🔹در جلسه قبل حدیثی گذشت که مصداق بارز این آیه را امیرالمومنین ع دانست.
همچنین در ذیل آیه 10 (جلسه 977 احادیث۲۰-۲۱) احادیثی درباره قلیل بودن اصحاب واقعی اهل بیت ع گذشت که میتواند به این آیه هم مربوط باشد.
اما احادیث دیگر ناظر به این آیه:
@yekaye
☀️۱)کمیل بن زیاد روایت کرده که یکبار امیرالمومنین ع دست مرا گرفت و به بیابان [گورستان] برد و فرمود:
اى كميل! اين دلها ظروفی است، و بهترين آنها نگاهدارندهترين آنهاست. پس آنچه تو را مىگويم از من به خاطر دار:
مردم سه دستهاند: عالم ربانی، و متعلمی که در راه نجات و رستگاری است، و فرومايگانی که روی هم میلولند، پیروان هر بانگى، که به هر بادی به سويى روند. نه از روشنى دانش فروغى يافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند.
كميل! علم بهتر از مال است؛ علم كه دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان. مال با انفاق کاسته شود؛ و رورده شده با مال، با رفتن مال، برود.
اى كميل بن زیاد! شناخت علم، دينی است كه باید بدان گردن نهاد. با آن است که انسان در زندگىاش طاعت کسب کند و براى پس از مرگ نام نيك اندوزد؛ و علم حاکم است و مال فرمانبردار.
اى كميل بن زياد، ثروتاندوزان مردهاند گر چه زندهاند؛ و عالمان پايندهاند چندان كه روزگار پايد؛ خودشان مفقودند و نشانههاشان در دلها موجود.
آه! بدان كه در اينجا [و به سينه خود اشارت فرمود] علمى است انباشته، اگر حاملانی براى آن مىيافتم. آرى! يافتم آن را كه تيزدريافت بود، اما از او ایمن نبودم، ابزار دين را برای اندوختن دنيا طلب می کرد و با تکیه بر نعمتهای خدا بر بندگانش برترى مىجست، و با حجّتهای او بر اولیای خدا بزرگى مىفروخت. يا آن كس را كه در برابر حاملان حق تسلیم بود، اما در نكتههاى باريك آن بصیرتی نداشت؛ به اولين شبههاى كه عارضش مىگشت آتش شك در دلش افروخته مىشد. بدان که نه اين در خور است و نه آن. يا كسى كه سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن، يا شيفته فراهم آوردن و مالى را بر مال نهادن؛ که این دو نیز هيچ نسبتی با آنکه باید پاسبان دین باشد ندارد؛ و بيشتر به چارپاى چرنده ماند. این گونه است که علم با مرگ حامل آن می میرد.
خداوندا، آرى زمين تهى نماند از كسى كه حجّت برپاى خداست، يا آشکار و مشهور است و يا ترسان و پنهان؛ تا حجّتهای خدا باطل نشود و نشانههايش از ميان نرود، و اينان چندند، و كجا جاى دارند؟ به خدا سوگند اندك به شمارند، و نزد خدا بزرگمقدار. به آنان است که خداوند حجتها و نشانههاى خود را حفظ میکند، تا به همانندهاى خويش بسپارند و در دلهاى افراد شبیه خود بكارند. علم با حقيقت بصيرت به آنان روى نموده، و با روح يقين درآميختهاند، و آنچه را نازپروردگان دشوار ديدهاند آسان پذيرفته؛ و بدانچه جاهلان از آن رميدهاند خو گرفته. و در دنیا با بندههایی همنشين شدهاند که روحهایش به ملأ اعلى آویخته. اينان خلیفّ الله در زمین و دعوتکنندگان به دین اویند. آه! آه! كه چه آرزومند ديدار آنانم!
كميل! اگر میخواهى بازگرد.
📚نهج البلاغة، حکمت147؛
📚 الغارات، ج1، ص149-154؛
📚 تحف العقول، ص169-171؛
📚 الإرشاد، ج1، ص227-228
📚این حدیث، علاوه بر منابعی که ذکر شد، با یک سند در الكافي (للکلینی، م۳۲۹)، ج1، ص335 و 339
📚و با همین سند، و سندی دیگر در الغيبة (للنعماني م۳۶۰)، ص137
📚و با سندی دیگر در الخصال (للصدوق م۳۸1)، ج1، ص186
📚و با ۱۴ سند دیگر در كمال الدين (للصدوق)، ج1، ص290-294 آمده است و جالب اینکه شیخ صدوق بعد از این سندهای متعدد میگوید «و لهذا الحديث طرق كثيرة». البته متن آن در این سندها اندک تفاوتهایی دارد.
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث1
وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ع لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ:
يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ.
النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ.
يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ.
يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ.
يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ.
هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ.
اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ. وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟! أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً؛ يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ. هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى. أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ.
آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ! انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.
📚نهج البلاغة، حکمت147؛
📚 الغارات، ج1، ص149-154؛
📚 تحف العقول، ص169-171؛
📚 الإرشاد، ج1، ص227-228
📚این حدیث، علاوه بر منابعی که ذکر شد، با یک سند در الكافي (للکلینی، م۳۲۹)، ج1، ص335 و 339
📚و با همین سند، و سندی دیگر در الغيبة (للنعماني م۳۶۰)، ص137
📚و با سندی دیگر در الخصال (للصدوق م۳۸1)، ج1، ص186
📚و با ۱۴ سند دیگر در كمال الدين (للصدوق)، ج1، ص290-294 آمده است و جالب اینکه شیخ صدوق بعد از این سندهای متعدد میگوید «و لهذا الحديث طرق كثيرة». البته متن آن در این سندها اندک تفاوتهایی دارد.
@yekaye
☀️۲) امیرالمومنین ع در خطبه ای فرمودند
بندگان خدا شما را به تقوای الهی سفارش میکنم که همانا آن حق خدا بر شماست و و آن است که حق شما را بر خدا لازم میآورد؛ و اینکه از خدا بر انجام آن یاری جویید و با انجام آن به استعانت خدا دست یابید؛ که همانا تقوا در امروز پناهگاه و سپر است؛ و فردا راهش به بهشت آشکار است و رونده اش سودبردار؛ و کسی را که درپناهش بوده پاسبان. همواره خود را بر همگان عرضه کرده، چه بر گذشتگان و چه بر بازماندگان، به خاطر نياز آنان در فردا بدان. روزى كه خدا آنچه را آغاز كرد بازگرداند، و آنچه داد بستاند، و در آنچه بخشيد مؤاخذت راند، [معلوم میشود که] چه اندكند آنان كه بدان تن دادند و بار آن را چنانكه بايد بر داشتند.آنان در شمار اندکند و همانهایند که خداوند چنین توصیفشان فرمود: «و اندکاند بندگان شکرگزار من» (سبأ/۱۳) ...
📚نهجالبلاغه، خطبه۱۹۱
... عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ ...
@yekaye
☀️۳) روایت شده است که شخصی بر امام صادق ع وارد شد .
حضرت پرسید کیستی؟
گفت: از دوستداران و موالیان شما.
فرمودند: خداوند بنده ای را دوست نمیدارد مگر اینکه ولایت او را برعهده میگیرد و ولایت کسی را برعهده نمیگیرد مگر اینکه بهشت را بر او واجب میگرداند.
سپس فرمودند: از کدام دوستداران ما؟
وی ساکت شد؛
اما سدیر پرسید: یا ابن رسول الله! دوستداران شما چند دستهاند؟
فرمودند: سه دسته. دستهای که در آشکارا ما را دوست دارند اما در سرّ و باطن ما را دوست ندارند؛ و دسته ای که در سرّ و باطن ما را دوست دارند اما درآشکار ما را دوست ندارند؛ و دسته ای که در سرّ و آشکار ما را دوست دارند. ایناناند که آن نمط اعلی [جماعت بلندمرتبه]اند؛ از آب گوارا نوشیدهاند و تاویل قرآن و فصلالخطات و سبب اسباب را دانستهاند؛ ایناناند که آن جماعت بلندمرتبهاند؛ فقر و تنگدستی و انواع بلا سریعتر از تاختن اسبها به سوی آنان می شتابد؛ سختیها و ضررها بدانها میرسد و تکانهای شدید میخورند و به فتنهها گرفتار میشوند؛ پس یکی به خون خود غلطیده است و دیگری سرش ز تن جدا افتاده؛ در سرزمینهای دور از هم پراکندهاند؛ به واسطه آنان است که خداوند مریض را شفا میدهید و فقیر را ثروت میبخشد و به خاطر آنان است که شما یاری میشوید و به آنان است که بر شما باران میبارد و روزی داده میشویدِ و آنان به لحاظ شماره اندک ولی به لحاظ قدر و قیمت نزد خداوند عظیماند.
و دسته دوم، پستترینِ این سهتاست؛ همانان که [فقط] در آشکار ما را دوست میدارند و به سبک شاهان زندگی میکنند؛زبانهایشان با ماست و شمشیرهایشان علیه ما؛
و دسته سوم، در میانهاند؛ همانان که در سرّ ما را دوست دارند اما درآشکار ما را دوست ندارند؛ به جانم سوگند که آنان که فقط در سرّ - و نه درآشکارا- ما را دوست دارند هماناناند که روزها روزه و شبها به عبادت ایستادهاند و اثر رهبانیت را در چهرههایشان میبینِ همانها که اهل تسلیم و پذیرش حق هستند.
آن شخص گفت: من از آنانم که دوستدار شما در سرّ و آشکارند.
امام صادق ع فرمود: همانا دوستداران ما در سر و آشکار را نشانههاییای است که بدان شناخته میشوند.
وی پرسید: آن نشانهها چیست؟
فرمود: فراوان است؛ اولینش این است که توحید را آن گونه که حق توحید است شناختهاند و علم توحیدش را محکم کردهاند و بعد از آن، ایمان است به اینکه او چیست و چه وصفی دارد؛سپس حدود ایمان و حقایق و شروط و تأویل آن را دانستهاند.
سدیر گفت: یا ابن رسول الله! تاکنون نشنیده بودم که ایمان را چنین توصیف کنید.
فرمودند: بله، سدیر! سوال کنندهای را نرسد که از اینکه ایمان چیست بپرسد مگر اینکه بدان ایمان به کیست.
سدیر گفت: یا ابن رسول الله! اگر صلاح می دانید، آنچه فرمودید را برایم تفسیر بفرمایید.
امام صادق ع شروع کردند به تفسیر حقیقت توحید؛ بقیه متن را میتوانید از اینجا (http://lib.eshia.ir/15139/1/326) مطالعه کنید.
📚تحف العقول، ص325-326
👇متن حدیث👇
@yekaye
متن حدیث 3
☀️روي عن الإمام الصادق في وصف المحبة لأهل البيت و التوحيد و الإيمان و الإسلام و الكفر و الفسق
دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ ع لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ؟
فَقَالَ مِنْ مُحِبِّيكُمْ وَ مَوَالِيكُمْ.
فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ع لَا يُحِبُّ اللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى يَتَوَلَّاهُ وَ لَا يَتَوَلَّاهُ حَتَّى يُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ. ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَيِّ مُحِبِّينَا أَنْتَ؟
فَسَكَتَ الرَّجُلُ؛ فَقَالَ لَهُ سَدِيرٌ: وَ كَمْ مُحِبُّوكُمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟
فَقَالَ: عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِيلَ الْكِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَيْهِمْ مِنْ رَكْضِ الْخَيْلِ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَيْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِينَ فِي كُلِّ بِلَادٍ قَاصِيَةٍ بِهِمْ يَشْفِي اللَّهُ السَّقِيمَ وَ يُغْنِي الْعَدِيمَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَراً وَ الطَّبَقَةُ الثَّانِيَةُ النَّمَطُ الْأَسْفَلُ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ سَارُوا بِسِيرَةِ الْمُلُوكِ فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْنَا وَ الطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ أَحَبُّونَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَعَمْرِي لَئِنْ كَانُوا أَحَبُّونَا فِي السِّرِّ دُونَ الْعَلَانِيَةِ فَهُمُ الصَّوَّامُونَ بِالنَّهَارِ الْقَوَّامُونَ بِاللَّيْلِ تَرَى أَثَرَ الرَّهْبَانِيَّةِ فِي وُجُوهِهِمْ أَهْلُ سِلْمٍ وَ انْقِيَاد.
قَالَ الرَّجُلُ: فَأَنَا مِنْ مُحِبِّيكُمْ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ.
قَالَ جَعْفَرٌ ع: إِنَّ لِمُحِبِّينَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ علَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا.
قَالَ الرَّجُلُ: وَ مَا تِلْكَ الْعَلَامَاتُ؟
قَالَ ع تِلْكَ خِلَالٌ أَوَّلُهَا أَنَّهُمْ عَرَفُوا التَّوْحِيدَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ أَحْكَمُوا عِلْمَ تَوْحِيدِهِ وَ الْإِيمَانُ بَعْدَ ذَلِكَ بِمَا هُوَ وَ مَا صِفَتُهُ ثُمَّ عَلِمُوا حُدُودَ الْإِيمَانِ وَ حَقَائِقَهُ وَ شُرُوطَهُ وَ تَأْوِيلَهُ.
قَالَ سَدِيرٌ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا سَمِعْتُكَ تَصِفُ الْإِيمَانَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ.
قَالَ نَعَمْ يَا سَدِيرُ لَيْسَ لِلسَّائِلِ أَنْ يَسْأَلَ عَنِ الْإِيمَانِ مَا هُوَ حَتَّى يَعْلَمَ الْإِيمَانَ بِمَنْ.
قَالَ سَدِيرٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُفَسِّرَ مَا قُلْتَ؟!
قَالَ الصَّادِقُ ع ... (http://lib.eshia.ir/15139/1/326)
📚تحف العقول، ص325-326
@yekaye
1️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ»
درباره اینکه کلمه «ثُلَّة» بر یک جماعت زیاد یا نسبتا کم دلالت دارد بین اهل لغت اختلاف است؛ و چنانکه در نکات ادبی جلسه قبل گذشت بر جماعتی بیش از قبيله و طائفة، و کمتر از فَوْج و فرقَه و حزب دلالت دارد؛
اما هرچه باشد وقتی در این آیات در مقابل «قلیل» قرار گرفته، نشان میدهد که افرادی که از سابقون و مقربان حقیقیاند، در میان اولین بیش از آخرین است.
اما مقصود از این اولین و آخرین چیست، و چرا در اولین بیش از آخرین است؟
🍃الف. معروفترین قول این است که اولین مربوط به امتهای قبل (از حضرت آدم تا خاتم) است و آخرین مربوط به امت پیامبر خاتم ص (مثلا: تفسير الصافي، ج5، ص121؛ البحر المحيط، ج10، ص79 ) یا به تعبیر خاصتر: اولین، یروان انبیای قبلیاند و آخرین، پیروان امت خاتم (تفسير القمي، ج2، ص348).
درباره چراییاش هم گفتهاند این دلیل که کسانی که به اجابت دعوت پیامبر اکرم ص سبقت جستند طبیعتا خیلی کمترند از کسانی که به اجابت دعوت آن همه پیامبر که پیش از ایشان بوده سبقت جستند (مجمع البيان، ج9، ص325 ؛ مفاتيح الغيب، ج29، ص392 )
ویا به این دلیل که اساسا در قرآن کریم هرجا که تعبیر اولین و آخرین کنار هم آمده، از جمله در ادامه همین سوره «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلی مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه/۴۷-۵۰) به ترتیب اشاره به امتهای پیامبران قبلی و امت پیامبر اکرم ص است (الميزان، ج19، ص121 )
🤔البته در دلالت این دلیل اخیر میتوان تردید کرد، زیرا تنها مواردی که در قرآن کریم اولین و آخرین با هم آمده، همین سوره است؛ و این خود محل بحث است، نه شاهد بر بحث؛ و اگر هم به سراغ سایر موارد «آخرین» برویم، در خصوص مواردی که بدون الف و لام (آخرین) آمده، بوضوح برای غیر امت پیامبر اکرم ص به کار رفته است، مثلا: «أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ» (انعام/6 و مومنون/31)؛ و در مواردی هم که با الف و لام آمده (الآخرین) کاملا میتواند به معنای مطلق آیندگان (نسبت به همان کسانی که از آنها بحث شده) باشد، نه صرفا امت پیامبر خاتم ص؛ مثلا در در سوره صافات، تعبیر «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ» در خصوص حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرات موسی و هارون و حضرت الیاس (به ترتیب در آیات آیات 78 و 108 و 119 و 129) مطرح شده، که میتواند اشاره به باقی ماندن اسم و رسم آنان در تمامی امتهای بعد از خود باشد نه فقط در امت اسلام؛ چنانکه بوضوح امتهای یهودی و مسیحی هم امروزه خود را پیروان حضرت ابراهیم ع میدانند.
🍃ب. اولین و آخرین این امت مد نظر باشد (مقاتل، به نقل از مجمع البيان، ج9، ص325 ) این قول، به عنوان دومین احتمال در اهل سنت رواج فراوان دارد که اولین و آخرین را هم کاملا زمانی میگیرند، چنانکه حدیثی با این مضمون را هم به پیامبر اکرم ص نسبت میدهند (حدیث۴؛ مثلا در البحر المحيط، ج10، ص79) [که حتی به فرض صحت استناد، البته در دلالت آن بر این مراد میتوان تردید کرد]
و چرایی آن، ظاهرا مبتنی بر این رویکرد خلیفه دوم دارد که ارزشگذاری ایمان انسانها را بر اساس زمان و سابقه اسلام آوردن آنها قرار داد؛ و امروزه هم این رویکرد در سلفیگری نمود دارد که برترین انسانها را صحابه میدانند تا جایی که به عدالت همه صحابه و معتبر دانستن همه نظرات آنان (هرچند با هم مخالف باشد!) فتوا میدهند، سپس تابعان و سپس هرکه به لحاظ زمانی به آنها نزدیکتر باشد.
🤔البته ریشه این رویکرد در احادیث جعلی فراوانی است که در زمان معاویه برای تنزل دادن مقام اهل بیت ع به نفع صحابه جعل شد؛ و بهترین شاهد بر رد این موضع، آیات قرآن کریم است که بسیاری از مسلمانان پیرامون را منافق معرفی میکند و تصریح میکند که تو هم نمیدانی آنها منافقند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» (توبه/۱۰۱) (بر مبنای اهل سنت، هرکس یکبار پیامبر ص را در حیاتش زیارت کرده باشد و تصریحی به اینکه او منافق است نشده باشد، جزء صحابه محسوب میشود و تمام اوصاف پیش را دارد!)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
ادامه تدبر 1️⃣ درباره مراد از اولین و آخرین
🤔البته شاید این قول را بر مبنای شیعه به نحو دیگری بتوان تصحیح کرد؛ یعنی اولین و آخرین را ناظر به امت اسلام بگیریم، اما مقیاس را دوره حضور (و بویژه دوره قیام امام معصوم برای حکومت) و دوره غیبت (و خانهنشینی امامان ع) بدانیم؛ آنگاه یک احتمال قابل تامل شاید این باشد که تعداد سابقون مقرب در زمانِ در صحنه بودن ائمه ع بیش از زمان خانهنشینی و غیبت ایشان بود؛ چنانکه تعداد اصحاب راستین و راسخ پیامبر اکرم ص و امیرالمومنین ع و امام حسین ع که در زمان خود آن بزرگواران شهید شدند، اصلا قابل مقایسه با اصحاب راسخ خود ایشان و نیز سایر امامان در شرایطی که قیام به حکومت نکرده بودند، نبود.
🍃ج. کاملا ناظر به زمان پیامبر ص و ناظر به دو گروه مطرح شده در این آیه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» (توبة/100) (یعنی مسلمانان نخستین و سپس بقیه مسلمانان) باشد؛ یعنی طبقه سابقون و مقربون در صدر اسلام، عمدهشان از آنها بود که ابتدا و در دوره سختی اسلام آوردند چنانکه قرآن کریم در جای دیگر فرمود «لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى» (حدید/۱۰) و توجیهشان هم این است که ظاهرا خطاب (كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً) همواره به افراد حاضر تعلق میگیرد (مفاتيح الغيب، ج29، ص392 )؛
🤔که البته این تحلیل اگر بخواهد معنای آیه را منحصر و بقیه اقوال را رد کند قابل مناقشه است؛ زیرا قرآن کتابی برای همه بشریت است و بسیاری از خطابهایش ناظر به مطلق انسانهاست.
🍃د. «اولین» ناظر به مومنانی است که اهل عمل صالحاند و «قلیل من الآخرین» ناظر ذریههایی است که از آنان پیروی کردند که در آیه «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ» (طور/۲۱) بدانها اشاره شده، با این توضیح که ذریه مومنانی که اهل عمل صالحاند اگر پیرو والدینشان باشند طبق این آیه به والدینشان ملحق میشوند؛ و این در مورد اصحاب یمین طبیعی است؛ اما در مورد سابقون، چون آنان مقام بسیار بالایی دارند، اینکه همه ذریههایشان بتوانند چنان پیرویای کنند که به آنان ملحق شوند؛ س در خصوص اصحاب یمین، تعداد اولین و آخرین را با یک تعبیر آورد؛ اما در مورد سابقون، ذریهای که بتوانند چنان پیرویای کنند را کم شمرد. (مفاتيح الغيب، ج29، ص392 )
🍃ه. ناظر به همه امتها باشد؛ یعنی در امت هر پیامبری، آنان که در صدر امت بودند بسیار بیشترند از آنان که بعدا آمدند. (عایشه، به نقل از البحر المحيط، ج10، ص79 )
🍃و. سابقون خود پیامبرانند که در روزگاران نخستین زیاد بودند و و هرچه به آخرالزمان نزدیک شدیم تعدادشان کمتر بود. به نقل از البحر المحيط، ج10، ص79 )
🍃ز. ...
@yekaye
2️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ»
قرآن کریم به صراحت برترین انسانها در اولینها را بیش از برترین انسانها در آخرینها میداند. اگرچه تعبیر اولین و آخرین ظرفیت معنایی فراوانی دارد، اما از واضح ترین معانیاش (که تقریبا همه مفسران بدان اذعان کردهاند) اول و آخر زمانی است.
حتی اگر چرایی این مساله (که مقربان الهی در گذشتگان بیش از متاخرین است) برای ما معلوم نشود، یک مطلب واضح میشود که تلقی تکاملی داروینی از انسان، بویژه در خود انسانها، خلاف نظر قرآن کریم است.
🌐نکته تخصصی #انسانشناسی
باور به #سیر_تکاملی انسان، به این صورت که انسان امروز همواره بهتر از انسان دیروز است، از باورهای #مدرنیته است که شاید اول بار توسط #هگل برایش ایدهپردازی فلسفی شد؛ و #داروین سعی کرد این را در عرصه موجودات زنده پیگیری کند و بعدا توسط مردمشناسان داروینیای مانند #اسپنسر، مبنایی برای توجیه برتری اروپاییها و غارت کشورهای دیگر قرار گرفت.
با اینکه این موضع اسپنسر و پیروانش ظاهرا دیگر طرفداری ندارد، اما حقیقت این است که باور به تکامل تدریجی انسان، به این معنا که انسان امروز همواره از انسان دیروز بهتر است، یکی از پایههای #ایدپولوژیک و غیرعلمی مدرنیته است که همهجا و توسط همگان مورد تاکید قرار گرفته است؛
تا جایی که وقتی معدود متفکران عمیقی همچون شهید مطهری میخواهند در مقابل این ایده بایستند، خود را مجبور میبینند که ابتدا بین ابعاد مختلف رشد انسان تفکیک کنند و پس از اذعان به پیشرفت تکنولوژیک و ساختارهای اجتماعی و ارتباطات و ...، تردید خود در پیشرفت حقیقی انسان (که پیشرفت اخلاقی و معنوی است) را مطرح نمایند. (تکامل اجتماعی انسان، ص۲۰-۲۷)
💢اما این آیه بوضوح، انسانهای مقرب – که بالاترین مقام انسانیت است- در میان گذشتگان را بیش از انسانهای مقرب در متاخران میداند؛ یعنی بوضوح در مقابل این تحلیل داروینی – که شاید مهمترین مبنای تفکر مدرنیته است – میایستد.
🔰تبصره
آموزه موعود نهایی و اینکه غایت نهایی بشر حتما بهترین وضع خواهد بود، لزوما به این معنا نیست که سیری هم که در پیش گرفته لزوما یک سیر رو به بالاست؛ و همواره امروز بشر بهتر از دیروز اوست.
در توضیح این مساله به تذکر خوب شهید مطهری بسنده میکنم که سیر حرکت بشر در بسیاری از اوقات میتواند مارپیچی و حلزونی باشد [به تعبیر امروزیتر:، نمودار حرکتش سینوسی باشد]ُ نه سیر خطی مستقیم؛ یعنی این سیر بشر با فراز و فرودهای مختلف همراه است.
بله،
🔹اولا اگر نقطههای خاصی از تاریخ را در نظر بگیریم ظاهرا میتوان گفت حضرت ابراهیم ع از حضرت آدم بالاتر است و پیامبر خاتم ص از همه پیامبران قبلی بالاتر است؛
اما این اصلا بدان معنا نیست که اولا این سیر در میان همه مردم چنین باشد؛ و ثانیا حتی بین خود پیامبران هم لزوما چنین نیست؛ چنانکه واضح است که حضرت ابراهیم ع از بسیاری از پیامبران تبلیغی پس از خود و پیش از پیامبر خاتم ص بالاتر بوده است.
🔹ثانیا بسیاری از رشدهایی که در آخرالزمان و در حکومت مهدوی قرار است حاصل شود نیازمند این است که زمینهاش مهیا شود، که تا آن زمینه مهیا نشود، امکان بروز چنان رشدی در کار نخواهد بود؛
اما اشتباه است اگر گمان شود که حتما این زمینهها خودشان مصداق رشدند؛ مثلا برای اینکه امام حسین ع به چنان مقام بالایی در عالم برسد باید موقعیت کربلا رخ دهد؛ اما این اصلا بدان معنا نیست که اقدامات آن ملعونهایی که کارشان به وقوع آن وضعیت تلخ در کربلا منجر شد مصداق مرحلهای از رشد بشر باشد❗️
@yekaye
3️⃣ «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ؛ في جَنَّاتِ النَّعيمِ ... قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ»
💢کم بودن دلیل بر ناحق و نامطلوب بودن نیست.
آنان که بر همه سبقت گرفته و مقرب درگاه خداوند و در اوج نعمتهای الهیاند، تعدادشان کم است.
📝نکته تخصصی #انسانشناسی
انسان مدرن، مدعی اصالت بشر (#اومانیسم) بود؛
اما مهمترین زیربنای چنین اصالتی (روح و حقیقت ماورایی خود) را انکار کرد؛
و این انکار تدریجا او را به انکار مطلق دستیابی به حقیقت کشاند و در وادی #شکاکیت انداخت،
تا جایی که در کمال تعجب امروزه انسانهایی که خود را #روشنفکر میخوانند به شکاکیت و در حیرت و جهل بودن خود افتخار میکنند و چون دست خود را از حقیقت کوتاه میبینند، منکر حقانیت هرکسی که به حقیقت راه برده باشد میشوند؛
و چون در این آشفته بازارِ شکاکیت، مدعیان دروغین حقیقت هم زیاد شدهاند، بسیاری از مردم عامی را هم در این ناممکن بودن رسیدن به حقیقت با خود همراه کردهاند❗️
در چنین شرایطی است که مراجعه به نظر اکثریت ملاک حق و حقیقت بودن قلمداد میشود؛ سخن سخیفی که جز با ترویج پایه سستی مثل شکاکیت نمیتوان آن را ترویج داد‼️
رواج #اکثریت به عنوان تنها #معیار_حقیقت، شاید از مهمترین علل رواج بسیاری از معضلات اجتماعی بشر معاصر باشد؛
از پدیده سخیف مدپرستی گرفته، تا در جایگاه الگو قرار گرفتن بازیگران و سلبریتیها در جامعه.
(بسیار عجیب است: بازیگر، یعنی کسی که هویتی از خود ندارد و هرچه دارد بازی و ادای دیگران را درآوردن است؛ آنگاه چنین کسی الگو میشود و سخن و رفتارش معیار قرار میگیرد)
اما مومنی که خدا، که سرسلسله حقایق و اصل حق و حقیقت است را باور دارد، هیچگاه نه معیارش اکثریت خواهد بود و نه از در اقلیت قرار گرفتن هراسی به خود راه میدهد. در چنین فضایی است که امیرمومنان میفرماید: «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِه: در راه هدایت از کمی تعداد اهل آن، وحشت به خود راه ندهید» (نهجالبلاغه، حکمت201)
🔰تبصره
معیار ندانستن اکثریت در مسائل اصیل زندگی، منافاتی ندارد با اینکه در مسائل سلیقهای و یا در جایی که حقیقت واضح نیست و محل اختلاف نظر است، نظر اکثریت معیار عمل قرار گیرد.
شاید مهمترین تفاوت #مردمسالاری_دینی با #دموکراسیهای_غربی در همین است که در مردمسالاری دینی، معیار اصلی دین و هدایت الهی است؛ و البته چون از طرفی بسیاری از مسائل اجتماعی در زمره امور سلیقهای است و از طرف دیگر اساسا حکومت واقعا دینی با مشارکت مردم است که حاصل میشود و حرکت میکند، حضور، نظر، و نقشآفرینی مردم بسیار جدی گرفته میشود؛
اما در دموکراسیهای غربی معیار همه چیز را ظاهرا نظر اکثریت قرار میدهند؛ و در حقیقت سرمایهداران #صاحبان_رسانه این نظر را آن گونه که خودشان دلشان میخواهند رقم میزنند و جلوه میدهند.
@yekaye
🔹سُرُرٍ
قبلا بیان شد که
▪️برخی بر این باورند که اصل ماده «سرر» در معنای مخفی کردن و آن بُعد «خالصِ» از هر چیزی به کار میرود و «سرور» به معنای خوشحالی نیز از این جهت سرور گفتهاند که شخص مسرور خالی از حزن و وضعیت نامطلوب است.
به تعبیر دیگر، اصل معنا همان «مخفی کردن» است؛ آنگاه معنای «خالص» یا از این باب به کار رفته که «خالصِ» هر چیزی همان حقیقت باطنی و اصلی آن چیز است که از تطورات ظاهری مصون میباشد و مخفی و دور از دسترس است و «سرور» هم انبساط خاطر باطنی شخص میباشد؛ و یا اینکه به نحو استعارهای برای «خالص» به کار رفته چنانکه میگویند فلانی «سرّ» قوم خویش است [یعنی کاملا خالصانه خود را وقف آنها کرده چنانکه اسرارشان را با او در میان میگذارند] و به همین ترتیب، «سرور» را نیز از این جهت سرور گفتهاند که شادمانیای در درون انسان است و انسان در خود آن را میپوشاند. و «مسرور» اسم مفعول است یعنی «کسی که خوشحال شده، شادمان» (وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً … إِنَّهُ كانَ في أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛ انشقاق/۹ -۱۳)
▪️اما برخی با توجه به حروف اصلی این کلمه و تنوع کاربردهای این ماده بر این باورند که اصل این ماده به معنای فرو رفتن به عمق است که با امتداد و دقت همراه باشد، چنانکه به خط داخل کف دست و صورت و یشانی «سُرّ» (أسرار) گویند، و یا قسمت عمیق حوض که آب در آن جمع میشود و نیز به سوراخ قنات که آب در آن جاری می گردد «سِرّه» گویند؛ و «سِرّ وادی» به وسط یک صحرا گویند که فرورفتهترین مکان آن است و چون آب به آن سمت میرود مرغوبترین قسمت آن حساب میشود. با این ملاحظه سّری که باید مخفی بماند از این جهت است که گویی در عمق شخص مخفی شده است؛ و «سرور» به معنای شادمانی هم چون در سینه پخش میشود و گشایشی است در باطن نفس امتداد مییابد.
▪️در هر صورت، «سِرّ» به معنای «راز» و مطلبی است که انسان آن را پوشیده میدارد (يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى؛ طه/۷) که جمع آن «أسرار» است (آیه ۲۶ سوره محمد که در قرائت حفص (و اغلب قرائات اهل کوفه) به صورت «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ» قرائت میشود در بقیه قرائات به صورت «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَسْرارَهُمْ» قرائت شده است؛ مجمعالبیان، ج۹، ص۱۵۹) و «سریرة» نیز به همان معنای «سِرّ» است که جمعِ آن «سرائر» میشود: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق/۹)
بدین ترتیب نقطه مقابل «سِرّ» ، «علانیة: امر آشکار» است (يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ، بقره/۷۷؛ ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً، نوح/۹) و البته چون «سرّاء» از «سرور» گرفته شده و به معنای «خوشی» به کار میرود نقطه مقابل آن «ضرّاء: سختی و وضعیت پر از ضرر» میباشد: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آلعمران/۱۳۴)
▪️اما «سُرُر» (عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ؛ حجر/۴۷ و صافات/۴۴) جمع «سریر» است و به معنای جایگاه بلندمرتبه [تخت شاهانه] ای است که محل سرور میباشد و برخی احتمال دادهاند وجه تسمیهاش این است که چون تخت پادشاهی همواره با فرشها و زینتها «پوشیده» شده است، به آن سریر گفتهاند. و برخی هم که اصل این ماده را در امداد عمیق دانستهاند گفتهاند چون این تختها با طنابهای باریکی از لیف و مانند آن درست و محکم میشد؛ شاید تعبیر «سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» (واقعه/۱۵) که با وصف «موضونه» (که به معنای چیزی است که با شدت و محکمی به هم بافته شده باشد) توصیف شدهُ مویدی بر این معنا باشد.
🔖جلسه ۸۲۶ http://yekaye.ir/ya-seen-36-76/
@yekaye
🔹مَوْضُونَةٍ
▪️ماده «وضن» را در اصل به معنای درهمتنیدگیای دانستهاند که شدید ویا دربرگیرنده چیزی باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۳۰۱)
چنانکه «وضینِ» شتر شکمبند عریض بافته شده از چرم است که با آن هودج یا محمل را بر شتر محکم میکنند (همان) و زمانی به چنین کمربندی را «وضین» گویند که از بافت متراکمی که روی هم سوار شده درست شده باشد؛ بدین لحاظ «موضونة» به معنای چیز بافتهشدهی درهمتنیده است (مجمع البیان، ج9، ص323).
▪️برخی گفتهاند اساسا «وَضْن» به معنای بافت زره است و به این مناسبت برای هر بافت محکمی به کار میرود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص874)
▪️در خصوص این آیه نیز برخی توضیح داده اند که مقصود بافتی است که آمیخته از طلا و تزیین شده با مروارید و یاقوت است و این تزیینات شبیه همچون حلقههای زره کاملا به هم بافته و درهمفرورفتهاند. (تفسير جوامع الجامع، ج4، ص231 ؛ الكشاف، ج4، ص459 )
📿این ماده تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
☀️۱) از امام باقر ع در وصف بهشت روایت شده است:
همانا تختهای بهشت از درّ و یاقوت است؛ و این همان سخن خداوند است که میفرماید: «بر تختهای بافته شده [از جواهرات]» یعنی چوبی که میانههای این تختها در بر گرفته، از شاخههایی از درّ و یاقوت است که برآنها حجلههایی زده شده که آن حجلهها هم از درّ و یاقوت است؛ سبکتر از بال [پرندگان] و نرمتر از حریر؛ و بر این تختها بساطهایی پهن است به اندازه شصت غرفه از غرفههای دنیا، که برخی روی برخی دیگرند؛ و این همان سخن خداوند است که «و بساطهای برافراشته» (واقعه/34) و اینکه «بر اریکهها مینگرند» (مطففین/23) یعنی بر این اریکهها، تختهای بافتهشدهای است که بر آن حجلهها نهادهاند.
📚الإختصاص، ص357
حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنِي سَعِيدُ بْنُ جَنَاحٍ عَنْ عَوْفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِيِّ ٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:
إِنَّ أَسِرَّتَهَا مِنْ دُرٍّ وَ يَاقُوتٍ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ «عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» يَعْنِي الْوَصَمَ يُغَاسِلُ أَوْسَاطَ السُّرُرِ مِنْ قُضْبَانِ الدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ مَضْرُوبَةٌ عَلَيْهَا الْحِجَالُ وَ الْحِجَالُ مِنْ دُرٍّ وَ يَاقُوتٍ أَخَفُّ مِنَ الرِّيشِ وَ أَلْيَنُ مِنَ الْحَرِيرِ وَ عَلَى السُّرُرِ مِنَ الْفُرُشِ عَلَى قَدْرِ سِتِّينَ غُرْفَةً مِنْ غُرَفِ الدُّنْيَا بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» وَ قَوْلُهُ «عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ» يَعْنِي بِالْأَرَائِكِ السُّرُرَ الْمَوْضُونَةَ عَلَيْهَا الْحِجَالُ.
@yekaye
یک آیه در روز
982) 📖 علی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ 📖 ترجمه بر تختهای بافته شده [از جواهرات] سوره واقعه (56) آیه15 13
.
1️⃣ «عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ»
«سرر» را جمع «سریر»دانستهاند که به تختهای پادشاهی اطلاق میگردد. اما مقصود از »سریر« برای بهشتیان چیست؟
🍃الف. «سریر» علیالقاعده اشاره به یک رفعت مقام، و مرتبهای بالاست که مشرف به دیگران باشد؛ اما آیا ممکن است مقصود جایگاه خاصی برای آنان نسبت به سایر بهشتیان باشد؟
📝بررسی قرآنی
در قرآن کریم غیر از اینجا در4 آیه دیگر، از سریرهای بهشتی یاد شده است که
▪️یکی از آنها درباره مخلَصین است که کاملا سیاقش شبیه آیات همینجاست: «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ؛ أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ؛ فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ؛ في جَنَّاتِ النَّعيمِ؛ عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ؛ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعينٍ؛ بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ؛ لا فيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ؛ وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عينٌ؛ كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ« (صافات/40-49) و احتمال اینکه این سابقون مقرب، همان مخلَصون باشند بسیار زیاد است؛
▪️اما سه مورد دیگر ظاهرا عام به نظر میرسد؛ مگر اینکه گفته شود
▫️آنچه در سوره غاشیه در این زمینه آمده (في جَنَّةٍ عالِيَةٍ؛ لا تَسْمَعُ فيها لاغِيَةً؛ فيها عَيْنٌ جارِيَةٌ؛ فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ؛ غاشیه/10-13) صرفا خبر از وجود سریرهایی در بهشت است و نکتهای درباره اینکه از آن چه کسانی است نفرموده؛
▫️و «المتقین» هم که در دو مورد دیگر آمده،
إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ؛ ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنينَ؛ وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ؛ لا يَمَسُّهُمْ فيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجينَ (حجر/45-48)
إِنَّ الْمُتَّقينَ في جَنَّاتٍ وَ نَعيمٍ؛ فاكِهينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحيمِ؛ كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ مُتَّكِئينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ (طور/17-20)
نه مطلق بهشتیان، بلکه کسانی است که تقوا را بتمامه در خود محقق کردهاند، یعنی همین سابقوناند
🤔(که البته وجود «غل» در آنان نسبت به برخی دیگر از برادرانشان، که در سوره حجر، خدا وعده زدودن آن را داده، چندان با مخلَص (خالص شده) بودن آنان سازگار نیست)؛
▪️یا اینکه برخورداری از مراتبی از سریرهای دیگری برای بقیه بهشتیان منتفی نیست.
🍃ب. برخی با توجه به اینکه ماده کلمه «سریر»از «سرّ» است گفتهاند:
سرر در عالم ماورای ماده، عبارت است از سرائر و صفات قلبی خالصی که نفس بدان اطمینان مییابد و اضطراب و وحشت از او دور میگردد و مقام روحانیاش را بالا میبرد؛ و در این آیه که درباره مقربینی است که در طمأنینه و جایگاه ویژهای نزد پروردگاران هستند و نفسهایشان فانی درنور حق و باقی به حق است، این به منزله تکیه زدن آنان بر تختهای محکم و مطمئن و زیباست.
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص135 )
🍃ج. ...
@yekaye
یک آیه در روز
982) 📖 علی سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ 📖 ترجمه بر تختهای بافته شده [از جواهرات] سوره واقعه (56) آیه15 13
.
2️⃣ «عَلى سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ»
درباره اینکه مقصود از کلمه «مَوْضُونَةٍ» چیست،
▪️در نکات ادبی اشاره شد که این کلمه به معنای چیز بافتهشدهی درهمتنیده است و برخی نیز توضیح داده اند که مقصود بافتی است که آمیخته از طلا و تزیین شده با درّ و یاقوت است و این تزیینات شبیه همچون حلقههای زره کاملا به هم بافته و درهمفرورفتهاند. این مبنای اغلب تفاسیر و ترجمههایی است که از این آیه شده است؛ تعابیری همانند زربافت، جواهرنشان، بافته شه از طلا و جواهرات؛ و...
▪️با این حال برداشت دیگری هم ارائه شده است بر این اساس که این معنای به هم بافته را به نه جنس تخت، بلکه ناظر به نحوه چینش تختها ویا خود افراد بدانیم؛ چنانکه در برخی ترجمهها آمده است:
«آنها [مقرّبان] بر تختهايى كه صفكشيده و به هم پيوسته است قرار دارند» (ترجمه مكارم شیرازی، ص534) یا
«آنها بر سريرهايى به هم چسبيدهاند.» (تفسير أحسن الحديث، ج10، ص511 ) یا
«بر تختهاى كنار هم قرار دارند.» (ترجمه محمدکاظم ارفع، ص534)
▫️و برخی هم بین هردو جمع کردهاند؛ مثلا: «بر تختهاى پيوسته (و گوهرنشان) ند.» (ترجمه رضایی)
🤔اما آنچه جای تعجب دارد این است که در متن برخی از تفاسیر مهم عربی مانند الميزان (ج19، ص121 ) یا جوامع الجامع (ج4، ص231 ) همین معنای بافته شدن از جواهرات آمده، اما مترجمان آن تفاسیر، این آیه را به این معنای اخیر برگرداندهاند چنانکه در ترجمه آقای موسوی همدانی از المیزان (ج۱۹، ص۲۰۴) آمده است: «اينان بر تختهايى به هم پيوسته قرار دارند» ویا با اینکه در ترجمه جوامع الجامع (ج6، ص212) آمده است: «آنها (مقرّبان) بر تختهايى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند.»
🤔آنچه بیشتر جای تعجب دارد این است که شخصی مثل مرحوم مصطفوی که در بحث لغت این کلمه را به همان معنای بافته شده از طلا و جواهرات دانسته (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج13، ص134 ) در ترجمهای که در تفسیرش آورده چنین ترجمه کرده است: «و روى تختهاى مقابل همديگر باشند؛ تكيه كنندگان بر آن تختها و مقابل يكديگرند.» (تفسير روشن، ج16، ص81)
که این احتمال تقویت میشود که ایشان در ترجمه، معنای آیه بعد را با این آیه خلط کردهاند و چهبسا همین اشتباه ایشان (با توجه به اعتباری که دارند)موجب گردیده که برخی از معاصران ترجمه دوم را – که سابقهای از آن در کتب تفسیری قدیمیتر یافت نشد) ارائه دهند.
@yekaye