم. محمود قائنی پرسید چه می خواهی بگوئی؟ گفت من میل دارم که وارد جرگه فدائیان مطلق شوم ولی نمی‌توانم خود را برای مقطوع النسل شدن حاضر نمایم. محمود قائنی گفت من از این حرف تو حیرت می‌کنم زیرا تو حاضری که جان فدا کنی ولی حاضر نیستی که مقطوع النسل شوی. موسی گفت این حرف را فرمانده قلعه شیرزاد به من زد و گفت تو که حاضر شده ای جان فدا کنی چگونه حاضر نیستی که مقطوع النسل شوی؟ من نتوانستم در قبال گفته او چیزی بگویم، برای اینکه دلیل منطقی نداشتم تا به فرمانده قلعه ارائه بدهم ولی به تو که هم سن من هستی میگویم که بعضی از دلایل وجود دارد که عقل آن را نمی‌پذیرد ولی احساس و عاطفه آن را قبول می کند. دلیل من هم از این نوع است و من از این جهت نمی خواهم مقطوع النسل شوم که آرزو دارم زن بگیرم. من شنیده ام و حس می‌کنم که زناشوئی لذیذترین سعادتهای جهان است و بهتر از آن لذتی نیست. باز من شنیده و حس می‌کنم که اگر مردی زناشوئی نکند هرگاه مالک تمام جهان باشد و تمام سکنه دنیا از امر او پیروی نمایند، باز مردی است نگون بخت و همواره خود را تنها می‌بیند همانطور که من اکنون پیوسته خود را تنها می بینم. با این که من امروز تنها هستم بخود میگویم که تنهائی تو موقتی است و بعد از اینکه زن گرفتی احساس تنهائی نخواهی کرد. لیکن پس از اینکه مقطوع النسل شدم پیوسته احساس تنهائی خواهم کرد. من فکر می‌کنم که اگر فقط یکسال از عمر خود را با زندگی زناشوئی بسر می‌بردم و بعد مقطوع النسل می شدم، آرزوئی نداشتم اما در این موقع که من هنوز زن نگرفته ام، اگر مقطوع النسل شوم نا امید خواهم گردید. محمود قائنی اظهار کرد این فکر را تو امروز میکنی و بعد از اینکه مقطوع النسل شدی این فکر را نخواهی کرد. موسی نیشابوری گفت من میدانم که انسان مشکلات زندگی را در دوره حیات تحمل می‌نماید و بعد از این که زندگی را بدرود گفت هیچ یک از آن اشکالات را احساس نمی‌کند. معهذا تا روزیکه زنده است نمی تواند قبول کند که بعد از مرگش اشکالات زندگی وجود نخواهد داشت. در این مورد هم من نمی‌توانم جوابی که قانع کننده باشد بتو بدهم. چون آنچه تو میگوئی مقرون به عقل است و بعد از مذاکراتی که من با محمد طبسی و تو کردم دریافتم که فکر زناشوئی پس از این که مرد مقطوع النسل شد از بین میرود و تمایل جنسی دچار رخوت می شود. ولی امروز نمی‌توانم خود را قانع کنم که مقطوع النسل شوم. ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 بزرگترین عملیات شهادت طلبانه 💢 نوجوانی که جهان را متحول کرد! برشی از سخنرانی به مناسبت ۸آبان، سالروز شهادت شهید http://eitaa.com/yaranhamdel