eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ» درباره اینکه کلمه «ثُلَّة» بر یک جماعت زیاد یا نسبتا کم دلالت دارد بین اهل لغت اختلاف است؛ و چنانکه در نکات ادبی جلسه قبل گذشت بر جماعتی بیش از قبيله و طائفة، و کمتر از فَوْج و فرقَه و حزب دلالت دارد؛ اما هرچه باشد وقتی در این آیات در مقابل «قلیل» قرار گرفته، نشان می‌دهد که افرادی که از سابقون و مقربان حقیقی‌اند، در میان اولین بیش از آخرین است. اما مقصود از این اولین و آخرین چیست، و چرا در اولین بیش از آخرین است؟ 🍃الف. معروفترین قول این است که اولین مربوط به امتهای قبل (از حضرت آدم تا خاتم)‌ است و آخرین مربوط به امت پیامبر خاتم ص (مثلا: تفسير الصافي، ج‏5، ص121؛ البحر المحيط، ج‏10، ص79 ) یا به تعبیر خاص‌تر: اولین، ‍یروان انبیای قبلی‌اند و آخرین، پیروان امت خاتم (تفسير القمي، ج‏2، ص348). درباره چرایی‌اش هم گفته‌اند این دلیل که کسانی که به اجابت دعوت پیامبر اکرم ص سبقت جستند طبیعتا خیلی کمترند از کسانی که به اجابت دعوت آن همه پیامبر که پیش از ایشان بوده سبقت جستند (مجمع البيان، ج‏9، ص325 ؛ مفاتيح الغيب، ج‏29، ص392 ) ویا به این دلیل که اساسا در قرآن کریم هرجا که تعبیر اولین و آخرین کنار هم آمده، از جمله در ادامه همین سوره «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلی‏ مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه/۴۷-۵۰) به ترتیب اشاره به امتهای پیامبران قبلی و امت پ‍یامبر اکرم ص است (الميزان، ج‏19، ص121 ) 🤔البته در دلالت این دلیل اخیر می‌توان تردید کرد، زیرا تنها مواردی که در قرآن کریم اولین و آخرین با هم آمده، همین سوره است؛ و این خود محل بحث است، نه شاهد بر بحث؛ و اگر هم به سراغ سایر موارد «آخرین» برویم، در خصوص مواردی که بدون الف و لام (آخرین) آمده، بوضوح برای غیر امت پیامبر اکرم ص به کار رفته است، مثلا: «أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ» (انعام/6 و مومنون/31)؛ و در مواردی هم که با الف و لام آمده (الآخرین) کاملا می‌تواند به معنای مطلق آیندگان (نسبت به همان کسانی که از آنها بحث شده) باشد، نه صرفا امت پیامبر خاتم ص؛ مثلا در در سوره صافات، تعبیر «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ» در خصوص حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرات موسی و هارون و حضرت الیاس (به ترتیب در آیات آیات 78 و 108 و 119 و 129) مطرح شده، که می‌تواند اشاره به باقی ماندن اسم و رسم آنان در تمامی امتهای بعد از خود باشد نه فقط در امت اسلام؛ چنانکه بوضوح امتهای یهودی و مسیحی هم امروزه خود را پیروان حضرت ابراهیم ع می‌دانند. 🍃ب. اولین و آخرین این امت مد نظر باشد (مقاتل، به نقل از مجمع البيان، ج‏9، ص325 ) این قول، به عنوان دومین احتمال در اهل سنت رواج فراوان دارد که اولین و آخرین را هم کاملا زمانی می‌گیرند، چنانکه حدیثی با این مضمون را هم به پیامبر اکرم ص نسبت می‌دهند (حدیث۴؛ مثلا در البحر المحيط، ج‏10، ص79) [که حتی به فرض صحت استناد، البته در دلالت آن بر این مراد می‌توان تردید کرد] و چرایی آن، ظاهرا مبتنی بر این رویکرد خلیفه دوم دارد که ارزش‌گذاری ایمان انسان‌ها را بر اساس زمان و سابقه اسلام آوردن آنها قرار داد؛ و امروزه هم این رویکرد در سلفی‌گری نمود دارد که برترین انسانها را صحابه می‌دانند تا جایی که به عدالت همه صحابه و معتبر دانستن همه نظرات آنان (هرچند با هم مخالف باشد!) فتوا می‌دهند، سپس تابعان و سپس هرکه به لحاظ زمانی به آنها نزدیکتر باشد. 🤔البته ریشه این رویکرد در احادیث جعلی فراوانی است که در زمان معاویه برای تنزل دادن مقام اهل بیت ع به نفع صحابه جعل شد؛ و بهترین شاهد بر رد این موضع، آیات قرآن کریم است که بسیاری از مسلمانان پیرامون را منافق معرفی می‌کند و تصریح می‌کند که تو هم نمی‌دانی آنها منافقند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» (توبه/۱۰۱) (بر مبنای اهل سنت، هرکس یکبار پیامبر ص را در حیاتش زیارت کرده باشد و تصریحی به اینکه او منافق است نشده باشد، جزء‌ صحابه محسوب می‌شود و تمام اوصاف پیش را دارد!) 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه تدبر 1️⃣ درباره مراد از اولین و آخرین 🤔البته شاید این قول را بر مبنای شیعه به نحو دیگری بتوان تصحیح کرد؛ یعنی اولین و آخرین را ناظر به امت اسلام بگیریم، اما مقیاس را دوره حضور (و بویژه دوره قیام امام معصوم برای حکومت) و دوره غیبت (و خانه‌نشینی امامان ع) بدانیم؛ آنگاه یک احتمال قابل تامل شاید این باشد که تعداد سابقون مقرب در زمانِ در صحنه بودن ائمه ع بیش از زمان خانه‌نشینی و غیبت ایشان بود؛ چنانکه تعداد اصحاب راستین و راسخ پیامبر اکرم ص و امیرالمومنین ع و امام حسین ع که در زمان خود آن بزرگواران شهید شدند، اصلا قابل مقایسه با اصحاب راسخ خود ایشان و نیز سایر امامان در شرایطی که قیام به حکومت نکرده بودند، نبود. 🍃ج. کاملا ناظر به زمان پیامبر ص و ناظر به دو گروه مطرح شده در این آیه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» (توبة/100) (یعنی مسلمانان نخستین و سپ‍س بقیه مسلمانان) باشد؛ یعنی طبقه سابقون و مقربون در صدر اسلام، عمده‌شان از آنها بود که ابتدا و در دوره سختی اسلام آوردند چنانکه قرآن کریم در جای دیگر فرمود «لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى» (حدید/۱۰)‏ و توجیه‌شان هم این است که ظاهرا خطاب (كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً)‌ همواره به افراد حاضر تعلق می‌گیرد (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص392 )؛ 🤔که البته این تحلیل اگر بخواهد معنای آیه را منحصر و بقیه اقوال را رد کند قابل مناقشه است؛ زیرا قرآن کتابی برای همه بشریت است و بسیاری از خطابهایش ناظر به مطلق انسانهاست. 🍃د. «اولین» ناظر به مومنانی است که اهل عمل صالح‌اند و «قلیل من الآخرین» ناظر ذریه‌هایی است که از آنان پیروی کردند که در آیه «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ» (طور/۲۱) بدانها اشاره شده، با این توضیح که ذریه مومنانی که اهل عمل صالح‌اند اگر پیرو والدینشان باشند طبق این آیه به والدینشان ملحق می‌شوند؛ و این در مورد اصحاب یمین طبیعی است؛ اما در مورد سابقون، چون آنان مقام بسیار بالایی دارند، اینکه همه ذریه‌هایشان بتوانند چنان پیروی‌ای کنند که به آنان ملحق شوند؛ ‍س در خصوص اصحاب یمین، تعداد اولین و آخرین را با یک تعبیر آورد؛ اما در مورد سابقون، ذریه‌ای که بتوانند چنان پیروی‌ای کنند را کم شمرد. (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص392 ) 🍃ه. ناظر به همه امتها باشد؛ یعنی در امت هر پیامبری، آنان که در صدر امت بودند بسیار بیشترند از آنان که بعدا آمدند. (عایشه، به نقل از البحر المحيط، ج‏10، ص79 ) 🍃و. سابقون خود پیامبرانند که در روزگاران نخستین زیاد بودند و و هرچه به آخرالزمان نزدیک شدیم تعدادشان کمتر بود. به نقل از البحر المحيط، ج‏10، ص79 ) 🍃ز. ... @yekaye
2️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ» قرآن کریم به صراحت برترین انسانها در اولین‌ها را بیش از برترین انسانها در آخرین‌ها می‌داند. اگرچه تعبیر اولین و آخرین ظرفیت معنایی فراوانی دارد، اما از واضح ترین معانی‌اش (که تقریبا همه مفسران بدان اذعان کرده‌اند)‌ اول و آخر زمانی است. حتی اگر چرایی این مساله (که مقربان الهی در گذشتگان بیش از متاخرین است) برای ما معلوم نشود، یک مطلب واضح می‌شود که تلقی تکاملی داروینی از انسان، بویژه در خود انسانها، خلاف نظر قرآن کریم است. 🌐نکته تخصصی باور به انسان، به این صورت که انسان امروز همواره بهتر از انسان دیروز است، از باورهای است که شاید اول بار توسط برایش ایده‌پردازی فلسفی شد؛ و سعی کرد این را در عرصه موجودات زنده پیگیری کند و بعدا توسط مردم‌شناسان داروینی‌ای مانند ، مبنایی برای توجیه برتری اروپایی‌ها و غارت کشورهای دیگر قرار گرفت. با اینکه این موضع اسپنسر و پیروانش ظاهرا دیگر طرفداری ندارد، اما حقیقت این است که باور به تکامل تدریجی انسان، به این معنا که انسان امروز همواره از انسان دیروز بهتر است، یکی از پایه‌های و غیرعلمی مدرنیته است که همه‌جا و توسط همگان مورد تاکید قرار گرفته است؛ تا جایی که وقتی معدود متفکران عمیقی همچون شهید مطهری می‌خواهند در مقابل این ایده بایستند، خود را مجبور می‌بینند که ابتدا بین ابعاد مختلف رشد انسان تفکیک کنند و پس از اذعان به پیشرفت تکنولوژیک و ساختارهای اجتماعی و ارتباطات و ...، تردید خود در پیشرفت حقیقی انسان (که پیشرفت اخلاقی و معنوی است) را مطرح نمایند. (تکامل اجتماعی انسان، ص۲۰-۲۷) 💢اما این آیه بوضوح، انسانهای مقرب – که بالاترین مقام انسانیت است- در میان گذشتگان را بیش از انسانهای مقرب در متاخران می‌داند؛ یعنی بوضوح در مقابل این تحلیل داروینی – که شاید مهمترین مبنای تفکر مدرنیته است – می‌ایستد. 🔰تبصره آموزه موعود نهایی و اینکه غایت نهایی بشر حتما بهترین وضع خواهد بود، لزوما به این معنا نیست که سیری هم که در پیش گرفته لزوما یک سیر رو به بالاست؛ و همواره امروز بشر بهتر از دیروز اوست. در توضیح این مساله به تذکر خوب شهید مطهری بسنده می‌کنم که سیر حرکت بشر در بسیاری از اوقات می‌تواند مارپیچی و حلزونی باشد [به تعبیر امروزی‌تر:، نمودار حرکتش سینوسی باشد]ُ نه سیر خطی مستقیم؛ یعنی این سیر بشر با فراز و فرودهای مختلف همراه است. بله، 🔹اولا اگر نقطه‌های خاصی از تاریخ را در نظر بگیریم ظاهرا می‌توان گفت حضرت ابراهیم ع از حضرت آدم بالاتر است و پیامبر خاتم ص از همه پیامبران قبلی بالاتر است؛ اما این اصلا بدان معنا نیست که اولا این سیر در میان همه مردم چنین باشد؛ و ثانیا حتی بین خود پیامبران هم لزوما چنین نیست؛ چنانکه واضح است که حضرت ابراهیم ع از بسیاری از پیامبران تبلیغی پس از خود و پیش از پیامبر خاتم ص بالاتر بوده است. 🔹ثانیا بسیاری از رشدهایی که در آخرالزمان و در حکومت مهدوی قرار است حاصل شود نیازمند این است که زمینه‌اش مهیا شود، که تا آن زمینه مهیا نشود، امکان بروز چنان رشدی در کار نخواهد بود؛‌ اما اشتباه است اگر گمان شود که حتما این زمینه‌ها خودشان مصداق رشدند؛ مثلا برای اینکه امام حسین ع به چنان مقام بالایی در عالم برسد باید موقعیت کربلا رخ دهد؛ اما این اصلا بدان معنا نیست که اقدامات آن ملعون‌هایی که کارشان به وقوع آن وضعیت تلخ در کربلا منجر شد مصداق مرحله‌ای از رشد بشر باشد❗️ @yekaye
3️⃣ «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ؛ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ؛ في‏ جَنَّاتِ النَّعيمِ ... قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ» 💢کم بودن دلیل بر ناحق و نامطلوب بودن نیست. آنان که بر همه سبقت گرفته و مقرب درگاه خداوند و در اوج نعمتهای الهی‌اند، تعدادشان کم است. 📝نکته تخصصی انسان مدرن، مدعی اصالت بشر () بود؛ اما مهمترین زیربنای چنین اصالتی (روح و حقیقت ماورایی خود) را انکار کرد؛ و این انکار تدریجا او را به انکار مطلق دست‌یابی به حقیقت کشاند و در وادی انداخت، تا جایی که در کمال تعجب امروزه انسانهایی که خود را می‌خوانند به شکاکیت و در حیرت و جهل بودن خود افتخار می‌کنند و چون دست خود را از حقیقت کوتاه می‌بینند، منکر حقانیت هرکسی که به حقیقت راه برده باشد می‌شوند؛ و چون در این آشفته بازارِ شکاکیت، مدعیان دروغین حقیقت هم زیاد شده‌اند، بسیاری از مردم عامی را هم در این ناممکن بودن رسیدن به حقیقت با خود همراه کرده‌اند❗️ در چنین شرایطی است که مراجعه به نظر اکثریت ملاک حق و حقیقت بودن قلمداد می‌شود؛ سخن سخیفی که جز با ترویج پایه سستی مثل شکاکیت نمی‌توان آن را ترویج داد‼️ رواج به عنوان تنها ، شاید از مهمترین علل رواج بسیاری از معضلات اجتماعی بشر معاصر باشد؛ از پدیده سخیف مدپرستی گرفته، تا در جایگاه الگو قرار گرفتن بازیگران و سلبریتی‌ها در جامعه. (بسیار عجیب است: بازیگر، یعنی کسی که هویتی از خود ندارد و هرچه دارد بازی و ادای دیگران را درآوردن است؛ آنگاه چنین کسی الگو می‌شود و سخن و رفتارش معیار قرار می‌گیرد) اما مومنی که خدا، که سرسلسله حقایق و اصل حق و حقیقت است را باور دارد، هیچگاه نه معیارش اکثریت خواهد بود و نه از در اقلیت قرار گرفتن هراسی به خود راه می‌دهد. در چنین فضایی است که امیرمومنان می‌فرماید: «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِه‏: در راه هدایت از کمی تعداد اهل آن، وحشت به خود راه ندهید» (نهج‌البلاغه، حکمت201) 🔰تبصره معیار ندانستن اکثریت در مسائل اصیل زندگی، منافاتی ندارد با اینکه در مسائل سلیقه‌ای و یا در جایی که حقیقت واضح نیست و محل اختلاف نظر است، نظر اکثریت معیار عمل قرار گیرد. شاید مهمترین تفاوت با در همین است که در مردم‌سالاری دینی، معیار اصلی دین و هدایت الهی است؛ و البته چون از طرفی بسیاری از مسائل اجتماعی در زمره امور سلیقه‌ای است و از طرف دیگر اساسا حکومت واقعا دینی با مشارکت مردم است که حاصل می‌شود و حرکت می‌کند، حضور، نظر، و نقش‌آفرینی مردم بسیار جدی گرفته می‌شود؛ اما در دموکراسی‌های غربی معیار همه چیز را ظاهرا نظر اکثریت قرار می‌دهند؛ و در حقیقت سرمایه‌داران این نظر را آن گونه که خودشان دلشان می‌خواهند رقم می‌زنند و جلوه می‌دهند. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
982) 📖 علی‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ 📖 ترجمه بر تخت‌های بافته شده [از جواهرات] سوره واقعه (56) آیه15 1399/13 7 شعبان 1441 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹سُرُرٍ قبلا بیان شد که ▪️برخی بر این باورند که اصل ماده «سرر» در معنای مخفی کردن و آن بُعد «خالصِ» از هر چیزی به کار می‌رود و «سرور» به معنای خوشحالی نیز از این جهت سرور گفته‌اند که شخص مسرور خالی از حزن و وضعیت نامطلوب است. به تعبیر دیگر، اصل معنا همان «مخفی کردن» است؛ آنگاه معنای «خالص» یا از این باب به کار رفته که «خالصِ» هر چیزی همان حقیقت باطنی و اصلی آن چیز است که از تطورات ظاهری مصون می‌باشد و مخفی و دور از دسترس است و «سرور» هم انبساط خاطر باطنی شخص می‌باشد؛ و یا اینکه به نحو استعاره‌ای برای «خالص» به کار رفته چنانکه می‌گویند فلانی «سرّ» قوم خویش است [یعنی کاملا خالصانه خود را وقف آنها کرده چنانکه اسرارشان را با او در میان می‌گذارند] و به همین ترتیب، «سرور» را نیز از این جهت سرور گفته‌اند که شادمانی‌ای در درون انسان است و انسان در خود آن را می‌پوشاند. و «مسرور»‌ اسم مفعول است یعنی «کسی که خوشحال شده، شادمان» (وَ يَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً … إِنَّهُ كانَ في‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً؛ انشقاق/۹ -۱۳) ▪️اما برخی با توجه به حروف اصلی این کلمه و تنوع کاربردهای این ماده بر این باورند که اصل این ماده به معنای فرو رفتن به عمق است که با امتداد و دقت همراه باشد، چنانکه به خط داخل کف دست و صورت و ‍یشانی «سُرّ» (أسرار) گویند، و یا قسمت عمیق حوض که آب در آن جمع می‌شود و نیز به سوراخ قنات که آب در آن جاری می گردد «سِرّه» گویند؛ و «سِرّ وادی» به وسط یک صحرا گویند که فرورفته‌ترین مکان آن است و چون آب به آن سمت می‌رود مرغوبترین قسمت آن حساب می‌شود. با این ملاحظه سّری که باید مخفی بماند از این جهت است که گویی در عمق شخص مخفی شده است؛ و «سرور» به معنای شادمانی هم چون در سینه پخش می‌شود و گشایشی است در باطن نفس امتداد می‌یابد. ▪️در هر صورت، «سِرّ» به معنای «راز» و مطلبی است که انسان آن را پوشیده می‌دارد (يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى؛‏ طه/۷) که جمع آن «أسرار» است (آیه ۲۶ سوره محمد که در قرائت حفص (و اغلب قرائات اهل کوفه) به صورت «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ» قرائت می‌شود در بقیه قرائات به صورت «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَسْرارَهُمْ» قرائت شده است؛ مجمع‌البیان، ج۹، ص۱۵۹) و «سریرة» نیز به همان معنای «سِرّ» است که جمعِ آن «سرائر» می‌شود: «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» (طارق/۹) بدین ترتیب نقطه مقابل «سِرّ» ، «علانیة: امر آشکار» است (يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ، بقره/۷۷؛ ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً، نوح/۹) و البته چون «سرّاء» از «سرور» گرفته شده و به معنای «خوشی» به کار می‌رود نقطه مقابل آن «ضرّاء: سختی و وضعیت پر از ضرر» می‌باشد: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» (آل‌عمران/۱۳۴) ▪️اما «سُرُر» (عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلينَ؛ حجر/۴۷ و صافات/۴۴) جمع «سریر» است و به معنای جایگاه بلندمرتبه‌ [تخت شاهانه] ای است که محل سرور می‌باشد و برخی احتمال داده‌اند وجه تسمیه‌اش این است که چون تخت پادشاهی همواره با فرش‌ها و زینت‌ها «پوشیده» شده است، به آن سریر گفته‌اند. و برخی هم که اصل این ماده را در امداد عمیق دانسته‌اند گفته‌اند چون این تخت‌ها با طنابهای باریکی از لیف و مانند آن درست و محکم می‌شد؛ شاید تعبیر «سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» (واقعه/۱۵) که با وصف «موضونه» (که به معنای چیزی است که با شدت و محکمی به هم بافته شده باشد) توصیف شدهُ مویدی بر این معنا باشد. 🔖جلسه ۸۲۶ http://yekaye.ir/ya-seen-36-76/ @yekaye
🔹مَوْضُونَةٍ ▪️ماده «وضن» را در اصل به معنای درهم‌تنیدگی‌ای دانسته‌اند که شدید ویا دربرگیرنده چیزی باشد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۳۰۱) چنانکه «وضینِ» شتر شکم‌بند عریض بافته شده از چرم است که با آن هودج یا محمل را بر شتر محکم می‌کنند (همان) و زمانی به چنین کمربندی را «وضین» گویند که از بافت متراکمی که روی هم سوار شده درست شده باشد؛ بدین لحاظ «موضونة» به معنای چیز بافته‌شده‌ی درهم‌تنیده است (مجمع البیان، ج‏9، ص323). ▪️برخی گفته‌اند اساسا «وَضْن» به معنای بافت زره است و به این مناسبت برای هر بافت محکمی به کار می‌رود. (مفردات ألفاظ القرآن، ص874) ▪️در خصوص این آیه نیز برخی توضیح داده اند که مقصود بافتی است که آمیخته از طلا و تزیین شده با مروارید و یاقوت است و این تزیینات شبیه همچون حلقه‌های زره کاملا به هم بافته و درهم‌فرورفته‌اند. (تفسير جوامع الجامع، ج‏4، ص231 ؛ الكشاف، ج‏4، ص459 ) 📿این ماده تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) از امام باقر ع در وصف بهشت روایت شده است: همانا تخت‌های بهشت از درّ و یاقوت است؛ و این همان سخن خداوند است که می‌فرماید: «بر تخت‌های بافته شده [از جواهرات]» یعنی چوبی که میانه‌های این تخت‌ها در بر گرفته، از شاخه‌هایی از درّ و یاقوت است که برآنها حجله‌هایی زده شده که آن حجله‌ها هم از درّ و یاقوت است؛ سبک‌تر از بال [پرندگان] و نرم‌تر از حریر؛ و بر این تخت‌ها بساط‌هایی پهن است به اندازه شصت غرفه از غرفه‌های دنیا، که برخی روی برخی دیگرند؛ و این همان سخن خداوند است که «و بساط‌های برافراشته» (واقعه/34) و اینکه «بر اریکه‌ها می‌نگرند» (مطففین/23) یعنی بر این اریکه‌ها، تخت‌های بافته‌شده‌ای است که بر آن حجله‌ها نهاده‌اند. 📚الإختصاص، ص357 حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنِي سَعِيدُ بْنُ جَنَاحٍ عَنْ عَوْفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِيِّ ٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ أَسِرَّتَهَا مِنْ دُرٍّ وَ يَاقُوتٍ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ «عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» يَعْنِي الْوَصَمَ يُغَاسِلُ أَوْسَاطَ السُّرُرِ مِنْ قُضْبَانِ الدُّرِّ وَ الْيَاقُوتِ مَضْرُوبَةٌ عَلَيْهَا الْحِجَالُ وَ الْحِجَالُ مِنْ دُرٍّ وَ يَاقُوتٍ أَخَفُّ مِنَ الرِّيشِ وَ أَلْيَنُ مِنَ الْحَرِيرِ وَ عَلَى السُّرُرِ مِنَ الْفُرُشِ عَلَى قَدْرِ سِتِّينَ غُرْفَةً مِنْ غُرَفِ الدُّنْيَا بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ «وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» وَ قَوْلُهُ «عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ» يَعْنِي بِالْأَرَائِكِ السُّرُرَ الْمَوْضُونَةَ عَلَيْهَا الْحِجَالُ. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
982) 📖 علی‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ 📖 ترجمه بر تخت‌های بافته شده [از جواهرات] سوره واقعه (56) آیه15 13
. 1️⃣ «عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» «سرر» را جمع «سریر»‌دانسته‌اند که به تخت‌های پ‍ادشاهی اطلاق می‌گردد. اما مقصود از »سریر« برای بهشتیان چیست؟ 🍃الف. «سریر» علی‌القاعده اشاره به یک رفعت مقام، و مرتبه‌ای بالاست که مشرف به دیگران باشد؛ اما آیا ممکن است مقصود جایگاه خاصی برای آنان نسبت به سایر بهشتیان باشد؟ 📝بررسی قرآنی در قرآن کریم غیر از اینجا در4 آیه دیگر، از سریرهای بهشتی یاد شده است که ▪️یکی از آنها درباره مخلَصین است که کاملا سیاقش شبیه آیات همینجاست: «إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ؛ أُولئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ؛ فَواكِهُ وَ هُمْ مُكْرَمُونَ؛ في‏ جَنَّاتِ النَّعيمِ؛ عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلينَ؛ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعينٍ؛ بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ؛ لا فيها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها يُنْزَفُونَ؛ وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عينٌ؛ كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ« (صافات/40-49) و احتمال اینکه این سابقون مقرب، همان مخلَصون باشند بسیار زیاد است؛ ▪️اما سه مورد دیگر ظاهرا عام به نظر می‌رسد؛ مگر اینکه گفته شود ▫️آنچه در سوره غاشیه در این زمینه آمده (في‏ جَنَّةٍ عالِيَةٍ؛ لا تَسْمَعُ فيها لاغِيَةً؛ فيها عَيْنٌ جارِيَةٌ؛ فيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ؛ غاشیه/10-13) صرفا خبر از وجود سریرهایی در بهشت است و نکته‌ای درباره اینکه از آن چه کسانی است نفرموده؛ ▫️و «المتقین» هم که در دو مورد دیگر آمده، إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ؛ ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنينَ؛ وَ نَزَعْنا ما في‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلينَ؛ لا يَمَسُّهُمْ فيها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجينَ (حجر/45-48) إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ جَنَّاتٍ وَ نَعيمٍ؛ فاكِهينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحيمِ؛ كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ مُتَّكِئينَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عينٍ (طور/17-20) نه مطلق بهشتیان، بلکه کسانی است که تقوا را بتمامه در خود محقق کرده‌اند، یعنی همین سابقون‌اند 🤔(که البته وجود «غل» در آنان نسبت به برخی دیگر از برادران‌شان، که در سوره حجر، خدا وعده زدودن آن را داده، چندان با مخلَص (خالص شده) بودن آنان سازگار نیست)؛ ▪️یا اینکه برخورداری از مراتبی از سریرهای دیگری برای بقیه بهشتیان منتفی نیست. 🍃ب. برخی با توجه به اینکه ماده کلمه «سریر»‌از «سرّ» است گفته‌اند: سرر در عالم ماورای ماده، عبارت است از سرائر و صفات قلبی خالصی که نفس بدان اطمینان می‌یابد و اضطراب و وحشت از او دور می‌گردد و مقام روحانی‌اش را بالا می‌برد؛ و در این آیه که درباره مقربینی است که در طمأنینه و جایگاه ویژه‌ای نزد پروردگاران هستند و نفسهایشان فانی درنور حق و باقی به حق است‌‌، این به منزله تکیه زدن آنان بر تختهای محکم و مطمئن و زیباست. 📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص135 ) 🍃ج. ... @yekaye
یک آیه در روز
982) 📖 علی‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ 📖 ترجمه بر تخت‌های بافته شده [از جواهرات] سوره واقعه (56) آیه15 13
. 2️⃣ «عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» درباره اینکه مقصود از کلمه «مَوْضُونَةٍ» چیست، ▪️در نکات ادبی اشاره شد که این کلمه به معنای چیز بافته‌شده‌ی درهم‌تنیده است و برخی نیز توضیح داده اند که مقصود بافتی است که آمیخته از طلا و تزیین شده با درّ و یاقوت است و این تزیینات شبیه همچون حلقه‌های زره کاملا به هم بافته و درهم‌فرورفته‌اند. این مبنای اغلب تفاسیر و ترجمه‌‌هایی است که از این آیه شده است؛ تعابیری همانند زربافت، جواهرنشان، بافته شه از طلا و جواهرات؛ ‌و... ▪️با این حال برداشت دیگری هم ارائه شده است بر این اساس که این معنای به هم بافته را به نه جنس تخت، بلکه ناظر به نحوه چینش تخت‌ها ویا خود افراد بدانیم؛ چنانکه در برخی ترجمه‌ها آمده است: «آنها [مقرّبان‏] بر تختهايى كه صف‏كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند» (ترجمه مكارم شیرازی، ص534) یا «آنها بر سريرهايى به هم چسبيده‏اند.» (تفسير أحسن الحديث، ج‏10، ص511 ) یا «بر تختهاى كنار هم قرار دارند.» (ترجمه محمدکاظم ارفع، ص534) ▫️و برخی هم بین هردو جمع کرده‌اند؛ مثلا: «بر تخت‏هاى پيوسته (و گوهرنشان) ند.» (ترجمه رضایی) 🤔اما آنچه جای تعجب دارد این است که در متن برخی از تفاسیر مهم عربی مانند الميزان (ج‏19، ص121 ) یا جوامع الجامع (ج‏4، ص231 ) همین معنای بافته شدن از جواهرات آمده، اما مترجمان آن تفاسیر، این آیه را به این معنای اخیر برگردانده‌اند چنانکه در ترجمه آقای موسوی همدانی از المیزان (ج۱۹، ص۲۰۴) آمده است: «اينان بر تختهايى به هم پيوسته قرار دارند» ویا با اینکه در ترجمه جوامع الجامع (ج‏6، ص212) آمده است: «آنها (مقرّبان) بر تختهايى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند.» 🤔آنچه بیشتر جای تعجب دارد این است که شخصی مثل مرحوم مصطفوی که در بحث لغت این کلمه را به همان معنای بافته شده از طلا و جواهرات دانسته (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص134 ) در ترجمه‌ای که در تفسیرش آورده چنین ترجمه کرده است: «و روى تختهاى مقابل همديگر باشند؛ تكيه كنندگان بر آن تختها و مقابل يكديگرند.» (تفسير روشن، ج‏16، ص81) که این احتمال تقویت می‌شود که ایشان در ترجمه، معنای آیه بعد را با این آیه خلط کرده‌اند و چه‌بسا همین اشتباه ایشان (با توجه به اعتباری که دارند)‌موجب گردیده که برخی از معاصران ترجمه دوم را – که سابقه‌ای از آن در کتب تفسیری قدیمی‌تر یافت نشد) ارائه دهند. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
983) 📖 متَّكِئینَ عَلَیها مُتَقابِلینَ 📖 ترجمه 💢تکیه‌زنان بر آنها، رو به روی همدیگر؛ سوره واقعه (56) آیه 16 1399/1/15 9 شعبان 1441 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹متَّكِئینَ چنانکه خلیل تصریح کرده (كتاب العين، ج‏5، ص398) و اغلب اهل لغت هم با وی همراهی کرده‌اند (مثلا: المحيط في اللغة، ج‏6، ص308؛ أساس البلاغة، ص687؛ لسان العرب، ج‏1، ص40و200؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص187) ▪️کلمه «اتکاء» و (و مشابهاتش مانند تُكَأَة) از ماده «وکأ» است که جایگزینی حرف «ت» در آن به جای «و» چنان رایج شده که همانند حرف اصلی عمل می‌کند؛ و به ویژه این قلب واو به تاء و ادغام آن در معتل واوی در باب افتعال بسیار رایج است مانند «اتحاد» که از وحدت گرفته شده است. ▫️هرچند ظاهرا ابن‌فارس آن را از ماده «وکی» (معجم المقاييس اللغة، ج‏6، ص137) دانسته و ▫️راغب اصفهانی هم آن را هم ذیل «وکأ» (مفردات ألفاظ القرآن، ص883) و هم ذیل «تکأ» (مفردات ألفاظ القرآن، ص167) بحث کرده است. شاید بهترین شاهد بر مدعای خلیل، وقتی است که این ماده به باب تفعل می‌رود و این واو ظاهر می‌شود (تَوَکّؤ) «قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها» (طه/۱۸) که به معنای تکیه کردن بر عصا در هنگام راه رفتن است (كتاب العين، ج‏5، ص422 ) ▪️اصل ماده «وکأ» را به معنای محکم کردن و محکم بستنی که مانع جاری و روان شدن چیزی شود (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص1857) در واقع، بویژه با توجه به کلمه «وکاء» که به معنای محکم بستن (ویا طنابی که با آن چیزی را محکم می‌بندند) است، بر این باورند که این ماده در اصل دلالت دارد بر شدت و محکم کردن؛ و اینکه برای تکیه کردن بر عصا «قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها» (طه/۱۸) و یا هرگونه تکیه کردن به جای محکمی به کار می‌رود بدین مناسبت است که با این تکیه کردن انسان در موقعیت مستحکمی قرار می‌گیرد و قوت و شدت پیدا می‌کند (معجم المقاييس اللغة، ج‏6، ص137 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص883 ) ▫️هرچند برخی ظاهرا معنای رایجی که در فارسی «تکیه کردن» تعبیر می‌شود را محور اصلی این ماده دانسته و بر این باورند که اصل این ماده دلالت بر استقرار و تمکن در تکیه دادن به چیزی دارد، خواه تکیه دادن به دست باشد مانند تکیه بر عصا یا به تمکن و نشست باشد مانند تکیه بر تخت، یا تکیه دادن به پهلو باشد مانند تکیه بر بساط یا تکیه دادن سر بر متکایی باشد که زیر سر می‌گذارند؛ و فرقش با «تمکن» و «رکون» و«اعتماد» و «استناد» در این است که در تمکن مطلق استقرار مد نظر است؛ و در «رکون» متمایل شدن همراه با سکون مد نظر است؛ و در «اعتماد» اتکای درونی و اختیار کردن تمایل و قصد همراه با رکون مد نظر است؛ و در استناد» مطلق تکیه کردن، اعم از مادی و معنوی، مد نظر است؛ اما در «اتکاء» تمکن همراه با استناد لحاظ شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص187 ) ▪️«مُتَّكَأ» به معنای مکانی است که به آن تکیه می‌زنند؛ هرچند در آیه «وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً» (يوسف/31) برخی گفته‌اند به معنای ترنج و خوردنی هم به کار رفته از باب تعبیر «اتكأ على كذا فأكله» (مفردات ألفاظ القرآن، ص167) اما اغلب با این مخالفت کرده و ابوعبیده بر این باوراست که تفسیر «مُتَّكَأ» به ترنج باطل‌ترین باطل بر روی زمین است، بلکه ممکن است محلی برای تکیه زدن و خوردن آنان مهیا شده باشد و آنان به ترنج خوردن مشغول بوده‌اند و مفسران این را با معنای لغت خلط کرده‌اند (مجاز القرآن، ج‏1، ص 309؛ المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص1859) ▪️از کلمان رایج در این ماده کلمه «مُتَّكِئ» است که عرب برای هرکسی که بر یک مکانی با حالت متمکنانه بنشیند به کار می‌برد و البته این تعبیر را به کار نمی برند مگر اینکه شخص در نشستنش به یک طرف متمایل شود [اصطلاحا با حالتی متکبرانه لم دهد] (لسان العرب، ج‏1، ص200 ) 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه توضیح درباره ماده «وکأ» ▪️این ماده در قرآن در دو باب افتعال و تفعل به کار رفته است. تنها کاربرد باب تفعل آن همین تعبیر تکیه کردن بر عصاست: «قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها» (طه/۱۸)؛ اما در باب تفعل برای تکیه کردن بر اریکه‌ها و سریرها - چه در دنیا (وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً، یوسف/۳۱؛ وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ، زخرف/34) و چه در آخرت (مُتَّكِئينَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ، طور/۲۰؛ مُتَّكِئينَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ، الرحمن/54؛ مُتَّكِئينَ عَلى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ، الرحمن/76؛ مُتَّكِئينَ عَلَيْها مُتَقابِلينَ، واقعه/16؛ مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الْأَرائِک، کهف/۳۱؛ انسان/۱۳) – به کار رفته است؛ در تفاوت اینها گفته‌اند که باب تفعل چون مطاوعه تفعیل است، به معنای قبول در مقابل تاثیر است؛ یعنی چیزی اثر گذاشته و این هم آن تاثیر را پذیرفته؛ گویی شخص به خاطر مشکلاتی مجبور شده عصا بردارد و اکنون به عصا تکیه زده است؛ اما باب افتعال مطاوعه اختیاری است؛ یعنی انجام کار از روی قبول و اختیار خود شخص است نه الزام بیرونی؛ واین بویژه در مورد تکیه زدن بهشتیان بر اریکه‌هایشان بسیار معنی‌دار است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏13، ص189-190 ) 📿ماده «وکأ» و مشتقات آن ۱۱ بار در قرآن کریم به کار رفته است. 📖اختلاف قرائت ▪️در عموم قرائات به همین صورت «مُتَّكِئينَ» قرائت شده؛ ▪️اما در یکی از قرائات عشر (ابوجعفر) این کلمه در کل قرآن بدون همزه و به صورت «مُتَّكِينَ» قرائت شده است. (معجم القراءات ج۹، ص293 ) @yekaye
🔹 مُتَقابِلینَ ▪️ماده «قبل» در اصل به معنای «مواجهه چیزی با چیز دیگر» (معجم المقاييس اللغة، ج‏۵، ص۵۲ ) آن هم مواجهه‌ای که در آن به نحوی تمایل وجود داشته باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۱۸۶ ) دانسته‌اند؛ ▫️به تعبیر دقیقتر، معنای محوری این ماده، جلوی چیزی است که از آن ناحیه مواجهه با آن (به منظور ملاقات آن ویا ورود در آن) ‌صورت می‌گیرد. (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۷۲۹) ♦️این ماده حوزه استعمالی بسیار گسترده‌ای دارد، برخی از اشتقاقات این ماده که در قرآن کریم به کار رفته بدین قرار است: ▪️در مورد کلمه «قبیل» در زبان عربی ضرب‌المثلی هست به این تعبیر که «ما يعرِف قَبِيلًا من دَبِير» و برای «قبیل» در این ضرب‌المثل بیش از ۱۵ معنا برشمرده‌اند (لسان العرب، ج‏۱۱، ص۵۳۹ )؛ این کلمه دوبار در قرآن کریم به کار رفته است: «إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ» (اعراف/۲۷) «أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً» (اسراء/92) ▫️ برخی بر این باورند که چون «قبیل» صفت مشبهه است دلالت بر ثبوت می‌کند و مراد از آن کسی است که ذاتا متمایل و روی به سوی چیزی دارد؛ آنگاه «ة» در «قبیلّ» می‌تواند تاء تأنیث و افراد باشد؛ که در این صورت جهت اسمی این کلمه مد نظر است؛ و می‌تواند علامت جمع باشد که در این صورت وقتی در مورد جماعتی به کار برده می‌شود از این جهت است که بین افراد آن جماعت نوعی رو به سوی هم کردن و مواجهه و انس برقرار است و در این آیه هم به لشکر شیطان از این جهت «قبیلُه» گفته شده که همگی رو به سوی او دارند؛ که خود »قبیلة» هم به «صورت «قبائل» جمع بسته می‌شود «جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ» (حجرات/۱۳) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏۹، ص۱۸۷ ). ▫️برخی آن را جمع «قبیله» دانسته‌اند؛ که «قبیله» به جماعت‌ی که با هم جمع شده باشند اطلاق می‌شود از این جهت که به همدیگر روی می‌آورند [و به هم کمک می کنند]؛ و البته این احتمالات را هم در اینجا مطرح کرده‌اند که «قبیل» به معنای «کفیل» و یا به معنای «مقابله» (معاینه؛ دیدن) باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۵۴ ) ▫️ البته برخی بر این باورند که اصل «قبائل» به معنای قطعه‌های منحنی توخالی‌ای بوده که با اتصال آنها به همدیگر قدح و ظروف مختلف درست می‌کرده‌اند؛ چنانکه تعبیر «قبائل القدح و الجَفنة و الغَرب» رایج است و از همینجا تعبیر «قبائل الرأس» به معنای استخوان‌های جمجمه (از این جهت که قطعاتی بوده‌اند که درهم فرو می‌رفتند تا جمجمه تشکیل شود) نیز رایج بوده؛ و بعید نیست که کاربرد این تعبیر در خصوص قبائل عرب هم از باب تشبیه به قبائل الرأ س باشد از حیث شدت ارتباطی که هریک با دیگری دارد (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۷۲۹) ▪️«قُبُل» [و نیز «قُبْل»ُ به ترتیب هم‌وزن جُنُب و صُلب] به معنای جهتی که از آن جهت مواجهه انجام می‌شود، دانسته‌اند (المعجم الإشتقاقي المؤصل، ص۱۷30) ▫️و برخی تاکید کرده‌اند که اینها دو صفتی است به معنای آن چیزی که متصف به وضعیت قبول و مواجهه و مقابله می‌شود (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص188) و معادل فارسی «پیش رو» که در مقابل «دُبُر» (پشت سر) «إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُل» (یوسف/۲۶) است؛ ▫️(استعمال این دو کلمه به نحو استعاری در خصوص عورتین انسان نیز در زبان عربی متداول است، (مفردات ألفاظ القرآن، ص653)؛ و البته کلمه «قُبُل» عموما برای عورت زن به کار می‌رود (لسان العرب، ج‏11، ص536) و البته هیچیک از این کلمه به این معنا در قرآن کریم به کار نرفته است)؛ ▪️ در خصوص کلمه «قُبُل» در آیه «حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلاً» (انعام/۱۱) و آیه «يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلاً» (کهف/۵۵) اگرچه همین معنای «روبرو» که دلالت بر عیان و آشکار شدن است کاملا معنی‌دار است (المعجم الإشتقاقي المؤصل، ص۱۷30) و راغب اصفهانی آن را جمع «قابل« (به معنای چیزی که مقابل حواس است) و به همین معنا دانسته: ▫️اما احتمالات دیگری در خصوص معنای آن نیز مطرح شده است؛ مانند اینکه آن را به معنای جمعِ «قبیل» ویا به معنای قبیله قبیله (گروه گروه) دانسته‌اند؛ و البته آیه ۵۵ سوره کهف به صورت « قِبَلًا» نیز قرائت شده که آن را فقی به معنای «بالعیان و آشکار» دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص653-۶۵۴ ؛ کتاب العین، ج۵، ص۱۶۶ ). 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
🔹قسمت دوم از توضیحات ماده «قبل» ▪️این ماده به صورت فعل ثلاثی مجرد باشد ظاهرا هم در ماضی و هم در مضارعش به همه وزن‌ها به کار رفته؛ که البته معنایش متفاوت می‌شود چنانکه مثلا در وزن «قَبَلَ [في الجَبَل] يَقْبَلُ» به معنای صعود کردن آمده است (المحيط في اللغة، ج‏5، ص431) ویا با دو وزن «قَبَل و قَبِل» در ماضی و سه وزن «يَقْبُلُ و يَقْبَلُ و يَقْبِلُ» و مصدر «قَبَالةً» به معنای کفالت و ضمانت کردن کسی می‌باشد (لسان العرب، ج‏11، ص544 ؛ تاج العروس، ج‏15، ص599 ) ویا در بر وزن «قَبَلَ یَقبَلُ» به معنای چیزی را در قبال چیز دیگر قرار دادن است (تاج العروس، ج‏15، ص596 ) ▪️البته تنها حالتی از این فعل به صورت ثلاثی مجرد که در قرآن کریم به کار رفته بر وزن «يَقْبِلُ» و به معنای «پذیرفتن» با روی باز و متمایل به شیء مورد نظر است: «هُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ» (شوری/۲۵) است که گاه به صورت مجهول هم به کار رفته «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ» (آل عمران/85) و «لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُم» (آل‌عمران/۹۰)؛ و نیز اسم فاعل (قبول کننده) به کار رفته است: «قابِلِ التَّوْب» (غافر/۳). که مصدر آن »قبول» است؛ و فرق «قبول» با «طاعت» در این است که «طاعت» از روی شوق و خوف انجام می‌شود اما «قبول» مانند «اجابت» است که بر اساس مصلحت و حکمت انجام می‌شود؛ و از این جهت خدا را می توان به قبول و اجابت متصف کرد؛ اما به اطاعت (که بگوییم خدا مطیع است) خیر؛ و فرق «قبول» با «اجابت» در این است که قبول را برای اعمال به کار می‌برند اما اجابت را برای درخواست و دعا. (الفروق في اللغة، ص217 ) ▪️اما در خصوص ورود این ماده در ابواب ثلاثی مزید، ▪️ «إِقْبَال» به معنای صرف توجه به سمت مقابل (روی آوردن به چیزی) است؛ مثلا: «أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ» (صافات/27 و 50؛ طور/۲۵) ، «فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ» (صافات/94) ، «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ» (قلم/30)، «يا مُوسى‏ أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنينَ» (قصص/31) ، «قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ» (یوسف/71) ، «وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتي‏ كُنَّا فيها وَ الْعيرَ الَّتي‏ أَقْبَلْنا فيها» (یوسف/82) ، «فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ في‏ صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَه» (ذاریات/۲۹)؛ ▫️و تقاوتش با »اتیان» در این است که اقبال آمدن از روبرو است؛ اما اتیان هرگونه آمدنی (ولو از پشتباشد) شامل می‌شود (الفروق في اللغة، ص302) ▪️ و برخی «استقبال» (فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ؛ احقاف/۲۴) را نیز هم ‌معنای آن دانسته‌؛ ▪️ و از آن سو توضیح داده‌اند که «تَقَبّل» هم به همان معنای «قبول» به کار می‌رود و البته غالبا قبول کردنی به نحوی که در قبال آن رضایتی در کار باشد، و اقتضای پاداشی دارد: «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا» (بقره/۱۲۷) ، «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ» (ابراهیم/40) ، إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ يَوْمِ الْقِيامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ (مائده/36) ، «أُولئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» (أحقاف/16) ، «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» (مائده/۲۷) ، «قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ» (توبه/۵۳) ، ▫️ و به همین مناسبت هم به کفالت کسی را پذیرفتن «قُبَالَة» گویند و مادر حضرت مریم هم به همین مناسبت از خداوند خواست که فرزندش را تقبل نماید « إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي»‏ (آل عمران/35). (مفردات ألفاظ القرآن، ص653 ) ▫️و البته معنای «قَبُول» و «تَقَبّل» بقردی به هم نزدیک است که گاه یکی به جای دیگری به کار رفته است. «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا» (آل عمران/۳۷) 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
🔹قسمت سوم از توضیحات ماده «قبل» ▪️«مقابله» و «تقابل» به معنای رو در روی هم قرار گرفتن است که یا تقابل بالذات است و یا رو در روی هم بودنی است که همراه با عنایت و خوش‌برخوردی و مودت است، چنانکه در وصف بهشتیان آمده است: «وَ نَزَعْنا ما في‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ‏» (حجر/۴۷) «عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلينَ» (صافات/44) «يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلينَ» (دخان/53) «مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ»‏ (واقعة/16) (مفردات ألفاظ القرآن، ص654 ) ▪️«قبلَة» هم در اصل اسم برای حالتی بوده که شخصی که می‌خواهد به جایی روی کند آن گونه قرار می گیرد (شبیه «جلسه» که به معنای حالت خاصی از نشستن است) و کم‌کم به معنای مکانی که افراد در هنگام نماز بدان رو می‌کنند به کار رفته است. «وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي‏ كُنْتَ عَلَيْها ... فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها ... ما تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَ ما أَنْتَ بِتابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ» (بقره/۱۴3-145) و ظاهرا علت اینکه به باد صبا «قَبُول» می‌گویند این است که به سمت قبله می‌وزد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص654 ؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص187 ) ▪️«قِبَل» که احتمالا مصدر یا اسم مصدر باشد به معنای «جانب مقابل» است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص188 ) و در خصوص مواجهه (تلقاء) با چیزی [«در قبال چیزی» قرار گرفتن] به کار می‌رود (ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب، حدید/۱۳؛ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِب، بقره/۱۷۷) ▫️و هم به معنای قوت و طاقت (کتاب العین، ج۵، ص۱۶۶؛ المحيط في اللغة، ج‏۵، ص۴۲۹) که برخی این معنای دوم را از این جهت دانسته‌اند به طور استعاری برای جایی که قوت و قدرتی برای مقابله کردن باشد به کار می‌رود: «فَما لِلَّذِينَ كَفَرُوا قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ‏» (معارج/۳۶)، و تعبیر «لا قِبَلَ لي به» که به معنای طاقت نداشتن است از این باب است که امکان اقبال و روی نمودن به آن چیز و دفاع از خود در مواجهه با آن چیز را ندارد: «فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها» (نمل/۳۷) (معجم المقاييس اللغة، ج‏5، ص54 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص654 ) ▪️اما شاید پرچالش‌ترین کلمه در این میان کلمه «قَبْل» (در مقابل «بعد») باشد که ۲۴3 مورد در قرآن کریم به کار رفته است. در مورد اینکه این کلمه چگونه به همان معنای «مواجهه» برمی‌گردد یا خیر، بحث‌هایی بین اهل لغت وجود دارد: ▫️برخی بر این باورند که این کلمه ناظر به اموری است که امتدادی دارند (زمان و مکان) که هر امر ممتد جاری‌ای دو طرف دارد: یک طرف در مواجهه و مقابله و طرف دیگر که محل مواجهه نیست بلکه منتظر وقوعش هستند و هنوز نیامده و به این لحاظ بدان قبل گویند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏9، ص189 ) ▫️برخی هم این گونه توضیح داده‌اند که احتمالا «قبل» در معنای ظرف از تعبیر «قَبَلَت الماشیة قَبلاً» (= دامها به آنجا روی آوردند) گرفته شده که از همان معنای جهت‌گیری به سمت چیزی است؛ و چون جهت‌گیری به سمت چیزی، قبل از وصول بالفعل به آن است این لفظ برای معنای تقدم و سابق بودن به کار رفته و سپس به معنای زمانی‌اش منتقل شده است «فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخيهِ» (یوسف/۷۶) «وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ» (بقره/۴) ▫️و برخی هم احتمال داده‌اند و برخی هم با اینکه این احتمال را مطرح کرده‌اند که وجه تسمیه «قبل» از این بابت باشد که آنچه قبلا بوده در زمان دارد روی می‌آورد، اما این که این کلمه یک حالت شاذ از این لفظ باشد را قویتر دانسته‌اند. (معجم المقاييس اللغة، ج‏5، ص54 ). 🤔نکته قابل توجه در این زمینه این است که اگرچه در زبان عربی «قبل» را در چهار مورد مکان و زمان و منزلت و بلکه هرگونه ترتیب [مثلا ۳ قبل از ۴ است] به کار می‌برند (مفردات ألفاظ القرآن، ص653 )، اما در قرآن کریم تمامی کاربردهایش فقط در خصوص قبل زمانی است (که البته ممکن است برخی از مصادیقش را به لحاظ مبنای فلسفی، تقدم رتبی قلمداد کنیم؛ مانند اینکه چون آخرت محیط بر دنیاست، قبلیت اعمال نسبت به جزای اخروی را قبلیت زمانی ندانیم؛ اما همانها هم ظهور اولیه‌شان در قبلیت زمانی است) (درباره تفاوت «قبل» با «اول» هم در آیه ۱3 (جلسه ۹۸۰) توضیحاتی گذشت.) 📿ماده «قبل» و مشتقات آن 294 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye