فراز پایانی از توضیح ماده «عقب»
▪️اشاره شد که «عاقبت» به معنای پایان کار است؛ تفاوتش با «انتهاء» [و نهایت] و «حد» در این است که «انتهاء» به محلی که چیزی به تمام میشود گویند و نقطه مقابل ابتداء است و «حد» چیزی است که محدود را از غیر خودش متمایز میکند، در حالی که عاقبت چیزی است که از سبب مقدم بر خویش حاصل آمده است و به یک معنا امتداد و برآیند حاصل از خود شیء است (الفروق في اللغة، ص290-291 ).
▪️کاربرد این ماده در فعل ثلاثی مجرد به صورت «عقِب» و «عقَب» رایج است (در همین آیه ۱۱ سوره ممتحنه در برخی قرائتهای غیرمشهور به همین صورت قرائت شده است)؛ اما کاربردهای متعددی از آن در ابواب ثلاثی مزید (مفاعله و افعال و تفصیل) وجود دارد. مرحوم مصطفوی بر این باور است که همه اینها (یعنی عقاب و معاقبه، و إعقاب و تعقیب) دلالت دارد بر اینکه چیزی مترتب و جاری و متعاقب چیز دیگری قرار گیرد؛ در مفاعله، توجه اصلی به جهت استمرار کار است؛ در افعال، تمرکز بر نسبت کار با فاعل و صدور کار از وی؛ و در تفعیل، بر جهت وقوع فعل و تعلقش به مفعول (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص226 )
بدین ترتیب،
▪️وقتی به باب مفاعله میرود (معاقبة و عقاب) دلالت بر استمرار تعقب دارد (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص225 ) یعنی نتیجه سوء و جزای عمل مستمرا جاری میشود، چنانکه عقاب استمرار پیدا میکند تا جایی که جزا به طور کامل داده شود (همان، ص۲۲۶ )
و راغب هم تأکید میکند که این وزن همواره برای عقوبت و عذاب کردن به کار میرود: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» (نحل/126)، «وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» (حج/60)، «اللَّه شَديدُ الْعِقابِ» (در ۱۴ آیه از جمله بقره/196 و ۲۱۱)، «إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَليمٍ» (فصلت/43)، «إِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ» (انعام/165 و ۱۶۸)، «إِنْ كُلٌّ إِلاَّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ» (ص/14)، «أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ» (رعد/32، غافر/۵) (مفردات ألفاظ القرآن، ص575 )؛
و ابن فارس هم توضیح میدهد که اساسا عقوبت را بدین جهت عقوبت نامیدهاند که در پی گناه میآید (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص78 ).
عسکری هم در تفاوت عقاب و عذاب گفته که عقاب خبر از استحقاق شخص برای عذاب میدهد زیرا دلالت دارد که این در عقب کار وی بوده است، اما عذاب میتواند بر اساس استحقاق باشد یا بدون استحقاق و از روی ظلم (الفروق في اللغة، ص234-235 ). همچنین تفاوتش با انتقام در این است که انتقام به سلب نعمت با عذاب گویند اما عقاب جزای جرم با عذاب است (الفروق في اللغة، ص235 ).
▪️وقتی این ماده به باب افعال میرود: «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً في قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَه» (توبه/۷۷) راغب میگوید به معنای چیزی را برای کسی به ارث گذاشتن است (مفردات ألفاظ القرآن، ص576 )، اما مرحوم مصطفوی در اینجا توضیح میدهد که تأکید بر صدور جزای اعمال از جانب خداوند بوده است که از این صیغه در این آیه استفاده شده است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص226 ).
▪️وقتی به باب تفعیل میرود، تاکید بر خود فعل است و به معنای چیزی [یا کسی] را بعد از چیز دیگری آوردن ویا قرار دادن است (التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج8، ص225 و ۲۲۷ )؛
و بر همین اساس راغب توضیح میدهد که در آیه «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» (رعد/11) مقصود فرشتگانیاند که پیاپی بر او وارد میشوند و محافظ اویند. البته ابن فارس از ابوزیاد نقل میکند که اصل کلمه «معقِّبات» به خانمهایی میگفتند که پشت شترهایی که میخواستند بر آبشخوری وارد شوند میایستادند و همین که یک شتری بیرون میرفت شتر دیگر را به جای آن وارد میکردند (معجم مقاييس اللغه، ج4، ص80 ).
همچنین راغب در توضیح مقصود از «لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ» (رعد/41) میگوید که هیچکس نمیتواند وی را پیجویی کند و از کار او جستجو نماید چنانکه زمانی که در مورد حکم یک قاضی پیجویی انجام شود میگویند «عَقَّبَ الحاكم على حكم من قبله» و میتواند نهی مردم باشد از اینکه بخواهند دنبال یافتن حکمتهای مخفی خدا بروند چنانکه ما را از تعقیب سرّ قدر نهی کردهاند و مقصود از آن در آیه «أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّب» (نمل/10؛ قصص/۳۱) این است که حضرت موسی ع به پشت سرش التفاتی نکرد (مفردات ألفاظ القرآن، ص575-576 ).
📿ماده «عقب» و مشتقاتش ۸۰ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹اتَّقُوا
قبلا بیان شد که ماده «وقی» از معدود کلماتی است که تقریبا هیچ اختلاف نظر جدی درباره اصل آن مشاهده نشد و تحلیل اغلب اهل لغت درباره آن بسیار به هم نزدیک است:
راغب معنای آن را حفظ چیزی از آنچه آن را اذیت میکند یا بدان ضرر میرساند معرفی کرده؛ ابن فارس گفته که دلالت دارد بر دفع چیزی از چیزی به وسیله غیر خودش؛ حسن جبل معنای محوری آن را حفظ از اذیت و ضرر با گرفتن مانعی در ورای خویش معرفی کرده؛ و مرحوم مصطفوی هم اصل این ماده را حفظ چیزی از خلاف و عصیان در خارج و در مقام عمل دانسته است همان گونه که عفت حفظ نفس از تمایلات و شهوات نفسانیه است. وی توضیح میدهد که تقوی به اختلاف مواردش تفاوت میکند اما جامع همه آنها چیزی است که شخص را از انجام محرمات باز میدارد و نقطه مقابل آن فجور است که درآمدن از حالت اعتدال و جریان طبیعی معروف است: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/۸) « أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ» (ص/۲۸).
از کلمات بسیار شایع از این ماده کلمه «تَقْوی» است: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ» (بقره/۱۹۷)، «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هار» (توبه/۱۰۹)، که به معنای قرار دادن خود در «وقایه»ای نسبت به آن چیزی است که ترس از آن میرود، و به همین مناسبت است که «تقوا» و «ترس از خدا» گاه به جای هم به کار میرود که این از باب لازمه شیء است نه معنای آن؛ و در شرع به معنای حفظ خویش از انجام گناه متداول شده است. شهید مطهری در گفتارهایی که در شرح جایگاه تقوی در نظام معارف اسلام داشته، تذکر میدهد که با توجه به ریشه معنایی این کلمه، ترجمه آن به «پرهیزگاری» ترجمه مناسبی نیست، چرا که این کلمه معنای گوشهنشینی و عزلت را القا میکند، در حالی که تقوی، قدرتی روحی است که موجب حفظ و کنترل آدمی بر خویش میشود و انسان را از گناه نگه میدارد؛ و نهایتا ترجمه «خودنگهداری» را برای این کلمه پیشنهاد میکنند. این کلمه در اصل به صورت «وَقْوَى» (مصدر بر وزن «فَعلَی») بوده است که به خاطر فتحه، «و» به «تـ» ابدال شده است. همچنین «تُقَاة» (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً، آل عمران/۲۸؛ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، آل عمران/۱۰۲) که کلمه «تقیه» هم از همین اخذ شده در اصل همانند کلمه «تهمت» بر وزن فُعَلَة (تُقَوَة) بوده که فتحه بر روی واو ثقیل بوده به بدین صورت تبدیل شده است.
این ماده هم به صورت ثلاثی مجرد و هم ثلاثی مزید در قرآن به کار رفته است. در باب ثلاثی مجرد به همان معنای «حفظ و صیانت کردن چیزی از چیزی» است که به صورت دو مفعولی میآید: «قِنا عَذابَ النَّارِ» (بقره/۲۰۱ و آل عمران/۱۶ و ۱۹۱)، «جَعَلَ لَكُمْ سَرابيلَ تَقيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرابيلَ تَقيكُمْ بَأْسَكُمْ» (نحل/۸۱)، «وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَه» (غافر/۹)، «فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا» (غافر/۴۵)، «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» (تحریم/۶)؛ که در معدود مواردی در این باب به صورت فعل مجهول هم به کار رفته است: «وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (حشر/۹ و تغابن/۱۶).
اما در ابواب ثلاثی مزید کاربرد بسیار رایج آن در باب افتعال است به صورت «اتَّقى» (که در اصل به صورت «اِوتَقَیَ» بوده و واو در تاء ادغام شده و فتحه آخر کلمه چون بر یاء ثقیل بوده، حذف شده است): «فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى» (نجم/۳۲) چون باب افتعال چون معنای مطاوعه (پذیرش) میدهد، به معنای اختیار کردن تقوا و عمل به اقتضای آن است، پس «اتَّقِ» به معنای آن است که حالت تقوی را در درون خود قبول و جاری کن و به تعبیر سادهتر: تقوی داشته باش: و «اتَّقِ اللَّهَ» (بقره/۲۰۶؛ احزاب/۱و۳۷) یعنی بین خودت و خداوند وقایه و حفاظی قرار بده. فعل مذکور یک مفعولی است که اگر بخواهد مفعول دوم بگیرد نیاز به حرف جر دارد و گفتهاند تعبیر «اتَّقَى فلانٌ بكذا» وقتی است که شخصی چیزی را برای حفظ و نگهداری خویش سپر قرار دهد؛ چنانکه در آیه «أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ» (زمر/۲۴) گفته شده که دلالت بر شدت عذاب آنان دارد که نشان میدهد تنها چیزی که دارند که خود را از عذاب نگه دارند صورت خویش است! البته در مجموع در این ماده معنای نگه داشتن خویش از چیزی لحاظ شده است؛ و برخی تفاوت مهم این ماده و ماده «خشی» را در همین دانستهاند که در خشیت صرف ترس مد نظر است اما در اتقاء اینکه انسان از چیزی که میترسد خود را حفظ کند مورد توجه است...
جلسه ۱۰۷۸ https://yekaye.ir/al-hujurat-49-13-1/
@yekaye
🔹زهری از عایشه نقل کرده است که وقتی آیه قبل نازل شد که فرمود: «وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا: و مطالبه کنید آنچه [برای زنان کافرشدهتان] خرج کردهاید و آنها [مردان کافر] هم مطالبه کنند آنچه [برای زنان مسلمانشدهشان] خرج کردهاند» (ممتحنه/۱۰)، مسلمانان به کفار نوشتند که حکم خدا این است که اگر زنی از ما نزد شما آمد شما مهریهاش را به ما برگردانید و اگر زنی از ما به نزد شما آمد ما مهریهاش را به شما برگردانیم. آنها در پاسخ نوشتند: ما کسی از شما را نمیشناسیم که نزدمان آمده باشد [که بخواهیم مهریهاش را برگردانیم] اما اگر شما کسی نزدتان آمده پس مهریهاش را به ما برگردانید؛ پس این آیه نازل شد.
📚الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج18، ص69
🔹مفسران دیگری هم از شیعه و سنی این شأن نزول را از زهری روایت کردهاند، با این تفاوت که اشارهای ندارند به اینکه او از عایشه نقل کرده است.
📚مجمع البيان، ج9، ص412 ؛ جامع البيان (طبری)، ج28، ص49 ؛ الدر المنثور، ج6، ص208
🔹برخی هم فقط اشاره کردند که وقتی آیه قبل نازل شد مشرکان از اینکه مهریه این زنان کافرشده را پس بدهند خودداری کردند و لذا این آیه ۱۱ نازل شد.
📚أنوار التنزيل (بیضاوی)، ج5، ص206
🔹درباره اینکه آن زنی که به کفار پیوست که بوده است، برخی گفتهاند فاطمه دختر ابی أمیه بن مغیرة بوده که همسر عمر بن خطاب بوده و حاضر به هجرت به همراه وی نمیشود و نزد مشرکان میماند و با معاویه بن ابوسفیان ازدواج میکند
📚تفسير القمي، ج2، ص363
مرحوم طبرسی از زهری نقل میکند که در مجموع شش نفر از زنان بودند که مرتد و کافر شدند به این قرار:
۱) أم الحكم دختر أبوسفيان که همسرش عياض بن شداد فهري بود.
۲) فاطمة دختر أبيأمية بن مغيرة (خواهر أم سلمة) که همسرش عمر بن خطاب بود.
۳) بروع دختر عقبة که همسرش شماس بن عثمان بود.
۴) عبدة دختر عبدالعزى بن فضلة؛ که بعد از شوهر مسلمانش، عمرو بن عبدود با وی ازدواج کرد.
۵) هند دختر أبوجهل بن هشام که همسرش هشام بن عاص بن وائل بود.
۶) كلثوم بنت جرول که همسر وی نیز عمر بن خطاب بود
📚مجمع البيان، ج9، ص413
همچنین طبری از ابن زید (با اشارهای به وجود اختلاف نظرش با زهری) (جامع البيان (طبری)، ج28، ص50 )،
و ابوحاتم از حسن بصری (به نقل الدر المنثور، ج6، ص209)
نقل کردهاند که فقط یک زن (دختر ابوسفیان) بود که چنین کرد؛ که در روایت ابن زید به نام او اشارهای نشده و در روایت حسن نام وی به جای أم حکم، حکم ذکر شده است.
@yekaye
☀️۱) از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است که در توضیح این آیه فرمودند:
«اگر بیرون شد از دست شما چیزی از زنانتان» پس به کافرانی ملحق شدند که در عهد و پیمان با شما هستند، از آنها مهریهی آن زن را درخواست کنید؛ و اگر از زنان آنها کسی به شما ملحق شد، پس مهریهی آن زن را به آنها بدهید؛
[در ادامه مطلب زیر آمده که ظاهرا توضیح علی بن ابراهیم قمی است؛ نه ادامه حدیث]
و اما اینکه فرمود «اگر بیرون شد از دست شما چیزی از زنانتان» میفرماید که اگر به کافرانی ملحق شدند که عهد و پیمانی بین شما و آنها وجود ندارد، آنگاه اگر [از آنان] غنیمتی به دست آوردید «پس به کسانی که زنانشان رفتهاند مثل آنچه خرج کردهاند بدهید و تقوای خدایی را در پیش گیرید که شما به او مومن هستید.»
📚تفسير القمي، ج2، ص363
وَ فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِهِ «وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ» فَلَحِقْنَ بِالْكُفَّارِ مِنْ أَهْلِ عَهْدِكُمْ فَسَأَلُوهُمْ صَدَاقَهَا وَ إِنْ لَحِقْنَ بِكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ شَيْءٌ فَأَعْطُوهُمْ صَدَاقَهَا «ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُم».
وَ أَمَّا قَوْلُهُ «وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ» يَقُولُ: وَ إِنْ لَحِقْنَ بِالْكُفَّارِ الَّذِينَ لَا عَهْدَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ فَأَصَبْتُمْ غَنِيمَةً «فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ».
✅تبصره:
در نسخه کنونی تفسیر قمی این فرازی که روایت امام باقر ع است یکبار (با تفاوت مختصری در برخی تعابیر) در ابتدا آمده، سپس توضیح فوق که ظاهرا توضیح علی بن ابراهیم قمی (مولف کتاب) است آمده سپس شأن نزولش مطرح شده و نهایتا متن روایت به فوق صورت آمده است؛ اما ظاهرا نگارش روایت اول اشتباهی توسط ناسخ بوده است؛ زیرا در نقلی که تفسير صافي (ج5، ص165 ) و تفسیر برهان (ج5، ص356 ) و بحار الأنوار (ج101، ص15 ) و تفسير نور الثقلين (ج5، ص306 ) و تفسير كنز الدقائق (ج13، ص211 ) از تفسیر قمی شده است، در هیچیک خبری از روایت به صورت متن اولی که در تفسیر کنونی آمده نیست؛ بلکه همگی یا اول حدیث را به همین صورتی که در بالا ذکر شد آورده و سپس پاراگراف دوم را مستقیم از خود مرحوم قمی نقل کردهاند؛ ویا ابتدا این توضیح مرحوم قمی را آورده و سپس در ادامه (بعد از اشاره به شأن نزول مذکور یا بدون اشاره به آن) روایت را به همین صورتی که در متن آمد از امام باقر ع نقل کردهاند.
@yekaye
☀️۲) الف. روایت شده است که از امام باقر و امام صادق ع سوال شده که مردى همسرش به كفّار ملحق شده و خداوند عز و جل در كتابش مىفرمايد: «وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا: اگر بیرون شد از دست شما چیزی از زنانتان به سوی کافران، آنگاه عقوبتی پس به کسانی که زنانشان رفتهاند مثل آنچه خرج کردهاند بدهید»؛ معناى «عقوبت» در اينجا چيست؟
حضرت فرمودند: مردى كه زنش رفته، در عقب زن دیگری غیر از او برود يعنى با این زن ازدواج نماید بر امام واجب است كه مهريه زنى را كه رفته است به مرد بپردازد.
سوال شد: چگونه مؤمنين، با اين كه ايشان هيچ عملى كه موجب رفتن آن زن شده باشد مرتكب نشدهاند، مهریهاش را به همسرش برگردانند و [آیا] بر مؤمنين لازم است که آنچه را كه شوهرش برایش خرج كرده از غنائمى كه مومنان بر آن دست یافتهاند بدهند؟
فرمودند: امام مسلمين آن را بر شوهر وی برمی گرداند، اعم از آنكه مسلمانان غنيمتى از كفّار به دست آورده يا به دست نياورده باشند؛ زيرا بر امام واجب است كه از آنچه در دست دارد نیاز اين مرد را برآورده سازد؛ و هنگامى كه وقت تقسیم غنائم رسید امام عليه السّلام اختیار دارد که پرداخت سهم هرکسی را که قبل از تقسیم، به نیابت از آنها برداشته بود مانع شود [یعنی از سهم افرادی که در واقع باید از سهم آنان حق آن مرد را پرداخت میکرد، آن مقداری را که پرداخت کرده بردارد] و اگر بعد از آن چيزى از غنائم باقى ماند بين آنها تقسيم نماید و در صورتى كه باقى نماند ديگر آنها نصيبى [از این غنایم جدید] ندارند.
📚علل الشرائع، ج2، ص517
☀️ب. شیخ طوسی نیز این حدیث را از امام صادق ع روایت کرده با این تفاوت که:
اولا: تعبیر حضرت در پاسخ معنای «العقوبة» بدین صورت است که «أَنْ يُعَقِّبَ الَّذِي ذَهَبَتِ امْرَأَتُهُ عَلَى امْرَأَةٍ غَيْرِهَا يَعْنِي يَتَزَوَّجُهَا بِعَقِبٍ: کسی که زنش رفته است تعقیب نماید آن را با زنی غیر از آن زن؛ یعنی در عقب وی با این زن ازدواج کند»؛
و ثانیا شروع پاسخ نهایی امام در تبیین چرای اینکه در هر صورت امام باید آن را به آن مرد پرداخت کند بدین صورت است که: «لِأَنَّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُجِيزَ جَمَاعَةً مِنْ تَحْتِ يَدِهِ: زيرا برعهده امام است كه جماعتی را که زیر دستش هستند اجازه نماید [یعنی از طرف آنها از بیت المال بدهد و بعدا از حقوق آنها کسر کند].
📚تهذيب الأحكام، ج6، ص313
@yekaye
👇سند و متن احادیث👇
سند و متن حدیث ۲
☀️الف. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِيدٍ وَ غَيْرِهِ مِنْ أَصْحَابِ يُونُسَ عَنْ يُونُسَ عَنْ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ: رَجُلٌ لَحِقَتِ امْرَأَتُهُ بِالْكُفَّارِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ: «وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا»؛ مَا مَعْنَى الْعُقُوبَةِ هَاهُنَا؟
قَالَ: إِنَّ الَّذِي ذَهَبَتِ امْرَأَتُهُ فَعَاقَبَ عَلَى امْرَأَةٍ أُخْرَى غَيْرِهَا يَعْنِي تَزَوَّجَهَا فَإِذَا هُوَ تَزَوَّجَ امْرَأَةً أُخْرَى غَيْرَهَا فَعَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُعْطِيَهُ مَهْرَ امْرَأَتِهِ الذَّاهِبَةِ.
فَسَأَلْتُهُ: فَكَيْفَ صَارَ الْمُؤْمِنُونَ يَرُدُّونَ عَلَى زَوْجِهَا الْمَهْرَ بِغَيْرِ فِعْلٍ مِنْهُمْ فِي ذَهَابِهَا وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَرُدُّوا عَلَى زَوْجِهَا مَا أَنْفَقَ عَلَيْهَا مِمَّا يُصِيبُ الْمُؤْمِنُونَ؟
قَالَ: يَرُدُّ الْإِمَامُ عَلَيْهِ أَصَابُوا مِنَ الْكُفَّارِ أَوْ لَمْ يُصِيبُوا لِأَنَّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُنْجِزَ حَاجَتَهُ مِنْ تَحْتِ يَدِهِ وَ إِنْ حَضَرَتِ الْقِسْمَةُ فَلَهُ أَنْ يَسُدَّ كُلَّ نَائِبَةٍ تَنُوبُهُ قَبْلَ الْقِسْمَةِ وَ إِنْ بَقِيَ بَعْدَ ذَلِكَ شَيْءٌ قَسَمَهُ بَيْنَهُمْ وَ إِنْ لَمْ يَبْقَ لَهُمْ شَيْءٌ فَلَا شَيْءَ لَهُمْ.
📚علل الشرائع، ج2، ص517
☀️ب. عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ وَ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ لَحِقَتِ امْرَأَتُهُ بِالْكُفَّارِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ «وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا» مَا مَعْنَى الْعُقُوبَةِ هَاهُنَا؟
قَالَ: أَنْ يُعَقِّبَ الَّذِي ذَهَبَتِ امْرَأَتُهُ عَلَى امْرَأَةٍ غَيْرِهَا يَعْنِي يَتَزَوَّجُهَا بِعَقِبٍ فَإِذَا هُوَ تَزَوَّجَ امْرَأَةً أُخْرَى غَيْرَهَا فَإِنَّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُعْطِيَهُ مَهْرَهَا مَهْرَ امْرَأَتِهِ الذَّاهِبَةِ.
قُلْتُ: فَكَيْفَ صَارَ الْمُؤْمِنُونَ يَرُدُّونَ عَلَى زَوْجِهَا بِغَيْرِ فِعْلٍ مِنْهُمْ فِي ذَهَابِهَا وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَرُدُّوا عَلَى زَوْجِهَا مَا أَنْفَقَ عَلَيْهَا مِمَّا يُصِيبُ الْمُؤْمِنِينَ؟
قَالَ: يَرُدُّ الْإِمَامُ عَلَيْهِ أَصَابُوا مِنَ الْكُفَّارِ أَوْ لَمْ يُصِيبُوا لِأَنَّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُجِيزَ جَمَاعَةً مِنْ تَحْتِ يَدِهِ وَ إِنْ حَضَرَتِ الْقِسْمَةُ فَلَهُ أَنْ يَسُدَّ كُلَّ نَائِبَةٍ تَنُوبُهُ قَبْلَ الْقِسْمَةِ وَ إِنْ بَقِيَ بَعْدَ ذَلِكَ شَيْءٌ يَقْسِمُهُ بَيْنَهُمْ وَ إِنْ لَمْ يَبْقَ شَيْءٌ لَهُمْ فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ.
📚تهذيب الأحكام، ج6، ص313
@yekaye
قبل از اینکه تدبرهای این آیه تقدیم شود نکتهای ناظر به آیه قبل به نظر رسید که ذیل تدبر 20 آیه قبل افزوده خواهد شد و اینک تقدیم شما میشود:
📝نکته تخصصی #انسانشناسی: محدوده کمّی #کرامت_انسان
در میان فقهای شیعه اختلاف است که آیا کرامتی که اسلام برای انسان قائل است، برای مطلق انسان است یا برای خصوص مومنان و مسلمانان است؟
▪️بسیاری از فقها بر این باورند که کافر هیچ گونه حرمت و کرامتی ندارد و در خصوص غیرمسلمان، اصل بر عدم کرامت است مگر دلیل خاصی اقامه شود.
▪️در مقابل برخی از فقهای شیعه بودهاند که ظاهرا معتقد بودهاند که مطلق انسان از نظر اسلام کرامت دارد؛ و این نفی کرامت است که دلیل خاص میخواهد. احتمالا آنان مواردی که اسلام دستور به قتل و اسیر کردن (هرگونه هتک حرمت کافران) داده را ناظر به وضعیت خاص میدانستهاند (مثلا ناظر به فضای جنگ است و در خصوص کافر حربی است که وارد جنگ با مسلمانان شده است) و از این رو، در شرایط عادی، اکرام غیرمسلمان را جایز و بلکه مستحب شمردهاند (البته این اکرام نباید به گونهای باشد که گمان شود بیدینی و کفرورزیدنش محترم است؛ چرا که قطعا خود کفر هیچ احترامی ندارد)؛ چنانکه مثلا شهید ثانی جواز وقف بر غیرمسلمانان (در غیر از مواردی که به تقویت دینی آنها بیانجامد ویا در مصارف حرام مثل شرابخواری و ... استفاده کنند) را با استناد به اینکه آنان هم از بنیآدم هستند که مورد اکرام واقع شدهاند بیان کرده است (الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية، ج3، ص180).
🤔چهبسا کسی این آیه (با تأکید بر فرازهای «وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا» و «وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا») را از مویدات عمومیت کرامت انسانها برشمرد؛
چرا که به حق شوهران کافری که زنشان از آنها جدا شده است توجه کرده؛ یعنی در عین حال که پیوند زناشویی آنها با مسلمانان را باطل میکند، اما در مقام جبران حقوقی که آنان برای این ازدواج متحمل شدهاند (خصوصا مهریه) برمیآید؛ در حالی که اگر هیچ کرامتی برای کافر قبول نداشت میتانست بگوید که چون وی کرامت ندارد حالا که متضرر شده اموالش هم هیچ حرمتی ندارد و هیچ حقی هم برای وی به رسمیت نمیشناسیم.
🤔اما در این مدعا میتوان مناقشه کرد که این حکم به نفع کافران، نه از باب قبول کرامت ایشان، بلکه صرفا از باب تنظیم روابط دنیوی متقابل باشد؛ که اگر این را به آنها ندهیم، توجیه فرامذهبی و بینالمللیای برای دریافت حق شوهرانی که زنانشان کافر و از آنها جدا شده، نداریم.
💢در واقع، به نظر میرسد انسان یک کرامت پیشینی و اعطایی از جانب خداوند (به اقتضای آیه «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلا»؛ اسراء/۷۰) دارد که تا قبل از اینکه به مرحله بلوغ عقلی و تصمیمگیری برسد اقتضای مورد اکرام و احترام واقع شدن دارد.
اما وقتی به این مرحله رسید باید خودش مسیر زندگی خودش را انتخاب کند و اگر مسیر کریمانه کمال و قرب الهی را برگزید کرامتش را حفظ کرده و بر دیگران اکرام وی لازم میگردد. اما اگر خودش مسیر کفرورزیدن و نفی کرامت خویش را برگزید دیگر کرامتی ندارد که نیاز به اکرام وی باشد. البته چه بسا در خصوص کسی که جاهل قاصر است و در حد درک فطری خویش اقتضاءات کرامت خویش را رعایت میکند نیز بتوان جواز و بلکه ضرورت این مورد اکرام شدن را ادعا کرد.
✳️لازم به ذکر است که بحث فوق ناظر به اصل اولیه در موضوع بود و غیر از فضای اقتضاءات ثانویای است که سهولت و گسترش ارتباطات و تعاملات ما با غیرمسلمانها (که اگر ما احترام نکنیم مورد بیاحترامی قرار خواهیم گرفت) پیش آورده است.
@yekaye
یک آیه در روز
۱۱۴۱) 📖 وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَی الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذينَ ذ
.
1️⃣ «إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَی الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»
آیه قبل در مقام بیان وظیفه مسلمانان در حمایت از زنان مسلمانی بود که به مسلمانان پیوستند ولی شوهرانشان بر کفر باقی مانده بودند
و این آیه در مقام بیان وظیفه مسلمانان در حمایت از مردان مسلمانی است که زنانشان بر کفر باقی مانده یا به کفار پیوستهاند.
البته ظاهرا در آیه قبل، حکم کلی برای طرفین بیان شده بود؛ یعنی هم از مسلمانان خواسته شده بود که اگر زنی از کفار برگشت و به آنان پیوست نگذارند شوهر سابقش در خصوص هزینههایی که برای زندگی زناشوییشان (به طور خاص مهریهای) که متحمل شده، متضرر شود؛ و هم به کفار دستور داده بود که آنها هم همین اقدام را در خصوص زنانی که به کفار میپیوندند رعایت کنند؛
اما چنانکه در شأن نزول اشاره شد ظاهرا کفار به حالت دوم که به ضرر خودشان بود تن نمیدادند و ظاهرا در این فضا این آیه نازل شد که اکنون که آنان بدین امر تن نمیدهند اگر از اموال کفار به غنیمت به دست شما افتاد، از این غنایم، هزینههای آن مردان مسلمانی که متضرر شدهاند پرداخت کنید.
📚تفسير القمي، ج2، ص363 ؛ مجمع البيان، ج9، ص412 ؛ الدر المنثور، ج6، ص207-208 ؛ الميزان، ج19، ص241
البته مفسران با توجه به برخی کلمات آیه معانی دیگری هم از این آیه استفاده کردهاند که در ادامه تقدیم میشود.
@yekaye
#ممتحنه_11