هدایت شده از یک آیه در روز
.
4️⃣ از نکات قابل توجه در مجموع آیاتی که از ابتدای سوره تا اینجا گذشت این بود که میتوان کل بحثهای آیات قبل را در یک نگاه کلان در دو محور مسائل اقتصادی و مسائل ناظر به دو جنس دید؛ که هر دو را در افق خانواده فهم و حل کرد.
💠 نکته تخصصی #انسانشناسی:
تقابل بنیادین #نگاه_قرآنی با #نگاه_مدرنیته در باب #انسان
💢بسیاری از متفکران بر این باورند که #مارکس و #فروید (که هر دو به نحوی تحت تاثیر نیچه بودهاند) #پیامبران_اومانیسم و مدرنیتهاند.
شالوده تحلیل آنها از انسان،
🔻یکی بر اساس روابط و #مسائل_اقتصادی است؛ و
🔻دیگری بر اساس روابط و #مسائل_جنسی؛
یعنی تمام حقیقت انسان را به این دو مولفه برمیگردانند؛
و هر دو میکوشند جامعه انسانی را صرفاً ذیل یکی از این دو مطلب تحلیل کنند و تمام ابعاد اجتماعی و متعالیِ انسان را به این دو فروبکاهند.
بنیادِ - و به نظر ما نقطه ضعف اصلیِ- تحلیلهای آنها هم این است خانواده هیچ اصالتی ندارد:
انسان در فضای #تنازع_بقای_داروینی پا به عرصه هستی گذاشته است؛
و مساله انسان با دیگران یا دائر مدار روابط اقتصادی اوست ویا نیاز جنسی او؛
و همه آنچه در جامعه می گذرد تحت تاثیر یکی از این دو مقوله است؛
و از این روست که جز بدبختی و زندگیای در تنگنا آینده دیگری برای خود متصور نیست؛
چرا که غایت اصلی انسان را آزادی نفس اماره میدانند و از این رو به صراحت اعلام میکنند که تمدن، شر مطلق است.
به نظر میرسد این همان پیشبینی خداوند است از انسانی که هبوط کرده و حاضر نیست خود را در معرض هدایت الهی قرار دهد و قانونی جز دشمنی و تنازع برای بقا بر او حکمفرما نیست:
📖 «قال اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً: گفت: از اين مقام هبوط کنید در حالى كه دشمن همديگر خواهيد بود؛ پس اگر از جانب من براى شما هدايتى آمد، هر كه از هدايت من پيروى كند هرگز نه گمراه شود و نه شقى و بدبخت گردد. و هر كه از ياد من روى گرداند حتما براى او زندگى تنگى خواهد بود (طه/123-124)
🔺در مقابل، در نگاه قرآن کریم، پیش از آنکه بخواهیم بحثهای اجتماعی و نقشآفرینی انسان در جامعه را ببینیم باید انسان را ابتدا در افق خانواده فهم و تعریف کنیم؛
آن هم خانوادهای در افق #فطرت، که اساساً ماهیتی متمایز از اجتماعات خانوادگی حیوانی دارد؛
و آنگاه این دو عرصه اساسی اقتصاد و مسائل بین دو جنس را ابتدا با محوریت دادن به خانوادهای که بر اعضای آن، نه قانون #تنازع_بقا، و نه حتی قانون #عدالت، بلکه قانون #مودت_و_رحمت حکمفرماست، حل کنیم.
💢عملا مشاهده میشود با یک تقسیم کار بسیار پیچیده، بار اصلی #وظایف_اقتصادی بر دوش مرد، و بار اصلی #وظایف_جنسی بر دوش زن گذاشته شد
(توضیح مساله در جلسه 964، تدبر5 گذشت https://eitaa.com/yekaye/7049)
و بدین ترتیب با یک توازن قوا بین زن و مرد - آن هم نه زن و مردی مستقل و در برابر هم (آن گونه که در سازمانهای اجتماعی دیده میشود)، بلکه زن و مردی که مکمل همدیگرند– عملا این دو بنیاد انسان و جامعه انسانی را (که تمدن غرب چون فهم این دو را در ساحت حیوانیت انسان قرار داده، خانواده را هیچ اصالتی ندادند بشریت را به سراشیبی سقوط هل دادند) چنان ذیل فطرت الهی انسان قرار میدهد که مسیر سعادت وی هموار گردد.
💢این همان مطلبی است که بارها گفته شد: در نگاه اسلامی خانواده تفاوتی بنیادین با نظامات اجتماعی دارد و تقدمی جدی بر آنها دارد به طوری که شکلگیری امت در معنای صحیح آن تنها با گذر از یک خانواده استوار میسر خواهد بود.💢
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
5️⃣ «وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً»
این سوره توضیح واقعه قیامت است. در آیات قبل، درباره برخی از واقعیاتی که با وقوع قیامت بر همگان آشکار میشود سخن گفت: اینکه همه چیز را زیر و رو میکند؛ زمین را بشدت میلرزاند و کوهها را خرد و خمیر و همچون گرد و غباری پراکنده میسازد.
از این آیه تا بیش از نیمی از سوره، به دستهبندی سهگانهای در میان آدمیان میپردازد؛
و اگر باور کنیم که این واقعه، آنچه در مقابل ما واقعیت به نظر میرسید را زیر و رو میکند و برملاکننده واقعیت نهایی است، باید گفت مهمترین و اساسیترین دستهبندی در انسانها، همین دستهبندی سهگانه است.
💠نکته تخصصی #انسانشناسی:
#دستهبندی_انسانها
هر الگوی انسانشناسیای بر دستهبندیای از انسانها استوار است؛
اساسا وقتی ما با واقعیات متکثر مواجه میشویم، برای فهم بهتر آنها چارهای نداریم جز اینکه دستهبندیای ارائه دهیم و آن افراد متکثر را در چند دسته قرار دهیم و بر اساس آنها همه آنها را بشناسیم.
▪️امروزه انواع دستهبندیها از انسانها وجود دارد:
▫️بر اساس رنگ و نژاد (سفیدپوست، سیاهپوست، ...)،
▫️زبان (فارس، عرب، ترک، ...)، ملیت (ایرانی، عراقی، ...)،
▫️منطقه جغرافیایی (آسیایی، آفریفایی، و ...)،
▫️سن (کودک، نوجوان، ...)،
▫️طبقه اجتماعی (سرمایهدار، کارگر، ...)،
▫️شغل (پزشک، معلم، ...)،
▫️جنسیت (زن و مرد)،
▫️دین و مذهب (مسلمان، مسیحی، ...)،
▫️شکل و شمایل (بلند قد و کوتاهقد، چاق و لاغر، زیبارو و زشترو، ...)،
▫️روحیات (تندمزاج، سردمزاج، ...)،
▫️و ... .
🤔این دستهبندیها برخی بر اساس امور اعتباری و قراردادی است (مانند ملیت) و برخی بر اساس امور واقعی و عینی (مانند سن)؛ در برخی بر اساس امری در خود انسانهاست (مانند رنگ) و برخی بر اساس وضعیتی خارج از انسان (مانند منطقه جغرافیایی)؛ و بسیاری از اینها هم ترکیبی از این امور است.
🔺نکته مهم این است که هر دستهبندیای فهم خاصی از انسانها و موقعیت و روابط و اوصاف و ... آنها به دست میدهد، که در شناخت رفتارهای آنها و نوع تعاملی که با آنها بایدقرار کنیم و انتظاراتی که از آنها داریم موثر است. هرچه این دسته بندی بر اساس امور واقعیتر (در مقابل اعتباری) و ماندگارتر (در مقابل موقت و گذرا) در حقیقت انسان باشد، فهم عمیقتر و ریشهدارتری از انسان در اختیار ما قرار میدهد.
مثلا با توجه به اینکه انسانها براحتی میتوانند شغل، طبقه اجتماعی ویا حتی ملیت خود را تغییر دهند، شناختهای اینچنین از یک انسان، شناختی بسیار در معرض تغییر است؛ بویژه که گاه یک نفر در ذیل چند عنوان از این دستهبندیها قرار میگیرد؛ و گاه هریک از این دستهبندیها وصف متفاوت (و گاه متعارض)ی به وی نسبت میدهد؛ مثلا میگوییم که «سرمایهداران چنین و چناناند» و یا «ایرانیها چنین و چناناند» معلوم نیست که چه اندازه این حکم ما درباره شخص سرمایهدار ایرانیای که الان در مقابل ماست، صادق باشد؛ و گاه به ازای فلان خصلت عمومی در سرمایهداران، خصلتی خلاف آن در ایرانیها مطرح است.
💢با این توضیح میتوان فهمید که عمیقترین انسانشناسی، آن است که دستهبندیاش را بر اساس نهاییترین لایه وجودی و حقیقت نهایی هر انسان قرار دهد، حقیقتی که هیچگاه – حتی با مرگ – از او جدا شدنی نیست؛
و کسی که بتواند انسانها را بر این اساس، فهم کند عمیقترین فهم از انسانها را خواهد داشت و به بهترین سبک تعامل با آنها دست خواهد یافت.
🔆با این اوصاف، این سوره (و بلکه هر آیه و سورهای که درباره قیامت سخن میگوید) در مقام معرفی عمیقترین لایههای انسانشناسی است؛ و صرفا برای یک بشارت و هشدار نیست؛ بلکه همین خصلت تبشیری و انذاریاش هم ناشی از این فهم عمیقی است که در خصوص حقیقت انسان برای خود او پدید میآورد.
✅تبصره
عمیق ویا سطحی بودن دستهبندیها به معنای این نیست که دستهبندی عمیق میتواند جایگزین دستهبندی سطحی شود ویا با داشتن عمیقترین دستهبندی، نیازی به سایر دستهبندیها نداشته باشیم. به تعبیر دیگر، شناخت عمیقترین لایه وجودی انسان، ما را از اینکه مستقلا به شناخت لایههای دیگر وجود انسان اقدام کنیم بینیاز نمیکند؛ و هر لایهای از انسان، اقتضائات خود را دارد؛ و خود قرآن کریم هم انواعی از دستهبندیها را در میان انسانها مطرح کرده است.
مثلا یک سطح انسانشناسی، سطح رفتاری آنهاست که انسانها را در دستههای نیکوکار و بدکار و ... قرار میدهد. سطح عمیقتری از آنها، سطح باورهای عمیق آنهاست که انسانها را در دستههای مومن و منافق و ... قرار میدهد. با این حال، این گونه نیست که اگر کسی مومن شد هرگز عمل بدی از او سر نزند ویا اگر منافق شد مطلقا کار خوبی انجام ندهد.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
3️⃣ «وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ...»
در این سوره، در دستهبندی اولش گروه جهنمیان را با تعبیر «اصحاب المشئمة» یاد کرد؛
و این تعبیری است که در قرآن کریم، فقط یکبار آمده است: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ؛ عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَة: کسانی که به آیات ما کفر ورزیدند آنان اصحاب شومیاند؛ بر آنهاست آتشی فراگیر [سرپوشیده و سربسته]» (بلد/19-20)
(که بحث این دو آیه قبلا در جلسات 348-349 گذشت).
در ادامه این سوره نیز به جای «اصحاب المشئمه»، یکبار «اصحاب الشمال» (آیه41) آمده، و سپس با عبارت «گمراهان تکذیبکننده» یا «تکذیبکنندگان گمراه» از آنان یاد شده است («الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ» در آیه51، «الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّين» در آیه92).
تعبیر اصحاب الشمال در هیچ سوره دیگری نیامده؛ هرچند تعبیر «مَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ» نیز فقط در یکجای دیگر (حاقه/25) آمده است؛ و در مقابلِ آیات دیگری که از «اصحاب الیمین» سخن گفته (اسراء/71 و انشقاق/10)، تعبیر «وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلاً» (اسراء/72) و «مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِه» (انشقاق/10) آمده است.
🤔پس اصحاب المشئمه، و انسانهای شومبخت، از نظر قرآن کریم، همان اصحاب شِمالاند؛
یعنی:
▪️کسانی که کتاب را با دست چپ خود، بلکه از پشت سر میگیرند،
▪️در دنیا و آخرت کور و گمراهاند؛
▪️و در یک کلام:گمراهانی هستند که گمراهیشان ریشه در تکذیب حقیقتی داشت که به آنان عرضه شده بود.
🔸نکته جالبتر اینکه در این سوره در مقام توضیح تفصیلی اینها رسید در توصیف سابقه دنیایی شان، با سه وصف آنان یاد کرد:
▪️در دنیا مترفانه (رفاهزده) ریستهاند؛
▪️و در عین حال بر آن گناه عظیم اصرار داشته،
▪️و برانگیخته شدن خویش را –با توجه به اینکه بدن میپوسد؛ و تاکنون نیدهاند که کسی برانگیخته شود- بسیار بعید میشمردهاند
«إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفينَ؛ وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظيمِ؛ وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ» (واقعه/45-48)
💠ثمره #انسانشناسی
معیار اصلی شومبختی، گمراهی از مسیر آخرت است؛ که غالبا در انکار آخرت تجلی میکند.
و جالب اینکه:
💢میشود کسی در اوج رفاه باشد، و در عین حال مصداق بارز شومی و شومبختی هم باشد.
❇️تبصره
اولا صرف اینکه کسی در رفاه زندگی کند «مترف» نمیشود؛ معنای مترف ان شاء الله در آیه مربوطه بحث خواهد شد.
و ثانیا طبق این آیات، «مترف» بودن به علاوه اصرار بر گناه عظیم و انکار آخرت است که وی را مظهر شومی کرده است؛ یعنی «مترف»بودنی شخص را شومبخت میکند که ریشه در تکذیب آخرت داشته باشد.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
2️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ»
قرآن کریم به صراحت برترین انسانها در اولینها را بیش از برترین انسانها در آخرینها میداند. اگرچه تعبیر اولین و آخرین ظرفیت معنایی فراوانی دارد، اما از واضح ترین معانیاش (که تقریبا همه مفسران بدان اذعان کردهاند) اول و آخر زمانی است.
حتی اگر چرایی این مساله (که مقربان الهی در گذشتگان بیش از متاخرین است) برای ما معلوم نشود، یک مطلب واضح میشود که تلقی تکاملی داروینی از انسان، بویژه در خود انسانها، خلاف نظر قرآن کریم است.
🌐نکته تخصصی #انسانشناسی
باور به #سیر_تکاملی انسان، به این صورت که انسان امروز همواره بهتر از انسان دیروز است، از باورهای #مدرنیته است که شاید اول بار توسط #هگل برایش ایدهپردازی فلسفی شد؛ و #داروین سعی کرد این را در عرصه موجودات زنده پیگیری کند و بعدا توسط مردمشناسان داروینیای مانند #اسپنسر، مبنایی برای توجیه برتری اروپاییها و غارت کشورهای دیگر قرار گرفت.
با اینکه این موضع اسپنسر و پیروانش ظاهرا دیگر طرفداری ندارد، اما حقیقت این است که باور به تکامل تدریجی انسان، به این معنا که انسان امروز همواره از انسان دیروز بهتر است، یکی از پایههای #ایدپولوژیک و غیرعلمی مدرنیته است که همهجا و توسط همگان مورد تاکید قرار گرفته است؛
تا جایی که وقتی معدود متفکران عمیقی همچون شهید مطهری میخواهند در مقابل این ایده بایستند، خود را مجبور میبینند که ابتدا بین ابعاد مختلف رشد انسان تفکیک کنند و پس از اذعان به پیشرفت تکنولوژیک و ساختارهای اجتماعی و ارتباطات و ...، تردید خود در پیشرفت حقیقی انسان (که پیشرفت اخلاقی و معنوی است) را مطرح نمایند. (تکامل اجتماعی انسان، ص۲۰-۲۷)
💢اما این آیه بوضوح، انسانهای مقرب – که بالاترین مقام انسانیت است- در میان گذشتگان را بیش از انسانهای مقرب در متاخران میداند؛ یعنی بوضوح در مقابل این تحلیل داروینی – که شاید مهمترین مبنای تفکر مدرنیته است – میایستد.
🔰تبصره
آموزه موعود نهایی و اینکه غایت نهایی بشر حتما بهترین وضع خواهد بود، لزوما به این معنا نیست که سیری هم که در پیش گرفته لزوما یک سیر رو به بالاست؛ و همواره امروز بشر بهتر از دیروز اوست.
در توضیح این مساله به تذکر خوب شهید مطهری بسنده میکنم که سیر حرکت بشر در بسیاری از اوقات میتواند مارپیچی و حلزونی باشد [به تعبیر امروزیتر:، نمودار حرکتش سینوسی باشد]ُ نه سیر خطی مستقیم؛ یعنی این سیر بشر با فراز و فرودهای مختلف همراه است.
بله،
🔹اولا اگر نقطههای خاصی از تاریخ را در نظر بگیریم ظاهرا میتوان گفت حضرت ابراهیم ع از حضرت آدم بالاتر است و پیامبر خاتم ص از همه پیامبران قبلی بالاتر است؛
اما این اصلا بدان معنا نیست که اولا این سیر در میان همه مردم چنین باشد؛ و ثانیا حتی بین خود پیامبران هم لزوما چنین نیست؛ چنانکه واضح است که حضرت ابراهیم ع از بسیاری از پیامبران تبلیغی پس از خود و پیش از پیامبر خاتم ص بالاتر بوده است.
🔹ثانیا بسیاری از رشدهایی که در آخرالزمان و در حکومت مهدوی قرار است حاصل شود نیازمند این است که زمینهاش مهیا شود، که تا آن زمینه مهیا نشود، امکان بروز چنان رشدی در کار نخواهد بود؛
اما اشتباه است اگر گمان شود که حتما این زمینهها خودشان مصداق رشدند؛ مثلا برای اینکه امام حسین ع به چنان مقام بالایی در عالم برسد باید موقعیت کربلا رخ دهد؛ اما این اصلا بدان معنا نیست که اقدامات آن ملعونهایی که کارشان به وقوع آن وضعیت تلخ در کربلا منجر شد مصداق مرحلهای از رشد بشر باشد❗️
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
3️⃣ «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ؛ في جَنَّاتِ النَّعيمِ ... قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ»
💢کم بودن دلیل بر ناحق و نامطلوب بودن نیست.
آنان که بر همه سبقت گرفته و مقرب درگاه خداوند و در اوج نعمتهای الهیاند، تعدادشان کم است.
📝نکته تخصصی #انسانشناسی
انسان مدرن، مدعی اصالت بشر (#اومانیسم) بود؛
اما مهمترین زیربنای چنین اصالتی (روح و حقیقت ماورایی خود) را انکار کرد؛
و این انکار تدریجا او را به انکار مطلق دستیابی به حقیقت کشاند و در وادی #شکاکیت انداخت،
تا جایی که در کمال تعجب امروزه انسانهایی که خود را #روشنفکر میخوانند به شکاکیت و در حیرت و جهل بودن خود افتخار میکنند و چون دست خود را از حقیقت کوتاه میبینند، منکر حقانیت هرکسی که به حقیقت راه برده باشد میشوند؛
و چون در این آشفته بازارِ شکاکیت، مدعیان دروغین حقیقت هم زیاد شدهاند، بسیاری از مردم عامی را هم در این ناممکن بودن رسیدن به حقیقت با خود همراه کردهاند❗️
در چنین شرایطی است که مراجعه به نظر اکثریت ملاک حق و حقیقت بودن قلمداد میشود؛ سخن سخیفی که جز با ترویج پایه سستی مثل شکاکیت نمیتوان آن را ترویج داد‼️
رواج #اکثریت به عنوان تنها #معیار_حقیقت، شاید از مهمترین علل رواج بسیاری از معضلات اجتماعی بشر معاصر باشد؛
از پدیده سخیف مدپرستی گرفته، تا در جایگاه الگو قرار گرفتن بازیگران و سلبریتیها در جامعه.
(بسیار عجیب است: بازیگر، یعنی کسی که هویتی از خود ندارد و هرچه دارد بازی و ادای دیگران را درآوردن است؛ آنگاه چنین کسی الگو میشود و سخن و رفتارش معیار قرار میگیرد)
اما مومنی که خدا، که سرسلسله حقایق و اصل حق و حقیقت است را باور دارد، هیچگاه نه معیارش اکثریت خواهد بود و نه از در اقلیت قرار گرفتن هراسی به خود راه میدهد. در چنین فضایی است که امیرمومنان میفرماید: «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِه: در راه هدایت از کمی تعداد اهل آن، وحشت به خود راه ندهید» (نهجالبلاغه، حکمت201)
🔰تبصره
معیار ندانستن اکثریت در مسائل اصیل زندگی، منافاتی ندارد با اینکه در مسائل سلیقهای و یا در جایی که حقیقت واضح نیست و محل اختلاف نظر است، نظر اکثریت معیار عمل قرار گیرد.
شاید مهمترین تفاوت #مردمسالاری_دینی با #دموکراسیهای_غربی در همین است که در مردمسالاری دینی، معیار اصلی دین و هدایت الهی است؛ و البته چون از طرفی بسیاری از مسائل اجتماعی در زمره امور سلیقهای است و از طرف دیگر اساسا حکومت واقعا دینی با مشارکت مردم است که حاصل میشود و حرکت میکند، حضور، نظر، و نقشآفرینی مردم بسیار جدی گرفته میشود؛
اما در دموکراسیهای غربی معیار همه چیز را ظاهرا نظر اکثریت قرار میدهند؛ و در حقیقت سرمایهداران #صاحبان_رسانه این نظر را آن گونه که خودشان دلشان میخواهند رقم میزنند و جلوه میدهند.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
2️⃣ «وَ فاكِهَةٍ مِمَّا یتَخَیَّرُونَ»
برخلاف آنچه برخی از متکلمان معتزلی (مانند ابوالهذیل) پنداشتهاند، آوردن تعبیر «مِمَّا یتَخَیَّرُونَ» در این آیه بخوبی نشان می دهد که اختیار انسان در بهشت زایل نمیگردد و بهشتیان همچنان بر اساس آنچه خود اختیار میکنند پذیرایی میشوند. (متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب)، ج2، ص122 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج5، ص143 )
💠ثمره #انسانشناسی و #امامشناسی
برخی برایشان سوال است که چگونه ممکن است انسانی اختیار داشته باشد در عین حال معصوم باشد و هرگز گناه و حتی فکر گناه هم نکند⁉️
این وضعیت بهشتیان به خوبی امکان این مساله را آشکار میکند. واضح است که در بهشت نه گناهی هست و نه کسی فکر گناه میکند؛ در عین حال، بهشتیان در کارهایشان اختیار و انتخاب دارند.
🔰ریشه مساله در این است که اختیار داشتن، صرفا با این مقدار حاصل میشود که انسان گزینههای متعددی پیش رویش وجود داشته باشد و منطقا انجام هریک از آنها برای او ممکن باشد.
اما اینکه به لحاظ ملکات درونی به حدی از رشد برسد که در برخی از زمینهها زشتی و آثار سوء برخی از گزینهها چنان برای وی آشکار شده باشد که هیچگاه آن را انتخاب نکند و حتی انتخاب آنچنان گزینهای به ذهنش خطور نکند، به هیچ عنوان لطمهای به اختیار داشتن او نمیزند.
حقیقت این است که مرابتی از چنین عصمتی برای اغلب ما مهیاست؛ مثلا خوردن امور نجس حرام است؛ و هیچگاه به ذهن اغلب ما حتی خطور نمیکند که بخواهیم فضولات انسانی را بخوریم! این به معنای آن نیست که اختیاری برای انجام این کار نداریم.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1️⃣ «وَ لَحْمِ طَیرٍ مِمَّا یشْتَهُونَ»
علاوه بر شرابهای بهشتی و میوهها، از بهشتیان با گوشت پرنده، هر آنچه که اشتهایش را داشته باشند؛ پذیرایی میشود.
با اینکه در آیات زیادی از قرآن کریم از پذیرایی بهشتیان با شراب و یا میوههای بهشتی سخن به میان آمده بود (که در بحث از آیات قبل به آن موارد اشاره شد) این تنها آیهای است که از پذیرایی بهشتیان با «گوشت پرنده» سخن به میان آمده؛ و البته در خصوص پذیرایی با «گوشت» در آیه «وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یشْتَهُونَ» (طور/22) نیز اشارهای شده است.
نکته جالب توجه این است که در هر دو مورد از تعبیر «آنچه که مورد اشتهای آنان باشد»، استفاده شده است؛ که نشان از این دارد که نوعی از اشتهاء و میل هم در بهشت وجود دارد. (لازم به ذکر است تعبیر اشتهاء در خصوص نعمتهای بهشتی، یک بار هم درباره میوهها (وَ فَواكِهَ مِمَّا یشْتَهُونَ؛ مرسلات/۴۲) و سه بار هم به طور مطلق درباره هرآنچه هرکس دلش میخواهد (هُمْ فی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ، انبیاء/۱۰۲؛ لَكُمْ فیها ما تَشْتَهی أَنْفُسُكُمْ، فصلت/۳۱؛ فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْینُ، زخرف/۷۱) به کار رفته است.)
📝بحث تخصصی #انسانشناسی:
ماهیت اشتهاء در دنیا و آخرت
آن مقدار که میدانیم اشتهایی که بشر در دنیا دارد، ناشی از یک دستگاه نفسانی است که در کنار دستگاه طبیعت امکان ادامه بقا برای موجودات حیوانی را مهیا میکند.
💢توضیح مطلب اینکه
همه موجودات زنده برای ادامه بقایشان نیازمند تغذیهاند با این تفاوت که موجودات زنده ردههای پایین مانند گیاهان، برای دستیابی به نیازهای طبیعیشان برای رشد حرکت چندانی لازم نیست؛ یک گیاه در همانجا که ایستاده است ریشههایش از آب و مواد معدنیای که در پیرامونش در زمین وجود دارد تغذیه میکند؛ اما نیازهای موجودات رده بالاتر بسیار متنوع شده، و از این رو برای ادامه حیاتش باید این سو و آن سو برود و مواد مختلفی را تغذیه نماید.
خداوند برای اینکه این امر در حیوان انجام شود علاوه بر دستگاه طبیعت در حیوان (که کار جذب و هضم و گوارش غذا و رساندن آن به تمامی سلولهای بدن در همه موجودات زنده را برعهده دارد)، دستگاه نفسانیای نیز در او قرار داده که هیجانی آمیخته با لذت در حیوان ایجاد میكند و حیوان براى ارضای آن میل به جانب غذا حركت میكند و آن را در اختیار دستگاه هضم قرار میدهد.
به تعبیر دیگر، به موازات احتیاجات طبیعت حیوانى، یك سلسله تمایلات و غرایز مخصوص در وجود حیوان است كه وجود آن احتیاجات را اعلام، و حیوان را به تكاپو وادار میکند و او را به طرف اعمالی كه نتیجتا آن منظور را میدهد هدایت میكند.
در عین اینكه هدفى كه طبیعتِ حیوان آن را طلب میکند (در این مثال: رفع نیاز بدن) مغایر است با هدفى كه حیوان به حسب احساس و تمایل خود در نظر میگیرد و براى آن فعالیت میكند (مثلا احساس گرسنگی و درصدد سیری برآمدن) اما بین این دو دستگاه طبیعت و نفسانیات همكارى و همآهنگى كامل برقرار است و همان چیزى تمایل حیوان را ارضاء مینماید كه طبیعت را به سوى مقصد خویش كمك میكند.
📚(برای توضیح بیشتر؛ ر.ک: پاورقیهای شهید مطهری بر اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲، ص171-180)
پس اشتهاء در دنیا عاملی است که خداوند قرار داده تا نیاز طبیعی بدن مرتفع گردد؛
یعنی ما انسانها، بیش از اینکه نیاز طبیعی سیستم بدنیمان ما را به غذا خوردن وادار کند، تحت تاثیر این سیستم نفسانی (که گرسنه میشویم و اشتها به غذا داریم و از خوردن غذا لذت میبریم) غذا می خوریم. چنانکه اگر کسی دچار اختلالی شود که اصلا اشتها و میل به غذا خوردن نداشته باشد و از خوردن هیچ لذتی نبرد، خطر اینکه از غذا نخوردن بمیرد برایش جدی است.
🤔اما در آخرت چطور؟
🔹آیا اشتهای در آخرت صرفا برای لذت بردن است؟
🔹یا آن اشتها نیز همراه است با یک نیاز در عمق وجود آدم (که در این صورت سوال این است که آن نیاز درونی چیست که این اشتها بهانهای برای رفع آن قرار داده شده است)؟
🔹یا اساسا آن اشتها صرفا تجسم برخی از خواسته ها و اقدامات انسانها در دنیاست که در بهشت به صورت اشتها و رفع آن اشتها جلوهگر میشود؟
🔹یا ...؟
🔹و یا همه اینها؟
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1️⃣ «جَزاءً بِما كانُوا یعْمَلُونَ»
این نعمتهایی که در آیات قبل برای مقربان برشمرد (اینکه در بهشتهای نعیماند و پیرامونشان حورالعینهاست و خدمتکارانی جاودانه که با قدحها و تُنگها و پیالهای از شراب ناب و بیضرر و میوه های دلخواه و پرندههای بریان اشتهاآور دور آنان میگردند ) صرفا پاداش عمل آنان است؛ نه آن چیزهایی که به فضل خداوند برای آنان در نظر گرفته شده است.
📝نکته تخصصی #انسانشناسی
چنانکه به مناسبت در ایات قبل گذشت مقربان – که این آیات در وصف آنان است- همان مخلَصاناند که از سایر مومنان (اصحاب یمین و مخلِصین) بسیار برترند.
کسی که به مقام مخلَصین وارد شود از هرگونه دستاندازی شیطان مصون خواهد بود؛ چنانکه خود ابلیس وقتی از درگاه خداوند رانده شد و قسم خورد که درصدد اغوای انسانها برآید، اذغان کرد که از اغوای اینان ناتوان است: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» (حجر/39-40؛ ص/۸۲-۸۳)؛ و به همین دلیل است که این مقام همان مقام عصمت است زیرا شیطان هیچ راهی به او نخواهد داشت.
〽️این مقام چنان بلند است که قرآن کریم در تعبیری شگفتآور چنان سخن میگوید که ظاهرا همگان در عرصه حساب و کتاب قیامت احضار میشوند جز اینان: «فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُون إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ» (صافات/128) و هرکس تنها جزای عملش داده میشود جز اینان: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ» (صافات/39-40)
💢اگر این آیه اخیر را کنار آیه محل بحث بگذاریم چهبسا بتوان نتیجه گرفت که بهشتی که برای این مقربان مهیا شده است بسیار فوق تصور ما انسانهاست. از این رو، در سوره صافات اشاره میکند که وضعیت اینها فوق هرگونه پاداش و جزاست؛ و در این آیات سوره واقعه صرفا در مقام بیان آن بهشتی است که متناسب با عمل آنان مهیا شده است. یعنی اگر ما بخواهیم متناسب با اعمالشان بدانان پاداش دهیم اینها خواهد بود که بیان شد؛
اما حقیقت این است که مخلَص کسی است که خدا او را برای خود خالص کرده و به مقامی راه یافته که نهایت هدف آفرینش انسان بوده است؛ و از این رو بهشت اصلی آنان همان بهشت قربی است که با تعبیر «بهشت خودم» از آن یاد شده است: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ... وَ ادْخُلي جَنَّتي» (فجر/27-30)
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1️⃣ «وَ كانُوا یقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ»
تردید افکنیای که بارها در قرآن کریم از سوی منکران معاد مطرح شده است -در حدی که جستجو شد- با این چند بیان بوده است:
▪️أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ (رعد/۵)
▪️وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَديداً (اسراء/49 و 98)
▪️أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (مومنون/82؛ صافات/16؛واقعه/47)
▪️وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (نمل/67)
▪️وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ (سجده/10)
▪️أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدينُونَ (صافات/53)
▪️أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ (مومنون/35)
▪️أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعيدٌ (ق/3)
▪️يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحافِرَةِ؛ أَ إِذا كُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (نازعات/10-11)
▪️وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفي خَلْقٍ جَديدٍ (سبأ/7)
▪️وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ (یس/78)
▪️أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ؛ بَلى قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ (قیامت/3-4)
▪️وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا (مریم/66)
🤔در این میان، غیر از مورد اخیر که صرفا به زنده شدن بعد از مرگ اشاره کرده، آنچه در تمام موارد دیگر مشاهده میشود این است که علت اصلی این انکار را این دانستهاند که انسان «خاک» (تُراباً) و «استخوان» (عِظاماً) و «پوسیده» (رُفاتاً؛ رَميمٌ؛ عِظاماً نَخِرَةً) و کاملا متلاشی (مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ) و در زمین گم (ضَلَلْنا فِي الْأَرْضِ) میشود.
📝در واقع افق نگاه اینان به انسان افقی کاملا ماتریالیستی است؛ و جالب اینکه حتی به «مشتی گوشت و پوست شدن» هم اشارهای نکردند شاید بدین جهت که بالاخره در گوشت و پوست سلول زنده هنوز احساس میشود و آنان افق تحلیلشان از زندگی همین زندگی زیستشناختی دنیوی است.
💢در واقع کسی که منکر حقیقت داشتن ماوراء میشود حقیقت «خود» را هم بیش از «خاک» نمیبیند؛ لذا «مردن» را صرفا «تبدیل شدن به خاک و استخوان» میشمرد؛ افق نگاه و آرزوهایش کوچک میشود و امیدی به حیاتی برتر از این زندگیِ پر از رنج ندارد.
📝نکته تخصصی #انسانشناسی
قبلا بارها بر این مساله تاکید شد که نظریه داروین شاید درباره بُعد مادی ما درست باشد (یعنی محال نیست که بعد مادی ما در سیر تکانل داروینی ایجاد شده باشد)، اما مشکلش این است که بُعد دمیده شدن روح را کاملا ندیده میگیرد و در نتیجه حقیقت انسان در حد خاک (فقط عناصر مادی) میبیند؛ و کسی که انسان را این گونه دید، مرگ را پایان کار میشمرد و برای بعد از آن کاری نمیکند؛ و کسی که چنین شد جهنمی خواهد شد.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
3️⃣ «وَ كانُوا یقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ»
اینکه نفرمود «قالوا: گفتند» یا «یقولون: میگویند» بلکه از تعبیر «کانوا یقولون: دائما میگفتند» استفاده کرد، نشان میدهد که این پرسش آنها که «آيا هنگامی که بمیریم و خاکی و استخوانی شویم، آیا واقعا ما باز هم برانگیخته میشویم؟» صرفا یک پرسش برای تحقیق و حقیقتجویی نبود؛ بلکه یک رویه در زندگیشان بود برای جدی نگرفتن و انکار آخرت.
📝ثمره #انسانشناسی
همیشه پرسشهای انسان ریشه در حقیقتجویی ندارد؛ «گاهی» بالعکس است، چون میخواهد زیر بار حقیقت نرود، اهل پرسش و تحقیق میشود؟! «آیا؟ واقعا؟ حتما؟»
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1️⃣ «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ لَمَجْمُوعُونَ»
اصحاب شمال کسانی بودند که برانگیخته شدن خویش را بعید و برانگیخته شدن گذشتگان را بعیدتر میشمردند.
خداوند به پیامبرش میفرماید بگو برانگیخته کردن اولینها و بعدیها برای ما هیچ تفاوتی ندارد و همه شما، هم خودتان و هم آن نسلهای قبل، را حتما در آن روز جمع خواهیم کرد. (المیزان، ج19، ص۱۲۵)
📝نکته تخصصی #انسانشناسی:
چرایی جمع کردن انسانها در قیامت
روز قیامت روزی است که خداوند متعال همه گروهها و افراد را از هم جدا میکند: «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَة» (حج/۱۷)
و بلکه آنها را با توجه به هرچیزی که موجب اختلاف بین افراد میشد «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ» (سجده/25) از هم جدا میکند
تا جایی که هرکسی از نزدیکترین نزدیکان خود هم جدا میشود: «لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (ممتحنه/۳)
تاحدی که روز قیامت را روز جدا شدن (یوم الفصل) نامیده است: «هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (صافات/21)» «لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَت؛ لِيَوْمِ الْفَصْلِ؛ وَ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الْفَصْلِ» (مرسلات/12-14)
و هرکسی بتنهایی باید بیاید و جوابگوی تمامی اعمالش باشد: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» (انعام/94) «وَ نَرِثُهُ ما يَقُولُ وَ يَأْتينا فَرْداً» (مریم/80) «وَ كُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مریم/95)
😳پس اگر اصل بر احضار جداگانه تک تک افراد است چرا همه را جمع میکنند؟
(جالب اینجاست که اینکه روز جدایی روزی است که همه را جمع میکنند در آیه دیگری تصریح شده: «هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلينَ» (مرسلات/38) و این مضمون که در اینجا بیان میشود که همه برای آن میقات جمع میشوند «لَمَجْمُوعُونَ إِلی میقاتِ یوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه/50) در خصوص روز جدایی نیز مورد تاکید قرار گرفته است: «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً» (نبأ/17) «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ ميقاتُهُمْ أَجْمَعين» (دخان/40))
🍃الف. به نظر میرسد ارتباطات ما انسانها بقدری شدید است و بقدری در یک شبکه نامتناهی در بقیه انسانها اثر میگذاریم و از دیگر انسانها تاثیر میپذیریم که زمانی میتوانند حساب و کتاب هرکسی را رسیدگی کنند که همگان را احضار نمایند. این ارتباطات و تاثیر و تاثرها از کمک کردنها و آزاردادنهای در حق دیگران آغاز میشود و تا مواردی همچون یک سلام و احوالپرسی ویا بدگویی و غیبت امتداد مییابد و حتی اثرات اعمال ما بر بسیاری از انسانها که آنها را ندیدهایم و هیچگاه هم نخواهیم دید قابل ردیابی است؛ از گذشتگان (مانند اینکه کسی کاری کرده ویا سخنی گفته و این اقدام وی از خلال قرون متمادی به ما رسیده و اثری در ما داشته ویا اینکه ما درباره او اظهار نظر ویا موضعگیریای میکنیم که در نسبت برقرار کردن دیگران با او موثر خواهد بود) تا آیندگان (هر سخن ویا اقدامی که به نحوی بر هرکسی در آینده تاثیر مثبت یا منفیای بگذارد). یعنی به حساب و کتاب هرکس رسیدن چارهای ندارد جز اینکه به حساب و کتاب تمام انسانها رسیده شود؛ پس همه باید احضار و در یکجا جمع باشند تا حسابرسی کاملی برای هرکس انجام شود.
💠ثمره #اخلاقی
کسی که این حقیقت را جدی بگیرد در تمام اعمال و رفتارش بشدت اهل احتیاط خواهد شد؛ یعنی نه فقط در کارهایی که اثر مستقیم دارد بشدت اهل رعایت حقالناس خواهد بود؛بلکه دائما مراقب است که مبادا کاری انجام دهد که اثرات غیرآشکار آن عواقب غیرمنتظرهای برای وی داشته باشد.
💢خداوند رحمت آیت الله بهجت را؛ میفرمودند:
«تا میتوانید گناه نکنید ... اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد ... اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.» ؛ https://bahjat.ir/fa/content/10583
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1️⃣ «ثُمَّ إِنَّكُمْ أَیهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ»
بحث این آیات در اصحاب شمال بود که محور اصلی جهنمیان را تشکیل میدهند و اکنون دو وصف برای اینان برمیشمرد؛ گمراهی و تکذیبگری.
یعنی
🔻اولا راه را گم کردهاند؛ و
🔺ثانیا اهل تکذیباند؛
یعنی به جای اینکه اکنون که راه را گم کردهاند نسبت به کسانی که حقیقت را عرضه میکنند گوش شنوایی داشته باشند و حقیقتی که بر آنان عرضه میشود را بپذیرند هر حقیقتی که بر آنان عرضه میشود را دروغ میشمرند.
🔹شاید از اینکه وصف دوم را هم به وصف اول افزود بتوان نتیجه گرفت صرف اینکه کسی راه را گم کند وی را جهنمی نمیکند و هنوز امید به نجات او هست. زمانی یک گمراه جهنمی میشود که این گمراهی را مقصد خویش قرار دهد و هر حقیقتی که بر وی عرضه شود را تکذیب کند. (الميزان، ج19، ص125 )
🔸به تعبیر دیگر، بدتر از گمراهی، تکذیب کردن است؛ وگرنه بسیاری از گمراهان، توفیق هدایت مییابند (تفسیر نور، ج۹، ص۴۳۳)
💠نکته تخصصی #انسانشناسی:
#ضلالت بیچارهکننده #شکاکیت_مدرن
از بدبختیهای دوره مدرن این است که #گمراهترین_گمراهان_عالم، #بزرگترین_اندیشمندان و محور هدایت دیگران قلمداد شدهاند❗️
و بدین جهت است که شاید این نحوه گمراهی که در دوره مدرن در جهان شیوع پیدا کرده بیسابقه باشد:
بعد از رنسانس انسانی که با مسیحیت تحریف شده روبرو بود به جای اینکه از این تحریف برگردد و راه صحیح را بیابد اساسا دین آسمانی را کنار گذاشت و پنداشت که با #وهم_گسیخته_از_حقیقت_ماورایی (که به غلط نامش را #عقل و #عقلانیت گذاشته بود) میتواند کار خویش را پیش ببرد❗️
این گونه بود که برای اولین بار در تاریخ بشر، #منکران_حقیقت_متعالی، تحت نام #فیلسوف و #اندیشمند در جایگاه مرجعیت فکری جامعه قرار گرفتند؛ که اوج این فاجعه با #کانت رقم خورد که بحق نام #فیلسوف_مدرنیته به وی دادهاند. وی کسی بود که توانست #شکاکیت_سلبی #هیوم (که نتیجهاش صرفا اذعان به #نمیدانم در همه چیز بود) را به #شکاکیت_ایجابی (نه فقط ادعا کند #نمیدانم؛ بلکه هرکس را که ادعای دانستن داشته باشد پیشاپیش متهم و محکوم به دروغگویی کند) تبدیل کند.
در #منطق_دین مردم سه دسته بودند: #عالم_ربانی، #جوینده_علم که اگرچه به حقیقت نرسیده اما در مسیر رسیدن به حقیقت است؛ و بقیه بودند که «همج رعاع» (افراد #حیران_و_سرگردان) بودند (نهجالبلاغه، حکمت147 )؛
یعنی
🔺اگرچه می پذیرفتند عالمانی که به حقیقت دست یافته باشند (= عالم ربانی) بسیار ناچیزند
🔺اما دیگران میتوانستند در مسیر رسیدن به حقیقت قرار گیرند (متعلم علی سبیل النجاة) و
🔻تنها اگر کسی در این مسیر قرار نمیگرفت حیران و سرگردان و پوچ میشد؛
📛 اما ثمره فلسفه کانت این شد که چون دستیابی به حقیقت و در نتیجه وجود هرگونه «عالم ربانی» مورد انکار قرار گرفت، افتخار کردن به ندانستن، از حد واقعی خویش (= علامت تواضع عالِمی که علمش البته محدود است) بیرون شد و محور قضاوت درباره همگان قرار گرفت❗️
(جالب اینجاست که کسانی که رسیدن به حقیقت را انکار میکنند و منطقا راه هر گونه قضاوتی را میبندند، به خود اجازه میدهند درباره دیگران قضاوت قطعی داشته باشند‼️)
🌐این درست نقطه مقابل دیدگاه قرآن است که در عین حال که از انسانها میخواهد که هیچ سخنی را بدون تحقیق و بررسی نپذیرند و هر سخنی را بشنوند، اما اصرار دارد که تشخیص حق هم ممکن است و از انسانها میخواهد به شنیدن بسنده نکنند، بلکه سپس از بهترین آن پیروی کنند: «فَبَشِّرْ عِبادِ؛ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» (زمر/17-18)
🌀اما کانت به انسانها میگفت که اساسا هیچ سخنی درباره حقیقت غیرمادی ارزش شنیدن ندارد؛
و علیرغم توصیههای اخلاقی دستنیافتنی وی، تنها چیزی که برای پیروی کردن باقی ماند دلخواهها و هوسهای انسانها بود؛
که چون پیروی از همه دلخواهها و هوسها امکان نداشت مردمان مدرن با خود قرار گذاشتند که دلخواهها و هوسهای اکثریت معیار رفتار همگان باشد (که البته هرجا افرادی توانستند که با زور بر اکثریت غلبه کنند با قرار دادن حق وتو و امثالهم این حق را برای خود محفوظ نگه داشتند❗️)
♻️این گونه بود که با سیطره #شکاکیت_جدید و در پرتوی آموزههای #لیبرالیسم، #مکذّب بودن (یعنی هر حقیقتی را پیشاپیش تکذیب کردن) که #بزرگترین_رذیلهای است که انسان را از رسیدن به حقیقت محروم میکند، به عنوان #برترین_فضیلت قلمداد شد❗️
🤔و شاید این برترین دستاورد ابلیس در تاریخ بشر برای گمراه کردن انسانها باشد؛ زیرا مادامی که این امر به عنوان فضیلت قلمداد شود هرگز هیچ گمراهی درصدد جستجو و حتی گوش دادن به حقیقت برنخواهد آمد.
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
3️⃣ «ثُمَّ إِنَّكُمْ أَیهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ»
گمراهی همواره از یک راه معین معنی دارد؛ و تکذیب کردن هم همواره تکذیب کردن چیزی است؛ متعلق این گمراهی و تکذیب چیست؟
اغلب مفسران مقصد و آنچه مورد تکذیب آنها قرار گرفته را راه حق و دین الهی و اموری همچون توحید و نبوت و معاد دانستهاند (مثلا مجمع البيان، ج9، ص334 )
اما به نظر میرسد همین نیاوردن متعلق آن حاوی نکتهای است و آن این است که هرگونه تکذیب حقیقت انسان را چنین جهنمی میکند و اگر مفسران بر تکذیب توحید و نبوت و معاد تاکید داشتهاند از باب اهمیت جدی این حقایق است.
💠نکته تخصصی #انسانشناسی
همین که ضال و مکذب بودن از مهمترین عوامل جهنمی شدن است نشاندهنده اصرار اسلام بر آزاداندیشی واقعی است؛ و البته چنانکه در تدبر ۱ اشاره شد لازمه آزاداندیشی نه انکار همه چیز، بلکه تسلیم بودن در برابر حقیقت است. بسیاری از اوقات انسانها دلبسته یک باور یا عقیده میشوند (ولو آن عقیده، اعتقاد به شکاکیت باشد!) و آنگاه از راه حق و حقیقت دور میشوند و هر حقیقتی که خلاف عقیدهشان باشد را تکذیب میکنند: و این مهمترین معیار جهنمی شدن جهنمیان است.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1️⃣ «لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ»
پس از اشاره به گرد آمدن همگان در میقات آن روز، گمراهان تکذیبکننده را مخاطب قرار داد و در این آیات به سراغ این رفت که خوردنی و نوشیدنی آنها چیست.
اولین نکته در این باره این است که خوردن چنان برای انسان ضروری است که حتی در جهنم هم چارهای از آن نیست؛ و حتی سختیها و شدتهای روز قیامت هم مانع از آن نیست که انسان از خوردن و آشامیدن بازایستد. (حدیث۵).
نکته تخصصی #انسانشناسی: #خوردن
خوردن و آشامیدن از همان ابتدای خلقت انسان یکی از محورهای اساسی وجود او بود؛ چنانکه اولین خطابی که بعد از آفریده شدن و قرار گرفتن انسان در بهشت به وی رسید این بود که «بخورید از همه چیز غیر از این درخت» (وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمين؛بقره/۳۵؛ در اعراف/19 هم عین همین است فقط به جای «وَ كُلا مِنْها رَغَداً» تعبیر «فَكُلا مِنْ» آمده است).
قبلا در جلسات مختلفی به اهمیت و جایگاه خوردن در زندگی آدمی و اینکه چگونه شروع خوردن آدمی در بهشت موجب تفاوتی بنیادین بین او و حیوان گردید و خوردن را به پدیدهای بشدت فرهنگی تبدیل نمود اشاره شد. *
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
2️⃣ «أَ فَرَأَیتُمْ ما تَحْرُثُونَ»
💢آیا تأمل کردهاید در آنچه میکارید؟!💢
یعنی همین که انسان بذر میپاشد و نهال میکارد پدیدهای مهم و قابل تامل است.
💢یک وجه تأمل در این پدیده توجه به این است که به ثمر رساننده حقیقی این بذر خداوند است نه ما؛ اما این نکتهای است که موضوع آیه بعد است و همانجا بحث خواهد شد.
💢اما با توجه به اینکه این آیه، آیهای مستقل از آیه بعد است؛ میتوان مستقلا هم بدان نگاه کرد و تاملی درباره این سوال الهی داشت:
💠نکته تخصصی #انسانشناسی:
#انقلاب_کشاورزی
در زیستشناسی داروینی حیوانات پستاندار را به دو دسته گیاهخواران و گوشتخواران تقسیم میکنند که البته تذکر میدهند ردههای بالای پستانداران که گوشتخوارند گیاهخوار هم هستند و مساله را بیشتر از زاویه دندانها و قابلیتهای دندانهای آنها تحلیل میکنند که برای گیاهخواری تنظیم شده یا گوشتخواری ویا هر دو؛ و انسان را در رده اخیر قرار میدهند.
💢اما آنچه بشدت مورد غفلت است این است که همه حیوانات غذایشان در طبیعت آماده است وصرفا از غذای آماده استفاده میکنند اما انسان خلیفةالله تنها موجودی است که در طبیعت برای تولید غذای خود دست میبرد❗️
در زیستشناسی داروینی موجوداتی انساننما که از حدود دو میلیون سال قبل روی این کره خاکی میزیستند را نیز به عنوان «انسان» مینامند؛ تا آخرین آنها که نامش نئوآندرتال است و تا حدود ۳۵ هزار سال قبل زندگی میکرد؛
🤔 ولی انسان کنونی که سابقهاش حدود ۱۵ هزار سال است؛ موجودی است که شروع زیستش با انقلاب کشاورزی همراه است.
آنان بسادگی از این سوال مهم میگذرند که واقعا چرا در میان تمام موجودات این کره خاکی این موجود برای غذای خود دست به تولید محصول زد❓
چرا همه حیوانات، حتی نئوآندرتالها که فیزیولوژی بسیار مشابه انسان کنونی دارند هرگز خودشان برای تولید محصول و غذایشان اقدامی نکردند و این موجود اول بار چنین کرد❓
در اینکه تواناییهای مغز این موجود بیش از موجود قبلی بود بحثی نیست؛ اما آیا صرف بیشتر بودن تواناییها ذهنی میتواند نحوه زیست موجود را یکسره عوض کند؛ و پدیدهای را رقم بزند که خود آنها از آن به عنوان «انقلاب کشاورزی» یاد میکنند⁉️
این انسان به لحاظ نیازهای فیزیولوژیک تفاوت چندانی با انسان نئوآندتال ندارد؛ با این حال برخلاف تمامی حیواناتی که تا پیش از این روی کره خاکی میزیستند خودش برای تولید محصول دست به اقدام میزند و خودش دانه را میکارد.
بله حیواناتی بودهاند که کارهایشان عملا در لقاح و بارور شدن برخی گیاهان موثر بودهاند؛ اما نقش انسان در کشت گیاهان کاملا آگاهانه و با محاسبات خاص خودش است؛نه صرفا یک نقش ناخودآگاهی که نظام طبیعت بر دوش او گذاشته باشد.
💢آیا واقعا میتوان پذیرفت تفاوت انسان کنونی با نئوآندرتالها صرفا در حد تفاوت یک حیوان با حیوان رده قبلی خود بوده است⁉️
🔹ای انسانهایی که خود را ادامه نئوآندتالها و صرفا محصول یک جهش کور میدانید؛❗️
آیا در این ویژگی خودتان که محصولاتی را میکارید تأمل نمیکنید⁉️
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1️⃣ «إِنَّا لَمُغْرَمُونَ»
اگر خداوند کاری کند که دانههایی که انسان میکارد به نحصول نرسد و خس و خاشاکی شود؛ انسانهایی که منکر نقش خداوند بودند با دهان باز حسرتزده بر جای میمانند و با قاطعیت بسیار (تاکیدات مکرر در متن این کلام در نکات ادبی اشاره شد) میگویند که ما واقعا غرامتدیدگانیم!
💠نکته #انسانشناسی
در نظام زندگی دنیا انسانها را میتوان در دو دسته قرار داد. کسانی که اصل برایشان سعادت اخروی است؛ و لذا در زندگی دنیا وظیفهمحورند؛ و کسانی که اصل برایشان زندگی دنیوی است و در زندگی دنیا دنبال رسیدن به سود و منعت نقد.
خداوند نظام عالم را طوری قرار داده است که وقتی تلاشی انجام میدهیم انتظار داریم اوضاع زمین و آسمان هم حتما همراهیمان کند و تلاش ما حتما به نتیجه دلخواه ما برسد. در اینکه دانه برای اینکه رشد کند باید کاشته شود بحثی نیست؛ اما آیا فقط کاشته شدن تنها علت و عامل رشد و ثمردادن دانه است که اگر دانه به ثمر نرسید حسرتزده بر جای بمانیم و خود را غرامتدیده به حساب آوریم؟
اینجاست که تفاوت این دو دسته آشکار میگردد. کسی که بنای زندگی را بر انجام وظیفه قرار داده بود هرگز در چنین موقعیتی حسرت نخواهد خورد؛ او به وظیفهاش عمل کرده و نتیجه را برعهده خداوند گذاشته است؛ اما کسی که تنها و تنها محصول و منفعت دنیوی را در کارهایش مد نظر داشته همواره در این موقعیتها به پوچی و ناامیدی میرسد.
📝ثمره #اخلاقی
انصافا آیا اگر دانهای کاشتیم و خداوند به هر دلیل صلاح در آن دید که به محصول نرسد باید خود را غرامت دیده به حساب آوریم؟!
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
1️⃣ «أَ فَرَأَیتُمُ النَّارَ الَّتی تُورُونَ»
از این آیه به بعد سراغ آنچه بقای زندگی انسان بدان وابسته است میرود: ابتدا خوردن، سپس نوشیدن، و سپس آتش.
ارتباط خوردن و نوشیدن با هم واضح است؛ اما چرا بعد از خوردن و نوشیدن سراغ آتش رفت و ما را به تامل در آتش دعوت کرد؟
🍃الف. در میان قدما برخی چنین توضیح دادهاند که از این جهت که در مقام هضم غذا – بر طبق علم طبیعیات – آتش است که اصلاحکننده غذاهاست؛یعنی ابتدا سراغ خوردن رفت که بنای بقای انسان به تامین غذاهای مورد نیاز بدنش است؛سپس سراغ آشامیدن رفت که استمراردهنده وجود انسان و مکمل غذاهاست؛ و سپس سراغ حرارتی رفت که برای هضم و جذب غذاها مورد نیاز است. (مفاتيح الغيب، ج29، ص420 )
🍃ب. آتش است که زندگی انسان را بسیار متفاوت از حیوانات کرده است:
📝نکته تخصصی #انسانشناسی:
اهمیت #آتش در #انسان_شدن انسان!
خوردن و نوشیدن ظاهرا یک نیاز طبیعی است که در میان تمام موجودات زنده عالم طبیعت رایج است؛ و برخی به غلط هنگام سخن گفتن از خوردن و آشامیدن در انسان اینها را جزءرفتارهای غریزی وی به حساب میآورند؛ اما قبلا بارها اشاره شد که انسان موجودی است که از حقیقتی به نام «فطرت» برخوردار است که در وجود او تمام ابعادی که مشابه آن در حیوانات «غریزه» شمرده میشود را تحت تاثیر قرار داده، اساسا دیگرگون میکند.
دقت کنید:
خوردن و آشامیدن در انسان بشدت با پدیده آتش مرتبط است؛
یعنی انسان تنها موجودی در نظام طبیعت است که مستقیما از طبیعت خام استفاده نمیکند؛ بلکه عمده «غذاهایش را درست میکند» یعنی در مواد خام طبیعت دست میبرد؛ و مهمترین ابزار وی در این دستکاری مواد خام برای حصول غذایی که بخورد آتش است؛ و همین امر است که موجب شده که خوردن در انسان یک پدیده صرفا طبیعی نماند بلکه پدیدهای بشدت فرهنگی شود؛
تا جایی که که انسانشناس معروف، لوی اشترواس کتابی دارد با نام «خام و پخته» (The Raw and the Cooked) و و با تاکید بر تقابل «خام» و «پخته» نشان میدهد «خام» با طبیعت مرتبط است، درحالی که «پخته» با فرهنگ! در واقع، اگر اقتضائاتی که آتش برای زندگی خاص بشر ایجاد کرده حذف شود شاید تقریبا عمده فرهنگ و تکنولوژی بشر یکسر کنار گذاشته شود!
(در این راستا به حدیثی که ان شاءالله در جلسه 1040 خواهد آمد دقت کنید.)
🍃ج. ...
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
2️⃣ «تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ»
قبلا در بحث از آیه دوم سوره حمد اشاره شد که اگرچه بسیاری از مترجمان «العالَمین» را به «جهانیان» ترجمه کردهاند و این ترجمه غلط نیست؛ اما ترجمه آن به «جهانها» چهبسا دقیقتر باشد «العالَمین» را هم به «جهانیان» و هم به «جهانها» میتوان ترجمه کرد. (جلسه۳۶ http://yekaye.ir/fateha-alketab-1-2/)
و در آيه حاضر نیز اگرچه باز اغلب مترجمان «العالَمین» را به «جهانیان» ترجمه کردهاند؛ اما معدودی از مترجمان به معنای «جهانها» توجه کردهاند مثلا:
پروردگار عالمهای آفریدگان (ترجمه جلال الدین فارسی، ص۱۰۷۵)
پروردگار عالمها (ترجمه شاه ولی الله دهلوی، ص۱۲۱۴)
آفريدگار جهانها و جهانيان (ترجمه طاهره صفارزاده، ص۱۳۱۳)
پروردگار جهانها (حجة التفاسیر، ج۶، ص۲۹۴)
💢اکنون میافزاییم با تحلیلی که درباره کلمه «العالمین» به عمل آید بخوبی میتوان فهمید که چرا هر دو ترجمه درست است:
«عالَم» وقتی به صورت جمع سالم بسته شود فقط در مورد ذوی العقول به کار میرود؛ و در حدیث ۲ از امام صادق ع نقل شد که هر انسانی یک عالم است.
پس اینکه خداوند رب العالمین است یعنی خداوند پروردگار انسانهایی است که هریک یک جهان است؛ پس خداوند از همان جهت که پروردگار جهانیان (انسانها) است؛ از همان جهت پروردگار جهانها هم هست.
✅این موید همان تحلیلی است که قبلا به تفصیل بیان شد که یکی از ویژگیهای خاص انسانها این است که انسانها موجوداتیاند که «جهان» دارند و «جهانی» هستند. این مطلب لااقل به دو معنا قابل توجه است:
الف. برخورداری انسان از اختیار، امکان ایجاد بینهایت جهان را برای او مهیا نموده است:
ب. هر انسانی در «جهان» زندگی میکند نه فقط در مکان و زمان پیرامون خویش
جلسه ۵۱۷ http://yekaye.ir/al-qalam-48-52/
و همه این جهانها هم تحت ربوبیت خداوند است.
📝نکته تخصصی #انسانشناسی و #خداشناسی
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/8747
هدایت شده از یک آیه در روز
ادامه تدبر ۲ در آیه «تَنْزیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ»
📝نکته تخصصی #انسانشناسی و #خداشناسی
سارتر، اگزیستانسیالیست مشهور، منکر خداوند بود؛
و علت انکارش را این گونه معرفی میکرد که وی طرفدار اراده و آزادی انسان است و قبول وجود خداوند منجر به مجبور دانستن انسان میشود.
توجه به اینکه به تعداد انسانها جهان داریم و هر انسانی خودش یک جهانی است؛ و ربوبیت خداوند نسبت به انسانها نه ربوبیت نسبت به یک جهان، بلکه ربوبیت نسبت به تمام جهانهای ممکن است میتواند بخوبی ناصواب بودن برداشت وی از خدا را نشان دهد.
بله،
تا پیش از آفریدن انسان شاید می شد از یک جهان سخن گفت:
یک جهان که با قوانین علت و معلولی از پیش تمامی آن قابل پیشبینی بود؛زیرا سلسله علت و معلولها به نحو جبری همه واقعیات پس از خود را رقم میزد.
اما خداوند انسان را آفرید و در او امانتی بینظیر نهاد که آسمانها و زمین تحمل آن را نداشتند؛
و آن امانت احتمالا همین اختیار بود.
دادن اختیار به انسان همان و اینکه هر انسانی خودش یک جهان شود همان.
در واقع، اگر تا پیش از آفریدن انسان تنها یک جهان در کار بود؛ خداوند با آفریدن انسان، امکان تحقق هر جهانی را برای هر انسانی مهیا کرد؛
و البته تمامی این جهانهای ممکن، خارج از محدوده ربوبیت خداوند نیست؛ اما نسبت خداوند و انسان و جهانهایی که هر انسانی رقم میزند نسبت فرازمانی است؛
پس این گونه نیست که خداوند در نقطه شروع زمان ایستاده باشد و از پیش وقوع تمام جهانها توسط هر انسانی را رقم زده باشد (که اگر این گونه بود باز تنها و تنها یک جهان در کار بود)؛ بلکه خداوند وقتی به انسان اختیار دارد یعنی انسان را با این «امکان» آفرید که چیزی از او سر بزند که لزوما بر اساس سیر طبیعی علل موثر بر وی نباشد.
به تعبیر دیگر، گویی با آفرینش انسان در زمین، این قاعده که تا پیش از این آفرینش در عالم طبیعت شیوع داشت که «الشیء ما لم یجب لم یوجد» به هم زد؛ و در زمین موجودی قرار داد که چنین نیست امور به نحو وجوب بر او رقم بخورد و علت تامهی افعال او گردد تا فعلی از اوسر زند؛ بلکه اختیار را جزء اخیر علت تامه صدور افعال از او قرار داد؛ یعنی پتانسیلی که اگر همه علل طبیعی جمع شود تا فعلی را از او صادر کند این اختیار میتواند آن جمع را بر هم زند و صدور فعل از وی رقم نخورد؛ و به جای اینکه همواره همین جهان با ضرورت خود پیش رود و هیچ جهان ممکن دیگری وارد عرصه وجود نشود؛ انسان بتواند با هر اختیار خود یکی از جهانهای ممکن را به عرصه وجود وارد سازد؛
و این همان حقیقت عظیمی است که با نام #بداء از آن یاد شده است:
یعنی اگر همه روالهای طبیعی و عادی عالَم اقتضای خاصی را داشته باشند، اما جای اراده کردن جدید انسان همواره باز است و ممکن است هر انسانی این روند قبلی نظام عالم را به هم بزند و روند جدیدی را پیش آورد و در واقع جهان جدیدی را جایگزین جهان قبلی کند.
پس در عین حال که مجال برای اختیار انسان باز است (زیرا جهان کنونی تنها جهان ضروریای که تخلف از روند آن محال باشد نخواهد بود؛ و هر انسانی در هر تصمیمی میتواند یکی دیگر از جهانهای ممکن مفروض را به جای جهانی که در روند طبیعی باید موجود میشد، به عرصه وجود وارد کند) اما نظام هستی از ربوبیت خداوند خارج نمیشود (زیرا تمام آن جهانهای ممکن، و نیز نظم منطقی بین هر اراده و وارد کردن هر جهان ممکن به عرصه وجود، و نیز تمامی ارادههای تمامی انسانها [= تمامی گزینههایی که پیش رو دارند و گزینهای که از میان آنها انتخاب میکنند] و در یک کلام تمامی عرصه زمانمند با تمامی امکاناتش، مسبوق به خداوند و به یک معنای عمیق تحت ربوبیت خداوند است.
💢پس نه چیزی از دایره ربوبیت خداوند خارج است و نه گستره ربوبیت خداوند دایره اختیار (و دایره امکان) را بر آدمی میبندد.
مشکل امثال سارتر در این است که ربوبیت خداوند را بسیار محدود و تنها در فضای نظم ضروری طبیعی فهم کردهاند؛ و تصویری از «اختیار دادن توسط خداوند به موجود دیگر» نداشتهاند.
✳️ تبصره
تحلیل فوق بر اساس مبنای «اوسعیت واقعیت و نفسالامر از وجود» [به تعبیر شهید صدر؛ لوح الواقع أوسع من لوح الوجود] و «واقعی بودن جهانهای ممکن» است؛ که البته این منبا با مبنای رایج در فلسفه اسلامی که «واقعیت را مساوق وجود» و «نظام هستی» را «تنها نظام واقعا ممکن» قلمداد میکند متفاوت است؛ و تبیین این مبنا مجال دیگری میطلبد.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
2️⃣ «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یكُونُوا خَیراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یكُنَّ خَیراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
این آیه به برخی از رذایل اخلاقی در ارتباطات اجتماعی میپردازد که متاسفانه در جامعه مومنان هم رخ میدهد :
مسخره کردن همدیگر، بویژه مسخره کردنهایی که حالت قومیتی پیدا میکنند یا مسخره کردنهایی که در میان زنان رواج دارد، عیبجویی از همدیگر، روی هم لقب گذاشتن و همدیگر را با القاب زشت و ناروا صدا کردن؛ و این گونه کارها را آلوده شدن به فسق و نام فسق را خریدن بعد از ایمان آوردن میداند؛ که اگر کسی که مرتکب این امور شده توبه نکند این فسقش او را در زمره ظالمان قرار میدهد.
جالب اینجاست که این آیه مخاطب خود را «کسانی که ایمان آوردهاند» قرار داده است؛ و در فرازهای پایانی هم این فسقها را فسقی بعد از ایمان معرفی کرده است!
نکته تخصصی #انسانشناسی
#مراتب_داشتن_ایمان و پدیدهای به نام #مومن_فاسق❗️
اینها نشان میدهد که اگرچه اقتضای اولیه ایمان، انجام عمل صالح است؛ و خود این نهی نشان میدهد که «ايمان، با مسخرهكردن بندگان خدا سازگار نيست» (تفسير نور، ج9، ص187)؛
اما در عین حال این گونه نیست که هرکس متصف به نام ایمان شد دیگر آدمی کاملا مبرا از هر گونه فسق و گناهی باشد؛
یعنی کاملا امکان دارد بعد از ایمان آوردن و وارد مرتبه ایمان شدن، انسان متصف به عملی فاسقانه شود که خداوند بناچار بگوید ای کسانی که ایمان آوردید، این فسق را مرتکب نشوید!
💢دقت کنید:
این آیه در همین سورهای آمده است که در آیات بعد، بین «ایمان آوردن» و «اسلام آوردن» فرق گذاشته است؛ و به اعراب بادیهنشین میگوید شما اسلام آوردهاید اما هنوز ایمان در دلتان وارد نشده است (آیه ۱۴). بر اساس ضابطه مربوط به «مفهوم مخالف» با کنار هم قرار دادن این دو آیه میتوان نتیجه گرفت که: ممکن است انسانی از مرتبه اسلام فراتر رفته و ایمان وارد دلش شده باشد اما هنوز مرتکب چنین گناهانی شود.
🤔علت اصلی وقوع این پدیده عجیب (که هم ایمان در دل باشد و هم مرتکب فسق شود)،این است که ایمان یک واقعیت صفر و یکی نیست؛ ایمان امری ذومراتب است و مراتبی از آن با مراتبی از فسق و ظلم قابل جمع شدن است؛
لذا نباید از همه کسانی که مومن نامیده میشوند انتظار عصمت و گناه نکردن داشت؛ و با دیدن یک گناه و فسق از کسی او را از دایره مومنان بیرون قلمداد کرد؛ و یا گمان کرد که هر جا خطاب «یا ایها الذین آمنوا» آمده ویا درباره «مومنین» سخنی گفته شده اینان افراد خاصی از جامعه اسلامیاند، و کسانی را که مرتکب فسق میشوند شامل نمیشود.
@yekaye
#حجرات_11
هدایت شده از یک آیه در روز
.
3️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ»
انسانها با همه تکثرشان از حیث خلقت و آفرینش ریشه یکسانی دارند: همه از یک مرد و یک زن هستند؛
اما در مقام جعل، تکثری پیدا میکنند از دو حیث شعوب و قبایل، یعنی هم در ابعاد گستردهتری همچون نژاد و ملیت، و هم در ابعاد خُردتری همچون خانواده و خاندان؛ مثلا وقتی به مقایسه خود با همدیگر میپردازیم ابتدا توجهمان به این جلب میشود که مثلا من از نژاد و ملیت فارس هستم و دیگری ترک یا هندی یا ژرمن یا ...؛ بعد داخل همین نژادها و ملیتها که میشویم توجهمان به این جلب میشود ک من از فلان خاندان و خانواده هستم، اما دیگری از خاندان و خانواده دیگر.
آن وحدتی که بین ما برقرار است، وحدتی در متن آفرینش است (با تعبیر «خلقناکم» از آن یاد کرد)- هرچند که در همین مرحله یک تفاوتی در متن خلقت بین ما هست: تفاوت بین مذکر و مونث، که این هم امری عینی است- ؛
ولی آن کثرت، کثرتی ناشی از جعل است، نه کثرتی در متن اولیه آفرینش.
📝نکته تخصصی #انسانشناسی
از مهمترین سوالات حوزه «انسانشناسی» غربی (Anthropology) این است که چرا انسانها با اینکه به لحاظ زیستشناسی نوع واحدی محسوب میشوند، چنین زیستهای کاملا متکثری دارند؟!
ریشه این سوال در آن نگاه داروینیای است که پشتوانه انسانشناسی مدرن قرار گرفته، که:
انسان موجودی است صرفا در امتداد تکاملی حیوانات؛ و نه چیزی بیش از آن.
(قبلا بارها درباره تفکر داروینی در انسانشناسی اشاراتی شد و بیان شد این مقدار از تئوری داروین که ریشه انسان را به تکسلولیها و احتمالا از آن به خاک برمیگرداند، لزوما مشکلی ندارد. آنچه مشکل دارد این است که این سابقه را تنها سابقه وجود آدمی میداند. در حالی که انسان یک سابقه دیگری هم دارد: خداوند متعال علاوه بر اینکه انسان را از خاک آفرید، از روح خود در او دمید، و فرشتگان را هم به سجده کردن بر او واداشت؛ مثلا، ر.ک: جلسه۲۲۵، تدبر۲ https://yekaye.ir/al-baqarah-02-35/).
درست است که در حیواناتی که زندگی اجتماعی دارند تنوعی در زندگی مشاهده میشود، اما هرجا تنوعی باشد حتما به لحاظ بیولوژیکی تفاوتی در کار است؛ یعنی
درست است که علاوه بر تفاوت بین زندگی اجتماعیِ مثلا زنبور با مورچه، یا میمون با شیر، تفاوتهایی بین خود اینها هم برقرار است، مثلا زنبورهای مختلف، انواعی از زندگی اجتماعی دارند که با هم تفاوتهایی دارند؛
اما هر زنبوری که زندگی متفاوتی دارد حتما به لحاظ بیولوژیکی (یعنی در متن خلقتش) نیز متفاوت است؛
اما انسانها با اینکه به لحاظ بیولوژیکی یکسانند اما زندگیهای کاملا متفاوتی دارند.
جالبتر اینکه حتی اگر بتوانیم - با اندک تسامحی - از نژاد بینِ مثلا زنبورها سخن بگوییم، این نژاد یک تفاوت بیولوژیکی را رقم زده، که اگر تفاوتی را بین زنبورهای دو نژاد برقرار میکند، این تفاوت قطعی است؛ یعنی اگر تفاوتی بین زندگی دو نژاد از زنبورهای مشاهده میشود، اما بر تمام زنبورهای یک نژاد واحد الگوی زندگی یکسانی حکمفرماست؛
در حالی که در انسانها، هم با نژاد واحد، تفاوت در زندگی مشاهده میشود، و هم با نژادهای متفاوت، وحدت در زندگی مشاهده میگردد.
🤔همه اینها نشان میدهد که این تفاوتی که در انسانها هست صرفا یک امر بیولوژیکی (ناشی از تفاوت در آفرینش و خلقت) نیست؛ بلکه خداوند امر دیگری (جعل و اعتبار) را هم در زندگی انسان وارد کرده است.
در حقیقت، چون زندگی انسانها با اعتبار و جعل گره خورده است این جعل در نظام زندگی انسانی منجر به کثراتی در میان انسانها میشود که جنس این کثرات (شعوب و قبائل) با جنس کثراتی که در یک گونه واحد زیستشناختی وجود دارد نیز متفاوت است.
💢پس آنچه عرصه حیات انسانی، دو حیثیت درهمتنیده دارد:
▪️حیثیت تکوینی در متن آفرینش (که از این جهت با سایر موجودات مشابه است)، و
▪️حیثیت اعتباری در نظام جعل (که خاص انسان است)؛
که در هریک از اینها، دو عرصه مورد توجه است:
▪️در اولی (متن آفرینش):
▫️یکی وحدت نوعی است که مستقیم بدان اشاره شد (خاستگاه مشترک آفرینش همه انسانها)؛ و
▫️دیگری کثرت صنفیِ ناشی از مذکر و مونث بودن در متن آفرینش، که غیر مستقیم مورد توجه قرار گرفت (هم خود خاستگاه، یعنی دو جنس با هم متفاوتند، و هم همه ما که از آن خاستگاه آمدهایم در دو جنس زن و مرد قرار میگیریم)؛
و
▪️در حیثیت دوم (نظام جعل و اعتبارات):
▫️یکی تکثر گستردهی مربوط به شعوب (نژادها و ملیتها و ...)، و
▫️دیگری تکثر جزییتر درون شعوب، یعنی تکثر قبائل (خاندانها و خانوادهها).
@yekaye
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/10284
هدایت شده از یک آیه در روز
.
6️⃣ «مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ؛ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»
با اینکه سوال فقط درباره این بود که این انسان از چه آفریده شده است؛ در پاسخ علاوه بر اینکه از نطفه آفریده شده، به اینکه تقدیری در او رقم خورده است اشاره کرد.
این نشان میدهد برای شناخت حقیقت انسان همان طور که باید ابتدای آفرینش وی جدی گرفته شود، تقدیری که در او رقم خورده است نیز جدی گرفته شود؛ و بعید نیست که این تقدیر در متن خود همین نطفه باشد چنانکه در جای دیگر این نطفه را نطفه امشاج (نطفهای که آمیزهای از ظرفیتهای گوناگون است) نامید و فرمود: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً: ما انسان را از نطفهاى اندر آميخته آفريديم تا او را بيازماييم و وى را شنوا و بينا گردانيديم» (انسان/2).
📝نکته #انسانشناسی: #تقدیر_انسان
اساسا نظام آفرینش الهی چنین است که هر چیزی را که آفریده تقدیری در او رقم زده است: «خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْديراً: همه چيز را آفريده و هر يك را به تناسب حال او اندازه گيرى كرده است» (فرقان/2)؛ و
این بدان معناست که اساسا هر چیزی با قدر و اندازه معینی آفریده شده است: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ: ماييم كه هر چيزى را به اندازهای آفريدهايم.» (قمر/49)؛ و در این آیه به اینکه انسان هم از این جهت شبیه سایر مخلوقات است اشاره شده است.
در تلقی عوامانه قبول #تقدیر به معنای #مجبور دانستن است؛ در حالی که در معارف قرآنی اصلا چنین تلازمی نیست؛ بلکه معنای تقدیر، اندازه معینی برای هر چیزی قرار دادن است، که آن چیز در آن حد و اندازه قدرت مانور دارد؛
و به همین مناسبت است که فلاسفه توضیح داده اند که اساسا اختیار داشتن در تقدیر انسان است؛ یعنی قدر و اندازه انسان چنین است که لازمه وجود او اختیار است؛ و اساسا اختیار نداشتن یعنی قدر و اندازه انسان را درست نفهمیدن.
💢به هر حال آنچه مهم است این است که هرمخلوقی باید قدر و اندازه خود را بشناسد تا بتواند حداکثر بهرهبرداری را از امکاناتی که خداوند به او داده است به عمل آورد؛
و نکته بسیار جالب در خصوص انسان این است که این تقدیر انسان یک تقدیر سیال است که در ادبیات دینی از این سیالیت تقدیر انسان با تعبیر #بداء یاد شده است؛ به تعبیر دقیقتر تقدیر نظام آفرینش انسان به گونهای است که در حالی که از ابتدا برای او قدر و اندازه خاصی رقم خورده (که اگر چیزی قدر و اندازهای معین نداشته باشد هیچ گونه تعینی نخواهد داشت)، در عین حال هر چیزی که برای انسان مقدر شده باشد ظرفیت این را دارد که عوض شود و تقدیر جدیدی برای او رقم بخورد (این حقیقت ویژه در وجود آدمی را میتوان #تعین_بالقوه نامید که مهمترین ممیزه انسان از سایر موجودات است و آن را به تفصیل در مقاله «فطرت به مثابه یک نظریه انسانشناختی رقیب برای علوم انسانی مدرن» توضیح دادهام:
https://www.souzanchi.ir/fitrat-human-nature-as-a-competing-humanistic-theory-for-modern-humanities-and-social-sciences/).
🤔اینجاست که احادیثی همچون «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِه» (حدیث۶) معنای عمیقتری از آنچه در نگاه بدوی دارند پیدا میکنند:
اینکه قدر و اندازه هر کس به قدر همت اوست، یعنی همت و عزم و افق نگاه هرکس میتواند تقدیر وی را دگرگون سازد و هر انسانی با همت خویش میتواند به برترین افقهای ممکن در عالم برسد.
🤔و از این منظر تعبیر «ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ» در آیه بعد میتواند دلالتهای سلوکی بسیار جالبی داشته باشد، که ان شاء الله در تدبرهای آن آیه اشاره خواهد شد.
@yekaye
#عبس_19
هدایت شده از یک آیه در روز
.
6️⃣ «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ ... ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ»
با آسان بودن راه شناخت حق و پيمودن آن، چرا گروهى بىراهه مىروند؟!
📚تفسير نور، ج10، ص387
📝نکته تخصصی #انسانشناسی: #راه_سعادت #آسان است یا #دشوار
در برخی از آیات (مانند همین آیه ۲۰ سوره عبس) از اینکه ما راه انسان را آئان کردیم سخن به میان آمده؛ و در برخی آيات از دشواری این مسیر، تا حدی که گفتهاند: «هرکه در این دار مقربتر است / جام بلا بیشترش میدهند».
در پاسخ به این سوال که بالاخره مسیری که خداوند برای انسان قرار داده سهل است یا دشوار، باید تفکیکی کرد بین حیثیات مختلف:
♦️الف. حیثیت تکوینی اولیه، که این آیه ظاهرا ناظر است به آنچه خداوند در متن تکوین برای پیمودن راه برای انسان قرار داده است؛ که از این منظر حتی وجود راه شقاوت هم یک نحوه باز کردن و تسهیل کار است، از این جهت که اگر راه شقاوت وجود نداشت، اساسا انسان دیگر نمیتوانست انتخابی داشته باشد و کار اختیاری انجام دهد.
🔶ب. حیثیت تشریعی اولیه، یعنی از حیث متن احکام خود شریعت، که از این جهت نیز خداوند بارها تاکید کرده که بنایش بر این نبوده است که انسانها به سختی و زحمت بیفتند؛ مثلا: «ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج: خداوند برعهده شما حرج و سختى قرار نداده است» (مائده/۶)، «وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج: و در دين بر شما حرج و سختى قرار نداده است» (حج/۷۸)، بلکه بالعکس مایل است که تا حد امکان ساده بگیرد: «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْر: خداوند براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد» (بقره/۱۸۵) و
در همین معناست که پیامبر فرمود که بنای شریعت من بر سمحه و سهله بودن (تسامح و تساهل!) است (حدیث۱۱).
🔷ج. از حیث میزان عمل انسانها به شریعت؛ که:
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
هدایت شده از یک آیه در روز
.
5️⃣ «كَلّا لَمَّا يَقْضِ ما أَمَرَهُ»
هنوز آنچه خداوند بدان امر کرده محقق نشده است؛ و کسی که گمان می کند قبل از اینکه زمان تحقق قضای الهی فرا رسد میتواند آن امر الهی را محقق کند با نظام عالم ناآشناست و تنها خودش ضرر خواهد کرد.
📝نکته تخصصی #انسانشناسی: #مهدویت
وعده به ظهور منجی جهانی در تمام ادیان توحیدی مطرح شده است؛ و در شیعه برجستگی و نمود خاصی دارد؛ به طوری که انتظار یکی از مفاهیم اصلی در حیات دینی شیعیان است. انتظار واقعی در آن خود واجد دو معناست: یکی اینکه آینده خوبی در پیش روست و با دیدن این هم ظلم و بدی ناامید نشویم؛ و دوم اینکه ما بتنهایی قرار نیست آن آینده را محقق کنیم؛ بلکه باید صبر کنیم تا آن منجی موعود بیاید و البته این صبر به معنای آماده شدن برای پیوستن به اوست نه دست روی دست گذاشتن.
♦️پس باور به انتظار موعود جهانی در میانه یک افراط و تفریط است:
🔻تفریط آن است که خداوند جهان را به حال خود رها کرده و قرار نیست این ظلم و ستم پایان داشته باشد؛ و ثمره این دیدگاه آن است که چارهای نیست و باید دست روی دست گذاشت! و واضح است که انتظار با تسلیم وضع موجود شدن سازگاری ندارد.
🔺و افراط این است که ما خودمان میتوانیم مشکلات عالم را حل کنیم و عدل و دین الهی را در سراسر جهان برپا نماییم. ثمره این دیدگاه عجله کردن و دست زدن به اقداماتی است که هلاکت انسانها را در پی دارد (حدیث۶).
⛔️همان قدر که دیدگاه اول نادرست، و با فهم عمیق دینی ناسازگار است؛ دیدگاه دوم هم نادرست و با فهم عمیق دینی ناسازگار است؛ و این آیه دارد تذکر میدهد که حواستان باشد هنوز قضای خداوند بر ای تعلق نگرفته است که امرش در عالم محقق شود
(درباره خطرات این دیدگاه دوم قبلا تحت عنوان «تهدید زیدیگری برای آینده انقلاب اسلامی» به تفصیل بحث شد؛ جلسه ۱۰۶۶، تدبر۱۰ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/).
@yekaye
#عبس_23
هدایت شده از یک آیه در روز
.
8️⃣ «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»
انسان بايد به غذاى خود بنگرد؛ ببیند خداوند چه سفره رنگارنگی برای انسان تدارک دیده است و به تفاوت خود با حیوانات پی ببرد و بفهمد که خداوند چقدر او را اکرام کرده است.
اغلب موجودات تنوع غذایی بسیار محدودی دارند؛ برخی گوشتخوارند و برخی گیاهخوار؛ و در هر یک هم فقط طیف محدودی از گوشت یا گیاهان را میخورند. مهمتر از این، همه حیوانات از غذاهای آماده در طبیعت استفاده میکنند؛ اما خداوند انسان را طوری آفریده که عموما غذاهایش را باید آماده کند؛ یعنی برای غذای خود وقت میگذارد و تصرفاتی در متن خوراکیها انجام میدهد تا آماده خوردن شوند.
📝نکته تخصصی #انسانشناسی:
#طعام: تمایزی بنیادین بین #انسان و #حیوان
قبلا اشاره شد که تلقی داروینی از انسان، که انسان را صرفا در امتداد حیوان می بیند همان تلقی ابلیس است که بعد ماورایی انسان را منکر شد و انسان را منحصرا در بعد خاکی و زمینیاش دید.
🔖جلسه ۲۷۲، تدبر ۲ https://yekaye.ir/al-hegr-15-33/
اتفاقا خداوند وقتی انسان را به بهشت فرستاد روی همین ابعاد ظاهرا دنیوی وی دست گذاشت و درباره سکونت (مسکن) و زوج (ازدواج) و خوردن وی سخن گفت: «يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما» (بقره/۳۵) «وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما» (اعراف/۱۹) که این نشان میدهد که این ابعاد در انسان در افق بهشت و حقیقت ملکوتی وی شکوفات و فعال شده است و از جنس امور خاکی و زمینی صرف انسان نیست و در همین امور اگرچه ظاهرا با حیوان مشترک است اما تفاوتهای بنیادینی در همین امور با حیوان دارد.
🤔شاید این آیه هم میخواهد اشاره کند که اگر انسان همین طعام خویش را جدی بنگرد متوجه تفاوت بنیادین خویش با حیوان میشود؛ و کسی که کرامت خویش و برتری خویش بر حیوان را دریابد اسیر شیطان نمیشود.
@yekaye
#عبس_24