eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
فراز سوم از حدیث ۲۹ (ویژگی‌های مجاهدان واقعی که حق جهاد دارند) سپس خداوند تبارک و تعالی خبر داد که دستور به قتال و جنگ نداده است مگر به کسانی که واجد این شروطند و فرمود: «به آنان كه جنگ بر آنها تحميل مى‏شود رخصت جهاد و نبرد داده شد، زيرا به آنها ستم شده، و البته خداوند بر يارى آنها كاملا تواناست؛ همانان كه از خانه‏هاى خود به ناحق اخراج شدند جز آنكه مى‏گفتند: پروردگار ما الله است‏» (حج/39-40) و این بدان سبب است که جمیع آنچه بین آسمان و زمین است از آن خداوند عز و جل است و رسول او و پیروان ایشان، یعنی مومنانی که دارای این ویژگی باشند؛ پس آنچه از دنیا در دست مشرکان و کافران و ظالمان و فاجران است، که مخالف رسول الله ص و رویگردان از طاعت خدا و رسول هستند در به دست آوردن اینها بر مومنانی که چنین صفاتی را دارند ستم کرده و بر مومنان در خصوص «آنچه را خداوند بر فرستاده خود [به عنوان فى‏ء] بازگردانده» (حشر/۶) غلبه کرده‌اند؛ پس این حق خداوند است که به آنان به عنوان فیء واگذار کرده و بدانان برگردانده است [در اینجا حضرت معنای فیء را با آیات دیگر توضیح می‌دهند که این فراز قبلا در ذیل آیه ۹ (حدیث۸۳ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-09/#_ftnref23) گذشت.] و این همان است که خداوند فرمود: «به آنان كه جنگ بر آنها تحميل مى‏شود رخصت جهاد و نبرد داده شد»، که مومنان بدان سزاوارتر و محق‌تر بودند. و فقط به مومنانی که به این شرایط ایمان که توصیف کردیم متعهدند اجازه [جهاد] داده شده؛ و این بدان سبب است که وی ماذون به جهاد نیست مگر اینکه مظلوم باشد؛‌و مظلوم نیست مگر اینکه مومن باشد؛ و مومن نیست مگر اینکه به این شرایط ایمان که خداوند متعال بر مومنان و مجاهدان شرط نموده پابرجا باشد. پس کسی که این شرایط خداوند عز و جل در او کامل شد مومن است و همین که مومن شد مظلوم واقع می‌شود و همین که مظلوم بود به وی اجازه جهاد داده می‌شود زیرا خداوند عز و جل فرمود: «به آنان كه جنگ بر آنها تحميل مى‏شود رخصت جهاد و نبرد داده شد، زيرا به آنها ستم شده، و البته خداوند بر يارى آنها كاملا تواناست» (حج/۳۹). و اگر دربردارنده همه این شرایط ایمان نباشد [در صورتی که اقدام به جهاد کند] از آن ظالمانی است که از حد خود تجاوز کرده و جهاد با او واجب است تا توبه کند؛ و چنین کسی ماذون در جهاد و دعوت به سوی خداوند عز و جل نیست؛ ‌زیرا از آن مومنان مظلومی که خداوند در قرآن به آنان اجازه جنگیدن داده نمی باشد. پس هنگامی که آیه «به آنان كه جنگ بر آنها تحميل مى‏شود رخصت جهاد و نبرد داده شد» در مورد مهاجرانی که اهل مکه آنان را از سرزمین و دارایی‌هایشان اخراج کرده بودند نازل شد، ‌جهاد با آنان را به خاطر ظلمی که بر ایشان کرده بودند مباح شمرد و به آنان اجازه جنگیدن داده شد. [سپس پرسش و پاسخی بین وی و امام در خصوص همین جهاد این مومنان اولیه درمی‌گیرد؛ سپس امام ع ادامه می‌دهد] و کسی که دارای این ویژگیها نباشد وی ظالم است و از مظلومین نیست و به او اجازه جنگیدن و نهی از منکر و امر به معروف داده نشده است زیرا وی اهل این نیست و به وی اجازه دعوت به سوی خداوند عز و جل داده نشده است؛ زیرا وی حق ندارد با کسی که مثل خودش است بجنگد و دستور داده شده که خود وی به سوی خداوند دعوت شود؛‌ و کسی که مومنان به جهاد با او امر شده‌اند که نمی تواند مجاهد باشد و جهاد بر او ممنوع است و از او منع شده؛ و کسی که وی را باید به سوی توبه و حق و کار نیک دعوت کرد و از کار بد بازداشت که نمی شود خودش دعوت‌کننده به خداوند باشد؛ و کسی که باید به وی دستور داد که باید اطاعت کند، خودش امر به معروف نمی‌کند؛ و کسی که باید وی را نهی از منکر کرد، خودش نهی از منکر نمی‌کند. پس کسی که این شرایطی را که خداوند اهل آن در میان اصحاب پیامبر ص را بدان توصیف کرد در خود جمع کند و مظلوم باشد، وی در جهاد ماذون است همان طور که به اصحاب پیامبر اذن داده شد؛ زیرا حکم خداوند در مورد گذشتگان و آیندگان و نیز واجباتش در میان آنها یکسان است مگر در جایی که علت یا واقعه خاصی رخ داده باشد[یعنی جایی که حکم ثانوی در کار باشد]؛ و گذشتگان و آیندگان در خصوص این وقایع خاص که حکم را عوض می‌کند نیز شبیه هم‌اند و واجبات بر آنان یکسان است؛ از آیندگان در مورد ادای واجبات همان سوالی می‌شود که از گذشتگان سوال وشود؛ و در همان چیزهایی باید حساب پس دهند که آنان حساب پس دادند؛ و خلاصه اینکه کسی که ویژگی آن مومنان که خداوند برای جهاد بدانان اجازه داده را نداشته باشد اذن جهاد ندارد تا اینکه به همه آنچه خداوند شرط کرده برگردد؛‌ و اگر همه آن شرایط در وی جمع شد آنگاه از کسانی است که اذن جهاد دارند. @yekaye 👇ادامه مطلب👇
فراز پایانی حدیث ۲۹ (ویژگی‌های مجاهدان واقعی که حق جهاد دارند) پس هر بنده‌ای باید تقوای الهی در پیش گیرد و به آرزوهایی فریفته نشود که خداوند از آنها نهی کرد، یعنی از این مطالب دروغی که افراد بر قرآن دروغ می‌بندند [که اذن جهاد را برای حاکمانی همچون حاکمان اموی و عباسی به رسمیت می‌شناسند] و از اینها و از حاملان و راویان آن تبری بجوید و بر اساس شبهات و امور مشتبه کسی را بر خدا مقدم نکند که عذری در آن نخواهد داشت زیرا ورای کسی که متعرض قتل در راه خدا شود منزلتی که بتوان بدان در پیشگاه خداوند رسید نیست؛ و آن غایت اعمال است در عظمت قدر و قیمتش؛ پس هرکس بر خویش حکم کند و کتاب خدا را ببیند و خود را بر او عرضه کند که هیچکس از خود شخص به خویش آگاهتر نیست. پس اگر خود را برپادارنده آن شرایطی که خداوند برای جهاد لازم شمرد دانست به جهاد اقدام کند؛ و اگر تقصیر و کوتاهی‌ای در خویش یافت به اصلاح آن بپردازد و آن گونه که خداوند بر وی واجب کرده آن را برپا دارد و زمانی به جهاد اقدام کند که پاک و مطهر از هر پلیدی‌ای باشد که بین او و جهاد فاصله می‌اندازد. و ما در مورد کسی که می‌خواهد به جهاد برود و دارای این ویژگیهایی نیست که خداوند برای مومنان و مجاهدان برشمرد نمی گوییم که جهاد نکنید؛‌ بلکه می‌گوییم ما به شما شرایطی را آموختیم که خداوند عز و جل برای اهل جهادی که با آنها بیعت کرد و از آنان جان و مالشان را به بهای بهشت خریده است معین فرموده؛ پس هرکس خودش آن کوتاهی‌هایی که در این زمینه می‌بیند اصلاح کند و خود را بر رایط خداوند عرضه بدارد؛ اگر دید این شرایط در او کامل شده بداند که از کسانی است که اذن جهاد بدانان داده شده است. اما اگر همچنان علی‌رغم اصرار بر گناهان و محرماتی که دارد از اینکه مجاهد باشد و به جهاد اقدام کند دست برنداشت و خواست با خبط و خلط و کوری قدم بردارد و جاهلانه و به اتکای روایات دروغین بر کار خدا وارد شود به جان خودم سوگند که مصداق این حدیث [نبوی] است که درباره عمل چنین کسی فرمود: «همانا خداوند عز و جل همواره این دین را با اقوامی که بهره‌ای [از انسانیت و دیانت] ندارند یاری می‌کند»! پس هرکس باید تقوای الهی در پیش گیرد و از اینکه در زمره چنین کسانی باشد برحذر باشد؛ که همانا مطلب را برای شما بیان کردم و بعد از بیان بهانه جاهل بودن پذیرفتنی نیست؛ و هیچ نیرویی جز به واسطه خداوند نیست و خداوند ما را کافی است که بر او توکل کردیم و سرانجام سوی اوست. 📚الكافي، ج‏5، ص13-19 📚تهذيب الأحكام، ج‏6، ص127-134 @yekaye سند و متن عربی حدیث را به دلیل طولانی بودن در کانال نگذاشتیم. می‌توانید آن را در صفحه سایت از طریق لینک زیر مطالعه فرمایید https://yekaye.ir/al-hujurat-49-15-2/#_ftnref25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹الف. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ ...
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 1️⃣ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» بعد از اینکه در آیه قبل در مورد آن اعراب بیان داشت که ایمان در دل آنان وارد نشده، در این آیه به بیان ایمان حقیقی‌ای که باید در دل وارد شود پرداخت و سه مولفه برایش ذکر کرد که نشان می‌دهد اگر کسی این مولفه‌ها را داشت صادقانه مومن است: ایمان داشتن به خدا و رسولش؛ بعد از این ایمان دچار شک و تزلزل نشدن؛ و با جان و مال در راه خدا جهاد کردن. دو گزینه اول دارد حقیقت ایمان را شرح می‌دهد؛‌ یعنی بیان می‌کند ایمانی ایمان است که چنان در دل رسوخ کند که جایی برای شک و تزلزل باقی نگذارد - چنانکه در موارد دیگری هم اساسا در شک بودن را نقطه مقابل ایمان داشتن معرفی کرد: «لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها في‏ شَكٍّ» (سبأ/۲۱)-؛ اما چرا گزینه سوم را جهاد برشمرد؟ ‌در حالی که غالبا قرآن کریم آنچه در کنار ایمان و به عنوان مهمترین مکمل ایمان و ثابت‌کننده ایمان در دل برمی‌شمرد انجام همه اعمال صالح (= عَمِلُوا الصَّالِحات) است؛ نه صرف جهاد، که تنها یکی از اعمال صالح است؟ 🌴الف. الف. «جهاد» یعنی به کار بستن تمام جهد و توان در راه خدا؛ و مجاهده با اموال و انفس یعنی انجام تمام تکالیف مالی (مانند زکات و سایر انفاقات واجب) و بدنی (مانند نماز و روزه و حج و ...) (الميزان، ج‏18، ص330 )؛ پس معنای «جهاد» اعم از جنگیدن با دشمنان است - چنانکه در روایت نبوی نیز جهاد را به دو قسم اصغر و اکبر تقسیم فرمود و جهاد با نفس را مهمتر از جهاد با دشمن دانست (حدیث۲۶) - و عملا همه مصادیق اعمال صالح را دربرمی‌گیرد؛ لذا این تعبیر عبارت دیگری از همان تعبیر رایج «عملوا الصالحات» است، نه صرفا اشاره به یک عمل صالح. 🌴ب. کلمه «جهاد» دلالت بر اهتمام و پیگیری و جدیت و مبارزه با مشکلات مسیر دارد، که تعبیر «عملوا الصالحات» فاقد آن است. به تعبیر دیگر، اگر اینجا همان تعبیر «عملوا الصالحات» را می‌آورد مرز میان مسلمانان (مومنان عادی) و مومنان حقیقی (که برتر از مسلمانان عادی‌اند و در آیه قبل بر تفاوت این دو تاکید کرد) آشکار نمی‌شد. یعنی چون آیه در مقام بیان مومنان حقیقی است به تعبیر رایج «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات» (که در ذهن اغلب مخاطبان شامل عموم مسلمانان می‌شود) بسنده نکرد، بلکه «همان طور که «آمنوا» را تفصیل داد و فرمود «ایمان آوردند سپس تردیدی هم به دل راه ندادند»، « عَمِلُوا الصَّالِحات» را هم تعمیق بخشید و فرمود نه همین اعمال صالح روزمره را انجام دادن بلکه جهاد و تلاش جدی کردن در راه خدا با جان و مال. 🌴ج. کلمه «جهاد» به همان معنای خاص (که یکی از اعمال صالح در کنار سایر اعمال است)‌به کار رفته؛ به این صورت که خود جهاد یک شاخصه‌ای است که وجود ایمان واقعی در دل افراد را نمایان می‌کند؛ یعنی می‌خواهد نشان دهد که آن اعرابی که ادعای ایمان می‌کردند ادعایشان واقعی نبود زیرا مومنان واقعی کسانی‌اند که وقتی پای جهاد به میان می‌آید در جهاد شرکت کنند. 🌴د. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 2️⃣ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» فرمود: مؤمنان فقط کسانی‌اند که به خدا و پیامبرش ایمان آوردند آنگاه شک و تردیدی نورزیده‌اند و با اموالشان و جان‌هایشان در راه خدا جهاد کردند؛ آنان هستند که راستگویان‌اند. آیا حصر «إنما: فقط» در این آیه حصر حقیقی است یا حصر اضافی؟ به نظر می‌رسد هر دوحالت برای آیه فرض دارد که هریک می‌تواند دلالت‌های زیبای متعددی را در برداشته باشد؛ و از باب استعمال یک لفظ در چند معنا می‌تواند همه آنها مد نظر بوده باشد. 💢الف) حصر حقیقی با توجه به تعبیر «اولئک هم الصادقون» که در انتها آمد، تناسب دارد با اینکه این حصر، حصر حقیقی باشد یعنی می‌توان نتیجه گرفت که این ویژگی‌ها، ویژگی‌های جامع و مانع برای مومن بودن است که هرکس همه اینها را داشته باشد مومن حقیقی و اگر حتی یکی از اینها را نداشته باشد در صدق حقیقی عنوان ایمان بر وی باید درنگ کرد. 📚الميزان، ج‏18، ص329 با این حال، آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارد که در آنها هم لسان حصر مشاهده می‌شود که اتفاقا ویژگی‌های دیگری بیان شده است؛ به طور خاص، مواردی که در قرآن کریم شبیه این بیان حصر آمده، عبارتند از: ▪️ مواردی که با همین تعبیر «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ» بیان شده است که غیر از آیه حاضر در دو جای دیگر چنین‌ آمده است: (۱) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ؛ أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ» (أنفال: 2، 3، 4)؛ ➖ که در اینجا ۵ ویژگی مطرح شده است: 🌹لرزش دل هنگام یاد خدا، افزایش ایمان هنگام استماع آیات خدا، توکل بر پروردگار، اقامه نماز و انفاق از روزی خویش. (۲) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم‏» (نور/۶۲)؛ ➖ که در اینجا ۲ ویژگی مطرح شده است: 🌹ایمان به خدا و رسولش، هنگامی که در امر جامعی در معیت پیامبر ص واقع شدند جز با اجازه پیامبر ص از ایشان جدا نمی‌شوند. ▪️البته یک مورد دیگر هم هست که اگرچه تعبیر «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» دارد اما در مقام بیان حصر نیست که در همین سوره قبلا گذشت؛ یعنی آیه: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون‏» (حجرات/۱۰) ▪️مواردی که تعبیر «أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» به کار رفته؛ که یکی در همین آیات اولیه سوره انفال است که در بالا اشاره شد و دیگری: (۳) «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريم‏» (انفال/۷۴)؛ ➖که در اینجا ۲ دسته ویژگی (هر دسته شامل ۳ ویژگی) به عنوان علی البدل مطرح شده است: 🌹ایمان به همراه هجرت و جهاد در راه خدا؛ یا ایمان به همراه پناه دادن و یاری کردن ▪️ و یک مورد هم ابتدای سوره مومنون است که سیاق آیه به گونه‌ای است که گویی شبیه موارد فوق در مقام احصای ویژگی‌های مومن حقیقی است: (۴) «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛ الَّذينَ هُمْ في‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ؛ وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛ وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ؛ وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ؛ إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ؛ فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ؛ وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ؛ وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ؛ أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ؛ الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ (مومنون/۱-11)؛ ➖که در اینجا ۷ ویژگی مطرح شده است: 🌹خشوع در نماز، رویگردانی از لغو، اهتمام به ادای زکات، پاکدامنی و محدود کردن روابط جنسی به موارد مشروع، امانت‌داری، اهتمام به وفای به عهد، و محافظت از نماز. 🤔با توجه به ۴ مورد فوق و بر اساس اینکه حصر در همه اینها را حصر حقیقی بدانیم سه گونه تقریر از نسبت اینها می‌توان داشت: @yekaye 👇ادامه مطلب👇
ادامه تدبر۲ 🤔با توجه به ۴ مورد فوق و بر اساس اینکه حصر در همه اینها را حصر حقیقی بدانیم سه گونه تقریر از نسبت اینها می‌توان داشت: 🌴الف. هریک از این چهار مورد بتنهایی و به نحو علی البدل، بیان ویژگی‌های جامع و مانع مومن واقعی است؛ یعنی اگر کسی همه مواردی را که در یکی از چهار دسته فوق بیان شده به طور کامل واجد باشد وی مومن حقیقی است [ظاهرا سخن علامه طباطبایی ذیل مورد اول (الميزان، ج‏18، ص329) و دوم (الميزان، ج‏15، ص166 ) چنین برداشتی را القا می‌کند] ولو که برخی از ویژگیهای مذکور در دسته دیگر را نداشته باشد. 🌴ب. مجموع این موارد با هم ویژگی مومن حقیقی است؛ از این رو، اگر کسی یکی از این ویژگی‌ها را نداشته باشد مومن حقیقی نخواهد بود. [ظاهرا سخن آقای قرائتی (تفسير نور، ج‏9، ص198-199 ) چنین برداشتی را القا می‌کند.] 🌴ج. این چهار دسته ویژگی‌ها، عبارت اُخری، یا حداقل لازم و ملزوم یکدیگرند؛ یعنی یا معنای هر دسته را می‌توان به کمک دسته دیگر فهمید؛ ‌ویا اگر معانی اینها هم به همدیگر قابل ارجاع نباشد، لااقل اگر یک دسته از اینها در کسی باشد کاشف به عمل می‌آید که اوصاف مذکور در دسته‌های دیگر هم در او هست؛ یعنی از وجود هر دسته در یک شخص، می‌توان وجود اوصاف دیگر را هم در او شناسایی کرد، مثلا: 🔸اگر کسی چنان باشد که هنگام یاد خدا دلش بلرزد، هنگام استماع آیات خدا ایمانش فزونی یابد، و اهل توکل بر پروردگار، اقامه نماز و انفاق از روزی خویش باشد؛ پیشاپیش می‌دانیم که چنین کسی اگر در امر جامعی در معیت پیامبر ص واقع شود جز با اجازه پیامبر ص از ایشان جدا نمی‌شود؛ و می‌دانیم که چنین کسی یا اهل هجرت و جهاد است یا اهل پناه دادن و یاری کردن؛ و می‌دانیم چنین کسی اهل خشوع در نماز، رویگردان از لغو، جدی در ادای زکات، پاکدامن، امانت‌دار، وفاکننده به عهد، و محافظ نماز خویش است. 🔸یا از سوی دیگر، اگر بدانیم که کسی اهل خشوع در نماز، رویگردان از لغو، جدی در ادای زکات، پاکدامن، امانت‌دار، وفاکننده به عهد، و محافظ نماز خویش است، پیشاپیش خواهیم فهمید که او هنگامی که خدا یاد شود دلش می‌لرزد و هنگام استماع آیات خدا ایمانش فزونی می‌یابد، و اهل توکل بر پروردگار است؛ و اگر در امر جامعی در معیت پیامبر ص واقع شود جز با اجازه پیامبر ص از ایشان جدا نمی‌شود؛ و همین طور سایر موارد. 🔸و شاید از عدم برخی هم بتوان عدم برخی دیگر را نتیجه گرفت که وقتی دیدیم که کسی یکی از اینها را فاقد است، اگر بر اساس ظواهر به نظرمان رسید که واجد اوصاف دسته دیگری هست، می‌فهمیم که در این حکم برخطا بوده‌ایم؛ مثلا اگر کسی اهل خشوع در نماز یا امانت‌دار یا رویگردان از لغو نیست، حتی اگر ببینیم که ظاهرا ایمان به خدا و رسولش دارد و در امر جامعی از پیامبر ص جدا نشد نمی‌توانیم قبول کنیم که وی جزء مومنان واقعی مشمول آیه ۶۲ سوره نور است؛ و یا اگر کسی ظاهرا ایمان دارد و شک ندارد و اهل جهاد هم هست اما در پاکدامنی یا امانت‌داری یا مراقبت بر نماز کاهل است واقعا مصداق این آیه سوره حجرات نیست (حدیث۲۹)؛ و همین طور سایر موارد. البته این احتمال که برخی از این موارد، حصر حقیقی، و برخی حصر اضافی باشد نیز منتفی نیست؛ که در این صورت و از ترکیب حالات محتمل، معانی بسیار متعددی از مقایسه این آیات می‌توان به دست آورد که از باب نمونه به یکی اشاره می‌شود: 🌴د. موارد (۱) و (۴) حصر اضافی باشد، و موارد (۲) و (۳) حصر حقیقی: با این توضیح که مورد (۲) در خصوص واقعه‌ای است که برای یک تصمیم مهم همه جمع بودند و عده‌ای قصد فرار از همکاری در آن جمع را داشتند و این حصر برای خارج کردن آنان است، نه مطلق؛ ‌و مورد (۳) هم ناظر به آن وضعیت بعد از هجرت است که عملا در میان مسلمانان مکه و مدینه دو دسته مهاجر و انصار درآمد و با حصر اضافی قرار است آن دسته از مسلمانان مکه که هجرت نکردند و آن دسته مسلمانان مدینه که مهاجران را یاری نکردند خارج شوند، نه به صورت مطلق. آنگاه موارد (۱) و (۴) هریک در مقام حصر حقیقی است؛ که در خصوص نسبت بین خود آنها هریک از سه حالت فوق (الف و ب و ج) را می‌توان مطرح کرد. و در آیه محل بحث (حجرات/۱۵) اگر معنای جهاد بالمعنی الاعم (هرگونه تلاش جدی در راه خدا) در نظر گرفته شود حصرش حقیقی می‌شود که دوباره سه‌ نسبت فوق را می‌تواند با گزینه‌های (۱) و (۴) برقرار کند، و اگر به معنای خاص شرکت در جهاد با دشمن گرفته شود، حضر اضافی خواهد بود (که توضیحش در ادامه می‌آید). @yekaye 👇ادامه مطلب👇
فراز پایانی تدبر ۲ 💢ب) حصر اضافی در صورتی که «جهاد» در این آیه را جهاد بالمعنی الاخص (= جهاد مسلحانه با دشمن خارجی) بدانیم، با توجه به اینکه بعد از آیه‌ای آمد که ایمان آن اعراب را زیر سوال می‌برد چه‌بسا این حصر اضافی باشد؛ ‌یعنی می‌خواهد بفرماید مومنان واقعی، نه آن اعراب، بلکه کسانی‌اند که این‌چنین‌اند؛ و به تعبیر دیگر، ایمان را از آن اعراب نفی کرد چون این ویژگی‌ها در آنها نبود؛ نه اینکه حقیقت ایمان فقط با این صفات حاصل می‌شود؛ چرا که ممکن است کسی مومن حقیقی باشد اما مثلا چون موقعیت جهاد اصلا برایش پیش نیامده، جهاد را انجام نداده باشد 📚اقتباس از التحرير و التنوير، ج‏26، ص223 @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 3️⃣ ۳) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا...» برخی از اهل بلاغت توضیح داده‌اند که کلمه «إنما» در این آیه علاوه بر اینکه دلالت بر حصر دارد، خود کلمه «إنّ» که جزیی از آن است دلالت بر تعلیل و کارکرد «ف» تفریع را دارد؛ یعنی می‌گوید: ای اعراب! شما مومن نیستید و ایمان هنوز داخل دل شما نشده است زیرا کسی مومن است که ایمانش جایی برای شک و تردید باقی نگذارد 📚(التحرير و التنوير، ج‏26، ص223 @yekaye
یک آیه در روز
🔹الف. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ ...
🔹ب. الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 4️⃣ ۴) «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُوا ...» این آیه در مقام بیان مومنان واقعی است که در ایمانشان صداقت دارند. چه توجیهی دارد که یکی از مولفه‌های صداقت در ایمان را خود ایمان داشتن معرفی کرد؟ 🌴الف. چه‌بسا می‌خواهد بیان کند که ایمان صرف ادعای زبانی نیست؛ بلکه ایمان همان است که واقعا ایمان به خدا و رسول باشد و با این تعبیر می‌خواهد مخاطب را به ذومراتب بودن ایمان متوجه سازد؛ و از این جهت مضمون آن شبیه آیه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِه‏ ...» (نساء/۱۳۶) می‌باشد. 🌴ب. محور کلام «آمَنُوا» نیست؛ بلکه محور کلام «آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ» است؛ یعنی می‌خواهد توجه دهد که «ايمان به پيامبر، در كنار ايمان به خداوند لازم است» (تفسير نور، ج‏9، ص199) و ایمانی واقعا ایمان است که بین دستورات خدا و رسول فرقی نگذارد و همان طور که به خدا ایمان آورده به رسولش هم ایمان آورده باشد. از این جهت مضمون آن، مصداق عمل به دستور خداست در خصوص پرهیز از قرار گرفتن در زمره آنان که خداوند چنین توصیفشان فرمود: «يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ» (نساء/۱۵۰) و به تعبیر دیگر، پرهیز از «حسبنا کتاب الله» گفتنِ منافقانه‌ای است که ظاهرا در مقابل خدا مطیع است اما با همین بیانش می‌خواهد در مقابل دستور پیامبر مانع ایجاد کند: «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنافِقينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُوداً» (نساء/۶۱). 🌴ج. محور کلام «آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ» نیست؛ بلکه محور کلام «آمَنُوا ... ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا» است؛ یعنی می‌خواهد به آن اعراب مدعی بگوید که مومن کسی نیست فقط ادعای ایمان کند، بلکه مومن کسی است که وقتی ایمان می‌آورد دیگر دچار تزلزل نمی‌شود 📚مفاتيح الغيب، ج‏28، ص117 ؛ التحرير و التنوير، ج‏26، ص222 🌴د. محور کلام «آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ» نیست؛ بلکه محور کلام «آمَنُوا ... ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُوا ...» است؛ یعنی می‌خواهد به آن اعراب مدعی بگوید که ایمان واقعی با صرف ادعای ایمان آوردن حاصل نمی‌شود، بلکه مومن کسی است که هم بر ایمانش مصر است و شک نمی کند و هم اهل عمل و جدیت و مجاهده است. 🌴ه. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 5️⃣ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا ...» نشانه‏ ايمان واقعى، پايدارى و عدم ترديد در آن است (تفسير نور، ج‏9، ص199). @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 6️⃣ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا ...» می‌دانیم که تحقیق با سوال شروع می‌شود. با توجه به اینکه معروف است که اصول دین امری تحقیقی است، نه تقلیدی، اینکه ایمان را مشروط به شک نکردن دانست چه توجیهی دارد؟ 🌴الف. نفرمود ایمان آوردند و شک نورزیدند» بلکه فرمود «ایمان آوردند سپس شک نورزیدند»؛‌یعنی چه‌بسا این تعبیر نه صرف بروز شک ذهنی، بلکه «شک ورزیدن» عمدی‌ای باشد که بعد از حصول ایمان رخ دهد و به معنای روحیه‌ای است که از تزلزل لذت می‌برد و خوشش می‌آید که هرچیزی را به هر بهانه‌ای زیر سوال ببرد. به تعبیر دیگر، چه‌بسا این «لم یرتابوا» اشاره به نفی موضع منافقان باشد که در جای دیگر درباره آنان فرمود که آنان کسانی‌اند که ایمان می‌آورند اما بعدش دوباره کفر می‌ورزند و دوباره ایمان می‌آورند و دوباره کفر می‌ورزند: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ سَبيلاً؛ بَشِّرِ الْمُنافِقينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَليماً» (نساء/۱۳۷-138) و «إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ ... ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُون‏» (منافقون/1-۳). یعنی این ارتیاب اشاره به این حالت تزلزل و رفت و برگشت بین ایمان و کفر باشد نه صرف وقوع شک در ذهن. 🌴ب. درست است که تحقیق با سوال شروع می‌شود؛ اما سوال داشتن و بررسی سوالات ذهنی، غیر از شک ورزیدن است؛ ‌و البته مرز اینها چنان ظریف و دقیق است که امیرالمومنین ع در وصیت‌نامه معروفشان توصیه اکید دارند که تنها زمانی دست به تحقیق در دین بزنند که خیالشان راحت باشد که دلی صاف و آماده دارند و در این لغزشگاههای نفسانی نمی‌لغزند (حدیث ۲۵). در واقع، این حدیث امیرالمومنین ع بخوبی نشان می‌دهد رویه‌ای که بسیاری از افراد به بهانه تحقیق در دین در پیش می‌گیرند (که خود را در وادی هر شبهه‌ای می‌اندازند و بدون اینکه توان تفکیک داشته باشند بین اقوال حق و باطل غوطه‌ور می‌گردند) خروجی اش هیچگاه آن دینداری حقیقی و تحقیقی نخواهد بود؛ بلکه صرفا گرفتار کردن خویش است به انواع حیرتها و شبهه‌ها. و این آیه هم با تعبیر می‌خواهد همان چیزی را بفرماید که حضرت علی ع از آن چنین تعبیر کرد که: «لَيْسَ طَالِبُ الدِّينِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ الْإِمْسَاكُ عَنْ ذَلِكَ أَمْثَل: طالب دين کسی نیست که در تاریکی گام نهد یا [حق و باطل را] درهم‌آمیزد؛ و در چنين حال بازداشتن خويش از این کار بهتر است». 🌴ج. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 7️⃣ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا ...» چرا برای بیان اینکه در ایمان واقعی، شک راهی ندارد، نفرمود «مؤمنان کسانی‌اند که ایمان آوردند و شک نورزیده‌اند»، بلکه از تعبیر «ثم» (به جای «و») استفاده کرد، بویژه که کلمه «ثم» دلالت بر «تراخی» (فاصله افتادن بین دو کار) دارد؟ 🌴الف. «ثم» در اینجا صرفا دلالت بر ترتیب کلامی دارد نه ترتیب زمانی [و تراخی]؛ لذا چنین تلازمی برقرار نیست 📚به نقل از البحر المحيط، ج‏9، ص524 به تعبیر دیگر، این نه تراخی در فعل [که فعل «لم یرتابوا» بعد از فعل «آمنوا» باشد]، بلکه تراخی در حکایت است [یعنی همین که اول گفت «آمنوا»، سپس فرمود «لم یرتابوا»] 📚مفاتيح الغيب، ج‏28، ص117 🌴ب. «ثم» وقتی در عطف جمله‌ها به کار می‌رود غالبا ‌برای تراخی رتبی است؛ یعنی اشاره دارد که «عدم شک و تردید در ایمان» آنان مرتبه مهمتری از خود «ایمان» دارد، زیرا قوام ایمان بدان است؛ و اشاره‌ای دارد به عبارت «وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ: هنوز ایمان در دل شما وارد نشده است»، یعنی به خاطر اینکه در برخی از آن اموری که بدان ایمان آورده‌اید هنوز شک و تردیدی در شما خلجان می‌کند 📚التحرير و التنوير، ج‏26، ص223 🌴ج. ثم برای تراخی است و نکته در این است که گاهی ایمان به خلوص می‌رسد و تردیدی همراه آن نیست؛ اما بعدا چیزی پیش می‌آید که در آن خلوص شائبه‌ای وارد می‌کند؛ و در اینجا با تعبیر «ثم» می‌خواهد این گونه موارد را هم از ایمان واقعی خارج کند؛ یعنی ایمانی که در زمانهای بعدی هم همانند اولش خالص و بی‌شائبه است. 📚به نقل از البحر المحيط، ج‏9، ص524 📚د. استفاده از «ثم» به جای «و» دلالت دارد بر منتفی دانستن عارض شدن گاه و بیگاه شک و تردید؛ یعنی اگر حرف «و» می‌آمد دلالت داشت که ایمان اولیه همراه با شک نیست؛ اما اینکه اگر بعدا شک آ«د آن ایمان باقی است یا خیر، ساکت بود؛ اما با تعبیر«ثم» معلوم می‌شود که اگر بعدا تزلزل و شکی آمد معلوم می‌شود از همان اول ایمان حقیقی نبوده است. 📚الميزان، ج‏18، ص329 🌴ه. ... @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
🔷د. وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ 8️⃣ «وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ» کلمه «جهاد» (به صورت اسم یا فعل) در ۳۰ آیه قرآن کریم به کار رفته است که بسیاری از آنها از اینکه جهاد به چه وسیله‌ای انجام شود ساکت است. از این میان ۱۰ بار (در ۹ آيه‌، یعنی دوبار در آیه ۹۵ سوره نساء و یک بار در آيه۷۲ سوره انفال و آيات 20 و 24 و ۴۱ و ۴۴ و ۸۱ و ۸۸ سوره توبه و آیه ۱۵ سوره حجرات و آیه ۱۱ سوره صف ) بیان شده است که این جهاد مجاهدان «بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» انجام می‌شود و در تمام این موارد صرفا همین تعبیر و به همین صورت بیان شده است. 📝جهاد با جان و مال اینکه انسان از جان خود مایه بگذارد طبیعی است اما چرا از میان امور مختلفی که در عرض اموال مطرح شده است: خواه از این جهت که در اختیار انسان است [مثلا: «وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ» (اسراء/71) «وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ» (نوح/۱۲)] ویا خداوند انسانها را با آنها می‌آزماید [مثلا: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات‏» (بقره/۱۵۵) یا «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ» (انفال/۲۸)] ویا مایه مباهات دنیوی انسانهاست [مثلا: فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُم» (توبه/۵۵ و ۸۵) یا «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئا» (آل عمران/۱۰ و۱۱۶) یا « كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلادا» (توبه/۶۹)] ویا می‌تواند مانع اقدام انسان به جهاد شود [مثلا: ْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِه» توبه/۲۴] تنها بر استفاده از اموال برای جهاد تاکید شد؟ 🌴الف. بدین جهت که در وسایل بیرون از خود آدم، مال مهمترین چیزی است که با آن به انواع خیرات و خدمات می‌توان رسید 📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص218 🌴ب. کلمه «اموال» با توجه به معنای لغوی مال که در نکات ادبی گذشت و برخی آن را همخانواده با «میل» دانسته بودند، می تواند به معنای مطلق اموری باشد که دلخواه و مورد تمایل انسان است، نه صرف داراییهای مادی. 📚این نکته اقتباس است از ترجمه‌ای از قرآن کریم که مربوط به قرن دهم ‏هجرى است و نويسنده آن نامشخص است و به اهتمام دكترعلى رواقی در سال ۱۳۸۴ در تهران منتشر شده و در نرم‌افزار جامع تفاسیر موجود است، که این فراز از آیه را چنین ترجمه کرده است: «و كوشش كردند به خواسته‏هاى خويش و تن‌هاى خويش در راه خداى» 🌴ج. آنچه در اختیار انسان است یا انسان به نحو واقعی اختیاردار آن است یا به نحو اعتباری. نفس انسان (که شامل تمام اعضای جوارحی و جوانحی وی می‌شود) چیزی است که انسان به نحو واقعی اختیاردار آن است؛ و «مال» هر آن چیزی است که انسان به نحو اعتباری اختیاردار آن است. در خصوص سایر اموری که در قرآن کریم در عرض مال مطرح شده (همچون اولاد و ثمرات و ...) یا به نحوی ذیل اموال قرار می‌گیرند (مانند ثمرات) ویا اختیار انسان نسبت به آنها فقط در عرصه‌هایی خاص است و همچون مال نیست که انسان تنها تصمیم‌گیر در مورد آن باشد (مثل اولاد و بستگان که خودشان هم اختیار خود را دارند). از این رو، جهاد – که قرار است با اموری که در اختیار انسان است انجام شود- تنها با جان و مال معنی دارد نه با سایر اموری که به نحوی به انسان مرتبطند. 🌴د. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 9️⃣ «وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ» در تدبر ۸ اشاره شد که کلمه «جهاد» در ۳۰ آیه قرآن کریم به کار رفته است که تنها در ۹ آيه‌، بیان شده است که این جهاد مجاهدان «بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ» انجام می‌شود. چرا همواره در این آیات، اموال بر انفس مقدم ذکر شد با اینکه در آیه‌ای دیگر که این جهاد به معامله با خدا تعبیر شده: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ» (توبه/۱۱۱) انفس مقدم ذکر شده است؟ 🌴الف. بدین جهت که اینکه انسان با اموالش در راه خدا جهاد کند و هزینه بدهد در مقام عمل ساده‌تر از این است که از جان خویش مایه بگذارد و از این رو این مقدم شمرده شده است. اما در خصوص آیه ۱۱۱ سوره توبه، بدین جهت است که خریدن به تمامیت جان و مال تعلق گرفته و صرف نظر و سلب مالکیت از مال بعد از انصراف و سلب توجه و تعلق از جان حاصل می‌شود؛ یعنی چون تعلق به مال از علایق نفسانی است، تا انسان از خویش سلب تعلق نکرده باشد نمی‌تواند از مال سلب تعلق کند؛ و از این رو خریداری جان بر مال مقدم شده است؛ اما در مقام مجاهده و عمل، انسان کم‌کم اقدام می‌کند و از این رو از آنچه ساده‌تر است شروع کرده است؛ چنانکه در آیات دیگر، اموال بر اولاد هم مقدم شده است [در ۱۶ آیه مال و ولد در کنار هم ذکر شده و همواره مال بر ولد مقدم شمرده شده است ] 📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏11، ص218 البته به نظر می‌رسد این سخن قابل مناقشه است زیرا برخلاف ادعای ایشان، سلب تعلق از مال نه‌تنها نیازمند سلب تعلق از جان نیست بلکه در بسیاری از موارد انسان عاقل به خاطر حفظ جان خود، مالش را فدا می‌کند. 🌴ب. شاید تفاوت در این است که وقتی تعبیر جهاد به میان آمده (که اموال بر انفس مقدم شده) فاعل انسان است؛ اما وقتی تعبیر «اشتری» در این آیه به میان آمده فاعل «خداوند» است. وقتی مساله را از زاویه خداوند به عنوان مشتری می‌نگریم باید گفت که برای مشتری، جان مخاطب ارزشمندتر از مال اوست؛ لذا خداوند که خریدار است از امر باارزشتر شروع کرد؛ اما وقتی از جانب شخصی که قرار است هزینه دهد بنگریم این مقدم داشتن مال دست کم دو وجه می تواند داشته باشد: 🌿ب.۱. برای خود انسان چون جانش مهمتر از مالش است در مقام جهاد ابتدا از مال خود هزینه می دهد و در گام آخر است که جان خود را فدا می‌کند 📚مفاتيح الغيب، ج‏11، ص193 ؛ البحر المحيط، ج‏4، ص36-37 🌿ب.۲. با توجه به غلبه اعتباریات بر زندگی انسان و محوریت یافتن مال، برای انسانی که می‌خواهد جهاد کند، و جهادش هم فی سبیل الله باشد، مهم این است که ابتدا از اعتباریات جدا شود و دل بکند؛ که اگر کسی از اعتباریات دل کند متوجه عمق حقیقت عالم می‌شود و درمی‌یابد که حقیقت نهایی تنها در آخرت یافت می‌شود آنگاه می‌فهمد که همین جان دنیوی هم عاریتی است و بودنش در دست وی اعتباری بیش نیست، پس در گام بعد از این هم دل می‌کند. 🌴ج. ... @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 🔟 «جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ» در فرهنگ اسلام، جهاد چه مالى و چه جانى، بايد در راه خدا باشد (تفسير نور، ج‏9، ص200). 📝نکته تخصصی: فی سبیل الله کلمه «جهاد» (به صورت اسم یا فعل) در ۳۰ آیه قرآن کریم به کار رفته است که در ۱۵ بار (یعنی در آیه ۲۱۸ سوره بقره و آیه ۹۵ سوره نساء و آيات ۳۵ و ۵۴ سوره مائده و آیات ۷۲ و ۷۴ سوره انفال و آيات ۱۹ و ۲۰ و ۲۴ و ۴۱ و ۸۱ سوره توبه و آیه ۶۹ سوره عنکبوت و آیه ۱۵ سوره حجرات و آیه ۱ سوره ممتحنه و آیه ۱۱ سوره صف ) تاکید شده است که این جهاد در راه خداست (عموما با همین تعبیر «فی سبیل الله»، و گاه با تعابیری همچون «فی سبیله» یا «فی سبیلی»)؛ و البته دو آیه دیگر هم هست که به همین مضمون اشاره دارد؛ ولی در آنها کلمه «سبیل» نیامده و تعابیری همچون «فی الله» یا «فینا» مطرح شده است: «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» (حج/78) و «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69). این نشان می‌دهد که برخلاف تبلیغات دشمنان اسلام که به خاطر توصیه‌های مکرر اسلام به «جهاد» ادعا می‌کنند که اسلام دینی جنگ‌طلب است، آن جهادی در اسلام موضوعیت دارد، اولا به معنای کوشش و جدیت در راه خداست که تنها یک مصداق آن جنگیدن و قتال است؛‌ و ثانیا این جهاد (چه مطلق کوشش‌های جدی و چه حتی در معنای جنگیدن) باید در راه خدا باشد، نه کشورگشایی و غارت دیگران و سایر مولفه‌هایی که در جماعتهای جنگ‌طلب وجود دارد. این مساله بقدری در ادبیات قرآنی پررنگ است که حتی در برخی مواردی که مستقیما از تعبیر «قتال در راه خدا» استفاده شده است تاکید شده که اولا این قتال با کسانی است که دست به قتال زده‌اند و ثانیا باید در حد سرکوبی متجاوز باشد و اگر در همین سرکوبی متجاوز از حد بیرون روند نیز دیگر خداوند آنها را دوست ندارد: «وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ» (بقره/190). @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 1️⃣1️⃣ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی‏ سَبیلِ اللهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» عبارت «أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» دلالت بر حصر دارد؛ حصر اینجا را شبیه حصر موجود در عبارت «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ ...» می‌توان حصر اضافی گرفت یا حقیقی: 🌴الف. اگر حصر اضافی باشد آنچه با این حصر کنار می‌گذارد اعرابی هستند که ادعای ایمان می‌کردند؛ یعنی آیه می فرماید: کسانی که این اوصاف را دارند (که بعد از ایمان شک نمی‌کنند و اهل مجاهدت مالی و جانی هستند) واقعا ایمان دارند نه آن اعراب پرمدعا، که ایمانشان فقط لقلقه زبانشان بود (التحرير و التنوير، ج‏26، ص223 ؛ البحر المحيط، ج‏9، ص524 ). 🌴ب. اگر حصر حقیقی باشد می‌خواهد بفرماید تنها کسانی که این اوصاف را دارند اگر ادعای ایمان کنند راست می‌گویند؛‌یعنی این اوصاف است که واقعا نشانه ایمان است. (الميزان، ج‏18، ص330 ) و احتمالا وجهش این است که این اوصاف عملا تمام ویژگی‌های نظری و عملی را در خود جمع کرده است: اینها کسانی‌اند که هم در حوزه باور واقعا ایمان دارند (چون بعد از ایمان، شک نمی کنند) و هم در حوزه عمل (چون با مال و جانشان در راه خدا مجاهدت می کنند). @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 2️⃣1️⃣ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ ... أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» قرآن کریم بعد از اینکه توضیح داد که مومنان واقعی چه کسانی‌اند؛ آنان را با این وصف که «فقط آنان‌اند که راستگویان‌اند» توصیف فرمود. این جمله، اگرچه - چنانکه در تدبر قبل گذشت- دلالت بر حصر دارد؛ اما دلالت غیرمستقیم مهم دیگری نیز دارد درباره جایگاه صداقت. 📝نکته تخصصی : جایگاه در منظومه این آیه به طور غیرمستقیم اعتبار و ارزش راستگویی و صداقت را در اوج ارزش های دینی قرار می‌دهد؛‌ زیرا وقتی می‌خواهد «مؤمن» واقعی را بستاید او را با وصف اینکه آنان‌اند که واقعا راستگویند، می‌ستاید. یعنی صداقت سنجه‌ای است که ارزشمندترین ویژگی انسان دیندار (که همان «ایمان» است) با آن توصیف می‌شود. 🔺شبیه این نکته قبلا در آیه «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم‏» (حجرات/۱۳) بیان شد (در جلسه ۱۰۷۸ تدبر۱۲ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13/) و گفتیم که این آیه در عین اینکه بیان می‌کند که باارزشترین انسانها اهل تقوا هستند، در همان حال به خاطر اینکه از تعبیر «کرامت» برای دلالت بر «باارزش‌ترین» استفاده کرد عملا نشان می‌دهد که «کرامت» انسان مهمترین ویژگی بنیادین انسان است؛ چرا که تقوا (که این‌چنین مدح شده) ثمره‌اش این است که «کرامت» انسان را به اوج خود می‌رساند. پس آنچه اولا و بالذات ارزشمند است «کرامت» داشتن است؛ که تقوا چون این کرامت داشتن را تقویت می‌کند چنین ارزشمند شده است.) 💢در آیه محل بحث هم «مؤمن» مهمترین وصف انسان دیندار است؛ اما همین «مؤمنان» وقتی کاملا خالص و واقعی می‌شوند عنوان «صادق» و راستگو بر آنان حمل می‌شود؛ از این رو می‌توان نتیجه گرفت که «صداقت» است که حتی ایمان را هم ایمان می‌کند؛ و از این رو می‌توان گفت، صداقت بنیادی‌ترین اصل برای مومن بودن است. چیزی که می‌تواند موید این برداشت باشد این است که بالاترین درجه انسان‌ها (البته بعد از نبوت که یک ویژگی بسیار خاص و محدود به افراد معینی است و اکتسابی نیست) «صدیق» بودن معرفی شده است: «الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحين‏» (نساء/۶۹). @yekaye
یک آیه در روز
۱۰۸۰) 📖 إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا وَ جاهَدُ
. 3️⃣1️⃣ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ ... أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» حصری که در عبارت پایانی این آيه آمده، نه فقط «مومنان» واقعی را نشان می‌دهد، بلکه عملا «صادقان» واقعی را هم معلوم می‌کند. وقتی می‌گوییم «تنها این مومنان‌اند که واقعا صادقان محسوب می‌شوند» نشان می‌دهد که «صادق» واقعی‌ای هم غیر از مومنان نداریم؛ ‌یعنی اگر کسی ایمان ندارد حقیقتا صداقت هم ندارد؛ ‌ولو در ظاهر انسان راستگویی به نظر برسد. 📝نکته تخصصی : انحصار در این ادعا که صداقت تنها و تنها از آنِ مومنان حقیقی است، ادعایی است که در بدو نظر ممکن است عجیب به نظر برسد زیرا بسیاری از ما افرادی را می‌شناسیم که در معنی دقیق کلمه نیستند اما آدمهای راستگویی هستند. توجیه این چیست؟ 🌴الف. باید بین دو امر تفکیک کرد: عمل «راست گفتن» و خصلت «راستگویی». اگرچه در نگاه نخست به نظر می‌رسد که این دو با هم تلازم دارند و ویژگی «راستگویی» مربوط به انسانی است که همواره فعل راست گفتن از او سرمی‌زند؛ اما این تحلیل ناشی از بی‌توجهی به پیچیدگی‌های زندگی انسان و تصمیمات اوست؛ که اگر عمیق بنگریم خواهیم دید تلازم قطعی بین «فعل» راست گفتن و «خصلت» ‌راستگویی در انسان وجود ندارد؛‌ یعنی گاه می‌شود که خصلت واقعی کسی «دروغگویی» است، یعنی وی حقیقتا یک انسان دروغگوست، اما در مطالبی که تاکنون ابراز کرده همواره راست گفته است؛ و از آن سو کسی بهره‌مند از خصلت «راستگویی» باشد اما بارها و بارها دروغ بگوید! مطلب را با دو مثال از دوسر طیف توضیح می‌دهم: (۱) دروغگویی که همواره راست می‌گوید: اگر جمله کاملا بدیهی «اولین دروغ هرکس، اولین دروغ اوست» را در کنار این جمله بگذاریم که «الف اولین دروغش را در ۴۰ سالگی گفت» براحتی می‌توانیم بفهمیم که چگونه ممکن است خصلت «دروغگویی» با فعل همواره راست گفتن همراه شود. در واقع، دروغگوی حرفه‌ای کسی نیست که زیاد دروغ بگوید (زیرا در این صورت همانند چوپان دروغگو می‌شود که کسی به دروغ وی وقعی نمی‌نهد)؛ ‌بلکه دروغگوی حرفه‌ای کسی است که همواره راست بگوید تا بتواند اعتماد مخاطب را به خود جلب کند تا در وقت مقتضی دروغش را بگوید. کسی که ۴۰ سال دروغ نمی‌گوید تا در زمان مناسب بتواند دروغ مورد نظرش را بگوید خصلت درونی او دروغگویی است هرچند که تمام جملات او در این ۴۰ سال راست باشد. (۲) راستگویی که غالبا دروغ می‌گوید: همه می‌دانیم که هر انسانی که خصلت راستگویی داشته باشد ممکن است در شرایطی قرار بگیرد که مجبور شود برای اینکه حق برتر و مهمتری را حفظ کند دروغ بگوید. مثلا اگر ظالمی درصدد کشتن انسان بیگناهی است و این شخص راستگو می‌داند آن بیگناه کجا مخفی شده است؛ اگر برای اینکه شر آن ظالم را کم کند بگوید «نمی‌دانم وی کجا مخفی شده» سخنش دروغ است، اما همگان می‌فهمند که با این سخن ذره‌ای از خصلت راستگویی از وجود او کم نشده است. اکنون در نظر بگیرید که این انسان راستگو (فرض کنید که یک پیامبر باشد که می‌دانیم معصوم است) در موقعیتی قرار بگیرد که برای حفظ جان خویش و دیگران دائما مجبور به تقیه شود (همانند شیعه‌ای که در میان داعشیان گرفتار آمده باشد). وی بارها و بارها سخن غیرمطابق با واقع بیان می‌کند اما هرگز متصف به دروغگویی نخواهد شد. با این مقدمه، یکبار دیگر ادعای نخست را مرور کنیم: اگر باطن امور آشکار شود درخواهیم یافت که تنها و تنها مومنان حقیقی راستگویند یعنی تنها آنان برخوردار از خصلت راستگویی هستند؛ و هرکس که حقیقتا و در عمق وجود خویش ایمان ندارد حقیقتا و در عمق وجود خویش فاقد خصلت راستگویی است؛‌ولو که بارها و بارها راست بگوید و امر حتی بر خودش مشتبه شود. به تعبیر دیگر، همان طور که ممکن است ایمان در دل قلبی نفوذ نکرده باشد اما وی وحتی دیگران وی را مومن بدانند، کاملا محتمل است که کسی در عمق وجود خویش فاقد خصلت راستگویی باشد ولو خود و دیگران وی را راستگو بدانند. 🌴ب. همان طور که خصلت ایمان یک امر درونی است و بر اساس ظاهر نمی‌توان قضاوت قطعی کرد خصلت راستگویی هم طبق بیان فوق یک خصلت درونی است و درباره‌اش بر اساس ظاهر نمی‌توان قضاوت قطعی کرد. پس اینکه ما در مورد برخی افراد گمان می‌کنیم که مومن نیستند اما راستگو هستند دو احتمال وجود دارد: یکی مطلبی که در بند الف گذشت یعنی چه‌بسا آنان واقعا راستگو نیستند اما ما چون بر اساس ظواهر حکم می‌کنیم آنان را راستگو می‌پنداریم؛ و احتمال دوم اینکه چه‌بسا آنان واقعا مومن هستند اما چون ما بر اساس ظواهر حکم می‌کنیم آنان را غیرمومن می‌پنداریم. 🌴ج. ... @yekaye 👇ادامه مطلب👇 📝
ادامه تدبر ۱۳: تلازم ایمان و صداقت 📝 کسی که ارتباط متقابل و وثیق بین ایمان و صداقت که در این آیه است را جدی بگیرد، آنگاه کاملا از دروغگویی دست خواهد شست؛ ‌یعنی جز در شرایط کاملا اضطراری که هر عاقلی راست گفتن را ناروا می‌شمرد (مانند موقعیت حفظ جان بیگناه)، مطلقا دروغ نخواهد گفت. آیا ما این‌چنین از دروغ گفتن رویگردانیم؟! اگر نه، بدانیم که واقعا مومن نیستیم! @yekaye