یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
.
2️⃣ «یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا»
با اینکه اینان عمل منت گذاشتن را انجام دادهاند و علیالقاعده باید با فعل ماضی از عمل آنان یاد شود، چرا با فعل مضارع به کار آنها اشاره کرد؟
🌴الف. برای اینکه حال آنان را نشان دهد که چگونه با کاری که انجام ندادهاند دارند منت میگذارند، شبیه کاربرد فعل مضارع است در آیه «زُيِّنَ لِلَّذينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا» (بقره/212)
📚التحرير و التنوير، ج26، ص225
🌴ب. فعل مضارع دلالت بر یک نحوه استمرار فعل و تداوم آن در زمان حال دارد؛ شاید بدین طریق میخواهد به وجود یک رویهای در رفتار ایشان اشاره کند؛ یعنی این طور نبوده که یکبار منت گذاشته و تمام شده باشد؛بلکه رویهشان این است که در هر مناسبتی و دائما بخاطر اسلام آوردنشان منت میگذارند.
🌴ج. ...
@yekaye
#حجرات_17
یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
.
3️⃣ «یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ»
منّت نهادن بر پيامبر، در حقيقت منّت گذاردن بر خداست (خداوند پاسخ منّت بر پيامبرش را آنگونه مىدهد كه گويا منّت بر او گذاشتهاند)؛ و خداوند به اسلام و ايمان و عبادت ما احتياج و نيازى ندارد
📚تفسير نور، ج9، ص201
📝نکته تخصصی #جامعهشناسی:
رابطه #منت و #اطاعت
با اینکه واضح است که ما چون در درک راه سعادت بتنهایی ناتوانیم نیاز به دین الهی داریم که راه سعادت را به ما نشان دهد، چه میشود که عده ای گمان میکنند که پیامبر ص است که به اسلام آوردن ما محتاج است؟
به نظر میرسد ریشه این مساله در نگاه صرفا دنیوی به پذیرش دین است. می دانیم که اساسا دینداری مستلزم کرنش و خضوع انسانها در قبال دعوت یک شخص خاص (پیامبر، کاهن، و ...) است، به نحوی که هرچه او گفت تسلیم باشند.
و میدانیم که این تسلیم بودن، خواه ناخواه یک قدرت و اقتدار ویژه در زندگی دنیوی برای آن شخص ایجاد میکند، که از منظر دنیوی محض، رسیدن به چنین قدرتی آرزوی تمام دنیامداران است.
💢در نگاه دنیامدارانه، طبیعی است که اگر ما به کسی قدرت بدهیم ماییم که بر او منت گذاشتهایم؛
این در خصوص قدرتهای سیاسی بسیار واضح است:
کسانی که با رأی یا حمایت عدهای از مردم به قدرت میرسند قدرت خود را وامدار ایشان میدانند، و از این رو، آنان بر وی منت دارند.
در نظامات دنیوی در این زمینه اگر تفاوتی باشد در نحوه جبران آن منت است، مثلا
➖در نظامهای اریستوکراسی (اشرافسالاری) چون آن عدهای که زمینهساز رسیدن وی به قدرت بودند (که در تعبیر قرآنی به عنوان «ملأ» از آنها یاد میشود) کاملا محدود و معیناند و نقش نسبتا مستقیمی در به قدرت رسیدن حاکم دارند، حاکم در ازای قدرتی که به او بخشیدهاند آنان را در این قدرت سهیم میکند.
➖اما در نظامهای دموکرسی چون تعداد افرادی که در بخشیدن قدرت به حاکم بسیار زیادند حاکمان عملا به جای اینکه سهم معینی از قدرت را به حامیان خود بدهند سعی میکنند اقداماتی را به نفع حامیان خود انجام دهند ویا با وعده و وعید آنان را همچنان از خود راضی نگهدارند ویا ...، و خلاصه به هر طریقی شده آنان را راضی نموده و پایگاه اجتماعی خود را حفظ کنند.
در واقع،
اگر افراد خود را موظف به اطاعت از یک حاکم میکنند و عملا به وی قدرت میدهند، آن حاکم هم عملا خود را موطف به منتکشی از آنان میکند؛
با این تفاوت که مثلا در نظامات آریستوکراسی این منتکشی صرفا نسبت به طبقه اشراف انجام میشود (از این روست که حتی کسی مثل فرعون، وقتی حضرت موسی ع را رقیب قدرت خویش میبیند به منتکشی از ملأ اقدام میکند و به آنها میگوید شما چه دستوری میدهید: «يُريدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ فَما ذا تَأْمُرُون» (اعراف/۱۱۰) «يُريدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُون» (شعراء/۳۵))،
اما در نظامات دموکراسی این منتکشی نسبت به عموم جامعه انجام میشود.
💢اما مساله بسیار مهم این است که کسی که واقعا از طرف خداوند ماموریتی برای خود قائل باشد از این قاعده خارج است؛ زیرا هدف اصلیاش کسب قدرت نیست، بلکه کمک کردن به مردم است برای رسیدن به سعادت حقیقی خود.
اما مشکل در اینجاست که وی اگر بخواهد آن تعالیم خداوند توسط مردم عمل شود چارهای ندارد جز اینکه مردم را به اطاعت از خویش بخواند
(عبارت «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُونِ: تقوای الهی در پیش گیرید و از من اطاعت کنید» ترجیعبند سخن تمام پیامبران در سوره شعراست که در آیات ۱۰۸ و ۱۱۰ و ۱۲۶ و ۱۳۱ و ۱۴۴ و ۱۵۰ و ۱۶۳ و ۱۷۹ تکرار شده است)،
و اجابت مخاطبان خود بخود زمینه قدرت را برای آنان فراهم میآورد و از این جهت در ظاهر کارهای آنها شبیه کارهای قدرتطلبان میشود، لذا همواره دشمنان پیامبران، همواره ایشان را به قدرتطلبی متهم میکردهاند:
«فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُريدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ» (مومنون/۲۴).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه تدبر ۳ (رابطه #منت و #اطاعت)
آنچه این معضل را دوچندان میکند این است که همواره، در فقدان انبیاء (همانند حکایت سامری) و بویژه بعد از درگذشت آنان، عدهای از دنیامداران همان شریعت الهی را ابزاری برای کسب قدرت قرار میدهند؛ واقعهای که در تمام دینهای قبلی رخ داد و در اسلام هم تکرار شد.
و آنچه باز کار را سختتر میکند این است که گاه برخی از عالمان دین به این قدرتطلبی از راه دین اقدام میکنند؛ چنانکه قرآن کریم صریحا این را هم در مورد سامری (طه/۷۸-۹۸) و هم در مورد علمای بعدی یهود و نصاری حکایت کرده: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه» (توبه/۳۱)؛ و پیامبر اکرم ص نیز در مورد انحراف و دنیامداری برخی از علما پس از خویش هشدارهای فراوانی داده است.
و البته از آن سو همواره علمایی هم بودهاند که در مقابل این انحرافات میایستادهاند و واقعا برای رضای خدا – و نه برای رسیدن به قدرت- مردم را به دینداری دعوت میکردهاند.
🤔اینجاست که کار، هم بر دعوتکنندگان واقعی دین و هم بر مخاطبان سخت میشود:
مدعیان دروغین خود را همچون مدعیان واقعی جلوه میدهند و بلکه علمای واقعی را قدرتطلب معرفی میکنند و مخاطب هم درمیماند که کدام از اینان که با ادعای اقامه دین از ما حمایت میخواهند، هدف اصلیشان، به قدرت رسیدن و کسب منافع دنیوی است، و کدام هدفشان برپایی خود دین و رساندن انسانها به سعادت؟
💢شاید این آیه یک راهکاری برای تشخیص به ما میدهد:
خداوند به پیامبرش میفرماید در برابر منت گذاشتن آنان بر خود بگو که منت نگذارید، بلکه اگر منتی باشد از جانب خداست آن هم در خصوص هدایت شما به ایمان.
اکنون آن کس که دارد به دین دعوت میکند وقتی با منت گذاشتن پیروانش مواجه میشود به سمت سهم دادن به آنها و کوتاه آمدن از احکام شریعت مطابق مذاق مخاطبان گام برمیدارد یا همچنان بر ارائه تعالیم شریعت الهی آن گونه که واقعا در متن شریعت آمده است – هرچند مخاطبان خوششان نیاید – اصرار میورزد (حتی اگر در عمل، بخاطر مشکلات اجرایی از عهده اجرای احکام شریعت برنیاید)؟
اگر وی دیندار شدن مخاطبان را منتی بر خود ببیند و آنگاه به اقتضای این رفتار خاصی مرتکب شود (مانند اینکه بکوشد علمای دیگر را صرفا از این بابت که شمار پیروان را میکاهند از میدان بدر کند، ویا حتی اندکی بخاطر دل مخاطبان در تبیین احکام شریعت تصرف کند، ویا ...) معلوم است که وی هدفش کسب قدرت است نه رساندن مردم به سعادت.
اما اگر در این گونه موقعیتهای خطیر همچنان از مسیر تقوا خارج نشود در مسیر هادیان حقیقی دین گام برمیدارد.
شاید احادیثی که از رسول الله ص و امام صادق ع آمده که اگر کسی به نام دین دست به قیام بزند و مردم را به خویش دعوت کند در حالی که میداند در میان مردم عالمتر از او وجود دارد شخص گمراه است (الكافي، ج5، ص27 ؛ الغيبة للنعماني، ص115) هشداری بوده برای پرهیز از این گونه قدرتطلبیهایی که در لوای دعوت به دین انجام میشود.
تاریخ شیعه پر است از علمایی که بخاطر اینکه علیرغم اینکه مردم آنها را تنها گذاشتهاند حاضر نشدهاند ذرهای در احکام خداوند دست ببرند ویا از باب اینکه عالم دیگری را از خود برتر میدیدهاند از تصدی مرجعیت و یا حتی تدریس و هر کار دیگری که یک نحوه اقبال مردم به آنان را در پی داشته کنار میکشیدهاند.
📝ثمره #اخلاقی
کسانی هم که اسلام آوردن خود را منتی بر دین میبیند، دین را صرفا از زاویه دنیاخواهی و دنیامداری تحلیل میکنند؛ آنان نیز مسلمانانیاند که حقیقتا ایمان در دلشان وارد نشده است.
اگر برخی از عالمان آن چنان میلغزند این دسته از مردم هم که با منت گذاشتن خود، انتظارات ناروایی از دین و عالمان دینی رقم میزنند و می خواهند که احکام دین همواره به میل آنان باشد، در این انحراف مقصرند.
@yekaye
#حجرات_17
یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
.
4️⃣ «یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا ... بَلِ اللهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإیمانِ»
در تدبر ۲ اشاره شد که چرا با اینکه اینان منت گذاشتهاند برای حکایت از اقدامشان، از فعل مضارع به جای فعل ماضی استفاده شد. اکنون میافزاییم اینکه منت خداوند بر اینان در خصوص هدایتشان به ایمان نیز با فعل مضارع بیان شد دلالت دارد بر اینکه:
🌴الف. هنوز آنها ایمان نیاوردهاند، ولی احتمالا به زودی ایمان خواهند آورد (التحرير و التنوير، ج26، ص225 ).
🌴ب. هنوز آنها ایمان نیاوردهاند، ولی انتظار میرود که بزودی ایمان بیاورند.
🌴ج. ...
@yekaye
#حجرات_17
یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
.
5️⃣ «یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ
هدايت شدن به اسلام و پذيرش اسلام، نعمت بزرگ الهى و منّتى از جانب خداست (تفسير نور، ج9، ص201).
📝منت در قرآن کریم
ماده «منن» ۲۷ بار (در ۲۵ آيه) در قرآن کریم به کار رفته است، که ۴ مورد آن ربطی به منت گذاشتن ندارد؛ بلکه درباره «منّ» به معنای ترنجبین (بقره/۵۷؛ اعراف/۱۶۰؛ طه/۸۰) ویا «الْمَنُون» به معنای مرگ (طور/۳۰) است.
اما بقیه موارد، را میتوان در یک دستهبندی کلی در سه قسم قرار داد: مواردی در آن از منت گذاشتن بین انسانها سخن به میان آمده، مواردی که درباره منت بین خدا و انسان است، و مواردی که ظرفیت این را دارند که بر هریک از این دو منطبق شوند؛
از این موارد:
🌴الف) ۸ آیه به طور واضح ناظر به منت گذاشتن انسانها بر همدیگر است، که:
🌿الف.۱) در ۶ آیه، منت گذاشتن، مذمت یا نهی شده است:
1.«الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (بقرة/262)
2.«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى ...» (بقرة/264)
3.«وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيلَ» (شعراء/22)
4.«يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (حجرات/17)
5.وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ» (مدثر/6)
🌿الف.۲) در ۲ آیه، این منت گذاشتن، اجازه داده شده است، که معلوم است در این دو مورد مقصود از منت، لطف اضافی کردن در حق کسی است:
1.«هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ» (ص/39)
2.«فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً» (محمد/4)
🌴ب) ۱۱ آیه ناظر به منت گذاشتن خدا بر انسانهاست، که:
🌿ب.۱) ۷ مورد آن جایی است که خداوند خودش دارد ابراز میکند که منت گذاشته است:
1.«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ» (آلعمران/164)
2.«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ في سَبيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغانِمُ كَثيرَةٌ كَذلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً» (نساء/۹۴)
3.«قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» (ابراهیم/۱۱)
4.«وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى؛ إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى؛ أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْني» (طه/37-39)
5.«وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ» (قصص/۵)
6.«وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ» (صافات/114)
7.«يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» (حجرات/17)
🌿ب.۲) در ۴ آیه انسانها امر خاصی را منت خدا بر خودشان یا دیگران میدانند:
1.«وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرينَ» (أنعام/53)
2.«قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ» (يوسف/90)
3.«وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا» (قصص/82)
4.«فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ» (طور/27)
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه تدبر ۵ (منت در قرآن کریم)
🌴ج) و نهایتا در ۴ مورد هم اشاره به پاداش بهشتیان است که میفرماید آن پاداشی بیمنت است، که این را هم میتوان ذیل دسته اول (منت بین مردم) و هم در دسته دوم قرار داد. از این جهت در دسته دوم میرود که چون بحث اجر بهشتیان است در فضای نسبت بین خدا و انسانهاست و ظهورش این است که میخواهد بفرماید در بهشت هیچ منتی برای این پاداش بر شما نمیگذارند؛ اما با توجه به اینکه میدانیم خداوند در هرچه به ما دهد عملا منتی بر ما دارد چهبسا مقصود از پاداش بیمنت، این است که در دریافت این پاداش منتی از جانب کسی (نه از جانب خداوند) بر آنها گذاشته نمیشود.
1.«وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ» (قلم/3)
2.«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» (فصلت/8)
3.«إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» (انشقاق/25)
4.«إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» (تين/6)
📝هدایت، تنها منت خود خدا بر انسان،
و لذا مهمترین نعمت خداوند بر انسانها
اگر دقت کنیم میبینیم از این میان ۱۱ آیهای که ناظر به منت خدا بر انسانهاست؛ تمام ۷ آیهای که این منت از جانب خود خداوند مطرح شده به نحوی ناظر به هدایت انسانها بوده است: یا ناظر است به برانگیختن خود پیامبران و به امامت رسیدن و به ارث بردن زمین توسط ایشان (ابراهیم/۱۱؛ قصص/۵؛ صافات/۱۱۴) و یا ناظر است به هدایت شدن مردم توسط پیامبران و دین الهی (آلعمران/164؛ نساء/۹۴؛ حجرات/۱۷). حتی در یک مورد هم که از منتهای قبلی خود بر پیامبری سخن میگوید آن هم در راستای هدایت و نجات دادن وی بوده است (طه/37-39). البته ۴ موردی که افراد به منت الهی توجه کردهاند دو موردش ناظر به منت خدا در برتری دادن برخی بر برخی دیگر بوده (أنعام/53؛ يوسف/90) و دو مورد دیگر ناظر به منت خدا در نجات آنها از عذاب دنیوی (قصص/82) یا اخروی (طور/27).
«اين نشان مىدهد كه مهمترين نعمتها [از منظر خود خداوند، که جا دارد خداوند به خاطر آن بر مردم منت نهد]، نعمت هدايت الهى، رهبرى معصوم و حكومت حقّ مىباشد.» (تفسير نور، ج9، ص201)؛ هرچند از منظر خود انسانها نجات از عذاب الهی هم در ردیف هدایت شدن نعمت عظیمی است که کاملا آن را باید صرفا از جانب خداوند دید.
@yekaye
#حجرات_17
یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
.
6️⃣ «یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإیمانِ»
چرا در عبارت اخیر به جای کلمه اسلام، ایمان را گذاشت؟
🌴الف. در آیات قبل معلوم شد که مرتبه ایمان پایینتر از مرتبه اسلام است؛ و با این تعبیر میخواهد بیان کند که اگر قرار به منت باشد، آنچه ارزش به رخ کشیدن دارد، ایمان است نه صرف اسلام آوردن (الميزان، ج18، ص330 ).
🌴ب. [میخواهد نشان دهد] مقصد نهايىِ تكامل انسان، ايمان است، نه تظاهر به اسلام (تفسير نور، ج9، ص201).
🌴ج. از باب همراهی با تعبیر خودشان که خود را مومن خواندند. یعنی میخواهد بگوید اگر فرض کنیم که شما آن گونه که خودتان ادعا کردید ایمان آوردهاید این ایمانتان نعمتی از جانب خداوند بر شماست؛ و موید این معنا آن است که آیه را با تعبیر «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» ختم کرد که نشان دهد که اگر واقعا در ادعایشان راست گفته باشند این تفضل خدا بر آنهاست نه تفضل آنها بر خدا (التحرير و التنوير، ج26، ص225 ).
🌴د. شاید میخواهد بفرماید که همین ورود در اسلام، گام نهادن در مسیر هدایت شدن به سمت ایمان است. به تعبیر دیگر، نشان دهد که اگرچه - چنانکه در آیه قبل فرمود- بین ایمان حقیقی و صرف ابراز مسلمانی تفاوت هست؛ اما همین اسلام آوردن هم مرتبه نازلی از ایمان را در وجود آنها رقم زده است؛ و مقصود خداوند از اینکه به آنها فرمود «نگویید ایمان آوردیم بلکه بگویید اسلام آوردیم»، یک مساله لفظی (تسمیه افراد به مسلمان یا مومن) نیست و مقصود ما این نیست که هرجا ایمان به دل وارد نشد کاربرد کلمه ایمان خطاست؛ چنانکه در همین سوره از افرادی که از باب تعدی به قتال با سایر مسلمانان میپردازند یا مسلمانان دیگر را مسخره میکنند و از آنان عیبجویی میکنند و آنان را با القاب زشت خطاب قرار میدهند و گمان بد میورزند و تجسس و غیبت میکنند با تعابیر «مومنین» و «الذین آمنوا» یاد کرد.
🌴ه. ...
@yekaye
#حجرات_17
یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
.
7️⃣ «بَلِ اللهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإیمانِ»
چرا با اینکه در آیات قبل ایمان آوردن آنان را انکار کرد، در این آیه فرمود: خدا بر شما منت میگذارد که شما را به ایمان هدایت کرد؟
🌴الف. اولا این متناسب با تعبیر خودشان است [یعنی میخواهد بیان کند که اگر قرار به منت باشد، آنچه ارزش به رخ کشیدن دارد، ایمان است نه صرف اسلام آوردن] نه بیان واقعیت (تفسیر كنز الدقائق، ج12، ص362).
🌴ب. هدایت کردن لزوما به معنای این نیست که مخاطب هدایت شود (تفسیر كنز الدقائق، ج12، ص362 ). یعنی خداوند خبر داد از لطف خودش که هدایت به ایمان را برای اینها فرستاده؛ اما این بدان معنا نیست که آنان حتما هدایت را پذیرا شده و به ایمان رسیده باشند.
🌴ج. ...
@yekaye
#حجرات_17
یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
.
🔟 مقصود از آوردن تعبیر «ان کنتم صادقین» چیست؟
🌴الف. اشاره است به همان ادعای ایمانی که نموده بودند (مجمع البيان، ج9، ص209 )؛ یعنی شما ادعای ایمان کردید و ادعایتان دروغ بود؛ اما اگر آن ادعایتان راست باشد باز هم خدا بر شما منت دارد نه شما بر پیامبر (البحر المحيط، ج9، ص525 ).
🌴ب. در اینجا دارد ادعای ایمان آنها را تصحیح میکند و میفرماید اگر راستگو باشید همین اسلام آوردنتان شما را در مسیر اینکه خدا شما را به ایمان برساند قرار میدهد.
🌴ج. [میخواهد نشان دهد که] مسلمان واقعى خود را طلبكار خدا نمىداند؛ و نشانهى ايمان صادقانه، خود را منّتدار خداوند دانستن است، نه منّت گذاشتن بر او (تفسير نور، ج9، ص201).
🌴د. ...
@yekaye
#حجرات_17
یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
.
8️⃣ «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ»
منت گذاشتن بخاطر ایمان حکایت از شدت جهالت و نفهمی افرادی دارد که این منت را میگذارند و اوج پارادوکسیکال بودن وضعیت آنان را مینمایاند؛ زیرا
اولا ایمان یعنی اذعان به خداوندی که همه چیز از آن اوست؛و خود همین ایمان اقتضایش این است که انسان همه چیز را از خدا ببیند نه اینکه بر خدا و پیامبرش منت بگذارد؛ و
ثانیا خود ایمان از حیث شخص مومن دلالت دارد بر اینکه نفس وی از جهالت رهایی و به زیور حق و صدق آراسته شده؛ و چنین وضعیتی با منت گذاشتن بر سر دیگران ناسازگار است .
📚اقتباس از مفاتيح الغيب، ج28، ص118
@yekaye
#حجرات_17
یک آیه در روز
۱۰۸۲) 📖 یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ ع
.
1️⃣1️⃣ «یمُنُّونَ عَلَیكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللهُ یمُنُّ عَلَیكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإیمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ»
نمونه بارز کسانی که همه هستی و داراییهای خود را فدای اسلام کردند و تمام بار اسلام بر دوش آنان بود و بابت این خدماتشان به اسلام کوچکترین منتی بر پیامبر ص نگذاشتند امیرالمومنین ع است.
📜حکایت
مناسب است در اینجا حکایتی از گفتگویی که بین ابن ابی الحدید با یکی از دوستانش در گرفت و استادش درباره این گفتگو نظری داد تقدیم شود:
ابن ابی الحدید بعد از توضیح فرازی از خطبه ۱۰۶ نهجالبلاغه - که امیرالمومنین ع در آن فراز به توصیف پیامبر ص و دعا برای ایشان پرداخته است - حکایت کرده که:
یکبار از استادم ابوجعفر نقیب، که شخصی دوری از هوای نفس و تعصب بود درباره این فراز سوال کردم و گفتم: من بر سخنان اصحاب و دیگران و خطبههایشان احاطه دارم؛ اما ندیدم کسی از آنها همانند حضرت علی ع تعظیم و بزرگداشتی نسبت به رسول الله ص داشته باشند و همچون او برای ایشان دعا کنند؛ اما حضرت علی ع در نهجالبلاغه و جاهای دیگر مطالب فراوانی دارد که دلالت بر اجلال فراوان و احترام شدید وی نسبت به رسول الله ص دارد؟
گفت: مگر بقیه صحابه سخن مدون آنچنانیای دارند که از آن چگونگی موضع آنان در قبال پیامبر ص فهمیده شود؟ و از آنها مگر جز یک سلسله کلمات ابتدایی یافت میشود که محتوای عمیقی ندارد؟
سپس گفت: قطعا علی ع ایمانی قوی به رسول الله ص داشت و در تصدیق او به یقین کامل و ثابت رسیده است و در این امر قاطع و پیگیر بود و علاوه بر اینها رسول الله ص را به خاطر ارتباط نسبیای که با ایشان داشت و تحت تربیت او بود و اینکه رسول الله ص وی را در میان اصحابش برگزیده بود بسیار دوست داشت و او را بر خود ترجیح میداد، چون آن دو همچون نفس واحدی بودند در دو بدن، با یک پدر و در یک خانه و با اخلاقی همانند هم؛ پس اگر او را تعظیم کند خود را تعظیم کرده است و اگر او را دعا کند برای خویش دعا کرده است؛ و او همواره آرزو داشت که دعوت اسلام شرق و غرب را بگیرد چرا که زیبایی آن به وی میرسید و به او برمیگشت، پس چرا وی را تعظیم و اکرام نکند و در اعتلای کلمه وی نکوشد؟
به وی گفتم: یکبار من و جعفر بن مکی شاعر با هم درباره همین حدیث گفتگو میکردیم و جعفر گفت: احدی همچون ابوطالب و فرزندانش را رسول الله ص را یاری نکرد. خود ابوطالب که کفالت و بزرگ کردن ایشان را عهدهدار شد و وقتی دعوتش را اظهار کرد در برابر قریش که از او رویگردان شدند و میخواستند او را به قتل برسانند حمایت کرد؛ اما فرزندش جعفر که همراه با جماعتی از مسلمانان به حبشه هجرت کرد و دعوت وی را در آنجا منتشر ساخت؛ و اما علی ع که همانا او بود که ستون دین در مدینه را برافراشت. بعد از آن هم احدی در کشته شدن و خوار و آواره شدن بدان حدی دست نیافت که خاندان ابوطالب رسید؛ جعفر که در جنگ موته شهید شد، و علی ع هم بعد از آن همه رنجی که کشید و آرزوی مرگ کرد در کوفه به شهادت رسید و اگر هم کشته شدنش توسط ابن ملجم به تاخیر میافتد از فرط غم و غصه میمرد؛ سپس دو فرزندش با سم و شمشیر کشته شدند، و بقیه فرزندانش هم همراه برادرشان در کربلا شهید شدند و زنانشان بر مرکبهای بیپالان به عنوان اسیر تا شام برده شدند و بر ذریه و بازماندگانشان بعد از آن هم از کشته شدن و به دار آویخته شدن و آواره شدن در سرزمینها و خواری و زندان و تازیانه آن مقدار رسید که نتوان کنه آن را بیان کرد. واقعا در قبال یاری و محبت و بزرگداشت پیامبر با قول و فعلشان و این مصیبتهایی که کشیدند چه منفعتی به این خاندان رسید [تا کسی ادعا کند آنها به خاطر منافع دنیوی از پیامبر ص حمایت می کردند]؟
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه تدبر ۱۱ (حکایت گفتگوی این ابی الحدید و استادش)
[نقیب] گفت: پس چرا به او نگفتی که «بر تو منت میگذارند که اسلام آوردهاند؛ بگو اسلامتان را بر من منت ننهید؛ بلکه [این] خداوند است که بر شما منت میگذارد که شما را به ایمان هدایت کرد، اگر که راستگویید.» (حجرات/۱۷) [کنایه از اینکه علاوه بر همه اینها آنها هیچ منتی بر پیامبر ص نگذاشتند].
سپس گفت: و چرا به او نگفتی که: بله، انصار وی را یاری کردند و جان خویش را در پیش او فدا نمودند و در موقعیتهای سخن متعددی پیشاپیش او به شهادت رسیدند و خصوصا در جنگ احد؛ اما بعدا در دادن حق او قصور ورزیدند و خود را بر ایشان ترجیح دادند و [به همین سبب] مشقتها و شدایدی بدانان رسید که بیانش به طول میانجامد و فقط یک واقعه حره* کفایت میکند؛ و آن روزی بود که در عرب مثل آن رخ نداده بود و به قومی چنین مصیبتی که آن روز به انصار وارد شد نرسیده است.
سپس گفت: همانا خداوند متعال دنیا را از بندگان صالح خویش و از اهل اخلاص دور کرده زیرا آن را پاداش عبادت آنان و ما به ازای مناسبی برای اخلاصشان نمیداند و پاداش آنان را به سرای دیگری غیر از این سرا ارجاع داده و در مثل چنین چیزی باید که مسابقهدهندگان مسابقه دهند.
✳️* پینوشت:
واقعه حره: بعد از رسیدن خبر شهادت امام حسین ع به مدینه، عدهای را فرستادند به شام که ببینند اوضاع چه خبر است؛ و آنان برگشتند و گفتند از نزد کسی میآییم که در ملا عام سگ بازی و شرابخواری میکند و ...؛ و مردم مدینه علیه حاکم منصوب یزید شوریدند و شهر را به دست گرفتند؛ یزید لشکری جرار علیه آنان فرستاد و آنان در جنگ شکست خوردند و فرمانده آن لشکر تا سه روز جان و مال و ناموس مردم را بر لشکریان خود حلال کرد! و در آن واقعه چندصدتن از انصار کشته شدند و مردم مدینه تا سالها بعد از آن واقعه هنگام ازدواج دادن دخترانشان اعلام میکردند که ما هیچ ضمانتی نمیکنیم که دخترمان باکره باشد.
📚شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج7، ص174-176
@yekaye
#حجرات_17
🔹بَصیرٌ
درباره ماده «بصر» قبلا بیان شد که
▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل بر دو معنای متفاوت دلالت دارد:
یکی به معنای علم به چیزی است چنانکه وقتی میگویند «بصرت بالشیء» یعنی نسبت بدان علم و بصیرت پیدا کردم و خود «بصر» به معنای چشم به کار میرود و وقتی چیزی را ببینند تعبیر «أبصرته» را به کار میبرند؛ و «بصیرة» به معنای زره و سنگر گرفتن هم ناظر به همین معناست؛ معنای
دوم به معنای غلظتی است که در چیزی هست چنانکه تعبیر «بُصرِ» کوه و آسمان و دیوار و مانند آن به کار میرود و «بَصرَه» به معنای سنگ سست ویا زمین گچی است؛ و گفتهاند شهر «بصره» را هم به همین جهت بصره نامیدند که وقتی مسلمانان آن را فتح کردند برای عمر نامه نوشتند که ما در «أرضاً بَصْرَةً» فرود آمدیم؛ و این اسم برای آنجا ماند.
▪️اما بسیاری کوشیدهاند یک معنای جامعی برای این ماده بیابند:
▫️اغلب این معنای جامع را ناظر به دیدن دانستهاند؛ مثلا راغب محور معنای این ماده را دیدن قرار داده و در خصوص کاربردهای دیگر آن هم معقتد است که یک نحوه به مساله دیدن گره میخورد مساله زمین «بصرة»، زمینی است که خاک نرم و گچمانند دارد به طوری که از دور به چشم میآید و …؛ و مرحوم مصطفوی هم این را به معنای علمی میداند که با نظر کردن حاصل میشود، خواه نظر کردن [ظاهری] چشم و خواه نظر کردن [باطنی] قلب؛ و همین دو مولفه (نظر + علم) را ممیزه این ماده از دو کلمه «نظر» و «علم» میداند که «نظر» مقید به علم نیست: «وَ تَراهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَ هُمْ لا يُبْصِرُونَ» (اعراف/۱۹۸) و «علم» هم مقید به «نظر» و دیدن نیست؛ اما «بصر» جایی است که این دو مولفه با هم لحاظ شده باشد و کاربرد آن در معنای غلظت هم شاید بدین جهت بوده که همواره اول چیزی که به چشم میآید جسم است که غلظتی دارد و کاربردش در خصوص سنگهای نرم و گچی هم به خاطر آن سفیدیای است که در آنها هست و به چشم میآید.
▫️اما حسن جبل این معنای محوری را «امساک (نگه داشتن) یا التقاط (درهمآمیختن) در اثنای یک امر جمعشده ویا ممتد» معرفی کرده چنانکه در دیدن همه صورتها در چشم جمع میشود و بصیرت به معنای زره هم همین است و در خصوص سنگهای نرم هم در واقع سنگریزههایی درون گِل احاطه و نگه داشته شده است.
▪️البته اغلب اتفاق نظر دارند که عموم کاربردهای قرآنی این ماده ناظر به همان دیدن و درک کردن است. برخی گفتهاند کلمه «بَصَر» (که جمع آن «أبصار» است) به خود چشم (که عمل دیدن را انجام میدهد) و نیز به قوه بینایی اطلاق میگردد؛ مانند «كَلَمْحِ الْبَصَرِ» (نحل/۷۷) و «وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ» (أحزاب/۱۰)« فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ» (أحقاف/۲۶) -هرچند که مقصود دیدن با چشم باطنبین باشد؛ مانند «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» (ق/۲۲) یا «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى» (نجم/۱۷) – ولی به درک قلبی و قوه درک قلبی علاوه بر «بصر» از تعبیر «بصیرة» هم استفاده میشود: «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي» (يوسف/۱۰۸) «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ» (قيامة/۱۴) که جمع آن «بصائر» است: «قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُم» (انعام/۱۰۴) و برای دیدن غالبا از فعل «أبصر» استفاده میشود اما برای درک قلبی هم از «ابصر» استفاده میشود و هم فعل ثلاثی مجرد (بصر) و گفتهاند حتی آنجا که فعل «بصر» که برای دیدن به کار میرود غالبا زمانی است که مساله در افق حس محدود نشود و درک قلبیای هم همراهش باشد: «رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا» (سجدة/۱۲) «وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ» (يونس/۴۳) «وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ» (لصافات/۱۷۹) «بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ» (طه/۹۶)
هرچند برخی فرق این دو را در این میدانند که «ابصار» بر نظر کردن دقیق که با یک نحوه اشراف همراه و نتیجهاش حصول علم و معرفت باشد اطلاق میگردد و متعدی است در حالی که «بصر» [و نیز کلمه «بصیر»] لازم است و دلالت بر یک نحوه ثبوت و استمرار دارد؛ و به همین مناسبت است که کلمه «مبصر» و ابصار در مورد خداوند به کار نمیرود (إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ؛ اعراف/۲۰۱) اما «بصیر» و «بصر» برای خداوند به کار میرود...
▪️اشاره شد که ماده «بصر» به یک نحوه به معنای «علم» دلالت دارد؛ تفاوت «بصر» و «علم» را در عام بودن علم نسبت به بصر معرفی کردند؛ خوب است اشاره کنیم که تفاوت «بصیرت» و «علم» را هم در این دانستهاند که بصیرت تکامل علم و معرفت به چیزی است؛ و لذا کلمه «بصیرت» هم برای خداوند به کار نمیرود.
🔖جلسه ۱۰۵۲ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-85/
@yekaye
🔹یعْلَمُ / تَعْمَلُونَ
درباره ماده «علم» قبلا در آیه ۱ و ۱۶ همین سوره توضیحاتی گذشت:
🔖جلسه ۱۰۶۶ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-01/
🔖جلسه ۱۰۸۱ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-16/
🔹اختلاف قرائت
📖 تعْمَلُونَ / یَعْمَلُونَ
▪️این کلمه در اغلب قرائات به صورت فعل مخاطب (تَعْمَلُونَ) قرائت شده است؛ که در این صورت عطف است به تعبیر «لا تمنوا»؛
▪️اما در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و روایتی از قرائت کوفه (روایت أبان از عاصم، و نیز روایت حمزه بن قاسم از حفص از عاصم) و برخی قرائات اربعه عشر (ابن محیصن) به صورت فعل غایب «یَعْمَلُونَ» قرائت شده است؛
که وجه این را مرحوم طبرسی امتداد کاربرد غایب در آیه ۱۵ «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا»، و قرطبی ردی بر ادعای «قالت الاعراب» (آیه۱۴) دانستهاند.
تبصره:
قرطبی قرائت اخیر را قرائت اهل بصره (ابو عمرو) نیز دانسته؛ اما با توجه به اینکه کس دیگری چنین مطلبی را نگفته واضح است که وی استباه کرده و برخی همچون عبداللطیف خبیر (مولف معجم القراءات) نیز این خطای وی را گوشزد کردهاند.
📚مجمع البیان، ج9، ص208
📚المغنی فی القراءات، ص۱۷۰3
📚الجامع لأحكام القرآن، ج16، ص350
📚معجم القراءات ج۹، ص93
@yekaye
#حجرات_18
☀️۱) از امام صادق ع درباره این سخن خداوند که میفرماید «[خداوند] عالم غیب و شهادت [است]» (انعام/۷۳؛ توبه/۹۴ و ۱۰۵؛ و ...) سوال شد.
فرمودند: غیب چیزی است که نبوده است؛ و شهادت آن چیزی است که موجود است.
📚معاني الأخبار، ص146
حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» فَقَالَ:
الْغَيْبُ مَا لَمْ يَكُنْ وَ الشَّهَادَةُ مَا قَدْ كَان.
@yekaye
☀️۲) ابن مسکان میگوید: از امام صادق ع سوال کردم درباره اینکه خداوند تبارک و تعالی آیا مکان را میدانست پیش از اینکه مکان را بیافریند یا علم او هنگامی است که آن را آفرید و بعد از آفرینشش است؟
فرمود: خداوند برتر است؛ بلکه همواره به مکان عالم بوده است قبل از اینکه آن را ایجاد کند همانند علم وی بدان بعد از ایجاد کردنش؛ و علمش به همه اشیاء نیز شبیه علم او به مکان است.
📚التوحيد (للصدوق)، ص137
حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ مَنْصُورُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْأَصْفَهَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَ كَانَ يَعْلَمُ الْمَكَانَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْمَكَانَ أَمْ عَلِمَهُ عِنْدَ مَا خَلَقَهُ وَ بَعْدَ مَا خَلَقَهُ؟
فَقَالَ: تَعَالَى اللَّهُ بَلْ لَمْ يَزَلْ عَالِماً بِالْمَكَانِ قَبْلَ تَكْوِينِهِ كَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ مَا كَوَّنَهُ وَ كَذَلِكَ عِلْمُهُ بِجَمِيعِ الْأَشْيَاءِ كَعِلْمِهِ بِالْمَكَانِ.
@yekaye
☀️۳) الف. از امام صادق ع از پدرشان روایت شده که فرمودند:
همانا خداوند متعال علمی خاص و علمی عام دارد. اما علم خاص او همان علمی است که نه فرشتگان مقربش و نه پیامبران مرسل خویش را بدان آگاه نکرده است؛ و اما علم عامش همان علمی است که فرشتگان مقربش و پیامبران مرسل خویش را بدان آگاه کرده و از جانب رسول الله ص به ما رسیده است.
📚التوحيد (للصدوق)، ص138
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ:
إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا الْعِلْمُ الْخَاصُّ فَالْعِلْمُ الَّذِي لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ الْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ الَّذِي أَطْلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَيْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص.
☀️ب. وباز از امام باقر ع روایت شده است:
همانا خداوند دو علم دارد:علمی که بذل میکند و علمی که آن را نگه میدارد. اما علمی که بذل میکند پس چیزی از آن نیست که فرشتگان و پیامبرانش بدانند مگر اینکه ما هم میدانیم؛ و اما علمی که نگهداشته شده است پس آن چیزی است که نزد خداوند عز و جل در أمّ الکتاب است و هنگامی که بیرون آید نافذ میگردد.
📚الكافي، ج1، ص255-256
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ ضُرَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ:
إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَبْذُولٌ وَ عِلْمٌ مَكْفُوفٌ. فَأَمَّا الْمَبْذُولُ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْءٍ تَعْلَمُهُ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّسُلُ إِلَّا نَحْنُ نَعْلَمُهُ؛ وَ أَمَّا الْمَكْفُوفُ فَهُوَ الَّذِي عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي أُمِّ الْكِتَابِ إِذَا خَرَجَ نَفَذَ.
@yekaye
☀️۴) هشام بن حکم روایتی از گفتگوی امام صادق ع با زندیقی را روایت کرده است. فرازی از آن گفتگو چنین است:
زندیق گفت: آیا میگویی او سمیع [شنوا] و بصیر [بینا] است؟
امام صادق ع فرمود: او سمیع و بصیر است؛شنواست بدون هیچ عضوی و بیناست بدون هیچ ابزاری؛ بلکه به نفس خود میشنود و به نفس خود میبیند و وقتی میگویم به نفس خود میشنود منظورم این نیست که او چیزی است و نفس چیز دیگری است؛ بلکه منظورم از نفس همان خود است، همان گونه که میگوییم: خودم، هنگامی که مورد سوال واقع میشوم و [میگوییم] خودت، هنگامی که وقتی سوال میکنی و میخواهم چیزی را به تو تفهیم کنم؛ و مرجع من در تمام اینها چیزی نیست جز اینکه او شنوای بینای عالم خبیر است بدون اختلافی و در ذات و اختلافی در معنا.
📚الكافي، ج1، ص109
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ فِي حَدِيثِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع:
أَنَّهُ قَالَ لَهُ: أَ تَقُولُ إِنَّهُ سَمِيعٌ بَصِيرٌ؟
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: هُوَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ سَمِيعٌ بِغَيْرِ جَارِحَةٍ وَ بَصِيرٌ بِغَيْرِ آلَةٍ بَلْ يَسْمَعُ بِنَفْسِهِ وَ يُبْصِرُ بِنَفْسِهِ. وَ لَيْسَ قَوْلِي إِنَّهُ سَمِيعٌ بِنَفْسِهِ أَنَّهُ شَيْءٌ وَ النَّفْسُ شَيْءٌ آخَرُ وَ لَكِنِّي أَرَدْتُ عِبَارَةً عَنْ نَفْسِي إِذْ كُنْتُ مَسْئُولًا وَ إِفْهَاماً لَكَ إِذْ كُنْتَ سَائِلًا فَأَقُولُ يَسْمَعُ بِكُلِّهِ لَا أَنَّ كُلَّهُ لَهُ بَعْضٌ لِأَنَّ الْكُلَّ لَنَا لَهُ بَعْضٌ وَ لَكِنْ أَرَدْتُ إِفْهَامَكَ وَ التَّعْبِيرُ عَنْ نَفْسِي وَ لَيْسَ مَرْجِعِي فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَّا أَنَّهُ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ الْعَالِمُ الْخَبِيرُ بِلَا اخْتِلَافِ الذَّاتِ وَ لَا اخْتِلَافِ مَعْنًى.
@yekaye
☀️۵) محمد بن مسلم روایت کرده است که امام باقر ع در وصف خداوند فرمود: همانا او واحد و صمد است، تک معناست نه دارای معانی متعدد مختلف.
گفتم: فدایت شوم! قومی از اهل عراق گمان می کنند که شنیدن او [به وسیله چیزی] غیر از آنچیزی است که با آن میبیند و دیدنش با چیزی غیر از آن است که با آن میشنود. [یعنی همچون ما برای دیدن و شنیدن از ابزار و آلات مختلف استفاده میکند].
فرمود: دروغ گفتند و الحاد ورزیدند و خدا را تشبیه کردند و خداوند برتر از اینهاست. همانا او شنوای بیناست؛ با آنچه میبیند میشنود و با آنچه میشنود میبیند.
گفتم: گمان میکنند که او بناست بر اساس آنچه تعقلش میکنند.
فرمود: خداوند برتر از این است؛ همانا کسی تعقل میکند که ویژگی مخلوقات را داشته باشد و خداوند چنین نیست.
📚الكافي، ج1، ص108
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ فِي صِفَةِ الْقَدِيمِ: إِنَّهُ وَاحِدٌ صَمَدٌ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى لَيْسَ بِمَعَانِي كَثِيرَةٍ مُخْتَلِفَةٍ.
قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ يَزْعُمُ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ أَنَّهُ يَسْمَعُ بِغَيْرِ الَّذِي يُبْصِرُ وَ يُبْصِرُ بِغَيْرِ الَّذِي يَسْمَعُ.
قَالَ فَقَالَ: كَذَبُوا وَ أَلْحَدُوا وَ شَبَّهُوا تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ إِنَّهُ سَمِيعٌ بَصِيرٌ يَسْمَعُ بِمَا يُبْصِرُ وَ يُبْصِرُ بِمَا يَسْمَعُ.
قَالَ قُلْتُ: يَزْعُمُونَ أَنَّهُ بَصِيرٌ عَلَى مَا يَعْقِلُونَهُ.
قَالَ فَقَالَ: تَعَالَى اللَّهُ إِنَّمَا يَعْقِلُ مَا كَانَ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِ وَ لَيْسَ اللَّهُ كَذَلِكَ.
@yekaye